یــادهـــــا و خــاطـــــــــــــــره هـــــا

یــادهـــــا و خــاطـــــــــــــــره هـــــا

رســول خــدا (ص) : مــــردم در خــواب انـد وقتــى کـه می میــرنــد, بیـــدار مـیشــونــد
یــادهـــــا و خــاطـــــــــــــــره هـــــا

یــادهـــــا و خــاطـــــــــــــــره هـــــا

رســول خــدا (ص) : مــــردم در خــواب انـد وقتــى کـه می میــرنــد, بیـــدار مـیشــونــد

عزراییل و مرد ترسو

روزی مردی خداپرست در دوران پیامبری حضرت سلیمان در بازار شهر راه می رفت که ناگهان عزرائیل را دید ...

روزی مردی خداپرست در دوران پیامبری حضرت سلیمان در بازار شهر راه می رفت که ناگهان عزرائیل را دید . او را شناخت و به همین دلیل به شدت ترسید . زیرا چهره ی عزرائیل بسیار غضبناک و جدی بود . آن مرد به سرعت نزد حضرت سلیمان رفت و از ایشان خواست تا با استفاده از قدرتش او رابه سرزمین دوری بفرستد. حضرت سلیمان فرمودند:دلیل این درخواست تو چیست؟ آن مرد گفت : ای پیامبر من از موضوعی به شدت می ترسم و می خواهم مرا به جایی دور بفرستی تا خیالم آسوده شود. حضرت سلیمان قبول کرد و به ابر دستور داد تا آن مرد را به سرزمین هندوستان که خیلی دور بود ببرد . ابر به شکل یک قالیچه در آمد و مرد را در بازار هندوستان پیاده کرد . مرد آسوده خاطر شد . هنوز چند قدمی راه نرفته بود که باز هم عزرائیل را دید . اما این بار با چهره ای خندان . تعجب کرد و رفت جلو و گفت : من تو را می شناسم . تو عزرائیلی . اما این بار بر خلاف دفعه ی قبل خندانی . می توانم دلیلش را بپرسم ؟ عزرائیل گفت : آن روز بسیار متعجب بودم از کار خدا . زیرا در نامه ای که به من داده بود دستور گرفتن جان تو نوشته شده بود اما در هندوستان . من تعجب کردم و به خداوند گفتم : خدایا ، من چگونه جان این مرد را بگیرم ؟ و حال که تو را اینجا دیدم از کار و حکمت خداوند خنده ام گرفت . حال آمده ام به دستور الهی عمل کنم.

منبع: http://sonyboy.cloob.com

کمک به سگ

زنى عیّاش و بدکار که در مجالس لهو و لعب شرکت مى کرد، یک روز در هنگام مسافرتش در بیابان به چاهى مى رسد، هرچه نگاه مى کند سطلى پیدا کند ولى چیزى نمى یابد آخرش به تَهِ چاه مى رود و آب مى خورد و بالا مى آید.

در این هنگام مشاهده مى کند که سگى تشنه است و دنبال آب مى گردد دلش به حال او مى سوزد کفش خود را سطل و موى و گیسوان خود را مى بُرد و طناب درست مى کند و به چاه مى اندازد و با زحمت از ته چاه آب بیرون مى آورد و سگ را سیراب مى کند. بعد مى گوید خدایا سگى را به سگى ببخش. می گوید من یک سگ هستم و منو به این سگ ببخش.

چون به یک سگ ترحم مى کند و او را سیراب میکند خداهم باو رحم مى کند و او را وسیله آمرزشش قرار مى دهد. بعد زن گریه زیادى کرده و توبه مى کند این کار خیر سبب توبه و بازگشتش به سوى خدا مى شود و با سعادت از دنیا مى رود.

 

ســـــرا پا غــــرق عصیانم خـــدایا

ز مـن بگــذر پشـیــمانم خــــــدایا

هـمى دانم که غــفّار الــذّنــوبــى

ببخشا جــرم و عصــیانم خــــدایـا

ندانســـتم اگــر کــــردم خطـــایى

که مــن آن عبد نادانـــم خــــــدایـا

اگر بخـــشى گناه بنــــده خویـش

خجل زان لطف و احسانم خــدایـا

یقـــین دارم کـه ســـتّارالعـــیوبـى

بپوشان عیب و نقــصانم خــــدایـا

گنه کارم مـن و بخشـــنده اى تـو

به درگاه تو گــــــریانم خـــــــــدایـا

ز مــن بگـــذر بـــحقّ شاه مــردان

که عــبد شـــاه مـــردانم خــــدایـا

 

منبع: http://rasekhoon.net

ثواب تلاوت قرآن

پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ در فضیلت قرائت قرآن در منزل فرموده‌اند: خانه‌های خود را به تلاوت قرآن روشن کنید و آنها را گورستان نکنید. چنانچه یهود و نصاری کردند، در کلیساها و عبادتگاه‌های خود نماز کنند، ولی خانه‌های خویش را معطل گذارند زیرا که هر گاه در خانه تلاوت قرآن بسیار شد، خیر و برکتش زیاد شود و اهل آن به وسعت رسند و آن خانه برای اهل آسمان درخشندگی دارد چنانچه ستارگان آسمان برای اهل زمین می‌درخشند»

امام صادق ـ علیه السّلام ـ نیز فرمودند: «خانه‌ای که در آن شخص مسلمانی قرآن می‌خواند، اهل آسمان آن خانه را بنگرند چنانچه اهل دنیا ستاره درخشان را در آسمان بنگرند.»



حضرت علی ـ علیه السّلام ـ فرمود: خانه‌ای که در آن قرآن خوانده شود و ذکر خدای ـ عزّوجلّ ـ در آن بشود، برکتش بسیار شود و فرشتگان در آن بیایند و شیاطین از آن دور شوند و برای اهل آسمان می‌درخشند چنانچه ستارگان برای اهل زمین می‌درخشند و خانه‌ای که در آن قرآن خوانده نشود، و ذکر خدای ـ عزّوجلّ ـ در آن نشود، برکتش کم شود و فرشتگان از آن دور شوند و شیاطین در آن حاضر گردند»

امام صادق ـ علیه السّلام ـ فرمودند: «هر که قرآن را از روی آن بخواند از دیدگان خود بهره‌مند شود و سبب سبک شدن عذاب پدر و مادرش گردد اگر چه آنها کافر باشند. هر آینه من خوش دارم در خانه قرآنی باشد که خدای ـ عزّوجلّ ـ به آن سبب شیطان‌ها را از آن خانه دور کند. سه چیز است که به درگاه خدای ـ عزّوجلّ ـ شکایت کند، مسجد ویرانی که اهلش در آن نماز نخوانند و دانشمند و عالمی که میان نادان‌ها و جاهلان باشد و قرآنی که گرد به آن نشسته و کسی آن را نخواند»

از رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ منقول است که: «به امت من کمتر از سه چیز داده نشده: زیبایی، آواز خوش و حافظه. از جمله زیباترین زیبایی‌ها موی زیبا و نغمه آواز خوش است. هر چیزی زینتی دارد و زینت قرآن آواز خوش است»



از امام صادق ـ علیه السّلام ـ نقل شده است که: «رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: مرد عجمی (غیر عرب) از امت من قرآن را عجمی می‌خواند (یعنی مراعات تجوید و محسنات قرائت را نمی‌کند یا اعراب آن را غلط می‌خواند) و فرشتگان آن را به عربی صحیح بالا می‌برند»

پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: «اگر می‌خواهید با خدا سخن بگویید پس قرآن بخوانید.»

همچنین آن بزرگوار فرموده‌اند: «قلب‌ها نیز مانند آهن زنگار می‌گیرد. سؤال شد با چه چیزی زنگار را باید زدود؟ فرمود: خواندن قرآن.»

