یــادهـــــا و خــاطـــــــــــــــره هـــــا

یــادهـــــا و خــاطـــــــــــــــره هـــــا

رســول خــدا (ص) : مــــردم در خــواب انـد وقتــى کـه می میــرنــد, بیـــدار مـیشــونــد
یــادهـــــا و خــاطـــــــــــــــره هـــــا

یــادهـــــا و خــاطـــــــــــــــره هـــــا

رســول خــدا (ص) : مــــردم در خــواب انـد وقتــى کـه می میــرنــد, بیـــدار مـیشــونــد

وصیت نامه شهید دکتر مصطفی چمران

وصیت می کنم …

وصیت می کنم به کسی که او را بیش از حد دوست می دارم! به معبودم ! به معشوقم ! به امام موسی صدر! کسی که او را مظهر علی می دانم! او را وارث حسین می خوانم! کسی که رمز طایفه شیعه، و افتخار آن، و نماینده هزار و چهار صد سال درد، غم، حرمان، مبارزه، سرسختی، حق طلبی و بالأخره شهادت است! آری به امام موسی وصیت می کنم …

برای مرگ آماده شده ام و این امری است طبیعی که مدتهاست با آن آشنا شده ام. ولی برای اولین بار وصیت میکنم. خوشحالم که در چنین راهی به شهادت می   رسم. خوشحالم که از عالم و ما فیها بریده ام. همه چیز را ترک گفته ام. علایق را زیر پا گذاشته ام. قید و بندها را پاره کرده ام. دنیا و ما فیها را سه طلاقه گفته ام و با آغوش باز به استقبال شهادت میروم.

از اینکه به لبنان آمدم و پنج یا شش سال با مشکلاتی سخت دست به گریبان بوده ام، متأسف نیستم. از اینکه آمریکا را ترک گفتم، از اینکه دنیای لذات و راحت طلبی را پشت سر گذاشتم، از اینکه دنیای علم را فراموش کردم، از اینکه از همه زیبائیها و خاطره زن عزیز و فرزندان دلبندم گذشته ام، متأسف نیستم …

از آن دنیای مادی و راحت طلبی گذشتم و به دنیای درد، محرومیت، رنج، شکست، اتهام، فقر و تنهایی قدم گذاشتم. با محرومیت همنشین شدم. با دردمندان و شکسته دلان هم آواز گشتم.

از دنیای سرمایه داران و ستمگران گذشتم و به عالم محرومین و مظلومین وارد شدم. با تمام این احوال متأسف نیستم …

تو ای محبوب من، دنیایی جدید به من گشودی که خدای بزرگ مرا بهتر و بیشتر آزمایش کند. تو به من مجال دادی تا پروانه شوم، تا بسوزم، تا نور برسانم، تا عشق بورزم، تا قدرتهای بی نظیر انسانی خود را به ظهور برسانم، از شرق به غرب و از شمال تا جنوب لبنان را زیر پا بگذارم و ارزشهای الهی را به همگان عرضه کنم، تا راهی جدید و قوی و الهی بنمایانم، تا مظهر باشم، تا عشق شوم، تا نور گردم، از وجود خود جدا شوم و در اجتماع حل گردم، تا دیگر خود را نبینم و خود را نخواهم، جز محبوب کسی را نبینم، جز عشق و فداکاری طریقی نگزینم، تا با مرگ آشنا و دوست گردم و از تمام قید و بندهی مادی آزاد شوم…

تو ای محبوب من رمز طایفه ای، و درد و رنج هزار و چهار صد ساله را به دوش می کشی، اتهام و تهمت و هجوم و نفرین و ناسزای هزار و چهار صد سال را همچنان تحمل می کنی، کینه های گذشته و دشمنی های تاریخی و حقد و حسدهای جهان سوز را بر جان می پذیری، تو فداکاری می کنی، تو از همه چیز خود می   گذری، تو حیات و هستی خود را فدای هدف و اجتماع انسانها می کنی، و دشمنانت در عوض دشنام می   دهند و خیانت می کنند، به تو تهمتهای دروغ می زنند و مردم جاهل را بر تو می شورانند، و تو ای امام لحظه ای از حق منحرف نمی شوی و عمل به مثل انجام نمی دهی و همچون کوه در مقابل طوفان حوادث آرام و مطمئن به سوی حقیقت و کمال و قدم بر می داری، از این نظر تو نماینده علی (ع) و وارث حسینی… و من افتخار می کنم که در رکابت مبارزه می کنم و در راه پر افتخارت شربت شهادت می نوشم…

ای محبوب من، آخر تو مرا نشناختی!

زیرا حجب و حیا مانع آن بود که من خود را به تو بنمایانم، یا از عشق سخن برانم یا از سوز درونی خود بازگو کنم…

اما من، منی که وصیت می کنم، منی که تو را دوست می دارم… آدم ساده ای نیستم! من خدای عشق و پرستشم، من نماینده حق و مظهر فداکاری و گذشت و تواضع و فعالیت و مبارزه ام، آتشفشان درون من کافیست که هر دنیایی را بسوزاند، آتش عشق من به حدی است که قادر است هر دل سنگی را آب کند، فداکاری من به اندازه ای است که کمتر کسی در زندگی به آن درجه رسیده است …

به سه خصلت ممتاز شده ام:

1. عشق که از سخنم و نگاهم و دستم و حرکاتم و حیات و مماتم می بارد. در آتش عشق می سوزم و هدف حیات را جز عشق نمی شناسم. در زندگی جز عشق نمی خواهم، و جز به عشق زنده نیستم.

2. فقر که از قید همه چیز آزاد و بی نیازم. و اگر آسمان و زمین را به من ارزانی کنند، تأثیری در من نمی کند.

3. تنهایی که مرا به عرفان اتصال می دهد. مرا با محرومیت آشنا می کند. کسی که محتاج عشق است، در دنیای تنهایی با محرومیتِ عشق می سوزد. جز خدا کسی نمی تواند انیس شبهای تار او باشد و جز ستارگان اشکهای او را پاک نخواهند کرد. جز کوههای بلند راز و نیازهای او را نخواهند شنید و جز مرغ سحر ناله های   صبحگاه او را حس نخواهند کرد. به دنبال انسانی می گردد تا او را بپرستد یا به او عشق بورزد. ولی هر چه بیشتر می گردد، کمتر می یابد …

کسی که وصیت می کند آدم ساده ای نیست. بزرگترین مقامات علمی را گذرانده، سردی و گرمی روزگار را چشیده، از زیباترین و شدیدترین عشقها برخوردار شده، از درخت لذات زندگی میوه چیده، از هر چه زیبا و دوست داشتنی است برخوردار شده، و در اوج کمال و دارایی همه چیز خود را رها کرده و به خاطر هدفی مقدس، زندگی دردآلود و اشکبار و شهادت را قبول کرده است.

آری ای محبوب من، یک چنین کسی با تو وصیت می کند …

وصیت من درباره مال و منال نیست. زیرا می دانی که چیزی ندارم، و آنچه دارم متعلق به تو و حرکت و مؤسسه است. از آنچه به دست من رسیده، به خاطر احتیاجات شخصی چیزی بر نداشته ام. جز زندگی درویشانه چیزی نخواسته ام. حتی زن و بچه ها و پدر و مادر نیز از من چیزی دریافت نکرده اند. آنجا که سر تا پای وجودم برای تو و حرکت باشد، معلوم است که مایملک من نیز متعلق به تو است.

وصیت من درباره قرض و دین نیست. مدیون کسی نیستم، در حالی که به دیگران زیاد قرض داده ام. به کسی بدی نکرده ام. در زندگی خود جز محبت، فداکاری، تواضع و احترام نبوده ام. از این نظر نیز به کسی مدیون نیستم …

آری وصیت من درباره این چیزها نیست …

وصیت من درباره عشق و حیات و وظیفه است …

احساس می کنم که آفتاب عمرم به لب بام رسیده است و دیگر فرصتی ندارم که به تو سفارش کنم. وصیت می کنم، وقتی که جانم را بر کف دستم گذاشته ام، و انتظار دارم هر لحظه با این دنیا وداع کنم و دیگر تو را نبینم…

تو را دوست می دارم

و این دوستی بابت احتیاج و یا تجارت نیست. در این دنیا به کسی احتیاج ندارم. حتی گاهگاهی از خدای بزرگ نیز احساس بی نیازی می کنم … از او چیزی نمی طلبم و احساس احتیاج نمی کنم. چیزی نمی خواهم، گله ای نمی کنم و آرزوئی ندارم. عشق من به خاطر آن است که تو شایسته عشق و محبتی، و من عشق به تو را قسمتی از عشق به خدا میدانم. همچنانکه خدای را می پرستم و عشق می ورزم، به تو نیز که نماینده او در زمینی عشق می ورزم. و این عشق ورزیدن همچون نفس کشیدن برای من طبیعی است …

عشق هدف حیات و محرک زندگی من است. زیباتر از عشق چیزی ندیده ام و بالاتر از عشق چیزی نخواسته ام. عشق است که روح مرا به تموج وا می دارد، قلب مرا به جوش می آورد، استعدادهای نهفته مرا ظاهر می کند، مرا از خودخواهی وخودبینیی رهاند، دنیای دیگری حس می کنم، در عالم وجود محو می شوم، احساسی  لطیف و قلبی حساس و دیده ای زیبابین پیدا می کنم. لرزش یک برگ، نور یک ستاره دور، موریانه کوچک، نسیم ملایم سحر، موج دریا، غروب آفتاب، احساس و روح مرا می ربایند و از این عالم به دنیای دیگری می برند … اینها همه و همه از تجلیات عشق است …
به خاطر عشق است که فداکاری می کنم. به خاطر عشق است که به دنیا با بی اعتنایی می نگرم و ابعاد دیگری را می یابم. به خاطر عشق است که دنیا را زیبا می   بینم و زیبائی را می پرستم. به خاطر عشق است که خدا را حس می کنم، او را می پرستم و حیات و هستی خود را تقدیمش می کنم …

می دانم که در این دنیا به عده زیادی محبت کرده ام، حتی عشق ورزیده ام، ولی جواب بدی دیده ام. عشق را به ضعف تعبیر می کنند و به قول خودشان زرنگی   کرده از محبت سوءاستفاده می نمایند!

اما این بی خبران نمی دانند که از چه نعمت بزرگی که عشق و محبت است، محرومند. نمی دانند که بزرگترین ابعاد زندگی   را درک نکرده اند. نمی دانند که زرنگی آنها جز افلاس و بدبختی و مذلت چیزی نیست …

و من قدر خود را بزرگتر از آن می دانم که محبت خویش را از کسی دریغ کنم. حتی اگر آن کس محبت مرا درک نکند و به خیال خود سؤاستفاده نماید. من بزرگتر از آنم که به خاطر پاداش محبت کنم، یا در ازاء عشق تمنایی داشته باشم. من در عشق خود می سوزم و لذت می برم. این لذت بزرگترین پاداشی است که ممکن است در جواب عشق من به حساب آید …

می دانم که تو هم ای محبوب من، در دریای عشق شنا می کنی. انسانها را دوست می داری. به همه بی دریغ محبت می کنی. و چه زیادند آنها که از این محبت سوءاستفاده می کنند. حتی تو را به تمسخر می گیرند و به خیال خود تو را گول میزنند … تو اینها را می دانی ولی در روش خود کوچکترین تغییری نمی دهی … زیرا مقام تو بزرگتر از آن است که تحت تأثیر دیگران عشق بورزی و محبت کنی. عشق تو فطری است. همچون آفتاب بر همه جا می تابی و همچون باران برچمن و شوره زار می باری و تحت تأثیر انعکاس سنگدلان قرار نمی گیری …

درود آتشین من به روح بلند تو باد که از محدوده تنگ و باریک خودبینی و خودخواهی بیرون است و جولانگاهش عظمت آسمانها و اسماء مقدس خداست.

عشق سوزان من فدای عشقت باد، که بزرگترین و زیباترین مشخصه وجود توست، و ارزنده ترین چیزی است که مرا جذب تو کرده است، و مقدس ترین خصیصه ای است که در میزان الهی به حساب می آید …

منبع: http://www.cloob.com

امروز31 خرداد سی امین سالگرد شهادت شهید جمران است


من ‏المؤمنین‏رجال ‏صدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضی‏ نحبه و منهم من ینتظر و مابدلوا تبدیلا.

«قرآن کریم- الاحزاب آیه23»

سخن گفتن از شهیدی با ابعاد گوناگون، ‌از اسوه‏ای که جمع اضداد بود، از آهن و اشک، ‌از شیر بیشة نبرد و عارف شب‏های قیرگون، از پدر یتیمان و دشمن سرسخت کافران بسیار سخت بلکه  سخن گفتن از شهید دکتر مصطفی چمران، این مرد عمل و نه مرد سخن، این نمونه کامل هجرت، جهاد و شهادت، این شاگرد مکتب علی(ع)، این مالک‏اشتر جنوب لبنان و حمزة کربلای خوزستان سخت و دشوار است. چرا که حتی نمی‏توان یکی از ابعاد وجودی او را آنگونه که هست، توصیف کرد و نبایست انتظار داشت که بتوانیم تصویر کاملی در این مختصر از او ترسیم نمایئم، که مردان و رهروان راه علی(ع) و حسین(ع) را با این کلمات مادی و معیارهای خاکی نمی‏شود توصیف نمود و سنجید.

این مروری است گذرا و سریع، بر حیات کوتاه اما پرحادثه و سراسر تلاش، ایثار، عشق و فداکاری شهید دکتر مصطفی چمران

تـولد:

دکتر مصطفی چمران در سال 1311 در تهران، خیابان پانزده خرداد، بازار آهنگرها، سرپولک متولد شد.

تحصیـلات:

وی تحصیلات خود را در مدرسه انتصاریه، نزدیک پامنار، آغاز کرد و در دارالفنون و البرز دوران متوسطه را گذراند؛ در دانشکده فنی دانشگاه تهران ادامه تحصیل داد و در سال 1336 در رشتة الکترومکانیک فارغ‏التحصیل شد و یک‏سال به تدریس در دانشکدة‌ فنی پرداخت.

وی در همة دوران تحصیل شاگرد اول بود. در سال 1337 با استفاده از بورس تحصیلی شاگردان ممتاز به امریکا اعزام شد و پس از تحقیقات ‏علمی در جمع معروف‏ترین دانشمندان جهان در دانشگاه کالیفرنیا و معتبرترین دانشگاه امریکا برکلی- با ممتازترین درجة علمی موفق به اخذ دکترای الکترونیک و فیزیک پلاسما گردید.

فعـالیت‏های اجتماعی:

از 15سالگی در درس تفسیر قرآن مرحوم آیت‏الله طالقانی، در مسجد هدایت، و درس فلسفه و منطق استاد شهید مرتضی مطهری و بعضی از اساتید دیگر شرکت می‏کرد و از اولین اعضاء انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران بود. در مبارزات سیاسی دوران دکتر مصدق از مجلس چهاردهم تا ملی شدن صنعت‏نفت شرکت داشت و از عناصر پرتلاش در پاسداری از نهضت‏ملی ایران در کشمکش ‏های مرگ و حیات این دوره بود. بعد از کودتای ننگین 28 مرداد و سقوط حکومت دکتر مصدق،‌ به نهضت مقاومت ملی ایران پیوست و سخت‏ترین مبارزه‏ ها و مسئولیت‏های او علیه استبداد و استعمار شروع شد و تا زمان مهاجرت از ایران، بدون خستگی و با همه قدرت خود، علیه نظام طاغوتی شاه جنگید و خطرناک‏ترین مأموریت‏ها را در سخت‏‏ترین شرایط با پیروزی به انجام رسانید.

در امریکا، با همکاری بعضی از دوستانش، برای اولین‏ بار انجمن اسلامی دانشجویان امریکا را پایه ‏ریزی کرد و از مؤسسین انجمن دانشجویان ایرانی در کالیفرنیا و از فعالین انجمن دانشجویان ایرانی در امریکا به شمار می‏رفت که به دلیل این فعالیت‏ها، بورس تحصیلی شاگرد ممتازی وی از سوی رژیم شاه قطع می‏شود. پس از قیام خونین 15 خرداد سال 1342 و سرکوب ظاهری مبارزات مردم مسلمان به رهبری امام‏ خمینی(ره) دست به اقدامی جسورانه و سرنوشت‏ساز می‏زند و همه پل‏ها را پشت‏سر خود خراب می‏کند و به همراه بعضی از دوستان مؤمن و هم‏فکر، رهسپار مصر می‏شود و مدت دو سال، در زمان عبدالناصر،‌ سخت‏ ترین دوره‏ های چریکی و جنگ‏های پارتیزانی را می‏آموزد و به عنوان بهترین شاگرد این دوره شناخته می‏شود و فوراً مسئولیت تعلیم چریکی مبارزان ایرانی به عهدة او گذارده می‏شود

ادامه مطلب ...

امروز سالگرد درگذشت دکتر شریعتی است.

امروز29خرداد سال1390 سی و چهارمین سالگرد درگذشت دکتر شریعتی است.



تشییع جنازه دکتر شریعتی


شخصیتی که جوانان امروز گرچه در زمان حیات آن بزرگ نبوده اند، اما چنان با او مانوسند که انگار سالها در کلاس های درس آن معلم انقلاب حضور داشته اند.

نوشتن در مورد شریعتی سخت است چرا که بزرگانی چون شهید چمران و امام موسی صدر بهتر از افراد حقیری چون ..... در مورد او سخن گفته اند.

لذا در این پست به سه مورد بسنده می کنیم:


همراه دانشجویان دانشکده ادبیات سال 1346


مورد اول: سخنرانی سال 1356 شهید چمران:

«ای علی ! همیشه فکر می کردم که تو بر مرگ من مرثیه خواهی گفت ، و چقدر متأثرم که اکنون من بر تو مرثیه می خوانم !
ای علی ! گفتی که هر کس گفتنی هایی دارد ، و شخصیت هر انسانی به اندازه ناگفتنی های اوست ، و من اضافه می کنم که درجه دوستی و محبت من با انسانی دیگر ، به اندازه ناگفتنی هایی است که می توانم با او در میان بگذارم ؛ و از این نا گفتنی ها که می خواستم با تو بگویم بی نهایت داشتم.

ای علی ! شاید تعجب کنی اگر بگویم که همین هفته گذشته که به محور جنگ بنت جبیل رفته بودم ، و چند روزی را در سنگرهای متقدّم تل مسعود در میان جنگندگان امل گذراندم ، فقط یک کتاب با خودم بردم و آن کویر تو بود ؛ کویر که یک عالم معنا و غنا داشت ،و مرا به آسمان ها می برد و به ازلیت و ابدیت متصل می کرد ؛ کویری که در آن ندای عدم را می شنیدم ، از فشار وجود می آرمیدم ، به ملکوت آسمان ها پرواز می کردم و در دنیای تنهایی به درجه وحدت می رسیدم ؛ کویری که گوهر وجود مرا ، لخت و عریان ، در برابر آفتاب سوزان حقیقت قرار داده ، می گداخت و همه ناخالصی ها را دود و خاکستر می کرد و مرا در قربانگاه عشق ، فدای پروردگار عالم می نمود ...

یک شهید نمی بینی که چه شیرین و چه آرام می میرد؟


قسم به شهادت ، که تا وقتی که فداییان از جان گذشته ، حیات و هستی خود را در قربانگاه عشق فدا می کنند ، تو بر شهادت پاک آنها شاهدی و شهید *»

http://sa-sae.blogfa.com

مورد دوم سخنان امام موسی صدر در مراسم چهلم دکتر شریعتی در بیروت است.بادر نظر داشتن اختلاف در بعضی از دیدگاه ها ، علل احترام خود را به این معلم شهید اینگونه بیان می دارد :

«... چون‌ خوب‌ به‌ افق‌ می‌نگریم‌ می‌بینیم‌ که‌ مردی‌ به‌ نام‌ دکتر علی‌ شریعتی‌ ظاهر شده‌ است‌ که‌ می‌تواند به‌خوبی‌ انقلاب‌ اصیل‌، افکار اصیل‌ و ایدئولوژی‌ اصیلِ منطقة‌ ما را توضیح‌ دهد. بنابراین‌، او برای‌ ما ثروتی‌ است‌ که‌ با هیچ‌ قیمتی‌ قابل‌ تعویض‌ نیست‌. از افکار بزرگ‌ و اصیل‌ او استفاده‌ می‌کنیم‌ و به‌ او احترام‌ می‌گذاریم‌. افکار او توانسته‌ تجربة‌ عظیم‌ تاریخی‌ ما را که‌ تاریکیها را به‌ نور و کفرها را به‌ ایمان‌ و پراکندگیها را به‌ هماهنگی‌ تبدیل‌ کرده‌ است‌ نشانمان‌ دهد. کلمات‌ دکتر علی‌ شریعتی‌ با تمام‌ وضوح‌ ثروت‌ عظیمی‌ در مقابل‌ ما می‌گذارد...

...احترام‌ دکتر شریعتی‌ برای‌ اصالت‌ فکریِ اوست‌. او و کسانی‌ که‌ این‌ راه‌ را می‌روند می‌توانند نیروهای‌ عظیمی‌ را که‌ در حال‌ حاضر در جهان‌ راکد مانده‌ است‌، برانگیزانند. بسا نیروهایی‌ که‌ در مساجد و معابر و دکانها و در کوچه‌پس‌کوچه‌های‌ زندگی‌ راکد و مهمل‌ مانده‌اند بتوانند این‌ افکار را از حالتِ فکریِ صرف‌ به‌ در آورند و از آنها نیروی‌ عظیمی‌ بسازند...
...
ما دراینجا به‌ دکتر شریعتی‌ احترام‌ می‌گذاریم‌ زیرا دکتر شریعتی‌ یک‌ مبارزِ نمونه‌ و نمایندة‌ یک‌ مبارزة‌ اصیل‌ و عظیم‌ است‌ و به‌ همین‌ علت‌ نیز تسلی‌ می‌یابیم‌ زیرا فکر دکتر شریعتی‌ در بین‌ ما درخشان‌ است‌ و فکر دکتر شریعتی‌ افکارِ مبارزِ جهان‌ را در هر جا که‌ باشند به‌ دور یکدیگر جمع‌ کرده‌ است‌. بنابراین‌، دکتر شریعتی‌ در مرگِ خود به‌ ما موهبت‌ دیگری‌ عطا کرد که‌ ما را دور هم‌ جمع‌ کرد و توانستیم‌ با هم‌ و در کنار هم‌ بنشینیم‌ و به‌ دشمنان‌ خود بیندیشیم‌ و سعی‌ کنیم‌ افکار خود را با یکدیگر در میان‌ بگذاریم‌ و وضع‌ بهتری‌ برای‌ خود و مردم‌ خود در نظر بگیریم‌ و ایجاد کنیم‌... » **

دستگیری در سال 1352

«و تو ای خدای بزرگ ! علی را به ما هدیه کردی تا راه و رسم عشق بازی و فداکاری را به ما بیاموزاند ؛ چون «شمع» بسوزد و راه ما را روشن کند . و ما به عنوان بهترین و ارزنده ترین هدیه خود ، او را به تو تقدیم می کنیم ، تا در ملکوت اعلای تو بیاساید و زندگی جاوید خود را آغاز کند  *»

http://sa-sae.blogfa.com

مورد سوم وصیت نامه آن معلم بزرگ:

وصیت یک معلم که از هیجده سالگی تا امروز که در سی و پنج سالگی است، جز تعلیم کاری نکرده و جز رنج چیزی نیندوخته است چه خواهد بود؟ جز این که همه قرضهایم را از اشخاص و از بانکها با نهایت سخاوت و بی دریغی، تماما واگذار میکنم به همسرم که از حقوقم (اگر پس از فوت قطع نکردند) و حقوقش و فروش کتاب هایم و نوشته هایم و آن چه دارم و ندارم بپردازد؛ که چون خود میداند، صورت ریزَش ضرورتی ندارد.

همه امیدم به“احسان” است در درجه اول، و به دو دخترم در درجه دوم. و این که این دو را در درجه دوم آوردم، نه به خاطر دختر بودن آنها و امل بودن من است ــ به خاطر آن است که در شرایط کنونی جامعه ما، دختر شانس آدم حسابی شدنش بسیار کم است، که دو راه بیشتر ندارد و به تعبیر درست؛ دو بیراهه:


ادامه مطلب ...

ارزش یک ساعت را عاشقی می داند که انتظار معشوق را می کشد.

تصور کنید حساب بانکی دارید که در آن هر روز صبح 86400 تومان به حساب شما واریز می گردد و شما فقط تا اخر شب فرصت دارید تا همه پول ها را خرج کنید چون اخر وقت حساب شما خود به خود خالی می شود.


در این صورت شما چه خواهید کرد ؟


البته سعی می کنید تا آخرین ریال را خرج کنید!

هر یک از ما یک چنین حساب بانکی داریم ؛ حساب بانکی زمان!

هر روز صبح در بانک زمان شما 86400 ثانیه واریز و تا پایان شب به پایان می رسد .

هیچ برگشتی در کار نیست و هیچ مقداری از این زمان به فردا اضافه نمی شود.


ارزش یک سال را دانش آموزی که مردود شده، می داند.


ارزش یک ماه را مادری که فرزند نارس به دنیا آورده ، می داند.


ارزش یک هفته را سردبیر یک هفته نامه می داند.


ارزش یک ساعت را عاشقی که انتظار معشوق را می کشد.


ارزش یک دقیقه را شخصی که از قطار جا مانده .


ارزش یک ثانیه را آن که از تصادفی مرگبار جان به در برده ، می داند.


ارزش یک عمر را کسی می داند که دم مرگ است و حسرت می خورد که چرا عمرش را به بطالت گذراند و عبادت خدا رو نکرد و عمل صالح کم انجام داده است.


باور کنید هر لحظه گنج بزرگی است !

گنجتان را آسان از دست ندهید!


به یاد داشته باشید: زمان به خاطر هیچ کس منتظر نمی ماند!


فراموش نکنید:

دیروز به تاریخ پیوست.

فردا معما است.

و امروز هدیه است!

منبع: http://azadivaandishe.blogsky.com

امام علی(ع) از دیدگاه دکتر شریعتی

سخن گفتن درباره علی (ع) بی‌نهایت دشوار است، زیرا به عقیده من، علی (ع) یک قهرمان یا یک شخصیت تاریخی تنها نیست.

هر کس درباره علی (ع) از ابعاد و جهات مختلف بررسی کند، خود را نه تنها در برابر یک فرد، یک فرد برجسته انسانی در تاریخ می‌بیند، بلکه خود را در برابر معجزه‌ای و حتا در برابر یک مساله علمی، یک معمای علمی «‌این خلقت» احساس می‌کند. بنابراین درباره علی (ع) سخن گفتن برخلاف آنچه که در وهله اول به ذهن می‌آید، درباره یک شخصیت بزرگ سخن گفتن نیست، بلکه درباره معجزه‌ای است که به نام انسان و به صورت انسان در تاریخ متجلی شده است.

