یــادهـــــا و خــاطـــــــــــــــره هـــــا

یــادهـــــا و خــاطـــــــــــــــره هـــــا

رســول خــدا (ص) : مــــردم در خــواب انـد وقتــى کـه می میــرنــد, بیـــدار مـیشــونــد
یــادهـــــا و خــاطـــــــــــــــره هـــــا

یــادهـــــا و خــاطـــــــــــــــره هـــــا

رســول خــدا (ص) : مــــردم در خــواب انـد وقتــى کـه می میــرنــد, بیـــدار مـیشــونــد

شب قدر سال 1391


شب قدر حرم امام اضا علیه السلام


شب قدر حرم حضرت معصومه سلام الله علیه


شب قدر تهران مهدیه


شب قدر حرم امام رضا(ع) کنار آبخوری های صحن امام خمینی


شب قدر


شب قدر جانباز عزیز


شب قدر


شب قدر دکتر صالحی وزیر امورخارجه در هواپیما


شب قدر بیمارستان ساسان


شب قدر سفارت ج ا ا آفریقای جنوبی

آثار تلاوت قرآن در زندگی

تلاوت به معنای خواندن و تدبر در معنای آن در خصوص کتاب های آسمانی از جمله قرآن، می بایست به عنوان امری روزانه انجام شود؛ زیرا خواندن و تدبر در آیات قرآن افزون بر ایجاد شناخت نسبت به هستی، فرمان هایی را نیز به خواننده منتقل می کند که بر پایه آن می تواند به سعادت دنیا و آخرت دست یابد و زندگی خویش را به درستی مدیریت نماید. به ویژه آن که قرآن از سوی خداوندی فرو فرستاده شده است که آفریدگار و پروردگار هستی و انسان است و خیر و صلاح وی را بیشتر می داند و می خواهد.

قرائت به معنای خواندن مطلق است ولی تلاوت به معنای خواندنی خاص است که شخص آیات و یا سوره های قرآنی را پشت سر هم می خواند.

قرآن کریم افزون بر بیان ارزشمندی تلاوت (یونس آیه 61 و صافات آیه3) و توصیه بدان (احزاب آیه 34) به آثار تلاوت عموم کتب آسمانی و آثار تلاوت قرآن و تأثیر آن و نیز موانع تأثیر و آداب تلاوت اشاره می کند. در این نوشتار بخشی از این آیات برای تبیین جایگاه تلاوت و ارزش و آثار آن مورد بحث و بررسی قرار می گیرد تا انگیزه ای برای تلاوت همراه با تدبر پدید آید.

آثار تلاوت آیات آسمانی

قرآن در آیات چندی به مسئله آثار تلاوت آیات در زندگی بشر می پردازد تا افزون بر بیان ارزش و اهمیت آن، کارکردهای تلاوت را بنمایاند. به سخن دیگر بیان آثار تلاوت از سوی خداوند توجه دادن به کارکردهای تلاوت است و انسان می بایست با توجه به این کارکردها به تلاوت آیات بپردازد.از جمله نقش هایی که قرآن برای تلاوت برمی شمارد و آن را از آثار تلاوت می داند، مسئله اتمام حجت است. به این معنا که تلاوت آیات الهی برای مردم از سوی پیامبران به این قصد و منظور انجام می شد که اتمامی حجتی صورت پذیرد و کسی مدعی نشود که به حقایق آگاه نبوده و یا دسترسی به حقایق نداشته و نتوانسته است از حق و حقیقت آگاهی یابد.

ازآن جایی که توبیخ و مجازات می بایست برپایه آگاهی و علم و توان انجام شود و مجازات بدون آگاهی بخشی و ظرفیت سنجی، امری قبیح و از نظر عقل و عقلا نادرست و مذموم می باشد، خداوند از طریق آیات الهی می کوشد تا مردمان را به حق آگاه ساخته و باطل را به ایشان بازشناساند. از این رو هرگونه مجازات و عذاب و سرزنشی را موکول به بیان حکم و تبیین حق و حقیقت نموده است.

خداوند در آیه 59 سوره قصص می فرماید: و ما کان ربک مهلک القری حتی یبعث فی امها رسولا یتلوا علیهم آیاتنا و ماکنا مهلکی القری الا و اهلها ظالمون.

تلاوت قرآن زمینه ساز آگاهی بخشی

در این آیه به دو مسئله مهم توجه داده شده است: نخست آن که هرگونه مجازات توبیخی و عذابی متوقف بر بیان حکم و آگاهی بخشی از طریق تلاوت آیات الهی و آموزه های وحیانی شده است و خداوند نیز به حکم عقل و سیره عقلایی، مردمان را بدون اطلاع و آگاهی بخشی از حق و باطل، عذاب نمی کند. دوم این که تنها آگاهی برای عذاب و مجازات کافی نیست بلکه می بایست شخص در مقام عمل قرار گیرد و توان عمل به مطلب و حکم را داشته باشد. بنابراین هرگاه قادر به انجام کاری بود ولی باز رفتاری بیرون از حق و دایره قانون تلاوت شده انجام داد می توان وی را مجازات کرد. براین اساس احتمال خلاف و یا نیت عمل به تنهایی موجب نمی شود تا شخصی را حتی اگر به موضوع آگاه بود مجازات کرد. تنها کسانی از سوی خداوند مجازات می شوند که پس از آگاهی، برخلاف حق عمل کرده و با در پیش گرفتن ظلم یعنی تجاوز از حدود بیان شده رفتاری برخلاف قانون انجام می دهند.

بنابراین یکی از کارکردها و اهداف تلاوت آیات الهی بر گناهکاران و مجرمان از سوی خدا و پیامبران اتمام حجت خدا بر ایشان است.

(مؤمنون آیات 103 و 105)

اصلاح افراد

از دیگر کارکردهای تلاوت می توان به اصلاح افراد اشاره کرد. تلاوت آیات الهی بر انسان زمینه ساز اصلاح وی می شود و او از این شایستگی برخوردار می گردد تا به مقام اهل تقوا و رستگاری برسد. (اعراف آیه 35)

قرآن در آیه 113 و 115 سوره آل عمران تلاوت آیات الهی به ویژه در شب را عامل مهمی برای انجام کارهای خیر و تزکیه انسان برمی شمارد.

تلاوت آیات الهی زمینه ساز تقواپیشگی انسان به شمار می رود (اعراف آیه 35) و موجب می شود انسان در زمره صالحان (آل عمران آیه 113 و 114) قرار گیرد.

از نظر قرآن تلاوت آیات الهی به هنگام شب و در حال سجده معیاری برای برتری و فضیلت انسان بر دیگری می باشد (آل عمران آیه 113) و موجبات ازدیاد و افزایش ایمان مؤمنان راستین (انفال آیه 2 و 4) و خشم و غضب کافران (حج آیه 72) را فراهم می آورد.

از آثاری که قرآن برای تلاوت بیان می کند می توان به اظهار ایمان (قصص آیه 52 و 53) اعراض کافران و مشرکان از حق و حقیقت(اسراء آیه 46)، اقرار به حق و حقانیت قرآن (قصص آیات 52 و 53) امیدواری به پاداش همیشگی (فاطر آیه 29)، انذار انسان های دیگر (مریم آیه 97) بشارت و مژده به پرهیزگاران (همان)، بالا بردن ظرفیت و توان انسان ها برای به دوش گرفتن مسئولیت های سنگین (مزمل آیه 4 و 5) تذکر (دخان آیه 58) و تسلیم در برابر حق (قصص آیات 53 و 54) تعلیم معارف الهی به مردم (بقره آیه 129 و 151 و آل عمران آیه 164 و جمعه آیه2)، ایجاد حجاب میان کافران و مؤمنان (اسراء آیه 45) ایجاد خشوع (اسراء آیه 107 و 109) و خضوع (همان)، هدایت (آل عمران آیه 101) و مغفرت (انقال آیه 2 و 4) و جلوگیری از ارتداد (آل عمران آیه 100 و 101) اشاره کرد.

موانع تاثیرگذاری

قرآن از استکبار (مؤمنون آیه 66 و 67)، تمسخر و استهزاء (نساء آیه 140)، غفلت (انبیاء آیه 1 تا 3)، کفر (آل عمران آیه 101)، کوردلی (انعام آیه 25) و گناه (جاثیه آیه 31) به عنوان مهم ترین موانع تاثیرگذاری آیات قرآن یاد می کند.

آداب تلاوت

قرآن، خواندن آیات الهی به هنگام شب را از آداب تلاوت آیات الهی برمی شمارد و مردمان را تشویق و ترغیب می کند تا در این هنگام به تلاوت بپردازند؛ زیرا تلاوت در شب موجب تدبر بیش تر شخص در آیات می شود و امکان دریافت مطالب سنگین و مهم را برای وی فراهم می آورد. (آل عمران آیه 113)

از دیگر آدابی که قرآن برای تلاوت بیان می کند سجده و خضوع در هنگام تلاوت آیات الهی است. (همان و نیز مریم آیه 58)
استعاذه و پناه بردن به خدا از شر شیطان (نحل آیه 98)، تلاوت شایسته آیات قرآن (بقره آیه 121)، تانی و آرامش در خواندن آیات (اسراء آیه 106)، ترتیل آن (بقره آیه 121 و نیز مزمل آیه 4)، رعایت سکوت هنگام شنیدن آیات قرآن ا(عراف آیه 204 و احقاف آیه 29)و آغاز به بسم الله و نام خدا (علق آیه1) و خواندن با صوت زیبا (مزمل آیه 4) از آداب دیگر تلاوت قرآن است.

حمید شریفی

 

منبع: http://www.javanemrooz.com

شرایط دعا کردن و عوامل استجابت دعا

شرایط دعا کردن

ا- قبل ازختم بسم الله الرحمن الرحیم گفته شود.

2-صلوات فرستاده شود قبل و بعد ازدعا و ختم که بهتر است به این شکل باشد:

اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم و اهلک عدوهم

3-قبل از شروع  استغفار کنید مثلا استغفاری که در تعقیب نماز عصر خوانده میشود.

4-حمد و سپاس و شکر خدا را به جا بیاورید مثلا چند بار بگویید:

الحمد لله کما هو اهله  که ثوابی دارد که ملائکه  از نوشتن آن عاجزند البته اعظم شرایط رزق حلال است

ما در حین این که دعا میکنیم راه ، پیش پای خدا میگذاریم و میگوئیم خدایا از این راه میشود بدهی؛به دل فلانی بینداز این کار را بکند؛فلان چیز را بخرند تا کار ما راه بیفتد و...نظر به اسباب داریم .این دعا مستجاب نمیشود .اگر یکسره از خود خدا بخواهی و چشمت به اسباب نباشد فوری مستجاب میشود.

در دعا اصرار کنید دائم دعا کنید وحاجت را بخواهید تا اجابت شود استقامت داشته باشید،کاری کنید که مورد توجه و لطف و عنایت 14 معصوم صلوات الله علیهم قرار بگیرید مثلا برای تعجیل در فرج امام زمان زیاد دعا کنید یا بعد از گریه برحضرت اباعبدالله برای فرج امام دعا کنید که امام زمان خود فرموده اند اگر کسی این کار را کند حضرت برای حاجت او دعا میکنند

عواملی که دعا را مستجاب میگرداند

1) صلوات در اول و اخر دعا 

2) سعی کند دعای او در خفا و بدون ریا باشد

3) حضور قلب هنگام دعا

4) سعی کند حق الناس به گردن او نباشد زیرا در روایت داریم موسی علیه السلام از جایی عبور می کرد دید کسی با تضرع مشغول دعا است دوباره  زمانی که از جایی بر می گشت دید آن فرد باز هم مشغول دعا کردن است موسی علیه السلام فرمود که به خدا قسم که اگر حاجت او به دست من بود هر اینه انرا به او میدادم نا گاه ندا امد این بنده حق الناس به گردن دارد برای همین دعایش مستجاب نمی شود

5) لباس و جایی که در ان دعا می کند غصبی نباشد. 

6) در روایت داریم زمانی که می خواهید دعایتان مستجاب شود قبل از دعا چهل مومن را دعا کنید.

7) دعا کردن در اوقات شریف مانند شب جمعه و روز جمعه و اعیاد دعا کردن در سحرگاهان و بین الطلوعین و ساعات اخر روز جمعه که دعا مستجاب است

8) دعا کننده باید نماز های خود را اول وقت بخواند 

علامه قاضی فرمودند هرکس نماز های خود را سر وقت بخواند اگر به درجاتی از عرفان نرسید بر من بد بگوید البته کار یک روز دو روز نیست

9) دعا را با ذکر ماشا الله ولا حول ولا قوه ال با الله العی العظیم ختم کند زیرا در ر وایت داریم امام علی علیه السلام فرمودند هر کس دعا را به این ذکر ختم کند محال است دعایش مستجاب نشود..

منبع: http://www.faribaa9999.blogfa.com

سلطان و هیزم شکن

هنگام غروب، پادشاه از شکارگاه به سوی ارگ و قصر خود روانه می شد .

در راه پیرمردی دید که بارسنگینی از هیزم بر پشت حمل میکند لنگ لنگان قدم بر میداشت و نفس نفس صدا میداد پادشاه به پیرمرد نزدیک شد و گفت :

مردک مگر تو گاری نداری که بار به این سنگینی میبری؟! هر کسی را بهر کاری ساخته اند. گاری برای بار بردن و سلطان برای فرمان دادن و رعیت برای فرمان بردن !!! پیرمرد خند ه ای کرد و گفت :

اعلی حضرت، اینگونه هم که فکر میکنی فرمان در دست تو نیست . به آن طرف جاده نگاه کن. چه میبینی؟!

پادشاه: پیرمردی که بارهیزم بر گاری دارد و به سوی شهر روانه است .

پیرمرد: میدانی آن مرد، اولادش از من افزون تر است و فقرش از من بیشتراست؟!

پادشاه: باور ندارم، از قرائن بر می آید فقر تو بیشتر باشد زیرا آن گاری دارد و تو نداری و بر فزونی اولاد باید تحقیق کرد ...

پیرمرد : اعلی حضرت آن گاری مال من و آن مرد همنوع من است .او گاری نداشت و هر شب گریه ی کودکانش مرا آزار میداد چون فقرش از من بیشتر بود گاری خود را به او دادم تا بتواند خنده به کودکانش هدیه دهد.  بارسنگین هیزم، باصدای خنده ی کودکان آن مرد، چون کاه بر من سبک میشود .

آنچه به من فرمان میراند خنده ی کودکان است و آنچه تو فرمان میرانی گریه ی کودکان است...!

منبع: سایت گل سرخ

برکت و معنویت

ماه مبارک رمضان تنها پرهیز از محرمات، روزه‌داری و روزه‌گشایی نیست؛ در این ماه رخدادهای برجسته و مهمی اتفاق افتاده که اهمیت آن را افزون‌تر می‌سازد؛ نزول قرآن بر قلب پیامبر(ص)، شهادت حضرت‌علی(ع) و شب قدر.

در واقع نزول قرآن و شهادت امام- به روایتی- در شب قدر رخ داده است. از سوی دیگر، در دو سوره قرآن بر فرخندگی و خجستگی چنین شبی تأکید فراوان شده است؛ سوره قدر و سوره دخان. جالب اینجاست که در هر دو سوره به والایی و برتری این شب بر دیگر شب‌های سال و همچنین برکت‌زایی آن اشاره شده است. به همین خاطر، عده‌ای از مفسران و پژوهشگران، با نگاه به رخدادها و مفهوم‌هایی که برای شب قدر برشمرده‌اند، آن را شب تعیین سرنوشت هستی و انسان از جانب خداوند قلمداد کرده‌اند. اگرچه خداوند همواره در کار جهان و انسان است اما در این شب از یک سو با نزول قرآن و از سوی دیگر با سرازیر کردن برکات و نعمت‌های خود در راستای تلاش انسان، دخالت خود را برجسته‌تر می‌سازد. به هر حال، از مجموع روایت‌های به‌جا مانده از این شب می‌توان به قدر و ارزش بیشترآن بر دیگر شب‌ها پی برد.آنچه در پی می‌آید گفت‌وگویی با دکتر سید یحیی یثربی- استاد فلسفه دانشگاه علامه‌ طباطبایی و نویسنده -درباره حقیقت و قدر «شب‌قدر» از منظری عقلانی و با نگاه به آیات قرآن است.

شب قدر در فرهنگ اسلامی از اهمیت و ارزش زیادی برخوردار است. مهم‌ترین و والاترین ارزش آن به نزول قرآن در این شب فرخنده بازمی‌گردد. به نظر شما چه معنایی را می‌توان حول این شب سراغ گرفت؟

شب قدر مفهومی است برگرفته از قرآن کریم؛ مثلا در سوره قدر آمده است که شب قدر از هزار ماه (حدود 83‌سال) برتر و بهتر است البته بیان هزار ماه در این آیه شریفه، ناظر به کثرت است. مقصود از این بیان، تأکید بر اهمیت چنین شبی است. بی‌تردید، این شب، شب بابرکتی است که سرشار از معنویت است؛ اما اینکه در این شب تدبیر حوادث جهان نیز تنظیم می‌شود، اکثر مفسران بر آن همداستان هستند. در سوره قدر آمده است:تنزل الملائکه و الروح فیها باذن ربهم من کل امر. در واقع از واژه «قدر» و «من کل امر» چنین استنباط کرده‌اند که چگونگی رویدادها و سرنوشت انسان‌ها در این شب خجسته تعیین می‌شود. در سوره دخان، آیه‌های 3 و 4 هم به چنین مضمونی اشاره شده است البته بدون آنکه از واژه «قدر» نام برده شود. در این آیه‌ها اشاره شده که قرآن در شبی نازل شده که با برکت بوده و کارها در آن سامان می‌یابد. بنابر این، همین مضمون(تعیین حوادث عالم) در این آیات (سوره دخان) خیلی رساتر از سوره قدر بیان شده است. روایت‌های گوناگونی اعم از صحیح، ضعیف و نادرست هم داریم که همه و همه به اهمیت این شب اشاره داشته‌اند.

نزول قرآن و حلول ماه رمضان چه نسبتی با این شب فرخنده دارد؟‌

شب قدر- بنا به آیات و روایات- شبی سرشار از لطف و رحمت خداوند است؛ بی‌شک قرآن یکی از نمونه‌های بارز این لطف و رحمت است. درواقع دست وحی به سوی انسان دراز می‌شود تا به وی یاری رساند. نزول وحی برای آن است که خداوند به فریاد بشر برسد. برخلاف این برداشت عامیانه که در همه ادیان جا افتاده است که انگار وحی می‌آید تا بشر به فریاد خداوند برسد، باید گفت، اصل وحی برای رهایی انسان است. در واقع دست وحی به سوی بشر دراز می‌شود تا مشکل وی را حل و دنیا و آخرت وی را روشن کند و او را به سوی خوشبختی این جهانی و آن جهانی رهنمون سازد. بنابر این بسیار طبیعی است که نزول قرآن یکی از برکت‌های برجسته و بی‌نظیر شب قدر باشد.

آیا می‌توان زمان خاصی را برای این شب در نظر گرفت و یا آنکه در تعیین آن اختلاف زیادی وجود دارد و بنابر این نمی‌توان شب ویژه‌ای را در نظر آورد؟

اکثرعلما و مفسران شب قدر را در رمضان دانسته‌اند البته عده‌ای دیگر، در شب‌های دیگر سال هم آن را احتمال داده‌اند اما از آنجا که دو آیه- یکی درباره نزول قرآن و دیگری درباره شب قدر- وجود دارد می‌توان چنین برداشت کرد که در شب قدر قرآن بر سینه مبارک پیامبر(ص) نازل شده است. بنابر‌این شب قدر با نزول قرآن همراه است. از آن طرف هم در سوره بقره داریم که « ما قرآن را در ماه رمضان نازل کردیم». اگر این دو سوره (بقره و قدر) را کنار هم بگذاریم خیلی راحت به این نتیجه می‌رسیم که شب قدر در ماه مبارک رمضان است و بنابر این بعثت و نزول قرآن هم در این ماه مبارک صورت گرفته است. اینکه عده‌ای گفته‌اند ابتدا قرآن به آسمان اول آمده است، بیشتر مبتنی بر روایاتی است که با توجه به این آیات چندان محل اعتنا نیستند. اصلا معنا ندارد که قرآن ابتدا به آسمان اول بیاید و آنگاه از آنجا به تدریج فرود آید. قرآن از همان مبدأ وحی به تدریج نازل شده و برای یکجا نازل شدن آن دلایلی در دست هست که من آنها را قبول ندارم. با توجه به آیه سوره بقره می‌توان گفت که نزول یکباره قرآن به آسمان دنیا درست نیست بلکه قرآن به طور مستقیم در شب قدر یعنی یکی از شب‌های رمضان بر دل مبارک پیامبر(ص) نازل شده است.

اگر شب قدر در ماه رمضان است، کدامیک از شب‌هاست؟

البته درست است که در تعیین این شب در ماه مبارک رمضان اختلاف وجود دارد اما واقع امر این است که به طور قطع نمی‌توان این شب فرخنده را تعیین کرد. از اول تا آخر ماه رمضان روایت‌هایی در تعیین این شب در دست داریم البته درخصوص نیمه دوم ماه رمضان تا آخر آن، به‌ویژه درشب‌های فرد، روایت‌های بیشتری وجود دارد. در شب‌های فرد هم شب‌های 21، 23 و 27 اتفاق نظر بیشتری نسبت به آنها وجود دارد. با این حال به‌طور محکم نمی‌توان در این باره صحبت کرد.

با توجه به اینکه ضربت خوردن و شهادت حضرت علی(ع) در چنین شبی بوده است، چه ارتباطی میان برکات معنوی این شب با شهادت حضرت وجود دارد؟

البته نمی‌توان گفت که ایشان در شب قدر به شهادت رسیدند. امام در شب 21 رمضان به شهادت رسیدند که یکی از احتمالات در مورد شب قدر است. کما اینکه عده‌ای هم احتمال داده‌اند که این شب در 23 یا 25 و یا 27 رمضان است. به هر صورت، با توجه به آنکه قدر شب رحمت و برکت است، شاید دعای حضرت علی(ع) مستجاب شده که در چنین شبی شهید از دنیا بروند، در حالی که تکلیف‌شان را در برابر خداوند انجام داده‌اند. از دنیا رفتن حضرت برای جامعه بشری به ویژه مسلمانان آسیب و مشکل بزرگی بود. با این حال، ارتباط شهادت حضرت با این شب‌ها، بر معنویت آنها می‌افزاید. در واقع داغداری طرفداران آن حضرت و غم سنگینی که از شهادت مولا بر دل‌های مردم نشسته به آنها(مردم) کمک می‌کند تا در چنین شبی(قدر) حال بهتری داشته باشند. از این رو، مردم می‌توانند با توسل به معنویت مولا شب قدر را بهتر دریابند. نکته‌ای که باید در اینجا ذکر کنم این است که روایت‌های زیادی در خصوص شب قدر وجود دارد که من نمی‌خواهم در اینجا وارد آنها شوم. بی‌تردید هر یک از این روایات،‌ جنبه‌ای از ابعاد معنوی این شب را آشکار می‌سازند.

واژه قدر را به معنای اندازه‌گیری و تعیین تقدیر(انسان) و همچنین ارزش دانسته‌اند. به نظر شما کدامیک از این معانی را با توجه به نکاتی که برای این شب شریف برشمردید، می‌توان برای آن در نظر گرفت؟

به نظرم هیچ یک از دو معنایی که درخصوص شب‌قدر به آنها اشاره کردید، منافاتی با یکدیگر ندارند، بنابراین هر دو معنا را می‌توان برای این شب در نظر گرفت. وقتی قرآن‌کریم می‌فرماید« این شب بهتر و والاتر از هزارماه است» مسلما بر ارزش آن تاکید دارد و وقتی هم که می‌گوید؛‌«تنزل الملائکه والروح فیها باذن ربهم» بر تقدیر و دخالت خداوند در تعیین سرنوشت جهان و هستی اشاره دارد. در سوره دخان هم به این نکته اشاره شده است.

مگر خداوند همواره و همیشه در کار جهان و انسان دخالت ندارد؟ شاید دخالت خداوند در این شب از نوع دیگری است. نظر شما چیست؟

نکته ظریف و در عین حال مهمی است که من در اینجا ابتدا می‌کوشم با یک مثال آن را روشن سازم. فرض کنید که فردی شب‌قدر را پیدا کرد و نسبت به آن اطمینان یافت. خب در چنین شبی قرار است چه اتفاقی بیفتد؟ اولا یکی از استنباط‌ها از دو سوره قدر و دخان می‌تواند این باشد که خداوند در سرنوشت و کار جهان و انسان دخالت می‌کند. استنباط دیگر این است که خداوند درچنین شبی اساس سعادت جهان را تعیین می‌کند که همان هدایت تشریعی یا وحی است. خداوند در این شب یک برنامه عملی برای ما ابلاغ می‌کند که اگر مطابق با آن رفتار کنیم، خوشبخت هستیم. پس درک شب قدر به این معناست که ما معنویت و تقوایی پیدا کنیم که به واسطه آن بتوانیم قرآن را در زندگی خود جاری سازیم. جاری ساختن قرآن در زندگانی این نیست که قرآن را در چاپ‌های نفیس چاپ کنیم یا آن را با آواز خوش بخوانیم. جاری ساختن قرآن در زندگی به معنای عمل دقیق به آن است؛ مثلا در همین ماه رمضانی که همه اطلاع داریم عده‌ای از برادران دینی ما در کشور خود ما و جهان از گرسنگی می‌میرند، آیا هیچ‌گاه شده است که سیره‌علی(ع) را در زندگی الگو قراردهیم؟ بی‌تردید بسیاری از ما مومنانی هستیم که نماز و دعایمان قضا نمی‌شود و همواره به قرائت قرآن مصر هستیم اما آیا به روش زندگی حضرت در توجه به مستمندان توجه می‌کنیم؟آیا ما هیچ‌گاه به یاد حضرت‌محمد(ص) می‌افتیم که به گفته علی(ع) شکمش گرسنه‌تر از دیگران بود؟ یا در نظر آورید وقتی را که حضرت فاطمه(س) پارچه‌ای رنگ و ‌رو رفته را جلوی در خانه خود آویزان کرده بودند تا مبادا داخل خانه دیده شود. پیامبر(ص) همین را هم نپذیرفتند. در همان زمان صدها نفر پرده‌ای را جلوی خانه خود آویخته بودند؛ اما دختر پیامبر نمی‌بایست پارچه‌ای می‌داشت تا آن را جلوی در خانه‌اش بیاویزد. مهم این است که ما به این سیره‌ها و روش زندگانی عمل کنیم. اگر این کار را بکنیم، سعادتمند و خوشبخت خواهیم بود اما اگر به دلخواه خودمان بخوریم، بنوشیم و... این را نمی‌توان شب‌قدر نامید.

شب‌قدر عمل به قرآنی است که عامل نجات ماست. با این حال من منکر این نیستم که خداوند در سرنوشت‌ها دخل و تصرف می‌کند. گرچه توجیه اینگونه مسائل با فلسفه ابن‌سینا و قوانین علیت و علم ازلی خداوند و ... کمی دشوار است اما اگر از این بحث‌های فلسفی درگذریم،‌ می‌توان گفت که خداوند در کار عالم در این شب دخل و تصرف دارد. با این حال خداوند با حساب و کتاب کار می‌کند و همینطور به بهانه شب‌قدر مثلا یکی را از صفر به نهایت پیشرفت نمی‌رساند. خداوند بر همه مهربان است. اگر هم خداوند در شب قدر به غیر از وحی، نعمت‌هایی به بشر ارزانی می‌کند، همه و همه از روی محاسبه است. به این معنا که کسانی به این نعمت‌ها می‌رسند و از آنها سهم می‌برند که درست زندگی کرده باشند. این قبیل افراد، فرصت‌ها را از دست نمی‌دهند اما اگر مردم جامعه‌ای از روی جهل یا هر علت دیگری،‌ فرصت‌های خدادادی را بسوزانند و در راه تعالی و تکامل جامعه گام برندارند، نباید هم انتظار داشته باشند که خداوند در یک شب همه مشکلات آنها را حل کند. خداوند نعمت را به تلاش می‌دهد.

یعنی تعبیر« از تو حرکت از خدا برکت» در این شب بیشتر نمود دارد؟

دقیقا! در واقع اگر بخواهم از تعبیر شما استفاده کنم باید بگویم که برکت شب قدر برای اهل حرکت است. در شب قدر برکت هست اما برای اهل حرکت؛ مثلا اگر ما تلاش کنیم تا تولید در جامعه‌مان بیشتر شود و اشتغال‌زایی صورت گیرد، خداوند هم در چنین شب‌هایی دست ما را می‌گیرد تا در این زمینه پیشرفت کنیم اما اگر برعکس باوجود تمام امکانات روز به روز در جامعه تولید متزلزل و دلالی و رانت‌خواری رایج‌ شود، شب قدر از خداوند چه می‌خواهیم؟ بنابراین خداوند در درجه اول با هدایت تشریعی خود که وحی و نازل کردن قرآن است، بزرگ‌ترین دخالت را در چنین شبی در تعیین سرنوشت جهان و انسان صورت داده. دخالت دیگر خداوند در چنین شبی تغییر سرنوشت انسان است. همانگونه که اشاره شد، این تغییر در راستای تلاش و حرکت خود انسان است. مثلا اینگونه نیست که در طول سال از هوی و هوس‌های خود پیروی کنیم و آنگاه در شب قدر افطاریه بدهیم و مداحی دعوت کنیم تا نمی به چشمانمان بیاورد و بپنداریم که خداوند ما را در صف اول سعادتمندان قرار داده است. نه اینگونه نیست. برکت‌ها حاصل حرکت‌هاست.

منبع: همشهری آنلاین

به احترام سجده رفتگر

گاهی یک عکس بیش از هر مقاله و سخنرانی و خطابه‌ای می‌تواند تاثیرگذار باشد، ابتدا نگاهی به این آمار بیندازید:

- روزانه 50 میلیون کیلو زباله خانگی توسط شهروندان ایرانی تولید می‌شود.

- تنها 5 درصد از زباله‌های کشور که غیر زباله‌های صنعتی و کشاورزی است، بازیافت می‌شود.

- هر ایرانی روزانه 700 گرم زباله تولید می‌کند.

- هم اکنون روزانه در ایران به اندازه هزار ساختمان 5 طبقه به مساحت 500 متر زباله انباشت می‌شود.

با همه پیشرفت‌های مادی و افزایش اطلاعات و آگاهی عمومی هنوز بسیاری از مردم زباله هایشان را از شیشه ماشین به بیرون پرت می‌کنند، هنوز به جای قرار دادن زباله در سطل‌های مخصوص که چند متر آنطرف‌تر است ترجیح می‌دهیم آنها را پای اولین تیر چراغ برقی که می‌بینیم رها کنیم، هنوز در اعیاد مذهبی خیابان‌ها را با انبوهی از لیوان‌های یکبار مصرفی که شربت آن را نوشیده‌ایم آلوده می‌کنیم، هنوز کانال‌های آب را با سطل زباله اشتباه می‌گیریم

 

اگر برای محیط زیست ارزش قائل نمی‌شویم، اگر دل مان برای زیبایی شهرمان نمی‌سوزد، اگر شهرمان را خانه مان نمی‌دانیم، اگر احساس تعهدی به محیطی که در آن زندگی می‌کنیم نداریم، دستکم به احترام رفتگری که سجاده را در خیابان پهن می‌کند زباله‌ها را در کوچه و خیابان رها نکنیم، کمک کنیم او برای برداشتن بطری خالی نوشابه "ما"، پوست میوه‌ای که "ما" خوده ایم، جلد پفک و چیپسی که "ما" آن را خالی کرده ایم، دستمال کاغذی که "ما" آن را مصرف کرده‌ایم کمرش مدام خم نشود….