حضرت علی ـ علیه السّلام ـ فرمود: «ظاهر قرآن دلنواز و مسرت‌خیز و باطنش عمیق است»

و رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ در فضیلت قرائت قرآن چنین فرموده است: «قرآن بخوانید، زیرا خواندن آن گناهان را می‌شوید و سدی در برابر آتش می‌گردد و مانع عذاب می‌شود. از خواندن قرآن غفلت نکن، زیرا لب را زنده می‌کند و از گناه، تو را باز می‌دارد. کسی که قرآن می‌خواند در درجات نبوت قرار گرفته غیر از آن‌که، به او وحی نمی‌شود»

رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ در پاداش خواندن قرآن مجید، مطالب زیر را مطرح نموده‌اند: «بهترین شما آن کسی است که قرآن را فراگیرد و به دیگران هم بیاموزد. بهترین عبادات، خواندن قرآن است. و شریف‌ترین کسان از امت من کسی است که حامل قرآن باشد و اصحاب شب بیداری و قرائت قرآن در نمیه دوم شب. هیچ پدری نیست که فرزند خود را قرآن بیاموزد مگر این‌که خدای بزرگ روزقیامت، تاج کرامت بر سر پدر و مادر او گذارد و لباس بر آنان بپوشاند. لباسی که در دنیا، مردم مثلش را ندیده باشند. هر کس به قرآن خواندن مشغول و به یاد من باشد، هر چه سؤال کند، بهترین آن چه به سائلین اعطاء می‌شود به او عطا خواهد شد. برای شیطان هیچ چیز شدیدتر از قرائت قرآن نیست که قاری قرآن و ناظر به کلام خدا که از روی قرآن قرائت نماید، شیطان از او فرار می‌نماید»

رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ به سلمان سفارشی نمود: «سلمان به خواندن هر آیه از قرآن، خداوند ثواب صد شهید می فرمود و به خواندن هر سوره ثواب پیغمر مرسلی که تبلیغ رسالت کرده باشد و به قاریان قرآن، رحمت خود را نازل و متوجه می‌سازد. فرشتگان ملاء اعلا برای خوانندگان قرآن طلب آمرزش می‌کنند و بهشت، مشتاق لقای آنان است و خدای عالم که قرآن کلام و سخن اوست از قاریان کتاب راضی و خشنود می‌گردد مؤمن وقتی قرآن بخواند، خداوند به او نظر محبت و مودّت می‌فرماید و به تعداد هر آیه که بخواند هزار حوریه برای او می‌آفریند و به شماره حروف قرآن، نوری خلق می‌کند که در صراط او را راهنمایی نماید و چون مؤمن قرآن را ختم کند، خداوند ثواب سیصد و سیزده پیغمبر به او عنایت می فرماید که هر پیغمبر، احکام الهی را به مردم عصر خود رسانده باشند و این همان محتوای قرآن است. خواننده قرآن مانند کسی است که همه کتب و صحایف الهی را که بر انبیاء نازل شده است خوانده باشد. بهترین اعمال، خواندن قرآن کریم است.

خداوند به پاداش هر سوره که قرائت کند یک شهر در بهشت فردوس به او عنایت فرماید و هر شهری از درّ خضراء سبز رنگ است و در هر مدینه هزار خانه است و در هر خانه هزار حجره است و در هر حجره هزار خانه از نور بنا شده و در هر بیتی صد هزار در ورودی دارد و در هر بابی هزار در رحمت است و بر هر بابی صدهزار دربان است که به دست دربانی هدیه‌ای رنگارنگ است و بر سر هر یک از انان عمامه‌ای از استبرق است که بهتر از دنیا و آنچه در آن است؛ می‌باشد و در هر خانه صدهزار دکان است و هر دکان از عنبر ساخته شده و فاصله هر دکانی به فاصله شرق تا غرب عالم دنیاست و بالای هر دکانی صدهزار سریر نصب شده و در هر سریری صدهزار فراش است و فاصله هر فراشی تا فراش دیگر صدهزار زراع است و بالای هر فراشی حلقه‌های حورالعین صف دایره‌ای بسته‌اند و به دست هر فرشته و حورالعین هدیه‌ای است و لباس آنان حُلّه‌ای است که ساقهای آنان از آن نمایان است و بر سر آنان تاجی از عنبر مکلل به در و یاقوت است و بر هر تاجی شصت هزار رشته از مشک و غالیه در آن تعبیه شده و در گوش هر یک از آنان، گوشواره‌ها و گردن بندهاست که هزار رشته دارد از طلا و جواهر و در سر هر یک از آنان هزار رنگ جواهر است که هیچ یک شبیه به دیگری نیست و بین هر یک حوریه و بین هر حوریه هزار خادم است که به دست هر خادمی هزار کاسه طلایی از شراب بهشتی و هزار مائده، در هر مائده هزار کاسه غذای ملوّن و مکیّف و هزار ظرف شراب که هیچ یک به دیگری شبیه نیست و هر یک از مواد غذایی و شرابی، لذتی دارد که در هیچ یک دیگر چنان لذّتی نیست و در هر یک لقمه و شرعه صد هزار لذت است که ولیّ خدا در می‌یابد و این همه مخصوص صاحبان و قاریان قرآن است»

منبع: http://vaghefi.parsiblog.com

دعا برای پولدار شدن

حضرت سه بار تکرار کردند که برای دیگران، پشت سرشان دعا کن تا روزی برایتان سرازیر شود!

از ماندگارترین و مفیدترین و هدایتگرترین گنجینه‌های معنوی تشیّع، وصیّت ها و نصیحت هایی است که از امامان معصوم علیه‌السلام به یادگار مانده است، این وصیّت ها، وصیّت های اصطلاحی که درباره مال و اموال باشد، نیست، بلکه وصیّت های معنوی و اخلاقی است که جنبه موعظه و هدایتگری دارد، و این هدایتگری می‌تواند در طول تاریخ ادامه داشته باشد.



این وصیّت ها از تک تک معصومان و امامان، از پیامبر گرفته تا علی و امامان به دست ما رسیده است آنچه در این مقال به دنبال ارائه آن هستیم، گوشه‌هایی از وصیّت های حضرت باقر علیه‌السلام است که نسبت به برخی افراد داشته. امید که بتواند مفید و راهنما و راهگشا باشد.

یکی از ارزشمندترین سفارشاتی که از امام محمد باقر علیه السلام رسیده است وصیّتی است که به درخواست یکی از دوستان ایشان ارائه شده است. امام در پاسخ آن مرد فهیم تنها به گفتن سه جمله اکتفا کرده است. اما سه جمله‌ای که یک دریا سخن در آن و یک زندگی سعادت در آن نهفته است

1ـ «اوصیک بتقوی اللّه؛ تو را به تقوای الهی در خودنگهداری توصیه می‌کنم»

این جمله هر چند کوتاه است ولی اگر نگاه و نظری به قرآن داشته باشیم به خوبی می‌فهمیم که از جایگاه با عظمت و با اهمیّت برخوردار است. در یک نگاه اجمالی به قرآن به این نکات درباره تقوا برمی خوریم


 

تقوا، ملاک برتری فرد بر انسانهای دیگر«انّ اکرمکم عند اللّه اتقیکم»

تقوا، زمینه پذیرش هدایت الهی را فراهم می‌کند: «هدی للمتّقین»

تقوا، وسیله برای دریافت علم الهی و ویژه است «اتقواللّه و یعلّمکم اللّه»

تقوا، وسیله دریافت رحمت الهی است«اتقوا لعلّکم ترحمون»

تقوا، معیار قبولی اعمال و طاعات«انّما یتقبل اللّه من المتّقین»

تقوا، وسیله دریافت رزق از طرق غیر منتظره«و یرزقه من حیث لا یحتسب»

تقوا، وسیله برای در بن بست قرار نگرفتن«و من یتّق اللّه یجعل له مخرجاً»

تقوا، عامل توجه و حمایت و همراهی خاص خداوند«ان اللّه مع المتّقین»

تقوا، عامل عاقبت به خیری است«والعاقبة للمتّقین»

تقوا، فلسفه عبادت و بسیاری از دستورات اسلامی چون روزه  و... می‌باشد.