علی (ع) یکی از شخصیت‌های بزرگی است که به نظر من بزرگترین شخصیت انسانی است (پیغمبر (ص) را باید جدا کرد که رسالت خاصی دارد) که از همه وقت، امروز ناشناخته می‌بود، بدشناخته‌تر است که کیست، محققین او را برای اولین بار می‌شناختند.

گاه علی (ع) را که توی این جنگ‌ها یک قهرمان شمشیرزن است، توی شهر یک سیاستمدار پرتلاش حساس است و توی زندگی یک پدر و یک همسر بسیار مهربان و بسیار دقیق است و یک انسان زندگی است و در همه ابعادش می‌بینیم، تاریخ می‌گوید، تنها در نیمه‌ شب‌ها، توی نخلستانهای اطراف مدینه می‌رفته و نگاه می‌کرده که کسی نبیند و نشوند و بعد سر در حلقوم چاه فرو می‌برده و می‌نالیده! هرگز، من نمی‌توانم قبول کنم که رنج‌های مدینه و رنج‌های عرب و جامعه عرب و حق جامعه اسلامی و حتا یارانش، این روحی را که از همه این آفرینش بزرگ‌تر است وادار به چنین نالیدنی بکند، هرگز!

درد علی (ع) خیلی بزرگ‌تر است و آن درد خیلی باید درد نیرومندی باشد، که این روح را این اندازه بی‌تاب بکند! مسلما این همان درد انسانی است که خود را در این عالم زندانی می‌بیند، انسانی است که خود را بیشتر از این عالم می‌بیند و احساس خفقان در این عالم می‌کند.

مسلما هر کسی که انسان‌تر است، پیش از آنچه هست در خود نیاز احساس می‌کند، انسان است، این است که می‌بینیم علی (ع) قهرمان متعالی سخن گفتن و زیبا سخن گفتن و پاک سخن گفتن است، نمونه اعلا و متعالی شهامت و گستاخی در جنگ است، نمونه عالی پاکی روح در حد اساطیر و تخیل فرضی انسان در طول تاریخ است، نمونه اعلای محبت و رقت و لطافت روح است، نمونه عالی دوست داشتن در حد نمونه‌های اساطیری است، نمونه عالی عدل خشک دقیقی است که حتا برای مرد خوبی مانند عقیل ـ برادرش - قابل تحمل نیست، نمونه اعلای تحمل است در جایی که تحمل نکردن، خیانت است و نمونه اعلای همه زیبایی‌هایی است و همه فضایلی است که انسان همواره نیازمندش بوده و ندانسته.

علی (ع) نه تنها امام است، در طول تاریخ هیچ شخصیتی با این امتیاز را نداشته که یک خانواده امام(ع) است، یعنی خانواده اساطیری است، خانواده‌ای که پدر علی (ع) است، مادر زهرا (س) است، پسر آن خانواده حسین (ع) [و حسن (ع)] است و دختر آن خانواده زینب (س) است.

چهرهایی که می‌خواهم، در قرن بیستم، به عنوان سمبل و تجسم یک ایدئولوژی مطرح و عنوا کنم، دارای این خصوصیات است. البته این کامل‌ترین خصوصیاتش نیست، اما اساسی‌ترین آنهاست

علی (ع) نخستین نسل در انقلاب اسلامی، علی (ع) در خانه پسرعمو، رابطه متقابل پیغمبر (ص) و علی (ع)، علی (ع) مظهر جهاد و رهبری جنگ، علی (ع)، ‌مرد سیاست و مسؤولیت اجتماعی، علی (ع) مرد کار یدی، کشاورزی و تولید، علی (ع) ‌مظهر نثر و شعر علی (ع) بهترین سخنور و سخنگو، علی (ع) ‌فیلسوف، علی (ع) مظهر بینش‌ها و ابعاد متضاد، علی (ع) ‌زهد انقلابی و عبادت، ‌تکیه بر عدالت، علی (ع) تساوی در مصرف، علی (ع) امام و مظهر حقیقت‌ها و ارزش‌ها، علی (ع) نفی مصلحت به خاطر حقیقت، نفی شخصیت، علی (ع) انسان‌دوستی.

درد علی (ع) دو گونه است: یک درد، دردی است که از زخم شمشیر ابن ‌ملجم در فرق سرش احساس می‌کند و درد دیگر دردی است که او را تنها در نیمه‌های شب خاموش به دل نخلستانهای اطراف مدینه کشانده ... و به ناله درآورده است ... ما تنها بر دردی می‌گرییم که از شمشیر ابن ‌ملجم در قرق سرش احساس می‌کند. اما این درد علی (ع) نیست، دردی که چنان روح بزرگی را به ناله درآورده است، «تنهایی» است که ما آن را نمی‌شناسیم!

باید این درد را بشناسیم،‌نه آن درد را که علی (ع) درد شمشیر را احساس نمی‌کند و ... ما درد علی (ع) را احساس نمی‌کنیم.

ما ملتی که افتخار بزرگ انتصاب به علی (ع) و مکتب علی (ع) را داریم و این بزرگترین افتخار تاریخی است که می‌تواند بدان بنازد و بالاخره بزرگترین سرمایه، امیدی است که می‌تواند به وسیله آن نجات پیدا کرده، ‌به آگاهی، بیداری، حرکت و رهایی برسد، اما در عین حال می‌بینیم که با داشتن علی (ع) و با داشتن «عشق به علی» هم نرسیده‌ایم!

در صورتی که «شیعه علی (ع) بودن» از«چون علی (ع) عمل کردن» شروع می‌شود و این مرحله‌ای است پس از شناخت و پس از عشق.

بنابراین ما یک ملت «دوستدار علی (ع) » ‌هستیم، اما نه «شیعه علی (ع) »‌! چراکه شیعه علی (ع) همچنان که گفتم علی (ع) ‌وار بودن، علی (ع) ‌وار اندیشیدن، علی (ع) ‌وار احساس کردن در برابر جامعه، ‌علی (ع) وار مسؤولیت احساس کردن و انجام دادن و در برابر خدا و خلق، ‌علی (ع) ‌وار زیستن، علی (ع) ‌وار پرستیدن و علی (ع) ‌وار خدمت کردن است.

منبع: http://mihan-shariati.mihanblog.com

امام علی(ع) از دیدگاه شهید مطهری

استاد شهید معتقد است که علی(ع) دو نیرویی بوده است و هرکس که بخواهد در مکتب او پرورش یابد دو نیرویی باید باشد. یک نیروی جاذبه و دیگری دافعه.

دیدگاه آن شهید مطهری پیرامون شناخت امام علی(ع)

1-تاثیر علی(ع) بر روی انسان‌ها: یکی ازجوانب و نواحی وجود این شخصیت عظیم، ناحیه تاثیر او بر روی انسان‌ها به شکل مثبت یا منفی است و به عبارت دیگر “جاذبه و دافعه” نیرومند اوست که هنوز هم نقش فعال خود را ایفا می‌نماید.

2-امتیاز اساسی علی(ع: ( امتیاز اساسی علی(ع) و سایر مردانی که از پرتو حق روشن بوده‌اند این است که علاوه بر مشغول داشتن خاطرها، به دل‌ها و روح‌ها نور و حرارت و عشق و نشاط و ایمان و استحکام می‌بخشند.

3-خاصیت و مکتب علی(ع):علی(ع) هم خاصیت فیلسوف است و هم خاصیت رهبر انقلابی و هم خاصیت پیر طریقت و هم خاصیتی از نوع خاصیت پیامبران مکتب او هم مکتب عقل و اندیشه است و هم مکتب شور و انقلاب و هم مکتب تسلیم و انضباط و هم مکتب حسن و زیبایی و جذبه و حرکت.


شهید مطهری و دکتر شریعتی

4-بیان اوصاف علی(ع): پیش از آنکه امام عادل برای دیگران باشد و درباره دیگران به عدل رفتار کند خود شخصا موجودی متعادل و متوازن بود. کمالات انسانیت را باهم جمع کرده بود. هم اندیشه‌ای عمیق و دور رس داشت و هم عواطفی رقیق و سرشار، کمال جسم و کمال روح را توام داشت. شب هنگام عبادت از ماسوی می‌برید و روز در متن اجتماع فعالیت می‌کرد. روزها چشم انسان‌ها مواسات و از خودگذشتگی‌های او را می‌دید و گوش‌هایشان پند و اندرزها و گفتارهای حکیمانه‌اش را می‌شنید و شب چشم ستارگان اشک‌های عابدانه‌اش را می‌دید و به گوش آسمان مناجات‌های عاشقانه‌اش را می‌شنید. هم مفتی بود وهم حکیم، هم عارف بود و هم رهبر اجتماعی، هم زاهد بود و هم سرباز، هم قاضی بود و هم کارگر، هم خطیب بود و هم نویسنده، بالاخره به تمام معنی یک انسان کامل بود با همه زیبایی‌هایش.


-5
علی(ع) شخصیت دو نیرویی:علی(ع) از مردانی است که هم جاذبه دارد و هم دافعه و جاذبه و دافعه او سخت نیرومند است. شاید در تمام قرون و اعصار، جاذبه و دافعه‌ای به نیرومندی جاذبه و دافعه علی(ع) پیدا نکنیم. دوستانی دارد عجیب، تاریخی، فداکار، با گذشت، از عشق او همچون شعله‌هایی از خرمنی آتش سوزان و پرفروغ‌اند جان دادن در راه او را آرمان و افتخار می‌شمارند ودر دوستی او همه چیز را فراموش کرده‌اند. از مرگ علی(ع) سالیان، بلکه قرونی گذشت اما این جاذبه همچنان پرتو می‌افکند و چشم‌ها را به سوی خویش خیره می‌سازد. در دوران زندگیش عناصر شریف و نجیب، خداپرستانی فداکار و بی‌طمع، مردمی با گذشت و مهربان، عادل و خدمتگزار خلق کرد و حول محور وجودش چرخیدند که هرکدام تاریخچه‌ای آموزنده دارند و پس از مرگش در دوران خلافت معاویه و امویان، جمعیت‌های زیادی به جرم دوستی او در سخت‌ترین شکنجه‌ها قرار گرفتند اما قدمی را در دوستی و عشق علی(ع) کوتاه نیامدند و تا پای جان ایستادند.

شهیدمطهری


6-جاودانه ماندن علی(ع):علی(ع) اگر رنگ خدا نمی‌داشت و مردی الهی نمی‌بود فراموش شده بود. تاریخ بشر قهرمان‌های بسیار سراغ دارد قهرمان‌های سخن، قهرمان‌های علم و فلسفه، قهرمان‌های قدرت و سلطنت،‌ قهرمان میدان جنگ ولی همه را بشر از یاد برده و یا اصلا نشناخته است اما علی(ع) نه تنها با کشته شدنش نمرد بلکه زنده‌تر شد خود می‌گوید: “گردآورندگان دارایی‌ها در همان حال که زنده‌اند مرده‌اند و دانشمندان (علمای ربانی) پایدارند تا روزگار پایدار است جسم‌های آنها گمشده است اما نقش‌های آنها بر صفحه دل‌ها موجود است. ”(1) درباره شخص خودش می‌فرماید: “فردا روزهای مرا می‌بینید و خصایص شناخته نشده من برایتان آشکار می‌گردد و پس از تمام شدن جان من و ایستادن دیگری به جای من مرا خواهید شناخت”(2)

در حقیقت علی(ع) همچون قوانین فطرت است که جاودانه می‌مانند. او منبع فیاضی است که تمام نمی‌گردد بلکه روز به روز زیادتر می‌شود و به قول “جبران خلیل جبران” از شخصیت‌هایی است که در عصر پیش از عصر خود به دنیا آمده‌اند.

بعضی از مردم فقط در زمان خودشان رهبرند و بعضی‌ اندکی بعد از زمان خویش نیز رهبرند و به تدریج رهبریشان رو به فراموشی می‌رود. اما حضرت علی(ع) و معدودی از انسان‌ها با خصایص بیان شده همیشه هادی و رهبرند.

-7علی(ع) تجسم حقیقت: علی(ع) مقیاس میزانی است برای سنجش فطرت‌ها و سرشت‌ها، آن که فطرتی سالم و سرشتی پاک دارد از وی نمی‌رنجد ولو اینکه شمشیرش بر او فرود آید و آن که فطرتی آلوده دارد به او علاقه‌مند نگردد ولو اینکه احسانش کند. چون علی(ع) جز تجسم حقیقت چیزی نیست او خود می‌فرماید: “اگر با این شمشیرم بینی مومن را بزنم که با من دشمن شود هرگز دشمنی نخواهد کرد و اگر همه دنیا را بر سر منافق بریزم که مرا دوست بدارد هرگز مرا دوست نخواهد داشت. زیرا که این سخن بر زبان پیغمبر امی جاری گشته که گفت: “یا علی! مومن تو را دشمن ندارد و منافق تو را دوست نمی‌دارد. ”(3)


-8
سبب دوستی و محبت علی(ع) در د‌ل‌ها: فوق‌‌العادگی علی(ع) در چیست که عشق‌ها را برانگیخته و دل‌ها را به خود شیفته ساخته و رنگ حیات جاودانی گرفته و برای همیشه زنده است؟ چرا دل‌ها همه خود را با او آشنا می‌بینند و اصلا او را مرده احساس نمی‌کنند بلکه زنده می‌یابند؟ مسلما ملاک دوستی او جسم او نیست زیرا جسم او اکنون در بین ما نیست و ما آن را احساس نکرده‌ایم، و با محبت علی(ع) از نوع قهرمان‌دوستی که در همه ملت‌ها وجود دارد نیست. هم اشتباه است که بگوییم محبت علی(ع) از راه محبت نیست هم اشتباه است که بگوییم محبت علی(ع) از راه محبت فضیلت‌های اخلاقی و انسانی است و حب علی(ع) حب انسانیت است. 

معلم شهید مرتضی مطهری


درست است علی(ع) مظهر انسان کامل بوده و درست است که انسان نمونه‌های عالی انسانیت را دوست می‌دارد اما اگر علی(ع) همه این فضایل انسانی را که داشت می‌‌‌داشت آن حکمت و آن علم، آن فداکاری‌ها و از خود گذشتگی‌ها، آن تواضع و فروتنی‌، ‌آن ادب، آن مهربانی و عطوفت، آن ضعیف‌پروری، آن عدالت، آن آزادگی و آزادیخواهی، آن احترام به انسان، آن ایثار، آن شجاعت، آن مروت و مردانگی نسبت به دشمن، آن سخا و جود و کرم و... اگر علی(ع) همه اینها را داشت می‌داشت اما رنگ الهی نمی‌داشت مسلما این قدر که امروز عاطفه‌انگیز و محبت خیز است نبود. علی(ع) از آن نظر محبوب است که پیوند الهی دارد، دل‌های ما به طور ناخودآگاه در اعماق خویش با حق سرو سر و پیوستگی دارد و چون علی(ع) را آیت بزرگ حق و مظهر صفات حق می‌یابند به او عشق می‌ورزند. درحقیقت پشتوانه عشق علی(ع) پیوند جان‌ها با حضرت حق است که برای همیشه در فطرت‌ها نهاده شده و چون فطرت‌ها جاودانی است مهر علی(ع) نیز جاودان است.

نقطه‌های روشن در وجود علی(ع) بسیار زیاد است اما آنچه برای همیشه او را درخشنده و تابان قرار داده ایمان و اخلاص اوست و آن است که به وی جذبه الهی داده است.

9-علی(ع) مردی دشمن‌‌ساز و ناراضی‌ساز: علی(ع) مردی دشمن ساز و ناراضی ساز بود، این یکی دیگر از افتخارات بزرگ اوست. هر آدم هدفدار و مبارز و مخصوصا انقلابی که در پی عملی ساختن هدف‌های مقدس خویش است مصداق قول خداست که “یجاهدون فی سبیل الله و لا یخافون لومه لائم: در راه خدا می‌کوشند و از سرزنش، سرزنشگری بیم نمی‌کنند. ” (4)

اگر شخصیت علی (ع)، امروز تحریف نمی‌شد و همچنان‌که بوده ارائه داده می‌شد، بسیاری از مدعیان دوستیش در ردیف دشمنانش قرار می‌گرفتند! علی(ع) در راه خدا از کسی ملاحظه نداشت بلکه اگر به کسی عنایت می‌ورزید و از کسی ملاحظه می‌کرد به خاطر خدا بود.

قهرا این حالت، دشمن ساز است و روح‌های پر طمع و پر آرزو را رنجیده می‌کند و به درد می‌آورد. در میان اصحاب پیغمبر (ص) هیچ‌کس مانند علی(ع) دوستانی فداکار نداشت، همچنانکه هیچ کس مانند او دشمنانی این چنین جسور و خطرناک نداشت. مردی بود که حتی بعد از مرگ، جنازه‌اش مورد هجوم دشمنان واقع گشت. او خود از این جریان آگاه بود و آن را پیش‌بینی می‌کرد و لذا وصیت کرد که قبرش مخفی باشد و جز فرزندانش دیگران ندانند، تا آنکه حدود یک قرن گذشت و دولت امویان منقرض گشت، خوارج نیز منقرض شدند و یا سخت ناتوان گشتند، کینه‌ها و کینه‌توزی‌ها کم شد و به دست امام صادق (ع) تربت مقدسش اعلان گشت.


-10
علی(ع) مظهر جامعیت و انسان کامل: یکی از مظاهر جامعیت و انسان کامل بودن علی(ع) این است که در مقام اثبات و عمل با فرقه‌های گوناگون و انحرافات مختلف روبرو شده و با همه مبارزه کرده است. گاهی او را در صحنه مبارزه با پول پرست‌ها و دنیا پرستان متجمل می‌بینیم، گاهی هم در صحنه مبارزه با سیاست پیشه‌های ده رو و صدرو، گاهی با مقدس نماهای جاهل و منحرف. لذا وجود مقدس حضرت علی(ع) در دوران خلافتش سه دسته را از خود طرد کرد و با آنان به پیکار برخاست؛ اصحاب جمل که خود آنان را ناکثین نامید و اصحاب صفین که آنها را قاسطین خواند و اصحاب نهروان یعنی خوارج که خود آنها را مارقین می‌خواند. (5(
-11
مبارزه علی(ع) با دو طبقه: سراسر وجود علی (ع)، تاریخ و سیرت علی (ع)، خلق و خوی علی (ع)، رنگ و بوی علی (ع)، سخن و گفتگوی علی(ع) درس و سرمشق و تعلیم و رهبری است. همچنان که جذب‌های علی(ع) برای ما آمرزنده و درست است، دفع‌های او نیز چنین است، ما معمولا در زیارت‌های علی(ع) و سایر اظهار ادب‌ها مدعی می‌شویم که ما دوست دوست تو، و دشمن دشمن تو هستیم. تعبیر دیگر این جمله این است که به سوی آن نقطه می‌رویم که در جو جاذبه تو قرار دارد و تو جذب می‌کنی و از آن نقاط دوری می‌گزینم که تو آنها را دفع می‌کنی.

علی(ع) دو طبقه را سخت دفع کرده است1؛ - منافقان زیرک. -2 زاهدان احمق.

همین دو درس، برای مدعیان تشییع او کافی است که چشم باز کنند و فریب منافقان را نخورند، تیزبین باشند و ظاهربینی را رها نمایند.

پی نوشت

1-نهج‌البلاغه، حکمت 139

2-نهج‌البلاغه، خطبه 149

3-نهج‌البلاغه، حکمت 42

4-سوره مائده، 54

5-و قبل از آن حضرت، پیغمبر (ص) آنان را به این نام‌ها نامید که به وی گفت: “ستقاتل بعدی الناکثین و القاسطین و المارقین” پس از من با ناکثین و قاسطین و مارقین مقاتله خواهی کرد. این روایت را ابن‌ابی‌الحدید در شرح نهج‌البلاغه، ج 1، ص 201 نقل می‌کند و می‌گوید این روایت یکی از دلایل نبوت حضرت ختمی مرتب است، زیرا که اخباری صریح است از آینده و غیب که هیچ‌گونه تاویل و اجمالی در آن راه ندارد.

لعنت بر این آبرو شلوار می فروشم !‌!‌‌!‌!

خانم بخر قشنگ است ..گیتار می فروشم

باور کنید این را ناچار می فروشم


آقا بخر اصیل است؛ یک عمر (دست) من بود

چون کار نیست ناچار، آچار می فروشم  


آقاپسر مضرّ است این را نخر عزیزم

لعنت به من که ناچار، سیگار می فروشم


همسایه آش نذری آورده است امشب

مردم! زنم مریض است، افطار می فروشم!


یک ذره شیمیایی ست اما هنوز خوبند

کلیه از برای، بیمار میفروشم


خانه خراب گشتم عکاس ها کجایید؟!

چیزی نمانده..عکس آوار می فروشم


بچه گرسنه مانده.. جز آبرو نمانده..

لعنت به این آبرو .. شلوار می فروشم !!! ! !



منبع: http://javadyavari.blogfa.com

علی(ع) امام عدالت

حضرت على (ع) از آغاز مردم را به عدالت خواهى دعوت کرد و تا آخر هم چنان پایدار بود و در تمام مراحل عدالت را رعایت مى کرد.

عدم استفاده شخصی از بیت المال



علی (ع) به فرماندهی یک سپاه از یارانش از یمن بر می گشت و حله های یمنی مرا داشت که متعلق به بیت المال بود نه خودش نه خودش یکی از آن حله ها را پوشید نه به یکی از سپاهیانش اجازه داد در آنها تصرف کند یکی دو منزل نزدیک مکه (آنوقت رسول خدا برای حج به مکه آمده بود) و برای گزارش زود تر به حضور رسید و سپس برگشت که با همراهانش وارد مکه شوند. وقتی که به محل سربازان رسید، دید آنها حله ها را در آورده اند و پوشیده اند.


علی (ع) بدون هیچ ملاحظه و رودربایستی و مصلحت اندیشی سیاسی، همه را از تن آنها کند و جای اول گذاشت. سربازان ناراحت شدند. وقتی که به حضور رسول خدا رسیدند یکی از چیزهایی که رسول خدا از آنها پرسید این بود که: از رفتار فرمانده تان راضی هستید؟ گفتند: بلی، اما... و قصه ی حله را به عرض رساندند.

این جا بود که رسول خدا(ص) جمله تاریخی را در باره ی علی(ع) فرمود

«او خشن ترین فرد است در ذات خدا»

یعنی علی آنجا که پای امر الهی برسد، از هرگونه مصانعه و ملاحضه کاری به دور است. مصانعه و مصانعه دوستی نوعی ضعف و زبونی است و نقطه مقابل خشونت اصولی است که نوعی شجاعت و قوت است.


علی (ع) افراد فرصت طلب را سرکار نگذاشت

طلحه و زبیر خدمت على (ع) عرض کردند با تو بعیت کردیم که ما را بر دیگران برترى دهى در کارها با ما مشورت نمائى و در عطا مزیت قائل شوى، با این همه خدمت که در راه اسلام کردیم تو بین ما و سایرین فرقى نمى گذاری. ما از تو حمایت کردیم ولى اکنون مالک اشتر و حکیم بن جبله را به ولایت مى گمارى باید ولایت بصره و کوفه را بما بدهى و الا ما نمى توانیم به همکارى خودمان ادامه دهیم. على (ع) فرمود: قبل از شما گروه دیگرى هم براى اسلام کوشش کردند ولى براى خدا کردند جزا هم از خدا مى گیرند. از خدا بترسید و فساد نکنید.

رشوه

به یکى از عمالش که رشوه گرفته بود فرمود: از خدا بترس و حق مردم را بازده، اگر بر تو تمکن یافتم وظیفه ام را نسبت به تو انجام مى دهم و با این شمشیر ترا به دوزخ مى فرستم .

عدم سوء استفاده شخصى از بیت المال

هارون بن عنزه از پدرش نقل کرده که در قصر خورنق در کوفه بر على وارد شدم، زمستان بود و قطیفه کهنه اى پوشیده بود و از سرما مى لرزید گفتم یا امیر المؤمنین تو هم در بیت المال سهمى دارى چرا با خودت چنین مى کنى؟ فرمود بخدا سوگند از مال شما چیزى نمى گیرم و این قطیفه را از مدینه از اموال شخصى آورده ام. خوراکش از غله تهیه مى شد. با کمال سادگى همانند فقیرترین مردم زندگى مى کرد.

رعایت عدالت در خویشان

عقیل برادرش عرض کرد فقیرم و بچه هایم گرسنه و برهنه اند و سهمى که به من مى دهى کافى نیست سهم مرا از بیت المال زیادتر کن فرمود بیت المال مال من نیست که به شما زیادتر بدهم. صبر کن موقع تقسیم حقوق من حقوق خودم را به تو مى دهم ـ عرض کرد ناچار مى شوم به جاى دیگر پناه ببرم ـ و رفت نزد معاویه در جلسه اول صد هزار درهم به او داد.

عبدالله بن جعفر به على عرض کرد پولى به من بده فرمود: ندارم، عرض کرد بیت المال در اختیار شما است. فرمود مال من نیست اجازه بده تا حیوان سوارى خودم را بفروشم.

تساوى در قانون حتى درباره خودش

زره خودش را در دست یک نفر مسیحى دید ـ او را پیش شریح قاضى برد و فرمود: این زره مال من بوده نه آن را فروخته ام و نه بخشیده ام. مرد مسیحى گفت زره مال خودم مى باشد. شریح گفت: زره دست این مرد و در تصرف اوست یا على آیا شاهد و بینه دارى که زره مال تو مى باشد . فرمود ندارم. شریح گفت: پس زره مال این مرد مى باشد. مرد مسیحى از این حکم تعجب کرد زره را برداشت و رفت على هم تسلیم حکم دادگاه شد. مرد مسیحى از جلسه بیرون رفت و برگشت و گفت: شهادت مى دهم که این حکم از احکام پیامبران است که امیرالمؤمنین باشد و با یک فرد عادی براى قضاوت نزد قاضى برود و قاضى هم به نفع فرد عادی و به زیان امیر خود قضاوت کند. یا على زره مال تو است و من دورغ گفتم و اشهد ان لا اله الا الله و ان محمدا رسول الله. مسلمان شد و در جنگ نهروان در لشگریان على شهید شد.

عدم کوتاهى در اجراى عدالت و تسلیم مقدس نماها شدن

در جنگ نهروان با خوارج جنگید ـ آنها دوازده هزار نفر بودند هشت هزار آنها تسلیم شدند و در حدود چهار هزار نفر کشته شدند خوارج هم مقدس و ظاهر الصلاح و اهل نماز و روزه بودند. و جنگ با چنین افرادى کار بسیار دشوارى بود. و جز على از دیگرى ساخته نبود . و خودش مى فرمود: آن من بودم که توانستم این فتنه را خاموش نمایم.