منبع: انتخاب

وصیتی زیبا و ماندگار از آلبرت انیشتن

روزی فرا خواهد رسید که جسم من آنجا زیر ملحفه سفید پاکیزه ای که از چهار طرفش زیر تشک تخت بیمارستان رفته است، قرار می گیرد و آدم هایی که سخت مشغول زنده ها و مرده ها هستند از کنارم می گذرند.

آن لحظه فرا خواهد رسید که دکتر بگوید مغز من از کار افتاده است و به هزار علت دانسته و ندانسته زندگیم به پایان رسیده است.

در چنین روزی، تلاش نکنید به شکل مصنوعی و با استفاده از دستگاه، زندگیم را به من برگردانید و این را بستر مرگ من ندانید. بگذارید آن را بستر زندگی بنامم. بگذارید جسمم به دیگران کمک کند که به حیات خود ادامه دهند.

چشمهایم را به انسانی بدهید که هرگز طلوع آفتاب، چهره یک نوزاد و شکوه عشق را در چشم های یک زن ندیده است.

قلبم را به کسی هدیه بدهید که از قلب جز خاطره ی دردهایی پیاپی و آزار دهنده چیزی به یاد ندارد.

خونم را به نوجوانی بدهید که او را از تصادف ماشین بیرون کشیده اند و کمکش کنید تا زنده بماند تا نوه هایش را ببیند.

کلیه هایم را به کسی بدهید که زندگیش به ماشینی بستگی دارد که هر هفته خون او را تصفیه می کند.

استخوان هایم، عضلاتم، تک تک سلول هایم و اعصابم را بردارید و راهی پیدا کنید که آنها را به پاهای یک کودک فلج پیوند بزنید.

هر گوشه از مغز مرا بکاوید، سلول هایم را اگر لازم شد، بردارید و بگذارید به رشد خود ادامه دهند تا به کمک آنها پسرک لالی بتواند با صدای دو رگه فریاد بزند و دخترک ناشنوایی زمزمه باران را روی شیشه اتاقش بشنود.

آنچه را که از من باقی می ماند بسوزانید و خاکسترم را به دست باد بسپارید، تا گلها بشکفند.

اگر قرار است چیزی از وجود مرا دفن کنید بگذارید خطاهایم، ضعفهایم و تعصباتم نسبت به همنوعانم دفن شوند.

گناهانم را به شیطان و روحم را به خدا بسپارید و اگر گاهی دوست داشتید یادم کنید.

عمل خیری انجام دهید، یا به کسی که نیازمند شماست، کلام محبت آمیزی بگویید.

اگر آنچه را که گفتم برایم انجام دهید، همیشه زنده خواهم ماند ...

از فرزاد میرزایی

چشمه

در باغی چشمه‌ای‌بود و دیوارهای بلند گرداگرد آن باغ، تشنه‌ای دردمند بالای دیوار با حسرت به آب نگاه می‌کرد. ناگهان خشتی از دیوار کند و در چشمه افکند. صدای آب مثل صدای یار شیرین و زیبا به گوشش آمد. مرد آنقدر از صدای آب لذت می‌برد که تند تند خشت‌ها را می‌کند و در آب می‌افکند.

آب فریاد زد: های، چرا خشت می‌زنی؟ از این خشت زدن بر من چه فایده‌ای می‌بری؟...

تشنه گفت: ای آب شیرین! در این کار دو فایده است. اول اینکه شنیدن صدای آب برای تشنه مثل شنیدن صدای موسیقی است. نوای آن حیات بخش است، مرده را زنده می‌کند. مثل صدای رعد و برق بهاری برای باغ سبزه و سنبل می‌آورد. صدای آب مثل هدیه برای فقیر است. پیام آزادی برای زندانی است، بوی یوسف لطیف و زیباست که از پیراهنِ یوسف به پدرش یعقوب می‌رسید .

فایده دوم اینکه: من هر خشتی که برکنم به آب شیرین نزدیکتر می‌شوم، دیوار کوتاهتر می‌شود.

خم شدن و سجده در برابر خدا، مثل کندن خشت است. هر بار که خشتی از غرور خود بکنی، دیوار غرور تو کوتاهتر می‌شود و به آب حیات و حقیقت نزدیکتر می‌شوی. هر که تشنه‌تر باشد تندتر خشت‌ها را می‌کند. هر که آواز آب را عاشق‌تر باشد. خشت‌های بزرگتری برمی‌دارد.

منبع: داستانک

چند میفروشی؟

مرد کشاورزی یک زن نق نقو داشت که از صبح تا نصف شب در مورد چیزی شکایت میکرد. تنها زمان آسایش مرد زمانی بود که با قاطر پیرش در مزرعه شخم میزد.

یک روز، وقتی که همسرش برایش ناهار آورد، کشاورز قاطر پیر را  به زیر سایه ای راند و شروع به خوردن ناهار خود کرد. بلافاصله همسر نق نقو مثل همیشه شکایت را آغاز کرد. ناگهان قاطر پیر با هر دو پای عقبی لگدی به پشت سر زن و در دم کشته شد.

در مراسم تشییع جنازه چند روز بعد، کشیش متوجه چیز عجیبی شد. هر وقت...

یک زن عزادار برای تسلیت گویی به مرد کشاورز نزدیک میشد، مرد گوش میداد و بنشانه تصدیق سر خود را بالا و پایین میکرد،  اما هنگامی که یک مرد عزادار به او نزدیک میشد، او بعد از یک دقیقه گوش کردن سر خود را بنشانه مخالفت تکان میداد.

پس از مراسم تدفین، کشیش از کشاورز قضیه را پرسید.

کشاورز گفت:

خوب، این زنان می آمدند چیز خوبی  در مورد همسر من میگفتند، که چقدر خوب بود، یا چه قدر خوشگل یا خوش لباس بود، بنابراین من هم تصدیق میکردم.

کشیش پرسید، پس مردها چه میگفتند؟

کشاورز گفت:

آنها می خواستند بدانند که آیا قاطر را حاضرم بفروشم یا نه.

منبع: داستانک

نامه سرگشاده به جناب آقای ملکشاهی نماینده محترم مردم کوهدشت

به نام خدا

جناب آقای حاج الهیار ملکشاهی نماینده محترم مردم حوزه انتخابیه کوهدشت

با سلام و تحیت

                                                                                                

    اینک که بار سنگین نمایندگی این حوزه انتخابیه بر دوش شما نهاده شده است، این نامه را بحضور حضرتعالی ارسال   می نمایم. امید است مورد توجه و عنایت قرار گیرد.

     مهاجرت بی رویه از روستاها و شهرهای کوچک به کلان شهرها بویژه تهران یک بیماری خطرناک و معلول بیماری های اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی است.

به اطرافمان نگاه می کنیم. طی 34 سال انقلاب چه افرادی در این شهر بودند و حالا نیستند؟

منظور بنده هرگز آنها نیستند که به رحمت ایزدی پیوسته اند. منظورم کسانی اند که این شهر را ترک کرده اند و زندگی در شهرهای دیگر بخصوص تهران را بر زندگی در کوهدشت ترجیح داده اند و باز هم هر چند وقت شاهدیم که از کوچه های محل سکونتمان یک یا دو خانوار به سمت تهران اثاث کشی می کنند. آیا این روند ادامه می یابد و این شهر متروکه می شود؟

چهره بزک شده اقتصادی، سیاسی، اجتماعی تهران و دیگر شهرهای بزرگ، شهرهای کوچک را چنان می بلعند که در تعریف ایران باید گفت «ایران یعنی فقط تهران و چند شهر بزرگ» و ما جزء فراموش شدگانیم.

نه تنها بسیاری از مردم و شهروندان عادی بلکه با کمال تاسف اکثریت کسانی که در این شهر مسئولیت داشته اند از این شهر رفته اند.

بعضی از آنها که یک زمانی برای مسئولیت و ریاست سرودست می شکستند، امروز حتی برای یکماه و یک هفته هم نمی توانند اقامت در کوهدشت را تحمل کنند. بارها دیده شده است که اگر برای مراسم ترحیم و فاتحه خوانی نزدیکان و آشنایان خود به کوهدشت آمده اند انگار در زندان انفرادی بوده اند و تحمل ماندن یک شب در کوهدشت را هم نداشته اند و بسختی آن یک شب را به صبح رسانده اند.

با بررسی علت مهاجرت از شهرهای کوچکی مانند کوهدشت به شهرهای بزرگ و بخصوص تهران به این نتیجه می رسیم که سیاست های بازسازی کشور بشدت ضعیف بوده و بجای ایجاد جاذبه در روستاها و شهرهای کوچک برای شهرهای بزرگ و بخصوص تهران جاذبه ایجاد کرده‌اند. بهترین مثال برای مقایسه تهران و شهرهای بزرگ با شهرهای کوچک و روستاها مقایسه کالاهای بسیار لوکس و کالاهای بسیار پست است. (تهران و شهرهای بزرگ همچون کالای لوکس‌اند و شهرهای کوچک و روستاها کالای پست‌اند)

راستی چرا هجرت؟

انسان موجودی است انتخابگر و به دنبال رفاه. در بین شهرهای مختلف برای زندگی جایی را انتخاب می کند که دارای رفاه و برایش از مطلوبیت بالاتری برخوردار باشد. اما چرا شهرما برای زندگی کردن از مطلوبیت بالایی برخوردار نیست؟

پاسخ به این سوال بسیار ساده است.

چون جاذبه ندارد.

اینک سوال دیگری مطرح می شود.

چرا جاذبه ندارد؟ و عوامل ایجاد جاذبه یک شهر برای زندگی کردن کدامند؟

جاذبه های شهری که ایجاد مطلوبیت می کنند عبارتند از:

الف- وضعیت اشتغال و درآمد.

ب- وضعیت بهداشت و درمان.

ج- عدم امنیت شغلی.

د- اماکن تفریحی و بافت شهری.

ه- بافت فرهنگی.

و- تاخیر در اجرایی شدن پروژه های مصوب دولت.

با بررسی این عوامل بجز کسانی که در این شهر مسئولیت داشته اند**، به بقیه کسانی که از این شهر رفته اند، حق می دهیم که کوهدشت را ترک و در شهری که برایشان رفاه و مطلوبیت بیشتری دارد زندگی کنند.

تحلیل عوامل ایجاد جاذه های شهری:

الف) وضعیت اشتغال و درآمد:

وقتی می بینیم برای یک لیسانسیه در کوهدشت شغل وجود ندارد، اما برای یک دیپلم و حتی زیردیپلم در تهران و دیگر شهرهای بزرگ شغل فراوان است چرا باید در کوهدشت بمانیم؟

در همین شهر بسیار دیده می شود یک زوج جوان هر دو بیکار و حتی یک ریال درآمد ندارند. و بسیار دیده می شود که یک تحصیلکرده دانشگاهی با دستمزدی زیر یکصدهزار تومان بیش از شش ساعت در پست بانک ها، مراکز و نمایندگی های بیمه و ایرانسل مشغول کار هستند و چندین پارتی و آشنا و ریش سفید این افراد را سفارش کرده اند.

مردم مجبورند برای تهیه لقمه ای نان به تهران پناه ببرند.

ب) وضعیت بهداشت و درمان:

وقتی می بینیم بعلت ضعیف بودن کادر تخصصی تنها بیمارستان قتلگاه جگرگوشه هایمان می شود، چرا باید در کوهدشت بمانیم؟

چه کسی مسئول این همه بی توجهی است؟

ج) عدم امنیت شغلی:

 وقتی بخاطر مسائل باندی گروه حاکم خطاهای بزرگ افراد گروه خود را نادیده می گیرند، اما از خطای کوچک افراد گروه مقابل نخواهند گذشت و آنها را بشدت مورد مواخذه و تنبیه قرار می دهند و آبروی آنها را به حراج می گذارند و امنیت شغلی آنها را به مخاطره می اندازند و گاهاً طرف مقابل حتی خطای کوچک هم ندارد و برای او خطا می تراشند و خطای تراشیده را بزرگ می کنند. آیا با چنین وضعی محیط زندگی و شغلی به جهنم تبدیل نمی شود؟

هیچ کس دوست ندارد در جهنم زندگی کند.

آنها که توانایی رفتن از کوهدشت را دارند، از این شهر فرار می کنند.

د- اماکن تفریحی و بافت شهری:

وقتی جایی برای تفریح نیست و جوانان ویلان و سرگردانند و برای سرگرمی خود به دود و دخان روی می آورند و دختران پس از تحصیل باید در خانه بمانند و شغلی ندارند و با این وضعیت درآمدی و شغلی امکان ازدواج آنها بسیار ضعیف است و بخاطر اینکه بعضی از آنها خود را سربار پدر پیر و ناتوان خود می دانند چهره آنها چنان چروکیده شده که بیست ساله‌ی آنها قیافه سی ساله بخود گرفته است.

به خیابانهای تهران که نگاه می کنی انگار هر روز آسفالت آنها را واکس می زنند.پارک ها و شهربازی ها و میادین و ..... همه جاذبه دارند.همه این جاذبه ها درطی زمان با پول ما برای پایتخت نشینان بوجود آمده است. اما خیابانها و پارکهای فرسوده شهر ما بوی افسردگی از آنها استشمام می شود. بعضی از آنها بیش از سی سال پیش آسفالت سردی بر روی آنها ریخته اند.

آیا با چنین وضعی زندگی در این شهر طاقت فرسا نیست؟

این عدالت نیست و هرکس چنین تعریفی از عدالت ارائه دهد، به عدالت ظلم کرده است.

ه- بافت فرهنگی:

می‌گویند اقتصاد و فرهنگ و سیاست کاملا با هم عجین هستند. وضعیت فرهنگی ما عین وضعیت اقتصادی مان است. بافت فرهنگی ما نمی تواند بر روی خرابه ها و ویرانه های اقتصاد خانواده هایی که بیکاری و پایین بودن درآمد در آنها موج     می زند، بنایی زیبا داشته باشد.

و-هر طرح و پروژه ای که دولت برای تهران و شهرهای بزرگ تصویب می کند، سریعاً اجرایی می شود و پس از مدت کوتاهی به بهره برداری می‌رسد.اما طرح های تصویبی برای مناطق کوچک مانند کوهدشت یا حذف شده و یا پس از سالهای طولانی اجرایی می شودو چنانچه حذف نشود، پس از سپری شدن یک عمر وآمدن نسلهای بعد به بهره برداری می رسد.

دقیقا یادم هست که جناب آقای خاتمی در روز 23 فروردین سال 1378 به کوهدشت آمدند و وعده سه طرح گازرسانی، ایجاد دانشگاه پیام نور و فرهنگسرا را دادند. با اینکه ساختمان دانشگاه پیام نور آماده بود پس از 5 سال یعنی در سال 1383، و فرهنگسرای هنری (مکان فعلی اداره ارشاداسلامی) که زمینش با تصویب اولین شورای شهر توسط شهرداری جهت احداث ساختمان واگذار شد، پس از چندین سال فعالیت ساختمانی اش را آغاز نمود و همچنین گازرسانی آن پس از اولین دوره ریاست جمهوری آغاز شد.   

در جریان سفر اول جناب آقای احمدی نژاد به استان لرستان و شهر کوهدشت احداث سد معشوره تنها وعده چشمگیری بود که به مردم کوهدشت داده شد و بعنوان یکی از کارهای اساسی آقای امامی راد بصورت پلاکارد در سطح شهر مطرح گردید. اما در سفر دوم آقای احمدی نژاد دوباره مطرح شد و عنوان همایش تبلیغی برای انتخابات مجلس نهم شده بود و چند روز پیش که مدرسین دانشگاه آزاد از محل سد بازدید نمودند، یکی از مهندسین اظهار داشت که هنوز قراداد عملیات ساختمانی آن منعقد نشده و اگر کاری هم صورت گرفته است، بدون انعقاد قراداد انجام شده است.

دولت جناب آقای احمدی نژاد از ابتدا تا کنون بالاترین میزان درآمد کشور و حتی بسیار بیشتر از مجموع درآمد چندین دولت درگذشته درآمد داشته است. سهم کوهدشت از این درآمد هنگفت چه بوده است؟ این سوال را باید کسانی پاسخ دهند که در زمان ریاست جمهوری احمدی نژاد نماینده کوهدشت بوده اند. با اینکه دولت احمدی نژاد بخاطر بالابودن درآمد بیشترین خدمت را به مناطق محروم کرده است، چرا این منطقه از سهمی بسزا و متناسب با درجه محرومیت، از بودجه‌ی کشور محروم بوده است؟

ایراد تنها به یک دولت نیست. هم دولت اصلاحات و هم دولت اصولگرا هر دو در حق کوهدشت کوتاهی شده است و ریشه این مسئله را باید در نوع نگاه و نوع مطالبات همشهریان خود و تمامی کسانی بدانیم که بعنوان نماینده خود روانه مجلس کرده‌ایم.

نمایندگان محترم همه ادوار به نسبت اهمال، کوتاهی و کم توجهی در پیگیری و حقوق این حوزه انتخابیه، مدیون مردم اند و گرفتار حق الناس شده اند. « نمایندگی حکم راندن نیست، آخر و عاقبت خطرناکی دارد. خوشا به حال آنها که با پیروی از اندیشه علی علیه السلام نماینده می شوند و ریاست و نمایندگی را از آب بینی یک بز پست تر می دانند»

اینک نکاتی چند بصورت خام برای جبران مافات ارائه می گردد. پشتوانه همه اینها پیگیری نماینده ای فعال  و جدی و معتقد به توسعه و تعادل جمعیتی بین مناطق شهری توسعه یافته و توسعه نیافته است را می طلبد که بتواند در در دفاع از این مردم در مجلس بدرخشد:

1- کاهش شدید بودجه های عمرانی تهران و شهرهای بزرگ و افزایش شدید بودجه های عمرانی شهرهای کوچک و روستاها مانند شهرستان کوهدشت، رومشکان و طرهان.(شما می توانید هنگام تصویب بودجه در مجلس تاثیر گذار باشید)

2- تامین امنیت شغلی برای کلیه کارکنان دولت بویژه فرهنگیان. متاسفانه در بعضی از دوره های قبل مشاهده می شد که بعضی از مسئولین و یا افراد تحت امر آنها به کارکنان اظهار می نمودند یا باید از کاندیدای مورد نظر ما حمایت کنید و یا ابلاغ شما را برای مناطق دوردست صادر خواهیم کرد.

3- پیگیری فعالیت های عمرانی سد بزرگ معشوره.

طی دوره های قبل یعنی نمایندگی مجلس هفتم و هشتم کارهایی اساسی برای ساخت سد صورت گرفته و آماده است تا فعالیت عمرانی و بنای اصلی سد شروع شود. در زمان حضرتعالی بایستی بصورت منطقی و طبیعی سد ساخته شود. اما اینکه در زمان شما اب سد به کوهدشت برسد و زمینهای این منطقه را مشروب نماید، انتظاری غیرمنطقی است. چنانچه در زمان شما این اتفاق بیفتد، شما در صدر بهترین کارگزاران طول تاریخ این منطقه قرار خواهید گرفت.

4- تلاش در جهت قطع کامل یارانه دهکهای بالای مردم تهران و پرداخت یک و نیم برابر یارانه برای شهرهای کوچک چون کوهدشت و دو برابر کردن یارانه روستائیان و شهرهای کوچک کمتر توسعه یافته.(شما می‌توانید هنگام تصویب بودجه تاثیرگذار باشید)

5- ممنوعیت سختگیرانه استخدام در تهران و شهرهای بزرگ اعم از بخش دولتی و خصوصی(شما می توانید در مجلس تاثیر گذار باشد).

6- تلاش در جهت ایجاد شغل و پرداخت مستمری و حقوق به بیکاران بخصوص بیکاران تحصیلکرده در شهرهای کوچک مانند کوهدشت، رومشکان و طرهان و ایجاد امید و رغبت به تحصیل علم در بین دانشجویان و از بین بردن یاس و سرخوردگی در جوانان

7- توسعه و بالابردن ظرفیت کمی و کیفی دانشگاه ها و مراکز علمی و تلاش در جهت برگزاری همایش های علمی، تخصصی در کوهدشت و معرفی شهر کوهدشت به کشور که خود ضریبی فزاینده برای توسعه یافتگی خواهد داشت.

8- شهرهای چقابل، گراب و کونانی استعداد بالایی برای تاسیس دانشگاه ها دارند( هم از نظر داوطلبان ورود به دانشگاه و هم از نظر فارغ التحصیلان تحصیلات تکمیلی تلاش شما می تواند آنها را از وجود دانشگاه بهره مند نماید.

9- تلاش در جهت حذف روابط در استخدامها و ایجاد ضابطه و قانونمند کردن سیستم استخدام در کلیه ادارات.

مردم اجرای قانون را می خواهند. اما افراد قلدر و صاحب نفوذ از اجرای قانون گریزانند حضرتعالی بعنوان فردی که سالها در قوه قضاییه به کار قضاوت پرداخته اید و اکنون در مجلس کارتان تقنین قانون است بهتر از هر فرد دیگری ضرورت عمل کردن به قانون در جامعه را واقفید. در این حوزه انتخابیه بسیارند کسانی که به قانون وقعی نمی نهند و تلاش دارند تا بصورت غیر قانونی بر خرمراد سوار شوند و به مقصد برسند. این شما هستید که بایستی قانون گریزان را رام کنید. در غیر اینصورت شما هم همان راهی را می روید که دیگران رفتند.

10- تلاش در جهت انتصاب مدیران مستقل، لایق و با بینش درست که ضمن حفظ ضوابط، با تمام گروه ها و افراد تعامل داشته باشند.

11- احداث بنای بیمارستان دوم و تاسیس بیمارستان فوق تخصصی در کوهدشت

12- ایجاد مراکز درمانی و بهداشتی تخصصی در مناطق محروم کوهدشت، رومشکان و طرهان.

13- افزایش مدت طرح پزشکان متخصص برای مناطق محروم مانند کوهدشت، رومشکان و طرهان.

14- تاسیس فرمانداری رومشکان و تاسیس کلیه ادارات لازم برای یک فرمانداری در آن شهرستان.

15- تاسیس فرمانداری در منطقه طرهان به مرکزیت یکی از دو شهر گراب و یا کونانی و تاسیس کلیه ادارات لازم برای یک فرمانداری.

16- احداث بیمارستان رومشکان.

17- احداث بیمارستان طرهان.

18- احداث بیمارستان کونانی

19- تاسیس درمانگاه تخصصی فرهنگیان

20- خارج کردن بیمارستانهای این منطقه از دور خود گردانی( کاهش هزینه های درمانی بیمارستانها)

21- تلاش در جهت تسریع در عملیات جاده کوهدشت به خرم آباد و همچنین تصویب بودجه عمرانی آزاد راه کوهدشت به غرب کشور ( استانهای کرمانشاه و ایلام )

22- توجه ویژه به فعالیت جاده سازی بخصوص جاده های روستایی.

23- تامین بودجه از منابع دولتی جهت تغییر بافت شهری کوهدشت، رومشکان و طرهان

  در پایان بعرض می رسانم:

 اولاً چهار سال مدت خوبی برای خدمت به این مردم است و ثانیاً مدت زیادی هم نیست که اصلاً نگذرد یقین بدانید که چهارساله نمایندگی شما هم به همین زودی به پایان می رسد. اگر صادقانه به این مردم خدمت کردید و پیگیر حل مشکلات کلیه شهروندان بودید، یقین بدانید که دعای خیر همه این مردم اعم از کسانی که به شما رای داده اند و یا رای نداده اند بدرقه راهتان خواهد بود. در غیر اینصورت، خدای ناکرده خسران دنیا و آخرت را برای خود خریده و مرتکب حق الناس شده اید. بنده از خدای بزرگ موفقیت شما را می خواهم چرا که موفقیت شما یعنی حل مشکلات مردم و ایجاد رفاه برای آنها.

میرزا میرزاپوردشتی

معلم بازنشسته و شهروند کوهدشتی            

--------------                                                         

*فقرای تهرانی اکثراً حاشیه نشینانی هستند که از روستاها و شهرهای کوچک به تهران رفته اند. بسیاری از آنها از طریق انواع بزه کاری ها درآمد دارند. راهکارهای اساسی دولت در زمینه ایجاد شغل و درآمد و ایجاد جاذبه های گفته شده آنها را به محل سکونت قبلی شان برمی‌گرداند.

** کسانی که در این شهر مسئولیت داشته اند چون در توسعه نیافتگی این شهر سهیم هستند می بایست بمانند تا رنج و زحمت مردم این شهر را که ناشی از کمبودها و محرومیت است درک کنند.

استاد ایرانی لب های همسرش را برید و خورد

استاد ایرانی دانشگاهی در سوئد به علت سوء‌ظن به همسرش لب‌های او را با چاقو برید و خورد.

ماموران پلیس استکهلم چندی قبل با اعلام گزارشی توسط ساکنان یکی از خیابان‌های جنوبی شهر استکهلم راهی آنجا شدند تا درباره نزاعی خانوادگی تحقیق کنند. آنها وقتی وارد آپارتمان موردنظر شدند زن جوانی را دیدند که از ناحیه صورت به شدت خونریزی داشت. این زن به سرعت به بیمارستان منتقل و در همان معاینه‌های اولیه معلوم شد لب‌های او با چاقو بریده شده است.

پلیس در ادامه به دستور دادستان، شوهر این زن را بازداشت کرد و معلوم شد هر دو ایرانی هستند و مرد میانسال همسر خود را به قصد انتقام‌جویی شکنجه کرده است.

کارآگاهان در جریان تحقیقات‌شان فهمیدند مرد ایرانی در سال 1370 به همراه همسر و سه فرزندش از ایران به سوئد مهاجرت کرده و بعد از مدتی در دانشگاه و موسسه تحقیقاتی «کارولینسکا» به عنوان دانشیار و محقق مشغول به کار شده و در حرفه خود به شهرت زیادی دست یافته و درآمد سالانه بالایی را برای خودش به دست آورده است.

این مرد ظاهرا زندگی آرام و معمولی داشت تا اینکه چندی قبل به علت بروز پاره‌ای اختلافات خانوادگی از همسرش جدا شد و فرزندان وی نیز نزد مادرشان رفتند. مرد ایرانی دو هفته بعد از طلاق، ازدواج دوم خود را به ثبت رساند. او این بار نیز با زنی ایرانی که 20 سال از خودش کوچک‌تر بود ازدواج کرد.

زندگی مشترک این دو خیلی زود به آشوب و دعوا کشیده شد تا اینکه در روز حادثه آن اتفاق رخ داد. متهم 52 ساله وقتی تحت بازجویی قرار گرفت به جرمش اقرار کرد و گفت: «همسرم به من خیانت می‌کرد و به همین دلیل این کار را انجام دادم. بعد از ازدواج با او فهمیدم وی با مردی دیگر نیز رابطه دارد. بارها بر سر این موضوع با هم دعوا کردیم اما مشکل ما غیرقابل حل بود برای همین تصمیم گرفتم او را مجازات کنم و انتقام خودم را بگیرم. روز حادثه بعد از جر و بحث بر سر موضوع خیانت با چاقو به وی حمله کردم و لب‌هایش را بریدم و خوردم. این کار را طوری انجام دادم که او دیگر نتواند با بخیه و کارهایی مثل آن خودش را درمان کند

متهم در اعترافاتش گفت: «من از این کار پشیمان نیستم چون فکر می‌کنم زنم باید به دلیل خیانتی که کرده بود مجازات می‌شد.»

اعترافات مرد ایرانی که در کمال خونسردی انجام شد این شائبه را به وجود آورد که شاید وی به بیماری روانی مبتلا باشد به همین سبب او به بیمارستان روانی «هودینگه» واقع در جنوب استکهلم منتقل شد تا تحت آزمایش قرار بگیرد. متهم اکنون در حالی در این مرکز درمانی بستری است که همسرش نیز در بیمارستانی دیگر تحت درمان قرار دارد اما پلیس و مسوولان قضایی نام بیمارستان را مخفی نگه داشته‌اند تا آسیبی به زن ایرانی وارد نشود. در همین حال بازجویی‌ها از متهم محرمانه و پشت درهای بسته انجام خواهد شد.

منبع: انتخاب


آیا این عدالت است؟

ارائه دکترا به یکی از بستگان درجه یک احمدی‌نژاد بعد از چهار ترم مشروطی

مشاور سابق رئیس‌جمهور گفت: متأسفانه برداشتی که احمدی نژاد از عدالت دارد عین همان برداشت‌های انحرافی است که از ولایت، دین و مرجعیت دارند؛ از این رو چون رهبری فرمودند باید مدارا شود ما فعلاً بنای جواب دادن نداریم.

حجت‌الاسلام علی ثمری رئیس ستاد قرارگاه راهبری عمار و دبیر سابق هیئت عالی گزینش کل کشور درباره یادداشت اخیر رئیس‌جمهور که در وبلاگ‌‌شخصی وی مبنی بر اینکه علت جدایی دوستان سابق عدالت بوده است، اظهار داشت: باید فرصتی فراهم شود تا نمونه‌‌هایی از این عدالت‌خواهی و عدالت‌طلبی را که احمدی​نژاد از آن تعریف کرده و دم می‌زند تشریح شود تا مردم خود قضاوت کنند این‌ مسائلی که احمدی‌نژاد مطرح می‌کنند عدالت است یا خیر؟

مشاور سابق رئیس‌جمهور با بیان اینکه اگر عدالت به درستی رعایت می‌شد زمینه تاراج 3000 میلیارد ملت برای افراد سودجو فراهم نمی‌شد گفت: فضا فضای آلوده‌ای است که برخی‌ها موفق می‌شوند به این شکل بیایند و به جیب ملت دست‌برد بزنند.

وی تصریح کرد: آیا این عدالت است دانشجویی که از وابستگان درجه یک احمدی‌نژاد است 4 ترم مشروط شود و بعد از آن با معدل پایین و با 100 واحد درسی باقی‌مانده؛ وی را از یک دانشگاه سطح پایین به یک دانشگاه سطح عالی منتقل کنند و در آنجا نیز با زدو بندهای اداری به وی دکترا دهند آیا این عدالت است؟

منبع: انتخاب

نیایش

بار الها! نورایمان را در درونمان بیفروز و بر اعمال نیک و کردار شایسته توفیقمان ده، تا بدان ایمان، هدایت یابیم و بدان عمل نیک کنیم و از نعمت و رحمت تو بهره مند شویم. خدایا! تو منزّهی و حمد و سپاس تنها از آنِ توست.

خدایا! آن دم که سختی ها و رنج ها ما را در برگیرد و اندوه بر ما چیره شود و گرفتاری و شدت در بندمان سازد، دست به دعا برمی داریم و تو را می خوانیم.

خدایا!

تنها تو را مشکل گشا می دانیم و تنها از تو یاری می خواهیم. به درگاهت دست نیاز بلند می کنیم و بارها به اصرار، تو را می خوانیم تاگره از کارمان بگشایی، اندوهمان را بزدایی و از بند سختی ها رهایمان سازی.

خدایا، بارالها! در پس این گره گشایی و اندوه زدایی ات نیز رهایمان مکن. مخواه که چون از درد رها شدیم، از یادت غافل شویم و چون از بند سختی رهیدیم، دست از درگاه تو نیز برداریم. ای مهربان! یادت را همیشه در دلمان زنده، و دست حاجتمان را تنها به درگاه خود گشوده دار.

آمین یا رب العالمین

فرستاده فرزاد میرزایی

علی علیه سلام و بر خورد با مقامات متهم

این روزها ، اسامی تعدادی از مقامات ارشد دولتی که اسم و رسم شان نیز بر همه آشکار است ، به عنوان متهمان چند پرونده کلان اقتصادی بر سر زبان هاست و در دادگاه های برگزار شده اخیر نیز مدام از آنان نام برده می شود. مقامات قضایی هم در اعلام صریح این خبر که برخی دولتمردان متهم به فساد مالی اند، ابایی ندارند و تأکید دارند که بر خلاف نظر بعضی ها که برخی افراد را خط قرمز می دانند، هیچ خط قرمزی جز قانون را به رسمیت نمی شناسند.

