یــادهـــــا و خــاطـــــــــــــــره هـــــا

رســول خــدا (ص) : مــــردم در خــواب انـد وقتــى کـه می میــرنــد, بیـــدار مـیشــونــد

یــادهـــــا و خــاطـــــــــــــــره هـــــا

رســول خــدا (ص) : مــــردم در خــواب انـد وقتــى کـه می میــرنــد, بیـــدار مـیشــونــد

حرص و طمع و راه های مقابله با آنها

حرص را از رذایل اخلاقى و متعلق به قوه شهویه است و در تعریف آن چنین آمده است: «حرص صفتى است نفسانى که انسان را به اندوختن بیش از احتیاج خود وامى‏دارد و از شعب حب دنیا و از صفات مهلکه و از اخلاق گمراه کننده است، حرص به بیابانى مى‏ماند که کرانه‏هاى آن ناپیداست و همچون سرزمین وحشتناک بى انتهاست که هر قدر حریص در آن پیش مى‏رود به آخر آن نمى‏رسد.

حرص همان زیاده خواهی و افراط در خواستن در امور دنیوی است.

گویند: آدمیزاد پیر می شود اما دو خصلت در او جوان می شود، یکی حرص و دیگری آرزوی طولانی.

امام على بن الحسین(ع): نخستین سرچشمه گناه و معصیت پروردگار تکبر ذکر شده بود که گناه بزرگ ابلیس بود و به خاطر آن به فرمان خدا پشت کرد و از کافران شد; سپس حرص به عنوان دومین سرچشمه گناه و ترک اولى از ناحیه آدم و حوا معرفى شده بود و بعد از این دو، حسد بود که سرچشمه گناه بزرگ فرزرند آدم(قابیل) گردید و برادرش هابیل را به قتل رسانید. (1)

طمع، حرص در روایات اسلامى

1-   در حدیثى از پیامبر اکرم(ص) مى‏خوانیم که به امیرمؤمنان على(ع) فرمود: «اعلم یا على! ان الجبن و البخل و الحرص غریزة واحدة یجمعها سوء الظن!; بدان اى على! که ترس و بخل و حرص، یک غریزه هستند و همه در سوء ظن(به خدا) خلاصه مى‏شوند!»

2-      على(ع) فرمود: «الحرص مطیة التعب!; حرص مرکب رنج و زحمت است!» (3)

3-      على(ع) فرمود: «الحرص عناء المؤبد; حرص مایه رنج و زحمت ابدى است‏». (4)

4-      على(ع) مى‏فرماید: «الحریص فقیر و لو ملک الدنیا بحذافیرها!; آدم حریص فقیر است هر چند تمام دنیا را مالک شود!» (5)

5-   على(ع) مى‏فرماید: «اغنى الغنى من لم یکن للحرص اسیرا!; از همه بى نیازى‏ها بالاتر بى نیازى کسى است که اسیر چنگال حرص نباشد!» (6)

6-   رسول خدا(ص) مى‏فرماید: «ان الدینار و الدرهم اهلکا من کان قبلکم و هما مهلکاکم!; دینار و درهم(سکه‏هاى طلا و نقره) پیشینیان شما را هلاک کردند شما را نیز هلاک مى‏کنند!» (7)

7-   امام باقر(ع) مى‏فرماید: «مثل الحریص على الدنیا مثل دودة القز، کلما ازدادت من القز على نفسها لفا کان ابعد لها من الخروج! حتى تموت غما!; آدم حریص نسبت‏به دنیا مانند کرم ابریشم است که هر چه بیشتر بر اطراف خود مى‏تند(و پیله را ضخیم‏تر مى‏کند) سخت‏تر مى‏تواند از آن خارج شود و سرانجام در درون پیله خود مى‏میرد!» (8)

8-   على(ع) مى‏فرماید: «الحرص ینقص قدر الرجل، فلایزید فى رزقه!; حرص قدر آدمى را پایین مى‏آورد، بى آنکه چیزى بر رزق او بیفزاید!» (9)

9-      راه درمان طمع و حرص

مرحوم فیض کاشانى در «المحجة البیضاء» مى‏گوید: داروى بیمارى حرص سه رکن دارد «صبر» و «علم‏» و «عمل‏» که مجموع آن پنج چیز مى‏شود.

نخست اقتصاد و میانه‏روى در هزینه‏هاى زندگى، زیرا کسى که هزینه‏هایش افزون گردد، زندگى آمیخته با قناعت او را سیر نمى‏کند، بنابراین رعایت اعتدال و میانه‏روى در صرف اموال دشمن حرص است.

در حدیثى از پیامبر اکرم(ص) مى‏خوانیم: «من اقتصد اغناه الله، و من بذر افقره الله; کسى که اعتدال در هزینه‏هاى زندگى را رعایت کند خدا او را بى نیاز مى‏کند و کسى که اسراف و تبذیر کند فقیرش مى‏سازد». (10)

دوم هنگامى که مال به اندازه کافى براى زیستن دارد، نگران آینده نباشد چرا که بسیارى از حریص‏ها به خاطر تامین آینده حرص مى‏زنند، آینده‏اى که با تدبیر در موقع خود قابل تامین است، این همان است که قرآن مى‏گوید: «الشیطان یعدکم الفقر و یامرکم بالفحشاء...; شیطان شما را(به هنگام انفاق) وعده فقر و تهیدستى مى‏دهد و به فحشاء (و زشتى‏ها) امر مى‏کند!» (11)
سوم در فواید قناعت و عزت حاصل از آن و زیانهاى حرص و طمع و ذلت ناشى از آنها بیندیشد تا انگیزه‏اى براى قناعت و فاصله گرفتن از حرص او گردد، پیغمبر اکرم(ص) فرمود: «عز المؤمن استغناه عن الناس; عزت مؤمن از بى‏نیازى او از مردم است‏». (12)
چهارم در تاریخ گذشتگان مخصوصا گروهى از یهود حریص و دنیاپرستان از اقوام دیگر بیندیشد و حال آنها را با حال انبیاء و اولیاء الله مقایسه کند و عقل خود را در این میان به داورى طلبد که آیا به آن گروه بپیوندد یا به این گروه؟ آنهایى که با افتخار زیستند و با افتخار از جهان چشم پوشیدند و به جوار رحمت‏حق با روحى پاک و اعمالى صالح شتافتند، یا کسانى که بدنام زیستند و بدنام از دنیا رفتند و با کوهى از گناه به سوى سرنوشت‏شومشان در قیامت‏شتافتند؟!