اینها همان افرادى بودند که وقتى معاویه دستور داد قرآنها را بر سر نیزه کنند و على فرمود دروغ مى گویند با آنها بجنگید گفتند با قرآن بجنگیم؟! ما براى دفاع از قرآن به جنگ آمده ایم. و على ناچار شد جنگ را متوقف سازد و حکمیت را بپذیرد. و بعد همین ها بر على شوریدند که چرا حکمیت را پذیرفتى و باید توبه کنى. و در نماز به او اقتدا نمى کردند و مى گفتند کافر شدى مادام که اعلان جنگ نکردند على با آنها کارى نداشت. اما وقتى طغیان کردند و دست به غارتگرى و آشوب زدند على هم در برابر آنها ایستاد.

خوارج مردمى عابد و متنسک و تنگ نظر بودند، شبها عبادت و روزها غالبا روزه بودند. پیشانیها از کثرت عبادت پینه کرده بود به احکام ظاهرى اسلام سخت پایبند بودند ـ به عقیده خود سخت مقید بودند ـ جاهل و نادان بودند و کج فهم ـ به عنوان امر به معروف و نهى از منکر قیام کردند ـ جاهل بودند و آیه ان الحکم الا لله را بد تفسیر مى کردند و به تفسیر امام و رهبر گوش نمى دادند.

ارسطو:عدالت جزوی از فضیلت نبود بلکه همه فضیلتها بود و جور که ضد آن است جزوی از رذالت نبود بلکه همه رذالت ها بود.

ولایت و امامت به مناسبت میلاد امام علی(ع)

ولایت فقیه پرتوى از ولایت امام زمان (علیه السلام)، و ولایت امام زمان(علیه السلام) پرتوى از ولایت پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)، و ولایت پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) پرتوى از ولایت اللّه جلّ و علا است.

از دیدگاه مکتب توحید، مالک همه چیز و همه کس خداست و همچنین مالکیت مطلقه او منشأ حاکمیّت مطلقه اوست. از این رو بنابر اعتقاد موحّدان، هر حکومتى باید از حکومت اللّه سر چشمه گیرد و بر اساس اراده و اجازه او تشکیل شود.



آن زمان که خداوند پیامبرانش را براى هدایت انسانها فرستاد، حقّ زمامدارى آنان را نیز امضا فرمود و همگان را به تبعیّت و فرمانبرى آنان در همه زمینه ها دعوت نمود.

در باره پیامبر گرامى اسلام فرمود: «فلا و ربک لایؤمنون حتّى یحکّموک فیما شجر بینهم، ثم لایجدوا فى انفسهم حرجاً ممّا قضیت و یسلّموا تسلیماً».

«قسم به پروردگار تو! این مردم مؤمن واقعى نخواهند بود، مگر آنکه حکومت و داورى تو را در همه موارد مورد اختلاف خویش بپذیرند، سپس نسبت به رأى و قضاوت تو ـ حتّى اگر مخالف منافع آنان باشد ـ کاملا تسلیم باشند و حتّى در درون دل خویش، هیچگونه نارضایتى و ناراحتى احساس نکنند».

و نیز در همین باره فرمود: «النبى اولى بالمؤمنین من أنفسهم».

« در رعایت مصالح فردى و اجتماعى ایمان آوردگان ـ ولایت پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)بر جان و مال آنان بالاتر و بیشتر از ولایت خود آنان است».

بدیهى است که این ولایت با رحلت پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) پایان نمىپذیرد. و حفظ حدود اسلام و استقرار نظام مسلمین که حکمت امضاى چنین ولایتى براى آن حضرت(صلى الله علیه وآله وسلم)، بود پس از او نیز استمرار مى یابد. و بدین طریق ائمه بزرگوارى که وارثان تمام شئون پیامبر ـ غیر از نبوّت ـ مى باشند عهده دار این ولایت و حاکمیت به حساب مى آیند.

امام رضا(علیه السلام)مى فرمایند: «إنّ الامامة خلافة اللّه و خلافة رسوله(صلى الله علیه وآله وسلم) و مقام امیرالمؤمنین (علیه السلام) و خلافة الحسن و الحسین(علیهما السلام). إن الامام زمام الدین و نظام المسلمین و صلاح الدنیا و عزّ المؤمنین، الامام أسّ الاسلام النامى و فرعه السامى. باالامام تمام الصلوة و الزکوة و الصّیام و الحج و الجهاد و توفیر الفیىء و الصدقات و امضاء الحدود و الاحکام و منع الثغور و الاطراف».

«براستى امامت، خلافت از خدا و خلافت رسولخدا (صلى الله علیه وآله وسلم) و مقام امیرالمؤمنین (علیه السلام) و خلافت حسن و حسین (علیهما السلام) است. براستى امامت، زمام دین و نظام مسلمین وصلاح دنیا و عزّت مؤمنان است.



امام، بنیاد رشد کننده اسلام و شعبه والاى آن است. به وسیله امام است که نماز و زکات و روزه و حج و جهاد شکل مىگیرند و کمال مىیابند و خراج و صدقات فزونى مىپذیرند و حدود و احکام الهى اجراء مىشوند و مرزها و جوانب مملکت اسلامى محفوظ مىمانند».

در این دوران، امام زمان حضرت مهدى (علیه السلام) که از جانب خدا و به تبعیّت از پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) دارنده همه شئونات مذکور است، در پس پرده غیبت بسر مىبرد و از سوى دیگر تردیدى نیست که باغیبت آن بزرگوار، خداوند حکیم، پیروان او و امّت بزرگ اسلام را بىسرپرست و بلاتکلیف نمىپسندد.

پس یا باید پذیرفت که خداوند امر تعیین حاکم و ولىّ امر را مطلقاً بر عهده خود مردم وا نهاده است که ممکن نیست. چون شرایط غیبت، حکمتهاى جعل حاکم و ولىّ امر الهى را تغییر نداده بلکه آن را ضرورىتر مىسازد، و خدایى که در دوران حضور پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) و امام (علیه السلام) مردم را بى رهبر و سرپرست نپسندیده، وا نهادگى آنان را در زمان غیبت امضا نمى فرماید.

و یا باید قبول کرد، که در دوران غیبت نیز، اشخاصى با بهرهگیرى از ولایت الهى و حق حاکمیت پیامبر و امام، در چهار چوبه کلمات راهگشا و فرمایشات مسئولیت بخش خود آن بزرگواران، حق ولایت و وظیفه سرپرستى مسلمین را بر عهده دارند.

اسحاق بن یعقوب از امام زمان (علیه السلام) طى نامهاى مىپرسد که به هنگام غیبت شما در حوادثى که روى مىدهد به چه کسى مراجعه کنیم؟ فرمود:

«اما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها إلى رواة حدیثنا فانّهم حجّتى علیکم و انا حجّة اللّه.»

«در حوادث و رویدادهایى که برایتان پیش مى آید به راویان حدیث ما مراجعه کنید که آنها حجت من بر شما هستند و من حجت خدایم».

امام حسن عسکرى(علیه السلام) فرمودند: «فامّا من کان من الفقهاء صائناً لنفسه حافظاً لدینه مخالفاً لهواه مطیعاً لأمر مولاه، فللعوام أن یقلّدوه.»

«هر فقیهى که نگهدارنده نفس ـ از انحرافات و لغزشها ـ و حفظ کننده دین و مخالف با هواهاى نفسانى و مطیع امر مولاى خویش باشد، بر عامّه مردم است که تقلید کننده ـ و تابع ـ او باشند».

و امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «ینظر اِنّ من کان منکم ممن روى حدیثنا و نظر فى حلالنا و حرامنا و عرف احکامنا فلیرضوا به حکماً فانّى قد جعلته حاکماً».

«آنان که باهم اختلافى دارند باید بنگرند و یک نفر از بین شما را که راوى حدیث ما و صاحب نظر در حلال و حرام، باشد و احکام ما را بشناسد شناسایى کنند و او را «حَکَم» قرار دهند زیرا من او را حاکم بر شما قرار دادم.

ساده اندیشانه خواهد بود اگر کسى بگوید دائره این «حجّت قرار گرفتن» و «لزوم تبعیت و تقلید» و «جعل حاکمیت» فقط منحصر در اختلافات شخصى دو نزاع کننده یا پارهاى فروع فقهى مىباشد، و امام زمان(علیه السلام) و سایر امامان بزرگوار در این فرمایشات به امر مهم حکومت و راهبرى اجتماع بر اساس قواعد اسلام و قرآن، نظرى نداشته و تشکیل حکومت اسلامى و کیفیت پیاده شدن احکام اجتماعى این دین مبین را، در این احادیث ونظایر آنها، نادیده گرفته و دست فتنه پردازان دوره غیبت را در بازیچه قرار دادن نظام اسلام و مسلمین، کاملا باز قرار دادهاند!!

امام راحل (قدس سره) در مبحث ولایت فقیه از «کتاب البیع» بعد از نقل و بررسى دهها دلیل و روایت معتبر مىفرماید:

از آنچه بیان شد نتیجه مىگیریم که فقهاء از طرف ائمّه (علیهم السلام) در جمیع آنچه در اختیار آنان بوده است، داراى ولایت هستند. مگر دلیلى بر اختصاص امرى خاص به معصوم (علیه السلام)اقامه شود که در آن صورت، این اصل کلى، استثناء مىخورد ... .

ما قبلا گفتیم همه اختیاراتى که در خصوص ولایت وحکومت براى پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) و ائمه(علیهم السلام) معیّن شده است، عیناً براى فقیه نیز معیّن و ثابت است. امّا اگر ولایتى، از جهت دیگر غیر از زمامدارى و حکومت، براى ائمه (سلام اللّه علیهم) معین و دانسته شود، دراین صورت فقهاء ازچنین ولایتى برخوردار نخواهند بود. پس اگر بگوییم امام معصوم(علیه السلام)راجع به طلاق دادن همسر یک مرد یا فروختن و گرفتن مال او ـ گرچه مصلحت عمومى هم اقتضا نکند ـ ولایت دارد، این دیگر در مورد فقیه، صادق نیست و او در این امور ولایت ندارد، و در تمام دلایل که پیشتر راجع به ولایت فقیه گفتیم، دلیلى بر ثبوت این مقام براى فقها وجود ندارد. چنانکه در کلام امام راحل (قدس سره) اشاره شده ولایت فقیه با همه گستردگىاش در حیطه حفظ مصلحت عمومى جامعه اسلامى شکل مىگیرد.

به عبارت دیگر، فقیه جامع الشرایط در هر شرایط زمانى و مکانى و اجتماعى باید راهى رابرگزیند که مکتب و مقرّرات آن بهتر اجرا شود. و به تعبیر فقها، باید «غبطه مسلمین» را رعایت نماید، به این معنا که در همه امور باید آنچه را که بیشتر به صلاح اسلام و مصلحت مسلمین است اختیار کند.

از همین دیدگاه است که در حکومت اسلامى دوران غیبت، تشکیل قواى سهگانه قانونگذارى، قضایى، اجرایى و نهادهاى نظارتى از طرف فقیه ضرورت مىیابد وبا همه اختیاراتى که ولىّ فقیه در اداره اجتماع دارد، باز هم مراجعه به آراى مردم در امورى چون تعیین رئیس جمهور و نوّاب مجلس و غیره معنا پیدا میکند.

منبع:id=75؟http://www.jamkaran.info/Page_View.aspx

دنیای امتحانات دانشجویان

خــــــرخوانان




تقلب در زیر پا



انواع تقلب


نوشتن تقلب روی ناخن


درس خواندن


تفلب روی ساق پا


جلسه امتحان


جلسه امتحان


نوشتن روی برگه امتحانی برای گرفتن نمره


استاد تورو به خدا قسمت می دهم.
استاد ما روز امتحانات دچار یک مشکل روحی شدید شدیم

مشاعره

حافظ:

اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را

به خال هندویش بخشم سمرقند بخارا را

 

صائب تبریزی:

اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را

به خال هندویش بخشم سر و دست و تن و پا را

هر آنکس چیز می بخشد ز مال خویش می بخشد

نه چون حافظ که می بخشد سمرقند و بخارا را

 


شهریار:

اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را

به خال هندویش بخشم تمام روح اجزا را

هر آنکس که چیز می بخشد بسان مرد می بخشد

نه چون صائب که می بخشد سر و دست و تن و پا را

سر و دست و تن و پا را به خاک گور می بخشند

نه بر آن ترک شیرازی که برده جمله دلها را

 


محمد عیادزاده:

اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را

خوشا بر حال خوشبختش ، بدست آورد دنیا را

نه جان و روح می بخشم نه املاک بخارا را

مگر بنگاه املاکم ؟ چه معنی دارد این کارا ؟

و خال هندویش دیگر ندارد ارزشی اصلاً

که با جراحی صورت عمل کردند خال ها را

نه حافظ داد املاکی ، نه صائب دست و پا ها را

فقط می خواستند این ها ، بگیرند وقت ما ها را.....؟؟؟

 

باتشکر از دانشجوی عزیز کیانوش غلامیان

با دانشجویان ورودی مهر87


نشسته از راست:علی بوذرجمهر(دهدشت)-سیدمحمدرضا هاشمی زاده(اهواز)
مهدی خادمی نیا(باغملک)-غلام عباس زاده(ایذه(
ایستاده از راست:علی شریفی(رامهرمز)-مسعود اسکندری(اهواز)-علی بهادری(دزفول( میرزاپور(کوهدشت)-داوردتیموری(ایذه)-مجتبی رجبعلی پور(اهواز)

آسانسور معجزه گر

روزی ، یک پدر روستایی با پسر پانزده ساله اش وارد یک مرکز تجاری میشوند.

پسر متوّجه دو دیوار براق نقره‌ای رنگ میشود که بشکل کشویی از هم جدا شدند و دو باره بهم چسبیدند، از پدر میپرسد، این چیست ؟ پدر که تا بحال در عمرش آسانسور ندیده میگوید پسرم، من تا کنون چنین چیزی ندیدم، و نمیدانم .

در همین موقع آنها زنی بسیار چاق را میبینند که با صندلی چرخدارش به آن دیوار نقره‌ای نزدیک شد و با انگشتش چیزی را روی دیوار فشار داد، و دیوار براق از هم جدا شد ، و آن زن خود را بزحمت وارد اطاقکی کرد، دیوار بسته شد، پدر و پسر ، هر دو چشمشان بشماره هائی بر بالای آسانسور افتاد که از یک شروع و بتدریج تا سی‌ رفت، هر دو خیلی‌ متعجب تماشا میکردند که ناگهان ، دیدند شماره‌ها بطور معکوس و بسرعت کم شدند تا رسید به یک، در این وقت دیوار نقره‌ای باز شد، و آنها حیرت زده دیدند، دختر ۲۴ ساله مو طلایی بسیار زیبا و ظریف ، با طنازی از آن اطاقک خارج شد.

پدر در حالی که نمیتوانست چشم از آن دختر بردارد، به آهستگی، به پسرش گفت : پسرم ، زود برو مادرت را بیار اینجا!!!

 

با تشکر از دانشجوی عزیز جناب آقای کیانوش غلامیان

روانشناسی ازدواج

ازدواج یکی از مراحل مهم در زندگی انسان به شمار می‌رود. نتایج اطلاعات متعددی که در مورد ازدواج انجام شده بر اهمیت آن در سلامت جسمانی و روان شناختی تأکیده کرده‌اند. در دهه‌های اخیر توجه بسیاری از پژوهشگران و متخصصان بالینی و خانواده به کیفیت روابط زناشویی ، رضایت زوجین و تأثیر آن در سلامت خانواده جلب شده است. بطور کلی آنچه در مباحث روانشناسی ازدواج مورد توجه است بررسی عوامل مؤثر بر ازدواج و عوامل ارتقاء دهنده شرایط کیفی ازدواج است که مباحثی چون نقش عوامل مادی ، فرهنگی ، روانی ، شخصیتی را بر تصمیم گیری ازدواج و رضایت ازدواج را در بر می‌گیرد.


ازدواج به عنوان یکی از رویدادهای مهم مرحله انتقال به بزرگسالی مقوله‌ای بسیار پیچیده است. شروع مطالعه علمی و دقیق در این مورد به سال 1930 بر می‌گردد، که بطور گسترده‌تر در سال 1950 تغییراتی عمیق در پروژهشهای مربوط به آن صورت گرفت. اولین تحقیق منتشر شده در مورد روانشناسی ازدواج اثر ترمن و همکارانش بود. آنها تلاش کردند به این سؤال پاسخ دهند که چه تفاوتهایی می‌تواند بین ازدواج موفق و نا‌موفق داشته باشد.

بطور کلی می‌توان گفت در روانشناسی ازدواج دو دسته مبحث کلی مورد توجه است. یک دسته مباحثی است که به شرایط قبل از ازدواج و در واقع به مرحله تصمیم گیری برای ازدواج می‌شود، در دسته دیگر مطالبی را شامل می‌شود که به مراحل حین ازدواج و بعد از ازدواج مربوط هستند. در زیر به برخی از آنها می‌پردازیم.

در این مرحله تلاش می‌شود سؤالاتی از این قبیل پاسخ داده شود که یک فرد چگونه می‌تواند زوج مناسبی برای خود انتخاب کند؟ در انتخاب زوج چه اولویتهایی را مد نظر قرار دهد؟ آیا شرایط مادی مهمتر هستند یا شرایط خانوادگی و فرهنگی؟ عوامل شخصیتی تا چه اندازه می‌تواند ازدواج موفقی را پیش بینی کند؟ آیا تناسب و همانندی در صفات شخصیتی مهمتر است یا مکمل بودن این خصوصیات؟ چگونه می‌توان فهمید دو نفر از لحاظ شخصیتی چقدر با یکدیگر تناسب دارند و غیره. روانشناسی ازدواج تلاش کرده با انجام تحقیقاتی به سؤالات فوق پاسخهای مناسب ارائه داده و نتایج یافته‌های خود را در فرآیند مشاوره ازدواج در اختیار افراد قرار دهد.

آنچه در فرآیند مشاوره ازدواج در این مرحله مورد توجه است، رعایت اصل تناسب و اصل اولویت بندی است. بر اساس اصل تناسب گفته می‌شود هر اندازه افراد از لحاظ شرایط مادی ، فرهنگی و شخصتی ، تحصیلی متناسب با یکدیگر باشند ازدواج موفقتری خواهند داشت. به همان اندازه که ازدواج یک فرد از طبقه اقتصادی بسیار بالا با فردی از طبقه اقتصادی پایین عدم هماهنگی و در نتیجه احتمال عدم موفقیت را به همراه خواهد داشت، عدم تناسب ویژگیهای شخصیتی نیز (حتی بیشتر) مشکلات عمیق را بروز خواهد داد.

تصور کنید ازدواج یک فرد با ویژگی شخصیتی برونگرایی با فردی با ویژگی شخصیتی درونگرایی را. با توجه به اینکه افراد برونگرا تمایلات شدید به شرایط بیرونی مثل برقراری روابط اجتماعی ، حضور در جمع و غیره دارند و افراد درونگرا برعکس تنهایی را بیشتر می‌پسندند، به نظر شما ازدواج موفقی خواهند داشت. بر اساس اصل الویت بندی گفته می‌شود چون در عمل ، امکان ازدواج با فردی که از تمام جنبه‌ها مطابق با شرایط و مدارکهای فرد باشد پایین است، بنابراین توصیه می‌شود با اولویت بندی و امتیاز دهی به هر یک از جنبه‌های مورد ملاک ، تصمیم گیری را آسانتر انجام دهند. این نوع اولویت بندی در کلیه تصمیم گیریها مورد نظر است.

در این مرحله مسائلی مورد بررسی قرار می‌گیرند که آغاز یک ازدواج موفق و تداوم آنرا تحت تأثیر قرار می‌دهند. با توجه به اینکه دو فردی که با امر ازدواج تصمیم می‌گیرند زندگی مشترکی را زیر یک سقف آغاز کنند، تفاوتهای عمیقی دارند که بخشی از آن به تفاوتهای زن و مرد و بخش دیگر به تفاوتهای اقتصادی ، فرهنگی ، تربیتی و خانوادگی و ... باز می‌گردد. رسیدن به یک خط تعادلی مشترک به نظر ، کلی مشکل می‌رسد. البته در اوایل زندگی با توجه به ویژگی آرمانگرایی که هر دو طرفین دارند، این مشکلات هر چند وجود دارند اما شاید کمتر به چشم بخورند.

در هر حال لازم است افراد در شرف ازدواج و زوجهای جوان مطالبی را که معمولا به عنوان عوامل آسیب رسان به رابطه همسران شناخته می‌شوند بشناسند و در مواردی که به استحکام روابط آنها کمک می‌کنند آموزش بینند. روان شناسی ازدواج در این مرحله آشنایی با تفاوتهای زن و مرد ، روند حل مسأله ، مواجهه با تغییرات اساسی ، شیوه تعاملات مناسب را آموزش می‌دهد.

 

عوامل زیر در عدم موفق ازدواج تأثیرات اساسی دارند:

عدم تناسب فرهنگی ، اجتماعی ، شخصیتی و اقتصادی

عدم آشنایی زوجها با برقراری ارتباط مناسب و تعاملات سازنده: زوجهایی که روابط متعادلتری برقرار می‌کنند، معمولا موفقتر هستند. زوجهای ناموفق افرادی بوده‌اند که یک یا هر دو آنها توان برقراری رابطه مثبت را نداشته‌اند یا بیش از حد به این روابط بها داده‌اند، بطوری که به نوعی وابستگی کشانده شده‌اند. به عبارتی به همان اندازه که سردی در روابط عمدتا مشکل آفرین است، علاقمندی مفرط و خارج از حد که به صورت وابستگی و چسبندگی ظاهر می‌شود مشکل آفرین خواهد بود.

عدم آشنایی زوجها با فرآیندهای حل مسأله و مواجهه با تغییرات اساسی زندگی: با توجه به اینکه هر فردی در طول زندگی خود با مسائل و مشکلاتی مواجه می‌شود، برای حل این مسائل فنونی را بکار می‌برد. برخی از این فنون منفی و برخی دیگر مثبت هستند. هر چه زوجها توان حل مشکلات را به شیوه مثبت داشته باشند و مثلا بجای قهر ، داد و بیداد و غیره که شیوه‌های منفی هستند، به شیوه مؤثرتری مثل بحث و گفتگوی آرام و ... مسائل ما بین خود را حل و فصل کنند، موفقتر خواهند بود.

ازدواج قبل از 20 سالگی و یا پس از 30 سالگی

زوجین بعد از یک اتفاق یا حادثه ناراحت کننده ازدواج کرده باشند.

یک یا هر دو شریک زندگی در صدد فاصله گرفتن از خانواده اصلی خود باشند، یا یکی یا هر دو آنها به خانواده خود وابسته باشند.

عروسی غلامرضا تختی

زوجین دارای منظومه‌ای از برادران و خواهران ناسازگار باشند.

زوجین در محلی بسیار نزدیک یا بسیار دور از هر یک از خانواده‌های اصلی خود سکونت داشته باشند.

زوجین از نظر مالی ، فیزیکی و یا عاطفی به خانواده خود وابسته باشند.

زوجین قبل از یک دوره آشنایی 6 ماهه و یا پس از دوره نامزدی سه ساله ازدواج کرده باشند.

جشن ازدواج بدون حضور اعضاء خانواده یا دوستان برگزار شده باشد.

زن پیش از ، یا در طول اولین سال ازدواج باردار شده باشد.

هر یک از زوجین با برادران ، خواهران و یا والدین خود رابطه ضعیفی داشته باشد.

هر یک از زوجین دوران کودکی یا نوجوانی خود را دوران ناخوشایند تلقی می‌کنند.

الگوها در هر یک از خانواده‌های زوجین بی‌ثبات باشد.

منبع: http://daneshnameh.roshd.ir

بودن و نبودن

آیا تا به حال از خود پرسیده اید ارزشتان چقدر است؟ آیا بودن و نبودن شما تاثیری بر روی زندگی خانوادگی، فامیل و محله و شهرتان دارد؟ برای اینکه بفهمیم چقدر ارزشمند هستیم کافی است حالتی را در نظر بگیریم که ما در محیط زندگی خانوادگی و یا محله و یا شهرمان حذف شده و نیستیم. آیا اتفاق خاصی می افتد؟ آیا خلاء و نبودن ما احساس می شود؟ آیا کاری هست که اگر ما نباشیم دیگران نتوانند انجام دهند و یا در انجام آن با مشکل مواجه شوند؟ بنظر میرسد هرکس به اندازه تاثیر مثبتش بر موارد ذکر شده ارزشمند است. هرکس تاثیرش بیشتر باشد باید گفت ارزشش بیشتر است. این نوشته به این معنی نیست که چون تاثیرمان کم است پس به درد نمی خوریم. بلکه تلاش کنیم با توجه به حفظ اصول و اعتقادات  بر روی زندگی خانوادگی، فامیل،محله،شهر و . . اثرگذار باشیم.

هر کدام از ما عضوی از جامعه ای هستیم که در آن زندگی می کنیم. اگر در یک جامعه 10 نفری زندگی می کنیم، شاخص و برنامه این است که باید به اندازه یک دهم آن جامعه  تاثیرگذار باشیم. اگر بیش از یک دهم اثربگذاریم از شاخص بالاتر و از برنامه جلوتریم. اگر کمتر از یک دهم اثرگذار باشیم پس از شاخص کمتر و از برنامه عقب تریم. حال با این مثال خود را در جوامع مختلف 100 هزار نفری و یا بیشتر بسنجید.

خیلی از افراد هستند که اصلا اثر گذار نیستند و یا اثر چندانی ندارند. به جرات می توان گفت نبودشان از بودشان بهتر است. اما چنان مغرورند که احساس می کنند اگر آنها نباشند چرخ های جامعه از حرکت باز خواهد ایستاد. چقدر خوب است همه را به بفکر وادار کنیم که بودن و نبودن ما چه اثری دارد؟

علاوه بر این، یک مسئله دیگر که انسانهای فهیم و با تفکر توسعه ای را رنج می دهد، این است که متاسفانه پرداخت های مادی و معنوی در جامعه ما بر اساس انواع رانتهای خانوادگی، اجتماعی، اقتصادی، باندی و ... صورت می گیرد. و کسانی را که تاثیرگذاری مثبتشان از دیگران کمتر است، از موقعیت ویژه و بهتر برخوردارند. این مسئله امید و تلاش برای خوب بودن و خوب شدن را از بین می برد.

جامعه ای رو به سعادت است که درآن دستمزد و حقوق مادی و معنوی افراد بر این اساس و مبنا  پرداخت شود.در این صورت جامعه از حالت خمودگی و ایستایی خارج و با نشاط و پویا خواهد شد.