 2ـ«وَ اِیّاکَ وَ المِزاح فَاِنَّه یُذهِب هَیبةَ الرّجُل وَ ماءَ وَجهِه؛ از شوخی بپرهیز، زیرا شوخی هیبت مرد و آبروی او را می‌برد»

البته باید به نکاتی درباره "شوخی" توجّه داشت

یکشوخی اگر از دائره حق خارج نشود ممدوح است. پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه ‌و‌آله فرمود: «انّی امزح ولا اقول الّا حقّاً؛ من مزاح می‌کنم ولی جز حق نمی‌گویم« باید توجه داشت که در شوخی دروغ گفته نشود، غیبت کسی نشده و موجب آزار و تمسخر کسی نگردد و...

دواصل شوخی و مزاح نمودن ممدوح است حضرت صادق علیه‌السلام فرمود:  هیچ مؤمنی نیست مگر این که در او از "دَعابه" وجود دارد، عرض کردم:  دعابة چیست؟ فرمود: «المزاح».(13) این مطلب بیانگر این است که مومن باید در روابط اجتماعی خود بشاش و اهل بگو و بخند باشد.

سه: مزاح ممدوح نیز نباید از حَد و مرز عبور کند و زیاد شود و گرنه مذموم می‌شود، پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله فرمود:  «کَثرَةُ المِزاح یُذهب بماءِ الوجه؛ زیاد مزاح کردن آبروی انسان را می‌برد»

با این نکات روشن شد که در کلام حضرت باقر علیه‌السلام نیز مقصود زیاد شوخی کردن و از حق و اندازه خارج شدن است.

 3ـ«و علیک بالدّعاء لاخوانک بظهر الغیب فانّه یهیل الرّزق، بقولها ثلاثاً؛ بر تو باد به دعا کردن برای برادرانت (از اهل ایمان) در غیاب آنها، زیرا که این کار روزی را سرازیر می‌کند، حضرت این جمله را سه بار فرمود»

دعا گاه برای مسائل دنیوی است و گاه مسائل معنوی و آخرتی، دعا برای دنیا گاه برای خود انسان است و گاه برای دیگران، و همین طور دعا در مسائل معنوی یا برای خود شخص است و یا دیگران.

از بین اقسام دعا، بهترین دعا آن است که در حق برادران دینی و دیگران باشد. در این باره زیاد شنیده‌اید. یکی از معروف ترین آنها ماجرایی است که امام حسن و امام حسین علیهماالسلام از حضرت زهرا سلام الله علیها نقل می‌کنند.

پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله فرمود:  «اذا دعا احدٌ فلیعمّ فانّه اوجب للدّعاء و من قدّم اربعین رجلاً من اخوانه قبل ان یدعوا لنفسه استجیب له فیهم و فی نفسه؛هرگاه کسی خواست دعا کند دعای خود را عمومیّت دهد (و برای دیگران نیز دعا کند) زیرا فراگیری لازمتر است برای دعا نمودن، و کسی که جلو اندازد چهل نفر نفر از برادران (مؤمن) خود را قبل از دعا کردن برای خودش، دعایش در حق آنان و خودش مستجاب می‌شود»

منبع: تبیان

دزد دین و دزد مال

گویند روزی دزدی در راهی، بسته ای یافت که در آن چیز گرانبهایی بود و دعایی نیز پیوست آن بود. آن دزد بسته را به صاحبش برگرداند

او را گفتند : چرا این همه مال را از دست دادی؟

گفت: صاحب مال عقیده داشت که این دعا ، مال او را حفظ می کند. من دزد مال او هستم ، نه دزد دین. اگر آن را پس نمی دادم وعقیده صاحب آن مال ، خللی می یافت، آن وقت من، دزد باورهای او نیز بودم و این کار دور از انصاف است .

منبع http;//hav1375mihanblog.com

مرد عابد و سگ خدا پرست

روزی روزگاری، عابد خداپرستی بود که در عبادتکده ای در دل کوه راز و نیاز خدا میکرد، آنقدر مقام و منزلتش پیش خدا زیاد شده بود که خدا هر شب به فرشتگانش امر میکرد تا از طعام بهشتی، برای او ببرند و او را بدینگونه سیر نمایند
بعد از 70 سال عبادت ، روزی خدا به فرشتگانش گفت.

امشب برای او طعام نبرید، بگذارید امتحانش کنیم ...

آن شب عابد هر چه منتظر غذا شد، خبری نشد، تا جایی که گرسنگی بر او غالب شد

طاقتش تمام شد و از کوه پایین آمد و به خانه آتش پرستی که در دامنه کوه منزل داشت رفت و از او طلب نان کرد، آتش پرست 3

قرص نان به او داد و او بسمت عبادتگاه خود حرکت کرد.

سگ نگهبان خانه آتش پرست به دنبال او راه افتاد، جلوی راه او را گرفت.

مرد عابد یک قرص نان را جلوی او انداخت تا برگردد و بگذارد او براهش ادامه دهد، سگ نان را خورد و دوباره راه او را گرفت، مرد قرص دوم نان را نیز جلوی او انداخت و خواست برود اما سگ دست بردار نبود و نمی گذاشت مرد به راهش ادامه دهد. مرد عابد با عصبانیت قرص سوم را نیز جلوی او انداخت و گفت

ای حیوان تو چه بی حیایی! صاحبت قرص نانی به من داد اما تو نگذاشتی آنرا ببرم؟

به اذن خدای عز و جلٌ ، سگ به سخن آمد و گفت.

من بی حیا نیستم، من سالهای سال سگ در خانه مردی هستم، شبهایی که به من غذا داد پیشش ماندم ، شبهایی هم که غذا نداد باز هم پیشش ماندم، شبهایی که مرا از خانه اش راند، پشت در خانه اش تا صبح نشستم ... تو بی حیایی، تو که عمری خدایت هر شب غذای شبت را برایت فرستاد و هر چه خواستی عطایت کرد، یک شب که غذایی نرسید، فراموشش کردی و از او بریدی و برای رفع گرسنگی ات به در خانه یک آتش پرست آمدی و طلب نان کردی .

مرد با شنیدن این سخنان منقلب شد و به عبادتگاه خویش بازگشت و توبه کرد.

منبعhttp;//hav1375mihanblog.com

هیچگاه از عشق ورزیدن دست نکش

هندویی عقربی را دید که در آب برای نجات خویش دست و پا میزند.

هندو به قصد کمک دستش را به طرف عقرب دراز کرد اما عقرب تلاش کرد تا نیشش بزند.

با این وجود مرد هنوز تلاش میکرد تا عقرب را از آب بیرون بیاورد اما عقرب دوباره سعی کرد او را نیش بزند.

مردی در آن نزدیکی به او گفت:

چرا از نجات عقربی که مدام نیش میزند دست نمیکشی ؟

هندو گفت ...

عقرب به اقتضای طبیعتش نیش میزند طبیعت عقرب نیش زدن است و طبیعت من عشق ورزیدن . . .
چرا باید از طبیعت خود که عشق ورزیدن است فقط به علت این که طبیعت عقرب نیش زدن است دست بکشم ؟!

هیچگاه از عشق ورزیدن دست نکش همیشه خوب باش حتی اگر اطرافیانت نیش بزنند.


منبع:
http;//hav1375mihanblog.com

ثواب نماز اول وقت

رسول خدا (ص) فرمودند: کسی که نمازهای پنج گانه اش را با طهارت کامل در اول وقت به جای آورد، این نماز در قیامت برای او نور و برهان است و کسی که نمازش را ضایع کند، با فرعون و هامان محشور خواهد بود.