پنجم در خطرات مال و ثروت بى حساب بیندیشد و آفات دنیا و آخرت این کار را در نظر بگیرد و نیز در آرامش و منیت‏حاصل از قناعت و عاقبت محمود آن فکر کند، همیشه در امر دنیا به زیردستان خود نگاه کند، نه به آنها که بالادست او هستند، چرا که شیطان دائما او را تحریک مى‏کند که به افراد بالاتر نگاه کند و به او مى‏گوید تو چه چیز از آنها کم دارى؟ چرا تلاش نمى‏کنى؟ ببین آنها چگونه غرق ناز و نعمتند و از لذایذ دنیا بهره مى‏گیرند؟! تو از خوف خدا بر خود تنگ گرفته‏اى و دائما حلال و حرام مى‏کنى، مگر آنها خوف از خدا ندارند یا تو از آنها دیندارترى؟! (13)

پى‏نوشتها:

1-سفینة البحار، جلد 2، صفحه 458(ماده کبر).

2-میزان الحکمة، جلد 1، صفحه 588، شماره‏3139.

3-غرر، حدیث 820; میزان الحکمة، جلد 1، صفحه‏586، شماره‏3596.

4-غررالحکم، حدیث 982; میزان الحکمه، جلد 1، صفحه‏586، شماره 3592.

5-غررالحکم، حدیث‏1753; میزان الحکمه، جلد 1، صفحه‏587، شماره 3615.

6-اصول کافى، جلد 2، صفحه‏316، حدیث‏76، باب «حب الدنیا و الحرص علیها».

7-اصول کافى، جلد 2، صفحه‏316، حدیث‏6، باب «حب الدنیا و الحرص علیها».

8-غررالحکم، حدیث 1550; تصنیف الغرر، صفحه 294.

9-غررالحکم.

10-میزان الحکمه، جلد3، صفحه‏2557.

11-بقره، 268.

12-شرح فارسى غررالحکم، جلد 5، صفحه 338.

13-اقتباس از المحجة البیضاء، جلد6، صفحه 58 تا 54(با تلخیص).

منبع: http://perovan14masoom.parsiblog.com

 

ماجرای گاو بنی اسرائیل طبق آیات قرآن

این داستان تنها یک بار در قرآن ذکر شده، به علاوه نکات آموزنده فراوانی در آن وجود دارد از جمله بهانه جویی شدید بنی اسرائیل در سراسر این داستان نمایان است، و نیز درجه ایمان آنان را به گفتار موسی مشخص می کند و از همه مهمتر اینکه گواه زنده ای است بر امکان رستاخیز.

خداوند در سوره بقره به این ماجرا اشاره می کند و می فرماید:(و به خاطر بیاورید) هنگامی را که موسی به قوم خود گفت: خداوند به شما دستور می دهد ماده گاوی را ذبح کنید (و قطعه ای از بدن آن را به مقتولی که قاتل او شناخته نشده بزنید تا زنده شود و قاتل خویش را معرفی کند و غوغا خاموش گردد) گفتند آیا ما را مسخره می کنی؟ (موسی گفت) به خدا پناه می برم از اینکه از جاهلان باشم! گفتند (پس) از خدای خود بخواه که برای ما روشن کند این ماده گاو چگونه ماده گاوی باشد؟

گفت خداوند می فرماید ماده گاوی که نه پیر و از کار افتاده، و نه بکر و جوان، بلکه میان این دو باشد، آنچه به شما دستور داده شده (هر چه زودتر) انجام دهید. گفتند: از پروردگار خود بخواه که برای ما روشن سازد چه رنگی داشته باشد؟ گفت: خداوند می گوید: گاوی باشد زرد یکدست که رنگ آن بینندگان را شاد و مسرور سازد! گفتند: از خدایت بخواه برای ما روشن کند بالاخره چگونه گاوی باشد؟ زیرا این گاو برای ما مبهم شده! و اگر خدا بخواهد ما هدایت خواهیم شد! گفت: خداوند می فرماید گاوی باشد که برای شخم زدن رام نشده باشد، و برای زراعت آب کشی نکند، از هر عیبی بر کنار و حتی هیچ گونه رنگ دیگری در آن نباشد، گفتند: الان حق مطلب را برای ما آوردی! سپس (چنان گاوی را پیدا کردند) و آن را سر بریدند ولی مایل نبودند این کار را انجام دهند! و به خاطر بیاورید هنگامی را که فردی را به قتل رساندید سپس درباره (قاتل) او به نزاع پرداختید و خداوند آنچه را مخفی داشته بودید آشکار می سازد. سپس گفتیم قسمتی از گاو را به مقتول بزنید (تا زنده شود و قاتل را معرفی کند) خداوند این گونه مردگان را زنده می کند و آیات خود را به شما نشان می دهد شاید درک کنید. سپس دلهای شما بعد از این جریان سخت شد، همچون سنگ، یا سختتر! چرا که پاره ای از سنگها می شکافد و از آن نهرها جاری می شود، و پاره ای از آنها شکاف بر می دارد و آب از آن تراوش می کند، و پاره ای از خوف خدا (از فراز کوه) به زیر می افتد (اما دلهای شما نه از خوف خدا می طپد و نه سرچشمه علم و دانش و عواطف انسانی است) و خداوند از اعمال شما غافل نیست.» (بقره/ 67- 74)

ماجرا (آن گونه که از قرآن و تفاسیر بر می آید) چنین بود مرد نیکوکاری به پدر و مادر خود احترام میکرد. در یکی از روزها که پدرش در خواب بود معامله پرسودی برایش پیش آمد، ولی مغازهاش بسته بود و کلید مغازه نزد پدرش بود و پدرش نیز در آن وقت خوابیده بود. فروختن کالا، بستگی به بیدار کردن پدر داشت، تا کلیدی را که در نزد پدر بود بگیرد. مرد نیکوکار آن معامله پرسود را به خاطر بیدار نکردن پدر، انجام نداد (و به خاطر احترام به پدر، از سود کلانی که معادل 70 هزار درهم بود، گذشت) و مشتری رفت. وقتی پدر بیدار شد و از ماجرا اطلاع یافت، از پسر مهربانش تشکر کرد و گاوی را که داشت به پسرش بخشید و گفت: «امیدوارم خیر و برکت بسیار، از ناحیه این گاو به تو برسد

این از یک سو، و از سوی دیگر یکی از جوانان نیک بنیاسرائیل از دختری خواستگاری کرد، به او جواب مثبت دادند، پسرعموی او که جوان آلوده به گناه بود، از همان دختر خواستگاری کرد. خواستگاری او را رد کردند، او کینه پسرعمویش را به دل گرفت تا اینکه شبی او را غافلگیر کرده و کشت و جنازهاش را در یکی از محلهها انداخت. فردای آن روز کنار جنازه آمد و با گریه و داد و فریاد، تقاضای خونبها کرد و گفت: «هر کس او را کشته، خونبهایش به من میرسد، و اگر قاتل پیدا نشد، اهل آن محل باید خونبها را بپردازند
موضوع پیچیده شد و اختلاف، شدید گردید، چون تعیین قاتل از طریق عادی ممکن نبود و ادامه این وضع ممکن بود موجب فتنه و قتل عظیم شود، نزد موسی (ع) آمدند تا او از خدا بخواهد قاتل را معرفی کند. موسی (ع) حل مشکل را از درگاه خدا خواست، خداوند دستوری به او داد، موسی (ع) آن دستور را به قوم خود چنین بیان کرد: «خداوند به شما دستور میدهد ماده گاوی را ذبح کنید و قطعهای از بدن آن را به مقتول بزنید، تا زنده شود و قاتل را معرفی کند و درگیری پایان یابد