ماه رجب را از دست ندهیم

ماه رجب، هفتمین ماه از ماههای قمری و ماهی بسیار شریف و از ماههای حرام است. رجب نام نهری است در بهشت که از عسل شیرین تر و از شیر سفیدتر، هرکس در این ماه روزه دارد، از آن نهر آب می نوشد، بر ماه رجب، رجب الأصب، یعنی ماه ریزش رحمت خداوند بر مردم، می گویند.



پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: ماه رجب برای امت من، «ماه استغفار» می باشد؛ رجب ماه خدا و ماه شعبان ماه من و ماه رمضان ماه امت من است، کسی که یک روز از ماه رجب روزه گیرد، مستوجب خشنودی خداوند گردد و غضب الهی از او دور گردد و دری از درهای جهنم به روی او بسته شود.

در حدیث دیگری آمده است که هرکس سه روز آن را روزه دارد، بهشت بر او واجب گردد.

در ماه رجب ادعیه و دعاهای خاص و اعمال مخصوصی وارد است که از مهمترین آن «اعمال ایام البیض» (13 تا 15 ماه) و اعمال ام داوود و برنامه اعتکاف می باشد.



این اعمال در کتاب شریف مفاتیح الجنان محدث قمی گردآوری شده است.

حوادث تاریخی و مذهبی بسیاری در ماه رجب روی داده است که در زیر به آن اشاره می نماییم:

مبعث پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله وسلم، میلاد حضرت امام علی علیه السلام در کعبه، ولادت حضرت امام محمد باقر علیه السلام در سال 57 هجری و امام محمد تقی علیه السلام در سال 195، وفات ابوطالب در سال دهم هجرت، وفات ابراهیم فرزند پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و سلم در سال دهم هجرت، رحلت حضرت زینب (بنا به نقلی) و درگذشت ابن سکیت، مدافع ولایت در سال 244 قمرى، شهادت امام موسی بن جعفر علیه السلام در سال 182 و شهادت امام علی النقی علیه السلام در سال 254.

منبع: http://www.hawzah.net

نام قدیم شهرهای ایران

آبادان: عبودان

اراک:سلطان‌آباد

اردبیل:فیروزگرد،اردپیل،بادان پیروز،پیروز رام

ارومیه:ارمیه، اورمیه، رومیه، رضائیه

اصفهان:انزان،گابیان،گابیه،جی،کی،اسپاهان،سپاهان،اسپهان،صفاهان،اسفاهان،اسبهان، اسفهان،اسباهان،گابا،اسپادانا،آپادان،آپادانا،رشورجی،یهودیه،اصبدانه



اهواز:جمع هوزی یاسوزی،ناصری،سوق‌الاهواز،هرمزاردشیر،رام‌شهر،اگینیس،

تاریانا،اوکسین

ایذه:آنران یا آنشان

ایلام:پشتکوه،عیلام،انزان،انشان

بابل:بارفروش

بجنورد:بیژن گرد،بوزنجرد،چرمغان

بروجرد:وروجرد،وروگرد،ولوگرد، بروگرد، اروگرد، پیروزگرد

بندرعباس:گمبرون، عباسی

بوشهر:ری‌شهر

بیرجند:برجند، برجن،برکن، بیرگند

تبریز:داوریژ (به ارمنی یعنی انتقام)، تورژ (tavrezh)

تهران:طهران(از توابع ری)

خرم‌آباد:شاپورخواست

قلعه فلک الافلاک خرم آباد


رشت:بیه‌پس

ری:رقا،رگا،رگها،راک، راگ،پیروزرام،راگس،راجس،ری‌اردشیر،محمدیه

زابل:نیمروز

زاهدان:دزداب

زنجان:خمسه

ساری:سارویه،طوسان،زدرکرد،زادراکارتا،وَرنَه،فناکه(phanaca)،سیرینکس(syrinx)،اوهر،نارنجه کوتی

سمنان:؟

سنندج:سنه دژ

شیراز:تی راسی ئیش

شهرکرد:ده‌کرد

شوش:شوشن یا شوشان

شوشتر: ششدر (شش دروازه)، شوشدر

قزوین: کژین،کشوین، کشرین

قم:؟

کرمان:بردشیر

کرمانشاه:قرماسین،کامبادن،کرمانشه

طاق بستان کرمانشاه



گرگان:وُرکان، هیرکانیا، جرجان

مراغه:ماداوا،رغه، مارگیانا، افرازه‌رود، مراغا

مسجدسلیمان: پارسوماش

مشهد:سناباد (از توابع طوس)

نیشابور:نشابور،نشاپور،نیشاپور،نیسابور،نیوشاهپور،نیوک شاهپوهر

(Nivak - Shahpuhr)

همدان:امدانه، هگمتان، هنگمتان، اگباتان

یاسوج:تل خسرو

یزد:منسوب به یزدگرد،زندان سکندر،ایساتیس، فرافیژ

منبع: http://atousahakhamaneshi.mihanblog.com

بازنشستگی شیطان

امروز ظهر شیطان را دیدم !

نشسته بر بساط صبحانه و آرام لقمه برمیداشت

گفتم: ظهر شده، هنوز بساط کار خود را پهن نکرده ای؟ بنی آدم نصف روز خود را بی تو گذرانده اند

شیطان گفت: خود راباز نشسته کرده ام. . . .  پیش از موعد!

گفتم:به راه عدل و انصاف بازگشته ای یا سنگ بندگی خدا را به سینه می زنی؟

گفت: من دیگر آن شیطان توانای سابق نیستم. دیدم بعضی از انسانها، آنچه را من شبانه به ده ها وسوسه پنهانی انجام میدادم، روزانه به صدها دسیسه آشکارا انجام میدهند. اینان را به شیطان چه نیاز است؟



شیطان در حالی که بساط خود را برمیچید تا در کناری آرام بخوابد، زیر لب گفت: آن روز که خداوند گفت بر آدم و نسل او سجده کن، نمیدانستم که نسل او در زشتی و دروغ و خیانت، تا کجا میتواند فرا رود، و گرنه در برابر آدم به سجده می رفتم و میگفتم که : همانا تو خود پدر منی.

منبع: http://ashpaz.bloglor.com

 

اقتصاد به زبان ساده 1

چرا ارزش پول بعضی از کشورها بالا و بعضی دیگر پایین است؟


انسان پول را برای چه منظوری می خواهد؟ در پاسخ به این سوال همه می گویند برای تهیه کالا و خدماتی که با آنها رفع نیاز کنیم. حال سوال دیگر مطرح می کنیم. اگر کالا در بازار کم باشد و یا اصلا کالایی وجود نداشته باشد حتی اگر پر یک اتاق پول داشته باشیم. این پولها به چه درد می خورد؟ خوب طبیعی است که این پولها بدرد نمی خورد یعنی  اسکناسهایی که ما اسم آنها را پول گذاشته ایم. بی ارزش می شود.

اسکناس

به زبان ساده می توان گفت ارزش پول بستگی به مقادیر کمی و کیفی کالاها و خدماتی دارد که در بازار موجود است. اگر کالا و خدمات در بازار کم باشد، ارزش کالا و خدمات افزایش می یابد و در مقابل ارزش پول کم می شود. و اگر کالا و خدمات در بازار زیاد باشد، ارزش کالا و خدمات کم و در نتیجه ارزش پول زیاد می شود. ارزش پول و ارز کالا و خدمات در مقابل یکدیگرند. دقیقا می توان گفت مانند دو کفه ترازو هستند. اگر یک کفه ترازو بالا رود کفه دیگر پایین می آید و اگر قیمت کالا زیاد شود یعنی ارزش پول کم شده است و اگر قیمت کالا کم شود یعنی ارزش پول زیاد شده است.

در همین زمینه رابطه ای به نام نظریه مقداری پول وجود دارد که دانشجویان رشته های اقتصاد و مدیریت با گرایشهای مختلف در درس کلان می آموزند.

حال همین مسئله را ربط می دهیم به اقتصاد بین الملل و این سوال را می پرسیم که چرا ارزش پول یک کشور بالا و ارزش پول کشور دیگر پایین است؟

در جواب می گوییم ما پول یک کشور را برای چه می خواهیم؟ حتما در جواب می گوییم برای تهیه کالا و خدمات از آن کشور.

حال اگر در کشوری کالا و خدمات مورد پسند کشورهای دیگر تولید نشود ، پول آن کشور به چه دردی می خورد؟ قطعا برای پول کشوری که کالا و خدمات مورد پسند مردم کشورهای دیگر در آن تولید و ارائه نمی شود، تقاضا بسیار کم است و در نتیجه ارزش پول آن کشور کاهش می یابد.

برای تقویت ارزش پول راهی جز بهبود کمی و کیفی تولید داخلی نیست؟

یورو

البته کاهش ارزش پول ملی به منظور تقویت صادرات و تضعیف واردات که توسط مدیران دستگاه های پولی کشورهای توسعه یافته صورت می گیرد، سوای این قضیه است و نباید مدیران و تصمیم گیرندگان اقتصادی کشور ضعف پول ملی را که ریشه در ضعف تولید دارد چنین قلمداد کنند.

مکاتب مختلف به زبان ساده

سوسیالیسمدو گاو دارید، یکی را نگه می دارید، دیگری را به همسایه خود می دهید .

کمونیسمدو گاو دارید، دولت هر دو آنها را می گیرد تا شما و همسایه تان را در شیرشان شریک سازد.

فاشیسمدو گاو دارید، شیر را به دولت می دهید. دولت آنرا به شما می فروشد.

کاپیتالیسمدو گاو دارید، هر دو آنها را می دوشید، شیر ها را بر زمین می ریزید تا قیمت ها همچنان بالا بماند .

نازیسمدو گاو دارید، دولت به سوی شما تیراندازی می کند و هر دو گاو را می گیرد .

آنارشیسمدو گاو دارید، گاو ها شما را می کشند و همدیگر را می دوشند .

سادیسمدو گاو دارید، به هر دوی آن ها تیر اندازی می کنید و خودتان را در میان ظرف شیر ها می اندازید .

آپارتایددو گاو دارید، شیر گاو سیاه را به سفید می دهید ولی گاو سفید را نمی دوشید .

دولت مرفهدو گاو دارید، آنهارامی دوشید و بعد شیرشان رابه خودشان می دهید تابنوشند.



بوروکراسی :دو گاو دارید،برای تهیه شناسنامه آنها هفده فرم رادر سه نسخه پر می کنید ولی وقت ندارید شیر آنها را بدوشید .

سازمان مللدو گاو دارید، فرانسه شما را از دوشیدن آنها وتو می کند. آمریکا و انگلیس گاو ها را از شیر دادن به شما وتو می کنند. نیوزلند رای ممتنع می دهد .

ایده آلیسمدو گاو دارید، ازدواج می کنید. همسر شما آنها را می دوشد .

رئالیسم :دو گاو دارید، ازدواج می کنید، اما هنوزهم خودتان آنها را می دوشید .

رمانتیسمدو گاو داریم، عاشق هم می شوند .

متحجریسمدو گاو دارید، زشت است شیر گاو ماده را بدوشید .

فمینیسمدو گاو دارید، حق ندارید شیر گاو ماده را بدوشید .

پلورالیسمدو گاو نر و ماده دارید، از هر کدام شیر بدوشید فرق نمی کند .

لیبرالیسم :دو گاو دارید، آنها را نمی دوشید چون آزادیشان محدود می شود .



دموکراسیدو گاو دارید، از همسایه ها رای می گیرید که آنها را بدوشید یا نه .

سکولاریسمدو گاو دارید، پس نیازی به خدا نیست .

کارگزاراندو گاو داریم، وام میگیریم. یک دستگاه شیر دوشی می خریم .

جناح راستدو گاو داریم، حیف، کلی گاو داشتیم .

جناح چپ دو گاو داریم، اوه! چندتا گاو کم داریم .

مشارکتدو گاو داریم، برای همه ایرانیان

هیئت مؤتلفه دو گاو داریم، با یک معامله چهارتاش می کنیم .

نهضت آزادی دو گاو داریم، هر دوشون از ما مسلمان ترند .

دفتر تحکیم دو گاو داریم، در نتیجه ما تجمع می کنیم .

شعارگرایاندو گاو داریم، می گوییم ده تا فیل داریم .

تساهل و تسامح:دو گاو داریم، با خودمان می شود سه نفر .

قرائت های مختلف(هرمنوتیک):دو گاو داریم،یکی شان تخم می گذارد زیرا قرائتش از شیر دادن متفاوت است .

مدعیان روشن فکری:دو گاو داریم،هردو رامی فروشیم به جای آن هایک گاو نو می خریم.

منبع: http://goldoni.freeweb.pk

متن آهنگهای ایرج رحمانپور

آیینه اشک

*وری بیا بئین ای یار ،کار و بار و چَش خوت

}ای یار بیا و عاقبت کار چشمانت را ببین}

*دِلِم میحا کِه  بَسوزی ،تُو هَم گِری و تَش خُت

{من دوست دارم لحظه ای به آتشی که بر پا کردی بسوزی}

*وَنی تَشی دِ خَرمِنی ، خَنِسی  ئو  وِ دیر ایسای

{آتشی در خرمن جانها انداختی و خودت  از دورنظاره می کنی}



*ایسه وا خاکِسَر چاری ،دِ جُونِ سوخته چی میحای

{حالا با خاکسترم چکار داری؟ و از جان سوخته ام چه  میخواهی؟}

*دِ بال باد ،نمی پُرسی نشون خاکَه رو ،سی چی؟

{نشان ِگرد و غبار م را چرا از باد نمی پرسی؟}

*وا مشتی خاکسرایسه ،میکی بِگو مَگو، سی چی؟

{و با مشتی از خاکستر چرا بِگو مَگو می کنی ؟}

*وری بیابئِین ای یار،کار ئو بار دُو چَشِ خُت

}ای یار بیا و عاقبت کار چشمانت را ببین}

*دلم میحا که بَسوزی تو هم گِری و تَشِ خُت

{من دوست دارم لحظه ای به آتشی که بر پا کردی بسوزی}

*میحا  پامال  خی بَکی، یا خین بِهامه بَشماری

{می خواهی خونم را پایمال کنی یا خون بهایم را حساب کنی}

*دُو چَشت کُشتَ هزارو، تو کِه  کُشته یَکی ناری

{ کشته های چشمانت هزاران  نفرند ،فقط یک نفر نیست}

*حلالت خین مه ِ ای یار، قاتلی ئو گُنا ناری

{ای دوست خون من حلالت باد ،زیرا قاتلی امّا گناهی نداری}

*تو بی آزار ناونی، دو چَش خین آوار داری

{توی بی گناه  نمی دانی که دوتا چشم خونریز داری!}

*وری بیا بِئین ای یار، کار ئو بار دو چَش خُت

{ای یار بیا و عاقبت کار چشمانت را ببین}

*دلم میحا که بسوزی ،تو هم گِری و تَشِ خُت

{من دوست دارم لحظه ای به آتشی که بر پا کردی بسوزی}


لیلی

شاعراین شعر((خانه داجیوند))که درتوصیف زاریهای که همسرش در سوگ فرزند نوپایشان کرده،سروده است.

*لیلی طِفل ویش، مَلآوِنآوه، حُقِه ی فَم چی لََعل شِکاوِناوَه

{لیلی فرزندش رامویه گری می کندو دهان صدف گونه اش راازهم می گشاید}

*کورپِه ی نازنین،ویش،خاوِناوَه بین اله دَنگِش سَنگ تاوناوه

{فرزند نازنینش را می خواباند بحق که صدایش سنگ راهم آب می کند}

*هَر چینی صَدچین ،دا وَه بالآوه، صورت وَ رُونق سَنگ وَس نَماوَه

{هریک از چینهابالاترازصدچین ازشیفتگیست وزیباترین منظره رابوجودآورده است}

*زَردی خُوَر دارو ،وَ خُوَرآواوَه ،حُوَردَه نَقشِ سیم زُمرُد نِماوَه

{گونه ها بسان مرمر تراش خورده که زردی آفتاب بهنگام غروب،و نقش های زُمُردینی رادرذهن تجسم می سازد}

*مَر خُوشِه پروین ،و ثُریاوَه ،تمنای دیدَش ها وَه هَواوَه

{و مانند خوشه پروین در کنار ثریا  نرگسانش بر آسمان خیره مانده}

*لاوَه لاوَش بی،  نازارِ باوَه ،مِردَه ژَه مَزار گیو وَنَه آوه

{این عزیزو دُر دانه پدر بگونه ای لالایی میکرد که مرده را از مزاربرمی انگیخت}

شیرزن لر


 دستمال

*ای دُوس اَر هاتی، پِیم باوَر دَسمال، دَسمال دو وَ دو

{ای دوست اگر آمدی برایم دستمالی بیاور ،دوتایی}

*مِیم بِگِریویام ،بِکَرم زاری، تا  سپیده ی صو

{میخواهم تا سپیده صبح گریه و زاری کنم}

*ژَه خُمِ کُهنَت  جامی پِیم باوَر، آگر ژ دل دَرده دارم دَر

{از آن خُم کهنه ات جامی برای من بیاور و آتش به این دل پر دردم بزن}

*یخِ چَن سالِه ی، گیانِم و آو کَر

{یخ چندین ساله جانم را آب کن و به جانم گرما ببخش}

*ای دوس ار هاتی،پِیم باور سازی ،سازهمرازی

{ای دوست اگر آمدی برایم سازی هَمراز و هَمدرد برایم بیاور}

*سازی پِیم باور، غَم و دَنگش بو، پَژار ئو ناله و آهنگش بو

{سازی که غم و ناله درآهنگ آن موج بزند}

*ای دُوس اَر هاتی، پِیم باوَر دَسمال، دَسمال دو وَ دو

{ای دوست اگر آمدی برایم دستمالی دوتایی بیاور}

*میم بگریویام ،بِکَرم زاری تا سپیده صو

{میخواهم تا سپیده صبح گریهو زاری کنم}

*تو و سوز ساز بنالینه وه ،منیش و نالَم، بکم شینَه وَه

{تو با سوز سازت ناله کن و من هم با ناله ام شیون می کنم}

*اِمشو شوَه خاص ،شای شُوانِمه ،رَنگ رَشمِه زیقآو و دامانِمه

{امشب شبی خاص است، و شاه شبهای من است}

*ای دُوس اَر هاتی، پیم باوَر دَسمال، دَسمال دو وَ دو

{ای دوست اگر آمدی برایم  دستمالی دوتایی بیاور}

*میم بگریویام ،بِکَرم زاری،تا سپیده صو

{میخواهم تا سپیده صبح گریه و زاری کنم}



یار

*تونی ها می گریویای یار ،یا نِمِ نول بارونه؟

{ای یار تویی گریه میکنی یا نم نمِ باران که می آید؟}

*هِل و میخک می کنَن کِیل ،یا تو زلفیات میکی شونه؟

{تو موهایت را شانه میکنی یا اینکه هل و میخک پیمانه می کنند؟}کیل=پیمانه

*تونی ایسایَه دِ بَرزی، یا کَل قاو زَیه دِ آسو ؟

{توبربلندای کوه ایستاده ای یا(گَوَزن)درافق آسمان ایستاده است؟}آسو=افق

*تو وا باد گُتیه رازی، یا ناف گُشَنَه آهو؟

{تورازی رابه باد گفته ای یاآهویی ناف گشوده است وبوی مُشکَش فضاراپرکرده؟}

*تونی ها می گریویای یار ،یا نمِ نولِ بارونه ؟

{ای یار تویی گریه میکنی یا نم نمِ باران که می آید؟}

*تونی چَش غِر میئی یا کُوگ، گُم کردَه لونه ؟

{تویی چشمانت را می چرخانی یا کبک لانه گم کرده ای است؟}

*دِ بون بیشه تاریکی چراغی وا مِه دیاره

{در اعماقِ تاریکِ بیشه ای چراغی را می بینم}

*دِ آینِه ی اَسِریا تو  ،کولا  وِر بَسته ، اَساره

{از آیینه اشک تو ستاره ای خیمه زده}

*تموم آسمو اِمشو، کَفِه پیچ اَسریاته

{امشب تمام آسمان خیس و کفن  پوشِ اشکهای توست}

؟؟؟؟؟*قی افتایه و ری دریا ،چپاوه دُر چَشیاته

{دریا بخاطر شاخه انحرافی که ازسیلاب اشکهایت جاری شده،طوفانی گَشته}

*تو گونات خیسه دلگیری یا میمو کرده گُل شُو نَم ؟

{گونه هایت خیس و دلگیر است یا صورتت مهمان شبنم شده؟}

*دکومی گلِ تَر دامو، راز تونه مِه بَپرسم؟

{از کدامین گل شبنم زده راز ترا من بپرسم؟}

*تونی ها می گریویای یار یا نِمُ و نول بارونه؟

{ای یارتویی گریه میکنی یا نم نمِ باران که می آید؟}


 

  تو که اومای

*تو که اُمای آو گُشِس دِ چشِ چشمه

{ تو که آمدی آب را به چشم چشمه ها گُشودی}

*خنِسی دا،ر پُر دِ گل ،پَرپیچ بیئه دِ رَنگ و رَشمه

{خنده ات گلها و درختان را پر از گلهای رنگارنگ نمود}

*تو خَوَر داری دِ خآو بچَه ساویا

{ تو از خواب نوزادان و بچه های کوچک باخبری}
*تو بلَدی تورِ کوچِ ،سی پریسکیا

{ تویی که مسیر کوچ پرستو ها را می شناسی}

*تو کلیلِ زالِنه اُوریانه داری

{ کلید غُل و زنجیر ابرها در دست توست}
*تو تونی داغ دِ دل زِمی درآری

{تو می توانی عطش تشنگی را از دل زمین بیرون کنی}
*تل حُشکِ سَرِ دار نومِتِ دونه

{شاخه ی خشک  روی درخت نام تو را می داند}
*مَل بی لیز، مینه مُشتت میکه لونه

{ پرنده ی بی آشیان و بی پناه در میان دستان تو لانه می کند}

*صُو سَحَر دِ شوق تو خُروس موحونه

{صبحگاهان خروسان به شوق تو آواز می خوانند}

*ایل وبار وا میل مالگَت ایل می رونه

{ایل باارده طبیعت(فصول سال)تو کوچ می کند}مالگَه =کُرۀ زمین،جهان هستی
*برگِ گُل نوم  تونه، داره دِ دامو

{برگِ گُل اسم تو را در دامان  خود دارد}
*پی زِنو، دینه دِ مالگه، تُورِ پامو

{ردگیرهادرمنزلگاه قدیمیِ ایل،ردما را یافته اند}
*تاوِسو دِ زیر سایَه ت می کنه خآو

{تابستان زیر سایه ی تو به خواب می رود}
*تو تونی برفِ نسارِ بَکِنی آو

{تو می توانی برفهای سایه ساران را آب کنی}
*گَر گِر آوِت ، تشِ تشنه می نشونه

{جُرعه جُرعه نوشیدنِ آبت،عطش هر تشنه راخاموش می کند}
*لاوَه لاَوت، لارِ بیمار می لآونه

{لالایی های تو برای جسم بیمار تسکین است}
*برگ گُل راز، تونه دارَه دِ دامو

{برگ گل پر از رموز علم و قدرت توست}

متن

ادامه مطلب ...

انسانهای بزرگ متوسط کوچک

انسان های بزرگ در باره عقاید  سخن می گویند.

انسان های متوسط در باره وقایع سخن می گویند.

انسان های کوچک پشت سر دیگران سخن می گویند.



انسان های بزرگ درد دیگران را دارند.

انسان های متوسط درد خودشان را دارند.

انسان های کوچک بی دردند.
انسان های بزرگ عظمت دیگران را می بینند.

انسان های متوسط به دنبال عظمت خود هستند.

انسان های کوچک عظمت خود را در تحقیر دیگران می بینند.



انسان های بزرگ به دنبال کسب حکمت هستند.

انسان های متوسط به دنبال کسب دانش هستند.

انسان های کوچک به دنبال کسب سواد هستند.

انسان های بزرگ به دنبال طرح پرسش های بی پاسخ هستند.

انسان های متوسط پرسش هائی می پرسند که پاسخ دارد.

انسان های کوچک می پندارند پاسخ همه پرسش ها را می دانند.



انسان های بزرگ به دنبال خلق مسئله هستند.

انسان های متوسط به دنبال حل مسئله هستند.

انسان های کوچک مسئله ندارند.

انسان های بزرگ سکوت را برای سخن گفتن برمی گزینند.

انسان های متوسط گاه سکوت را بر سخن گفتن ترجیح می دهند.

انسان های کوچک با سخن گفتن بسیار، فرصت سکوت را از خود می گیرند.

با تشکر از دانشجوی عزیزکیانوش غلامیان

متن کامل سخنرانی امام خمینی(ره) در 15 خرداد سال 1342

بسم الله الرحمن الرحیم

مخالفت رژیم با اساس اسلام

الان عصرعاشورا ست... گاهی که وقایع روزعاشورا را از نظر می گذرانم، این سؤال برایم پیش می آید که اگر بنی امیه و دستگاه یزید بن معاویه ، تنها با حسین سرجنگ داشتند، آن رفتار وحشیانه وخلاف انسانی چه بود که در روز عاشورا با زنهای بی پناه و اطفال بیگناه مرتکب شدند؟ بچه خردسال چه تقصیر داشت؟ زنها چه تقصیر داشتند؟ نظرم این است آنها با اساس سر و کار داشتند، بنی هاشم را نمی خواستند ، بنی امیه با بنی هاشم مخالفت داشتند، نمی خواستند شجره طیبه باشد. همین فکر در ایران[ وجود] داشت. اینها با بچه های شانزده- هفده ساله ما چه کار داشتند؟ سید شانزده- هفده ساله به شاه چه کرده بود؟ به دولت چه کرده بود؟ به دستگاه های سفاک چه کرده بود؟ لکن این فکر پیش می آید که اینها با اساس مخالفند، با بچه مخالف نیستند. اینها نمی خواهند که اساس موجود باشد؛ اینها نمی خواهند صغیر و کبیر ما موجود باشد.



اسرائیل، دشمن اسلام وایران

اسرائیل نمی خواهد دراین مملکت دانشمند باشد، اسرائیل نمی خواهد در این مملکت قرآن باشد؛ اسرائیل نمی خواهد دراین مملکت علمای دین باشند؛ اسرائیل نمی خواهد در این مملکت احکام اسلام باشد . اسرائیل به دعوت عمال سیاه خود، مدرسه (فیضیه قم و طالبیه تبریز) را کوبید. ما را می کوبند، شما ملت را می کوبند. می خواهد اقتصاد شما را قبضه کند؛ می خواهد زراعت و تجارت شما را از بین ببرد؛ می خواهد در این مملکت ، دارای ثروتی نباشد، ثروتها را تصاحب کند به دست عمال خود. این چیزهایی که مانع هستند، چیزهایی که سد راه هستند، این سدها را می شکند؛ قرآن سد راه است، باید شکسته شود ؛ روحانیت سد راه است ، باید شکسته شود ؛ مدرسه فیضیه سد راه است، باید خراب شود ؛ طلاب علوم دینیه ممکن است بعدها سد راه بشوند، باید از پشت بام بیفتند، باید سر و دست آنها شکسته شود برای اینکه اسرائیل به منافع خودش برسد ؛ دولت ما به تبعیت اسرائیل به ما اهانت می کند.