رسول گرامی اسلام فرمودند: هیچ بنده ای نیست که اهتمام و مواظبت در اوقات نماز و مواضع آفتاب برای وقت نمازش بکند، مگر اینکه من ضمانت می کنم برای او مرگ راحتی را، و رفع هموم و تالم و نجات از آتش جهنم را. همچنان که روزی شتر را چوپانی می کردم، امروز شمس را کنترل می کنم. (کنایه از این که همیشه مواظب خورشید هستم تا اول وقت نماز شد، نماز را به جای آورم.)

رسول خدا (ص) فرمودند: علت اینکه ملک الموت در هر روز پنج بار در موقع نماز به انسان نظر می کند این است که اگرانسان اوقات نماز را محترم بشمارد، و در وقت، نماز بخواند، ملک الموت در هنگام مرگ، شهادتین را به انسان تلقین می کند و ابلیس را از انسان دور می سازد.



امام صادق(ع) فرمودند: اول چیزی که در قیامت از بنده ای حسابرسی می کنند نماز بنده است، اگر نماز قبول درگاه خدا افتد، بقیه اعمال حسنه هم قبول می گردد. ولی اگر نماز قبول نشود هیچ عملی از انسان قبول نخواهد شد.

 امام صادق(ع) فرمودند: وقتی بنده ای نمازش را در اول وقت بخواند و بر کیفیت نمازش محافظت نماید، این نماز کامل اول وقت به آسمان بالا می رود در حالی که سفید و پاک و منزه است و به صاحبش می گوید: مرا حفظ کردی، خدا حفظت کند. و هر گاه در اول وقت خوانده نشد و محافظت لازم به عمل نیامد، نماز بالا نرفته و به صاحبش بر می گردد در حالی که سیاه و تاریک است و به صاحبش می گوید: خدا ضایعت کند، همچنان که مرا ضایع کردی.

ملا مهدی نراقی، که از شدت ورع و پاکی و سلامت و تقوا، چشم برزخی پیدا کرده بود، می فرماید: روز عیدی به قبرستان و زیارت مردگان رفتم. بر سر قبر مرده ای ایستادم و گفتم: عیدی من کو؟ شب آن روز، چهره ای با صفا و نورانی را در عالم خواب مشاهده کردم، که به من گفت: فردا کنار قبر من بیا، تا تو را عیدی دهم. صبح از پی آن خواب رفتم. چون به سر آن قبر رسیدم، عالم برزخ برای من کشف شد. در این هنگام باغی عجیب با دار و درختی که هر گز چشمم نظیرش را ندیده بود، مشاهده کردم. وسط باغ قصری بسیار با عظمت قرار داشت. مرا به درون قصر دعوت کردند. چون وارد شدم، شخصی با عظمت بر تختی مرصع دیدم. به او گفتم: از کدام طایفه ای؟ پاسخ داد از گروه عبادت کنندگان. گفتم از کجا به این مقام رسیده ای؟ گفت: سلامت در کسب و نماز جماعت اول وقت.

در آخر این بحث میگوییم که:

وقت نماز زمان ملاقات با خداوند است.

وقت نماز زمان سرور و شادمانی است.

وقت نماز وعده گاه الهی است.

وقت نماز زمان آرامش است.

وقت نماز بهترین ساعات است.

وقت نماز زمان امتحان شیعیان است.

وقت نماز وقت مناجات با خداوند است.

وقت نماز وقت خلوت کردن با خداوند است.

وقت نماز زمان سکوت و تفکر است.

وقت نماز زمان ورود به بهشت است.

وقت نماز انقطاع الی الله است.

وقت نماز بریدن از دنیا و طبیعت است.

وقت نماز زمان دعا و استجابت است.

وقت نماز زمان دفع شیطان و خشم آن است.

وقت نماز زمان بندگی است.

وقت نماز زمان خوشحالی رسول اکرم (ص) است. که به مجرد دخول وقت نماز به موذنش بلال فرمود: ( ارحنا یا بلال ) ای بلال راحتمان کن.

نماز اول وقت را امام علی (ع) در میدان جنگ احیا نمود و امام حسین (ع) هم ظهر عاشورا در میدان جنگ زنده کرد.

بیاییم نماز اول وقت را احیا کنیم مقل آقا امام زمان (عج) و اگر نمازمان را اول وقت بخوانیم به امام زمان (عج) اقتذا نموده ایم، به برکت نماز او نماز ما هم بالا می رود و قبول می شود، باید همه جا کنار او باشیم و از او قافل نشویم. (انشاءالله)

منبع: http://www.dvh.blogfa.com

مراســــم چهــــلم

هوالباقی

 

مراســم چهــلم

 

بمناسبت چهلمین روز درگذشت شادروان

 

حاج عیـسی میــرزاپـور

 

مراسم بزرگداشتی روز پنجشنبه


مورخ 21/7/90

 

از ساعت یک الی سه بعدازظهر

 

برمزار آن مرحوم

 

واقع در بهشت زهرای کوهدشت

 

برگزار می گردد.

 

                                                                       بازماندگان

گرانبهاترین سرمایه

1- مشارطه

نخستین گامی که بزرگان اخلاق بعدازتوبه ذکر کرده اند مشارطه است.منظور ازمشارطه، شرط کردن با نفس است، با تذکر و یادآوریهایی که همه روز تکرار می شود. و بهترین وقت آنرا بعد از فراغت ازنماز صبح دانسته اند به این طریق که نفس خویش را مخاطب قرار داده به او یادآور شود که ای نفس :

من جز سرمایه گرانبهای عمر کالایی ندارم. و اگر از دست برود تمام هستی ام از دست رفته و با یاد آوری سوره شریف « والعصر ان الانسان لفی خسر » به نفس خویش بگوید: با از دست رفتن این سرمایه، من گرفتار خسران عظیم می شوم.

«جوانها باید از همین الان به فکر باشند که این سرمایه از دست نرود.»


باید به خود بگوید فکر کن عمر تو پایان یافته و بعد از مرگ با دیدن حقایق تلخ و ناگوار سخت پشیمان شده ای و فریاد بر آورده ای : ای فرشتگانِ پروردگار، شما را به خدا مرا باز گردانید تا عمل صالح انجام دهم در برابر کوتاهی هایی که انجام داده ام .

سپس به نفس خویش در مورد اعضاء هفتگانه یعنی چشم و گوش و زبان و دست و پا و شکم و فرج نیز سفارش کن و بگو اینها خدمتگزاران تو و سر بر فرمان تو دارند. آیا می دانی  جهنم هفت در دارد و از هر دری گروه خاصّی ازمردم وارد می شوندو آیا می دانی که این درهای هفتگانه احتمالاً برای کسی است که بااین اعضای هفتگانه عصیان کند.بیا و با کنترل دقیق این اعضاء درهای دوزخ رابه روی خود ببند و درهای بهشت رابه روی خود بگشا.


2- مراقبه

گام بعدی برای اصلاح نفس، مراقبه است (رقبه) به معنی گردن است و از آنجا که انسان به هنگام نظارت و مواظبت از چیزی گردن می کشد این واژه به معنی نظارت آمده است.

بعد از شرطهایی که با خود کردی اینک نوبت مراقبت از خویش است چرا که اگر غفلت کنی تمام شرطها از بین می رود. البتّه پیش از آنکه انسان مراقب خویش باشد فرشتگان الهی مراقب اعمال او هستند و خدانیز مراقب ا ست « و کان الله علی کل شیء رقیبا » 

اما رهروان راه دوست پیش از آنکه فرشتگان مراقب اعمال آنها باشند، خودشان مراقب اعمالشان هستند.



3- محاسبه

گام بعدی برای رهروان راه خدا محاسبه است. منظور این است که هر کس در پایان هر سال یا ماه و هفته و یا در پایان هر روز به محاسبه کارهای خویشتن بپردازد و عملکرد روزانه خود را مورد محاسبه قرار دهد درست همانند تاجر موشکاف و دقیقی که همه روزه یا هر هفته و هر ماه و هر سال به حسابرسی تجارتخانه خود می پردازد. اگر عمل خیری از او سر زده حمد و شکر خدا کند و یا اگر خدای ناکرده، نافرمانی حق کرده از خداوند طلب آمرزش نماید.