بنیاسرائیل: «آیا ما را مسخره میکنی؟»

موسی: «به خدا پناه میبرم از اینکه از جاهلان باشم

بنیاسرائیل اگر کار را در همین جا ختم میکردند، زود به نتیجه میرسیدند، ولی بر اثر سؤالهای مکرر، خودشان کار خود را دشوار نمودند، به موسی گفتند: «از خدا بخواه برای ما روشن کند که این ماده گاو، باید چگونه باشد؟»
موسی: «خدا میفرماید: ماده گاوی که نه پیر و از کار افتاده، و نه جوان باشد، بلکه میان این دو باشد، آنچه به شما دستور داده شد زود انجام دهید

بنیاسرائیل: «از خدا بخواه که چه رنگی داشته باشد

موسی: «خداوند میفرماید: گاوی زردرنگ که رنگ آن بینندگان را شاد سازد

بنیاسرائیل: «از خدا بخواه بیشتر توضیح دهد، زیرا چگونگی این گاو برای ما مبهم است، اگر خدا بخواهد ما هدایت خواهیم شد
موسی: «خداوند میفرماید: گاوی باشد که برای شخم زدن رام نشده، و برای زراعت آبکشی ننموده است و هیچ عیب و رنگ دیگری در او نیست

بنیاسرائیل: «اکنون مطلب روشن شد. حق مطلب را برای ما آوردی

به این طریق موسی با استمداد از لطف پروردگار از طریق اعجازآمیزی به حل این مشکل می پردازد.

پرسشهای فراوان و بیجای بنی اسرائیل

بدون شک "سؤال" کلید حل مشکلات و برطرف ساختن جهل و نادانی است، اما مانند هر چیز اگر از حد و معیار خود تجاوز کند، و یا بی مورد انجام گیرد دلیل انحراف و موجب زیان است، همانگونه که نمونه اش را در این داستان می توان مشاهده نمود. بنی اسرائیل مامور بودند گاوی را ذبح کنند، بدون شک اگر قید و شرط خاصی می داشت تاخیر بیان از وقت حاجت ممکن نبود، و خداوند حکیم در همان لحظه که به آنها امر کرد بیان می فرمود، بنابراین وظیفه آنها در این زمینه قید و شرطی نداشته، و لذا "بقره" به صورت "نکره" در اینجا ذکر شده است. ولی آنها بی اعتنا به این اصل مسلم، شروع به سؤالات گوناگون کردند، شاید برای اینکه می خواستند حقیقت، لوث گردد و قاتل معلوم نشود، و این اختلاف هم چنان میان بنی اسرائیل ادامه یابد، جمله «فذبحوها و ما کادوا یفعلون» نیز اشاره به همین معنی است، می گوید: آنها گاو را ذبح کردند ولی نمی خواستند این کار انجام گیرد!
از ذیل آیه 72 همین داستان نیز استفاده می شود که لا اقل گروهی از آنها قاتل را می شناختند، و از اصل جریان مطلع بودند، و شاید این قتل بر طبق توطئه قبلی میان آنها صورت گرفته بود اما کتمان می کردند، زیرا در ذیل همین آیه می خوانیم: «و الله مخرج ما کنتم تکتمون؛ خداوند آنچه را شما پنهان می دارید آشکار و بر ملا می سازد.» از این گذشته افراد لجوج و خودخواه غالبا پر حرف و پر سؤالند، و در برابر هر چیز بهانه جویی می کنند. قرائن نشان می دهد که اصولا آنها نه معرفت کاملی نسبت به خداوند داشتند و نه نسبت به موقعیت موسی (ع)، لذا بعد از همه این سؤالها گفتند «الان جئت بالحق؛ حالا حق را بیان کردی!» گویی هر چه قبل از آن بوده باطل بوده است!

به هر حال، هر قدر آنها سؤال کردند خداوند هم تکلیف آنها را سخت تر کرد، چرا که چنین افراد، مستحق چنان مجازاتی هستند، لذا در روایات می خوانیم که در هر مورد خداوند سکوت کرده، پرسش و سؤال نکنید که حکمتی داشته و لذا در روایتی از امام علی بن موسی الرضا (ع) چنین آمده اگر آنها در همان آغاز، هر ماده گاوی انتخاب کرده و سر بریده بودند کافی بود. «و لکن شدوا فشدد الله علیهم؛ آنها سختگیری کردند خداوند هم بر آنها سخت گرفت

علت بیان اوصاف بسیار برای گاو

همانگونه که گفتیم تکلیف بنی اسرائیل در آغاز، مطلق و بی قید و شرط بود، اما سختگیری و سرپیچی آنها از انجام وظیفه، حکم آنها را دگرگون ساخت و سخت تر شد با این حال اوصاف و قیودی که بعدا برای این گاو ذکر شده ممکن است اشاره به یک حقیقت اجتماعی در زندگی انسانها بوده باشد: قرآن گویا می خواهد این نکته را بیان کند که گاوی که باید نقش احیا کننده داشته باشد، ذلول یعنی تسلیم بدون قید و شرط، و باربر و اسیر و زیر دست نباشد، همچنین نباید رنگهای مختلف در اندام آن به چشم بخورد بلکه باید یک رنگ و خالص باشد. به طریق اولی کسانی هم که در نقش رهبری و احیاء کردن اجتماع ظاهر می شوند و می خواهند قلبها و افکار مرده را احیا کنند، باید رام دیگران نگردند، مال و ثروت فقر و غنی، قدرت و نیروی زورمندان در هدف آنها اثر نگذارد، کسی جز خدا در دل آنها جای نداشته باشد، تنها تسلیم حق و پایبند دین باشند، هیچگونه رنگی در وجودشان جز رنگ خدایی یافت نشود، و این افراد هستند که می توانند بدون اضطراب و تشویش به کارهای مردم رسیدگی کرده، مشکلات را حل نموده، و آنها را احیاء کنند. ولی دلی که متمایل به دنیا و رام دنیا است، و این رنگ وی را معیوب ساخته، چنین کسی نمی تواند با این عیب و نقصی که در خود دارد قلوب مرده را زنده سازد و نقش احیا کننده داشته باشد.