مفتخوار کیست؟

شما آقایان قم، ملاحظه فرمودید آن روزی که آن رفراندم غلط انجام گرفت،آن رفراندوم مفتضح انجام گرفت، آن رفراندومی که چند هزار نفر بیشتر همراه نداشت، آن رفراندومی که بر خلاف ملت ایران انجام گرفت، در کوچه های این قم، در مرکز روحانیت، در جوار فاطمه معصومه راه انداختند اشخاص را؛ چند نفر از بچه ها و اراذل را راه انداختند؛ در اتومبیلها نشاندند و در کوچه ها گرداندند ؛ گفتند: مفتخوری تمام شد، پلو خوری تمام شد. آقایان! ملاحظه بفرمایید، این وضع مدرسه فیضیه را ملاحظه کنید، این حُجَرات را ملاحظه کنید، این اشخاصی که لُباب عمرشان را در این حُجَرات می گذرانند، آن اشخاصی که مواقع نشاطشان را دراین حجرات می گذرانند، آن اشخاصی که بیش از سی- چهل الی صد تومان در ماه ندارند، اینها مفتخورند؟ آن اشخاصی که هزار میلیونشان، هزار میلیونشان یک قلم است، هزاران میلیونشان درجاهای دیگر است، اینها مفتخور، زیادنیستند؟ ما مفتخوریم؟ مایی که مرحوم آقای حاج شیخ عبدالکریم مان وقتی که فوت می شود، آقازاده های آن[ مرحوم] همان شب چیز نداشتند، همان شب شام نداشتند[ گریه شدید حضار] ؛ ما مفتخوریم؟ مایی که مرحوم آقای بروجردی مان، وقتی که از دنیا می رود ششصد هزار تومان قرض می گذارد، ایشان مفتخورند؟ اما آنها که بانک های دنیا را پر کرده اند، کاخ های عظیم را روی هم ساخته اند، و باز رها نمی کنند این ملت را، و باز دنبال این هستند که سایرمنافع این ملت را به جیب خودشان یا اسرائیل برسانند، اینها مفتخور نیستند؟ باید دنیا قضاوت کند، باید ملت قضاوت کند که مفتخور کیست.



نصیحت و اخطار به شاه

آقا! من به شما نصیحت می کنم، ای آقای شاه! ای جناب شاه! من به تو نصیحت می کنم ؛ دست بردار از این کارها. آقا! اغفال دارند می کنند تو را. من میل ندارم که یک روز اگر بخواهند تو بروی، همه شکر کنند. من یک قصه ای را برای شما نقل می کنم که یپرمردهایتان، چهل ساله هایتان یادشان است، سی ساله ها هم یادشان است. سه دسته، سه مملکت اجنبی- به ما حمله کرد: شوروی، انگلستان، آمریکا به مملکت ایران حمله کردند؛ مملکت ایران را قبضه کردند؛ اموال مردم در معرض تلف بود، نوامیس مردم در معرض هتک بود، لکن خدا می داند که مردم شاد بودند برای اینکه پهلوی رفت. من نمی خواهم تو اینطور باشی؛ نکن. من میل ندارم تواینطور بشوی، نکن! اینقدربا ملت بازی نکن! اینقدر با روحانیت مخالفت نکن. اگر راست می گویند که شما مخالفید، بد فکرمی کنید. اگر دیکته می دهند دستت و می گویند بخوان، در اطرافش فکر کن؛ چرا بیخود ، بدون فکر، این حرفها را می زنی؟ آیا روحانیت اسلام، آیا روحانیون اسلام، اینها حیوانات نجس هستند؟ در نظر ملت، اینها حیوان نجس هستند که تو می گویی؟ اگر اینها حیوان نجس هستند پس چرا این ملت دست آنها را می بوسد؟ دست حیوان نجس را می بوسد؟

چرا تبرک به آبی که او می خورد، می کنند؟ حیوان نجس را این کار می کنند؟! آقا ما حیوان نجس هستیم؟ [ گریه شدید حضار] خدا کند که مرادت این نباشد؛ خدا کند که مرادت از اینکه " مرتجعین سیاه مثل حیوان نجس هستند و ملت باید از آنها احتراز کند"، مرادت علما نباشند و الاّ تکلیف ما مشکل می شود و تکلیف تو مشکل می شود . نمی توانی زندگی کنی ؛ ملت نمی گذارد زندگی کنی . نکن این کار را؛ نصحیت مرا بشنو. آقا! 45 سالت است شما؛ 43 سال داری، بس کن، نشنو حرف این و آن را؛ یک قدری تفکر کن، یک قدری تامل کن! یک قدری عواقب امور را ملاحظه بکن! یک قدری عبرت ببر! عبرت از پدرت ببر. آقا! نکن اینطور! بشنو ازمن؛ بشنو از روحانیین؛ بشنو از علمای مذهب ؛ اینها صلاح ملت را می خواهند؛ اینها صلاح مملکت را می خواهند.مامرتجع هستیم؟ احکام اسلام،ارتجاع است؟ آن هم" ارتجاع سیاه" است؟ توانقلاب سیاه، انقلاب سفید درست کردی؟! شما انقلاب سفید به پا کردید؟ کدام انقلاب سفید را کردی آقا؟ چرا اینقدر مردم را اغفال می کنید؟ چرا نشر اکاذیب می کنید؟ چرا اغفال می کنی ملت را؟ والله، اسرائیل به درد تو نمی خورد، قرآن به درد تو می خورد.

امروز به من اطلاع دادند که بعضی از اهل منبر را برده اند در سازمان امنیت و گفته اند شما سه چیز را کار نداشته باشید، دیگر هر چه می خواهید بگویید، یکی شاه را کار نداشته باشید، یکی هم اسرائیل را کار نداشته باشید، یکی هم نگویید دین در خطر است. این سه تا امر را کار نداشته باشید، هر چه می خواهید بگویید. خوب اگر این سه تا امر را ما کنار بگذاریم، دیگر چه بگوییم؟! ما هر چه گرفتاری داریم ازاین سه تاست تمام گرفتاری ما.

آقا ، اینها خودشان می گویند، من که نمی گویم، به هر که مراجعه می کنی، می گوید: شاه گفته؛ شاه گفته مدرسه فیضیه را خراب کنید ؛ شاه گفته اینها را بکشید... آن مرد که آمد در مدرسه فیضیه - حالا اسمش را نمی برم، آن وقت که دستور دادم گوشهایش را ببرند، آن وقت اسمش را می برم[ ابراز احساسات حضار]- آمد در مدرسه فیضیه فرمان داد، سوت کشید ؛ تمام مستقر شدند در یک گوشه ای . گفت: منتظر چه هستید، بریزید تمام حجره ها را غارت کنید، تمام را از بین ببرید . گفت: حمله کن، حمله کردند. ازایشان بپرسی آقا چرا این کار را کردید؟ میگوید: اعلیحضرت فرموده. اینها دشمن اعلیحضرتند. اسرائیل دوست اعلیحضرت است؟ اینها دشمن اعلیحضرت هستند؟ اسرائیل مملکت را به باد می برد، اسرائیل سلطنت را می برد، [ با کمک] عمال اسرائیل.

شاه تحت تأثیر بهایی ها

آقا، یک حقایقی در کار است، من باز سرم دارد درد می گیرد؛ یک حقایقی در کار است . شما آقایان در تقویم دو سال پیش از این یا سه سال پیش از این بهایی ها مراجعه کنید؛ در آنجا می نویسد: تساوی حقوق زن و مرد، رای عبدالبهاء است؛ آقایان از او تبعیت می کنند. آقای شاه هم نفهمیده می رود بالای آنجا، می گوید: تساوی حقوق زن و مرد. آقا! این را به تو تزریق کردند که بگویند بهایی هستی، که من بگویم کافر است؛ بیرونت کنند. نکن اینطور، بدبخت! نکن اینطور. تعلیم اجباری عمومی نظامی کردن زن، رأی عبدالبهاء است. آقا تقویمش موجود است، ببینید! شاه ندیده این را ؟ اگر ندیده مؤاخذه کند از آنهایی که دیده اند و به این بیچاره تزریق کرده اند اینها را بگو. والله، من شنیده ام که سازمان امنیت در نظر دارد شاه را از نظر مردم بیندازد تا بیرونش کنند و لهذا مطالب را معلوم نیست به او برسانند. مطالب خیلی زیاد است، بیشتر ازاین معانی است که شما تصور می کنید. مملکت ما، دین ما، در معرض خطر است؛ شما هی بگویید که " آقایان! نگویید: دین در معرض خطر است " . ما که نگفتیم دین در معرض خطر است، در معرض خطر نیست؟! ما اگر نگوییم شاه چطور است، چطور نیست؟ آقا یک کاری بکنید اینطور نباشد. همه چیز را گردن تو دارند می گذارند. بیچاره! نمی دانی آن روزی که یک صدایی در آمد، یک نفر از اینهایی که با تو رفیق هستند، رفاقت ندارند. اینها همه رفیق دلارند، اینها دین ندارند؛ اینها وفا ندارند.

ربط بین شاه و اسرائیل

تأثرات ما زیاد است؛ نه اینکه امروز عاشورا ست و زیاد است، آن هم باید باشد، لکن این چیزی که برای این ملت دارد پیش می آید، این چیزی که در شرف تکوین است، از آن تأثرمان زیاد است؛ می ترسیم. ربط ما بین شاه واسرائیل چیست که سازمان امنیت می گوید: از اسرائیل حرف نزنید، از شاه هم حرف نزنید ؛ این دو تا تناسبشان چیست؟ مگر شاه اسرائیلی است؟ به نظر سازمان امنیت، شاه یهودی است؟ اینطور که نیست، ایشان می گوید: مسلمانم؛ ایشان که ادعای اسلام می کند، محکوم به اسلام است، به حَسَب ظواهر شرع. ربط ما بین اسرائیل... این ممکن است سری در کار باشد ؛ ممکن است آن معنایی که می گویند که سازمانها می خواهند آن را از بین ببرند، شاید راست باشد ؛ احتمالش را نمی دهی تو؟ یک علاجی بکن، اگراحتمال می دهی. یک جوری این مطالب را برسانید به این آقا ؛ شاید بیداربشود، شاید روشن بشود یک قدری . اطرافش را گرفته اند، شاید نگذارند این حرفها به او برسد. ما متأسفیم، خیلی متأسفیم از وضع ایران، از وضع این مملکت خراب، از وضع این هیأت دولت، از وضع این وضعیتها، از همه اینها متأسفیم . آقای شیرازی بیاید دعا کند، من خسته شدم.

منبع: http://www.khabaronline.ir

گزیده ای از سخنان دکتر شریعتی

1-وقتی کبوتری شروع به معاشرت با کلاغها می کند پرهایش سفید می ماند، ولی قلبش سیاه میشود. دوست داشتن کسی که لایق دوست داشتن نیست اسراف محبت است.

 

2-دل های بزرگ و احساس های بلند، عشق های زیبا و پرشکوه می آفرینند.

 

3-اما چه رنجی است لذت ها را تنها بردن و چه زشت است زیبایی ها را تنها دیدن و چه بدبختی آزاردهنده ای است تنها خوشبخت بودن! در بهشت تنها بودن سخت تر از کویر است.

 

4-اکنون تو با مرگ رفته ای و من اینجا تنها به این امید دم میزنم که با هر نفس گامی به تو نزدیک تر میشوم . این زندگی من است.


 

5-وقتی خواستم زندگی کنم، راهم را بستند.وقتی خواستم ستایش کنم، گفتند خرافات است.وقتی خواستم عاشق شوم گفتند دروغ است.وقتی خواستم گریستن، گفتند دروغ است.وقتی خواستم خندیدن، گفتند دیوانه است.دنیا را نگه دارید، میخواهم پیاده شوم.

 

6-اگر قادر نیستی خود را بالا ببری همانند سیب باش تا با افتادنت اندیشه‌ای را بالا ببری.

 

7-به سه چیز تکیه نکن ، غرور، دروغ و عشق.آدم با غرور می تازد،با دروغ می بازد و با عشق می میرد.

8-عشق در هر رنگی و هر سطحی ، با زیبایی محسوس در نهان و آشکار ، رابطه دارد. چنان که شوپنهاور میگوید: شما بیست سال بر سن معشوقتان بیافزایید، آنگاه تاثیر مستقیم آن را بر روی احساستان مطالعه کنید.

منبع: http://firstfoot.parsfa.com

خواستگاری

به نظر می‌رسد که قبل از اقدام به خواستگاری، شایسته است فرد از آمادگی‌های شناختی خانوادگی و اقتصادی برخوردار باشد و به عبارت دیگر، فرد باید از معیارهای یک ازدواج موفق، آگاهی کافی داشته باشد و ویژگی‌های یک همسر شایسته و لایق را بشناسد و از ملاک‌های اساسی و غیراساسی، اطلاع کافی داشته باشد؛ تا هنگام جمع‌بندی و تصمیم‌گیری، بتواند ملاک اساسی را فدای ملاک غیراساسی نکند.

برای این کار، باید با مطالعه یا با مشورت با افراد با تجربه، از هدف ازدواج، شرایط ازدواج و معیارهای همسر لایق و مناسب، شناخت لازم را به دست آورده؛ نه این که به محض مشاهدة فردی که به چشم ظاهربین او مناسب آمد، در فکر ازدواج با او غوطه‌ور شود و خواستگاری از او را طراحی کند و به طور مستقیم یا غیرمستقیم به سراغ او رفته، دربارة چگونگی طرح درخواست خود از او، برنامه‌ریزی کند.



خانواده‌ها و والدین نیز باید آمادگی کافی برای خواستگاری را داشته باشند. هر خانواده‌ای از جایگاه و موقعیت اجتماعی خاصی برخوردار است و عزت و شأن خانوادگی آنها، از اهمیت زیادی برخوردار است و اگر برای فرزندشان اقدامی می‌کنند، نمی‌خواهند با پاسخ صریح و غیرمناسب - با عزت و شخصیت خانوادگی و اجتماعی‌شان – رو‌به‌رو شوند؛ بلکه می‌خواهند اگر اقدامی کردند و پاسخ منفی هم گرفتند، شأن و منزلت اجتماعی و خانوادگی‌شان زیر سؤال نرود. بنابراین، قبل از اقدام به خواستگاری، باید دربارة احتمال توافق و پاسخ مثبت طرف مقابل و عدم توافق، فکر کند. اگر خانواده‌ها به علت‌های مختلف، نتوانند دربارة ازدواج فرزندشان در زمان حاضر بیندیشند، سخن از خواستگاری، بیهوده به نظر می‌رسد. بنابراین، یا باید آن را به تاخیر اندازد یا به فکر فراهم کردن شرایط باشند.


خواستگاری، محرمانه باشد.

مراسم خواستگاری اولیه، در حد ممکن، باید خصوصی و محرمانه باشد؛ بدین معنی که غیر از دو خانوادة پسر و دختر، افراد دیگری، نباید از موضوع خواستگاری مطلع شوند و به قول معروف، بهتر است از ابتدا قضیة خواستگاری را جار نزنند و بر سر زبان‌ها نیندازند؛ تا اگر - به هر دلیلی - توافقی حاصل نشد، یا طرفین همدیگر را نپسندیدند و ازدواج پا نگرفت، افراد به گمانه زدن‌های بی‌مورد و بی‌دلیل نپردازند؛ زیرا گاهی با مطرح شدن احتمالات بی‌اساس و غیرواقعی و تهمت زدن‌های مختلف، زمینة کاهش اعتبار فردی و خانوادگی یکی از دو طرف به وجود می‌آید و باعث لطمه زدن به آبروی اجتماعی افراد و خانواده‌ها می‌شود؛ مثلاً می‌گویند: لابد در دختر یا پسر عیبی بوده که او را نپسندیده‌اند و ازدواج سر نگرفته است و با تبدیل کردن کاه به کوه و بزرگ‌نمایی موضوع و ارتباط مسئله‌ای فرعی و غیرمرتبط با اصل ماجرا، آینده یکی از دو طرف را خراب می‌کنند و چه بسا شایعه‌سازی‌های دیگری را به دنبال داشته باشد و زمینة توافق‌های موارد بعدی را نیز از بین ببرد و به طور کلی، به اعتبار و آبروی حداقل یکی از دو خانواده، لطمه وارد می‌شود. بر همین اساس است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم دربارة چگونگی خواستگاری می‌فرماید:

«اظهر انکاح و احفظ الخطبه؛ ازدواج و مراسم نکاح و عروسی را آشکارا برگزار کنید؛ ولی خواستگاری را محرمانه و خصوصی نگاه دارید».

خواستگاری مستقیم نباشد

مرد نباید درخواست و تقاضای ازدواج با فرد مورد نظر را به طور مستقیم با او درمیان بگذارد؛ بلکه باید اجازه دهد تا از طریق خانواده‌اش یا فرد دیگری- که از اعتبار اجتماعی کافی و موقعیت و جایگاه مناسب برخوردار است - این تقاضا مطرح شود؛ زیرا ازدواج، امر مقدسی است. بنابراین، خوب است که مقدمات آن هم بر پایه‌های صحیح اخلاقی و ارزشی و در هاله‌ای از حیای پسندیده قرار گیرد.

ازدواج دکترشریعتی


ازدواج، یک معاملة مادی و تبادل کالا نیست که با هر کلام و عملی که نشانة رضایت دو طرف باشد، بتوان آن را انجام داد و به اجرا درآورد؛ بلکه مقدمة یک زندگی طولانی و دارای جنبه‌های مختلف روانی و معنوی است که زمینة آرامش و تکامل دو طرف را فراهم می‌کند. پس پایه‌ها و مقدمات آن - مانند خواستگاری - نیز باید در یک محیط آرام، بدون احساسات و مبتنی بر عقل و اندیشه، شکل گیرد.

معمولاً خواستگاری‌های مستقیم، برخاسته از شور و اشتیاق غیرعقلانی است و سیطرة احساسات زودگذر در آنها کاملاً به چشم می‌خورد.

این نوع خواستگاری‌ها که معمولاً مخفیانه و به دور از اطلاع و آگاهی خانواده‌ها انجام می‌گیرد، به جای این که زمینة ازدواج موفق را فراهم کند؛ تا به آشنایی با یکدیگر منجر شود، تنها موجب ارضای نیازهای جنسی و جسمی شده، وابستگی دو طرف را به هم شدت داده، در نتیجه، چشم و گوش هر یک از دو طرف را از شناخت دقیق و آگاهی از نقاط ضعف و قوت طرف مقابل، مسدود می‌کند و اجازه نمی‌دهد تا آنان دربارة نقایص، کمبودها و ضعف‌های طرف مقابل بیندیشند؛ زیرا با عینک محبت و علاقه به طرف مقابل، به شناسایی یکدیگر می‌پردازند و طبیعی است که چنین عینکی، مانع از شناخت صحیح، دقیق و مناسب خواهد شد.

بنابراین، توصیة می‌شود که خواستگاری به طور رسمی و از طریق خانواده‌ها و با نظارت و آگاهی آنها انجام گیرد

خواستگاری باید از طرف مرد باشد

خواستگاری باید از سوی مرد و خانوادة او انجام گیرد؛ زیرا چنین اقدامی، منطبق با حفظ شئونات و احترام به شخصیت و ویژگی‌های زن و جنس مؤنت است. در طبیعت زن، حیا و میل به محبوب واقع شدن، نهادینه شده است و در طبیعت مرد جلب و تمنا و کشش به سوی زن، سرشته شده است. می‌توان گفت که تقریباً در تمام فرهنگ‌ها و جوامع، بر اساس این اصل فطری و طبیعت انسانی، به کرامت، عزت و حیای زن، ارج ‌نهاده می‌شود و زن ضمن پذیرش این طلب و تمنا، عزت، شخصیت و احترام را محفوظ داشته، خود را از ابتذال و بی‌بند و باری، دور نگاه می‌دارد. جنس ماده در همة موجودات، بر مبنای اقتضای طبیعی و غریزی که خداوند در همة جانداران به ودیعه گذاشته، پذیرای عشق و ناز و جلوه‌گری است. به هر حال، طلب و تقاضا از طرف مرد و رضایت یا مخالفت از سوی زن، در اولین اقدام برای تشکیل خانوده، یعنی خواستگاری، آشکار می‌شود. بنابراین، خواستگاری باید با در نظر گرفتن شخصیت و حفظ حیثیت و ویژگی‌های خاص و منحصر به فرد هر یک از دو طرف - که مطابق با امور غریزی و طبیعی هر یک از دو جنس مذکر و مؤنث است - انجام می‌گیرد. استاد شهید مطهری در تحلیلی زیبا و با تکیه بر جنبه‌های زیستی و جنبه‌های روان‌شناختی، چنین می‌نویسد: «این که قدیم الایام مردان به عنوان خواستگاری نزد زن می‌رفته‌اند و از آنها تقاضای همسری می‌کرده‌اند، از بزرگ‌ترین عوامل حفظ حیثیت و احترام زن بوده است. طبیعت، مرد را مظهر طلب و عشق و تقاضا آفریده است و زن را مظهر مطلوب بودن و معشوق بودن. طبیعت، زن را گل و مرد را بلبل، زن را شمع و مرد را پروانه، قرار داده است. این، یکی از تدابیر حکیمانه و شاهکارهای خلقت است که در غریزة مرد، نیاز و طلب و در غریزة زن، ناز و جلوه، قرار داده است؛ ضعف جسمانی زن را در مقابل نیرومندی جسمانی مرد، با این وسیله، جبران کرده است. خلاف حیثیت و احترام زن است که به دنبال مرد بدود؛ [اما] برای مرد، قابل تحمل است که از زن خواستگاری کند و جواب رد بشنود و آن گاه از زن دیگری خواستگاری کند و جواب رد بشنود؛ تا بالاخره زنی رضایت خود را به همسری با او اعلام کند؛ اما برای زن که می‌خواهد محبوب و معشوق و مورد پرستش باشد و از قلب مرد سر در آورد، تا بر سراسر وجود او حکومت کند، قابل تحمل و موافق غریزه نیست که مردی را به همسری خود دعوت کند و احیاناً جواب رد بشنود و سراغ مرد دیگری برود.



حال ممکن است:

1-کسی این سوال را در ذهن داشته باشد که اتفاق می افتد پسری از ترس اینکه جواب رد را از دختری خاص بشنود به خواستگاری نرود در صورتی که آن دختر تمایل ازدواج با آن پسر را داشته باشد. اگر دختر اقدام کند امکان ازدواج وجود دارد و درغیر اینصورت امکان ازدواج از بین می رود.

2-ممکن است دختری در محدوده شناخت جغرافیایی و محل زندگی  اصلا خواستگار نداشته باشد.

در این دو حالت چه باید کرد؟

در حالت اول می توان اطرافیان با زیرکی خاص و ترتیب اقداماتی مسئله را عملی کنند.

در حالت دوم باید گفت که با پیشرفت تکنولوژی و ابزار اطلاع رسانی و آگاهی و استفاده از ابزار و امکانات تا حدود زیادی مشکل حل شده است.

زن و مرد هر دو محدوده ای برای معرفی شان به جامعه وجود دارد، هرچه این محدوده گسترش و توسعه یابد و بزرگتر شود. تقاضا برای خواستگاری بیشتر می شود.

دختری که فقط در فضای خانه است، فقط فامیل های درجه اول او را می بینند.

دختری که به کلاس های مختلف از جمله دانشگاه و یا در کلاس های دیگری شرکت می کند، در معرض خواستگاری بیشتری قرار می گیرد.

هرچه این محدوده بزرگتر و بزرگتر شود، احتمال خواستگاری و ازدواج بیشتر و بیشتر خواهد شد.

اینترنت فضایی است که انسان را از محدود محله و شهری خودش فراتر می برد و ضریب پیوند را افزایش می دهد. ناگفته نماند که هرچه شناخت های دو نفر از هم بیشتر باشد خطر ناپایداری پیوند هم کمتر است و از این لحاظ خطر ناپایداری پیوندهای اینترنتی هم بیشتر خواهد بود. زیرا هرچه دو نفری را که از طریق اینترنت  با هم آشنا می شوند از هم شناخت پیدا کنند، بازهم مسائلی مبهم برای طرفین باقی می ماند.

در پایان لازم می دانم سایت (ایران زندگی) را که بصورتی مطلوب و زیبا در صدد افزایش پیوند جوانان همت گماشته است، معرفی نمایم.

http://www.iranzendegi.com/fa/default.aspx

آی انسان مهدی سهیلی

آی ... انسان!

آی سوار سرکش مغرور!

آی شتابان رهرو گمراه!

آی بغفلت مانده ی خود خواه!

هان..!عنان برکش سمند باد پایت را

نیک بنگر گوشه ای از بیکران ملک خدایت را

لحظه ای با چشم بینش کهکشان ها را تماشا کن

چشم سر بربند

چشم دل بگشای

روشنان بیشمار آسمان ها را تماشا کن

هر چه بالاتر پری این آسمان را انتهایی نیست

بیکران آفرینش رابجز جان آفرین فرمانروایی نیست

جاده های کهکشان تابی نشان جزرد پایی نیست

زیر سقف آفرینش-

صد هزاران جرم رخشان است کز چشم تو پنهان است

اینهمه نقش عجب را نقشبندی هست بیمانند

کوردل آنکس که پندارد خدایی نیست

آی... انسان!

آی سوار سرکش مغرور!

گر بزیر پا در آری «ماه» و «مریخ» و «ثریا» را

کی توان با جسم خاکی رفت تا عرش خداوندی؟

بارگاه حقتعالا را بجز یکتا پرستی رهنمایی نیست

***

هر ستاره در دل شب میزند فریاد:

این جهان آفرینش را خدایی هست

در پس این قدرت بی انتها قدرت نمایی هست

بال خاکی بشکن و بال خدایی ساز کن ای رهرو گمراه

تا به پیمایی فضای بیکران کبریایی را

دیو شهوت را بکش،پای هوس بربند

بنده شو ای سرکش خودخواه

تا بمرغ جان تو بخشند پرواز خدایی را

خویش را گر نیک بشناسی-

میزنی بر کهکشانها خیمه گاه پادشایی را

***

آی... انسان!

اینکه پنداری به اقبال طلا جاوید خواهی ماند

گوش دل بر خاک نه تا بشنوی فریاد قارون را

آن نگونبختی که پردکرد از طلا صحرا وهامون را

اینک اینک میزند فریاد:

جای زر،صندوق چشمم خانه مار است

سینه ام از خاک گورستان گرانبار است

***

ای بغفلت مانده ی خودخواه!