چند روایت در مورد محاسبه نفس

1- پیامبر(ص) فرمود: انسان هرگز اهل ایمان نخواهد شد مگر اینکه در حسابرسی خویشتن سختگیر باشد حتی سختگیرتر از حساب شریک نسبت به شریکش و مولی نسبت به غلامش.

2- عاقل ترین مردم کسی است که به محاسبه نفس خویش بپردازد.

3- پیامبر(ص) فرمودند: کسی که به محاسبه نفس خویشتن واقف می شود از گناهانش باخبر می گردد و از گناه توبه می کند و عیوب خود را اصلاح می کند.

4- امام علی (ع) فرمودند:کسی که به محاسبه خویشتن بپردازد سعادتمند می شود.

مردی از حضرت علی (ع) سؤال کرد: ای امیر مؤمنان انسان چگونه نفس خویش را محاسبه کند؟

امام فرمودند: هنگامی که صبح را به شام می رساند نفس خویش را مخاطب ساخته چنین گوید:

ای نفس امروز بر تو گذشت و تا ابد باز نمی گردد و خداوند از تو درباره آن سؤال می کند که در چه راهی گذراندی؟ چه عملی در آن انجام دادی؟ آیا به یاد خدا بودی و حمد او را بجا آوردی؟ آیا حق برادر مؤمن را ادا کردی؟ آیا غم و اندوهی از دل او زدودی و در غیاب او زن و فرزندانش را حفظ کردی؟ آیا حق باز ماندگانش را بعد از مرگ او ادا کردی؟ آیا جلو غیبت برادر مؤمن را گرفتی؟ آیا مسلمانی را یاری نمودی، راستی چه کار مثبتی امروز انجام دادی.


منبع: http://www.bsjaskashanu.ir

شاه عباس و رییس دستگاه قضایی شدن شیخ بهایی

روزى شاه عباس به شیخ بهایى گفت : دلم مى‏خواهد ترا رییس دستگاه قضایی کشور نمایم تا همانطور که به فرهنگ سروسامان دادگسترى را هم سر و صورتى بدهی تا مردم در شکایت ها به حق خود برسند .

شیخ بهایى گفت : قربان من یک هفته مهلت می خواهم تا پس از گذشته آن و اتفاقاتى که پیش آمد خواهد کرد چنانچه باز هم اراده ی ملوکانه بر این نظر باقى باشد دست به کار شوم و الا به همان کار فرهنگ بپردازم .

شاه عباس قبول کرد و فردا شیخ بهایی سوار بر الاغش شد و به محل مصلاى خارج از شهر رفت و افسار الاغش را به تنه درختى بست و وضو گرفت و عصای خود را کنارى گذاشت و براى نماز ایستاد ، در این حال رهگذرى که از آنجا گذشت ، شیخ را شناخت ، پیش آمد سلامى کرد . شیخ قبل از شروع نماز جواب سلام را داد و گفت :



اى بنده ی خدا لحظه مرگ من فرار رسیده و درحال نماز زمین مرا می بلعد تو اینجا بنشین و پس ازمرگ من الاغ و عصاى مرابردار و به شهر برو به منزل من خبر بده وبگو شیخ به زمین فرو رفت. اما چون الان عزرائیل می آید و جان مرا می گیرد و تو قدرت و جرات دیدن عزرائیل را ندارى چشمانت راببند و پس ازخواندن هفتاد مرتبه قل هو الله احد مجددا چشم هایت راباز کن و آن وقت الاغ و عصاى مرا بردارو برو .

مرد با شنیدن این حرف از شیخ بهایى با ترس و لرز به روى زمین نشست و چشمان خود را بر هم نهاد و شیخ هم عمامه خود را در محل نماز به جاى گذاشت ، فوراً به پشت دیوارى رفت و از آنجا به کوچه‏اى گریخت و مخفیانه خود را به خانه خود رسانید و به افراد خانواده خود گفت : امروز هر کس سراغ مرا گرفت بگوئید به مصلا رفته و برنگشته فردا صبح زود هم من مخفیانه مى‏روم پیش شاه و قصدى دارم که بعداً معلوم می ‏شود .

شیخ بهایى فردا صبح قبل از طلوع آفتاب به دربار رفت و چون از نزدیکان و مقربین شاه بود هنگام بیدار شدن شاه اجازه تشرف حضور خواست و چون شرفیابى حاصل کرد عرض کرد : قبله گاها می خواهم کوتاهى عقل بعضى از مردم و شهادت آنها را به راى العین از مد نظر شاهانه بگذرانم و ببینید مردم چگونه عقل خود را از دست مى‏دهند و مطلب را به خودشان اشتباه می ‏نمایند .

شاه عباس با تعجب پرسید : ماجرا چیست ؟ شیخ بهایى گفت : من دیروز به رهگذرى گفتم که چشمت را هم بگذار که زمین مرا خواهد بلعید و چون چشم بر هم نهاد من خود را مخفى ساخته و به خانه رفتم و از آن ساعت تا به حال غیر ازمحارم خودم کسى مرا ندیده و فقط عمامه خود را با عصا و الاغ در محل مصلى گذاشتم ولى از دیروز بعدازظهر تا به حال در شهر شایع شده که من به زمین فرو رفتم  این قدراین حرف به تواتر رسیده که همه کس می ‏گوید من خودم دیدم که شیخ بهایى به زمین فرو رفت .حالا اجازه فرمایید شهود حاضر شوند !

به دستور شاه مردم در میدان شاه و مسجد شاه و عمارت‏هاى عالى قاپو و تالار طویله و عمارت مطبخ و عمارت گنبد و غیر اجتماع نمودند ، جمعیت به قدرى بود که راه عبور بر هر کس بسته شد ، لذا از طرف رئیس تشریفات امر شد که از هر محلى یک نفر شخص متدین و صحیح العمل و فاضل و مسن و عادل براى شهادت تعیین کنند تا به نمایندگى مردم آن محل به حضور شاه بیاید و درباره فقدان شیخ بهایى شهادت بدهند . بدین ترتیب 17 نفر شخص معتمد واجد شرایط از 17 محله ی آن زمان اصفهان تعیین شدند و چون به حضور رسیدند ، هر کدام به ترتیب گفتند : به چشم خود دیدم که چگونه زمین شیخ را بلعید ! دیگرى گفت : خیلى وحشتناک بود ناگهان زمین دهان باز کرد و شیخ را مثل یک لقمه غذا در خود فرو برد . سومى گفت: به تاج شاه قسم که دیدم چگونه شیخ التماس می کرد و به درگاه خدا تضرع مینمود . چهارمى ‏گفت : خدا را شاهد می ‏گیرم که دیدم شیخ تا کمر در خاک فرو رفته بود و چشمانش از شدت فشارى که بر سینه‏اش وارد می ‏آمد از کاسه سر بیرون زده بود

به همین ترتیب هر یک از آن هفده نفر شهادت دادند . شاه با حیرت و تعجب به سخنان آنها گوش می کرد . عاقبت شاه آنها را مرخص کرد و خطاب به آنها گفت :

بروید و اصولاً مجلس عزا و ترحیم هم لازم نیست زیرا معلوم می ‏شود شیخ بهایى گناهکار بوده است ! وقتى مردم و شاهدان عینى رفتند ، شیخ مجدداً به حضور شاه رسید و گفت : قبله ی عالم . عقل و شعور مردم را دیدید ؟ شاه گفت : آرى ، ولى مقصودت از این بازى چه بود ؟ شیخ عرض کرد : قربان به من فرمودید ، قاضى القضات شوم . شاه گفت : بله ولى چطور ؟ شیخ گفت : من چگونه میتوانم قاضى القضات شوم با علم به اینکه مردم هر شهادتى بدهند معلوم نیست که درست باشد ، آن وقت مظلمه گناهکاران یا بى گناهان را به گردن بگیرم . اما اگر امر می فرمایید ناگریز به اطاعتم و آنگاه موضوع المامور و المعذور به میان می ‏آید و برمن حرفى نیست !شاه عباس گفت :چون مقام علمى تو را به دیده ی احترام نگاه کرده و می کنم لازم نیست به قضاوت بپردازى ، همان بهتر که به کار فرهنگ مشغول باشى .