علت و انگیزه قتل

آن چنان که از تواریخ و تفاسیر استفاده می شود انگیزه قتل در ماجرای بنی اسرائیل را مال و یا مساله ازدواج دانسته اند. بعضی از مفسران معتقدند یکی از ثروتمندان بنی اسرائیل که ثروتی فراوان داشت و وارثی جز پسرعموی خویش نداشت، عمر طولانی کرد، پسرعمو هر چه انتظار کشید عموی پیرش از دنیا برود و اموال او را از طریق ارث تصاحب کند، ممکن نشد، لذا تصمیم گرفت او را از پای در آورد. بالاخره پنهانی او را کشت و جسدش را در میان جاده افکند، سپس بنای ناله و فریاد را گذاشت و به محضر موسی (ع) شکایت آورد که عموی مرا کشته اند!

بعضی دیگر از مفسران گفته اند که انگیزه قتل این بوده است که قاتل عموی خویش تقاضای ازدواج با دخترش را نمود به او پاسخ رد داده شد و دختر را با جوانی از پاکان و نیکان بنی اسرائیل همسر ساختند، پسرعموی شکست خورده دست به کشتن پدر دختر زد، سپس شکایت به موسی (ع) کرد که عمویم کشته شده قاتلش را پیدا کنید! به هر حال ممکن است در این آیه اشاره به این حقیقت نیز باشد که سرچشمه مفاسد، قتلها و جنایات غالبا دو موضوع است: "ثروت" و "بی بندوباریهای جنسی".

این داستان عجیب، علاوه بر اینکه دلیل بر قدرت بی پایان پروردگار بر همه چیز است، دلیلی بر مساله معاد نیز می باشد، و لذا در آیه 73 خواندیم «کذلک یحی الله الموتی» که اشاره به مساله معاد است، و «یریکم آیاته» که اشاره به قدرت و عظمت پروردگار می باشد. از این گذشته نشان می دهد که اگر خداوند بر گروهی غضب می کند بی دلیل نیست، بنی اسرائیل در تعبیراتی که در این داستان در برابر موسی (ع) داشتند، نهایت جسارت را نسبت به او و حتی خلاف ادب نسبت به ساحت قدس خداوند نمودند. در آغاز گفتند: «آیا تو ما را مسخره می کنی؟» و به این ترتیب پیامبر بزرگ خدا را متهم به سخریه نمودند.

در چند مورد می گویند از خدایت بخواه... مگر خدای موسی با خدای آنها فرق داشت؟ با اینکه موسی صریحا گفته بود خدا به شما دستور می دهد. در یک مورد می گویند اگر پاسخ این سؤال را بگویی ما هدایت می شویم که مفهومش آنست که بیان قاصر تو موجب گمراهی است و در پایان کار می گویند: «حالا حق را آوردی!» این تعبیرات همه دلیل بر جهل و نادانی و خود خواهی و لجاجت آنها می باشد. از این گذشته این داستان به ما درس می دهد که سخت گیر نباشیم تا خدا بر ما سخت نگیرد به علاوه انتخاب گاو برای کشتن شاید برای این بوده که بقایای فکر گوساله پرستی و بت پرستی را از مغز آنها بیرون براند.

مفسران در اینجا یادآور می شوند که این گاو در آن محیط منحصر به فرد بوده است و بنی اسرائیل آن را به قیمت بسیار گزافی خریدند. می گویند صاحب این گاو مرد نیکوکاری بود و نسبت به پدر خویش احترام فراوان قائل می شد، در یکی از روزها که پدرش در خواب بود معامله پرسودی برای او پیش آمد، ولی او به خاطر اینکه پدرش ناراحت نشود، حاضر نشد وی را بیدار سازد و کلید صندوق را از او بگیرد، در نتیجه از معامله صرفنظر کرد. و به قول بعضی از مفسران فروشنده حاضر می شود آن جنس را به هفتاد هزار بفروشد به این شرط که نقد بپردازد، و پرداختن پول نقد منوط به این بوده است که پدر را بیدار کند و کلید صندوقها را از او بگیرد، ولی جوان مزبور حاضر می گردد که به هشتاد هزار بخرد ولی پول را پس از بیداری پدر بپردازد! بالاخره معامله انجام نشد. خداوند به جبران این گذشت جوان معامله پرسود بالا را برای او فراهم می سازد.

بعضی از مفسران نیز می گویند پدر پس از بیدار شدن از ماجرا آگاه می شود و گاو مزبور را به پاداش این عمل به پسر خود می بخشد که سر انجام آن سود فراوان را برای او به بار می آورد. پیامبر اسلام در این مورد می فرماید: «انظروا الی البر ما بلغ باهله؛ نیکی را بنگرید که با نیکوکار چه می کند؟

علت بیان داستان گاو بنی اسرائیل با اسلوب خاص در قرآن

علامه طباطبایی می فرماید: آیه «و إذ قال موسی لقومه: إن الله یأمرکم: أن تذبحوا بقرة» راجع به داستان گاو بنی اسرائیل است، و به خاطر همین قصه بود، که نام سوره مورد بحث، سوره بقره شد، و طرز بیان قرآن از این داستان عجیب است، برای اینکه قسمت های مختلف داستان از یکدیگر جدا شده، در آغاز داستان، خطاب را متوجه رسول خدا (ص) می کند، و می فرماید: «و إذ قال موسی لقومه؛ به یاد آر موسی را، که به قومش گفت» و آن گاه در ذیل داستان، خطاب را متوجه بنی اسرائیل می کند، و می فرماید: «و إذ قتلتم نفسا، فادارأتم فیها؛ و چون کسی را کشتید و درباره قاتلش اختلاف کردید.» از سوی دیگر، یک قسمت از داستان را از وسط بیرون کشیده، و در ابتداء نقل کرده، و آن گاه بار دیگر، صدر و ذیل داستان را آورده، (چون صدر قصه جنایتی است که در بنی اسرائیل واقع شد، و ذیلش داستان گاو ذبح شده بود، و وسط داستان که دستور ذبح گاو است، در اول داستان آمده). باز از سوی دیگر، قبل از این آیات خطاب همه متوجه بنی اسرائیل بود، بعد در جمله: (و إذ قال موسی لقومه)، ناگهان خطاب مبدل به غیب شد، یعنی بنی اسرائیل غایب فرض شد، و در وسط باز بنی اسرائیل مخاطب قرار می گیرند، و به ایشان می فرماید: «و إذ قتلتم نفسا فادارأتم فیها»، حال ببینیم چه نکته ای این اسلوب را باعث شده است. اما التفات در آیه: «و إذ قال موسی لقومه»، که روی سخن را از بنی اسرائیل به رسول گرامی اسلام برگردانده، و در قسمتی از داستان آن جناب را مخاطب قرار داده، چند نکته دارد.