آید آنروزی که بینی بار و برگت نیست

چاره جز تسلیم در چنگال مرگت نیست

آن زمان فریاد برداری:

کاین طلاها غارتی از رنگ زرد دردمندانست

اینهمه یاقوت آتش رنگ-

آیتی از خون دلهای پریشانست

توده ی سیمین مروارید-

یادگار صد هزاران چشم گریانست

***

آی... انسان!

ای طلاها را خدا خوانده!

ای بزر دلبسته،وز راه خدا مانده!-

روزگاری میرسد کز خاک بر خیزی

از ره درماندگی خاک قیامت را بسر ریزی

تا که چشمت بر عذاب جاودان افتد

چون گراز زخم خورده،مضطرب هر سوی بگریزی

***

بنگری چون پیش چشمت راست،صحرای قیامت را

برکشی از بیم کیفر،تلخ فریاد ندامت را

کای خدا راه رهایی کو؟

از چنین سوزنده آتش ها-

سایبان از رحمت و لطف خدایی کو؟

ناگهان آید سروش از غیب:

ای سیه روز سیه کردار!

زرپرستان و ستمکاران بد آئین وبدخو را

دربساط عدل ما آسوده جانی نیست

کیفر غولان مردم خوار

جز عذاب جاودانی نیست

آی... انسان!

ای بسا شب مست خفتی در کنار کیسه های زر

لیک دانستی ندانم یا ندانستی

سفره ی همسایه ی بیمار،بی نان بود

جای نان در پیش چشم کودکانی خرد

ناله بود و دردبود و چشم گریان بود

***

آی... انسان! سرکشی بس کن

عقربکهایزمان در صد هزاران سال

بر شمرده تک نفسهای بسی فرعون و قارون را

چشم ماه و دیده ی خورشید-

دیده بیرون از شماره،بازی گردنده گردون را

***

میبرد شط زمان مارا

مهلت دیدار بیش از پنجروزی نیست

دل منه بر شوکت دنیا

این عروس دلربا غیر از عجوزی نیست

این طلایی را که تو معبود میخوانی

جز بلای خانه سوزی نیست

***

روزو شب شط زمان جاریست

آنچه میماند از این شط خروشان نیک کرداریست

خاطری را شاد باید کرد

جای سیم و زر دلی باید بدست آورد

آزمندی ها زبیماریست

زر پرستی آتش اندوزیست

رستگاری در سبکباریست

 

مهدی سهیلی:

منبع: http://www.iranactor.com

در سوگ امام عزت و سربلندی

شرط بو که بی تو برگـم داوار بو

سفــیدی روژم و رنـگ شاوار بو


کــزکــز بنیــشم کــزه جــرگـم بو
جیـــایی ای تــو روز مــرگـــم بـو


در سوگ امام عزت و سربلندی



رجب ماه شرافت و کرامت انسان

رجب چیست؟

سه ماه رجب، شعبان و رمضان شرافت زیادی دارند و در فضیلت آنها روایات بسیاری وارد شده است. ماه رجب، هفتمین ماه قمری است.

ماه مبارک رجب،ماهِ نزول رحمت الهى و ماهِ مولودِ کعبه است.پیامبر اکرم(ص) فرمودند:

«ماه رجب برای امت من "ماه استغفار" است. ماه رجب ماه بزرگ خدا است و ماهى در حرمت و فضیلت به آن نمى‌رسد و جنگیدن با کافران در این ماه حرام است. رجب، ماه خدا و شعبان، ماه من و رمضان، ماه امت من است. کسی که یک روز از ماه رجب را روزه گیرد، مستوجب خشنودی خداوند گردد، غضب الهی از او دور می‌گردد و دری از درهای جهنم به روی او بسته می‌شود.»

به ماه رجب، "رجب الأصب"، یعنی ماه ریزش رحمت خداوند بر مردم نیز می‌گویند.



در روایت از معصوم(ع) است که: «رجب، نام نهری است در بهشت که از عسل شیرین‌تر و از شیر سفیدتر است و هر کس در این ماه روزه بگیرد، از آب آن نهر می‏نوشد». در حدیث دیگری آمده است که: «هر کس سه روز آن را روزه دارد بهشت بر او واجب گردد.»

ابن عباس می ‏گوید:«هرگاه ماه رجب فرا می رسید،رسول الله(ص)به مسلمانان دستور گِردهمآیى میداد و عظمت این ماه رابه آنان، تذکّر میداد.»

 

رویدادهای ماه رجب

حوادث تاریخی و مذهبی بسیاری در ماه رجب روی داده است که در زیر به آن اشاره می‌شود:

1-روز اول: ولادت حضرت امام محمد باقر علیه السلام در سال 57 هـ.ق ؛

2-روز سوم: شهادت امام علی النقی (هادی) علیه السلام در سال 254؛

3-اولین شب جمعه: لیلة الرغائب؛

4-روز دهم: ولادت امام محمد تقی (جواد الائمه) علیه السلام در سال 195؛

5-روز سیزدهم: میلاد امیرالمؤمنین علی (ع) در کعبه؛

6-روز هجدهم: وفات ابراهیم فرزند پیامبر اکرم (ص) در سال دهم هجری؛

7-روز بیست و پنجم: شهادت امام موسی بن جعفر علیه السلام در سال 182؛

8- روز بیست و هفتم: مبعث پیامبر گرامی (ص)؛

اعمال ماه رجب

ماه رجب، از جمله ایام مورد عنایات خداوند متعال است که در فضیلت آنها روایات بسیاری وارد شده است


وجود روایات و احادیث بسیار در بیان عظمت و شرافت ماه مبارک رجب، آن را جزو ایام خاص برای انجام اعمال و عبادات مخصوص

به خود قرار داده است.

 1 ـ روزه گرفتن

امام صادق (ع) فرمود:«وقتى که حضرت نوح علیه‏السلام سوار بر کشتى شد، اوّلین روز از ماهِ رجب بود، به همراهانش دستور داد که این روز را روزه بگیرند و سپس فرمود: روزه‏ى این روز تا سال آینده، روزه‏گیر را از آتش دور مى‏کند و فردى که هفت روز از این ماه را روزه بگیرد درهاى عذاب به روى او بسته می‏شود.»

و پیامبر اکرم صل ‏الله‏ علیه‏ و‏آله درباره‏ى روزه‏ى این ماه فرموده است: «آن که یک روز این ماه را روزه بدارد، از ناراحتى قیامت ایمن خواهد بود.»

از حضرت موسى بن جعفر (علیهماالسلام) روایت شده است که: «هر کس یک روز از ماه رجب را روزه بگیرد، آتش جهنم یک سال، از او دور شود و هر کس سه روز از آن را روزه بگیرد بهشت بر او واجب می‌گردد» و همچنین فرمود که: «رجب نام نهرى است در بهشت که از شیر سفیدتر و از عسل شیرین‌تر است. هر کس یک روز از رجب را روزه بگیرد، البته از آن نهر بیاشامد».

خوب است سه روز از این ماه را که پنجشنبه و جمعه و شنبه باشد روزه گرفته شود. زیرا که روایت شده هر کس در یکى از ماه‌هاى حرام، این سه روز را روزه بدارد حق تعالى براى او ثواب نهصد سال عبادت بنویسد.

علامه‏ ى مجلسى در مورد ثواب روزه‏ى ایام ماه رجب و به تعدادِ روزهایى که مؤمنین در این ماه روزه مى‏گیرند، ثمراتِ قابل توجّهى را برشمرده است که بیان آن‏ها مفصل است.

از سالم روایت شده است که گفت: در اواخر ماه رجب که چند روز از آن مانده بود، خدمت امام صادق(ع) رسیدم. وقتی نظر مبارک آن حضرت بر من افتاد فرمود: «آیا در این ماه روزه گرفته‌اى؟» گفتم: «نه والله اى فرزند رسول خدا». فرمود: «آنقدر ثواب از تو فوت شده است که قدر آن را به غیر از خدا کسى نمى‌داند. بدرستى که این ماهى است که خدا آن را بر ماه‌هاى دیگر فضیلت داده و حرمت آن را عظیم نموده و گرامی داشتن روزه دار را در این ماه بر خود واجب گردانیده است». پس گفتم: «یابن رسول الله اگر در باقیمانده این ماه روزه بدارم آیا به بعضى از ثواب روزه‌داران آن نائل مى‌گردم؟» فرمود: «اى سالم! هر کس یک روز از آخر این ماه را روزه بدارد خدا او را ایمن گرداند از شدت سکرات مرگ و از هول بعد از مرگ و از عذاب قبر و هر کس دو روز از آخر این ماه را روزه بگیرد از صراط به آسانى بگذرد و هر کس سه روز از آخر این ماه را روزه بگیرد ایمن گردد از ترس بزرگ روز قیامت و از شدت‌ها و هول‌هاى آن روز و برات بیزارى از آتش جهنم به او عطا کنند».

2 ـ صدقه دادن

صدقه دادن به مساکین به اندازه‏ى یک مُدْ طعام توسط کسانى که وسعت مالى دارند، کسانى که توانایى مالى ندارند هر مقدار از تسبیحات و اذکار را مى‏توانند بخوانند.



3 ـ دعا خواندن

از جمله خواندن این دعا که حضرت امام صادق (ع) به «معلى بن خنیس» تعلیم داد که بعد از نماز صبح و عشا بخواند: «یا من ارجوه لکلّ خیر و امَن سخطه عند کل شرّ، یامن یعطى الکثیر بالقلیل، یا من یعطى من سأله، یا من یعطى من لم یسئله و من لم یعرفه تحنّنا منه و رحمة اعطنى بمسئلتى ایّاک جمیع خیرالدّنیا و جمیع خیر الآخرة واصرف عنّى بمسئلتى ایّاک جمیع شرّ الدّنیا و شرّ الآخرة فانّه غیر منقوص ما اعطیت و زدنى من فضلک یا کریم یا ذاالجلال و الاکرام، یا ذاالنعماء والجود، یا ذالمنّ و الطَّول، حرّم شیبتى على النّار.»



مستحب است که در تمام ایام ماه رجب دعای ذیل را که از امام زین العابدین(ع) روایت شده خوانده شود: «"یَا مَنْ یَمْلِکُ حَوَائِجَ السَّائِلِینَ وَ یَعْلَمُ ضَمِیرَ الصَّامِتِینَ لِکُلِّ مَسْأَلَةٍ مِنْکَ سَمْعٌ حَاضِرٌ وَ جَوَابٌ عَتِیدٌ اللَّهُمَّ وَ مَوَاعِیدُکَ الصَّادِقَةُ وَ أَیَادِیکَ الْفَاضِلَةُ وَ رَحْمَتُکَ الْوَاسِعَةُ فَأَسْأَلُکَ أَنْ تُصَلِّىَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تَقْضِىَ حَوَائِجى لِلدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ إِنَّکَ عَلَى کُلِّ شَىْ‌ءٍ قَدِیرٌ ».

همچنین دعایی را که از امام صادق(علیه السلام) روایت شده، خوانده شود: «خَابَ الْوَافِدُونَ عَلَى غَیْرِکَ وَ خَسِرَ الْمُتَعَرِّضُونَ إِلا لَکَ وَ ضَاعَ الْمُلِمُّونَ إِلا بِکَ وَ أَجْدَبَ الْمُنْتَجِعُونَ إِلا مَنِ انْتَجَعَ فَضْلَکَ بَابُکَ مَفْتُوحٌ لِلرَّاغِبِینَ وَ خَیْرُکَ مَبْذُولٌ لِلطَّالِبِینَ وَ فَضْلُکَ مُبَاحٌ لِلسَّائِلِینَ وَ نَیْلُکَ مُتَاحٌ لِلْآمِلِینَ وَ رِزْقُکَ مَبْسُوطٌ لِمَنْ عَصَاکَ وَ حِلْمُکَ مُعْتَرِضٌ لِمَنْ نَاوَاکَ عَادَتُکَ الْإِحْسَانُ إِلَى الْمُسِیئِینَ وَ سَبِیلُکَ الْإِبْقَاءُ عَلَى الْمُعْتَدِینَ اللَّهُمَّ فَاهْدِنِى هُدَى الْمُهْتَدِینَ وَ ارْزُقْنِى اجْتِهَادَ الْمُجْتَهِدِینَ وَلا تَجْعَلْنِى مِنَ الْغَافِلِینَ الْمُبْعَدِینَ وَ اغْفِرْ لِى یَوْمَ الدِّینِ».

نیز از امام صادق (ع) روایت شده که در ماه رجب این خوانده شود: «اللَّهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ صَبْرَ الشَّاکِرِینَ لَکَ وَ عَمَلَ الْخَائِفِینَ مِنْکَ وَ یَقِینَ الْعَابِدِینَ لَکَ اللَّهُمَّ أَنْتَ الْعَلِىُّ الْعَظِیمُ وَ أَنَا عَبْدُکَ الْبَائِسُ الْفَقِیرُ أَنْتَ الْغَنِىُّ الْحَمِیدُ وَ أَنَا الْعَبْدُ الذَّلِیلُ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ امْنُنْ بِغِنَاکَ عَلَى فَقْرِى وَ بِحِلْمِکَ عَلَى جَهْلِى وَ بِقُوَّتِکَ عَلَى ضَعْفِى یَا قَوِىُّ یَا عَزِیزُ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْأَوْصِیَاءِ الْمَرْضِیِّینَ وَ اکْفِنِى مَا أَهَمَّنِى مِنْ أَمْرِ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ.»

همچنین است خواندن دعاى مخصوص این ماه، هر روز.

 

 4 ـ زیارت امام حسین علیه السلام

از امام جعفر صادق(ع) روایت شده است که: هر کس امام حسین (ع) را در روز اول رجب زیارت کند، خداوند او را بیامرزد. البته قابل ذکر است که زیارت از راه دور هم مورد قبول است؛ ان شاء الله.


 

 5 ـ زیارت ثامن الحجج حضرت على بن موسى الرضا علیهماالسلام

 

 6 ـ انجام عمره

 

به جای آورن عمل عمره (یا به قول معروف حج عمره) در این ماه بسیار تأکید شده است.

 7 ـ تکرار استغفار و اذکار

 

ــ هزار بار «لا اله الاّ اللّه» ؛ از نبی مکرم (ص) روایت است: کسى که در ماه رجب هزار مرتبه "لا إِلَهَ إِلا اللهُ" بگوید خداوند عز و جل براى او صد هزار حسنه عطا کند و براى او صد شهر در بهشت بنا فرماید.

ــ صد بار «استغفراللّه الذى لا اله الاّ هو وحده لاشریک له و اتوب الیه» ؛ از حضرت رسول اکرم(صلى الله علیه و آله) روایت شده که: هر کس در ماه رجب صد مرتبه بگوید: «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ الَّذِى لا إِلَهَ إِلا هُوَ وَحْدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ وَ أَتُوبُ إِلَیْهِ» و آن را به صدقه ختم فرماید حق تعالى براى او به رحمت و مغفرت و کسى که چهار صد مرتبه بگوید بنویسد براى او اجر صد شهید عطا فرماید.

ــ هزار مرتبه «استغفراللّه ذالجلال والاکرام من جمیع الذّنوب و الآثام» ؛

ــ روایت است کسى که در رجب در صبح هفتاد مرتبه و در شب نیز هفتاد مرتبه بگوید: "أَسْتَغْفِرُ اللهَ وَ أَتُوبُ إِلَیْهِ" و پس از اتمام ذکر، دست‌ها را بلند کند و بگوید: "اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِى وَ تُبْ عَلَىَّ" اگر در ماه رجب بمیرد خدا از او راضى باشد و به برکت ماه رجب، آتش او را مس نکند.

ــ از امام صادق(ع) روایت است که حضرت رسول اکرم(ص) فرمود : «ماه رجب، ماه استغفار امت من است. پس در این ماه بسیار طلب آمرزش کنید که خدا آمرزنده و مهربان است؛ و رجب را "أصب" مى‌گویند زیرا که رحمت خدا در این ماه بر امت من بسیار ریخته مى‌شود پس بسیار بگوئید: أَسْتَغْفِرُ اللهَ وَ أَسْأَلُهُ التَّوْبَةَ.».

ــ ابن بابویه روایت کرده است که اگر شخصی قادر بر آن نباشد هر روز صد مرتبه این تسبیحات را بخواند تا ثواب روزه آن را دریابد: سُبْحَانَ الإله ِ الْجَلِیل ؛ سُبْحَانَ مَنْ لا یَنْبَغِى التَّسْبِیحُ إِلا لَهُ سُبْحَانَ الْأَعَزِّ الْأَکْرَمِ سُبْحَانَ مَنْ لَبِسَ الْعِزََّ وَ هُوَ لَهُ أَهْلٌ .

 

 8 ـ نماز

ــ در هر شب ماه رجب، دو رکعت نماز بدین ترتیب خوانده شود:

الف) در هر رکعت بعد از حمد، سه مرتبه سوره‏ ى کافرون و یک مرتبه سوره‏ ى اخلاص.

ب) پس از نماز این دعا خوانده شود: «لا اله الاّ اللّه وحده لاشریک له، لهُ الملک و له الحمد، یحیى و یمیت و هو حىّ لایموت بیده الخیر و هو على کل شى‏ءٍ قدیر و الیه المصیر ولاحول ولا قوّة الاّ باللّه العلى العظیم. اللّهمّ صلّ على محمد النبىّ الاُمىّ و آله» و سپس حاجت خود را از خداى سبحان طلب کند.».

ــ سید بن طاووس از حضرت رسول اکرم(ص) روایت کرده که: هر کس در روز جمعه ماه رجب، مابین نماز ظهر و عصر، چهار رکعت نماز بگزارد و در هر رکعت حمد یک مرتبه و آیة الکرسى هفت مرتبه و قل هو الله أحد پنج مرتبه بخواند، و  سپس ده مرتبه بگوید: «أَسْتَغْفِرُ اللهَ الَّذِى لا إِلَهَ إِلا هُوَ وَ أَسْأَلُهُ التَّوْبَةَ» حق تعالى براى او از روزى که این نماز را گزارده تا روزى که بمیرد هر روز هزار حسنه به او عطا فرماید، و او را به هر آیه‌ای که خوانده شهرى در بهشت از یاقوت سرخ و به هر حرفى قصرى در بهشت از دُرّ سفید دهد و تزویج فرماید او را حورالعین و از او راضى شود.

ــ از حضرت رسول اکرم(ص) روایت شده است که: هر کس در یک شب از شب‌هاى ماه رجب ده رکعت نماز به این نحو که در هر رکعت حمد و قل یا ایها الکافرون یک مرتبه و توحید سه مرتبه بخواند، خداوند گناهان او را می‌آمرزد.

 

 9 ـ عمل لیلة الرغائب

اولین شب جمعه‏ ى ماه مبارک رجب(لیلة الرَغائب)نامیده شده است که فضائل بسیارى براى این شب برشمرده‏اند و دستور مخصوص این عمل، چنین است:



روز پنجشنبه را روزه بگیرد. بین نماز مغرب و عشا دوازده رکعت نماز دو رکعتى بدین ترتیب بخواند:

الفـدر هر رکعت بعد از حمد، سه مرتبه سوره‏ى قدر و دوازده مرتبه سوره‏ى اخلاص.

ب ـ بعد از هر نماز بگوید: «اللّهم صلّ على محمد النبّى الاُمّى و على آله».

ج ـ آن گاه سجده کند و 70 مرتبه بگوید:«سبّوحٌ، قُدّوسٌ،رب الملائکة والرّوح»سپس از سجده برخیزد و بگوید:«ربّ اغفر وارحم و تجاوزعمّا تعلم انّک انت العلى العظیم».

د ـ باردیگر به سجده رود و 70 بار بگوید: «سبّوح، قدّوس، ربُّ الملائکة والروح» و درپایان حوائج خود را درخواست کند.

 

10 ـ خواندن سوره توحید

سید بن طاووس در اقبال از حضرت رسول اکرم(ص) فضیلت بسیاری براى خواندن سوره قل هو الله أحد نقل کرده است که ده هزار مرتبه یا هزار مرتبه یا صد مرتبه در این ماه تلاوت شود. و نیز روایت کرده که هر کس در روز جمعه ماه رجب صد مرتبه سوره قل هو الله أحد را بخواند براى او در قیامت نورى شود که او را به بهشت بکشاند.

ارجاع

برای شب اول این ماه عزیز و نیز شب ها و روزهای آن نیز اعمال دیگری برشمرده اند که مخاطبین ارجمند را به کتب مرتبط (از جمله مفاتیح الجنان) ارجاع می‏دهیم.

منبع: http://www.fetrat.com

ماه شب تار بی قراران

کسی که  ماه  شب تار  بی قراران  شد

انیس جان و  شــفابخش قلب یاران شد

نفوذ چشم و پیامش به جان اثر می کرد

همان  که  دلبر و  دلدار رهسپاران  شد

نه قلب پیر و جــوان پر شد  از محبت او

صمیم   قلب   مصفای   نو نهالان   شد

به سردی دی و بهمن که  ناله یخ میزد

صفای  آمــدنش   گرمی   بهـاران   شد

وجود مـردم  ایران  ز  دوریش  غمـــناک   

حبیب اهل دل  و  پیــر  این جماران شد

در آن زمان که ستم  پرده ســیاهی بود  

امید  بخش    قلوب   امیـــد واران   شد

چنان که روز ورودش بهـشت زهــرا رفت

گل  همیشه  بهاری  به  لاله زاران  شد

خوشا صفای زمانی که  ماه  بهمن  بود

تو  آمـــدی   و  دل  انقلاب  خندان  شد

«حمید»  اگـر چه نبــودی به دیدنت لایق 

ولی به  غمزه چشمت زجان نثاران شد

 حمیدرضا فاطمی - 12 بهمن 85

 

تا زنده ایم . . .

آماده ی رفتنم  دیر آمده ای

   در حال شکستنم دیر آمده ای

       این را که به روی شانه ها می آرند

           تابـوت دل  من  است دیــر آمــده ای

تابوت دل

شاخه گل رزی که درزمان حیات به کسی می دهید ، به مراتب بهتر ازیک دسته گل ارکیده ای است که روی سنگ قبر او می گذارید.

در زمانی که وفا قصه برف به تابستان است و صداقت گل نایابی است و در آئینه چشمان شقایق ها نیز، عابر ظالم و بی عاطفه ی غم جاریست، به چه کس باید گفت: با تو خوشبخت ترین انسانم؟؟!!

زمان! به من آموخت که دست دادن معنی رفاقت نیست.... بوسیدن قول ماندن نیست..... و عشق ورزیدن ضمانت تنها نشدن نیست . . .

قرآن من شرمنده ام

قرآن !

من شرمنده تو ام اگر از تو آواز مرگی ساخته ام که هر وقت در کوچه مان آوازت بلند می شود همه از هم می پرسند " چه کس مرده است؟ "

چه غفلت بزرگی که می پنداریم خدا تو را برای مردگان ما نازل کرده است.



قرآن !

من شرمنده تو ام اگر ترا از یک نسخه عملی به یک افسانه موزه نشین مبدل کرده ام .

یکی ذوق می کند که تو را بر روی برنج نوشته ،‌ یکی ذوق میکند که تو را فرش کرده ، ‌یکی ذوق می کند که تو را با طلا نوشته ، ‌یکی به خود می بالد که تو را در کوچک ترین قطع ممکن منتشر کرده و …  آیا واقعا خدا تو را فرستاده تا موزه سازی کنیم ؟

قرآن!

من شرمنده تو ام اگر حتی آنان که تو را می خوانند و تو را می شنوند ،‌ آن چنان به پایت می نشینند که خلایق به پای موسیقی های روزمره می نشینند .. اگر چند آیه از تو را به یک نفس بخوانند مستمعین فریاد می زنند ” احسنت …! ” گویی مسابقه نفس است . . .

قرآن !‌

من شرمنده تو ام اگر به یک فستیوال مبدل شده ای حفظ کردن تو با شماره صفحه ، ‌خواندن تو از آخر به اول ،‌ یک معرفت است یا یک رکورد گیری؟ ای کاش آنان که تو را حفظ کرده اند ، ‌حفظ کنی ، تا این چنین تو را اسباب مسابقات هوش نکنند .

خوشا به حال هر کسی که دلش رحلی است برای تو .

آنان که وقتی تو را می خوانند چنان حظ می کنند ،‌ گویی که قرآن همین الان به ایشان نازل شده است. آنچه ما با قرآن کرده ایم تنها بخشی از اسلام است که به صلیب جهالت کشیدیم.

 

با تشکر از دانشجوی عزیزم کیانوش غلامیان که هم اکنون مشغول فعالیت در عسلویه است.

دکتر شریعتی

در سرزمینی که سایه آدمهای کوچک بزرگ شد

در آن سرزمین آفتاب در حال غروب است!


نیایش

خدایا!
در این سرای آزمون و ابتلا، درمان باش تا دل ازایمان به تو پر کنیم و توشه از عمل نیک برگیریم و در آن دمادم حساب، یاورمان باش تا از عذابت برهیم و به رحمتت برسیم. امروز از لطف و نعمتت، و فردا از عفو و بخششت ما را بهره فراوان ده.
خدایا! همواره یاد آخرت و لحظه بازگشتمان را، در درونمان زنده دار تا به زندگی مجازی دنیا دل نبندیم و از آیات روشن تو درآن غافل نمانیم.
الهی! بدین بیداری از آتش دوزخ برهانمان.
بار الها! نورایمان را در درونمان بیفروز و بر اعمال نیک و کردار شایسته توفیقمان ده، تا بدان ایمان، هدایت یابیم و بدان عمل نیک کنیم و از نعمت و رحمت تو بهره مند شویم.
خدایا! تو منزّهی و حمد و سپاس تنها از آنِ توست.
خدایا! آن دم که سختی ها و رنج ها ما را در برگیرد و اندوه بر ما چیره شود و گرفتاری و شدت در بندمان سازد، دست به دعا برمی داریم و تو را می خوانیم.
خدایا!
تنها تو را مشکل گشا می دانیم و تنها از تو یاری می خواهیم. به درگاهت دست نیاز بلند می کنیم و بارها به اصرار، تو را می خوانیم تاگره از کارمان بگشایی، اندوهمان را بزدایی و از بند سختی ها رهایمان سازی.
خدایا، بارالها!
در پس این گره گشایی و اندوه زدایی ات نیز رهایمان مکن. مخواه که چون از درد رها شدیم، از یادت غافل شویم و چون از بند سختی رهیدیم، دست از درگاه تو نیز برداریم. ای مهربان! یادت را همیشه در دلمان زنده، و دست حاجتمان را تنها به درگاه خود گشوده دار.
آمین یا رب العالمین
منبع: http://www.hawzah.net

اعتماد به خدا

غروب یک روز بارانی زنگ تلفن به صدا در آمد.