از آن پس شیخ بهایى براى ترویج علوم و معارف زحمت بسیار کشید و مقام شامخ علما را به حدى به درجه تعالى رسانید که همه کس آنان را مورد تکریم و تعظیم قرار مى‏داد.

منبع: http://www.tebyan.net

لعنت بر شیطان !

شنیدم آدمی را که می گفت لعنت خدا بر شیطان.

اندکی تامل کردم و دلیلش را نیافتم.

دیدم حقیری دست به گریبان حقیری دیگر شد.

باز شنیدم لعنت خدا بر شیطان.

اندکی تامل کردم و دلیلش را نیافتم.

دیدم فردی را که می خواست به دوستش نارو بزند اما گفت ...

لعنت خدا بر شیطان.

اندکی تامل کردم و دلیلش را نیافتم.



دیدم دو دوست را که چگونه همدیگر را نابود می کردند اما فردی گفت...

لعنت خدا بر شیطان.

اندکی تامل کردم و دلیلش را نیافتم.

هر کجا قدم می نهادم می شنیدم...

لعنت خدا بر شیطان.

اندکی تامل می کردم و دلیلش را نمی یافتم.

با خود فکر کردم که شیطان کجاست؟

چه کرده است؟

چرا همه و همه کس می گویند لعنت بر او؟

پس باید بسیار پلید و حقیر باشد.

پس چرا گذرم به هر کجا که می افتاد شیطان را نمی دیدم؟

آیا شیطان آن آدمیان ناچیز بودند؟

اگر شیطان آنگونه باشد پس همه ما آدمیان نیز شیطانیم.

همه یک شکل و از یک نوعیم.

اما نه. می دانم که ما آدمی هستیم و شیطان نیستیم.

پس شیطان کیست؟

آدمی به من گفت: فرزندم, شیطان موجودیست که سبب این همه ناهنجاریست.او بسیار پلید است.همه را گمراه می کند.

اندکی تامل کردم و سپس بدو گفتم:

پس لعنت بر تو.

با تعجب خواستار دلیلش شد.

- چون تو به وظایفی که داری و خدا بر تو نهاده عمل می کنی.

-چرا نمی گویی لعنت بر ازراییل؟

او که جانی را می گیرد و همگان را در حسرت عزیزی می گزارد که دوستش دارند!!!

اگر شیطان گمراهی می کند, وظیفه اش این است.

وظیفه ای که خداوند بر عهده او گذاشته.

اگر من دوست داشته باشم که حقی را ناحق کنم , ضعیفی را بکشم , یعنی شیطان کرده است؟

اعمال خود را بر گردن شیطان اندازم؟

پس همگان به بهشت ملکوت خواهیم رفت؟

چون شیطان همه آن کارها را کرده است و ما نکردیم؟

جهنم از آن کیست؟

اندکی فکر کرد و سپس با صدایی رسا گفت....

لعنت بر نفس پلید آدمی.

 

منبع: http://mosaferisabz.parsiblog.com

رموز بیداری

واجب‌ترین کار در زندگی انسانی پاک کردن نفس از آلودگی هاست، و بدون آن انسان در زندگی حیوانی فرو می‌رود و راه به جایی نمی‌برد انبیاء و اولیاء کوشیده‌اند، پیوسته بشر را از خواب غفلت بیدار کنند و او را متوجه به هدف زندگی و هدف از خلقت انسان نمایند.

چند نکته جهت بیدار شدن:

1-وقتی انسان درزندگی هدفی غیرازآن چه خدافرموده درذهن خوددرنظرمی‌گیردقطعاًبه خواب غفلت فرو رفته است وهرقدر آن‌هدف برایش مهم‌ترباشدنشانه سنگین‌تر بودن خواب غفلت اوست.

2-عجب و غرور باعث می‌شود انسان به خواب غفلت برود.

3-از علائم بیداری از خواب غفلت آن است که انسان به دنبال راهنما و استادی برای تزکیه نفس باشد.


4-انسان بیدار به شفای امراض روحی، بیشتر از شفای امراض جسمی اهمیت می‌دهد.مثلاً اگر حسود باشد و در اثرتلاش در راه تزکیه نفس و سپس عنایت ائمه اطهار(علیهم‌السلام) از این مرض سالم شود و دیگر حسادتی در خود نبیند بسیار خوشحال‌تر از زمانی است که از یک سرطان کشنده شفا یافته است.

5-خداوند همه روزه با وسایل مختلف و فریادهای بیدار کننده، انسان را بیدار می‌کند، لذا قرآن و پیامبر و اولیائش را ذکر و مذکر (یعنی کسی که انسان را متوجه حقیقت می‌کند) نامیده است.

6-کسی که تزکیه نفس را در متن زندگی و بقیه چیزها را در حاشیه قرار دهد، از خواب غفلت بیدار شده است.

7-شخصی که به سلامتی روح خود به اندازه سلامتی جسم خود اهمیت می‌دهد، اندکی بیدار است، و اگر سلامتی روح خود را خیلی مهمتر از سلامتی بدنش بداند، به میزانی که اهمیت می‌دهد، بیدارتر است.

8-کسی که سکوتش همراه با تفکر و نگاهش همراه با عبرت و سخنش همراه با توجه دادن دیگران به حقیقت نباشد، غافل است.

9-خطر به خواب رفتن، برای رانندگانی که در سیر الی الله خود را مسلط به رانندگی و جاده و ماشین می‌بینند، بسیار زیادتر از افرادی است که تازه شروع به رانندگی کرده‌اند.

10-کسانی که مدتی است در سیر الی الله مشغول تزکیه نفس هستند مانند رانندگانی هستند که با سرعت بالا در جاده‌ای در حال حرکت‌اند و باید از هر جهت مراقب باشند خواب غفلت آنان را فرا نگیرد زیرا گاهی با اندک غرور و خودپسندی انسان خود را کسی حساب کرده از ادامه مسیر غافل می‌شود و فکر می‌کند می‌تواند استاد مردم و راهنمای آنان به سوی خدا باشد مثل این اشخاص مثل دانشجویی است که در رشته پزشکی درس می‌خوانند و پس از مدتی به خود مغرور شده و فکر می‌کند جراح ماهری است و دست به عمل جراحی خطرناک می‌زند و چه‌بسا روح یک انسان بیمار به امراض روحی را با جراحی ناشیانه و ناقص خود می‌کشد.

11-کسی که می‌خواهد از خواب غفلت بیرون بیاید، باید سعی کند با یکی از اولیاء خدا و اساتید با معنویت تزکیه نفس ر‌وحی همنشین شود تا آنان با سخنان بیدار کننده موجب بیداری او از خواب غفلت شوند.

12-بیدار ماندن مهمتر از بیدار شدن است؛ زیرا بسیاری از افراد با حوادثی از قبیل مرگ نزدیکان و دیدن برخی معجزات و خواب‌ها، به طور موقت از خواب غفلت بیدار می‌شوند اما نمی‌توانند بیداری خود را حفظ کنند و لذا پس از مدتی مجدداً به وضع گذشته یا بدتر از آن باز می‌گردند(این خیلی مهم است)

13-گاهی علاقه به علوم مادی مثل حل مسائل ریاضی و فلسفی برای انسان حجاب می‌شود و از راه تزکیه نفس باز می‌ماند.