اول اینکه به منزله مقدمه ایست که خطاب بعدی را که به زودی متوجه بنی اسرائیل می کند، و می فرماید: «و إذ قتلتم نفسا فادارأتم فیها، و الله مخرج ما کنتم تکتمون، فقلنا اضربوه ببعضها، کذلک یحی الله الموتی، و یریکم آیاته، لعلکم تعقلون» توضیح می دهد، (و یهودیان عصر قرآن را متوجه به آن داستان می سازد).

نکته دوم اینکه آیه: (و إذ قتلتم نفسا)، که خطاب به بنی اسرائیل است، در سلک آیات قبل از داستان واقع است، که آنها نیز خطاب به بنی اسرائیل بودند، در نتیجه آیه مورد بحث و چهار آیه بعد از آن، جمله های معترضه ای هستند، که هم خطاب بعدی را بیان می کنند، و هم بر بی ادبی بنی اسرائیل دلالت می کند، که پیغمبر خود را اذیت کردند، و به او نسبت دادند: که ما را مسخره می کنی، و با آن توضیح خواهی های بیجای خود که پرسیدند: گاوی که می گویی چطور گاوی باشد؟ اوامر الهی و بیانات انبیاء را نسبت ابهام دادند، و طوری سخن گفتند، که از سراپای سخنشان توهین و استخفاف به مقام والای ربوبیت استشمام می شود، چند نوبت به موسی گفتند: «به پروردگارت بگو» کانه پروردگار موسی را پروردگار خود نمی دانستند، «ادع لنا ربک یبین لنا ما هی؛ از پروردگارت برای ما بپرس: که آن گاو چگونه گاوی باشد؟» و به این اکتفاء نکرده، بار دیگر همین بی ادبی را تکرار نموده گفتند: «ادع لنا ربک یبین لنا: ما لونها؛ از پروردگارت بخواه، تا رنگ آن گاو را برایمان روشن سازد.» باز به این اکتفاء نکرده، بار سوم گفتند: «ادع لنا ربک یبین لنا ما هی؟ إن البقر تشابه علینا؛ از پروردگارت بخواه، این گاو را برای ما مشخص کند، که گاو بر ما مشتبه شده

به طوری که ملاحظه می کنید، این بی ادبان، حتی یک بار هم نگفتند: «از پروردگارمان بخواه»، و از این گذشته، مکرر گفتند: «قضیه گاو برای ما مشتبه شده»، و با این بی ادبی خود، نسبت گیجی و تشابه به بیان خدا دادند. علاوه بر همه آن بی ادبیها، و مهم تر از همه آنها، اینکه گفتند: «إن البقر تشابه علینا؛ جنس گاو برایمان مشتبه شده.» و نگفتند: «ان البقرة تشابهت علینا؛ آن گاو مخصوص که باید به وسیله زدن دم آن بکشته بنی اسرائیل او را زنده کنی، برای ما مشتبه شده» کانه خواسته اند بگویند: همه گاوها که خاصیت مرده زنده کردن ندارند، و این خاصیت مال یک گاو مشخص است، که این مقدار بیان تو آن گاو را مشخص نکرد. و خلاصه تاثیر نامبرده را از گاو دانسته اند، نه از خدا، با اینکه تاثیر همه از خدای سبحان است، نه از گاو معین، و خدای تعالی هم نفرموده بود: که گاو معینی را بکشید، بلکه به طور مطلق فرموده بود: یک گاو بکشید، و بنی اسرائیل می توانستند، از این اطلاق کلام خدا استفاده نموده، یک گاو بکشند.

از این هم که بگذریم، در ابتدای گفتگو، موسی (ع) را نسبت جهالت و بیهوده کاری و مسخرگی دادند، و گفتند: «أ تتخذنا هزوا؛ آیا ما را مسخره گرفته ای؟» و آن گاه بعد از این همه بیان که برایشان کرد، تازه گفتند: «الآن جئت بالحق؛ حالا حق را گفتی» کانه تا کنون هر چه گفتی باطل بوده، و معلوم است که بطلان پیام یک پیامبر، مساوی است با بطلان بیان الهی.

و سخن کوتاه اینکه: پیش انداختن این قسمت از داستان، هم برای روشن کردن خطاب بعدی است، و هم افاده نکته ای دیگر، و آن این است که داستان گاو بنی اسرائیل، اصلا در تورات نیامده، البته منظور توراتهای موجود فعلی است، و به همین جهت جا نداشت که یهودیان در این قصه مورد خطاب قرار گیرند، چون یا اصلا آن را در تورات ندیده اند، و یا آنکه دست تحریف با کتاب آسمانیشان بازی کرده به هر حال هر کدام که باشد، جا نداشت ملت یهود مخاطب به آن قرار گیرد، و لذا از خطاب به یهود اعراض نموده، خطاب را متوجه رسول خدا (ص) نمود. آن گاه بعد از آنکه اصل داستان را اثبات کرد، به سیاق قبلی کلام برگشته، خطاب را مانند سابق متوجه یهود نمود. در تورات در این مورد حکمی آمده، که بی دلالت بر وقوع قصه نیست.

منبع سایت  دایره المعارف طهور

یک اتفاق تازه

پسر جوان فاسد الاخلاقی که از قبل با دختری جوان آشنا شده بود و توانسته بود او را گام به گام بفریبد و وانمود کند که از عشق او آب می‌شود و قلبش بدون او تاب و تحمل ندارد… بالأخره توانست آن دختر را رام کند و او را فراچنگ آورد تا کامش را از او بر گیرد.

دختر جوان را دعوت کرد تا روز شنبه هفته‌ ای آینده رأس ساعت پنج در مکانی بسته و فضایی رمانتیک با هم گفتگویی داشته باشند.دختر جوان نیز موافقت کرد و روز موعود فرا رسید.

پسر جوان در خانه‌اش به انتظار نشسته بود و با دیگر دوستانش هم تماس گرفته و آن‌ها را از قصه‌ ای این دختر با خبر کرد.

دقایقی به ساعت پنج مانده بود که مادرش زنگ زد و گفت: زود بیا خانه که حال پدرت خوب نیست. مجبور شد از دوستانش جدا شود؛ البته به آنان گفت: هنگامی که آن دختر آمد، شما کار خود را انجام دهید، من میروم و به پدرم سری میزنم..

از خانه بیرون شد و دوستانش را در انتظار آمدن دختر جوان ترک کرد. ساعت پنج رسید و دختر نیز وارد شد. این گرگ‌های بی وجدان همگی بر او تاخته به تجاوزش پرداختند.