زن گوشی را برداشت. آن طرف خط پرستار دخترش با ناراحتی خبر تب و لرز شدید دختر کوچکش را به او داد.

زن تلفن را قطع کرد و با عجله به سمت پارکینگ دوید،

ماشین را روشن کرد و به نزدیک ترین داروخانه رفت تا داروهای دختر کوچکش را بگیرد.

وقتی از داروخانه بیرون آمد، متوجه شد به خاطر عجله ای که داشته کلید را داخل ماشین جا گذاشته است.

زن پریشان با تلفن همراهش با خانه تماس گرفت. پرستار به او گفت که حال دخترش هر لحظه بدتر می شود. او جریان کلید اتومبیل را برای پرستار گفت. پرستار به او گفت که سعی کند با سنجاق سر در اتوموبیل را باز کند.

زن سریع سنجاق سرش را باز کرد، نگاهی به در انداخت و با ناراحتی گفت: ولی من که بلد نیستم از این استفاده کنم.

هوا داشت تاریک می شد و باران شدت گرفته بود. زن با وجود نا امیدی زانو زد و گفت: خدایا کمکم کن!

در همین لحظه مردی ژولیده با لباسهای کهنه به سویش آمد. زن یک لحظه با دیدن قیافه  مرد ترسید و با خودش گفت: خدای بزرگ، من از تو کمک خواستم آنوقت این مرد…!

زبان زن از ترس بند آمده بود، مرد به او نزدیک شد و گفت: خانم، مشکلی پیش آمده؟

زن جواب داد: بله، دخترم خیلی مریض است و من باید هرچه سریع تر به خانه برسم ولی کلید را داخل ماشین جا گذاشته ام و نمی توانم درش را باز کنم.

مرد از او پرسید که آیا سنجاق سر همراه دارد؟ و زن فورا سنجاق سرش را به او داد و مرد در عرض چند ثانیه در اتومبیل را باز کرد!

زن بار دیگر زانو زد و با صدای بلند گفت: خدایا متشکرم!

سپس رو به مرد کرد و گفت: آقا متشکرم، شما مرد شریفی هستید!

مرد سرش را برگرداند و گفت: نه خانم، من مرد شریفی نیستم. من یک دزد اتومبیل بودم و همین امروز از زندان آزاد شده ام!!!

خدا برای کمک به زن یک دزد فرستاده بود، آن هم یک دزد حرفه ای!

زن آدرس شرکتش را به مرد داد و از او خواست که فردای آن روز حتما به دیدنش برود

فردای آن روز وقتی مرد ژولیده وارد دفتر رئیس شرکت شد، فکرش را هم نمی کرد که روزی به عنوان راننده مخصوص در آن شرکت بزرگ استخدام شود . . .

منبع: http://www.shabederaz.blogsky.com

اعتماد به خدا

اگر خدا تو را به سوی پرتگاهی برد ،

به او اعتماد کن ،

زیرا یا از پشت تورا می گیرد و یا پرواز کردن را به تو می آموزد ...

"دکتر شریعتی"

 ***

تصمیمات خدا مرموزند،اما همواره به نفع ما هستند ...

 

یک لحظه بی هیاهو دل را طلب ز او کن

جز او مخواه از او او را طلب ز او کن

این نامه ی سیه را با سوز دل بسوزان

این رنگ تیرگی را با اشک شستشو کن

گمگشته ی تو درتوست خود را مزن به  کوری

بگشای چشم و او را در خویش جستجو کن

یک عمر در بر یار با غیر او نشستی

یک شب ز غیر بگذر با یار گفتگو کن

همچون نسیم تا کی آواره کو به کویی

آیینه باش خود را با یار روبرو کن...

منبع: http://dar-jostejooye-khoda.blogfa.com 

کتابهای دورانی که دانش آموز دبستان بودیم

نخستین روز درس


کتاب فارسی دوم دبستان سال 1339


تصمیم کبری


سرود ای ایران


نان


لاکپشت و مرغابی


گندم


خانواده هاشمی


کوکب خانم


راه پیروزی


رضا

شیر خر بخورید تا سالم بمانید.

تولید بستنی‌هایی با شیر خر در ایتالیا تبدیل به مد جدیدی در صنایع غذایی این کشور شده است.

محققان ایتالیایی دریافتند که شیر خر در کاهش وزن اضافه و نیز برای قلب بسیار مفید است.



این تحقیقات که توسط گروهی از دانشمندان دانشگاه ناپولی ایتالیا انجام شده است، نشان می دهد که شیر خر به دلیل داشتن مقدار زیادی امگا ۳ و کلسیوم که برای قلب انسان بسیار مفید هستند، در کاهش وزن انسان بسیار موثر است.

این بررسی ها نشان می دهد که مصرف روزانه این شیر باعث حفظ انرژی و در نتیجه آن نشاط انسان می شود.

اتحادیه کشاورزان ایتالیا در این باره گفت: یکی از جدیدترین مواد غذایی در صنعت تولید بستنی این کشور بستنی هایی از شیر خر است که تولید، عرضه و مصرف آن در مزارع این کشور به طور مستقیم انجام می شود.

در ادامه این گزارش آمده است که پیش بینی می شود مردم این کشور در سال جاری حدود ۲میلیارد یورو برای خرید این نوع بستنی هزینه کنند.

منبع: http://www.alamto.com

شرایط اخذ گواهینامه رانندگی زنان در عربستان

بالاخره و بعد از مدتها بحث و جدل، با رانندگی زنان در عربستان موافقت شد.

مجلس شورای عربستان با رعایت شرایط خاصی به زنان عربستانی این اجازه را داده است که این شرایط عبارتند از:

الف: شرائط عمومی

1-زن راننده حداقل 30 سال سن داشته باشد

2-ولی زن(شوهر یا پدرش)با رانندگی او رسما موافقت کنند

3-گرفتن گواهینامه از مرکز آموزش رانندگی مخصوص زنان

4-لباس زن راننده باید بدون هیچگونه زینت باشد

5-اجازه رانندگی زنان فقط شامل نواحی داخل شهر است و در بیرون شهر و حتی روستا ها و حومه شهر اعتبار ندارد مگر اینکه یکی از محارم همراه او باشد

6-زنان تنها از روز شنبه تا چهارشنبه، و از ساعت 7 صبح تا 8 شب اجازه رانندگی دارند. روزهای پنج شنبه و جمعه از ساعت 12 ظهر تا 8 شب

-7زن راننده حتما باید همراه خود تلفن داشته باشد تا در مواقع ضروری استفاده کند

8-تماس با مرکز رانندگی زنان هنگام بروز هرگونه مشکل مزاحمت یا خرابی اتومبیل

9-پرداخت مبلغ مشخصی به مرکز رانندگی زنان جهت هزینه نعمیرات و گواهینامه

ج:جرائم رانندگی

 الف:عمومی:

1-کسانیکه به هر دلیل با راننده زن صحبت کنند به حبس حداقل یک ماه همراه با جریمه مالی محکوم خواهند شد

2-کسانی که سعی در تحریک زنان راننده و اذیت کردن آنها در هنگام رانندگی از قبیل خارج کردن از جاده و.. نمایند به حبس حداقل 12 ماه همراه با جریمه مالی محکوم خواهند شد.

3-کسی که راه را بر رانندگان زن ببند به حبس به مدت یک روز همراه با چریمه مالی محکوم خواهند شد.

ب:جرائم راننده:

در صورت انجام هرگونه عمل مخالف با آداب وسنن و شرع از سوی رانندگان زن

بار اول گواهینامه به مدت 6 ماه توقیف می شود و جریمه بین 500 تا 1000 ریال محکوم می گردد.و همچنین تعهدی مبنی بر عدم تکرار از او اخذ خواهد شد

بار دوم اطلاع رسمی به ولی زن از طریق هیات امر به معروف و نهی از منکر

منبع: http://darvih.persianblog.ir

ناصر حجازی نوجوانی تا مرگ

بدون شرح
راهی که همه باید برویم
حجازی درون دروازه


حجازی کاپیتان



حجازی همراه تیم ملی ایران


حجازی میانسالی و تلفن همراه


حجازی و ساحل دریا


حجازی و پایان زندگی

زنی که یکی از میلیاردرهای ایران است.

سیده فاطمه مقیمی، اولین بانوی زن ایرانی است که توانست یک شرکت بین المللی حمل و نقل را به نام خود ثبت کند. در زمانی که انجام این کار بسیار دشوار می نمود و باورهای جامعه این هنجار را نا به هنجاری می پنداشت او توانست با روحیه خستگی ناپذیر و ایمان قوی آن را به انجام برساند.


او کسی است که نه فقط فعل خواستن بلکه فعل توانستن را برای خود صرف کند و این موفقیت را مرهون تلاش ها و پیگیری ها خود و حمایت های همه جانبه همسر خود می داند.

زنی مهربان که دوست دارد تجربیات خود را در اختیار زنان و دختران جوان قرار دهد.

سمت هایی که او تاکنون داشته و دارد سه دوره عضویت در هیئت مدیره انجمن صنفی شرکت های حمل ونقل بین المللی، دوازده سال عضویت و ریاست بخش حل اختلاف و رسیدگی به شکایات تجار و شرکت ها و تجار با هم و رانندگان از تجار و ... است که برای او جای بسی افتخار است که توانسته بیش از 95% این پرونده ها را با صلح وسازش طرفین مختومه کند.

او همچنین عضو انجمن های دوستی ایران و کشورهای مختلف و مدیرعامل انجمن ملی زنان کارآفرین وعضو گروه مطالعاتی و تحقیقاتی کریدور شمال- جنوب است. او تنها بانوی عضو هیئت نمایندگان اتاق بازرگانی و صنایع و معادن تهران و ایران است.

او می گوید:

من درسال 1358 دریک شرکت حمل و نقل بین المللی ابتدا در بخش ترجمه و بعد در بخش کامیون داری کارم را شروع کردم که مدت سه سالی که درآن شرکت بودم دوره کارآموزی برای من محسوب می شد. تا اینکه در سال 1361 تصمیم گرفتم به صورت مستقل کارکنم که این تصمیم تا مرحله اجرایی شدن دو سال طول کشید.

دلیل تأخیر در اخذ مجوز ثبت شرکت، سلیقه های شخصی و فکری بود و اینکه تا آن زمان در زمینه حمل و نقل هیچ زنی وارد بازار کار نشده بود. با وجود اینکه درقانون ذکر نشده که ممنوعیتی برای ثبت یک شرکت حمل و نقل بین المللی برای بانوان وجود دارد. بعد از دو سال هر وقت به دربسته می خوردم از پنجره وارد می شدم.  مراجعه به نهادهای مختلف درسال 1363 توانستم شرکت حمل و نقل خود را به ثبت برسانم.

دراین صورت شما اولین زن ایرانی هستید که مدیریت یک شرکت بین المللی حمل و نقل را به عهده گرفتید.؟

بله. درنظر بگیرید که هم ثبت و هم مدیریت شرکت حمل ونقل بین المللی.

تأثیر فعالیت های اقتصادی بر زندگی خانوادگی شما چگونه بود وچطور توانسته اید فعالیت های اقتصادی و امور زندگی را با هم بیامیزید؟

من منافاتی درعملکرد و یا کارکرد یک زن در بیرون از خانه و پذیرش مسئولیت درمنزل نمی بینم. درطول سنوات گذشته یک سری شغل های خاص برای خانم ها تعریف شده بود، مثل شغل معلمی چرا که اینطور تصور می شد یک معلم خانم هر روز تعداد ساعات مشخصی سر کار است و سه ماه تابستان را استراحت می کند و تعطیلات نوروز را هم درکنار خانواده است.

اما من تصور می کنم با برنامه ریزی دقیق و تنظیم برنامه می توان همه برنامه های خود را هماهنگ کرد. چه بسا خانم خانه داری که درخانه است و در بیرون از منزل کار نمی کند ولی همیشه احساس می کند از انجام کارهای خانه عقب افتاده است. من به عنوان زنی که تا دیرهنگام بیرون از خانه کارمی کند به صورت مرتب و منظم کار منزل را انجام می دهم. بطوریکه اگر کسی سرزده وارد خانه ام شود محال است که با خانه ای نامرتب روبرو شود.

به همین دلیل اعتقاد دارم که اگر مدیریت زمان و زمان بندی داشته باشیم راحتر می توانیم برنامه ها و کارهای خود را در ساعت تعیین شده انجام دهیم.

نقش خانواده ها را در امر کارآفرینی چگونه ارزیابی کنید؟

خانواده رکن اصلی یک جامعه است. اگر کسی بر اصول خانواده اعتقادی نداشته باشد نمی تواند به اصل جامعه هم اعتقاد پایدار داشته باشد.

بنابراین اگر کاری را شروع می کنیم در ابتدا باید به پایه و اساس زندگی که همان خانواده است توجه داشته باشیم. از طرفی اگر کسی به عنوان کارآفرین بخواهد وارد بازار کار شود تا حمایت خانواده را به همراه نداشته باشد موفق نمی شود. بنابراین این دومقوله تفکیک ناپذیرند.

در همه شغل ها و تجربیات کاری زنان درجامعه این مسأله مصداق دارد. حتی آن معلمی که مثال زدم اگر همکاری همسر و فرزندان خود را در انجام امور زندگی نداشته باشد، نمی تواند آن شرایط ایده آل و مطلوب را که در نظر همه خانواده ها است ایجاد کند.

پس خانمی که در بیرون از منزل کار می کند زمانی که وارد منزل می شود انتظار همکاری از سوی فرزندان و همسر خود را دارد.

آیا تاکنون بررسی هایی درخصوص پیشینه کارآفرینی درایران صورت گرفته است؟

تاکنون تحقیق و بررسی درمورد پیشینه کارآفرینی درایران به صورت جدی و عملی انجام نپذیرفته است. باید در نظرداشت که مقوله کارآفرینی با فرهنگ کارآفرینی در چند سال اخیر در جامعه رایج شده است. اگر چه در سالیان دور هم کارآفرینی زنان وجود داشته ولی به این نام نبوده است.

شاید نام آن جسارت بوده است! به عقیده من هرکس که به کاری مشغول است کارآفرین محسوب می شود. حتی آن خانمی که خانه دار است هم به عنوان یک نیروی انسانی کارآفرین نامیده می شود.باید دید که انسانها کارآفرینی را چگونه تعریف می کنند؟ من کارآفرینی را نو آفرینی تعریف می کنم، جسارت و شکستن قیود می دانم. اصولاً   کارآفرینی زنان از دو مؤلفه تشکیل شده است. یکی سنت شکنی یک سری قیدها که در باور جامعه معمول نبوده و دیگری ایجاد اشتغال و کارآفرینی برای دیگران که این نگاه و طرز فکر به کارآفرینی در قدیم هم وجود داشته ولی بسیار محدود بوده است. مثلاً نسل های قبل، یک دار قالی می زدند و چند نفر با بافتن آن هم امرار معاش

می کردند و هم هنر فرش باقی را زنده نگه می داشتند. تا اینکه کسی پیدا شد که تصمیم گرفت این هنر و کار خود را که مثلاً فرش بافی، دامداری و یا کشاورزی و هر کار رایج آن زمان را در بیرون از خانه عرضه کند تا دیگران هم از محصول کارش بهره مند شوند و به این صورت بود که کم کم کارآفرینی زنان به متن جامعه وارد شد.

درمورد حرفه من هم همین اتفاق افتاد. درمقوله حمل و نقل، یک زن اصلاً جایگاهی نداشت از طرفی ممنوعیت قانونی هم نداشت.

درمورد گرفتن تصدیق پایه یک رانندگی هم همین شرایط حکمفرما بود. زمانی که من در سال 1366 تصمیم به گرفتن گواهینامه پایه یک رانندگی گرفتم با من به شدت برخورد شد و حدود دو سال پرونده من را مرجوع می کردند. زمانی که از مسئولین می پرسیدیم دلیل امتناع شما از دادن این گواهی نامه به من چیست؟ می گفتند: چون زن نمی تواند! می پرسیدم: چرا؟ دلیل قانونی این نتوانستن چیست؟

من می دیدم که سلیقه و طرز فکر آن مسئول است که این ممنوعیت را ایجاد می کند و در هیچ جای قانون دلیلی برای اخذ نکردن این اعتبار توسط یک خانم وجود ندارد. بالاخره با پافشاری و  روحیه خستگی ناپذیری که داشتم توانستم آن ها را مجاب کرده و گواهی نامه پایه یک رانندگی را بگیرم.

شرایط جامعه ایران را بعد از پیروزی انقلاب اسلامی برای کارآفرینی زنان چگونه ارزیابی می کنید؟

به عقیده من جامعه ما بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در زمینه کارآفرینی زنان بسیار متحول شده و خیلی از مسائل برای زنان پذیرفته شده است.از جمله اخیراًسرویس های تاکسی تلفنی بیسیم بانوان،استفاده از دختران جوان در طرح های آماری و غیره ...

ضمن اینکه دنیا در حال پیشرفت و تعالی است. در این پیشرفت و تعالی، هم زنان و هم مردان سهیم هستند و دیگر نمی توان انسان ها را در خانه و محله و شهر خود محصور کرد. بلکه باید با تمام دنیا در ارتباط بود که این همان بحث جهانی شدن است که امروزه مطرح می شود.

اگر این پیشرفت را در صدر کارها بخواهیم قرار دهیم برای تحقق آن ابزار لازم داریم. این ابزار، انسانها هستند که برای ورود به کار باید به سلاح مهارت مجهز باشند. اینجاست که دیگر نباید فرق جنسیتی درنظر گرفته شود بلکه باید قابلیت ها، استعدادها و مطالعات انسانها مطرح می شود.

 چه برنامه ها و پروژه هایی در مورد کارآفرینی زنان و جوانان دنبال می کنید؟

یکی از اصلی ترین کارهای در دست اقدام ما، بحث فرهنگی مستند سازی است. چون درحال حاضر اشاعه فرهنگ کارآفرینی در بین زنان وشناسایی کارآفرینان دراین مقطع زمانی بسیار مثمر ثمر است.

دغدغه مهم دیگر ما، اشتغال جوانان است. ما تلاش می کنیم که به جوانان و زنانی که تحصیلات دانشگاهی دارند و حتی آنهایی که به دانشگاه نرفته اند عامل خود باوری را القا کنیم تا بتوانند توانایی های خودشان را شناسایی کنند. ما باید به جوانان و زنان خود یاد بدهیم که با یک مکان کوچک وبا سرمایه اندک و ابزار اولیه هم می توان پیشرفت کرد و قطعاً موفق شد. باید به زنان و جوانان آموخت که با خودباوری و قدرت ریسک پذیری می توان هر سدی را شکست.

ازهمکاری با چه نهادهایی مثل دانشگاه ها و یا وزارتخانه ها بهره مند هستید؟

ما با هیچ ارگان یا سازمان دولتی به صورت مستمر در ارتباط نیستم. چون متأسفانه در وزارتخانه ها مرکزی مهیا شده تبادل نظریات و تجربیات وجود ندارد. به طور مثال من چندین بار با دانشگاه ها و آموزش و پرورش مکاتبه داشتم تا فرصتی را در اختیار من قرار دهند تا به صورت رایگان در زنگ های تفریح و زمان های کوتاه تجربیات انجمن را در اختیار آنها قراردهم که متأسفانه استقبال نشد!

هدف من و همکارانم این است که با ایجاد انگیزه و تحرک و خودباوری در دختران وزنان، آنها بتوانند قابلیت های خود را شناخته و به کار گیرند.

شما چند فرزند دارید؟ و در چه مقطعی تحصیل می کنند؟

من یک فرزند پسر و یک فرزند دختر دارم. پسرم دانشجوی سال آخرمهندسی عمران و دخترم امسال در مقطع پیش دانشگاهی تحصیل می کند.

چقدر خانواده و مخصوصاً همسرتان در موفقیت شما نقش داشته اند؟

صد درصد. من در طول سالیانی که به کار مشغول بودم بارها و بارها دلسرد و ناامید می شدم که همسرم همیشه به من امید می داد و من را به ادامه راه تشویق می کرد.

من هر روز خود را قوی تر و قدرتمند تر از روز قبل می بینم چون به آینده امیدوارم  واین قوت و قدرت را بعد از لطف خداوند مدیون همسرم هستم.

منبع: http://narges-kw.blogsky.com

توصیه های یک شاعر به دختران مجرد

چو هرگز نیابی نشانی ز شوی

ز گهواره تا گور دانش بجوی !

از این رو که وقتی تو شوهر کنی

دگر هیچ نتوان کنی جست و جوی

بخر، زایمان کن، بروب و بپز

بدوز و اتو کن، بساب و بشوی

بیا و برو، میهمانی بده

شود استراحت، تو را آرزوی!

نداری اگر خانه، سالی دو بار

تو با شوهرت می روی کو به کوی

مبادا که چیزی بخواهی از او

تو باید شوی همسری صرفه جوی

وگر همسرت مایه دار است هم

مبادا دوتا باشه تنبانِ اوی!

بخواهی اگر شوهری سر به راه

برس دائما هی به روی و به موی

اپیلاسیون، رنگ، مش، های لایت

که با دیدن تو بگویند:« ووووی

شب امتحان بی شب امتحان

و الا برد شو ز تو آبروی!

نباید بگیری تو هیچ استرس

شب امتحان هی شوی ترشروی

بگوید که برگرد پیش بابات!

برایش اگر آوری نیمروی!

یکی او یکی بچه ها مانعند

که حفظت شود جزوه ها مو به موی

رسد مادر شوهرت هم ز راه

برای کمی غرغر و گفت و گوی!

قدم رو رود روی اعصاب تو

به کلی بریزد به هم خلق و خوی!

به دنبال او هی ز در می رسند

یکایک عموزاده ها و عموی!...

از این رو مجرد اگر مانده ای

به اعصابی آرام دانش بجوی 

منبع: http://parastooha.urg.ir/18

 

شعر طنز خیلی خنده دار

بعد از افطاری ،همین یکشنبه شب
رفته بودم منزل مشتی رجب
در حدود هشت یا نه هفته بود
همسرش از دار دنیا رفته بود
تسلیت گفتم که غمخواری کنم
این مصیبت دیده را یاری کنم
رفت و ظرفی میوه آورد آن عزیز
با ادب بگذاشت آن را روی میز
در همین هنگام آمد خا له اش
خاله ی هشتاد یا صد ساله اش
او زبان بر حرف و بر صحبت گشود
من حواسم پیش ظرف میوه بود
در میان حرف او گفتم چنین
آفرین ، به به ،هلو یعنی همین
ناگهان آن پیرزن از جا پرید
از ته دل جیغ ناجوری کشید
داد زد الاف بودن تا به کی
هی به فکر داف بودن تا به کی
یک کم آدم باش این هیزی بس است
داستان گربه و دیزی بس است
مردکِ کم جنبه ی بی چشم و رو
تو غلط کردی به من گفتی هلو

منبع: http://jokestan1740.persianblog.ir

 

نیمرو درست کردن دخترها و پسرها

دخترها:

۱. توی ماهیتابه روغن میریزن

۲. اجاق گاز زیر ماهیتابه رو روشن میکنن

۳. تخم مرغها رو میشکنن و همراه نمک توی ماهیتابه میریزن

۴. چند دقیقه بعد نیمروی آماده رو نوش جان میکنن

پسرها:

۱. توی کابینتهای بالایی آشپزخونه دنبال ماهیتابه میگردن

۲. توی کابینتهای پایینی دنبال ماهیتابه میگردن و بلاخره پیداش میکنن

۳. ماهیتابه رو روی اجاق گاز میذارن

۴. توی ماهیتابه روغن میریزن

۵. توی یخچال دنبال تخم مرغ میگردن

۶. یه دونه تخم مرغ پیدا میکنن

۷. چند تا فحش میدن

۸. دنبال کبریت میگردن

۹. با فندک اجاق گاز رو روشن میکنن و بوی سرکه همراه دود آشپزخونه رو بر میداره

۱۰. ماهیتابه رو میشورن (بگو چرا روغنش بوی ترشی میداد!

۱۱. ماهیتابه رو روی اجاق گاز میذارن و توش روغن واقعی میریزن

۱۲. تخم مرغی که از روی کابینت سر خورده و کف آشپزخونه پهن شده رو با دستمال پاک میکنن

۱۳. چند تا فحش میدن و لباس میپوشن

۱۴. میرن سراغ بقالی سر کوچه و ۲۰ تا تخم مرغ میخرن و برمیگردن

۱۵. تلویزیون رو روشن میکنن و صداش رو بلند میکنن

۱۶. روغن سوخته رو میریزن توی سطل و دوباره روغن توی ماهیتابه میریزن

۱۷. تخم مرغها رو میشکنن و توی ماهیتابه میریزن

۱۸. دنبال نمکدون میگردن

۱۹. نمکدون خالی رو پیدا میکنن و چند تا فحش میدن

۲۰. دنبال کیسهء نمک میگردن و بلاخره پیداش میکنن

۲۱. نمکدون رو پر از نمک میکنن

۲۲. صدای گزارشگر فوتبال رو میشنون و میدون جلوی تلویزیون

۲۳. نمکدون رو روی میز میذارن و محو تماشای فوتبال میشن

۲۴. بوی سوختگی رو استشمام میکنن و میدون توی آشپزخونه

۲۵. چند تا فحش میدن و تخم مرغهای سوخته رو توی سطل میریزن

۲۶. توی ماهیتابه روغن و تخم مرغ میریزن

۲۷. با چنگال فلزی تخم مرغها رو هم میزنن

۲۸. صدای گــــــــــل رو از گزارشگر فوتبال میشنون و میدون جلوی تلویزیون

۲۹. سریع برمیگردن توی آشپزخونه

۳۰. تخم مرغهایی که با ذرات تفلون کنده شده توسط چنگال مخلوط شده رو توی سطل میریزن

۳۱. ماهیتابه رو میندازن توی سینک

۳۲. دنبال ظرفهای مسی میگردن

۳۳. قابلمهء مسی رو روی اجاق گاز میذارن و توش روغن و تخم مرغ میریزن

۳۴. چند دقیقه به تخم مرغها زل میزنن

۳۵. یاد نمک میفتن و میرن نمکدون رو از کنار تلویزیون برمیدارن

۳۶. چند ثانیه فوتبال تماشا میکنن

۳۷. یاد غذا میفتن و میدون توی آشپزخونه

۳۸. روی باقیماندهء تخم مرغی که کف آشپزخونه پهن شده بود لیز میخورن

۳۹. چند تا فحش میدن و بلند میشن

۴۰. نمکدون شکسته رو توی سطل میندازن

۴۱. قابلمه رو برمیدارن و بلافاصله ولش میکنن

۴۲. چند تا فحش میدن و انگشتهاشون که سوخته رو زیر آب میگیرن

۴۳. با یه پارچهء تنظیف قابلمه رو برمیدارن

۴۴. پارچه رو که توسط شعله آتیش گرفته زیر پاشون خاموش میکنن

۴۵. نیمروی آماده رو جلوی تلویزیون میخورن و چند تا فحش میدن

http://www.funpatugh.com

تلفن اشتباهی

اشتباهی خونه یه خانم پیری رو گرفتم، اومدم معذرت‌خواهی کنم هی میگفت علی‌جان تویی، من هم میگفتم ببخشید مادر اشتباه گرفتم، باز میگفت رضا جان تویی مادر، میگفتم نه مادر جان اشتباه شده ببخشید، اسم سوم رو که گفت دلم شکست، گفتم آره مادر جون، زنگ زدم احوالتون رو بپرسم. اونقدر ذوق کرد که چشای من پر از اشک شد.