از آنجا که نظام جمهوری اسلامی ، عدالت مورد نظر خود را منطبق با آموزه های علی علیه السلام تعریف کرده است ، انتظار می رود شعار عدالتگرایی و برابری افراد در برابر قانون با سیره امیرالمومنین سنجیده شود.

یکی از موارد قابل تامل در سیره حکومتی امیر مومنان علی (ع) برخورد ایشان با کارگزاران متخلف است. زیرا همان گونه که رسول خدا(ص) در باره اش فرموده اند: او در اجراى حکم خدا سخت گیر است و اهل مسامحه و سازش نیست. در اینجا به چند نمونه از برخورد قاطع  امام (ع) می پردازیم:

در عهدنامه مالک اشتر نسبت به کارگزاران خائن چنین دستور می دهند:«...اگر یکی از آنان دست به خیانت زد و گزارش بازرسان تو هم آن خیانت را تأیید کردند، به همین مقدار گواهی قناعت کرده، او را با تازیانه کیفر کن، و آنچه را که از اموال در اختیار دارد از او باز پس گیر، سپس او را خوار دار و خیانت کار بشمار و قلاده بدنامی به گردنش بیفکن.»

هنگامى که امیر مومنان علی علیه السلام از خیانت ابن هَرمَه(مأمور بازار اهواز) اطلاع پیدا کرد، به رفاعه(حاکم اهواز) نوشت: وقتى که نامه ام به دستت رسید، فورا ابن هرمه را از مسئولیت بازار عزل کن ، به خاطر حقوق مردم ، او را زندانى کن و همه را از این کار با خبر نما تا اگر شکایتى دارند، بگویند. این حکم را به همه کارمندان زیر دستت ، گزارش کن تا نظر مرا بدانند. در این کار، نسبت به ابن هرمه نباید غفلت و کوتاه شود و الاّ نزد خدا هلاک خواهى شد و من هم به بدترین وجه تو را از کار برکنار مى کنم ، و تو را به خدا پناه مى دهم از این که در این کار، کوتاهى کنى .

اى رفاعه ! روزهاى جمعه ، او را از زندان خارج کن و سى و پنج تازیانه بر او بزن و او را در بازار بگردان ، پس اگر کسى از او شکایتى با شاهد آورد، او و شاهدش را قسم بده ، آن وقت ، حق او را از مال ابن هرمه بپرداز، سپس دست بسته و با خوارى او را به زندان برگردان و برپایش زنجیر بزن ، فقط هنگام نماز زنجیر را از پایش در آور و اگر براى او خوردنى و نوشیدنى و یا پوشیدنى آوردند، مانع نشو و به کسى هم اجازه که بر او داخل شود و راه مخاصمه و طریق نجات را به او بیاموزد و اگر به تو گزارش رسید که کسى در زندان چیزى به او یاد داده که مسلمانى از آن ضرر مى بیند آن کس را مى زنى و زندانى مى کنى تا توبه کند و از عمل خود پشیمان شود.

اى رفاعه ! همه زندانیان را براى تفریح به حیاط زندان بیاور غیر از ابن هرمه را، مگر آن که براى جانش ، بیمناک باشى که در این صورت او را با زندانیان دیگر به صحن زندان مى آورى ، اگر قدرت بدنى دارد هر سى روز، سى و پنج شلاّق بر بدنش مى زنى و قضیه را براى من بنویس و نام جانشین او را هم گزارش کن و حقوقش را قطع کن.

همان طور که ملاحظه می شود ، علی علیه السلام ، بر خلاف زندانیان دیگر که افرادی عادی بوده اند ، بر کارگزار متخلف خود محدودیت هایی جدی حتی در زندان اعمال می کند زیرا وقتی مسوولان نظام به حقوق مردم تعدی می کنند ، تنها یک مجرم معمولی نیستند بلکه علیه کلیت جامعه مرتکب جنایت شده اند و باید به گونه ای مجازات شوند که دیگر مسوولان جرأت خیانت و اختلاس و سوء استفاده نداشته باشند.

در موردی دیگر یکى از فرمانداران اموالی از بیت المال را نزد خود گرفته بود، خبر که به امام رسید ، حضرت فوراً نامه ای تهدید امیز به وی نوشتند: از خدا بترس ، و اموال این مردم را به سویشان بازگردان، که اگر چنین نکنى و خداوند مرا بر تو چیره سازد، با تو کارى خواهم کرد که نزد خداوند عذر خواهم داشت، و با شمشیرم که هر کس را با آن زدم در آتش شد، گردنت را بزنم . به خدا سوگند، اگر کارى را که تو کردى حسن و حسین کرده بودند، از من نرمشى نمى دیدند، و به مرادى نمى رسیدند، تا آن که حق را از آنان بازگیرم، و باطلى را که از ستم آن دو پدید آمده، نابود سازم .

حضرت علی ، نه تنها به سوء استفاده مالی مسوولان نظام بسیار حساس بودند ، حواسشان به کاهلی انان در خدمت به مردم هم بود. به عنوان مثال منذر بن جارود فرماندار اصطخر به جای انجام وظیفه به تفریح خوشگذرانی می پرداخت.امام(ع) پس از اطلاع از تخلف وی این گونه نوشت: ... به من خبر رسیده که تو بیشتر اوقات، کار خود را رها کرده ،به شکار و سگ بازى می پردازی و برای تفریح و گردش بیرون می روى. سوگند مى‏خورم که اگر این گزارش حقیقت داشته باشد تو را به سبب این خلافها سخت مجازات می کنم، و ابله ترین فرد قومت بر تو برتری دارد ؛ پس به محض اینکه نامه‏ ام راخواندی،به سوی من شتاب کن والسلام.

امام بر آن بود که کارگزار نظام اسلامی باید در همه شوون ، الگو باشد و اگر کسی در نظام اسلامی خواهان پست حکومتی است ، حتی در زندگی شخصی اش نیز باید ارزش ها را رعایت کند .

قعقاع بن شور فرماندار شهر کسکر از سوی دولت علوی(ع) بود .او علاوه بر تخلفاتی که داشت ، با زنی ازدواج کرد که مهریه اش را بر خلاف سنت نبوی (ص) صدهزار درهم قرار داد -که چنین مبلغی گزاف از سوی کارگزار دولتی بسیار شگفت آور بود و حیرت و ناراحتی مردمان را به دنبال داشت- قعقاع  پس از آنکه فهمید که حضرت(ع) از کارهای خلافش آگاه شده و مورد بازخواست قرار خواهد گرفت، به سوی شام گریخت.

تجملگرایی مقامات نظام نیز از مسائلی بود حضرت علی بدان حساس بودند. پس از آنکه عثمان بن‏ حنیف فرماندار بصره از ارزشها فاصله گرفته و به اشراف و سفره رنگینشان روی آورده بود و از طبقات محروم دور ماند  امام(ع) نامه توبیخ آمیز به وی می نویسد تاعبرت همه قرارگیرد: اى پسر حُنیف ، به من گزارش دادند که مردى از سرمایه داران بصره ، تو را به مهمانى خویش ‍ فراخواند و تو به سرعت به سوىش شتافتى ، خوردنی هاى رنگارنگ براى تو آوردند، و کاسه هاى پر از غذا پى در پى جلوى تو مى نهادند، گمان نمى کردم مهمانى مردمى را بپذیرى که نیازمندانشان باستم محروم شده ، و ثروتمندانشان بر سر سفره دعوت شده اند، اندیشه کن در کجایى؟و بر سر کدام سفره مى خورى؟

این تذکر حضرت علی(ع) ناظر به این نکته بود که صاحبان ثروت و موقعیت ، با نزدیک شدن به مقامات دولتی و مهمانی دادن و دوستی با آنان ، عمدتاً به فکر ایجاد کانال هایی برای بهره مندی های خاص هستند و مسوولان باید حواس شان به این امرو باشد.

حضرت همچنین بعد از این که گزارش هایی مبنی بر سوء استفاده یکی از کارگزاران نظام را دریافت کرد ، فوراً از او خواست صورت حساب کارهایش را دقیقاً گزارش کند تا رسیدگی شود: " از تو به من خبر رسیده است که اگر چنان کرده باشی، پرور دگار خود را به خشم آورده و امام خود را نافرمانی و در امانت خود خیانت کرده ای . به من خبر رسیده که کشت زمین ها را برداشته و آنچه را می توانستی گرفته و آن چه در اختیار داشتی به خیانت خورده ای . پس هر چه زودترحساب اموال را برای من بفرست و بدان که حسابرسی خداوند ازحسابرسی مردم سخت تر است. "

امیر مومنان (ع) طی نامه ای به یکی از کار گزارن خود به نام مصقلة بن هبیره شیبانی که بیت المال را بین بستگان خود تقسیم کرده بود،وی را یه شدت مورد نکوهش قرار داد: گزارشى از تو به من دادند که اگر چنان کرده باشى ، خداى خود را به خشم آوردى ، و امام خویش را نافرمانى کردى ، خبر رسید که تو غنیمت مسلمانان را که نیزه ها و اسبهاشان گرد آورده ، و با ریخته شدن خونهایشان به دست آمده ، به اَعرابى که خویشاوندان تواند، و تو را برگزیدند، مى بخشى!به خدایى که دانه را شکافت ، و پدیده ها را آفرید، اگر این گزارش درست باشد، در نزد من خوار شده ، و منزلت تو سبک گردیده است ، پس حق پروردگارت را سبک مشمار، و دنیاى خود را با نابودى دین آباد نکن ، که زیانکارترین انسانى ، آگاه باش ، حق مسلمانانى که نزد من یا پیش تو هستند در تقسیم بیت المال مساوى است ، همه باید به نزد من آیند و سهم خود را از من گیرند.

همچنین امیر مومنان علی(ع) از تخلفات قضات هم نمی گذشتند. پس از اینکه شریح قاضی  قضاوتی کرده بود و حضرت(ع) آن را درست نمى دانست، فرمود: به خدا سوگند تو را دو ماه به شهر بانقیا تبعید مى کنم تا میان یهودیان قضاوت کنى.

در این میان ، افراد سرشناس متخلفی هم بودند که آوازه نامشان باعث نمی شد علی علیه السلام آنان را مصون از تعقیب بدانند. به عنوان مثال نجاشی شاعر،که دارای موقیعت اجتماعی و فرهنگی رفیعی بود و اشعار و قصایدش در تقویت روحیه سپاه امیرمؤمنان(ع) در نبرد صفین بسیار موثر بود. او درماه مبارک رمضان مرتکب شرب خمر شده بود و حضرت بر او اجرای حکم کرد و از سرزنش دیگران باکی نداشت. سرانجام وی به سبب قتل عمد از ترس عدالت علی(ع) به معاویه پیوست.

همه این ها نشان می دهد که حضرت علی (ع) معتقد بودند ناهنجاریهای برخی از کارگزاران سبب می شود مردم نسبت به دولتمردان و حاکمان بدبین شده، و اعتمادشان را به آنان از دست بدهند و مسلم است که بی اعتمادی مردم نسبت عنوان عنصر تهدیدکننده حکومت به شمار می آید.
حضرت علی علیه السلام ، هرگز در صدد لاپوشانی و کتمان جرم ها و تخلفات مسوولان نظام نبودند و هیچگاه بر این باور نشدند که اگر جرم مسوولی عیان و اثبات شود و مجازات گردد ، مردم بدبین می شوند و آب به آسیاب دشمن می ریزد؛ بلکه برعکس دوام و قوام حکومت و جامعه را در اجرای شدید عدالت و مجازات مسوولان گناهکار می دانستند.

کته قابل توجه این که یکى از ویژگیهاى حکومت جهانى امام زمان(ع) که در روایت بدان اشاره شده،برخورد شدید با متخلفان حکومتی است.
در سیره حکومتی علی علیه السلام ، تخلفات مدیران و کارگزاران هر نظام ، از آفات آن به حساب می آید که همانند یک دمل چرکین از درون، حکومت را به تباهی و سقوط می کشاند که باید آن را سریعا جراحی کرد و از بین برد تا جامعه و حکومت بتوانند به سلامت ادامه حیات دهند و پیشرفت کنند.

اگر امروز تاریخ از برخورد علی علیه السلام با کارگزاران نظام خود به عنوان مصادیق عدالت گستری و پاسداری از حقوق مردم به نیکی یاد می کند ، جمهوری اسلامی نیز برای نیکنامی تاریخی ، چاره ای جز پیمودن راه علی (ع) ندارد و برخورد شدید و بی تعارف با مسوولان مجرم یکی از مولفه های سنجش میزان قرابت جمهوری اسلامی با حکومت امیرالمومنین (ع) است ؛ این یک آزمون تاریخی و قضاوت ساز است. 

محمدعلی فرخی

منبع: انتخاب

شرحی بر دعای ماه رجب

بسم الله الرحمن الرحیم
اگر مومنی را دوست دارید ، اورا از آمدن رجب با خبر کنید

امام باقر علیه السلام

در این ماه
 «یا مَنْ اَرْجُوهُ لِکُلِّ خَیْرٍ » یعنی وقتی به ماه رجب می‌رسی، شما از لحظه شروع ماه رجب دیگه توقع‌ات از خداوند تبارک و تعالی فقط و فقط خیر است .

«وَ آمَنُ سَخَطَهُ عِنْدَ کُلِّ شَرٍّ » و ایمن هم به شما می‌ده.

چند نکته در اینجا داریم:

1- چه کسانی در این ماه امیدوار باشند؟

2- «و امن سخطه» یعنی چی؟ یعنی در این ماه خداوند تبارک و تعالی بساط سخط – بساط عصبانی شدن - رو کلاً تعطیل می‌کند.

چه قدر فرصت عجیبی است. بعضی وقتها بعضی فرصت‌هایی که در ماه رجب هست، من دقت کردم در خیلی از شب‌های مهم سال هم نیست.

«یا مَنْ یُعْطِى الْکَثیرَ بِالْقَلیلِ ». خداوند تبارک و تعالی همیشه این طوریه یعنی شما کاه که می‌برید، کوه بجایش می‌دهد. این خدا خدایست که وقتی خیلی کم می‌بری، خیلی زیاد عکس العمل نشون می‌ده. تا جایی که بعضی وقت‌ها احساس می‌کنیم که با منه!!

«یا مَنْ یُعْطى مَنْ سَئَلَهُ » در این ماه خداوند تبارک و تعالی هر کس که صداش بزنه را جواب می‌ده.

«یا مَنْ یُعْطى مَنْ لَمْ یَسْئَلْهُ » اگه یه وقتی شما توی ماه رجب بدونی ماه رجبه، بدونی با ماه‌های دیگه فرق می‌کنه، اما یادت بره دعا کنی، خداوند تبارک و تعالی یه چیزی توی ماه بهت می‌ده.

«و من لم یعرفه» دامنه رو باز می‌کنه؛ حتی کسانی که خدا را نمی‌شناسند، در ماه رجب یه بهره‌ای می‌برند.

پس سه طبقه شد:

1- «مَنْ لَمْ یَعْرِفْهُ » کسانی که خدا را نمی‌شناسند، اینها طبقه‌ای هستند که از رحمت عمومی ماه رجب بهره می‌بردند.

2- «مَنْ لَمْ یَسْئَلْهُ » کسانی که از طبقه خصوصی ماه رجب هم بهره می‌بردند. می‌دونه ماه رجبه ولی حواسش نبوده و صدا نزده .

3- «مَنْ سَئَلَهُ » خاص الخاص هستند. کسانی هستند که چون خدا رو در ماه رجب صدا می‌زنند، این صدا زدنشون باعث میشه خداوند بهشون خاص نگاه کنه . یکی از برترین صداهاش هم در این شعر اومده:

ماه رجب و ماه نزول برکات است پیوسته سرود رجبییون صلوات است

کلاس دعا کردن تو در ماه رجب نسبت به ماه‌های دیگه توفیر می‌کنه.

اگه یه وقتی شما توی ماه رجب بدونی ماه رجبه، بدونی با ماه‌های دیگه فرق می‌کنه اما یادت بره دعا کنی، خداوند تبارک و تعالی یه چیزی توی ماه بهت می‌ده

«اَعْطِنى بِمَسْئَلَتى اِیّاکَ »

حالا که خودت در دیزی رو باز گذاشتی و دستور العمل دادی که: ملائکه من در دیزی در ماه رجب باز، حیای گربه هم لازم نیست. یعنی رسماً خدا ابلاغ داده درهای دیزی‌ها در ماه رجب باز، گربه‌های بی حیا هم ممنوع الورود نیستند، تشریف بیارند هر چی دوست دارند بخورند!!

حالا چی می‌خوای بنده من؟

«جَمیعَ خَیْرِ الدُّنْیا وَ جَمیعَ خَیْرِ الاْخِرَةِ » هر چه خوبی توی دنیاست و هر چی خوبی در آخرته در این ماه، من از تو می‌خوام .

شما بروید توی کل دعاهای ماه رمضان حتی دعای شب قدر بگردید، این جمله رو پیدا نمی‌کنید.

ماه رمضان خیلی خوبه، اما ماه رجب ماه زرنگ‌هاست. چون زرنگ‌ها کمترن، مشتری ماه رجب هم کمتره

بعد می‌یاد دو قبضه می‌کنه دعا رو . یعنی آخر پُررو بازی یه بنده است. که خیلی هم عالیه.

«وَاصْرِفْ عَنّى بِمَسْئَلَتى اِیّاکَ جَمیعَ شَرِّ الدُّنْیا وَ شَرِّ الاْخِرَةِ » من نبینم مشکلات دنیا و آخرت. «صرف» یعنی روی برگرداندن. من روم برگردونده باشه، هیچ کدام از مشکلات دنیا و آخرت رو نبینم. چرا؟ «تَحَنُّناً مِنْهُ وَ رَحْمَةً » خودت گفتی این ماه، ماه منت گذاشتن، نرم گرفتن، آروم بودن، چشم پوشی کردن، گذشتن، بخشیدن خروار به دینار، بخشیدن کوه به کاه. به این دلیل این جوری شده.

 

«فَاِنَّهُ غَیْرُ مَنْقُوصٍ ما اَعْطَیْتَ وَ زِدْنى مِنْ فَضْلِکَ یا کَریمُ » برای این که از در خانه تو اگر همه چی رو بهم بدی، سر سوزنی کم نمی‌شه.

ما بنده‌ها اگه در خونه کریم‌ترین کریمان بریم، اگر فقط یک ریال به ما کمک کنه؛ یک ریال از اموالش کم می‌شه. در خونه تو که می‌یایم، هیچی کم نمیشه.

برادرا و خواهرا : تو این ماه پُــررو بازی مطلق، با خیال راحت بیا بشین و بگو:

اومدم غرق در گناهم، هیچی نیاوردم، امیدم اینه که اولاً تمام گناهام رو پاک کنی، ثانیاً همه چی هم بهم بدی .

برید یه دعا پیدا کنید توی ماه رمضان، ماه شعبان، مفاتیحُ زیر و رو کنید ببینید یه جایی هست این گونه بنده اجازه داشته باشه با خدا صحبت کنه .

لذا خیلی قدر ماه رجب رو بدونید.

یا مَنْ اَرْجُوهُ لِکُلِّ خَیْرٍ ؛ اى که براى هر خیرى به او امید دارم.

وَ آمَنُ سَخَطَهُ عِنْدَ کُلِّ شَرٍّ ؛ و از خشمش در هر شرى ایمنى جویم

یا مَنْ یُعْطِى الْکَثیرَ بِالْقَلیلِ ؛ اى که مى‌دهد (عطاى) بسیار در برابر (طاعت) اندک

یا مَنْ یُعْطى مَنْ سَئَلَهُ ؛ اى که عطا کنى به هر که از تو خواهد.

یا مَنْ یُعْطى مَنْ لَمْ یَسْئَلْهُ ؛ اى که عطا کنى به کسى که از تو نخواهد.

وَ مَنْ لَمْ یَعْرِفْهُ ؛ و نه تو را بشناسد

تَحَنُّناً مِنْهُ وَ رَحْمَةً ؛ از روى نعمت بخشى و مهرورزى

اَعْطِنى بِمَسْئَلَتى اِیّاکَ ؛ عطا کن به من به خاطر درخواستى که از تو کردم

جَمیعَ خَیْرِ الدُّنْیا وَ جَمیعَ خَیْرِ الاْخِرَةِ ؛ همه خوبى دنیا و همه خوبى و خیر آخرت را

وَاصْرِفْ عَنّى بِمَسْئَلَتى ؛ و بگردان از من به خاطر همان درخواستى که از تو کردم

اِیّاکَ جَمیعَ شَرِّ الدُّنْیا وَ شَرِّ الاْخِرَةِ ؛ همه شر دنیا و شر آخرت را

فَاِنَّهُ غَیْرُ مَنْقُوصٍ ما اَعْطَیْتَ ؛ زیرا آنچه تو دهى چیزى کم ندارد(یا کم نیاید)

وَ زِدْنى مِنْ فَضْلِکَ یا کَریمُ ؛ و بیفزا بر من از فضلت اى بزرگوار

یا ذَاالْجَلالِ وَالاِْکْرامِ ؛ اى صاحب جلالت و بزرگوارى

یا ذَاالنَّعْماَّءِ وَالْجُودِ ؛ اى صاحب نعمت و جود

یا ذَاالْمَنِّ وَالطَّوْلِ حَرِّمْ شَیْبَتى عَلَى النّارِ ؛ اى صاحب بخشش و عطا حرام کن محاسنم را بر آتش دوزخ

منبع: وبلاگ مهران گلی

از سنگر کمین تا میز مذاکره

پریروز سوم خرداد بود. همان روزی که خرمشهر را خدا آزاد کرد. همیشه از دستمالی شدن مناسبت ها متنفر بوده ام. مناسبت ها وقتی در پروسه کلیشه ای و سازمانی تبلیغات می افتند، شهید می شوند. چند سالی است که احساس می کنم این روز خوب خدا هم یک جورهایی دارد در این دام می افتد. قصدم از نوشتن این چند خط اینها نبود که این خودش مجالی و فضایی دیگر می طلبد.

اما چهارشنبه روز دیگری هم بود. تیم مذاکره کننده هسته ای کشورمان در بغداد دور دوم مذاکرات با کشورهای موسوم به 1+5 را هم آغاز کرد. جلیلی در دوران جنگ رزمنده لشگر 5 نصر بود؛ رزمنده ای از خطه خراسان و از سربازان آقا امام رضا علیه السلام که یک پایش را هم در جبهه جا گذاشت.

روزگاری نه چندان دور، صدام با حمایت سیاسی، مالی و تجهیزاتی بیش از 40 کشور به خاک این سرزمین یورش آورد. آن روزها اوضاع سخت تر از این حرفها بود. شهرها زیر موشک بود، نفت کش ها را می زدند، از وارد شدن حتی سیم خاردار به کشور جلوگیری می کردند، موشک و تانک و... بماند!

صدام گفته بود جواب سوالات خبرنگاران را یک هفته دیگر در تهران خواهد داد. دو دو تا که می کردی، می دیدی بیراه هم نگفته بود، فقط یک چیز را محاسبه نکرده بود؛ ایمان و اراده کارگر و کارمند و بقال و کشاورز و روحانی و دکتر و مهندس این مملکت را.

30 سال بعد از فتح خرمشهر یکی از همان رزمنده ها رفته است بغداد و با غربی ها بر سر حقوق ملت دست به یقه شده است. بله! دست به یقه! گول لبخند های جلو دوربین را نخورید. حفظ و گرفتن حق ایران از غرب، دست کمی از درگیری با گارد ریاست جمهوری صدام و جنگ تن به تن در شلمچه ندارد.

آری برادر! آن روزها در خرمشهر جنگ تن با تانک بود برای حفظ خیابانی، کوچه ای، خانه ای... و شعارمان این بود؛ کربلا کربلا ما داریم می آییم... و امروز رزمنده جانباز ما در بغداد جلوی غرب سینه سپر کرده است. اگر دلت با خدا باشد، تنگی و تاریکی سنگر کمین و زرق و برق میز مذاکره با نمایندگان کشورهای فراصنعتی، فرقی با هم نمی کنند. هر دو محل آزمایش و صبر و استقامت و البته هوشیاری است.

ما که هرگز به دنبال اشغال عراق نبوده ایم. ما آن روزها هم عراقی آزاد می خواستیم. عراقی که شیعه و سنی در کنار هم برادرانه زندگی کنند و عزاداری برای سرور و سالار شهیدان در آن جرم نباشد. عراقی که برادر ما باشد. امروز، عراق آزاد و برادر و میزبان ماست و کدام پیروزی از این بالاتر؟ گنج جنگ را پایانی نیست و هر چه زمان بیشتر می گذرد، برکات آن نمایان تر می شود.


باش تا صبح دولتت بدمد

کین هنوز از نتایج سحر است

 

منبع: جانباز نیوز

تماشای جان - شرافت ماه رجب

ماه رجب و ماه شعبان و ماه رمضان شرافت زیادی دارند و در فضیلت آنها روایات بسیاری وارد شده است. از حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) روایت شده که: ماه رجب ماه بزرگ خدا است و ماهی در حرمت و فضیلت به آن نمی‏رسد و جنگیدن با کافران در این ماه حرام است و رجب ماه خدا است و شعبان ماه من است و ماه رمضان ماه امت من است کسی که یک روز از ماه رجب را روزه بگیرد، موجب خشنودی خدای بزرگ می‌گردد و غضب الهی از او دور می گردد و دری از درهای جهنم بر روی او بسته گردد.



از حضرت موسی بن جعفر(علیهماالسلام) روایت شده است که: هر کس یک روز از ماه رجب را روزه بگیرد، آتش جهنم یک سال، از او دور شود و هر کس سه روز از آن را روزه بگیرد بهشت بر او واجب می گردد. و همچنین فرمود که: رجب نام نهری است در بهشت که از شیر سفیدتر و از عسل شیرین‏تر است. هر کس یک روز از رجب را روزه بگیرد البته از آن نهر بیاشامد. از امام صادق(علیه السلام) روایت است که حضرت رسول اکرم( صلی الله علیه و آله) فرمود که:

ماه رجب ماه استغفار امت من است پس در این ماه بسیار طلب آمرزش کنید که خدا آمرزنده و مهربان است و رجب را "اصب" می‏گویند زیرا که رحمت خدا در این ماه بر امت من بسیار ریخته می‏شود پس بسیار بگوئید: «اَسْتَغْفِرُ اللهَ وَ اَسْاَلُهُ التَّوْبَهَ». ابن بابویه از سالم روایت کرده است که گفت:در اواخر ماه رجب که چند روز از آن مانده بود، خدمت امام صادق (علیه السلام) رسیدم. وقتی نظر مبارک آن حضرت بر من افتاد فرمود که آیا در این ماه روزه گرفته‏ای؟ گفتم نه والله ای فرزند رسول خدا فرمود:

که آنقدر ثواب از تو فوت شده است که قدر آن را به غیر از خدا کسی نمی‏داند به درستی که این ماهی است که خدا آن را بر ماه‌های دیگر فضیلت داده و حرمت آن را عظیم نموده و گرامی داشتن روزه دار را در این ماه بر خود واجب گردانیده است. پس گفتم یابن رسول الله اگر در باقیمانده این ماه روزه بدارم آیا به بعضی از ثواب روزه‏داران آن نائل می‏گردم؟



فرمود: ای سالم هر کس یک روز از آخر این ماه را روزه بدارد خدا او را ایمن گرداند از شدت سکرات مرگ و از هول بعد از مرگ و از عذاب قبر و هر کس دو روز از آخر این ماه را روزه بگیرد از صراط به آسانی بگذرد و هر کس سه روز از آخر این ماه را روزه بگیرد ایمن گردد از ترس بزرگ روز قیامت و از شدت‌ها و هول‌های آن روز و برات بیزاری از آتش جهنم به او عطا کنند. و بدان که برای روزه ماه رجب فضیلت بسیار وارد شده است و روایت شده که اگر شخصی قادر بر آن نباشد هر روز صد مرتبه این تسبیحات را بخواند تا ثواب روزه آن را دریابد: سُبْحَانَ الْإِلَهِ الْجَلِیلِ سُبْحَانَ مَنْ لا یَنْبَغِی التَّسْبِیحُ إِلا لَهُ سُبْحَانَ الْاَعَزِّ الْاَکْرَمِ سُبْحَانَ مَنْ لَبِسَ الْعِزََّ وَ هُوَ لَهُ اَهْلٌ .

اعمال مشترک ماه مبارک رجباینها اعمالی است که انجام دادن آنها متعلق به همه ماه است و اختصاصی به روز معینی ندارد و آن چند مورد است

 1- در تمام ایام ماه رجب دعای ذیل را که روایت شده امام زین العابدین(علیه السلام) در حجر در غره خواندند، خوانده شود: "یَا مَنْ یَمْلِکُ حَوَائِجَ السَّائِلِینَ وَ یَعْلَمُ ضَمِیرَ الصَّامِتِینَ لِکُلِّ مَسْاَلَهٍ مِنْکَ سَمْعٌ حَاضِرٌ وَ جَوَابٌ عَتِیدٌ اللَّهُمَّ وَ مَوَاعِیدُکَ الصَّادِقَهُ وَ اَیَادِیکَ الْفَاضِلَهُ وَ رَحْمَتُکَ الْوَاسِعَهُ فَاَسْاَلُکَ اَنْ تُصَلِّیَ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اَنْ تَقْضِیَ حَوَائِجِی لِلدُّنْیَا وَ الْآخِرَهِ إِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ

2- دعایی را که از امام صادق(علیه السلام) روایت شده، خوانده شود:«خَابَ الْوَافِدُونَ عَلَی غَیْرِکَ وَ خَسِرَ الْمُتَعَرِّضُونَ إِلا لَکَ وَ ضَاعَ الْمُلِمُّونَ إِلا بِکَ وَ اَجْدَبَ الْمُنْتَجِعُونَ إِلا مَنِ انْتَجَعَ فَضْلَکَ بَابُکَ مَفْتُوحٌ لِلرَّاغِبِینَ وَ خَیْرُکَ مَبْذُولٌ لِلطَّالِبِینَ وَ فَضْلُکَ مُبَاحٌ لِلسَّائِلِینَ وَ نَیْلُکَ مُتَاحٌ لِلْآمِلِینَ وَ رِزْقُکَ مَبْسُوطٌ لِمَنْ عَصَاکَ وَ حِلْمُکَ مُعْتَرِضٌ لِمَنْ نَاوَاکَ عَادَتُکَ الْإِحْسَانُ إِلَی الْمُسِیئِینَ وَ سَبِیلُکَ الْإِبْقَاءُ عَلَی الْمُعْتَدِینَ اللَّهُمَّ فَاهْدِنِی هُدَی الْمُهْتَدِینَ وَ ارْزُقْنِی اجْتِهَادَ الْمُجْتَهِدِینَ وَلا تَجْعَلْنِی مِنَ الْغَافِلِینَ الْمُبْعَدِینَ وَ اغْفِرْ لِی یَوْمَ الدِّینِ

3- از امام صادق (علیه السلام) روایت شده که در ماه رجب این خوانده شود: «اللَّهُمَّ إِنِّی اَسْاَلُکَ صَبْرَ الشَّاکِرِینَ لَکَ وَ عَمَلَ الْخَائِفِینَ مِنْکَ وَ یَقِینَ الْعَابِدِینَ لَکَ اللَّهُمَّ اَنْتَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ وَ اَنَا عَبْدُکَ الْبَائِسُ الْفَقِیرُ اَنْتَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ وَ اَنَا الْعَبْدُ الذَّلِیلُ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ امْنُنْ بِغِنَاکَ عَلَی فَقْرِی وَ بِحِلْمِکَ عَلَی جَهْلِی وَ بِقُوَّتِکَ عَلَی ضَعْفِی یَا قَوِیُّ یَا عَزِیزُ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْاَوْصِیَاءِ الْمَرْضِیِّینَ وَ اکْفِنِی مَا اَهَمَّنِی مِنْ اَمْرِ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهِ یَا اَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ قابل توجه است که ادعیه دیگری نیز برای این ماه عزیز ذکر شده است که می‌توانید به مفاتیح الجنان مبحث اعمال ماه رجب رجوع نمایید



4- از حضرت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) روایت شده که: هر کس در ماه رجب صد مرتبه بگوید: «اَسْتَغْفِرُ اللَّهَ الَّذِی لا إِلَهَ إِلا هُوَ وَحْدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ وَ اَتُوبُ إِلَیْهِ» و آن را به صدقه ختم فرماید حق تعالی برای او به رحمت و مغفرت و کسی که چهار صد مرتبه بگوید بنویسد برای او اجر صد شهید عطا فرماید

5- از نبی مکرم اسلام روایت است: کسی که در ماه رجب هزار مرتبه "لا إِلَهَ إِلا اللهُ" بگوید خداوند عز و جل برای او صد هزار حسنه

 6- روایت است کسی که در رجب در صبح هفتاد مرتبه و در شب نیز هفتاد مرتبه بگوید: "اَسْتَغْفِرُ اللهَ وَ اَتُوبُ إِلَیْهِ" و پس از اتمام ذکر، دست‌ها را بلند کند و بگوید: "اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِی وَ تُبْ عَلَیَّ" اگر در ماه رجب بمیرد خدا از او راضی باشد و به برکت ماه رجب، آتش او را مس نکند

7- در کل این ماه هزار مرتبه ذکر:

 اَسْتَغْفِرُ اللهَ ذَا الْجَلالِ وَ الْإِکْرَامِ مِنْ جَمِیعِ الذُّنُوبِ وَ الْآثَامِ " گفته شود؛ تا خداوند رحمان او را بیامرزد.