انگهی خانه را ترک نموده و او را در حالت بیهوشی رها کردند… در همین حین که این حادثه به وقوع می‌پیوست، پسر جوان پیش پدر رسید تا از حالش اطمینان حاصل کند؛

مادرش به سویش آمد و گفت: چرا خواهرت را با خود نیاوردی؟ گفت: خواهرم؟ از کجا همراه من بیاید؟ مادر گفت: او را فرستاده بودیم تا تو را بیاورد؛ تو که تلفن‌ های ما را جواب نمی‌دادی.. جواب به سرعت از خانه‌ ای پدری خارج شده و دوان دوان خود را به خانه‌ ای خویش رساند

ناگهان خواهرش را دید که در خانه‌اش مورد تجاوز قرار گرفته و از حال رفته است.. هان که خودش حیله گر، ترتیب دهنده و همه کاری این ماجرا بود و قربانی هم نزدیک‌ترین انسان به او … او خواهرش بود.

 کَذَلِکَ یُرِیهِمُ اللَّهُ أَعْمَالَهُمْ حَسَرَاتٍ عَلَیْهِمْ بقره 167

این چنین خداوند کردارهایشان را به صورت حسرت زایی به آنان نشان می دهد

توصیه های اخلاقی آیت الله جاویدان - دعای آیت الله بهجت در سجده

آیت الله جاودان در درس اخلاق هفته قبل خود به طرح مباحثی کاربردی پرداختند که می‌خوانیم:

صلوات

صلوات یک دعای مقبول است. اگر ما هم این دعا را انجام دهیم از ما هم قبول است. به گناهانمان نگاه نمی کنند. این دعا از ما هم قبول می شود. بنابراین هرچقدر در نمازمان صلوات بفرستیم، آن بخش از نمازمان قبول است. ما یک دوستی داشتیم که مرد بزرگی بود. آن زمانی که ایشان شهید شد، احتمالا سی و دو سه سالش بود. در هر صورت مرد بزرگی بود. من دعایش را که در جا مستجاب شده بود دیده بودم. همان زمان که دعا کرد در جا مستجاب شد. ایشان در قنوت نمازش همه اش صلوات می فرستاد. من از ایشان یاد گرفتم. هرچه در نمازتان بیشتر صلوات بفرستید، احتمال قبولی آن بخش از نمازتان بیشتر است.

دعای عافیت

زمانی که ما در خدمت حاج آقای حق شناس بودیم، ایشان در سجده آخر یا ولیَّ العافیَة نـَسئـَلـُکَ العافیَة... و با کم و زیادش مثلا:... وَ تـَمامَ العافیَة وَ دَوام العافیَة وَ الشّـُکرَ عَلی العافیَة عافیَة الدّین وَ الدّنیا وَ الآخِرَة را می خواندند. البته ایشان کمتر از این می خواندند. ما بعدها از این طرف و آن طرف ادامه اش را یاد گرفتیم و به آن اضافه کردیم و یک دعای مفصل شد. آدم باید حرف را از معلم یاد بگیرد. اما هرکس هم معلم نیست. به عنوان معلم هرجایی نروید. در هر صورت بعد ها در همان اوایلی که خدمت حاج آقای حق شناس بودیم ما به قم مشرف شدیم. اوائل برای نماز خدمت بزرگان دیگری می رفتیم که حالا اسم نمی برم. بعد ها مرحوم آیت الله بهجت رضوان الله علیه را یافتیم. ایشان در سجده آخر یک دعایی می فرمودند که به نظرم آمد از این بهتر است. ایشان بعد از ذکر سجده صلوات می فرستادند و بعد می فرمودند: وَافعَل بـِنا ما أنتَ أهلـُهُ وَ لا تـَفعَل بـِنا ما نـَحنُ أهلـُهُ یا أهلَ التـَّقوی وَ المَغفِرَة یا أرحَم الرّاحِمین به نظرم آمد که این دعا مهم تر است. معنایش را متوجه شدید؟ با ما آنطور که تو اهل هستی رفتار کن. با ما آنطور که ما اهلش هستیم رفتار نکن. آنطور که تو اهلش هستی حد ندارد. شما در آن دعا عافیت می خواستی. عافیت دین و دنیا و آخرت و... اینجا می گوید آنطور که تو اهلش هستی با ما رفتار کن. فوق عافیت همه چیز. این مهم است. انسان این دعا را بکند خوب است. با تمام دل دعا کند. ایشان تمام عمرش گفته بود وَافعَل بـِنا ما أنتَ أهلـُهُ خیلی عظیم است. آن وقت که این دعا را کرده باشد، چه ثروتی هم در این عالم و هم در آن عالم به او می دهند؟ ما که نمی فهمیم. آن دنیا ممکن است بفهمیم. خب پس در سجده آخر تسبیح را می گوییم:سبحان الله سبحان الله سبحان الله سبحان ربی الأعلی و بحمده. بعد صلوات و بعد این دعا وَافعَل بـِنا ما أنتَ أهلـُهُ وَ لا تـَفعَل بـِنا ما نـَحنُ أهلـُهُ یا أهلَ التـَّقوی وَ المَغفِرَة یا أرحَم الرّاحِمین من انتهایش فقط یا أرحَم الرّاحِمین را می گویم.

دعا برای همه

در قنوت دو تا دستور هست که یکی از آنها این است. اللهم اغفِر لـَنا وَ ارحَمنا وَ عافِنا وَ اعفُ عَنـّا فِی الدُّنیا وَ الآخِرَة إنـَّک عَلی کـُلِّ شَیءٍ قـَدیرٌ من با این قسمت اول و دومش کار دارم. اللهم اغفِر لـَنا وَ ارحَمنا این را بگویید. نه تنها برای خودتان برای تمام دوستان امیرالمومنین بگویید. مردم شهر ما خیلی گناه می کنند. خیلی. اصلا از حد گذشته است. هیچکس هم نیست برایشان دعا کند. دعای ما به درد نمی خورد اما خب حالا می شود این کار را کرد. مثلا روزی صد بار، دویست بار، هروقت می خواهد دعا کند، هروقت وقت کرد اللهم اغفِر لـَنا وَ ارحَمنا وَ عافِنا وَ اعفُ عَنـّا خیلی دعای خوبی است. خدایا ما را بیامرز. بر ما هم رحم کن. به ما عافیت بده. از ما درگذر. عَنـّا فِی الدُّنیا وَ الآخِرَة إنـَّک عَلی کـُلِّ شَیءٍ قـَدیرٌ مهم این است که این دعا را برای عموم بکنید. یعنی برای خودت، برای پدر و مادرت، برای دوستانت، برای خویشانت، برای اساتیدت، برای همه ذوی الحقوقت، گذشتگانت، زنده هایت، مردم شهرت، مردم کشورت، بعد مردم عراق، بحرین، لبنان، فلسطین، هرجا که دوستان امیرالمومنین هستند و لایق هستند که این دعا را در موردشان انجام بدهیم. شاید بلاهایی که خدا برای این شهر مقرر کرده باشد با همین دعایی که شما دارید برای مردم شهرتان و کشورتان، برای مردم عراق و .. رفع شود. مدام به اینها فکر کردم و در ذهنم نظم داده ام تا بتوانم برای شما بگویم. فقط امیدوار نیستم. چند نفر عمل می کنید؟ خیلی ساده و راحت بود.