14-اگر انسان در مسیر آن چه خدا او را به آن جهت خلق کرده است، یعنی "بندگی خدا"، حرکت نکند، در هر کار و علم و صنعتی که وارد می‌شود، آن را هدف قرار می‌دهد و این نشانه ی خواب غفلت اوست.

15-یقظه یعنی بیدار بودن و مراقب ضررها بودن و به سوی منفعت‌هایی که خداوند فرموده حرکت کردن.

16-گاهی که کلام خدا و اولیاء خدا بر انسان اثر می‌کند، شیطان می‌آید و می‌گوید این اثرات که می‌بینی درست است، ولی ناشی از سحر و امثال آن است تا او را به شک بیندازد.

17-در همه ی مراحل تزکیه نفس باید انسان 50 درصد کار و فعالیت کند تا خدا هم 50 درصد او را کمک کند.

18-همه‌ی حیوانات در مقابل خدا خمیده و به حالت رکوع هستند؛ فقط انسان است که ایستاده است تا به اختیار خود در مقابل خدا رکوع کند.

(خوب ببینید ممکن است مقصود از این جمله این باشه که حیوانات طبق اراده الهی در نظام پیچیده و علمی آفرینش مطیع و تحت فرمان پروردگار هستند ولی انسان باید با اختیار خود این اطاعت و بندگی را بپذیرد تا زندگی خوبی در دنیا و آخرت داشته باشد و اختیار داشتن او تنها به خاطر آن است که تاج کرامت و بزرگواری بر سرش قرار گیرد و مانند حیوانات مجبور نباشد نه آن‌که اختیار او مجوز آزادی او در رفتن به سوی جهنم و خود خواهی و ندانم کاری‌هایش شود.)

19-کسانی که با گناهان می‌میرند، بیشتر از کسانی هستند که با اجل می‌میرند.

20-رسول اکرم (صلی الله علیه وآله)فرمود: چیزی مانند آتش جهنم ندیدم که فرار کننده از آن در خواب غفلت فرو رفته و متوجه آن نباشد و چیزی را هم مانند بهشت ندیدم که طالب آن خفته باشد.

منبع: http://www.tazkiye.mihanblog.com

یتــــــــیم

مقرب بنــــــده ای پرسـان ز یـــزدان

که واجب کـــردی اکــــــرام یتـــیمان

پـدر با مــرگ می گــــیری ز فــــرزند

به سخـتی افکـــنی آن طفل دلبـند

چو طفلان از پـدر محـــروم گـــــردند

بـود این مهــر یا جـــــورای خـــداوند

ندا آمد که مـــن خـود عــزم کـــردم

پدر خـــود باشـم آنـها را و همـــدم



مگر عیسای مریـــم خـود پدر دید؟

محمد(ص)کی گل ازباغ پــدر چید؟

سرشک چشم او یک امتحان است

زدودن ازجبــین،پاسـخ به آن است

کسی که مــی خــورد مال یتیـمان

جوابی ســخت خــواهـــم داد از آن

یتــــیمان گـــر نـــــوازی یا کــــه آزار

یقیــــنا پاســـخی دارد ســـــــــزاوار

                    شاعر پرویز بابادی

منبع: http://shereno.ir

شطـرنج زندگـی

این پیاده مـــی شـــود، آن وزیــــر می شود

صفحه چیده می شود، داروگــیر مـــی شود

این یکی فــــــــــدای شاه، آن یکی فدای رخ

در پیادگـــان چــه زود مـــرگ و میر می شود

فیل کج روی کند، این ســرشت فیل هاست

کــج روی در این مقام،  دلپـــذیر مـــی شود

اسب خیز می زند، جست و خیز کار اوست

جست و خیز اگر نکــــرد، دستگیر می شود

آن پیــــاده ضعـــیف راست راست مـــی رود

کج اگر که مـــی خورد، ناگـــــزیر مـــی شود



هر کـــه ناگزیر شـــد، نان کـــج بر او حـــــلال

این پیاده قانـــع است، زود ســــیر می شود

آن وزیــــر می کشــــد، آن وزیــــر مــی خورد

خورد و برد او چـــه زود چشمـگیر مــی شود

ناگـهان کنار شــــاه خـــانه بند مـــی شـــود

زیر پای فیـل، پهـــن، چـــون خمیر می شود

آن پیــــاده ضعــیف عاقـــبت رســـــیده است

هرچه خواست می شود،گرچه دیرمی شود

این پـــیاده، آن وزیـــر... انتــــهای بازی است

این وزیر مــــی شود، آن به زیر مــــی شود...

                          محمدکاظم کاظمی

منبع: وبلاگ آیات غمزده

اقتصاد و تجارت خارجی (مبادله بین دنیا و آخرت)

از شرایط اساسی برای تحقق  معامله این است که فروشنده باید مالک  کالایی باشد که می فروشد، واگر مالک نباشد ، معامله تحقق نمی یابد! شرط دیگر این است که خریدار باید به آن کالا نیاز داشته باشد تا به سراغ آن برود وآن را خریداری کند . شرط بعدی تعادل میان کالا و قیمت است که در عوض  باید پرداخت شود ، هیچ گاه درازای کالایی که ارزش 10 تومان را دارد  100تومان پرداخت نمی شود.


ادامه مطلب ...

ناله های یک نادم

یا رب به در تــــو رو ســــــــــیاه آمــــــــده ام
بــر درگـــــــه تــو به اشــک و آه آمــــــــده ام
اذنـــم بـــــده راهـــم بــــــــده ای خــالق من
افکـــــنده ســـر و غــــــرق گــناه آمـــــده ام
عمـــــرم به گـــــناه ومعصــــیت شـد سـپری
با بار گـــــــنه حضـــــــور شـــــاه آمــــــده ام
گـــم کـــرده ره و منــــزل پرخـــوف وخـــــــطر
طـــی کـــــرده بســوی شاهـــــراه آمــده ام

یارب تـــــو کریمــــــی و رحیـــمی و عـــطوف
بـــا عـــــــــــذر و اشـــــــتـبـاه آمـــــــــــده ام
غــفــــار توئــــی صــــمـد توئــی بـنـده مــنم
محــتاجــــم و با حــــــال تبــــــاه آمــــــده ام
با بـیـــــم و امـــــیـد و حـالـت اســتـــــغــفـار
با چشـــــم تــــر و نامـــــه ســیاه آمــــده ام
یـا رب تــــــو بـــــده بـــــــرات آزادی مـــــــــن
درمـانــــده مـنـــــم بهــــــر پـنــــاه آمـــده ام
من معتـــــرفم به جـــــرم و عصــیان وگــــناه
در بـــارگـهت چـــــــو پـــــــرِّ کــــــاه آمـــده ام
دریای کــــــرم توئـــــــی و مـــــن ذره خـــاک
با لطـــــف تـــــو اینــــگونه به راه آمـــــــده ام
دســـت مـن افـــــتـاده نـالــان تـــــو بـگـــــیـر
چــون یوســـــفم و ز قعــــــر چـــاه آمـــده ام
یا رب بـــه مـحــــمـد و عــلـــــی و زهـــــــــرا
پهـلــــوی شکـــسته را گــــــواه آمــــــــده ام
حــــقّ حـســـــن و حســـیـن و اولـاد حسین
نـومــــید مـــــکن که روســــــــیاه آمـــــده ام
بـرنــــــامــه اعــــــمـال مـحـــــــبـت نـظـــــری

بر عمـــر گـــذشــــته عـــذرخـــــواه آمـــده ام

 

 

منبع شعر: http://azita70.blogsky.com

شما جزء کدام گروه هستید؟

در این دنیا مردم از نظر شغل و فعالیت و درآمد و مزد سه گروه اند:

گروه اول کسانی که کمتر زحمت می کشند و بیشتر مزد می گیرند.

گروه دوم کسانی که مزد و درآمدشان با زحمتی که می کشند متناسب است یعنی همانقدر که کار و تلاش و فعالیت می کنند، همانقدر هم مزد می گیرند.