8- سید بن طاووس در اقبال از حضرت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) فضیلت بسیاری برای خواندن سوره قل هو الله احد نقل کرده است که ده هزار مرتبه یا هزار مرتبه یا صد مرتبه در این ماه تلاوت شود. و نیز روایت کرده که هر کس در روز جمعه ماه رجب صد مرتبه سوره قل هو الله احد را بخواند برای او در قیامت نوری شود که او را به بهشت بکشاند.

9- سید بن طاووس از حضرت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) روایت کرده که: هر کس در روز جمعه ماه رجب، مابین نماز ظهر و عصر، چهار رکعت نماز بگزارد و در هر رکعت حمد یک مرتبه و آیه الکرسی هفت مرتبه و قل هو الله احد پنج مرتبه بخواند، و  سپس ده مرتبه بگوید: «اَسْتَغْفِرُ اللهَ الَّذِی لا إِلَهَ إِلا هُوَ وَ اَسْاَلُهُ التَّوْبَهَ» حق تعالی برای او از روزی که این نماز را گزارده تا روزی که بمیرد هر روز هزار حسنه به او عطا فرماید، و او را به هر آیه‌ای که خوانده شهری در بهشت از یاقوت سرخ و به هر حرفی قصری در بهشت از دُرّ سفید دهد و تزویج فرماید او را حورالعین و از او راضی شود

10- سه روز از این ماه را که پنجشنبه و جمعه و شنبه باشد روزه گرفته شود. زیرا که روایت شده هر کس در یکی از ماه‌های حرام، این سه روز را روزه بدارد حق تعالی برای او ثواب نهصد سال عبادت بنویسد

11- از حضرت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) روایت شده است که: هر کس در یک شب از شب‌های ماه رجب ده رکعت نماز به این نحو که در هر رکعت حمد و قل یا ایها الکافرون یک مرتبه و توحید سه مرتبه بخواند، خداوند گناهان او را می‌آمرزد.  

اعمال شب و روز اول ماه رجب شب اول

این شب، شب شریفی است و در آن چند عمل وارد شده است

1- وقتی هلال ماه دیده شد فرد بگوید: اللَّهُمَّ اَهِلَّهُ عَلَیْنَا بِالْاَمْنِ وَ الْإِیمَانِ وَ السَّلامَهِ وَ الْإِسْلامِ رَبِّی وَ رَبُّکَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ. و از حضرت رسول صلی الله علیه و آله منقول است که چون هلال رجب را می‏دید می‏گفت: اللَّهُمَّ بَارِکْ لَنَا فِی رَجَبٍ وَ شَعْبَانَ وَ بَلِّغْنَا شَهْرَ رَمَضَانَ وَ اَعِنَّا عَلَی الصِّیَامِ وَ الْقِیَامِ وَ حِفْظِ اللِّسَانِ وَ غَضِّ الْبَصَرِ وَلا تَجْعَلْ حَظَّنَا مِنْهُ الْجُوعَ وَ الْعَطَشَ

2- غسل. حضرت رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) فرموده‌اند: هر کس ماه رجب را درک کند و اول و وسط و آخر آن ماه را غسل نماید، از گناهان خود پاک می‌شود مانند روزی که از مادر متولد شده است

3- زیارت امام حسین علیه السلام . 4- بعد از نماز مغرب بیست رکعت، یعنی 10 تا دو رکعتی نماز گزارده شود. تا خود، اهل، مال و اولادش محفوظ بماند و از عذاب قبر در پناه باشد. 5- بعد از نماز عشاء دو رکعت نماز گزارده شود بدین نحو: در رکعت اول حمد و الم نشرح یک مرتبه و توحید سه مرتبه و در رکعت دوم حمد و الم نشرح و توحید و معوذتین خوانده شود و پس از سلام، سی مرتبه لا إِلَهَ إِلا اللهُ بگوید و سی مرتبه صلوات بفرستد تا حق تعالی گناهان او را بیامرزد مانند روزی که از مادر متولد شده است.  

روز اول رجب

این روز، روز شریفی است و برای آن چند عمل ذکر شده است

1-  روزه . روایت شده که حضرت نوح (علیه السلام) در این روز به کشتی سوار شد و به کسانی که همراه او بودند امر فرمود روزه بگیرند که هر کس این روز را روزه بگیرد، آتش جهنم یک سال از او دور شود.

2- غسل.

3- زیارت امام حسین علیه السلام. از امام جعفر صادق(علیه السلام) روایت شده است که: هر کس امام حسین (علیه السلام) را در روز اول رجب زیارت کند، خداوند او را بیامرزد. البته قابل ذکر است که زیارت از راه دور هم مورد قبول است ان شاء الله.

 

منبع: http://heyatemaktabolbagher.epage.ir

شعر مادر تقدیم به همه مادرانی که در زیر خاک اند

آسمان را گفتم

می توانی آیا

بهر یک لحظهء خیلی کوتاه

روح مادر گردی

صاحب رفعت دیگر گردی

گفت نی نی هرگز

من برای این کار


     فرزند کنار قبر مادر

کهکشان کم دارم

نوریان کم دارم

مه وخورشید به پهنای زمان کم دارم

خاک را پرسیدم

می توانی آیا

دل مادر گردی

آسمانی شوی وخرمن اخترگردی

گفت نی نی هرگز

 من برای این کار

بوستان کم دارم

در دلم گنج نهان کم دارم

***

این جهان را گفتم

هستی کون ومکان را گفتم

می توانی آیا

لفظ مادر گردی

همهء رفعت را

همهء عزت را

همهء شوکت را

بهر یک ثانیه بستر گردی

گفت نی نی هرگز


                        مادر کنار قبر فرزند

من برای این کار

آسمان کم دارم

اختران کم دارم

رفعت وشوکت وشان کم دارم

عزت ونام ونشان کم دارم

 ***
آنجهان راگفتم

می توانی آیا

 لحظه یی دامن مادر باشی

 مهد رحمت شوی وسخت معطر باشی

 گفت نی نی هرگز

 من برای این کار

 باغ رنگین جنان کم دارم

 آنچه در سینهء مادر بود آن کم دارم

***
روی کردم با بحر

گفتم اورا آیا

می شود اینکه به یک لحظهء خیلی کوتاه

پای تا سر همه مادر گردی

عشق را موج شوی

مهر را مهر درخشان شده در اوج شوی

گفت نی نی هرگز

من برای این کار

بیکران بودن را

بیکران کم دارم


           

ناقص ومحدودم

بهر این کار بزرگ

قطره یی بیش نیم

طاقت وتاب وتوان کم دارم

 ***
صبحدم را گفتم

می توانی آیا

لب مادر گردی

عسل وقند بریزد از تو

لحظهء حرف زدن

جان شوی عشق شوی مهر شوی زرگردی

 گفت نی نی هرگز

گل لبخند که روید زلبان مادر

به بهار دگری نتوان یافت

دربهشت دگری نتوان جست

من ازان آب حیات

من ازان لذت جان

که بود خندهء اوچشمهء آن

من ازان محرومم

خندهء من خالیست

زان سپیده که دمد از افق خندهء او

خندهء او روح است

خندهء او جان است

جان روزم من اگر,لذت جان کم دارم

روح نورم من اگر, روح وروان کم دارم

***
کردم از علم سوال

می توانی آیا

معنی مادر را

بهر من شرح دهی

گفت نی نی هرگز

من برای این کار

منطق وفلسفه وعقل وزبان کم دارم

قدرت شرح وبیان کم دارم

***

درپی عشق شدم

تا درآئینهء او چهرهء مادر بینم

دیدم او مادر بود

دیدم او در دل عطر

دیدم او در تن گل

دیدم اودر دم جانپرور مشکین نسیم

دیدم او درپرش نبض سحر

دیدم او درتپش قلب چمن

دیدم او لحظهء روئیدن باغ

از دل سبزترین فصل بهار

لحظهء پر زدن پروانه

در چمنزار دل انگیزترین زیبایی

بلکه او درهمهء زیبایی

بلکه او درهمهء عالم خوبی, همهء رعنایی

همه جا پیدا بود

همه جا پیدا بود

منبع: سبزدلان گریز

سالروز خجسته میلاد فاطمه زهرا(س) مبارکباد

خداوند متعال نعمتهای فراوانی به پیامبر اکرم(ص) اعطاء نموده است . وقتی حضرت زهرا(س) را به آن حضرت عنایت فرمود، سوره کوثر را بر ایشان نازل فرمود. انا اعطیناک الکوثر. فصل لربک و انحر.یعنی ای رسول ما، همانا ما کوثر را به تو دادیم.



زهرای اطهر دارای مقام عصمت و حجت الهی است. او در صبر و متانت، حیا و عفت، و پاکی و صداقت، علم و عرفان، زهد و ایثار، الگو و اسوه خدایی است.مقام ایمانی حضرت زهرا آن گونه است که پیامبر گرامی اسلام در منقبت حضرت صدیقه زهرا سلام الله علیها خطاب به اصحاب  مسلمانان سفارش بسیار نموده است  که نمونه هایی از آن را در ذیل می آوریم .هدف از نقل این احادیث شریف ، این است که بر همگان ثابت شود موضوع محبت و یارى آن حضرت ، و یا بغض و دشمنى و اذیت او، عینا همانند محبت و دوستى با پیامبر اکرم (ص ) و یا عدوات و عناد نسبت به مقام نبوت است .

بعدها دیدیم چقدر به وصایای آن حضرت عمل شد !!

روایاتى که در ذیل بیان مى شود، همه آنها عبارات کتب عامه است که شیعه و سنى در صحت آنها متفق القول هستند:



-هر کس اینان (یعنى حسن و حسین و فاطمه و على علیهم السلام ) را دوست بدارد، مرا دوست داشته است ، و کسى که با اینها دشمنى کند، با من خصومت کرده است .

-هر کس فاطمه را بیازارد، مرا آزرده است ، و هر مرا اذیت کند (گوئى ) خدا را آزرده است  چنان که خداى تعالى مى فرماید:

همانا، آن کسانى که خدا و رسول او را بیازارند، خدا آنان را در دنیا و آخرت لعنت کرده است (از رحمت خود دور فرموده است )، که با توجه به فرمایش پیامبر اکرم (ص ) آزار خدا و رسولش برابر با ایذاء حضرت صدیقه زهرا سلام الله علیهاست .

فاطمه (ع ) پاره تن من است ، هر کس او را خشمگین کند، مرا به خشم آورده است.

-فاطمه پاره تن من است ، آنچه فاطمه را بیازارد، مرا نیز آزرده مى سازد، و آنچه فاطمه را به خشم آورد، مرا هم غضبناک مى کند.

-فاطمه پاره تن من است، آنچه او را دلگیر کند مرا گرفته خاطر مى سازد، و آنچه او را مسرور گرداند، مرا شاد مى نماید

-فاطمه پاره تن من است، آنچه او را آزرده کند مرا مى آزارد، و آنچه او را به زحمت اندازد مرا دچار مشقت مى نماید.

روایتى است فوق العاده مهم و حیرت انگیز از پیامبر اکرم (ص ) که از آن حضرت فرمود:

همانا، خداوند تبارک و تعالى غضب مى کند هنگامى که فاطمه (ع ) به خشم آید، و راضى مى شود آنگاه که او راضى و خشنود گردد.
و در روایت دیگر به فاطمه علیهالسلام فرمود:

-یا فاطمه ، خدا با غضب تو غضب مى کند، و با رضاى تو راضى مى گردد.

پروردگارا، به حق محمد و آل محمد، ما را از نظر لطف فاطمه زهرا سلام الله علیها دور مکن ، و (پرتو) ولایت او را در قلب ما جایگزین فرما، و با اعتقاد به این مقام ولایت عمر ما را بپایان برسان .خدایا آن به آن  شدت عذاب درد ناکت را بر قاتلین آن حضرت بیفزا. «آمین یارب العالمین»

منبع: http://mo-khosravi.blogfa.com

داستان یک مسجد

زانو‌هاى پیرمرد می‌لرزید. با زحمت نمازش را تمام کرد و از مسجد بیرون آمد. مسجد کوچک با دیوارهاى خشتى و گلى بیرون از آبادى قرار داشت. چهار طرفش بیابان بود و سقفش با چوب پوشیده شده بود. پیرمرد عصا زنان و با قدم‌هایی لرزان، به سمت آبادى رفت. موى سر و محاسنش مثل برف سفید بود. در این هنگام، جوانى به او نزدیک شد:

ـ شیخ حسن! اجازه می‌دهى کمکتان کنم؟



ـ خدا خیرت بدهد جوان!

جوان بازوى پیرمرد را گرفت و با او همراه شد.

ـ رفته بودید مسجد جمکران؟

ـ بله، قیافه‌ات آشنا نیست! نام مرا از کجا می‌دانی؟

ـ از قم آمده‌ام، هاشمى هستم و اهل حجاز. عازم طوس بودم. در قم به حرم حضرت معصومه رفتم و در آنجا داستان مسجد جمکران را شنیدم. به من گفتند شیخ حسن هنوز زنده است. آمدم اینجا تا داستان را از زبان خودتان بشنوم.

ـ باشد جوان، برایت خواهم گفت. به خانه من بیا. تو مهمانی و مهمان، حبیب خداست.

غروب خورشید نزدیک بود. شیخ حسن و جوان در ایوان خانه نشسته بودند. جوان از وراى دیوار کوتاه خانه به چشم انداز مقابلش نگاه می‌کرد. تکه ابرهاى سرخ در افق دیده می‌شدند. کوه «دو برادر» به آرامى در تاریکى شب محو می‌شد. پیرمرد زبان به سخن گشود. جوان با اشتیاق به صورت او چشم دوخت.



بیست و هفت سال پیش بود. شب سه‌شنبه هفدهم ماه رمضان سال 393 خواب بودم. نیمه شب صدایى مرا از خواب بیدار کرد.

ـ شیخ حسن، بیدار شو! امام مهدى صاحب الزمان (عج) تو را می‌خواند.

برخاستم و با عجله لباس‌هایم را پوشیدم. در همان حال گفتم:

ـ صبر کنید الان می‌آیم.

ـ جامه‌اى که پوشیدى از آن تو نیست. لباس خودت را بپوش!

به دقت نگاه کردم. فهمیدم از شدت عجله جامه یکى از اهل خانه را پوشیده‌ام! لباس‌هاى خودم را پیدا کردم و پوشیدم، آن گاه به سراغ کلید در خانه رفتم. دوباره صدا به گوشم رسید:

ـ در باز است، نیازى به کلید نیست!

از خانه بیرون آمدم. گروهى را به انتظار خود دیدم.

ـ سلام.

علیکم السلام. مرحبا شیخ، با ما بیا.



با آن جماعت همراه شدم. از آبادى جمکران بیرون آمدیم. به محلى رسیدیم. منظره‌اى شگفت در مقابل خود دیدم. تخت چوبى بزرگى در میان بیابان بود. روى تخت، فرش بزرگ و زیبایى پهن شده بود. روى فرش نیز پر از بالش‌های زیبا بود. جوانى حدود سى سال مثل قرص ماه، روى تخت به چهار بالش تکیه داده بود. پیرمردى سبز پوش در کنار جوان نشسته بود. کتابى در دست داشت و براى او می‌خواند. اطراف تخت حدود شصت مرد، گروهى با جامه‌هاى سبز و بعضى با جامه‌هاى سفید در حال خواندن نماز بودند. در این موقع پیرمرد نگاهش به من افتاد. کتاب را بست و با دست به من اشاره کرد. یکى از همراهانم گفت:

ـ شیخ حسن! نزدیک برو، حضرت خضر تو را می‌خواند.

با قدم‌هاى آهسته پیش رفتم. کنار حضرت خضر(ع) نشستم. جوان نگاهش را به من دوخت. لبخند زد و گفت:

ـ شیخ حسن! فردا به نزد «حسن مسلم» برو و از جانب ما به او بگو: تو چند سال است در این زمین زراعت مى کنى و گندم و جو می‌کاری. اما ما خراب می‌کنیم. پنج سال زراعت کردی، امسال نیز دوباره مشغول شخم زدن و آماده کردن زمینی. اجازه ندارى بار دیگر در اینجا زراعت کنی. اگر سال‌هاى قبل منفعتى از این زمین برده‌اى بازگردان تا در محل زمین، مسجدى بنا کنند.

در این موقع امام سکوت کرد. اما من محو صورت نورانى و زیبای آن حضرت و در حالت خلسه فرو رفته بودم.

ـ شیخ! به حسن مسلم بگو اینجا زمین شریفی است. خداوند آن را بر زمین‌هاى دیگر برترى داده. چرا آن را جزء زمین‌هاى خودت کردی؟ خداوند دو پسر جوانت را از تو گرفت؛ تنبیه نشدی. اگر باز ادامه دهی، آن گونه تو را بیازارد که خود آگاه نباشی.

امام دوباره سکوت کرد، گفتم:

ـ مولاى من! نشانه‌اى می‌خواهم که مردم حرفم را بپذیرند. آنان سخنان مرا بی‌حجت و نشانه قبول نخواهند کرد.

ـ ما در این زمین علامتى قرار خواهیم داد. فردا به محله موسویان قم نزد «سید ابوالحسن الرضا» برو، و بگو به جمکران بیاید، حسن مسلم را حاضر کند و منافع چند ساله زمین را از او بگیرد و به مردم بدهد تا مسجد را بنا کنند. اگر کفایت نکرد، به روستاى رهق مشهد اردهال برود. آنجا ملک ماست. وجه طلب کند و مسجد را به اتمام برساند. نیمى از رهق را وقف این مسجد کردیم. مردمش هر ساله وجوهات را بیاورند و صرف عمارت مسجد کنند.

ـ چشم، آقاى من!

ـ به مردم بگو: با شوق و رغبت به اینجا بیایند و چهار رکعت نماز بخوانند: دو رکعت نماز تحیت مسجد، و دو رکعت نماز برای من... . حال مى توانى بروی.

برخاستم. دست ادب بر سینه نهادم و دور شدم. در همان حال، امام صدایم کرد:

ـ در گله جعفر چوپان کاشانی، بزى ابلق است، موى بسیار دارد با هفت نشان در بدن. سه نشان در یک سو و چهار نشان سمت دیگر. نشانه‌هاى سیاه و سفیدى چون دِرهم. آن بز را بخر، اگر مردم آبادى پولش را دادند که هیچ، و گر نه از پول خودت بخر. فردا شب بز را به همین محل بیاور و بکش. روز هیجدهم ماه مبارک رمضان گوشت آن را به بیماران بده. خداوند همه را شفا خواهد داد. ما تا چند روز دیگر در اینجا خواهیم بود.

به خانه آمدم. تا صبح نخوابیدم. صبح زود به سراغ همسایه‌ام « على المنذر» رفتم و ماجرا را با او درمیان گذاشتم. با هم به همان محل رفتیم. او گفت:

ـ شیخ حسن! به خدا قسم، نشان و علامتى که امام به تو گفت، همین جاست.

زنجیرها و میخ‌ها را نگاه کن!

هر دو به قم رفتیم. در محله موسویان، خودمان را به خانه سید ابوالحسن الرضا رساندیم. خدمت‌کاران سید که بیرون خانه بودند، به سمت ما دویدند.

ـ شما اهل جمکرانید؟

ـ بله.

ـ کدامتان حسن بن مثله هستید؟

ـ من هستم!

ـ با ما به داخل خانه بیا. آقا از دیشب منتظر شماست.

به نزد سید رفتم. به استقبالم شتافت و گفت:

ـ اى حسن بن مثله! دیشب در خواب شخصى به من گفت مردی صبحگاهان از جمکران به نزد تو می‌آید. هر چه گفت، سخنش را بپذیر و به او اعتماد کن که سخنش سخن ماست. بیدارشدم و تا به حال منتظر تو هستم. حال سخن بگو که جانم به لب رسیده!

همه چیز را برایش تعریف کردم. دستور داد اسب‌ها را زین کردند. به جمکران برگشتیم. بیرون آبادى به جعفر چوپان برخوردیم. گله‌اش را براى چرا به صحرا می‌برد. پیاده شدم و به میان گله رفتم. بز ابلق را پیدا کردم و پیش چوپان بردم.

ـ این بز را چند می‌فروشی؟

ـ به خدا، من تا به امروز این بز را ندیده بودم. صبح متوجه آن شدم. هر چه خواستم، او را بگیرم نتوانستم.

بز را به جایگاه بردیم و کشتیم. سید، حسن بن‌مسلم را حاضر کرد و پول را از او گرفت. وجوهات رهق را آوردند و مسجد را از خشت و گل بنا کردند. رویش را هم با چوب پوشاندند. این هم داستان مسجد جمکران. مسافر حجاز! راضى شدی؟

ـ چه حکایت شگفتی!

ـ سرت را درد آوردم. برخیز، به اندرون برویم، حتماً گرسنه هستی.

پیرمرد و جوان به داخل اتاق رفتند. شب، چادر سیاهش را روی آبادى جمکران کشیده بود.

منبع: http://www.al-shia.org

بانوی اول فرانسه کیست؟

نیکولای سارکوزی و همسرش کارلا برونی از کاخ الیزه رفتند و فرانسوا اولاند آمد و حالا کاخ الیزه منتظر "بانوی اول" جدیدی است اما هنوز به طور دقیق مشخص نیست چه کسی در جایگاه بانوی اول فرانسه قرار می گیرد

.

خانم والری تریر ویلر شریک غیر رسمی زندگی فرانسوا اولاند

به احتمال زیاد این نقش را شریک غیررسمی ‌!‌ زندگی "فرانسوا اولاند" رئیس جمهور منتخب فرانسه یعنی خانم "والری تریر ویلر" ایفا خواهد کرد: زنی 47 ساله روزنامه نگار و از خانواده ای معمولی .

او یک زن مطلقه است و بدون داشتن ازدواج رسمی، با رئیس جمهور جدید فرانسه، زندگی می کند! رسانه های فرانسه می گویند: "این شیوه زندگی می تواند وضعیت "اولاند" را در سفرهایش به کشورهای دارای حکومت های سختگیر دینی مانند واتیکان، عربستان، اندونزی و دیگر کشورها پیچیده کند."

               والری تریر ویلر                          سگولن رویال 

والری در واکنش به مسائل مطرح شده پیرامون ارتباطش با اولاند می گوید:مسئله ازدواج را موضوعی شخصی می داند که تنها به او و اولاند مربوط است و به دیگران، ارتباطی ندارد.

وی در مصاحبه با خبرگزاری فرانسه گفته است: اهمیت موضوع ارتباطم با اولاند را درک می کنم اما این مسئله من را به خود درگیر نکرده است. مسائل دیگری مهم تر این موضوع وجود دارند.

والری همچنین می گوید که سعی دارد ویژگی زندگی خصوصی خود را با اولاند حفظ کند به همین دلیل او بر ادامه تربیت و سرپرستی پسرانش و ادامه فعالیت های روزنامه نگاری اصرار دارد.

در چند روز آینده مشخص خواهد شد که او میان فعالیت به عنوان بانوی اول فرانسه و یک روزنامه نگار، کدام یک را انتخاب خواهد کرد

اولاند در سال 1988 با همسر نخست خود یعنی "سگولن رویال" ازدواج کرد اما زندگی آنها تا سال 2005 بیشتر طول نکشید. حاصل این زندگی تولد 4 فرزند بود.

با این حال والری می گوید که با اولاند قبل از این هم رابطه داشت یعنی در سال 2000 و زمانی که اولاند با همسر سابقش زندگی مشترک داشته است!


اولاند و همسر سابقش سگولن رویال

سگولن رویال همسر پیشین رئیس جمهور منتخب فرانسه - سیاستمداری بود که در انتخابات ریاست جمهوری سال 2007 فرانسه کاندیدا شد و به دور دوم انتخابات هم رفت اما در مقابل نیکلای سارکوزی متحمل شکست شد.

اولاند در اواخر سال 1970 در هنگام تحصیل در دانشگاه ایی ان ای با "سگولن رویال" آشنا شد و در سال 1988 با او ازدواج کرد.

حاصل این ازدواج چهار فرزند به نام های توماس(وکیل دادگستری)،کلیمنس (دانشجوی پزشکی)، جولیان (فیلمساز)، فلورا (دانشجو) بود.

اولاند و رویال در عصر روز برگزاری مرحله دوم انتخابات پارلمانی سال 2007 اعلام کردند که از یکدیگر جدا شدند... و اینک یک فرانسه مانده و یک رئیس جمهور با سوالی درباره این که بانوی اول فرانسه که خواهد بود و آیا اولاند و والری ، برای جلوگیری از مشکلات بعدی رسماً ازدواج خواهند کرد یا رئیس جمهور جدید فرانسه ، رسماً به روابط نامشروع خود با والری ادامه خواهد داد و انتقاد اخلاقگرایان و دینداران اروپایی را به جان خواهد خرید تا مشخص شود نهاد خانواده در فرانسه تا چه اندازه دستخوش تخریب و نابسامانی شده است؟!

 منبع: عصر ایران

بار الها توبه کردم

خم شدم از بار عصیان، بارالها توبه کردم

گشتم از کرده پشیمان، بارالها توبه کردم

نفس، سرکش; حرص، غالب; فکر، اندک; وهم، افزون

رفته ام دنبال شیطان، بارالها توبه کردم

               الهی العفو     الهی العفو

رطب و یابس را نوشتى در کتاب خویش، قرآن

گر نخواندم بنده قرآن، بارالها توبه کردم

انبیا و اولیا گفتند هر خوب و بدى را

گر نمودم ترک آنان، بارالها توبه کردم

در اصول و در فروع دین اگر اهمال کردم

برخلاف حکم و فرمان، بارالها توبه کردم

گر به نفس خود ستم کردم و یا بر بندگانت

مى کنم من بعد جبران، بارالها توبه کردم

گر که کردم ترک بیعت، اى خدا، معذور دارم

یا شکستم عهد و پیمان، بارالها توبه کردم

گر زدم بر خلق تهمت یا که هستم اهل غیبت

یا که بودم اهل بهتان، بارالها توبه کردم

از غرور و کبر، نافرمانیى گر سر زد از من

مست بودم، قول رندان، بارالها توبه کردم

بایدم برتر شوم من از مَلَک، امّا نگشتم

بل شدم بدتر زحیوان، بارالها توبه کردم

از در دربار شاهى گر شدستم من فرارى

آمدم با آه و افغان، بارالها توبه کردم

کاروان از پیش رفته، بار من افتاده در گل

مانده تنها در بیابان، بارالها توبه کردم

عذر بدتر از گناه است، از که گریم وز که نالم

خود شدم از اهل عصیان بارالها توبه کردم

راه بنمودى نرفتم، امر فرمودى نکردم

هستم از کرده پشیمان، بارالها توبه کردم

گر گنهکار و پلیدم یا خطاکار و کثیفم

گویم اینک از دل و جان، بارالها توبه کردم

بارالها بنده «مفتون» را به این جرم و گنه ها

عفو کن بر شاه مردان، بارالها توبه کردم

 منبع: http://www.lailatolgadr.net

این خانه واژه های نسوز دارد

بازار سیاست مانند هر بازار دیگری تابع عرضه و تقاضاست. کالاهای دارای کیفیت ، مشتری را به خود جلب می کنند و کالاهای تقلبی هرچه هم بزک شده باشند پس از مدت کوتاهی از سوی جامعه دفع می شوند ، لذا کیفیت شرط ماندگاری در بازار است . برای دستیابی به تولیدی مطلوب هم باید نقد ها را پذیرفت ، سیاستها و عملکردها را به چالش کشید و با کمترین خطا تولید را بهینه کرد.



حال اینکه در این بازار با رشد بی رویه کالای بی کیفیت ذائقه همه  به استفاده از آن سوق پیدا کند هم از آفت هایی است که اگر در جامعه ریشه دواند برای رفع آن حتی به اجبار هم ، مخاطراتی عظیم ایجاد خواهد شد

سیاست، هم خروجی خوب دارد و هم بد. عدل و پایمردی، حقوق شهروندی، قانون مداری، پذیرش کثرت گرایی، صلح طلبی، صداقت، انصاف، اخلاق، شفافیت، صراحت و نقد، مواد اولیه آن هستند که در صورت استفاده صحیح عقلانیت و فضیلت بر دستانِ موسای عشق قرار می گیرد و هر عملی انجام می شود توأمان با آگاهی و رضایت خواهد بود و در نقطه مقابل نیز فرعونِ تکبر، کج راهه ای در میدان خشونت می گشاید و کاسبان زر و زور در مقابل ایمان قرار می گیرند و نامحرمان و نااهلان نقد آشنا می کنند و شتابان بسوی فساد گام بر می دارند و از هم سبقت می گیرند و دیده ی عقل می پوشند و فریفته اسباب دنیا می شوند .

مال و ملک و جاه به خود مشغولشان می کند. آنان که دیده ی عقل می پوشند و فریفته ی اسباب دنیا می شوند، سرمایه ی تقوی از دست می دهند و در اعراض حقیقت،از دروغ قرب می طلبند و حاصل عملشان، وعده می شود و فریب. خودشان هم فریب سایه بلندشان را می خورند که علت آن غروب آفتاب اندیشه و خرد است و وجود اقلیت خائن و اکثریت جاهل که طوفان عتاب و خطاب به جای آنکه بر ستم ایام و تحکم خودخواهانه خود نثار کنند، بسوی نصیحت گران بی غرض می برند و در میان زیرکی ها و تزویر و هزار جامه تقوی، دام مکر بر فلک حقه باز می گسترانند، غافل از آنکه:

" نقد صوفی نه همه صافی بی‌غش باشد / ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد"

در زمانه ما بسیارند از آنانکه برای ترقی از تخاصم بهره می برند و وحدت را نشان اضمحلال خود می بینند. جاه طلبند و همین جاه طلبی موجب می گردد نخست یک حاشیه امن برای خود ایجاد کنند و سپس به فکر حمله به رقیب بیفتند. اینان تصور می کنند که برای بدون ترس زیستن باید همنوعانشان را آزار دهند، گویی که نمی توانند بزیند مگر آنکه دیگران از آنها در امان نباشند.