روایت خیلی ممتازی است که در گذشته هم خوانده ام. در کتاب اصول کافی یک فصل است. فرمودند: اِنَّ للهِ عَزَّوَجَلّ ضَنائِنَ یَضُنّ بـِهـِم عَن البَلاء اول معنای ضن را عرض کنم. ضن با ض یعنی بخل. یعنی خداوند یک کسانی دارد، یک چیزهایی دارد، یک آدم هایی دارد که نسبت به آنها بخل می ورزد. حرف بدی است؟ نه حرف خوبی است. یَضُنّ بـِهـِم عَن البَلاء اصلا نمی خواهد دست بلا به دامن آنها برسد. حالا عبارتش راعوض می کنم که روشن تر شوید. خدای متعال یک بندگان خاصی دارد. آنها را به طور اختصاصی قایم کرده است برای خودش. آن معنی هم آن وقت درست می شود. خدای متعال یک بندگانی دارد که آنها را برای خودش قایم کرده است. هم آن معنا درست است و هم این معنایی که عرض کردم. یَضُنّ بـِهـِم عَن البَلاء دور و اطراف آنها را بسته و دیوار کشیده و محافظ گذاشته که بلا به سراغشان نیاید. بلا در مورد ائمه یک معنای خاصی دارد. می گوییم خدا شما را از فتنه ها حفظ کرده است. فتنه یعنی امتحان. بلا هم به همان معناست. خدا یک بندگانی دارد که خودش آنها را به طور اختصاصی برای خودش قرار داده است و نمی گذارد دست حوادث روزگار به آنها برسد. دست حوادث به این آدم ها نمی رسد. حالا دانه دانه توضیح می دهد. فـَیُحییهـِم فی العافیة آنها را زنده می دارد. تمام عمر بر این می گذرد. هفتاد سال، هشتاد سال بر او می گذرد، همه در عافیت. به هیچ طرف از جانش بلا نمی رسد. معنای بلا این نیست که مثلا سر درد نمی گیرد. درونش درد نمی گیرد. پایش به زمین نمی خورد. معنایش اینها نیست. تمام عمرش در عافیت زندگی می کند. به قدری قیمتی است که حد ندارد. وَ یَرزُقهُم فِی العافِیةتمام مدت به آنها رزق می دهد. در عافیت. نان خشک می خورد ها. یک وقت هایی نان خشک هم گیرش نمی آید.

آن بزرگ آمده بود خانه. گفت حاج خانم این چراغ را بیاور مثلا یک دعایی بخوانم، یک مطالعه ای بکنم. حاج خانم گفت که آقا امروز نفت نداریم. گفت خب الحمدلله. پس شمع را بیاور. گفت آقا امروز هیچ چیز نداشتیم. نه گوشت داشتیم بپزیم و نه نان داشتیم که... بسیار شاد شد و بسیار خدا را شکر کرد که خانه ما تازه مانند خانه آل محمد صلی الله علیه و آله شده است. این آن وَ یَرزُقهُم فِی العافِیةاست. رزقشان می دهند. هرچه از گلویشان پایین می رود در عافیت می رود. حالا هنوز نرسیدیم. سوم می فرماید: وَ یُمیتـُهُم فی العافِیة آنها را می میراند. آخر دیگر مردن که عافیت ندارد. خدایی نکرده آدم سکته می کند. زیر ماشین می رود. یک بلایی سرش می آید که از دنیا می رود دیگر. بلا سرش می آید در عافیت. معلوم می شود این عافیت، عافیت معمول نیست. فرمود در عافیت زندگی می کند. در عافیت رزق می خورد. در عافیت می میرد. در عافیت یعنی در عافیت دینی. دینش هیچ عیب نمی کند. تمام مدت عمرش زندگی می کند. هفتاد سال، هشتاد سال. صد جور بلا هم برایش پیش می آید. مثلا حضرت موسی بن جعفر علیه السلام نمی دانم چهار سال، هفت سال، چقدر زندان بودند. زنجیرش می کنند. اما در عافیت.

حضرت رضا علیه السلام به تخت سلطنت می نشیند، در عافیت است. حضرت حسین علیه السلام صد تا، دویست تا، چقدر تیر در بندش بود؟ همه اش عافیت بود. همه اش به عافیت بود. من یک ذره دندانم درد می گیرد، عافیت به هم می خورد. یعنی شک می کنم. اوقاتم تلخ می شود. آنها اینگونه نیستند. هرچه می گذرد و پیش می آید و هرچه اتفاق است در دنیا برایش به عافیت است. یعنی در واقع همه حوادث به نفعش می شود. همه حوادثی که در دوران عمرش پیش می آید، به نفعش می شود. یک چیزی که به ضررش باشد وجود ندارد. ببینید گفتند چه بندگانی؟ اِنَّ للهِ عَزَّوَجَلّ ضَنائِنَ یک بندگان خاصی دارد. اینها خاص الخاص هستند. در روایتی دیگر دارد: یغذوهم بـِنعمتِه لقمه می گذارد در دهانشان. نعمت خودش را می گذارد. باز همانگونه. نه اینکه نان خشک نمی خورد مثلا همیشه فلان غذا را می خورد. نه. نان خشک می خورد. وَ یَبعَثـهُم فی العافیة وقتی هم به قیامت می آید با عافیت می آید.

قیامت

آقا قیامت خیلی عظیم است. ما اصلا به حد فهم قیامت نرسیدیم. به حد فهم مرگ هم نرسیدیم. که اگر آدم به حد فهم مرگ برسد دیگر گناه دورش پر نمی زند. دیگر گناه دورش پر نمی زند. اگر آدم بفهمد مرگ یعنی چه. وَ یَبعَثـهُم فی العافیة وَ یَسکنُهُم الجَنَّة فِی العافیة آنها را در عافیت در بهشت ساکن می کند. همه اول و آخر عمرش می شود عافیت. اینها اختصاصی هستند. بندگان اختصاصی خدا. یک کسانی هستند که خدا از روز اول با آنها اینگونه برخورد می کند. از اول. از وقتی متولد شده. حضرت صدیقه طاهره وقتی متولد شدند چطور متولد شدند؟ در پاکی. طهارت. پاکی، طهارت. تمام عمر در پاکی و طهارت. مرگش در پاکی و طهارت. همه چیزش در پاکی و طهارت. اینها یک بندگانی هستند که معصومین درجه اعلایش هستند. من و شما می توانیم برویم و به اینها برسیم