گروه سوم کسانی که بیشتر زحمت می کشند و کمتر مزد می گیرند.

ممکن است کسی مزد و حقوق خود را با کشورهای دیگر مقایسه کند. که در اینجا آنچه مد نظر ماست مزد و حقوق داخلی نسبت به همدیگراست.

   منظور از مزد فقط مزد پولی نیست بلکه علاوه بر مزد پولی مزد اجتماعی که ما اسم آنرا موقعیت اجتماعی نیز می نامیم نیز هست. بعنوان مثال کسانی هستند با اینکه کمتر زحمت می کشند هم مزد پولی خوبی می گیرند و هم موقعیت اجتماعی بالایی دارند.

   مثلا یک رفتگر، یک نماینده مجلس، یک معلم، یک وزیر، یک استاندار، یک نجار، یک کارگر، یک مهندس برق، یک پزشک و .....  نسبت به هم رشته خودش و یا نسبت به بقیه رشته ها.



حال شما با توجه به زحمتی که می کشید جزء کدام گروه هستید؟

نیایش دکتر چمران قبل از شهادت

بسم الله الرحمن الرحیم

من اعتقاد دارم که خدای بزرگ انسان را به اندازه درد و رنجی که در راه خدا تحمل کرده است پاداش می دهد، و ارزش هر انسانی به اندازه درد و رنجی است که در این راه تحمل کرده است، و می بینیم که مردان خدا بیش از هر کس در زندگی خود گرفتار بلا و رنج و درد شده اند، علی بزرگ را بنگرید که خدای درد است که گویی بند بند وجودش با درد و رنج جوش خورده است. حسین را نظاره کنید که در دریایی از درد و شکنجه فرو رفت که نظیر آن در عالم دیده نشده است ، و زینب کبری را ببینید که با درد و رنج انس گرفته است .

درد دل آدمی را بیدار می کند ، روح را صفا می دهد ، غرور و خود خواهی را نابود می کند. نخوت و فراموشی را از بین می برد ، انسان را متوجه وجود خود می کند .

شهید دکتر مصطفی چمران

دکترای فیزیک پلاسما از آمریکا

محل شهادت دهلاویه


انسان گاهگاهی خود را فراموش می کند ، فراموش می کند که بدن دارد، بدنی ضعیف و ناتوان که، در مقابل عالم و زمان کوچک و ناچیز و آسیب پذیر است ، فراموش می کند که همیشگی نیست، و چند صباحی بیشتر نمی پاید، فراموش می کند که جسم مادی او نمی تواند با روح او هم پرواز شود، لذا این انسان احساس ابدیت و مطلقیت و غرور و قدرت می کند، سرمست پیروزی و اوج آمال و آرزوهای دور و دراز خود ، بی خبر از حقیقت تلخ و واقعیتهای عینی وجود ، به پیش می تازد و از هیچ ظلم وستم رو گردان نمی شود. اما درد آدمی را به خود می آورد ، حقیقت وجود او را به آدمی می فهماند و ضعف و زوال و ذلت خود را درک می کند و دست از غرور کبریایی برمی دارد ، و معنی خودخواهی و مصلحت طلبی و غرور را می فهمد و آن را توجه نمی کند .

خدایا تو را شکر می کنم که با فقر آشنایم کردی تا رنج گرسنگان را  بفهمم و فشار درونی نیازمندان را درک کنم .

خدایا هدایتم کن زیرا می دانم که گمراهی چه بلای خطرناکی است .

خدایا هدایتم کن که ظلم نکنم زیرا می دانم ظلم چه گناه نابخشودنی است .

خدایا ارشادم کن که بی انصافی نکنم زیرا کسی که انصاف ندارد ، شرف ندارد .

خدایا راهنمایم باش تا حق کسی را ضایع نکنم که بی احترامی به یک انسان همانا کیفر خدای بزرگ است. خدایا مرا از بلای غرور وخودخواهی نجات ده تا حقایق وجود را ببینم و جمال زیبای تو را مشاهده کنم .

خدایا پستی دنیا و ناپایداری روزگار را همیشه در نظرم جلوه گر ساز تا فریب زرق وبرق عالم خاکی مرا از یاد تو دور نکند .

خدایا من کوچکم ، ضعیفم ، ناچیزم ، پر کاهی در مقابل طوفانها هستم . به من دیده عبرت بین ده تا ناچیزی خود را ببینم و عظمت و جلال ترا براستی بفهمم و بدرستی تسبیح کنم .



ای حیات با تو وداع می کنم با همه زیباییهایت ، با همه مظاهر جلال و جبروت ، با همه کوهها و آسمانها و دریاها و صحراها ، با همه وجود وداع می کنم . با قلبی سوزان و غم آلود به سوی خدای خود می روم و از همه چیز چشم می پوشم. ای پاهای من ، می دانم شما چابکید، می دانم که در همه مسابقه ها گوی سبقت از رقیبان ربوده اید ، می دانم فداکارید ، می دانم که به فرمان من مشتاقانه به سوی شهادت صاعقه وار به حرکت در می آئید ، اما من آرزوئی بزرگتر دارم ، من می خواهم که شما به بلندی طبع بلندم ، به حرکت در آئید ، به قدرت اراده آهنینم محکم باشید ، به سرعت تصمیمات و طرحهایم سریع باشید . این پیکر کوچک ولی سنگین از آرزوها ونقشه ها وامیدها ومسئولیتها  را به سرعت مطلوب به هر نقطه دلخواه برسانید .ای پاهای من در این لحظات آخر عمر آبروی مرا حفظ کنید . شما سالهای دراز به من خدمت کرده اید ، از شما می خواهم که در این آخرین لحظه نیز وظیفه ی خود را به بهترین وجه ادا کنید . ای پاهای من سریع وتوانا باشید ، ای دستهای من قوی ودقیق باشید ، ای چشمان من تیزبین وهوشیار باشید ، ای قلب من ، این لحظات آخرین را تحمل کن ، ای نفس ، مرا ضعیف وذلیل مگذار ، چند لحظه بیشتر  با قدرت واراده صبور وتوانا باش. به شما قول می دهم که چند لحظه دیگر همه شما در استراحتی عمیق وابدی آرامش خود را برای همیشه  بیابید وتلافی این عمر خسته کننده واین لحظات سخت و سنگین را دریافت کنید. چند لحظه دیگر به آرامش خواهید رسید،آرامشی ابدی.دیگر شما را زحمت نخواهم داد.دیگر شب و روز استثمارتان نخواهم کرد. دیگر فشار  عالم و شکنجه روزگار را بر شما تحمیل نخواهم کرد.دیگر به شما بی خوابی نخواهم داد و شما دیگر از خستگی فریاد نخواهید کرد. از درد و شکنجه ضجه نخواهید زد. از گرسنگی و گرما و سرما شکوه نخواهید کرد. و برای همیشه در بستر نرم خاک، آرام و آسوده خواهید بود. اما این لحظات حساس ،لحظات وداع با زندگی و عالم، لحظات لقای پروردگار، لحظات رقص من در برابر مرگ باید زیبا باشد.

خدایا! وجودم اشک شده ، همه وجودم از اشک می جوشد ، می لرزد ، می سوزد و خاکستر می شود. اشک شده ام و دیگر هیچ ، به من اجازه بده تا در جوارت قربانی شوم و بر خاک ریخته شوم واز وجود اشکم غنچه ای بشکفد که نسیم عشق و عرفان وفداکاری از آن سرچشمه بگیرد .

خدایا تو را شکر می کنم که باب شهادت را به روی بندگان خالصت گشوده ای تا هنگامی که همه راهها بسته است و هیچ  راهی جز ذلت و خفت و نکبت باقی نمانده است مسح توان دست به این باب شهادت زد و پیروزمند و پر افتخار به وصل خدائی رسید.

والسلام

منبع: تبیان