چرایی بروز این رفتار را هم می توان اینگونه بیان کرد: آدمی تمایلی ناخودآگاه به ظلم دارد، به ستم بر نامستحق و تضییع حقوق. هرگاه چنین توهمی پیدا کند، به پرستش متخیلات روی می آورد و می شود "الکافرون هم الظالمون ". این متخیلات، مال است، جاه است، توهم است  که در نهایت به ذبح اخلاق منتهی می شود

لذا سیاست تحمیلی خروجی  مطلوب ندارد. نمی توان بنا به میل و بسته به موقعیت برای سوار یا پیاده‌شدن بر قطار سیاست اخلاق را در سیاست متوقف ساخت. باید وارد قلمرو قانون شد. تنها قانون است که به مثابه یک تابو خود را بر جامعه تحمیل میکند و از انسان‌ها می‌خواهد که به نام او و با زبان او سخن بگویند و رفتار کنند.  بنابراین با اراده و خواسته گروهی خاص گره نخورده و لذا با وجو آن امکان تحمیل عقاید موج سواران سیاست پیشه به جامعه وجود ندارد

متاسفانه وجود افرادی از این دست که قانون را بازیچه ای در دست برای دستیابی به منافع گروهشان می بینند و هرگاه که منافعشان را تامین می کردد بر مدار آن واقع می شوند و هرگاه منفعشان را به مخاطره می افکند آن را طراحی بیگانه برای لطمه زدن به کشور تعبیر می کنند ، نوعی خشونت گفتمانی در جامعه پدید آورده . خشونتی که به لمپنیسم نزدیک شده و دروغ در آن مؤثر و مثمر و راستی مهجور و مردود شده است

امام علی (ع) می فرماید«الکذاب و المیت سواء فان فضیلة الحى على المیت الثقة به، فاذا لم یوثق بکلامه فقد بطلت حیاته»: دروغ گو ومرده یکسان اند، زیرا برترى انسان زنده بر مرده همان اعتماد به او است، هنگامى که به گفتار او اعتمادى نباشد زنده بودن او بى اثر است

حقیقت وسعتی است که گمشده ای ندارد و در مقابل دروغ تنگ نایی است که دو نفر هم در آن نمی گنجند و برای فرار از آن به هر کلام مالایعنی دست می یازند. یکی به ریش مردم می پردازد و دیگری آرزوی تعمیق تحریم ها می کند ، دولتی را به حذف اسلام متهم می کنند و دولتی را به هضم آن ، از هر فرصتی برای تفرقه افکنی بهره می برند ، حال آنکه رهبری معظم و امام (ره) رمز پیروزی جامعه را وحدت کلمه دانسته اند . غبار آلود کردن فضا و ایجاد تنش های حاشیه ای چه دردی از جامعه دوا می کند ؟ مشکل امروز جامعه فقر و بیکاری و سیاست های نادرست اقتصادی و عدم تن دادن برخی به قراردادهای اجتماعی است.

چنین چشمه ی تیره شده که چشم ها را میفریبد و آن را عمیق مینمایاند حاصل اقدامات ناصحیح این افراد است . همین ها موجب وهن نظام شده اند. سیاست "حذف" و"تخریبی "هم که پیش گرفته اند دیرپای نخواهد بود و یک روز نیز در پای مجریانش خواهد پیچید و چه بسا آسان تر که بی گمان افرادی این چنین بی بصیرت چندان چیره و زبرنیستند، چندان که با تلنگری از فرازی که رفته اند، فروخواهند غلتید

آنچه امروز بدان نیازمندیم رویگردانی از این روش ها و انگاره های متعلق به اجتماع قبیله ای و بدوی، است و حرکت به سمت  رشد و بلوغ سیاسی و تحقق همان آرمان های امام (ره) و رهبری معظم  ، که این گروه ها در گفتار بدان مدعی اند ولی در عمل بدان پشت پا می زنند.

و آنچه امروز جامعه ما بیش از پیش در جستجوی آن است "عدالت " است، در کلام، در رفتارودر اندیشه برای رسیدن به آزادی، منطق و قانون .

فریدون فرخ فرشته نبود

ز مشک و ز عنبر سرشته نبود

به داد و دهش یافت آن نیکویی 

تو داد و دهش کن، فریدون تویی

بنابراین می بایست چنانکه رهبری معظم فرموده اند:"تلاش کنیم عدالت به گفتمانی زنده و همیشه حاضر در صحنه‌های مختلف کشور تبدیل شود و در میان نخبگان- مسئولان- مردم و بخصوص نسل جوان همواره به عنوان یک مسئله اصلی مطرح باش.  " 

تردید نداشته باشیم که فضای توهین و افترا، خروجی نخواهد داشت مگر سقوط نادیدنی جریانهای انحرافی که متاسفانه هزینه هایی بسیار بر دوش کشور وارد ساخته اند و بسیاری را از سرمنزل هدایت به تیه ضلالت رهنمون شده اند ؛ یقولون بافواههم مالیس فی قلوبهم.

خلق مست آرزواند و هوا / زان پذیرااند دستان تو را 

هرکه خود را از هوا خو باز کرد / چشم خود را آشنای راز کرد 

بدخواهان بدانند، این خانه واژه های نسوز دارد! هر چه بگویند، هیچ اتفاقی نخواهد افتاد. ایران و اسلام پاینده و استوار ماندنی اند و  بالاخره مهربانی بر بام این خانه می نشیند. تحلیل های خودخواهانه آنها و سطحی نگری هیچ دری را بسته نگاه نمی دارد. هرچه برخلاف توصیه های صریح رهبری معظم مبنی بر "جذب حداکثری و دفع حداقلی"، به بزرگوارانی چون هاشمی توهین کنند، نمی توانند تاریخ را وارونه جلوه دهند، چرا که هنوز هم از سپرده ی آنها ارتزاق می کنند.

نخل بلند فرزندان ایران زمین، از شاخه های سوخته، چتری دوباره می رویاند که چنین افرادی را در زیر چتر خود جای می دهد. بدانند خمینی، خامنه ای، هاشمی، بهشتی، مطهری و بزرگانی چنین، واژه های نسوز خانه ایران هستند و همه زیر چتری مقاوم بنام ولایت

منافع جناحی و سیاسی نباید بر منافع ملی چیره شود، این روزها باید بیشتر هوشیار بود و بجای تنش های داخلی به دنبال پاسخی در خور به گزافه گویی کشورهای حاشیه خلیج فارس باشیم و تدبیر را در مواجهه با نظام بین الملل بر اساس سه اصل عزت، حکمت و مصلحت بکار ببندیم. آگاه باشیم که دود دعواهای جناحی خروجی ندارد جز خاوری و مدیرانی از این دست

و آخر دعوانا أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِین

* امیرحسام شهسواری

ایرج قادری درگذشت

ایرج قادری کارگردان بازیگر و تهیه کننده سینمای ایران در سن 76 سالگی دار فانی را وداع گفت.

به گزارش خبرآنلاین، این بازیگر سینما که سال 1314 در تهران به دنیا آمده بود، شامگاه شنبه 16 اردیبهشت درگذشت.

او در سال‌های اخیر با بیماری سرطان دست و پنجه نرم می‌کرد و از فروردین سالجاری در بیمارستان مهراد تهران بستری بود.



طی هفته های گذشته این کارگردان به کما رفته بود و از چند روز پیش ملاقات با او ممنوع شده بود.

او که تحصیلاتش را در رشته پزشکی و داروسازی ناتمام گذشته بود، سال 1334 برای نخستین بار در فیلم «چهار راه حوادث» به کارگردانی ساموئل خاچیکیان بازی کرد.

قادری طی سال‌های فعالیتش در بیش از 70 فیلم به عنوان بازیگر مقابل دوربین رفت.  در کارنامه کاری او کارگردانی بیش از 40 فیلم سینمایی نیز دیده می شود.

آخرین فیلم این کارگردان «شبکه» نام داشت که همچنان در انتظار نوبت اکران است.

از دیگر فعالیت های ایرج قادری می‌توان به نگارش 5 فیلمنامه و تهیه کنندگی 9 فیلم اشاره کرد.

محمدرضا گلزار یکی از بازیگران سینمای پس از انقلاب است که برای نخستین بار در فیلمی از ایرج قادری(سام و نرگس) حضور مقابل دوربین را تجربه کرد.

اولین فیلم ایرج قادری پس از انقلاب «دادا» بود که در سال 1361 ساخته شد.

 منبع: انتخاب

کوهدشت رکوردار بیکاری در کتاب گینس

کودک که بودم بعد از خوردن بسکویت روی جلدشان را می خواندم و با خود می گفتم به امید روزی که بجای شهر ابهر بنویسند شهرک صنعتی کوهدشت کیلومتر---

بزرگتر که شدم رویاهایم رنگ افسانه ای به خود گرفت با خود پنداشتم شهرمان پر از مردمانی غریبه که برای کار کردن در کارخانه ای عظیم به اینجا بیایند کارخانه ای از جنس(پتروشیمی اراک)

روزی در رادیوی نیمه شکسته پدر بزرگم شنیدم بم لرزید ,آنروز  غبطه می خوردم نه برای زلزله و مردگانش ویا احساساتم ,غبطه ای از رنگ حسادت ,که پس از زلزله آنجا مورد موهبت خیرین و نیکوکاران قرار می گیرد و دیگر بچه هایشان همچون از رویاهای کودکانه ی خود رنج نمی برن.

گهگاهی با خود فکر می کردم ای کاش در شهر من این اتفاق می افتاد تا به قیمت از دست دادن خانواده هایمان شهرمان را برای آیندگان مان می ساختند. شهری که یاس و ناامیدی می پروراند و اندیشیدن را از ذهن جوانان دور می نمود,روزی در کافه بستنی وسط شهر سه جوان را دیدم مشغول کار ,ذوق زده شدم گویی فکر می کردم دیگر نیازی به زلزله نباشد از آنجا شادمان بیرون آمدم اما برخلاف رویاهایم شهر را پر از کودکانی می دیدم که یکی جعبه ی کوچکی را بردوش خود می کشید و با خط کودکانه اش بروی آن نوشته بود «واکسی عدالت» یکی دیگر دوان دوان به دنبال من تنها سروده ی زندگیش را می سرائید «آقا آدامس,آقا تورو خدا آدامس»گویی دچار توهمی تخریب کننده شده ام.

اکنون که دیگر سی ساله ام یک چیز را احساس می کنم نام شهرم را در کتاب گینس ببینم رکوردهای بیکاری در ....

                                                           یزدان  صفری

طلاق برنامه ریزی شده

با اصرار از شوهرش می‌خواهد که طلاقش دهد.

شوهرش میگوید چرا؟ ما که زندگی‌ خوبی‌ داریم.

از زن اصرار و از شوهر انکار.

در نهایت شوهر با سرسختی زیاد می‌پذیرد، به شرط و شروط ها.

زن مشتاقانه انتظار می‌کشد شرح شروط را.

تمام ۱۳۶۴ سکهٔ بهار آزادی مهریه آت را می‌باید ببخشی .

زن با کمال میل می‌پذیرد.

در دفترخانه مرد رو به زن کرده و میگوید حال که جدا شدیم . لیکن تنها به یک سوالم جواب بده .

زن می‌پذیرد.

چه چیز باعث شد اصرار بر جدائی داشته باشی‌ و به خاطر آن حاضر شوی قید مهریه ات که با آن دشواری حین بله برون پدر و مادرت به گردنم انداختن را بزنی‌.

زن با لبخندی شیطنت آمیز جواب داد :طاقت شنیدن داری؟

مرد با آرامی گفت :آری .

زن با اعتماد به نفس گفت: ۲ ماه پیش با مردی اشنا شدم که از هر لحاظ نسبت به تو سر بود.از اینجا یک راست میرم محضری که وعده دارم با او ، تا زندگی‌ واقعی در ناز و نعمت را تجربه کنم.

مرد بیچاره هاج و واج رفتن همسر سابقش را به تماشا نشست.

زن از محضر طلاق بیرون آمد و تاکسی گرفت .وقتی‌ به مقصد رسید کیفش را گشود تا کرایه را بپردازد.نامه‌ای در کیفش بود. با تعجب بازش کرد .

خطّ همسر سابقش بود.نوشته بود: ” فکر می‌کردم احمق باشی‌ ولی‌ نه اینقدر.

نامه را با پوزخند پاره کرد و به محضر ازدواجی که با همسر جدیدش وعده کرده بود رفت .منتظر بود که تلفنش زنگ زد.

برق شادی در چشمانش قابل دیدن بود.شمارهٔ همسر جدیدش بود.

تماس را پاسخ گفت: سلام کجایی پس چرا دیر کردی.

پاسخ آنطرف خط تمام عالم را بر سرش ویران کرد.

صدا، صدای همسر سابقش بود که میگفت : باور نکردی؟، گفتم فکر نمیکردم اینقدر احمق باشی‌.این روزها میتوان با ۱ میلیون تومان مردی ثروتمند کرایه کرد تا مردان گرفتار از شرّ زنان احمق با مهریه‌های سنگینشان نجات یابند !

منبع: http://www.behgar.net


پس از اتفاق

پس از ۱۱ سال زوجی صاحب فرزند پسری شدند. آن دو عاشق هم بودند و پسرشان را بسیار دوست داشتند. فرزندشان حدوداً دو ساله بود که روزی مرد بطری باز یک دارو را در وسط آشپزخانه مشاهده کرد و چون برای رسیدن به محل کار دیرش شده بود به همسرش گفت که درب بطری را ببندد و آنرا در قفسه قرار دهد. مادر پر مشغله موضوع را به کل فراموش کرد.

پسر بچه کوچک بطری را دید و رنگ آن توجهش را جلب کرد به سمتش رفت و همه آنرا خورد. او دچار مسمومیت شدید شد و به زمین افتاد. مادرش سریع او را به بیمارستان رساند ولی شدت مسمومیت به حدی بود که آن کودک جان سپرد. مادر بهت زده شد و بسیار از اینکه با شوهرش مواجه شود وحشت داشت.

وقتی شوهر پریشان حال به بیمارستان آمد و دید که فرزندش از دنیا رفته رو به همسرش کرد و فقط سه کلمه بزبان آورد.

فکر میکنید آن سه کلمه چه بودند؟

شوهر فقط گفت:“عزیزم دوستت دارم!”

عکس العمل کاملاً غیر منتظره شوهر یک رفتار فراکُنشی بود. کودک مرده بود و برگشتنش به زندگی محال. هیچ نکته ای برای خطا کار دانستن مادر وجود نداشت. بعلاوه اگر او وقت میگذاشت و خودش بطری را سرجایش قرار می داد، آن اتفاق نمی افتاد.

هیچ دلیلی برای مقصر دانستن وجود ندارد. مادر نیز تنها فرزندش را از دست داده و تنها چیزی که در آن لحظه نیاز داشت دلداری و همدردی از طرف شوهرش بود. آن همان چیزی بود که شوهرش به وی داد.

گاهی اوقات ما وقتمان را برای یافتن مقصر و مسئول یک روخداد صرف می کنیم، چه در روابط، چه محل کار یا افرادی که می شناسیم و فراموش می کنیم کمی ملایمت و تعادل برای حمایت از روابط انسانی باید داشته باشیم. در نهایت، آیا نباید بخشیدن کسی که دوستش داریم آسان ترین کار ممکن در دنیا باشد؟ داشته هایتان را گرامی بدارید. غم ها، دردها و رنجهایتان را با نبخشیدن دوچندان نکنید.

اگر هرکسی می توانست با این نوع طرز فکر به زندگی بنگرد، مشکلات بسیار کمتری در دنیا وجود می داشت.

حسادت ها، رشک ها و بی میلی ها برای بخشیدن دیگران، و همچنین خودخواهی و ترس را از خود دور کنید و خواهید دید که مشکلات آنچنان هم که شما می پندارید حاد نیستند.


سافتستان دات کام

یک مدل کلاه برداری

دو روز پیش مردی با شماره تلفن ****0663395 با بنده تماس گرفت و گفت فلانی هستم (اسم یکی از دوستان بنده را بردند) وقتی از یکی از روستاهای (یکی از طوایف) رد می شدم با ماشین تصادف کردم و چند گوسفند را کشتم حالا گرفتار مردم آن طایفه شده ام و پول گوسفندها را می خواهند. اجازه هم نمی دهند بروم و پول برایشان بیاورم.موبایلم خراب شده و این خط که با شما تماس گرفته ام، خط جاده ای است.



مبلغی که از من می خواهند یک میلیون و هشتصدهزارتومان است چند نفر از دوستان مانند شما (اسم سه نفر را بردند) بصورت کارت به کارت پول را برایم فرستاده اند و حالا یکصدوهشتادهزار تومان کم دارم و از من خواست تا بیست دقیقه دیگر از طریق خودپرداز برای ایشان انتقال دهم. شماره کارتی که می بایست به آن حساب پول واریز کنم برایم خواند ****603769111032 ایشان گفتند که شماره کارت مال یک خانم از همان طایفه است که گوسفندهایشان را با ماشین کشته ام. اصرار داشتند که تا بیست دقیقه دیگر پول را به حساب انتقال دهم.من هم گفتم یک یا دو ساعت به من فرصت بده، قبول نمی کرد و گفتند تا بیست دقیقه دیگر پول را می خواهند همچنین به من گفت که مجددا تماس می گیرم و اظهار داشت که کسی متوجه تصادف من نشود.



بنده هم هرچه فکر کردم دوستی که با نام وی به من زنگ زده بود کسی نبود که چنین رفتاری داشته باشد و اصرار اینکه باید تا بیست دقیقه دیگر پول به این حساب انتقال داده شود و کسی متوجه ماجرای تصادفش نشود قرار بود مجددا تماس بگیرد که نگرفت.

به شک افتادم و به این فکر افتادم که صدایش هم با فردی که خود را با آن معرفی می کرد کاملا فرق داشت.با شماره ای که با من تماس گرفته بود، تماس گرفتم متوجه شدم یک تلفن گویا است که از من کد صوتی می خواهد. متوجه شدم طرف قصد کلاه برداری داشته است.

برای افزایش رزق و روزی حتما بخوانید

معنا و مفهوم رزق

رزق به معنى عطاء و بخشش مستمر است ، و از آنجا که روزى الهى عطاى مستمر او به موجودات است به آن رزق گفته مى شود. البته مفهوم آن تنها در نیازهاى مادى خلاصه نمى شود بلکه هر گونه عطاى مادى و معنوى را شامل مى گردد . بنا بر این هر گونه بهره اى را که خداوند نصیب بندگان مى کند از مواد غذائى و مسکن و پوشاک ، و یا علم و عقل و فهم و ایمان و اخلاص  وفرزند و همسر و خانواده و...به همه اینها رزق گفته مى شود .

قرآن می فرماید « إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتینُ »رازق خداست ، رزّاق مثل خبّاز، حدّاد، بنّا، بقّال، کسی که صبح تا به شب کارش این است که نان می‌پزد و با آهن سر و کار دارد و. . . رزّاق یعنی دائماً روزی می‌دهد . «هُوَ الرَّزَّاقُ» ؛ یعنی دائمی است و قدرت هم دارد و به خودی خود قطع نمی شود مگر عاملی سدّ راه آن شود . ما اگر عقیده داشته باشیم که روزی دهنده (دائمی و با قدرت) خداوند است ، دیگر برای هیچ چیز دروغ نمی‌گوئیم . گاهی ممکن است با دروغ و کلک  در ظاهر پول زیادی هم بدست‌ آید، ولی چون رزق او نیست،از دست می‌ رود.



دوم: اندازه گیری هم با خداست.

آیات زیادی داریم که خداوند می فرماید:«یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ» شاید بسط رزقی که خداوند فرموده به هر کس بخواهیم آن را بسط می دهیم ، یک بعدش به این معنا باشد که آن رزق حتماً نباید مادی باشد .نوع رزق برای هرکسی فرق می کند و خداوند برای هرکسی یک نوعی از رزق را گسترش می دهد .

سوم: خداوند ضامن رزق است

ضامن رزق همه ى موجودات و اختیار رزق فقط به دست خداوند است ، نه به دست انسان خداوند.

« نَحْنُ قَسَمْنا بَیْنَهُمْ مَعیشَتَهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا»؛ ما معیشت آنها را در حیات دنیا در میانشان تقسیم کردیم .‏

« وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ إِلاَّ عَلَى اللَّهِ رِزْقُها»؛ هیچ جنبنده‏اى در زمین نیست مگر اینکه روزى او بر خداست !

خداوند می‌فرماید حتی موجوداتی که دست و پا هم ندارند من روزی آنها را می دهم.« وَ کَأَیِّنْ مِنْ دَابَّةٍ لا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ یَرْزُقُها»

« وَ فِی السَّماءِ رِزْقُکُمْ وَ ما تُوعَدُونَ»؛ و روزى شما در آسمان است و آنچه به شما وعده داده مى‏ شود.

نوازاد در شکم مادر چطور روزی می‌خورد ، خداوند روزی می‌دهد . یک راننده تاکسی تعریف می کرد یک روز به خودم گفتم امروز زرنگی کنم پول کرایه را افزایش بدهم .مردم مجبورهستند که بدهند .این کار را انجام دادم ،همه هم ناراضی بودند اما چون چاره نداشتند می دادند ، اما غروب باد و طوفانی شد و شیشه ی ماشین هم پایین بود ، باد زد و پولها را برد و نقش زمین شد . وقتی رفتم که پول ها را جمع کردم و شمردم ، دیدم فقط توانستم آن مقداری که حق واقعی ام بوده را جمع کنم و بقیه از بین رفته و باد برده بود .

ضامن رزق همه ى موجودات و اختیار رزق فقط به دست خداوند است ، نه به دست انسان خداوند

سوال: چرا رزق کم و زیاد می‌شود؟

دعای پدر و مادر بسیار نقش دارد . گاهی اوقات می بینیم یک کسی هر کاری  ،حتی کوچک انجام می دهد برایش خوب و پربرکت می شود وبه قول معروف دست به خاکستر می زند طلا می شود، اما دیگری  بالعکس ؛ هرچه می دود کمتر به مقصود می رسد.

اینها به خیلی عوامل از قبیل ؛ دعای پدر و مادر یا بالعکس عاق والدین شدن ، وجود یا عدم گناه در زندگی و ... بستگی دارد .

دادن های زیاد و بی رویه و بدون حساب و کتاب گاهی  به خاطر این است که خدا ما را رها کرده و می خواهند ظرفیت پر شود ؛

مثل مریضی را که دکتر جواب کرده و می‌گویند هر چه می‌خواهد بخورد. خداوند نیز با بعضی از فاسقان و جنایتکاران و آنهایی که به راه نمی آیند می فرماید، هر چه می‌خواهند مصرف کنند تا پیمانه ی آنها پر شود.

گاهی دادن ها و یا ندادن ها به خاطر آزمایش هستند .گشایش برای بعضی سبب طغیان است .

«وَ لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوْا فِی الْأَرْضِ». نگوییم چرا خدا به من مثل او نداده ، خوب شاید اگر می داد از خیلی چیزها محروم می شدیم و طغیان می کردیم .

مثل پدری که به  یکی ازفرزندانش سوئیچ نمی‌دهد می‌گوید چون تو شر هستی با ماشین تصادف می‌کنی ، و به دیگری اجازه می‌دهد چون آرام و با وقار است .

داستانی از قرآن

فردی به خدمت رسول الله (ص) آمد که برای توسعه ی رزق او دعا کند. حضرت فرمود: صلاح تو نیست. اصرار کرد

حضرت دعا کرد. اموالش زیاد شد تا برای کنترل آنها  بیرون از مدینه رفت ، تا بالأخره مأمور زکات از طرف حضرت  برای جمع آوری زکات پیش او رفت. او گفت: من زکات نمی ‌دهم. آیه آمد « وَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللَّهَ لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَ لَنَکُونَنَّ مِنَ الصَّالِحینَ فَلَمَّا آتاهُمْ مِنْ فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ وَ تَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ »

نگوییم چرا خدا به من مثل او نداده ، خوب شاید اگر می داد از خیلی چیزها محروم می شدیم و طغیان می کردیم

عوامل گشایش روزی :

تقوا

برای انسان با تقوا از رزق های حساب نشده و بی گمان می آید . گاهی یک  درخت را هر چه آب می‌دهی برگ زرد و یک درخت توی جنگل بدون آبیاری سبز است . بعضی از رزقها دست ماست ، با فرمول و کار و تلاش و بعضی هم دست ما نیست .

گاهی مثل  یوسف در دل چاه می افتد و همه می خواهند که او خار شود وازبین برو اما خدا می خواهد شاه شود و عزیز . همه خواستند یوسف نباشد ام خدا خواست باشدو برق کشی داخل خانه دست ماست ، ولی کارخانه با ما نیست ،ممکن است ما آماده باشیم ولی کارخانه برق را وصل نکند .



پول خرج کردن(سخاوت) رزق را زیاد می‌کند ؛

روایت داری «اسْتَنْزِلُوا الرِّزْقَ بِالصَّدَقَةِ» ،« مِفْتَاحُ الرِّزْقِ الصَّدَقَةُ ». اگر توسعه می‌خواهی باید سخاوت داشته باشیم . فکر نکنیم اگر ندادیم داریم و اگر دادیم نداریم .

صله رحم روزی را زیاد می‌کند

مراعات بهداشت، شستن دست قبل از غذا روزی را زیاد می‌کند

نماز شب روزی را زیاد می‌کند

حسن خلق روزی را زیاد می‌کند

امین بودن روزی را زیاد میکند. مردم می‌گویند این دست و چشمش پاک است

شکر نعمت روزی را زیاد می‌کند .

بین الطلوعین سراغ کار رفتن روزی را زیاد می‌کند.

خورده نانهای سر سفره را خوردن روزی را زیاد می‌کند.

استغفار عواملی را که باعث می شوند روزی کم شود از بین می برد و روزی را زیاد می کند.

نیت بد و گناه روزی را قطع می‌کند

در سوره قلم داستانی را نقل می کند که چند برادر باغ میوهای داشتند . نیت کردند که از این میوه ها به احدی ندهند . چون پدرشان هر سال از این میوه ها به فقرا می داد. پدر که مُرد بچه ها گفتند ما نمی د هیم . بعد گفتند : فقرا می فهمند می آیند در باغ ، گفتند خوب سحر می رویم میوه ها را می چینیم . نیت کردند به فقرا ندهند ، وقتی خوابیدند صاعقهای آسمانی آمد «فَأَصْبَحَتْ کَالصَّرِیمِ فَتَنَادَوا مُصْبِحِینَ »قرآن می گوید سحر بلند شدند و دیدند که باغ آنها خاکستر شده است .

عواملی که رزق را کم می کند و یا باعث فقر می شود.

عوامل فقر و تنگدستی کدامند؟

1ـ گناه

یکی از عوامل کاهش روزی گناه و معصیت الهی است. هر گناهی کیفر و آثاری دارد که در دنیا و آخرت دامن گیر انسان می شود.

امام رضا (علیه السلام) می‌فرماید: «ان مؤمنَ لینوی الذنب فیحرم رزقه»

همانا مؤمن نیت گناه می‌کند و از رزقش محروم می شود.

امام باقـر(علیه السلام) می‌فـرماید:«ان العبد لیذنب الذنب فیزوی عنـه الرزق» بنـده مرتـکـب گنـاه می‌شود، روزی وی ازاو زده می شود.

امام علی (علیه السلام) می فرمایند:«توقوا الذنوبَ فما من بلیَّه و لانقص رزق الا بذنب حتی الخرش والکبوه و المصیبه»

از گناهان بپرهیزید، زیرا هیچ بلا و کم شدن روزی حتی خراش‌ها و زخم‌های بدن و سقوط و افتادن و هر مصیبتی از گناهان سرچشمه می گیرد. هنگامی که انسان با گناه و معصیت های الهی از ساحت مقدس خداوند فاصله می گیرد، رزق و روزی حلال هم که در سایه توجه به خدا به دست می آید، از دسترس او دور می شود و زندگی او رنگ خدایی را از دست داده و رنگ شیطانی و زشتی به خود می گیرد و مصداقی از آیه: «‌و من اعرض عن ذکری فإن له و معیشه ضنکا» ؛ هرکس از یاد من روی گرداند زندگی ذلت باری خواهد داشت می گردد.

حضرت صادق(علیه‌السلام) می فرماید: «مؤمن به خاطر قصد و نیت گناه از روزی خویش محروم می‌شود.

نیت گناه رزق را کم می کند .

2ـ کفران نعمت

از عوامل کاهش روزی، کفران نعمت‌های الهی است، قرآن کریم در این باره می‌فرماید: خداوند قریه‌ای را به عنوان مثال مطرح می نماید که دارای امنیت و آسایش بودند و روزی فراوانی به ایشان می‌رسید، آنان نسبت به نعمت‌های الهی کفران ورزیدند، از این رو خداوند لباس گرسنگی و ترس را بر آنان پوشاند.

هنگامی که شخص کفران نعمت می کند، لیاقت داشتن آن را ندارد، خداوند نیز رحمت و نعمت خویش را از او دریغ می کند. کفران نعمت تنها به ناسپاسی زبانی نیست، بلکه به کار بستن نعمت های الهی در غیر مسیر طاعت و بندگی و خدمت به خلق خدا، از نمونه‌های بارز کفران و ناسپاسی در مقابل نعمت های الهی است.

3- اسراف

اسراف و دور ریختن نعمت و به کارگرفتن اعضای بدن در مسیرگناه، چشم در نگاه به نامحرم، زبان در گفتن ناحق و غیبت و دروغ و… دست در ظلم به دیگران، اندیشه در گناه، گوش در شنیدن آن چه حرام است و استفاده از اموال در گناه و عصیان، همه و همه مصداق کفران و ناسپاسی نعمت پروردگار است.(سوره نحل، آیه 112)

اسراف یعنی خارج شدن از مسیر طبیعی، هنگامی که نعمت‌ها را در غیر مسیر آن به کار بگیریم رشد نمی‌کند، بلکه به سوی زوال پیش می رود.

امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) می فرمایند:« اسراف سبب فقر و نیازمندی است و میانه روی باعث بی نیازی می شود»

4- ربا

از عوامل دیگر فقر ربا خوردن است، خداوند برکت را از سود به دست آمده از معامله و قرض ربوی، برداشته است.

عثمان به عیسی نقل می کند شخصی به امام صادق عرض کرد: خداوند در قرآن کریم می‌فرماید: یمحق الله الربا و یربی الصدقات؛ خداوند ربا را نابود کرد، ولی صدقات را زیاد می‌کند». ولی می‌بینیم که بعضی ربا می خورند و اموالشان به ظاهر زیاد می شود. امام در پاسخ فرمودند: «چه نابودی از این بالاتر که یک درهم ربا دین انسان را نابود می‌کند و اگر توبه کند، باز هم اموالش از بین رفته و نابود می‌شود»

5- تظاهر به فقر

برخی افراد در هر سخن و صحبتی خویش را فقیر و تهی دست جلوه می‌دهند، این رفتار ناپسند خود ناسپاسی در پیشگاه الهی است، بلکه جلوه ای از زشت ترین درویی‌ها است.

پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) می فرمایند: «من تفاقر افتقر»  کسی که خود را به فقرو تهی دستی بزند، فقیر و نیازمند می‌شود.

امیرالمؤمنان علی(علیه السلام) می فرمایند:« تظاهر به فقر، سبب فقر می شود»

6-درخواست از دیگران

یکی از عوامـل فقر این است که انسان خدای متعال را فرامـوش کند و تصـور کند که دیگران بدون خواست خداوند می توانند حاجت او را برآورند، خداوند این گونه افراد را به همان کسی واگذار می کند که امید دارند و دیگر یاری خویش را از آنان دریغ می کند.