چه مادر و پدرها و پدربزرگ ها و مادربزرگ هایی که چشم انتظار یه تماس کوچولو از ماها هستن. ازشون دریغ نکنیم.


منبع: http://mkh.blogfa.com

زندگی نامه کوروش قسمت اول

دوران خردسالی کوروش را هاله ای از افسانه ها در برگرفته است. افسانه هایی که گاه چندان سر به ناسازگاری برآورده اند که تحقیق در راستی و ناراستی جزئیات آنها ناممکن می نماید. لیکن خوشبختانه در کلیات ، ناهمگونی روایات بدین مقدار نیست. تقریباً تمامی این افسانه ها تصویر مشابهی از آغاز زندگی کوروش ارائه می دهند ، تصویری که استیاگ ( آژی دهاک ) ، پادشاه قوم ماد و نیای مادری او را در مقام نخستین دشمنش قرار داده است.

استیاگ - سلطان مغرور، قدرت پرست و صد البته ستمکار ماد - آنچنان دل در قدرت و ثروت خویش بسته است که به هیچ وجه حاضر نیست حتی فکر از دست دادنشان را از سر بگذراند. از این روی هیچ چیز استیاگ را به اندازه ی دخترش ماندانا نمی هراساند. این اندیشه که روزی ممکن است ماندانا صاحب فرزندی شود که آهنگ تاج و تخت او کند ، استیاگ را برآن می دارد که دخترش را به همسری کمبوجیه ی پارسی – که از جانب او بر انزان حکم می راند - درآورد.

مردم ماد همواره پارسیان را به دیده ی تحقیر نگریسته اند و چنین نگرشی استیاگ را مطمئن می ساخت که فرزند ماندانا ، به واسطه ی پارسی بودنش ، هرگز به چنان مقام و موقعیتی نخواهد رسید که در اندیشه ی تسخیر سلطنت برآید و تهدیدی متوجه تاج و تختش کند. ولی این اطمینان چندان دوام نمی آورد. درست در همان روزی که فرزند ماندانا دیده می گشاید ، استیاگ را وحشت یک کابوس متلاطم می سازد. او در خواب ، ماندانا را می بیند که به جای فرزند بوته ی تاکی زاییده است که شاخ و برگهایش سرتاسر خاک آسیا را می پوشاند. معبرین درباری در تعبیر این خواب می گویند کودکی که ماندانا زاییده است امپراتوری ماد را نابود خواهد کرد ، بر سراسر آسیا مسلط گشته و قوم ماد را به بندگی خواهد کشاند.

وحشت استیاگ دوچندان می شود. بچه را از ماندانا می ستاند و به یکی از نزدیکان خود به نام هارپاگ می دهد. بنا به آنچه هرودوت نقل کرده است ، استیاگ به هارپاگ دستور می دهد که بچه را به خانه ی خود ببرد و سر به نیست کند. کوروش کودک را برای کشتن زینت می کنند و تحویل هارپاگ می دهند اما از آنجا که هارپاگ نمی دانست چگونه از پس این مأموریت ناخواسته برآید ، چوپانی به نام میتراداتس ( مهرداد ) را فراخوانده ، با هزار تهدید و ترعیب ، این وظیفه ی شوم را به او محول می کند. هارپاگ به او می گوید شاه دستور داده این بچه را به بیابانی که حیوانات درنده زیاد داشته باشد ببری و درآنجا رها کنی ؛ در غیر این صورت خودت به فجیع ترین وضع کشته خواهی شد. چوپان بی نوا ، ناچار بچه را برمی دارد و روانه ی خانه اش می شود در حالی که می داند هیچ راهی برای نجات این کودک ندارد و جاسوسان هارپاگ روز و شب مراقبش خواهند بود تا زمانی که بچه را بکشد.

اما از طالع مسعود کوروش و از آنجا که خداوند اراده ی خود را بالا تر از همه ی اراده های دیگر قرار داده ، زن میتراداتس در غیاب او پسری می زاید که مرده به دنیا می آید و هنگامی که میتراداتس به خانه می رسد و ماجرا را برای زنش باز می گوید ، زن و شوهر که هر دو دل به مهر این کودک زیبا بسته بودند ، تصمیم می گیرند کوروش را به جای فرزند خود بزرگ کنند. میتراداتس لباسهای کوروش را به تن کودک مرده ی خود می کند و او را ، بدانسان که هارپاگ دستور داده بود ، در بیابان رها می کند.

کوروش بزرگ تا ده سالگی در دامن مادرخوانده ی خود پرورش می یابد. هرودوت دوران کودکی او را اینچنین وصف می کند : « او کودکی بود زبر و زرنگ و باهوش ، و هر وقت سؤالی از او می کردند با فراست و حضور ذهن کامل فوراً جواب می داد. در او نیز همچون همه ی کودکانی که به سرعت رشد می کنند و با این وصف احساس می شود که کم سن هستند حالتی از بچگی درک می شد که با وجود هوش و ذکاوت غیر عادی او از کمی سن و سالش حکایت می کرد. بر این مبنا در طرز صحبت کوروش نه تنها نشانی از خودبینی و کبر و غرور دیده نمی شد بلکه کلامش حاکی از نوعی سادگی و بی آلایشی و مهر و محبت بود.

بدین جهت همه بیشتر دوست داشتند او را در صحبت و در گفتگو ببینند تا در سکوت و خاموشی . از وقتی که با گذشت زمان کم کم قد کشید و به سن بلوغ نزدیک شد در صحبت بیشتر رعایت اختصار می کرد ، و به لحنی آرامتر و موقرتر حرف می زد. کم کم چندان محجوب و مؤدب شد که وقتی خویشتن را در حضور اشخاص بزرگسالتر از خود می یافت سرخ می شد و آن جوش و خروشی که بچه ها را وا می دارد تا به پر و پای همه بپیچند و بگزند در او آن حدت و شدت خود را از دست می داد.

از آنجا که اخلاقاً آرامتر شده بود نسبت به دوستانش بیشتر مهربانی از خود نشان می داد. در واقع به هنگام تمرین های ورزشی ، از قبیل سوارکاری و تیراندازی و غیره ، که جوانان هم سن و سال اغلب با هم رقابت می کنند ، او برای آنکه رقیبان خود را ناراحت و عصبی نکند آن مسابقه هایی را انتخاب نمی کرد که می دانست در آنها از ایشان قوی تر است و حتماً برنده خواهد شد ، بلکه آن تمرین هایی را انتخاب می نمود که در آنها خود را ضعیف تر از رقیبانش می دانست ، و ادعا می کرد که از ایشان پیش خواهد افتاد و از قضا در پرش با اسب از روی مانع و نبرد با تیر و کمان و نیزه اندازی از روی زین ، با اینکه هنوز بیش از اندازه ورزیده نبود ، اول می شد.

وقتی هم مغلوب می شد نخستین کسی بود که به خود می خندید. از آنجا که شکست هایش در مسابقات وی را از تمرین و تلاش در آن بازیها دلزده و نومید نمی کرد ، و برعکس با سماجت تمام می کوشید تا در دفعه ی بعد در آن بهتر کامیاب شود ؛ در اندک مدت به درجه ای رسید که در سوارکاری با رقیبان خویش برابر شد و بازهم چندان شور و حرارت به خرج می داد تا سرانجام از ایشان هم جلو زد. وقتی او در این زمینه ها تعلیم و تربیت کافی یافت به طبقه ی جوانان هجده تا بیست ساله درآمد ، و در میان ایشان با تلاش و کوشش در همه ی تمرین های اجباری ، با ثبات و پایداری ، با احترام و گذشت به سالخوردگان و با فرمانبردایش از استاد انگشت نما گردید. »


زندگی کوروش جوان بدین حال ادامه یافت تا آنکه یک روز اتفاقی روی داد که مقدر بود زندگی او را دگرگون سازد ؛ : « یک روز که کوروش در ده با یاران خود بازی می کرد و از طرف همه ی ایشان در بازی به عنوان پادشاه انتخاب شده بود پیشآمدی روی داد که هیچکس پی آمدهای آنرا پیش بینی نمی کرد. کوروش بر طبق اصول و مقررات بازی چند نفری را به عنوان نگهبانان شخصی و پیام رسانان خویش تعیین کرده بود. هر یک به وظایف خویش آشنا بود و همه می بایست از فرمانها و دستورهای فرمانروای خود در بازی اطاعت کنند.

یکی از بچه ها که در این بازی شرکت داشت و پسر یکی از نجیب زادگان ماد به نام آرتمبارس بود ، چون با جسارت تمام از فرمانبری از کوروش خودداری کرد توقیف شد و بر طبق اصول و مقررات واقعی جاری در دربار پادشاه اکباتان شلاقش زدند. وقتی پس از این تنبیه ، که جزو مقررات بازی بود ، ولش کردند پسرک بسیار خشمگین و ناراحت بود ، چون با او که فرزند یکی از نجبای قوم بود همان رفتار زننده و توهین آمیزی را کرده بودند که معمولاً با یک پسر روستایی حقیر می کنند.

رفت و شکایت به پدرش برد. آرتمبارس که احساس خجلت و اهانت فوق العاده ای نسبت به خود کرد از پادشاه بار خواست ، ماجرا را به استحضار او رسانید و از اهانت و بی حرمتی شدید و آشکاری که نسبت به طبقه ی نجبا شده بود شکوه نمود. پادشاه کوروش و پدرخوانده ی او را به حضور طلبید و عتاب و خطابش به آنان بسیار تند و خشن بود. به کوروش گفت: « این تویی ، پسر روستایی حقیری چون این مردک ، که به خود جرئت داده و پسر یکی از نجبای تراز اول مرا تنبیه کرده ای؟ » کوروش جواب داد:

« هان ای پادشاه ! من اگر چنین رفتاری با او کرده ام عملم درست و منطبق بر عدل و انصاف بوده است. بچه های ده مرا به عنوان شاه خود در بازی انتخاب کرده بودند ، چون به نظرشان بیش از همه ی بچه های دیگر شایستگی این عنوان را داشتم. باری ، در آن حال که همگان فرمان های مرا اجرا می کردند این یک به حرفهای من گوش نمی داد. »

استیاگ دانست که این یک چوپان زاده ی معمولی نیست که اینچنین حاضر جوابی می کند ! در خطوط چهره ی او خیره شد ، به نظرش شبیه به خطوط چهره ی خودش می آمد. بی درنگ شاکی و پسرش را مرخص کرد و آنگاه میتراداتس را خطاب قرار داده بی مقدمه گفت : « این بچه را از کجا آورده ای؟ ». چوپان بیچاره سخت جا خورد ، من من کنان سعی کرد قصه ای سر هم کند و به شاه بگوید ولی وقتی که استیاگ تهدیدش کرده که اگر راست نگوید همانجا پوستش را زنده زنده خواهد کند ، تمام ماجرا را آنسان که می دانست برایش بازگفت.

استیاگ بیش از آنکه از هارپاگ خشمگین شده باشد از کوروش ترسیده بود. بار دیگر مغان دربار و معبران خواب را برای رایزنی فراخواند. آنان پس از مدتی گفتگو و کنکاش اینچنین نظر دادند : « از آنجا این جوان با وجود حکم اعدامی که تو برایش صادر کرده بودی هنوز زنده است معلوم می شود که خدایان حامی و پشتیبان وی هستند و اگر تو بر وی خشم گیری خود را با آنان روی در رو کرده ای ، با این حال موجبات نگرانی نیز از بین رفته اند ، چون او در میان همسالان خود شاه شده پس خواب تو تعبیر گشته است و او دیگر شاه نخواهد شد به این معنی که دختر تو فرزندی زاییده که شاه شده. بنابرین دیگر لازم نیست که از او بترسی ، پس او را به پارس بفرست. »

تعبیر زیرکانه ی مغان در استیاگ اثر کرد و کوروش به سوی پدر و مادر واقعی خود در پارسومش فرستاده شد تا دوره ی تازه ای از زندگی خویش را آغاز نماید.

دوره ای که مقدر بود دوره ی عظمت و اقتدار او و قوم پارس باشد.

نخستین نبرد

میتراداتس(ناپدری کوروش) پس از آنکه با تهدید استیاگ مواجه شد ، داستان کودکی کوروش و چگونگی زنده ماندن او را آنگونه که می دانست برای استیاگ بازگو کرد و طبعاً در این میان از هارپاگ نیز نام برد. هرچند معبران خواب و مغان درباری با تفسیر زیرکانه ی خود توانستند استیاگ را قانع کنند که زنده ماندن کوروش و نجات یافتنش از حکم اعدام وی ، تنها در اثر حمایت خدایان بوده است ، اما این موضوع هرگز استیاگ را برآن نداشت که چشم بر گناه هارپاگ بپوشاند و او را به خاطر اهمال در انجام مسئولیتی که به وی سپرده بود به سخت ترین شکل مجازات نکند. استیاگ فرمان داد تا به عنوان مجازات پسر هارپاگ را بکشند. آنچه هرودوت در تشریح نحوه ی اجرای این حکم آورده است بسیار سخت و دردناک است:

پسر هارپاگ را به فرمان پادشاه ماد کشتند و در دیگ بزرگی پختند ، آشپزباشی شاه خوراکی از آن درست کرد که در یک مهمانی شاهانه – که البته هارپاگ نیز یکی از مهمانان آن بود – بر سر سفره آوردند ؛ پس از صرف غذا و باده خواری مفصل ، استیاگ نظر هارپاگ را در مورد غذا پرسید و هارپاگ نیز پاسخ آورد که در کاخ خود هرگز چنین غذای لذیذ و شاهانه ای نخورده بود ؛ آنگاه استیاگ در مقابل چشمان حیرت زده ی مهمانان خویش فاش ساخت که آن غذای لذیذ گوشت پسر هارپاگ بوده است.

صرف نظر از اینکه آیا آنچه هرودوت برای ما نقل می کند واقعاً رخ داده است یا نه ، استیاگ با قتل پسر هارپاگ یک دشمن سرسخت بر دشمنان خود افزود. هرچند هارپاگ همواره می کوشید ظاهر آرام و خاضعانه اش را در مقابل استیاگ حفظ کند ولی در ورای این چهره ی آرام و فرمانبردار ، آتش انتقامی کینه توزانه را شعله ور نگاه می داشت ؛ به امید روزی که بتواند ستمهای استیاگ را تلافی کند. هارپاگ می دانست که به هیچ وجه در شرایطی نیست که توانایی اقدام بر علیه استیاگ را داشته باشد ، بنابرین ضمن پنهان کردن خشم و نفرتی که از استیاگ داشت تمام تلاشش را برای جلب نظر مثبت وی و تحکیم موقعیت خود در دستگاه ماد به کار گرفت. تا آنکه سرانجام با درگرفتن جنگ میان پارسیان( به رهبری کوروش ) و مادها ( به سرکردگی استیاگ ) فرصت فرونشاندن آتش انتقام فراهم آمد.

هنوز جزئیات فراوانی از این نبرد بر ما پوشیده است. مثلاً ما نمی دانیم که آیا این جنگ بخشی از برنامه ی کلی و از پیش طرح ریزی شده ی کوروش بزرگ برای استیلا بر جهان آن زمان بوده است یا نه ؛ حتی دقیقاً نمی دانیم که کوروش ، خود این جنگ را آغاز کرده یا استیاگ او را به نبرد واداشته است. یک متن قدیمی بابلی به نام « سالنامه ی نبونید » به ما می گوید که نخست استیاگ – که از به قدرت رسیدن کوروش در میان پارسیان سخت نگران بوده است – برای از بین بردن خطر کوروش بر وی می تازد و به این ترتیب او را آغازگر جنگ معرفی می کند. در عین حال هرودوت ، برعکس بر این نکته اصرار دارد که خواست و اراده ی کوروش را دلیل آغاز جنگ بخواند.

باری ، میان پارسیان و مادها جنگ درگرفت. جنگی که به باور بسیاری از مورخین بسیار طولانی تر و توانفرساتر از آن چیزی بود که انتظار می رفت. استیاگ تدابیر امنیتی ویژه ای اتخاذ کرد ؛ همه ی فرماندهان را عزل کرد و شخصاً در رأس ارتش قرار گرفت و بدین ترتیب خیانت های هارپاگ را – که پیشتر فرماندهی ارتش را به او واگذار کرده بود – بی اثر ساخت. گفته می شود که این جنگ سه سال به درازا کشید و در طی این مدت ، دو طرف به دفعات با یکدیگر درگیر شدند. در شمار دفعات این درگیری ها اختلاف هست. هرودوت فقط به دو نبرد اشاره دارد که در نبرد اول استیاگ حضور نداشته و هارپاگ که فرماندهی سپاه را بر عهده دارد به همراه سربازانش میدان را خالی می کند و می گریزد. پس از آن استیاگ شخصاً فرماندهی نیروهایی را که هنوز به وی وفادار مانده اند بر عهده می گیرد و به جنگ پارسیان می رود ، لیکن شکست می خورد و اسیر می گردد. و اما سایر مورخان با تصویری که هرودوت از این نبرد ترسیم می کند موافقت چندانی نشان نمی دهند. از جمله ” پولی ین“ که چنین می نویسد :

« کوروش سه بار با مادی ها جنگید و هر سه بار شکست خورد. صحنه ی چهارمین نبرد پاسارگاد بود که در آنجا زنان و فرزندان پارسی می زیستند . پارسیان در اینجا بازهم به فرار پرداختند ... اما بعد به سوی مادی ها – که در جریان تعقیب لشکر پارس پراکنده شده بودند – بازگشتند و فتحی چنان به کمال کردند که کوروش دیگر نیازی به پیکار مجدد ندید. »

نیکلای دمشقی نیز در روایتی که از این نبرد ثبت کرده است به عقب نشینی پارسیان به سوی پاسارگاد اشاره دارد و در این میان غیرتمندی زنان پارسی را که در بلندی پناه گرفته بودند ستایش می کند که با داد و فریادهایشان ، پدران ، برادران و شوهران خویش را ترغیب می کردند که دلاوری بیشتری به خرج دهند و به قبول شکست گردن ننهند و حتی این مسأله را از دلایل اصلی پیروزی نهایی پارسیان قلمداد می کند.

به هر روی فرجام جنگ ، پیروزی پارسیان و اسارت استیاگ بود. کوروش بزرگ به سال( ٥٥٠ق.م ) وارد اکباتان ( هگمتانه – همدان) شد؛ بر تخت پادشاه مغلوب جلوس کرد و تاج او را به نشانه ی انقراض دولت ماد و آغاز حاکمیت پارسیان بر سر نهاد. خزانه ی عظیم ماد به تصرف پارسیان درآمد و به عنوان یک گنجینه ی بی همتا و یک ثروت لایزال - که بدون شک برای جنگ های آینده بی نهایت مفید خواهد بود - به انزان انتقال یافت.

کوروش بزرگ پس از نخستین فتح خویش ، نخستین جوانمردی بزرگ و گذشت تاریخی خود را نیز به نمایش گذاشت. استیاگ – همان کسی که از آغاز تولد کوروش همواره به دنبال کشتن وی بوده است – پس از شکست و خلع قدرتش نه تنها به هلاکت نرسید و رفتارهای رایجی که درآن زمان سرداران پیروز با پادشاهان مغلوب می کردند در مورد او اعمال نشد ، که به فرمان کوروش توانست تا پایان عمر در آسایش و امنیت کامل زندگی کند و در تمام این مدت مورد محبت و احترام کوروش بود. پس از نبردی که امپراتوری ماد را منقرض ساخت ، در حدود سال( ٥٤٧ ق.م (، کوروش به خود لغب پادشاه پارسیان داد و شهر پاسارگاد را برای یادبود این پیروزی بزرگ و برگزاری جشن و سرور پیروزمندانه ی قوم پارس بنا نهاد.

منبع: http://atousahakhamaneshi.mihanblog.com/post

مغز مردان برای خیره شدن به زنان طراحی شده است.!

مردان درست مثل هواپیمایی که روی دستگاه «خلبان خودکار» قرار گرفته باشد، به زنان خیره می شوند و در عین حال وقتی زن از میدان دیدشان خارج شد، او را فراموش می کنند.

آیا درک چیزهایی که در ذهن شوهرتان می گذرد، برایتان سخت است؟ این کار برایتان ساده تر خواهد شد اگر این ۱۰ نکته را که دانشمندان در مورد مغز مردان کشف کرده اند، بدانید. مغز مرد در طول زندگی اش تغییر وتحول پیدا می کند...

هر زنی برای انتخاب جفتی برای ادامه زندگی، باید این چیزها را بداند.

1-مردان احساساتی ترند

گرچه تصور عمومی این است که زنان احساسی تر از مردان هستند، اما پژوهش ها نشان داده است که نوزادان پسر نسبت به نوزادان دختر واکنش های عاطفی بیشتری از خود نشان می دهند. یک بررسی در سال ۲۰۰۸ نشان داد که مردان در بزرگسالی نیز واکنش های عاطفی را با شدت بیشتری بروز می دهند. البته پیش از آنکه از عواطفشان در موردی آگاه شوند.

2-مردان در برابر تنهایی حساس ترند

گرچه تنهایی می تواند برای سلامت مغز هر کسی زیانبار باشد، اما مردان سالمند نسبت به آن خیلی آسیب پذیرترند. مردان نسبت به زنان کمتر برای برقراری ارتباط تلاش می کنند، در نتیجه تنهایی آنها تشدید می شود و این تنهایی اثر آسیب رسانی را بر مدارهای اجتماعی مغزشان باقی می گذارد.

3-مردان بر حل مسائل متمرکزند

با اینکه بسیاری از بررسی ها نشان می دهند زنان نسبت به مردان احساس همدلی بیشتری از خود بروز می دهند اما ممکن است قضیه به این سادگی نباشد؛ ممکن است سیستم همدلی مغز مردان هنگامی که شخصی تحت استرس قرار دارد یا مشکلی را ابراز می کند، به سرعت عمل نکند، اما بخشی از مغز که مسوول «حل مسائل» است، به سرعت عکس العمل نشان می دهد و باعث کمک رساندن مردان به دیگران می شود.

4-مغز مردان برای خیره شدن به زنان برنامه ریزی شده است

هورمون تستوسترون را به پرخاشگری و خصومت ارتباط می دهند اما این هورمون مسوول میل جنسی هم هست و مردان نسبت به زنان ۶ برابر بیشتر از این هورمون در خونشان دارند. دانشمندان دریافته اند این هورمون بخش تسلط بر رفتارهای تکانه ای و غریزی را مختل می کند. گرچه این موضوع نیاز به بررسی بیشتری دارد، اما می توان گفت مردان درست مثل هواپیمایی که روی دستگاه «خلبان خودکار» قرار گرفته باشد، به زنان خیره می شوند و در عین حال وقتی زن از میدان دیدشان خارج شد، او را فراموش می کنند.

5- مردان از قلمروشان دفاع می کنند

بخشی از غریزه مردانه، دفاع از قلمرو است. گرچه در مورد انسان ها باید پژوهش های بیشتری انجام شود، اما در پستانداران مذکر، بخشی از مغز که مسوول «دفاع از قلمرو» است، از بخش مشابه در پستانداران مؤنث بزرگ تر است. با اینکه زنان نیز دارای حس مالکیت هستند، اما مردان با احتمال بیشتری ممکن است هنگامی که زندگی عشقی یا قلمرو شان در معرض تهدید قرار می گیرد، پرخاشگری کنند.

6-مردان از سلسله مراتب فرماندهی استقبال می کنند

مردان هنگامی که سلسله مراتب قدرت حالت ناپایداری دارد، احساس اضطراب می کنند اما سلسله مراتب فرماندهی ثابت و پایدار، مانند نیروهای نظامی یا محیط های کاری، تستوسترون آنها را کاهش می دهد و پرخاشگری شان را مهار می کند.

7-مغز مردان واقعا در طول زمان بالغ می شود

اشتغال خاطر با سلسله مراتب قدرت که از سنین بسیار پایین (حدود ۶ سالگی) آغاز می شود، برانگیزاننده رقابت میان مردان است و به همین دلیل مدام به هم متلک می گویند. البته بروز پرخاشگری کلامی بسیار بهتر از نمود عملی بیرونی آن است. بررسی های روان شناختی نشان داده اند که با افزایش سن، علاقه مردان به برتری طلبی کاهش می یابد و در عوض توجه بیشتری به رابطه هایشان و بهبود روابط اجتماعی پیدا می کنند. احتمالا این تغییر مردان، تا حدی به کاهش تدریجی میزان تستوسترون با افزایش سن مربوط است.

8-مغز مردان برای پدر شدن آمادگی پیدا می کند

مغز مردان چند ماه پیش از اینکه پدر بشوند، برای همکاری با همسرشان آمادگی پیدا می کند. یک بررسی در سال ۲۰۰۰ نشان داد که پدران آینده تغییراتی هورمونی را پشت سر می گذارند؛ هورمون پرولاکتین شان بالا می رود و هورمون تستوسترونشان کاهش پیدا می کند و به این ترتیب احتمالا رفتار پدرانه در آنها تقویت می شود.

9-شیوه بازی مردها با بچه ها یشان فرق می کند

شیوه بازی پدرها با بچه ها خاص خودشان است. شیوه آنها در انجام بازی های مبارزه جویانه، دارای خودانگیختگی بیشتر و برانگیزاننده، به یادگیری بهتر کودکان کمک می کند، به آنها اعتماد به نفس بیشتری می دهد و آنها را برای دنیای واقعی آماده می کند. بررسی ها نشان داده احتمال بروز رفتارهای پرخطر جنسی در کسانی که پدرهایشان توجه زیادی به آنها داشته اند، کمتر است.

10-مغز مردان و مسأله ازدواج

زنان می خواهند استقرار پیدا کنند و مردان می خواهند خانواده دار و بچه دار شوند. نتایج یک بررسی که در سال ۲۰۰۷ انجام شد، نشان می دهد خیانت های مردان با احتمال بیشتری پیش از ۳۰ سالگی رخ می دهد. پس از این سن، آنها معمولا بر تامین نیازهای خانواده شان متمرکز می شوند.

منبع: http://www.aftabir.com