امیرالمؤمنان علی(علیه السلام) می فرمایند: «درخواست از دیگران کلید فقر است و روزی را نابود می‌کند».

در سخنی از رسول اکرم در این باره آمده است که ایشان فرمودند:«هر کس در خواهش را به روی خویش بگشاید، خداوند نیز در فقر را به سوی او باز می کند».

7- تحقیر نعمت‌ها

نباید به کوچک بودن و کم بودن نعمت نگاه کرد، بلکه باید به فرستنده و عطاکننده‌ی آن نگریست، گاهی شخص بزرگی تنها یک کتاب را به انسان هدیه می‌کند ولی انسان تا آخر عمر از آن محافظت می‌کند و آن را گرامی و سبب افتخار می‌داند. چه بسا نعمت‌های کوچکی که سبب و راهی به نعمت‌های بزرگ می‌شود و بی توجهی و بی ارزش دانستن آنها محرومیت می‌آورد.

امام رضا(علیه السلام) می‌فرمایند: «لاتستقلوا قلیل الرزق فتحرموا کثیره». رزق و روزی کم راناچیز مشمارید، زیرا این کار شما را از نعمت‌های فراوان محروم می سازد.

8- نفرین پدر و مادر

همانطور که نیکی به پدر و مادر انسان را ثروتمند و عاقبت به خیر می‌کند، آزار و رنجاندن آنها سبب فقر و تهیدستی می شود، بی شک نفرین آنها دامن انسان را می‌گیرد و باعث ذلت و خواری و فقر می‌گردد.

رسول خدا(صلی الله علیه وآله) می فرماید:«از نفرین پدر و مادر دوری کنید، زیرا به طورحتم به اجابت می‌رسد و تأثیر نفرین آن‌ها از شمشیر برنده‌تر است»

حضرت کاظم در بیان آثار نارضایتی و عقوق والدین می‌فرماید: «العقوق یعقب القله و یؤدی الی الذله» عقوق والدین کمی و تنگ دستی را به دنبال دارد و انسان را به ذلت و خواری می‌کشاند.

9- عادت به دروغ و قسم دروغ‌

برخی انسان‌ها برای فروختن جنس خود چند قسم دروغ می خورند و تا آنجا پیش می‌روند که قسم دروغ به عادتی همیشگی برای آنان تبدیل می شود، آنان دروغ می‌گویند تا به اهداف خویش دست یابند، اما غافل از آن که کارگردان عالم وجود، خیر و برکت را در صدق و راستی قرار داده است.

رسول خدا (صلی الله علیه وآله) می فرمایند: «الکذب ینقص الرزق» دروغ گفتن روزی انسان را کم می‌کند.

10- ولخرجی

یکی از عوامل فقر، ولخرجی و استفاده از ثروت و مال، بدون تفکر و اندیشه است. «ولخرجی» ‌استفاده‌ی نابجا است که تبذیر نیز نامیده می شود.

حضرت علی (علیه السلام) می‌فرمایند: «کسی که به تبذیر و ولخرجی افتخار کند با ورشکستگی خوار و ذلیل می‌شود»

رسول خدا(صلی الله علیه وآله) نیز می‌فرمایند: «کسی که در مخارج زندگی میانه روی کند، خداوند رزق و روزی به او عنایت می کند و هر کس را که تبذیر و ولخرجی کند، از روزی محرومش می‌سازد.

11- خواب قبل از طلوع آفتاب

ما بسیاری از رمز و رازهای این عالم را نمیدانیم و از آنچه در اطرافمان رخ می دهد، بی‌خبریم. صبحگاهان، قبل از طلــوع خورشید، فرشتگان در رفت و آمد بین زمین و آسمان هستند و روزی انسان‌ها را بین آنهـا تقسیم می کنند.

امام رضا (علیه السلام) درباره‌ی این آیه ی قرآن: « فالمقسمات أمراً»؛ قسم به فرشتگانی که امور را تقسیم می کنند، می‌فرماید: «فرشتگان روزی آدمیان را بین طلوع فجر و طلوع آفتاب تقسیم می‌کنند، هر کس در این وقت بخوابد از روزی خویش غفلت ورزیده است»

امام صادق(علیه السلام) نیز می‌فرمایند: «خواب بامدادان نیکو و مبارک نیست، روزی را بر می‌گرداند، رنگ انسان را زرد می کند، رنگ صورت را تغییر می دهد، خواب انسان‌های بدبخت است زیرا خداوند روزی انسان‌ها را بین طلوع فجر و طلوع آفتاب تقسیم می‌کند، مبادا در آن هنگام درخواب باشی»

امیرالمؤمنان علی (علیه السلام) نیز در اثر گذاری این خواب بر روزی انسان فرمودند: «خواب قبل از طلوع خورشید سبب فقر و تنگدستی می شود»

منبع: تبیان و آزادی نیوز

مثلث عشق

عشق یکی از پر رمز و رازترین واژه های عالمه و از اون قدیم ندیما بشر به این پدیده علاقه مند بوده همونی که همه کم و بیش میدونیم شب و روز خیلی ها رو سبز و سیاه ! کرده؛ اما جالبه که تا بحال تعریف دقیق و فراگیری از عشق ارایه نشده ! عده ای مدعی اند کـه بـطـور غریزی عشق رو می شناسن برا همینم اصلا زحمت تعریف کـردن اون رو بـه خـودشون نـمیدن؛ مـا اینبار میخوایم عشق رو کالبد شکافی کنیم؛ حالا اگه موافقید با همدیگه یه گشت و گذار کوتاه عشقی داشته باشیم؛


*عشق شهوانی؛ عـشق فیزیکی، پر از جذابیت های ظاهری و جسمی، همون که با یک نگاه یه دل نه صد دل شیفته هم میشن!

معمولا خیلی زود اوج میگیره و سه سوت ته میکشه !!!

*عـشق تـفنّنی؛ بـیـشتـر تو جوونی و خامی به دل یا بهتر بگیم به سر می افته و منظور همین عشق های رمانتیک ! و زودگذره؛

یعنی طرف رو تا لب چشمه بردن و تشنه برگردوندن !

*عشق دوستانه ؛ از اسمش معلومه که تو دوستی ها و همدمی ها بیشتر پیش میاد و معمولا عشّاق صـمـیـمـی و متعهدند و رابطه ها دراز مدت و پایداره ولی بدون انگیزه های شهوانیه !

*عشق منطقی؛ عشقیه که به خاطر منافع مشترک شکل می گیره و مختص افرادیه که نگران آتیه بچه هاشون هستن

که طرف پدر یامادر خوبی برا بچه ها میشه یا نه؟در واقع این نوع عشق ها تا حدی عقلانی و منطقی هستن اما ... ؟!؛

*عشق افراطی؛ یا عشق دردسر ساز ! که عاشق این شکلی، دیگه آخر شیفتگی و انحصار طلبیه؛ سرشار از حسادت، که توش از عزت نفس خبری نیست (برای آقایون همون زی زیه خودمون!) معمولا از رابطش ناراضیه و یه جورایی وسواسیه و احساسات مبالغه آمیز و افراطی داره . با یه مویرگ شکافی مختصر این جوری دستگیرمون می شه که اغلب عشق های یه جور تجربه هستن؛ یه مثلثی که صمیمیت، هوس(شهوت) و تعهد سه ضلع شو درست می کنه و بدیهیه که اگه بخوای مثلث میزون و ردیفی داشته باشی باید سه ضلعش با هم متناسب باشن و اندازه ها معتدل باشه

حالا یه نگاهی هم به جزئیات میندازیم :

تعهد یعنی... سعی در شاداب و با طراوت نگه داشتن یک رابطه، صادق بودن، مسئولیت پذیری، وظیفه شناسی و وفاداری حتی در سخت ترین شرایط.؛

صمیمیت: نزدیکی در رابطه، رازها و تجربـیات فردی و مشترک که امری فراتر از نزدیکی جنسی و فیزیکیه. نوعی احـساس راحت بودن در کنـار یـار، جرأت بیان عقاید و نقطه نظرات، بـدون واهمه از انتقاد و نکوهش و گوش دادن طرف به اونها؛
کنار هم بودن و رفع سریع موانع وصال. حالا ببینیم اگه این سه عنصر تو یه رابطه عشقی کم و زیاد و یا جابجا بشه چه اتفاقی میفته؟

متعهد، صمیمی و بی شهوت=نیازمند خلاقیت و انگیزه برای شعله ور ساختن مجدد عشق (بدون خـطـر فروپاشی)

مقید و خشک و هوسناک=عذاب آور و گـاهـی اوقـات انـگـیـزه شدیدی آنها را جذب یکدیگر میکنه؛ اما سرانجام به یاس و ناکامی منجر میشه چون نمیتونن با شناخت افکار، علایق و آرزوهای قلبی همدیگه، رابطه شون رو عمیق تر کنن؛



هوسناک، صمیمی و سست پایه=رابطه یک شبه یا عشق رمانتیک، کشش و اشتیاق شدید بدون احساس امنیت از استمرا اون و نتیجه = عشق مایوسانه.

حالا ببینیم از دیگ این آش شلم شوربا!چی دراومد؟! 

1-صمیمیت - تعهد و شهوت= دوست داشتن

2-شهوت - تعهد و صمیمیت= شیفتگی

3-تعهد- صمیمیت و شهوت= عشق تهی

4-صمیمیت و شهوت - تعهد= عشق رمانتیک

5-تعهد و شهوت- صمیمیت= عشق احمقانه

6-تعهد و صمیمیت - شهوت = عشق رفاقتی

7-تعهد+ صمیمیت + شهوت=  عشق کامل

 

منبع: http://akhlaghiy.parsiblog.com

پیامبرانی که پسرخاله بودند

مادر حضرت ابراهیم با ورقه مادر لوط خواهر بود. این دو دختران لاحج پیامبر بودند.ابراهیم از نوادگان حضرت نوح  3000 سال پس از آفرینش آدم و 1263 سال پس از نوح، در سرزمین حران به دنیا آمد . مادر ابراهیم، به هنگام درد زایمان به دور از چشم نمرودیان رو به صحرا نهاد و فرزند خود، ابراهیم را در غاری در بالای کوهی به دنیا آورد و تا سال‌ها او را در همان مکان مخفی نگه داشت. ابراهیم در جوانى ساره خاله‏ زاده خود را به زنى گرفت. ساره گله فراوان و زمین هاى بسیار خوبى داشت. هر چه داشت در اختیار ابراهیم گذاشت. ابراهیم اداره آن ها را عهده ‏دار شد. گله و زراعت او گسترش یافت تا جایى که، کسى نبود زندگیش بهتر از ابراهیم باشد.



ابراهیم به تبعیت از خداوند و انجام رسالتش بت هاى نمرود را شکست. نمرود دستور داد تا او را به زندان افکندند. ابراهیم در آتش افکنده شد تا سوزانده شود. به کنارى رفتند و صبر کردند تا آتش خاموش شد. ابراهیم را دیدند، سلامت است. نمرود فرمان داد او را از سرزمین وى برانند. رمه‏ و اموالش را مصادره کنند. ابراهیم در این باره با آن ها به گفت و گو پرداخت. ابراهیم دعوى نزد قاضى نمرود برد. قاضی حکم داد؛ هر چه در سرزمین نمرود به کف آورده به ایشان باز گردانند. نمرود دستور داد ، هر چه رمه و مال دارد به ابراهیم دهند و از قلمرو بیرونش کنند.



ابراهیم  را به همراه لوط  از سرزمین خود به سوى شام راندند، ابراهیم  گفت: من سوى پروردگارم به بیت المقدس مى‏روم. او  گله و مال خود را برداشت. صندوقى ساخت. ساره را در میان آن نهاد. رفت تا از محدوده حکومت نمرود بیرون شد. به گمرک برخورد آنجا راه او را گرفتند، یک دهم آن چه را داشت گمرک گرفت. به صندوق رسید که ساره در آن بود. گفت: در صندوق را بگشایید تا آن چه را در آن است ده یک کنیم. ابراهیم گفت: آن را پر از نقره و طلا حساب کن و ده یک آن را بگیر و من هم آن را باز نکنم. گفت: ناگزیر باید باز شود. ابراهیم را به گشودن در صندوق وا داشت. چون ساره از میان صندوق پدیدار شد، گفت: این زن با تو چه نسبتى دارد؟. ابراهیم گفت: این زن همسر و دختر خاله ی من است. گفت: چرا او را پنهان ساخته‏ اى؟.ابراهیم گفت: نمى‏خواستم کسى او را ببیند. گفت: من نمى‏گذارم از این جا بروى تا وضع تو و این بانو را به آگاهى پادشاه برسانم.

او پیکى فرستاد تا به پادشاه گزارش دهد. پادشاه از پیش خود پیکى فرستاد تا صندوق ساره را نزد او برند. آن ها براى بردن صندوق آمدند. حضرت ابراهیم  فرمود: من تا جان در بدن دارم از او جدا نمی شوم. به آگاهى پادشاه رسید. او پاسخ داد؛ ابراهیم را هم با آن صندوق بیاورید. ابراهیم را با صندوق و هر چه داشت همه را نزد پادشاه بردند. پادشاه به ابراهیم گفت: صندوق را باز کن. ابراهیم گفت: اى پادشاه! همسر و خاله ‏زاده من در میان آن است. من هر چه دارم در ازاى او به تو مى‏دهم. پادشاه به زور ابراهیم را وا داشت تا درب آن را بگشاید. ابراهیم درب آن را گشود.

تا چشم پادشاه به چهره ی ساره افتاد، به سوى ساره دست برد. حضرت ابراهیم  توان دیدن این وضع را نداشت. گفت: بار خدایا! دست او را از همسر من کوتاه کن! دعاى ابراهیم اجابت شد. دست او خشک گشت! دست پادشاه نه به ساره رسید نه توانست آن را به سوى خود برگرداند.


پادشاه گفت: بسیار خوب، من این شرط را پذیرفتم. ابراهیم دعا کرد: بار خدایا! اگر راست مى‏گوید دستش را به او باز گردان. پادشاه که غیرت و معجزه اى او را مشاهده کرد، ابراهیم در نگاهش ارجمند آمد. او را گرامى داشت. گفت: تو در امانى! به همراه هر چه با خود دارى هر جا می خواهى برو. لیکن خواهشى از تو دارم. ابراهیم گفت: بگو، خواهشت چیست؟. پادشاه گفت: به من اجازه بده تا کنیزی قبطى را به خدمت همسرت گمارم. ابراهیم  اجازه داد. خدمت کار همان " هاجر" بود! ابراهیم هر چه داشت برداشت. به راه افتاد. پادشاه از سر احترام به دنبالش راه مى‏رفت! خداى تبارک و تعالى به ابراهیم وحى کرد: بایست! جلوى این مرد جبّار و با تسلّط راه مرو! او را جلو انداز! پشت سرش راه برو! او را محترم شمار و بزرگ دار، زیرا او از قدرت بر خوردار است و روى زمین ناگزیر باید فرمانروایى باشد، نیکوکار باشد یا بد کردار!

ابراهیم ایستاد و به پادشاه فرمود: شما جلو بروید،زیرامعبودم هم اینک به من وحى کرد که شما را ارج بدارم.مقام و هیبت شما را پاس دارم و شما راپیش اندازم و از سر احترام در پى شما راه روم. پادشاه گفت: به حقیقت به تو چنین وحى کرده؟. ابراهیم گفت:آرى!چنین وحى کرد. پادشاه گفت: من گواهى مى‏دهم که معبود تو مهربان،بزرگوار و بردبار است.تو مرابه دین خودت تشویق کردى. ابراهیم با پادشاه خداحافظی کرد.

در بالاترین محلّه‏ هاى شام منزل گزیند.لوط رادرپایین‏ترین محلّه ‏هاى شام منزل داد.چندی گذشت و فرزندى براى ابراهیم به دنیا نیامد.به ساره گفت:اگر مایلى من با هاجر ازدواج کنم،شاید خداوند از او به من فرزندى عطا کندکه یادگار ماباشد.حضرت ابراهیم با هاجر ازدواج کرد. اسماعیل از او به دنیا آمد.او ازسوی خداوند مهربان«خلیل الله»(دوست خدا)لقب یافت.در آستانه پیری به اتفاق فرزندش، اسماعیل، مأمور تعمیر و آبادانی خانه ی خدا( کعبه )شد و آنگاه به دنبال خوابی که دیده بود،اسماعیل راجهت ذبح به قربانگاه برد و از آزمایش الهی سربلندبیرون آمد.حضرت ابراهیم فرزندی هم از ساره داشت به نام"اسحاق"که پیامبران بنی اسرائیل از نسل اویند.مدت زندگانی حضرت ابراهیم را175تا 200 سال نوشته اند.وی در مزرعه اش به نام"حبرون"مدفون است.

 

منبع: http://hesamghazi.persianblog.ir

سیزده بدر و گره زدن گیاه

واژه نوروز یک اسم مرکب است که از ترکیب دو واژه" فارسی «نو»(تازه - جدید.اکنون) و «روز»(رووز-رز-روژ در فارسی میانه به چم خورشید و آفتاب هم بکار می رفته امروز معادل the day  به وجود آمده است. امروزه در فارسی این نام در دو معنی به‌کار می‌رود:

۱) نوروز عام: روز آغاز اعتدال بهاری(برابری شب و روز) و آغاز سال نو

2) نوروز خاص: روز ششم فروردین با نام «روز خرداد»


           سیزده بدر سال دیگر خونه شوهر بچه بغل


فروردین از آنِ فروهرهای پاکانست که برای دیدار کسان خود به زمین می‌آیند. برای فرخندگی آتش می‌افروختند و بنام هفت امشاسپندان (سپند مینو و شش فروزه‌ی اهورایی) سفره های هفت سین می‌چیدند. نوروز را روز آغازین آفرینش نیز نامیده اند که در آن، اهورامزدا جهان را بیافرید و شش روز درین کار بود؛ از اینروست که نخستین روز فروردین، به نام خداست و ششم نوروز را بزرگ داشته اند.

در افسانه ها آمده است که جمشید شاه "ایران"، دراین روز بر تخت زرین نشسته است که مردم آن را بر دوش خود داشتند. آنان پرتوی آفتاب را بر جمشید دیدند و این روز را جشن گرفتند. فردوسی فرماید که جمشید پس از سامان دادن به کشور،  بفر کیانی تختی ساخت  و بزرگان و مردمان، از گوشه و کنار جهان رو بسوی تختگاه او نهادند و همگی، ارمغانهای گرانبها از زر و سیم و در و گوهر، نثار کردند و شکوه و نیرو و توان جمشید را گرامی داشتند. این اجتماع بزرگ در تختگاه جمشید، در روز ویژه‌ ای انجام گرفت که با روزهای دیگر سال فرق داشت؛ آنروز هرمزد روز،‌یکم روز از ماه فروردین، آغاز بهار و سال نو بود.



در نوشته های اسلامی که متاثر از روزگار ساسانی است، آمده که جمشید، شهر استخر را گسترش داده است و تختی برآن نهاده است و آیین نوروز را برپا کرده است. از روی نوشته های دینی که در ودای هندیان نیز بازتاب دارد، می‌دانیم که جمشید  متعلق به دورانی کهن است که آریاییان بر ایران فرود می‌آمدند و جایگاه وی در حدود پاختر خاوری ایران بوده است، با دقت نظر می‌توان دریافت که کارهای داریوش بزرگ، در ورای نام جمشید نهفته است. البته باید دانست که نوروز جشنی کهن و بسیار باستانی است که شاید به روزگار آریایی و زمان جمشید برگردد.

پس از زردشتی شدن بخش بزرگی از مردم ایران و همگانی شدن سالشماری اوستایی در ایران، در  واپسین سالهای شاهنشاهی داریوش بزرگ،  در بامداد نخستین روز فرودین (هرمزد روز)  سال ۷۲هخامنشی (۴۸۷پیش از میلاد) به افق تخت جمشید، که خورشید پس از طی برج های دوازده گانه دوباره به برج حمل باز می‌گشت، ماه های هخامنشی که نمونه‌ی ایرانی ماه های بابلی بود، با ماه های اوستایی تطابق داده شد، و از این هنگام بدینور نوروز در آغاز بهار ثابت شده و آنرا جشن می‌گرفتند، این اقدام در عالم گاهشماری ایران و ستاره‌شناسی،‌یکی از کارهای مبتکرانه و مهمی است که در روزگار داریوش بزرگ انجام گرفت. در روزگار داریوش بزرگ گاهشماری های ایرانی‌یگانه گشت، نوروز را از جمشید می دانستند.



نوروز، از جشن‌های باستانی ایرانیان است. در زمانهای کهن، جشن نوروز در نخستین روز فروردین (معمولاً مطابق با ۲۱ مارس) آغاز می‏شد، ولی مشخص نیست که چند روز طول می‏کشیده‏است. در بعضی از دربارهای سلطنتی جشن‏ یک ماه ادامه داشته ‌است. مطابق برخی از اسناد، جشن عمومی نوروز تا پنجمین روز فروردین برپا می‏شد، و جشن خاص نوروز تا آخر ماه ادامه داشت. شاید بتوان گفت، در طی پنج روز اول فروردین جشن نوروز جنبه ملی و عمومی داشت، در حالیکه طی باقیمانده ماه، هنگامی‏که پادشاهان مردم عادی را به دربار شاهنشاهی می‏پذیرفتند جنبه خصوصی و سلطنتی داشت.

جشنهای سال نو از قدیمی ترین اعیادی است که بشر آنها را برگزار می کرده و سابقه آن به بیش از 4000 سال پیش باز می گردد. حدود 2000 سال قبل از میلاد مسیح (ع) جشن آغاز سال بابلی ها با رویت ماه بعد از اولین روز بهار برگزار می شد و این موضوع بخوبی نشان می دهد که از دیر باز آغاز بهار زمان مناسبی برای آغاز سال بشمار می آمده است، چرا که فصل بهار فصل تولد دوباره طبیعت، کاشت محصولات جدید و شکفتن شکوفه ها بود.

 نوروز در زمان سلسله هخامنشیان

کوروش دوم بنیان‌گذار هخامنشیان، نوروز را در سال ۵۳۸ قبل از میلاد، جشن ملی اعلام کرد. وی در این روز برنامه‌هایی برای ترفیع سربازان، پاکسازی مکان‌های همگانی و خانه‌های شخصی و بخشش محکومان اجرا می‌نمود. این آیین‌ها در زمان دیگر پادشاهان هخامنشی نیز برگزار می‌شده است. در زمان داریوش یکم، مراسم نوروز در تخت جمشید برگزار می‌شد. البته در سنگ‌نوشته‌های به‌جا مانده از دوران هخامنشیان، به‌طور مستقیم اشاره‌ای به برگزاری نوروز نشده است. اما بررسی‌ها بر روی این سنگ‌نوشته‌ها نشان می‌دهد که مردم در دوران هخامنشیان با جشن‌های نوروز آشنا بوده‌اند، و هخامنشیان نوروز را با شکوه و بزرگی جشن می‌گرفته‌اند. شواهد نشان می‌دهد داریوش اول هخامنشی، به مناسبت نوروز در سال ۴۱۶ قبل از میلاد سکه‌ای از جنس طلا ضرب نمود که در یک سوی آن سربازی در حال تیراندازی نشان داده شده است.

در دوران هخامنشی، جشن نوروز در بازه‌ای زمانی میان ۲۱ اسفند تا ۱۹ اردیبهشت برگزار می‌شده است.

نوروز در زمان اشکانیان و ساسانیان

در زمان اشکانیان و ساسانیان نیز نوروز گرامی داشته می‌شد. در این دوران، جشن‌های متعددی در طول یک سال برگزار می‌شد که مهمترین آنها نوروز و مهرگان بوده است. برگزاری جشن نوروز در دوران ساسانیان چند روز (دست کم شش روز) طول می‌کشید و به دو دوره نوروز کوچک و نوروز بزرگ تقسیم می‌شد. نوروز کوچک یا نوروز عامه پنج روز بود و از یکم تا پنجم فروردین گرامی داشته می‌شد و روز ششم فروردین (خردادروز)، جشن نوروز بزرگ یا نوروز خاصه برپا می‌شد. در هر یک از روزهای نوروز عامه، طبقه‌ای از طبقات مردم (دهقانان، روحانیان، سپاهیان، پیشه‌وران و اشراف) به دیدار شاه می‌آمدند و شاه به سخنان آنها گوش می‌داد و برای حل مشکلات آنها دستور صادر می‌کرد. در روز ششم، شاه حق طبقات گوناگون مردم را ادا کرده بود و در این روز، تنها نزدیکان شاه به حضور وی می‌آمدند.



شواهدی وجود دارد که در دوران ساسانی سال‌های کبیسه رعایت نمی‌شده‌است. بنابراین نوروز هر چهار سال، یک روز از موعد اصلی خود (آغاز برج حمل) عقب می‌ماند و درنتیجه زمان نوروز در این دوران همواره ثابت نبوده و در فصل‌های گوناگون سال جاری بوده است.

اردشیر بابکان، بنیان گذار سلسله ساسانیان، در سال ۲۳۰ میلادی از دولت روم که از وی شکست خورده بود، خواست که نوروز را در این کشور به رسمیت بشناسند. این درخواست مورد پذیرش سنای روم قرار گرفت و نوروز در قلمرو روم به Lupercal معروف شد.

در دوران ساسانیان، ۲۵ روز پیش از آغاز بهار، در دوازده ستون که از خشت خام برپا می‌کردند، انواع حبوبات و غلات (برنج، گندم، جو، نخود، ارزن، و لوبیا) را می‌کاشتند و تا روز شانزدهم فروردین آنها را جمع نمی‌کردند. هر کدام از این گیاهان که بارورتر شود، در آن سال محصول بهتری خواهد داد. در این دوران همچنین متداول بود که در بامداد نوروز، مردم به یکدیگر آب بپاشند. از زمان هرمز اول مرسوم شد که مردم در شب نوروز آتش روشن نمایند.همچنین از زمان هرمز دوم، رسم دادن سکه در نوروز به‌عنوان عیدی متداول شد.


احتمالا این خانم سیزده بدر سال گذشته گیاه گره زده است


ایرانیان باستان از نوروز به عنوان ناوا سرِدا یعنی سال نو یاد می‌کردند. مردمان ایرانی آسیای میانه نیز در زمان سغدیان و خوارزمشاهیان، نوروز را نوسارد و نوسارجی به معنای سال نو می‌نامیدند.پارتیان و ساسانیان همه ساله نوروز را را با برپایی مراسم و تشریفات خاصی جشن می‌گرفتند. صبح نوروز شاه جامه ویژه خود را پوشیده و به تنهایی وارد کاخ می‌شد. سپس کسی که به خوش قدمی شناخته شده بود وارد می‌شد. و سپس والامقام‌ترین موبد در حالی که همراه خود فنجان، حلقه و سکه‌هایی همه از جنس زر، شمشیر، تیر و کمان، قلم، مرکب و گل داشت در حین زمزمه دعا وارد کاخ می‌شد. پس از موبد بزرگ ماموران حکومت در صفی منظم وارد کاخ شده و هدایای خود را تقدیم شاه می‌کردند. شاه پیشکش‌های نفیس را به خزانه فرستاده و باقی هدایا را میان حاضران پخش می‌کرد. ۲۵ روز مانده به نوروز، دوازده ستون با آجرهای گلی در محوطه کاخ برپا شده، و دوازده نوع دانه گیاه مختلف بر بالای هریک از آنها کاشته می‌شد. در روز ششم نوروز، گیاهان تازه روییده شده بر بالای ستونها را برداشته و آنها را کف کاخ می‌پاشیدند و تا روز ۱۶ فروردین که به آن روز مهر می‌گفتند، آنها را برنمی داشتند.

جشن‌هایی که از آن روزگار به یادگار مانده، هیچ یک به طول و تفصیل نوروز نیست. نوروز جشنی است که یک جشن کوچک‌تر (چهارشنبه سوری) به پیشواز آن می‌آید و جشنی دیگر (سیزده به در) به بدرقه آن. و نماد آن انداختن سفره هفت سین است.

نوروز در گذشته دارای آداب چندی بوده‌است که امروز تنها برخی از آنها برجای مانده و پاره‌ای در گذشت زمان از بین رفته‌اند. از رسم‌های بجا مانده یکی راه افتادن حاجی فیروز است و دیگری پهن کردن سفره هفت سین است.

 هفت سین

 هفت سین به معنای هفت قلم شیئی که نام آن‌ها با حرف «س» (سین) آغاز می‌شود، یکی از اجزای اصلی آیین‌های سال نو است که بیشینه‌ی ایرانیان آن را برگزار می‌کنند و باید ذکر کرد که در ایران باستان هفت شین بوده است و امروزه تغییر یافته و به هفت سین شناخته می شود. این اقلام سنتاً در سفره‌ی هفت سین چیده و به نمایش گذاشته می‌شوند. این سفره‌ای است که هر خانواده‌ای بر روی زمین (یا بر روی میز) در اتاقی که معمولاً به میهمانان گرامی اختصاص داده شده می‌گسترد و این اقلام بر روی آن قرار داده می‌شود: در بالای سفره (در دورترین فاصله از در) آینه‌ای گذاشته می‌شود، که در دو طرف آن شمع‌دان‌هایی دارای شمع نهاده شده (سنتاً مطابق با شمار فرزندان خانواده)، در پایین آن نسخه‌ای از قرآن (از شاهنامه یا دیوان حافظ نیز استفاده می‌شود)، تُنگی که معمولاً حاوی یک ماهی لایی (بسیاری از خانواده‌ها یک کوزه آب باران را که قبلاً جمع آوری شده و/ یا کاسه آبی که حاوی برگ سبز انار، نارنج، یا شمشاد است نیز می‌افزایند)، ظرف‌های حاوی شیر، گلاب، عسل، شکر، و (1، 3، 5 یا 7 عدد) تخم مرغ رنگ‌آمیزی شده گذاشته می‌شود. مرکز سفره عموماً با گل‌دانی از انواع گل‌ها، معمولاً سنبل و شاخه‌های بیدمشک فروگرفته می‌شود. کنار آن، سبزه و دست‌کم شش قلم دیگر که با حرف سین آغاز می‌شوند (تشریح شده در زیر)، ظرفی حاوی میوه (سنتاً سیب، پرتقال، انار، و به)، چند نوع نان (اغلب شیرین)، ماست و پنیر تازه، شیرینی‌های گوناگون، آجیل (مخلوط خشک و بو داده شده‌ی تخم‌های نخودچی، خربزه، گندم برشته، برنجک، و فندق و گردو، که همگی با کشمش آمیخته ‌شده‌اند) قرار داده می‌شود.


احتمالا این خانم هم در سیزده بدر سال گذشته گیاه گره زده است


سفره هفت سین معمولا چند ساعت مانده به تحویل سال چیده میشود هر جزء این سفره وجودش حکمتی دارد و به قصد خاصی بر سر سفره قرار می گیرد. جالب است که تعداد سین های هفت سین گاهی از هفت عدد بیشتر می شود اما از آنجایی که عدد هفت همواره نزد ایرانیان از اهمیت خاصی برخوردار بوده و عددی کامل به حساب می آمده است . ( هفت طبقه آسمان - هفت خان رستم و ... ) مبنای این سفره بر هفت سین که هفت نوع خوردنی هستند گذاشته شده است : سماق ، سیر ، سنجد ، سیب ، سمنو، سبزی وسرکه .علاوه بر اینها اشیاء دیگری نیز به نیات مختلف بر سر سفره قرار میدهند از جمله:

کتاب مقدس، که قرآن، اوستا یا انجیل است، آینه، برای رفع کدورت و یکرنگی، تخم مرغ رنگ کرده به نیت برکت و روزی که معمولا به تعداد اعضای خانواده تهیه میشود، شمع روشن به نیت روشنایی و طول عمر اعضای خانواده که به همین دلیل اعتقاد بر این بوده که شمع هفت سین را نباید خاموش کرد و در صورت لزوم این کار باید با برگ سبز یا نقل و نبات انجام شود، آب، نشانه صافی، پاکی و گشایش در کارها، سبزه به معنای حیات و نشاط و شادابی ،ماهی قرمز به نشانه ی زندگی و پایداری و گل به نیت باروری و شادابی بر سر سفره هفت سین گذاشته میشوند.

 یکم فروردین: مراسم کوسه برنشین یا بهار جشن

 مراسم کوسه برنشین یا بهار جشن یکی از مراسمی بود که در ایران مقارن با بهار انجام می‌دادند. در روزگار ساسانیان بخاطر اجرای گاه‌شماری زرتشتی و عدم در نظر گرفتن سال کبیسه آغاز بهار با اول آذر ماه سال اوستایی مصادف بود. یکی از مراسمی که شهرتی بسیار داشت و جشن‌های کارناوالی را به یاد می‌آورد. موسوم بود به رکوب الکوسج یا کوسه برنشین.

ابوریحان بیرونی شرح این رسم را آورده است که در اولین روز بهار، مردی کوسه را بر خر می‌نشاندند که به دستی کلاغ داشت و به دستی بادزن که خود را مرتب باد می‌زد اشعاری می‌خواند که حاکی از وداع با زمستان و سرما بود و از مردم چیزی به سکه و دینار می‌گرفت. آنچه از مردم می‌ستاند، از بامداد تا نیمروز به جهت خزانه و شاه بود و آنچه از نیمروز تا عصر اخذ می‌کرد، تعلق به خودش داشت. آنگاه اگر از عصر وی را می دیدند، مورد آزار و شتم قرار می‌دادند. ابوریحان می‌گوید در روزگار ما چنین رسمی در شیراز اجرا می‌شود.

محمد حسین بن خلف تبریزی متخلص به برهان، نظیر شرح فوق را در برهان قاطع آورده است. مسعودی در کتاب مروج الذهب به این رسم اشاره کرده است. چنین رسمی میان اقوام و ملل گوناگون بر پا بوده و شکل‌های مختلف داشته است.

این رسم در روزگار ساسانی و دوره" اسلامی، توسط غلامان سیاه اجرا می‌شده که ملبس به لباس‌های رنگارنگ شده و با آرایش ویژه و لهجه" شکسته و خاصی که داشتند، دف و دایره می‌زدند و ترانه‌های نوروزی می‌خواندند. حاجی فیروز‌های امروزی که مقارن نوروز و سال نو در کوی و برزن مردم را به طرب در می‌آورند، از بقایای آن رسم کهن است. با این تفاوت که امروزه چون غلام و سیاهانی نیستند که چنین کنند، دیگران خود را سیاه کرده و به زی آنان آراسته و تقلیدشان می‌کنند.

چهارم فروردین : ارسال خوانچه های عیدانه برای تازه عروس ها

دراین روز برای تازه عروس ها خوانچه های عیدانه تزیین شده فرستاده می شد .

جشن زایش اشو زردشت 

 ششمین یا خرداد روز فروردین که بنا به نظر بسیاری محققان و موبدان زرتشتی، سالروز تولد زردشت اسپنتمان است و به روز «امید»، روز اسپیدا‌ نوشت یا نوروز بزرگ معروف است. دراین روز زردشیان در آتشکده‌های هر شهر گردهم می آیند، به سخنرانی‌های مذهبی گوش می‌دهند، اوستا می‌خوانند و تولد پیامبرشان را جشن می‌گیرند. آب پاشیدن به همدیگر، دود کردن اسپند و پخش کردن سنجد و آویشن نیز از دیگر مراسم‌های این جشن است.گاتاخوانی، دف زنی و سخنرانی در مورد تاریخچه نوروز و جشن زایش زردشت از جمله برنامه‌های این مراسم می باشد. حضور در نیایشگاه شاور اهرام ایزد و سایر نیایشگاه‌ها و مکان‌های مقدس دینی در صبح روز ششم فروردین از دیگر آیین‌های بزرگداشت زایش زردشت است، که در همه شهرهای زردشتی نشین برگزار می‌شود.

در متن پـهلوی «ماهِ فـروردین، روزِ خـرداد» رویدادهای بسیاری به این روز منسوب شده است؛ از جـمله: پیـدایی کیومـرث و هـوشنگ، روییدن مشی و مشیانه،پیدایی دوباره شاه‌کیخسرو (از جاودانان در باورهای ایرانی) و همپُرسگی زرتشت با اهورامزدا. نام «روز امید انتظار پیدایی دوباره کیخسرو و دیگر جاودانان و نجات‌بخشان (سوشیانت‌ها)، به این روز داده شده است.

 دهم فروردین: جشن آبریزگان

آب‌پاشان، جشن آبریزگان یا آبریزان یا نوروز طبری یا جشن سرشوی یا آفریجکان یا عیدالاغتسال از جمله مراسم معتبر و مشهوری است که به نوروز منسوب است و اغلب مورخان و نویسندگان بدان اشاره کرده‌اند. از جمله مراسم این جشن رسم شست و شوی و غسل کردن و آب پاشیدن به یکدیگر می‌‌باشد. برابر با روایت ابوریحان منشأ جشن مربوط است به زمان جمشید در این زمان عدد جانوران و آدمی آنقدر زیاد شد که دیگر جایی باقی نماند. خداوند زمین را سه برابر فراخ تر گردانید و فرمود مردم غسل کنند تا از گناهان پاک شوند و از آن گاه جشن آبریزگان به یادگار ماند. در مأخذ دیگر شروع این جشن چندان قدیم نیست و به عهد ساسانیان مربوط می شود. ابن فقیه همدانی در اواخر سده" سوم آورده که: در روزگار شهریاری فیروز بن یزدگرد بن بهرام (پیروز یکم) هفت سال مردم ایران باران ندیدند آنگاه مردی در جوانق درگذشت، فیروز کسانی برای تحقیق حال آن مرد فرستاد. فرستادگان دیدندش که او را سه انبار گندم بوده‌است. این خبر را به فیروز دادند. فیروز آن کس را که این مژده آورده‌بود، چهار هزار درهم بداد و گفت «سپاس خداوند را که هفت سال مملکت مرا باران نداد و با این همه یک تن از گرسنگی نمرد.» پس از آن به آبان روز (روز دهم) از فروردین ماه باران آمد و مردم از این شادمانی که پس از روزگاری دراز باران بیاید، بر یکدیگر آب پاشیدند. این کار تا امروز چون آیینی در ماه و همدان و اصفهان و دینور بر جای مانده‌است. جشن «آبانگاه»، نخستین آبان‌روز سال و به روایت «برهان قاطع» (جلد ۱، ص۳) انجام جشنی به همین نام، همراه با آب‌پاشی و انتظار بارش باران برگزار می شد..

 ...پانزدهم فروردین : جشن روز دی به مهر

به مناسبت روز شادمانی جشن و سرور برگزار می شد .

هفدهم فروردین : سروش روز یا سروشگان

این روز ویژه مراسم شستشو و نیایش بود. هنگام جشن «سروشگان» یا جشن «هفده‌روز» در ستایش «س'ـرَئوشَـه/ سروش»، ایزد پیام‌آور خداوند و نگاهبان «بیداری»؛ روز گرامیداشت «خروس» و به ویژه خروس سپید که از گرامی‌ترین جانوران در نزد ایرانیان بشمار می‌رفته و به سبب بانگ بامدادی، نماد سروش دانسته می‌شده است.

جشن نخستین شنبه و چهارشنبه سال :

در این دو روز مردم مانند سیزده بدر به صحرا و بویژه به کشتزارها روی می‌آورند و به پختن آش رشته و شادی می‌پردازند.

جشن بیل‌گردانی :

در روستای «نیمه‌ور» محلات، به مناسبت پایان لایروبی و جوی‌روبی برگزار می شود. این مراسم در فاصله بین نوروز تا سیزده‌بدر و همراه با باز‌ی‌های آیینی و نمایشی برگزار می‌شده و متأسفانه امروزه فراموش شده است.

..وَ اما؛

سیزده به در

 در فرهنگ اساطیر برای رسم های سیزده بدر، معنی های تمثیلی آورده :  شادی و خنده در این روز به معنی فروریختن اندیشه های تیره و پلیدی، روبوسی نماد آشتی و به منزله تزکیه، خوردن غذا در دشت نشانهً فدیه گوسفند بریان، به آب افکندن سبزه های تازه رسته - نشانه دادن هدیه به ایزد آب یا " ناهید " و گره زدن سبزه برای باز شدن بخت و تمثیلی برای پیوند زن و مرد برای تسلسل نسلها، رسم مسابقه ها به ویژه اسب دوانی - یادآور کشمکش ایزد باران و دیو خشکسالی است. ، استاد فره وشى، مراسم سیزده نوروز را «روز ویژه طلب باران براى کشتزارهاى نودمیده» در دوران هاى کهن دانسته و در توضیح مى نویسد: « ایرانیان در روزگاران کهن پس از برگزار مراسم نوروزى و دمیدن سبزه و گندم و جو و حبوبات در نخستین روزهاى سال و در روزى که متعلق به ستاره باران بود، یعنى در روز سیزدهم فروردین ماه، به دشت و صحرا و کنار چشمه و جویبار مى رفتند و به هنگام شکست یافتن دیو خشکسالى «اپوشَه» در نیم روز، گوسفند بریان مى کردند و این نثارى بود براى فرشته باران «تیشتر یا تیر» تا کشت هاى نودمیده را سیراب کند. از این رو خوردن غذاى روز در دشت و صحرا نشانه همان فدیه گوسفند بریان است که در اوستا آمده و افکندن سبزه هاى تازه دمیده نوروزى به آب روان جویبار تمثیلى از دادن فدیه به ایزد آب «آناهیتا» و ایزدباران و جویبارها «تیر» است و به این طریق تخم بارورشده اى را که ناهید فرشته موکل بر آن بوده است. به خود او بازمى گردانند و گیاهى را که ایزد تیر پرورانده است به خود وى باز مى سپرند تا موجب برکت و بارورى و آبسالى در سال نو باشد.»

جشن سیزده فروردین ماه روز بسیار مبارک و فرخنده است. ایرانیان چون در مورد این روز آگاهی کمتری دارند آن روز را نحس می دانند و برای بیرون کردن نحسی از خانه و کاشانهً خود کنار جویبارها و سبزه ها می روند و به شادی می پردازند. تا کنون هیچ دانشمندی ذکر نکرده که سیزده نوروز نحس است. بلکه قریب به اتفاق روز سیزده نوروز را بسیار مسعود و فرخنده دانسته اند. مثلا در صفحهً 266 آثار الباقیه جدولی برای سعد و نحس آورده شده که در آن سیزده نوروز که تیر روز نام دارد کلمهً ( سعد ) به معنی فرخنده آمده و به هیچ وجه نحوست و کراهت ندارد.  بعد از اسلام چون سیزدهً تمام ماه ها را نحس می دانند به اشتباه سیزده عید نوروز را نیز نحس شمرده اند. وقتی دربارهً نیکویی و فرخنده بودن روز سیزدهم نوروز بیشتر دقت و بررسی کنیم مشاهده  می شود موضوع بسیار معقول و مستند به سوابق تاریخی است. سیزدهم هر ماه شمسی که تیر روز نامیده می شود مربوط به فرشتهً بزرگ و ارجمندی است که " تیر " نام دارد و در پهلوی آن را تیشتر می گویند. فرشتهً مقدس تیر در کیش مزدیستی مقام بلند و داستان شیرینی دارد. ایرانیان قدیم پس از دوازده روز جشن گرفتن و شادی کردن که به یاد دوازده ماه سال است، روز سیزدهم نوروز را که روز فرخنده ایست به باغ و صحرا می رفتند و شادی می کردند و در حقیقت با این ترتیب رسمی بودن دورهً نوروز را به پایان میرسانیدند.

 سبزه گره زدن

  افسانهً آفرینش در ایران باستان و مسئلهً نخستین بشر و نخستین شاه و دانستن روایاتی دربارهً کیومرث حائز اهمیت زیادی است.

در اوستا چندین بار از کیومرث سخن به میان آمده و او را اولین پادشاه و نیز نخستین بشر نامیده است. گفته های حمزه اصفهانی در کتاب سنی ملوک الارض و انبیاء و گفته های مسعودی در کتاب مروج الذهب جلد دوم و بیرونی در کتاب آثار الباقیه بر پایهً همان آگاهی است که در منابع پهلوی وجود دارد. مشیه و مشیانه که پسر و دختر دوقلوی کیومرث بودند روز سیزده فروردین برای اولین بار در جهان با هم ازدواج نمودند. در آن زمان چون عقد و نکاحی شناخته شده نبود آن دو به وسیله گره زدن دو شاخه پایهً ازدواج خود را بنا نهادند. این مراسم را بویژه دختران و پسران دم بخت انجام میدادند و امروز هم دختران و پسران برای بستن پیمان زناشویی نیت می کنند و علف گره می زنند. این رسم از زمان کیانیان تقریباً متروک شد ولی در زمان هخامنشیان دوباره شروع شده و تا امروز باقی مانده است. در کتاب مجمل التواریخ چنین آمده " اول مردی که به زمین ظاهر شد پارسیان او را کل شاه گویند. پسر و دختری از او ماند که مشیه و مشیانه نام گرفتند و روز سیزدهً نوروز با هم ازدواج کردند و در مدت پنجاه سال هیجده فرزند بوجود آوردند و چون مردند جهان نود و چهار سال بی پادشاه بماند " . چنانکه در بحث جشن نوروز اشاره شد کردهای ایران و عراق که زرتشت را از خود می دانند روز سیزدهم فروردین را جزو جشن نوروز به حساب می آورند.

گره زدن سبزه، به نیت باز شدن گره دشواری ها و برآورده شدن آرزوها، از جمله بیرون کردن نحسی است. این باور، معروف است که " سبزه گره زدن " دختران " دم بخت "، شگونی برای ازدواج و همسر یابی، می باشد.


منبع: http://www.afkarpress.ir

سیزده بدر - داستان سلیمان و دیو

سلیمان فرزند داود،انگشتری داشت که اسم اعظم الهی برنگین آن نقش شده بود و سلیمان به برکت آن اسم اعظم الهی ، دیو و پری را تسخیر کرده و به خدمت خود در آورده بود، چنانچه برای او قصر و ایوان و جام ها و پیکره ها میساختند (قرآن/ سبا /١٣) این دیوان، همان لشکریان نفسند که اگر آزادباشند، آدمی را به خدمت خود گیرند و هلاک کنند و اگر دربند و فرمان سلیمان روح در آیند، خادم دولتسرای عشق شوند.



روزی سلیمان انگشتری خود را به کنیزکی سپرد و به حمام رفت. دیوی از این واقعه باخبر شد. فوراً خود را به صورت سلیمان درآورد و انگشتر را ازکنیزک طلب کرد . کنیز انگشتری به وی داد و او خود را به تخت سلیمان رساند وبر جای او نشست و ادعا کرد که او سلیمان است و خلق از او پذیرفتند ( از آنکه ازسلیمانی فقط ظاهری می دیدند.) و چون سلیمان از حمام بیرون آمد و از ماجرا خبر یافت ، گفت سلیمان حقیقی منم و آنکه بر جای من نشسته ، دیوی بیش نیست. اما خلق او را انکار کردند. و سلیمان که به حکومت و ملک و دنیا اعتنایی نداشت و درعین سلطنت خود را"مسکین و فقیر"می دانست ، به صحرا و کناردریا رفت و ماهیگیری پیشه کردحافظ می گوید:

دلی که غیب نمایست و جام جم دارد

ز خاتمی که دمی گم شود،چه غم دارد؟

اما دیوچون به تلبیس و حیل بر تخت نشست و مردم انگشتری با وی دیدند و ملک براو مقرر شد، روزی از بیم آنکه مبادا انگشتری بار دیگر به دست سلیمان افتد ،آن را در دریا افکند تا به کلی از میان برود و خود به اعتبار پیشین بر مردم حکومت کند. چون مدتی بدینسان بگذشت، مردم آن لطف و صفای سلیمانی را دررفتار دیو ندیدند و در دل گفتند.

 که زنهار از این مکر و دستان و ریو

به جای سلیمان نشستن چو دیو

بتدریج ماهیت ظلمانی دیو بر خلق آشکار شدوجمله دل از او بگردانیدند و درکمین فرصت بودند تا او را ازتخت به زیر آورند و سلیمان حقیقی رابه جای اونشانند که به گفته ی حافظ :

اسم اعظم بکند کار خود ای دل خوش باش

که به تلبیس و حیل ، دیو سلیمان نشود

و
بجز شکر دهنی ، مایه هاست خوبی را

به خاتمی نتوان زد دم از سلیمانی

و به زبان مولانا :

خلق گفتند این سلیمان بی صفاست

از سلیمان تا سلیمان فرق هاست

و در این احوال ، سلیمان همچنان بر لب بحر ماهی می گرفت . روزی ماهی ای رابشکافت و از قضا ، خاتم گمشده را در شکم ماهی یافت و بر دست کرد .سلیمان به شهر نیامد ، اما مردم از این ماجرا با خبر شدند و دانستند که سلیمان حقیقی با خاتم سلیمانی ، بیرون شهر است .

پس در سیزده نوروز بر دیو بشوریدند و همه از شهر بیرون آمدند تا سلیمان را به تخت باز گردانند . و اینروز ، بر خلاف تصور عامه ، روزی فرخنده و مبارک است و به حقیقت روز سلیمان بهار است . و نحس برای کسی است که با دیو بسازد و در طلب سلیمان از شهربیرون نیاید .

و شاید رسم ماهی خوردن در شب نوروز ، تجدید خاطره ای از یافتن نگین سلیمان و رمزی از تلاش انسان برای وصول به اسم اعظم عشق باشد که با نوروز و رستاخیزبهار همراه است و از همین روی ، نسیم نوروزی نزد عارفان همان نفس رحمانی عشق است که از کوی یار می آید و چراغ دل را می افروزد :

ز کوی یار می آید نسیم باد نوروزی

از این باد ار مدد خواهی چراغ دل بیفروزی

ما همه فانی و او پا برجاست.. عشق را می گویم.. بی گمان عشق خداست..

در انتشار آنچه خوبیست و ردی از عشق در آن هست آخرین نفر نباشید.

استاد اللهی قمشه ای

منبع: http://www.havades.ir

پندی از سقراط بزرگ

روزی سقراط حکیم مردی را دید که خیلی ناراحت و متاثر بود .

علت ناراحتی اش را پرسید . شخص پاسخ داد :

در راه که می آمدم یکی از آشنایان را دیدم . سلام کردم.

جواب نداد و با بی اعتنایی و خودخواهی گذشت و رفت و من از این طرز رفتار او خیلی رنجیدم.

سقراط گفت : چرا رنجیدی؟

مرد با تعجب گفت: خوب معلوم است که چنین رفتاری ناراحت کننده است.

سقراط پرسید : اگر در راه کسی را می دیدی که به زمین افتاده و از درد به خود می پیچد.

آیا از دست او دلخور و رنجیده می شدی ؟

مرد گفت : مسلم است که هرگز دلخور نمی شدم. آدم از بیمار بودن کسی دلخور نمی شود .

سقراط پرسید: به جای دلخوری چه احساسی می یافتی و چه می کردی؟  

juy65r4v  

مرد جواب داد : احساس دلسوزی و شفقت و سعی می کردم طبیب یا دارویی به او برسانم.

سقراط گفت : همه این کارها را به خاطر آن می کردی که او را بیمار می دانستی .

آیا انسان تنها جسمش بیمار می شود ؟

و آیا کسی که رفتارش نادرست است ، روانش بیمار نیست؟

اگر کسی فکر و روانش سالم باشد هرگز رفتار بدی از او دیده نمی شود؟

بیماری فکری و روان نامش غفلت است.

و باید به جای دلخوری و رنجش نسبت به کسی که بدی می کند و غافل است دل سوزاند و کمک کرد و به او طبیب روح و داروی جان رساند.

پس از دست هیچ کس دلخور مشو و کینه به دل مگیر و ارامش خود را هرگز از دست مده.

بدان که هر وقت کسی بدی می کند در آن لحظه بیمار است.

منبع: نایومی

یادته ؟

زن نصف شب از خواب بیدار می‌‌شود و می‌‌بیند که شوهرش در رختخواب نیست ، ربدشامبرش را می‌‌پوشد و به دنبال او به طبقه پایین می‌‌رود ، و شوهرش را در آشپزخانه نشسته میبیند که یک فنجان قهوه هم روبرویش بود . در حالی‌ که به دیوار زل زده و در فکری عمیق فرو رفته بود . . .

زن او را دید که اشک‌هایش را پاک می‌‌کرد و قهوه‌اش را می‌‌نوشید . . .

زن در حالی‌ که داخل آشپزخانه می‌‌شد آرام زمزمه کرد : " چی‌ شده عزیزم ؟ چرا این موقع شب اینجا نشستی ؟ "

شوهرش نگاهش را از قهوه‌اش بر داشت و گفت : هیچی‌ فقط اون موقع هارو به یاد میارم ، 20 سال پیش که تازه همدیگرو ملاقات می‌‌کردیم ، یادته ؟

زن که حسابی‌ تحت تاثیر احساسات شوهرش قرار گرفته بود ، چشم‌هایش پر از اشک شد گفت:"آره یادمه " .....
شوهرش به سختی‌ گفت :

یادته که پدرت ما رو وقتی‌ که رو صندلی عقب ماشین بودیم پیدا کرد؟

آره یادمه (در حالی‌ که بر روی صندلی‌ کنار شوهرش نشسته بود .....)

یادته وقتی‌ پدرت تفنگ رو به سمت من نشون گرفته بود و گفت که یا با دختر من ازدواج میکنی‌ یا 20 سال می‌‌فرستمت زندان ؟!

آره اونم یادمه .....

مرد آهی ‌‌کشید و گفت : اگه رفته بودم زندان الان آزاد شده بودم.

 

منبع: http://rabin.blogfa.com

دنیا 24 ساله از تهران

عاشق یکی شدم که مدتها کنارش بودم و باهاش زندگی می کردم

بد جوری بهش عادت کرده بودم 

بدجوری برام ناز میکرد و دلم رو می برد

حسابی برام تریپ  گذاشته بود

کلی تحویلم می گرفت 

هر چی من بش می گفتم :  بابا شما خوشگل و زیبائی..

شما همه چی داری...شما پولداری ...شوهر خوب برا شما خیلی بهتر از من هم هست

اما دیدم نه، خانم اصلا به روش هم نمیاره که بابا  مثلا ما خجالت کشیدیم .



چشمشو انداخت تو چشمم و بم گفت: من تو رو دوست دارم و حاضرم برای با تو بودن تمام هستیمو فدات کنم

وای نمی دونین چه حالی شدم !!

آخه یه دیقه خودتونو بذارید جای من ...

بچه ی مثبت .....سر بزیر ...آقا ....با حیا

اونوقت یه نفر بیاد بات اینجوری حرف بزنه ...نه خدا وکیلی چه حالی میشین ؟؟؟

یه جلسه گداشتیم که بشینیم با هم حرفامونو خیلی جدی بزنیم ..

قبول کرد

یه قرار گذاشتیم و با هم مفصل صحبت کردیم ...بابا عجب  خانومه خانومی بود

هر چی بش گفتم ،گفت چشم

هر شرطی گذاشتم قبول کرد .....

تا جائی که گفت من اصلا با مهر هم هیچ مشکلی ندارم ...هر چی شما بگین

آخه من شما رو خیلی دوست دارم ..اصلا مسئله ی مهر مشکلی نیست و به خاطر مهر نباید وصلت رو به هم زد و پسر به این خوبی را از دست داد .....

خوب ما هم دیگه از خدا چی می خواستیم ...نه خدا وکیلی یه خانوم خوشگل و پولدار بیاد خواستگاریتون و با همه ی شروط شما موافقت کنه، چی کار می کنید ؟؟

تازه بگه تمام ثروتش رو هم به نام شما می کنه ....

فکر نکنین که طرف یه پیره دختر بود که به من کچل پیشنهاد ازدواج داد ...نه جوون بود و  زیبا ...باور کنین راست میگم

نگین این پسره رو خیال برداشته ....آخه کدوم دختر تو این دوره زمونه می ره خواستگاری یه پسر؟!!

(بگذریم که البته بعضی از خانومای خوب می رن خواستگاری)

ولی باور کنید همین چند وقت پیش از بیمارستان که مرخص شدم اومد خواستگاریم

خلاصه ...

درد سرتون ندم ...

تمام حرفامونم با هم زدیم و قرار شد که ما بریم تحقیق ...

تا اسم تحقیق رو شنید رنگ از روش پرید

گفت یعنی با این همه اوصاف تحقیق هم احتیاجی هست؟  زودتر قرار عقد و عروس رو بذایم که دیر نشه

منم با خودم گفتم راست می گه بیچاره ..تحقیق احتیاجی نیست

ما که ضرری نمی کنیم ....طرف ظاهر مومنی هم داره ...اصلا به قیافش هم نمی خورد که اهل داستان باشه .....

خلاصه دردسرتون ندم ....قرار بعدی رو گذاشتیم برا دو روز دیگه

به من گفت : آخه آقا سید  من تو این دو روز چه جوری دوریه شما رو تحمل کنم ..

با خودم گفتم بابا این دیگه کیه ؟

آخه از انصاف هم نباید گذشت... این عاشق چیه من شده ؟؟

تا اومدم ازش بپرسم که واقعا شما تو من چی دیدن که عاشق من شدین؛سریع گفت:

بابا شما که فرد مومنی هستید و فرزند حضرت زهرا هم که هستید ؛ چی دیگه از این بهتر ..

من همیشه آرزو می کردم یه همسر مومنی مثل شما داشتم

جاتون خالی ..... کلی از تعریفاش دلم ضعف رفت .....دیگه باورم شد که داره راست میگه طفلک ....



چه دلیلی داره یه خانوم با ظاهری آراسته به تقوی با ظاهری اینقدر زیبا و دلربا بخواد به من دروغ بگه ..؟؟

بش گفتم خلاصه این رسم بزرگاس دیگه ...شما هم اجازه بدین همه چی از طریق رسم و رسومش پیش بره ...

با ناراحتی گفت اشکالی نداره ....طلا که پاکه چه منتش به خاکه

برید تحقیق .....اینم آدرس محل کار من و اینم آدرسه ......

خودم تو دلم می گفتم : نه چک زدم نه چونه ....عروس اومد به خونه

بشکن زنون رفتم  پیش اوستای مشتی خودم ...

داستان رو براش از اول تا آخر تعریف کردم ...اوستای مشتیه ما زد زیر خنده

با خودم گفتم: بابا اوستا هم باورش نمی شه که اومدن خواستگاریم ...خب البته حق داره که باورش نشه ...اون پیر مرده و دیگه این باور براش سخته که یه خانوم به این زیبائی با این همه ثروت با این ظاهر آراسته بیاد خواستگاریم ...

همینجوری گرم افکار خودم بودم که اوستا  منو صدا زد و گفت :

آقا سینا این خانومی که میگی اسمش چیه ؟

با خودم گفتم اوستا هم عجب سوالات ناموسی ای می پرسه ؟؟

آخه این دیگه چه سوالیه ؟

داشتم فکر میکردم که اوستا دوباره منو صدا زد و گفت : می گم اسش چی بود ؟

گفتم : اسمشون دنیا خانومه

گفت: بیا اینجا پیش من

رفتم کنار اوستا نشستم...دیدم نهج البلاغه رو باز کرده و به من می گه بیا بخون

دیدم از قول مولا علی علیه السلام اینجوری نوشته بود که

« دنیا رفیقی ایه که هر چی بیشتر بش اعتماد کنی به تو از پشت محکمتر خنجر می زنه »

 این دنیا خانوم شما جلب اعتماد می کنه ، از طرفی هم ظاهرش ظاهر مومنیه و چهره ی زیبائی هم داره ؛ اما وقتی بش عادت و  اعتماد کردی ، اونموقست که بت خنجر می زنه و کمترتو میشکونه .

سالهاست این دنیا به افراد زیادی از این طریق خیانت کرده...مواظب باش به تو خنجرش رو نزنه....

راستش از شما چه پنهون یه دیقه نشستم و فکر کردم ...دیدم اوستا پر بیراه نمی گه  و به یاد داستان امیر مومنان افتادم که به دنیا فرمودند : برو من تو را سه طلاقه کردم ... و آرزو کردم که منم بتونم دنیا رو طلاق بدم.

 

منبع: پایگاه اینترنتی تخصصی ازدواج 

خاطرات یک دزد

مادرم می گه وقتی به دنیا اومدی و چشم باز کردی همش چشت به جیب بابات بود.

می گفت وقتی برات دندونی گرفتیم بااینکه سرسفره پولی نبود چهار دست و پارفتی و دست کردی توی جیب فرنگیس خانم زن همسایه و یه اسکناس پنجاه تومنی برداشتی.

(می گفت چقدر برات دست زدیم)

تا اونجایی که یاد میاد هر وقت مادرم منو می برد بازار، از بغل هیچ مغازه ای رد نمی شدیم مگه اینکه چیزی از جلوی مغازه اش را بلند کنم. (وقتی به خانه می رسیدیم همه اهالی خانه جیغ می زدند و برام کف می زدند. مادر بزرگم با اینکه پاش درد می کرد به زحمت بلند می شد و برام اسفند دود می کرد.)



چهار پنج سالم بیشتر نبود که معروف شدم به موش خونگی. آخه هیچ چیز از دست من در امان نبود. یخچال خونه در یک چشم بهم زدنی خالی می شد. توی کیف خواهرا و برادرام همیشه یه چیزی کم بود.

وقتی پام به مدرسه باز شد اتاق من پر شد از انواع و اقسام پاکن و مداد و خودکار گچ و... حتی دو سه باری دفتر نمره معلممون گم شد و سر از خونه ما در آورد.

سال دوم دبستان دو بار مدرسه ام را عوض کردم. (البته اخراج شدم)

سال پنجم دبستان بود که بهم گفتن دیگه شورش را درآوردی و از مدرسه به کل اخراج شدم. دیگه تعداد اولیایی که از من شکایت کرده بودند سی چهل تایی می شدند.



کار حرفه ای من در واقع بعد از اخراجم از مدرسه شروع شد. اولین چیز دندون گیری که دزدیم دخل حاج عمو بقال محله مون بود. بنده خدا تا سرشو کرد پشت یخچال تا چیزی بردارد دست کردم توی دخلش که نیمه باز بود و یک مشت اسکناس برداشتم. یه چهار پنج هزار تومنی می شد.

چهارده پونزده سالم بود که نون آور خونه شدم! پدرم به خاطر دست کجی از محل کارش اخراج شده بود و به خاطر کهولت سن خانه نشین شده بود. برادرا و خواهرکام رفته پی کار خودشون و دیر به دیر به ما سر می زدند. مادرم هم که کاری ازش بر نمی اومد. من بودم و یک موتور و یه چندتا محل که گه گداری به کمک جمشید پلنگ( بچه محل و دوست صمیمیم) کیف قاپی می کردم.

خرج و مخارجم در می اومد ولی من دیگه هیجده نوزده سالم بود و برام افت داشت کیف قاپی کنم. دیگه من و جمشید پلنگ جلوی بانک ها می پلیکیدیم و کیف و پول مشتریها رو می زدیم.

تا اینکه این اواخر من و جمشید و یکی دوتا از بروبچه ها در حین سرقت از یه بانک توی بالا شهر بودیم که در یه تعقیب و گریز دستگیر شدیم. الان هم یه دو سه ماهی هست که مزاحم دوستان در زندان قزل حصار هستم!

 

منبع: پاپوی

باد آورده

در زمان سلطنت خسرو پرویز بین ایران و روم جنگ شد و در این جنگ ایرانیها پیروز شدند و قسطنطنیه که پایتخت روم بودبه محاصره ی ارتش ایران درآمد وسقوط آن نزدیک شد.

مردم رم فردی را به نام هرقل به پادشاهی برگزیدند. هرقل چون پایتخت را در خطر می دید، دستور داد که خزائن جواهرت روم را در چهار کشتی بزرگ نهادند تا از راه دریا به اسکندیه منتقل سازند تا چنانچه پایتخت سقوط کند، ‌گنجینه ی روم بدست ایرانیان نیافتد.


                                         جواهرات

اینکار را هم کردند. ولی کشتیها هنوز مقداری در مدیترانه نرفته بودند که ناگهان باد مخالف وزید و چون کشتیها در آن زمان با باد حرکت می کردند، هرچه ملاحان تلاش کردند نتوانستند کشتیها را به سمت اسکندریه حرکت دهند و کشتی ها به سمت ساحل شرقی مدیترانه که در تصرف ایرانیان بود در آمد.

ایرانیان خوشحال شدند و خزائن را به تیسفون پایتخت ساسانی فرستادند.

خسرو پرویز خوشحال شد و چون این گنج در اثر تغییر مسیر باد بدست ایرانیان افتاده بود خسرو پرویز آنرا ( گنج باد آورده ) نام نهاد.
از آنروز به بعد هرگاه ثروت و مالی بدون زحمت نصیب کسی شود، آنرا بادآورده می گویند.

 

منبع: عصر ایران

چهار چیز در چهار چیز - عاشقانه

 -

علی (ع ): خداوند چهار چیز را در چهار چیز مخفی نموده است :


 1 – رضای خود را در طاعت ها

پس هیچ عبادتی را کم اهمیت ندانید، شاید همان مورد رضای خداوند باشد و انسان با انجام آن عبادت به بهشت برود.

2 – غضبش را در گناهان

پس هیچ گناهی را کوچک نشمرید ، شاید همان مورد غضب او باشد و انسان با انجام آن گناه به جهنم برود.

3 – استجابت خود را در دعاها

پس هیچ دعایی را اندک مپندارید ، شاید همان مستجاب باشد و آن دعا

4 – دوست خود را در میان بندگانش

پس به هیچ بنده­ای بی ­اعتنایی نکنید، شاید هم او دوست خدا باشد و شما نشناسیدش.


منبع: انعکاس



دعای زوج جوان

زن و شوهری بعد از سالیانی که از ازدواجشون می گذشت در حسرت داشتن فرزند به سر می بردند. با هرکسی که تونسته بودند مشورت کرده بودند اما نتیجه ای نداشت، تا این که به نزد کشیش شهرشون رفتند.

پس از این که مشکلشون رو به کشیش گفتند، او در جواب اون زوج گفت: ناراحت نباشید من مطمئنم که خداوند دعاهای شما رو شنیده و به زودی به شما فرزندی عطا خواهد نمود. با این وجود من قصد دارم به شهر رم برم و مدتی در اون جا اقامت داشته باشم، قول می دهم وقتی به واتیکان رفتم حتما برای استجابت دعای شما شمعی روشن کنم.

 dpoqa3e3

زوج جوان با خوشحالی فراوان از کشیش تشکر کردند. قبل از این که کشیش اون جا رو ترک کنه، بازگشت و گفت: من مطمئنم که همه چیز با خوبی و خوشی حل می شه و شما حتما صاحب فرزند خواهید شد. اقامت من در شهر رم حدود 15 سال به طول خواهد انجامید، ولی قول می دم وقتی برگشتم حتما به دیدن شما بیام.

15 سال گذشت و کشیش دوباره به شهرش بازگشت. یه نیمروز تابستان که توی اتاقش در کلیسا استراحت می کرد، یاد قولی افتاد که 15 سال پیش به اون زوج جوان داده بود و تصمیم گرفت یه سری به اونا بزنه پس به طرف خونه اونا به راه افتاد. وقتی به محل اقامت اون زوجی که سال ها پیش با اون مشورت کرده بودند رسید زنگ در را به صدا در آورد.

صدای جیغ و فریاد و گریه چند تا بچه تمام فضا رو پر کرده بود. خوشحال شد و فهمید که بالاخره دعاهای این زوج استجابت شده و اونا صاحب فرزند شده اند.

وقتی واردخونه شد بیشتر از یه دوجین بچه رو دید که دارن ازسروکول همدیگه بالا میرن وهمه جا رو گذاشتن روسرشون و وسط اون شلوغی وهرج و مرج هم مامانشون ایستاده بود.

کشیش گفت: فرزندم! می بینم که دعاهاتون مستجاب شده... حالا به من بگو شوهرت کجاست تا به اون هم به خاطر این معجزه تبریک بگم.

زن مایوسانه جواب داد: اون نیست... همین الان خونه رو به مقصد رم ترک کرد.

کشیش پرسید: شهر رم؟ برای چی رفته رم؟

زن پاسخ داد: رفته تا اون شمعی رو که شما واسه استجابت دعای ما روشن کردین خاموش کنه!

منبع: عصر ایران

شکل و اوصاف حوریان بهشتی

حوریان به دختران جوان باکره و سفید و بسیار زیبا و سیاه چشم گفته می شود. این دختران دارای چشمانی درشت و گشاده همانند آهوی مستان می باشند و آدمی را به سوی خویش می کشانند. این چشمان درشت و گشاده که دورش را حلقه ای بسیار روشن از سفیدی فرا گرفته است، جاذبه بسیاری دارد و آدمی را محو خویش می سازد. از این رو شخص، پیش از دیدن بخش های دیگر بدن وی، محو چشم هایش می‌شود. لذا این زنان بهشتی و زیبا را به چشم ایشان نام گذاری کرده‌اند که بر دیگر اندام های این دختران غلبه و چیرگی دارد. این دختران دارای پستانهای بسیار زیبا که گرد و تازه رسیده و کمی برآمده اند می باشند.

قرآن:(برای پرهیزگاران)،دخترانی بسیار جوان و هم سنّ و سال و جامهایی لبریز و پیاپی از شراب طهور.(سوره نبأ، آیه 33)

 

 hr43xzaql

 

بهشتیان همسرانی از حورالعین(سیاه چشم و بسیار زیبا)دارندهمچون مروارید درصدف پنهان. اینهاپاداشی است که دربرابر اعمال که انجام می دادند.(سوره واقعه آیه 22)

نزد بهشتیان همسرانی زیباچشم است که جز به شوهران خود عشق نمی ورزند، گویی (از لطافت و سفیدی) همچون تخم مرغهایی هستند که (در زیر بال و پر مرغ) پنهان مانده (و دست انسانی هرگز آنرا لمس نکرده است ونزدیکی نکرده است) (سوره صافات،آیه 48)

این زنان بهشتی که هرگز عادت ماهانه نمی شوند زنانی هستند که به متقین داده می شوند. (دخان آیه 15 تا 45 و طور آیه 71 تا 02)

این دختران در سفیدی و درخشندگی هم چون تخم شترمرغ زیر پر می باشند. (صافات آیات 84 و 94 و نیز مجمع البیان ج 7 و 8 ص 296)

دختری که در صفا و طراوت و شادابی همانند مروارید نهفته در صدف هستند (واقعه آیات 22 و 32) و در جذابیت و زیبایی چون یاقوت و مرجان می باشند. (الرحمن آیه 65 و 85)

حوریان بهشتی دارای اخلاق و سیرتی نیکو هستند (الرحمن آیات07و 27) و صورت زیبا و اخلاق نیک ایشان به گونه ای است که جن و انس از هم نشینی ایشان خسته نمی شوند (همان)

همه حوریان بهشتی دارای بدن های سفید و دلربایی هستند (صافات آیات 84و 94 و نیز دخان آیه45و طور آیه04 و واقعه آیه22) با این همه حوری های بهشتی دوشیزه همیشگی هستند و این دوشیزه بودن هرگز زایل نمی شود.(الرحمن آیه65 و نیز27و 47و واقعه آیات43 تا 63)

زنان حوری بهشتی، زنان پاک دامن و عفیف و با حیا هستند، از این رو همواره در خیام های خویش پنهان و مستور هستند و دیگران آنان را نمی بینند.(الرحمن آیه65و 27و 47)

این زنان، نورس و نار پستان هستند و شماری از ایشان همسر یک مرد بهشتی می‌شوند.ازاین رو در آیه11«کواعب اترابا»از دختران نورسیده همسن و سال سخن گفته شده است.(نبا آیه33)

اوج زیبایی حوریان درچشمان افسون گر آنان است لذا خداوند ایشان را به زیبایی چشمانشان ستوده و نامگذاری کرده است. (صافات آیه84 و 94 و آیات دیگر)

خماری در چشمان ایشان به گونه ای است که مردان را به سوی خویش می کشاند و چون آهن ربا مجذوب خود می‌سازد و این در حالی است که از نگاه بیگانگان مصون هستند و تنها برای شوهران خویش عشوه و دلربایی می کنند. (الرحمن آیه65) این دختران شیفته شوهران خود هستند و تنها به او دلبسته هستند.(آیه65 سوره الرحمن و نیز 43 تا 73 سوره واقعه)

rfvb78aq2n 

 

طنازی و عشوه گری کار ایشان است و دمی از این هنر دست برنمی‌دارند و چنان دلبری و دلربایی می‌کنند که شوهرانشان را دور خویش چون پروانه نگه می‌دارند و آرامش خاصی به آنان می‌بخشند. (واقعه آیه43و 73)

با همه عشوه گری و طنازی و جذابیت های جنسی، زنانی عفیف و چشم پاک هستند و هرگز به بیگانه توجه نکرده و بدان نگاه نمی‌کنند(الرحمن آیه 65و 27 و 47 و نیز واقعه آیه 22و 32)

در کام دهی به همسرانشان یگانه دهر و یکتای عشق بازی هستند و در این میان گوی سبقت را از همه رقیبان عالم ربوده‌اند، از این رو همسران خود را به خیام خویش می‌کشند و کام دهی به همسران را دمی فرو نمی‌گذارند و همواره در جذب و جلب آنان تلاش می‌کنند. (الرحمن آیه27)

پیامبراکرم(ص):

انسانهای بهشتی به چیزی جز نکاح اشتها ندارند و از آن لذت می‌برند.(کتاب لثالی، ص 503)

بهترین چیزهایی که مردم در دنیاو آخرت از آنها لذّت می‌برند،لذت آمیزش و بهره برداری از زنان می‌باشد.(وسائل، جلد14،ص468)

(دربهشت)توان بدنی انسان درکامیابی اززنان به اندازه صدنفر می گردد.(کنزالعمال ص468)

حوری ازخیمه خودبیرون آیدو روی به تخت مؤمن بخرامدوچون به نزدمؤمن می آیدباپانصدسال ازسالهای دنیاهمدیگر رابوسه زنندکه برای هیچ کدامشان، خستگی وملال حاصل نمی گردد.

به هرمؤمنی هفتاد حوری و چهار زن از آدمیان می دهند که ساعتی با حوریّ صحبت می‌دارد و ساعتی با زن دنیا و ساعتی باخود خلوت می کند و بر کُرسیها تکیه زده‌اند و بایکدیگر صحبت می‌دارند. (بحارالانوار،ج 8، ص 157، ح 98)

بیشتر نهرهای بهشتی از نهر کوثر است که درکناره آن دختران نار پستان (مانندگیاه) می‌رویند.

در بهشت نهری وجود دارد که در دو طرفش دختران باکره سفید روی و سفید پوش نشسته‌اند و مشغول تغنی (آواز خواندن) هستند. (بحارالانوار،ج۸،ص۱۹۶)

دوشیزگان باچنان صدایی می خوانندکه خلایق تاکنون چنین صدایی رانشنیده‌اندو این نعمت، بالاترین نعمات بهشتی است این دوشیزگان به تسبیح ذکرصفات الهی تغنی میکنند.(بحارص 127)


انار میوه بهشتی

حضرت علی(ع):

هریک ازآن حوریان، هفتاد حلّه پوشیده اند و سفیدی ساق ایشان از زیر هفتاد حلّه معلوم است. از جماع با هر یک ازآن حوریان لذّت صد مرد را می یابد که هریک چهل سال خواهش مجامعت و آمیزش داشته باشند و برایشان میسّر نشده باشد. (بحارالانوار،ج 8، ح 205)

پس آن مؤمن با قوّت صد جوان با آن حوری جماع و آمیزش کند و یک آغوش با او هفتاد سال طول می کشد. مؤمن متحیّر می باشد که نظر به کدام اندام حوری بکند، بر روی او یا بر پشت او یا بر ساق او، بر هر اندام او که نگاه می کند از شدّت نور و صفا، روی خود را درآن مشاهده می نماید. پس دراین حال زن دیگری بر او مشرف میگردد که خوشروتر و خوشبویتر از اوّلی است. (بحارالانوار،ج 8، ح 205)

هیچ مؤمنی داخل بهشت نمی شود مگر آنکه خداوند غنیّ ، پانصد حوری به او عطا می‌فرماید که با هر حوری هفتاد غلام وهفتاد کنیز نیز می‌باشد که هریک مانند لؤلؤ منثور و لؤلؤ مکنون می‌باشند. (بحارالانوار،ج 8، ح 205)

امام صادق(ع):

اگر حوری از حوریان بهشتی بر اهل دنیا ظاهر شود و یک سر زلف او آشکار گردد تمام مردم دنیا (از شدت اشتیاق) می‌میرند

زنانِ بهشت حسد نمی برند و حائض نمی شوند و بدخویی نمی‌کنند.

منبع: http://medicalir.mihanblog.com

 

ویژگی های یک شوهر شایسته

۱)دیانت و تقوی:شوهری که متدین و با تقوی باشد،حقوق همسرش راحفظ می کند و هیچ گاه درپی هوس های نامشروع نیست،به او احترام می گذارد و ازهرگونه ستم احتراز(دوری)می کند.امام باقر(ع) می فرمایند:”شایستگی داماد در تقوا و دیانت و امانت او نهفته است؛هر کس واجد این شرایط باشد درخواست وی را بپذیرید.”

۲)حسن خلق:یکی از ویژگی های شوهر شایسته آن است که از نظراخلاقی مهربان، خوشرو و نسبت به همسرش دوستی مخلص باشد.حضرت رسول(ص)می فرمایند: هرگاه فردی به خواستگاری دخترتان آمد که از نظر دین و اخلاق شما را راضی می کرد دخترتان را به ازدواج او در آورید.



۳) فعّال و تلاشگر:شوهر باید برای تأمین نیازمندی های مادی و معنوی خانواده اش کوشش و فعالیت نماید.بدترین شوهر کسی است که در خانه بنشیند و همسرش را برای تهیه مایحتاج خانه به کار وا دارد.

۴) عفّت زبان:بیان، یکی از عوامل تشکیل دهنده شخصیت است. کسی که در گفتار با کلمات توهین آمیز و فحش و ناسزا دیگران را بیازارد، عفت زبان ندارد. چنین فردی قبل از هر کس همسرش را مورد حمله قرار می دهد و در برابر هر چیزی که مطابق میلش نباشد به ناسزاگویی می پردازد. بنابراین ، داشتن عفت زبان یکی از خصوصیات یک شوهر شایسته است.

۵)سخاوت:فردی که خِسّت و بخل را بر خود و دیگران روا دارد ، شوهر خوبی نخواهد بود. بخشش و فراهم کردن رفاه و توسعه دادن به زندگی خانواده از طریق مال حلال و دست و دل باز بودن، از خصوصیات یک شوهر خوب است. تهیه هدیه و کادو برای همسر از اعمالی است که یک شوهر شایسته به مناسبت های مختلف انجام می دهد.

۶)مهمان نوازی:مردی که نان خانه اش را کسی ندیده و درِ منزلش را به روی دوستان و اقوام ببندد، همسر خوبی نخواهد بود. این مرد باید بداند همسرش که در خانه پدر و مادر بزرگ شده و با خویشاوندانش معاشرت و رفت و آمد داشته ، نمی تواند با آنان قطع رابطه کند. بنابراین مهمان نوازی و معاشرت با خویشاوندان از صفات یک شوهر خوب است.



۷) آراستگی:همانطور که شوهر متوقع است همسرش آراسته باشد، خودش نیز باید به وضع ظاهرش برسد و از نظر لباس و نظافت دقت کافی بنماید. خیلی از مردان به وضع ظاهر خود توجه ندارند و همیشه مورد انتقاد و اعتراض همسر خود قرار می گیرند.

۸)امین بودن:مرد باید از هرگونه پنهان کاری یا عدم صداقت با همسرش بری باشد؛ زن ، امین او و او، امین زن باشد. در این صورت است که زندگی ، سعادت و خوشبختی را به دنبال خواهد داشت.

۹) اصالت و نجابت خانوادگی:از ویژگی هایی که در شوهر اهمیت خاص دارد،یکی وراثت و دیگری محیط است که اصالت خانوادگی هر دو را در بر دارد. بنابراین دختران باید در نظر داشته باشند فردی را به شوهری برگزینند که از یک خانواده نجیب و خوشنام بوده و در یک محیط خانوادگی سالم بزرگ شده باشد.

۱۰)عاقل و خردمند:یکی از ویژگی های شوهر شایسته،داشتن هوش و ذکاوت کافی و تخصص است. چنین شوهری آموزش لازم برای اشتغال به کسب حلال را دیده؛ و هر اندازه علم و کمالش بیشتر، و هوش و درایتش زیادتر باشد، شایسته تر خواهد بود.

خلاصه می توان گفت که زن بایداز ازدواج بامردی که دارای ضدارزش های زیر است، خودداری کند.۱)شرابخوار؛۲)بداخلاق؛3)بدچشم و بی بند و بار؛ ۴)بدبین(”سوء ظن”،نه ”غیرت”)؛۵)خسیس ) بدون احساس مسئولیت؛۷)تنبل؛۸)سفیه و ناهنجار؛

در پایان اگر دوستان خصوصیاتی دیگر، مدنظرشان بود می توانند در قسمت نظرات عنوان کنند.



منبع: http://smfs.blogfa.com

نمی ارزد - شعر را بخوانید

دلا این عالم فانی به یک ارزن نمی ارزد

به دنیا آمدن بر زحمت رفتن نمی ارزد

اگر صد سال در دنیا همه شهد و شکر نوشی

به آن یک ساعت تلخی جان کندن نمی ارزد

اگر بر فرش ایوان تکیه سازی شب و روز

به خشت زیر سر اندر لحد خفتن نمی ارزد

هزاران سال اگر بر تخت عود بنشینی

به آن یک لحظه در تابوت خوابیدن نمی ارزد

اگر ملک سلیمان را رسد بحرت به آسانی

به مار و مور و عقرب هم قرین گشتن نمی ارزد  

 2mk7az4


(یک شعر دیگر از ملا آقا بابای ملایری)


دلا این عالم فانی به یک ارزن نمی ارزد

به دنیا آمدن بر زحمت رفتن نمی ارزد

اگر بر تخت شاهی تا به روز حشر بنشینی

به خشت زیر سر اندر لحد خفتن نمی ارزد

مسخر گر شود روزی زمینت مثل اسکندر

به تنهائی قبر و وقت جان کندن نمی ارزد 

jju8vvcr4 

جوانان همه عالم اگر گردند قربانی

به خون غلتیدن قد علی اکبر نمی ارزد

اگر دریای این عالم همه شهد و شکر گردد

به آن لعل لب خشک علی اصغر نمی ارزد

اگر خلق زمین و آسمان خون از مژه بارند

به آن زنجیر پای عابد مضطر نمی ارزد

اگر خورشید آید سربرهنه از افق بیرون

به عریان بودن موی سر زینب نمی ارزد 

منبع: http://emam-aj.blogfa.com

شرایط استجابت دعا

1- برای اجابت دعا، باید زمینه آمادگی روحی و شایستگی معنوی لازم در نیایشگر فراهم باشد. مانند: ترک گناه، دوری از اموال غصبی، اجتناب از غذای حرام.

در روایات می خوانیم:«کسی که می خواهد دعایش مستجاب شودباید کسب و خوراک خود را پاکیزه گرداند.و گردن خود را از مظلمه مردم آزاد سازد که خدا دعا و ذکر بنده ای که در شکمش حرام باشد، یا مظلمه مخلوقی در گردنش باشد، را بالا نمی برد.»

2- دعا نباید صرفا از زبان صادر شود، بلکه باید از تمام وجود برخیزد و زبان با دل و همه اعضا و جوارح هماهنگ باشد.

 

 wnbqa

 

شرط بسیار مهم تاثیر اذکار و ادعیه و اوراد و نظایرها طهارت انسان است که صرف لقلقه لسان سودی نبخشد. بلکه مبادا موجب قساوت و بعد هم بشود. زیرا که ذکر عاری از فکر است یعنی قلب بی حضور است، و قلب بی حضور، چراغ بی نور است. و شخص بی نور از ادراک حقایق دور است و مثل ذکر بی حضور مثل کوری است که در دست او مشعل نور است.

3- برای نتیجه گرفتن از دعا و ذکر، باید حداکثر تواناییهای جسمی و روحی خود را به کار گیریم و هرچه از دایره توانمان بیرون است را از راه دعا بخواهیم. به عبارت دیگر، دعا و ذکر هرگز نباید جانشین علل و اسبابی که در دسترس ما است بشود. زیر دعا تنها روزنه امید، استمداد از نیروی مافوق لایزال مبدا جهان هستی، آن هم در کنار تلاش و کوشش انسانی است.

در مواردی که خدا کلید کار و مشکل را بدست خود انسان داده است، برای گشایش کار باید از همان راهی که خدا دستور داده، پیروی کرد، آنگاه دعا نمود تا به مقصد رسید. حال اگر کسی برخلاف آن عمل کند، دعایش مستجاب نیست

 

 rmpaq1

4- باید دانست پدیده ها و قدرتهای جهان در برابر قدرت پروردگار مستقل نیست بلکه این اسباب و عوامل طبیعی هر چه دارند از او دارند و به فرمان او هستند. اگر ما به دنبال دارو می رویم و شفا از آن می طلبیم به خاطر آن است که خدا اثر مخصوص را به آن بخشیده است.

5- برای بهره گیری هر چه بیشتر از ادعیه و اذکار باید شیوه درست استفاده کردن از آنها را آموخت. زیرا هر دعایی ظرفیت خاص خود را نیاز دارد، و آدمی باید توانایی لازم برای خواندن آن ذکر یا دعا را داشته باشد. مثلا دعای صباح، مطالبی ظریف دارد که فرد باید ظرفیت تحمل آن را داشته باشد. حضرت علی (ع) در این دعا از خداوند می خواهد که «خدایا دردی به من عطا کن که در آن لحظات هم از یاد تو غافل نشوم.» بنابراین چنین تقاضایی، توانایی لازم خود را مطلبد.

6- با مداومت و استمرار بر دعا و ذکر است که انسان می تواند آثار عجیب و فوق العاده آن را در خود احساس کند. و در این مورد باید از شتابزدگی (انتظار استجابت فوری) جدا خودداری کرد. کسانی که در این راه تاب استقامت ندارند. به نتیجه نمی رسند و پس از مدتی نیز ممکن است با چشم بدبینی به ادعیه و اذکار بنگرند.

 

etimok 

 دستبرد زدن به صندوق کمیته امداد


به عنوان مثال می توان گفت: تخم مرغ سالم به تنهایی خودش خوب است و هو قابل استفاده و با آن می شود غذاهای مختلفی طبخ کرد ولی هرگاه تخم مرغ را زیر پای مرغ بگذاریم باید صبر کنیم تا مدت معین بماند، و تبدیل به جوجه شود. و تکامل خود را بدست آورد. ولی اگر در نیمه راه آن را برداشتیم هم کیفیت اولیه اش را از دست می دهد و هم فاسد می شود که بوی تعفنش آزار دهنده است.

حال اگر کسی در مسیر ذکر و دعا قرار گرفته، باید بر آن مداومت داشته باشد و نیمه راه رها نکند، و گرنه ممکن است خطراتی او را تهدید کند.

7-باید مواظب بود که دعا و ذکر در روح ما خشکی و غرور ایجاد نکند، بلکه حال «عرفان» و «گشادگی» و «روشنی» به ما بخشد. هرگاه انسان معنای عبادت و ذکر را نفهمد، و تمام توجهش به پوست بی مغز باشد چندان نتیجه ای نمی گیرد.

برگرفته از دعاهای مشکل گشا (م.کتابچی)



منبع: http://www.pcparsi.com

همسر عابدزاده دروازه بان فوتسال بانوان

همسر دروازه بان اسطوره ای فوتبال ایران به عنوان دروازه بان تیم فوتسال بانوان ایران درون دروازه ایستاد.

 kp10dbyaq

 

دیدار خیرخواهان تیم های ملی فوتسال و هنرمندان به نفع کودکان بی‌سرپرست روز یکشنبه برگزار شد که در این دیدار نفیسه لطیفیان همسر احمد رضا عابدزاه درون دروازه تیم هنرمندان ایستاد

 omi6tvce4

 

این بازی را ملی پوشان فوتسال با نتیجه 10 بر 5 به نفع خودشان به پایان رساندند.برای ملی پوشان فوتسال فرشته کریمی (دقیقه 2 و 32)، فاطمه اعتدادی (8)، آسیه بهرامی (12) و حمیده حمیدی (18 و 39) از روی نقطه پنالتی، لیلا اقبالی (23 و 36)، نغمه مرادی (28)، نسیمه غلامی (29)، گلزنی کردند و گلهای تیم فوتسال هنرمندان را هم مونا زندی حقیقی (16)، شراره رخام (19 و 27)، آزاده اخلاقی (26) و مهناز محمدی (27) وارد دروازه حریف کردند.

 

jutr43ew2 

 

سرمربی تیم هنرمندان نیلوفر اردلان بود و تیم ملی را هم شهرزاد مظفر هدایت می کرد.

 

این اتفاق در حالی افتاد که فریده شجاعی نایب رئیس فدراسیون فوتبال در امور بانوان، فاطمه فهیمی رئیس کمیته داوران در بخش بانوان، منصوره افشار نایب رئیس باشگاه هنرمندان و دبیر ورزش شورای شهر در این مسابقه حضور داشتند

 ali82sx

 

پس از پایان این بازی وجوه نقدی برای کمک به کودکان بی‌سرپرست جمع‌آوری شد و علاوه بر آن بازارچه خیریه‌ای نیز برای تهیه مایحتاج شب عید نیازمندان برپا شد.

 

منبع: آزادی نیوز

تو رازی و ما راز

پرده، اندکی‌ کنار رفت‌ و هزار راز روی‌ زمین‌ ریخت.

رازی‌ به‌ اسم‌ درخت، رازی‌ به‌ اسم‌ پرنده، رازی‌ به‌ اسم‌ انسان.رازی‌ به‌ اسم‌ هر چه‌ که‌ می‌دانی.

و باز پرده‌ فرا آمد و فرو افتاد.و آدمی‌ این‌ سوی‌ پرده‌ ماند با بهتی‌ عظیم‌ به‌ نام‌ زندگی، که‌ هر سنگ‌ریزه‌اش‌ به‌ رازی‌ آغشته‌ بود و از هر لحظه‌ای‌ رازی‌ می‌چکید.

در این‌ سوی‌ رازناک‌ پرده، آدمیان‌ سه‌ دسته‌ شدند.

گروهی‌ گفتند: هرگز رازی‌ نبوده، هرگز رازی‌ نیست‌ و رازها را نادیده‌ انگاشتند و پشت‌ به‌ راز و زندگی‌ زیستند. 

 efbngr43

 

خدا نام‌ آنها را گمشدگان‌ گذاشت.

و گروهی‌ دیگر گفتند: رازی‌ هست، اما عقل‌ و توان‌ نیز هست. ما رازها را می‌گشاییم؛ و مغرورانه‌ رفتند تا گره‌ راز و زندگی‌ را بگشایند.

خدا گفت: توفیق‌ با شما باد، به‌ پاس‌ تلاشتان‌ پاداش‌ خواهید گرفت. اما بترسید که‌ درگشودن‌ همان‌ راز نخستین‌ وابمانید.

و گروه‌ سوم‌ اما، سرمایه‌ای‌ جز حیرت‌ نداشتند و گفتند: در پس‌ هر راز، رازی‌ است‌ و در دل‌ هر راز، رازی.

جهان‌ راز است‌ و تو رازی‌ و ما راز. تو بگو که‌ چه‌ باید کرد و چگونه‌ باید رفت.

 

uh54re3w 

 

خدا گفت: نام‌ شما را مؤ‌من می‌گذارم، خود، شما را راه‌ خواهم‌ برد. دستتان‌ را به‌ من‌ بدهید.

آنها دستشان‌ را به‌ خدا دادند و خدا آنان‌ را از لابه‌لای‌ رازها عبور داد و در هر عبور رازی‌ گشوده‌ شد.

و روزی‌ فرشته‌ای‌ در دفتر خود نوشت: زندگی‌ به‌ پایان‌ رسید.

و نام‌ گروه‌ نخست‌ از دفتر آدمیان‌ خط‌ خورد، گروه‌ دوم‌ در گشودن‌ راز اولین‌ واماند.

و تنها آنان‌ که‌ دست‌ در دست‌ خدا دادند از هستی‌ رازناک‌ به‌ سلامت‌ گذشتند. 

منبع: http://mahnaz.pesianblog.ir

شهیدی که نماز نمی خواند

تو گردان شایعه شد.

ـ نماز نمی خونه!

گفتن:

«تو که رفیق اونی، بهش تذکر بده!»

باور نکردم و گفتم:

«لابد می خواد ریا نشه، پنهانی می خوانه.»

وقتی دو نفری توی سنگر کمین جزیره ی مجنون، بیست و چهار ساعت نگهبان شدیم با چشم خودم دیدم که نماز نمی خواند! توی سنگر کمین، در کمینش بودم تا سر حرف را باز کنم.

ـ تو که برای خدا می جنگی، حیفه نیس نماز نخونی...

لبخندی و گفت:

«یادم می دی نماز خوندن رو!»   

         3moa9nu1      

ـ بلد نیسی!؟

ـ نه، تا حالا نخوندم!

همان وقت داخل سنگر کمین، زیر آتش خمپاره ی شصت دشمن، تا جایی که خستگی اجازه داد، نماز خواندن را یادش دادم. 

توی تاریک روشنای صبح، اولین نمازش را با من خواند. دو نفر نگهبان بعد با قایق پارویی که آمدند و جای ما را گرفتند.

سوار قایق شدیم تا برگردیم. پارو زدیم و هور را شکافتیم. هنوز مسافتی دور نشده بودیم که خمپاره شصت توی آب هور خورد و پارو از دستش افتاد. آرام که کف قایق خواباندمش، لبخند کم رنگی زد. با انگشت روی سینه اش صلیب کشید.

و چشمش به آسمان یکی شد....

منبع: افلاکیان

بیانیه جمعیت حکمت در مورد انتخابات

بار دیگر مردم شریف کوهدشت خواسته رهبر انقلاب را جانانه لبیک گفتند و با شور وشعف در انتخابات نهمین دوره مجلس شورای اسلامی حضور پیدا کردند.حضوری که هر برگ رای آن به تعبیر رهبری معظم،یک سیلی به صورت استکبار بود.این حضور مسئولانه جای بسی تبریک وتهنیت دارد.

برای جناب آقای حاج الهیار ملکشاهی به عنوان منتخب مردم آرزوی سلامتی و توفیق در انجام مسئولیت خطیری که به عهده گرفته است را از درگاه خداوند تبارک و تعالی خواستاریم.  

 

 

جمعیت حکمت

90/12/22