منبع http://www.rajanews.com/news/138488

تقدیم به فرزندان جانبازان و شهدای ایران

چشم چشم دو ابرو               خوشگلیه بابام کو؟

حتی توی صورتش                 نمونده یک تار مو

گوش گوش دو تا گوش            بابام هی میره از هوش

تا که به هوش میادش            میگه دخترم کوش

دست دست دوتا دست          همون که سربند می بست

حالا دستای بابام                  یکیش رفته یکیش هست

بابام خیلی زرنگه                  با اینکه پاش میلنگه

هیچکی خبرنداره                  تو سینه اش فشنگه

چوب چوب یه گردن                بهش پلاک می بندن

یک عده بی معرف                 به باباجون می خندن

یک بابای مهربون                   از جنس هفت آسمون

فدات بشم الهی                   همیشه پیشم بمون

بابام یه ساربونه                   تاب نیاورد بمونه

بابام چه عاشقونه                پرید از آشیونه

بابای مهربونم                      پیش خدا مهمونه

خاطره ای از چت در ماه رمضان سال 86

شب پنجم ماه رمضان سال 1385 ساعت 3:30 شب وارد چت روم یاهو مسنجر شدم> در آن شب آیات قرآن را داخل روم و یا برای افراد می فرستادم، پس از چند لحظه یک نفر با آی دی یک دختر با اسم و فامیلی واقعی خودش به نام . . . . به من پیام داد و نوشت این آیات که میفرستی مرا آتش می زنند.

گفتم تو کی هستی؟

گفت من خانمی هستم 20 ساله و متاهل و دارای یک فرزند از شهر . . .

گفتم شوهرت کجاست؟

گفت برای مدت یکماه مسافرت رفته است.

گفتم شماره تو بده . . .

گفت از من نخواه با یک مرد نا محرم صحبت کنم.

گفتم آفرین بر تو خانم محترم،

به او گفتم چت روم جای خوبی نیست و هیچ وقت با هیچ مردی چت نکن و صحبت نکن.

گفت از شما چرا پنهان کنم، با یک پسر آشنا شده ام و با او صحبت می کنم.

گفتم پس شماره تو بده. من شماره موبایلمو دادم و او با تلفن خونه زنگ زد. همینکه شماره شو گرفتم، قطع کردم و از طریق نت و چت بهش گفتم فردا باهات تماس میگیرم.

فردای آن شب با آن خانم تماس گرفتم، گفتم شوهرت خبر دارد چت میکنی،

گفت تقریبا خبر دارد و گفت که مجبورم چون زنی تنها هستم و برای سرگرمی چت می کنم .

گفتم این پسر کیه که باهات آشنا شده ای؟ از شهر خودتون هست؟

گفت نه.گفتم اگر این پسر به شهرتون بیاید و بخواهد با شما ملاقات کند، چکار می کنی؟

گفت  هرگز با او ملاقات نمی کنم.

گفتم شماره اون پسر رو بده.گفت می خوای چکار کنی؟

گفتم تو باید ارتباط با این پسر را قطع کنی.

گفت نمی تونم و امکان ندارد. من اون پسر رو دوست دارم.

گفتم تو متاهل هستی و باید شماره اون پسر را به من بدهی.

حدود یکساعت و بیست دقیقه باهاش صحبت کردم و علاوه بر شماره موبایل، شماره منزل پسر را هم ازش گرفتم و بهش گفتم اگر این پسر زنگ زد، جواب نده. قول داد که جواب ندهد. انصافا قولش قول بود.

به اون پسر زنگ زدم. پسره بچه نمین آستارا بود. حدود دو استان با استان و شهر محل سکونت آن خانم فاصله داشت.

الکی چیزی سر هم کردم و من که در عمرم خانواده آن خانم را نمی شناختم و الان هم نمی شناسم و هرگز ایشان را ندیده ام، عنوان کردم که از منسوبین بنده است و به آن پسر گفتم که چرا مزاحمت ایجاد می کنی؟ شماره شما افتاده و متوجه مزاحمت شما شده ام.

بهش گفتم اگر بار دیگر تکرار کنی، بیچاره ات می کنم. پلیس رو خبر می کنم و ازت شکایت می کنم.

پسره بهم گفت برو گم شو، تخمم را هم نمی گیری احمق.

وقتی صحبت کرد، احساس کردم اعتیاد دارد.

پیش خودم گفتم خواستم کار خوبی انجام بدم، مثل اینکه خراب کردم.

خدا رو شکر که شماره منزل اون پسر را هم گرفته بودم. به خونشون زنگ زدم.

خانمی با سن بالا در آنسوی تلفن جواب داد، اصلا متوجه نمی شدم چون کاملا ترکی حرف میزد.

گفتم خانم من ترکی بلد نیستم، فقط فهمیدم که میگه با عروسم صحبت کن. به عروسش گفتم خانم: شما بهتون میاد که خانواده متدینی هستید، آیا دوست دارید که گناهی صورت بگیرد؟ پسر شما برای یک خانواده مزاحمت ایجاد می کند.

آن خانم گفت آقا به خدا این خانم اینقدر به خونه ما تلفن میزند که حد ندارد و می گوید من دوست دارم با شما زندگی کنم.

گفتم خانم ازتون خواهش میکنم، پسرتونو کنترل کنید. موبایلشو ازش بگیرید و کامپیوتر رو هم تا مدتی ازش بگیرید.

قول دادند که همین کار را بکنند.

پس از صحبت با اون پسر از نمین آستارا به خانم . . . .  زنگ زدم و گفتم مثل اینکه خودت مقصری و خیلی با آن خانواده در ارتباط هستی؟

گفت من اون پسر رو خیلی دوست دارم.

گفتم که اون پسر مثل معتادها صحبت می کرد.

گفت بله متاسفانه معتاد است و من می خواستم نجاتش بدم

پس از چند دقیقه همون پسر بهم زنگ زد و عذر خواهی کرد و گفت فکر کرده ام که از دوستانش بوده ام و خواسته ام سر به سرش بذارم. اون پسر گفت گرچه خیلی سخت است، اما قول داد که هیچوقت تماس نگیرد و اون ارتباط را قطع کند.

از خانم . . . . .  پرسیدم که شوهرت چه مشکلی دارد که با یک پسر غریبه دوست شدی؟

گفت به خدا شوهرم هیچ مشکلی ندارد و خیلی هم مظلوم است و اهل طراوت و اهل همه خوبی هاست و حتی برای یک شب هم نماز شبش ترک نمی شود. خانم . . . . .  می گفت دلم برای شوهرم می سوزد که چرا دوستش ندارم.

در مورد پدرش پرسیدم. گفت پدرش در فلان اداره در شهر . . . .  کار می کند. شماره شوهرش را گرفتم و همین جوری زنگ زدم و با یک بهانه با همسرش دوست تلفنی اش شدم.

چندبار کنترل کردم و متوجه شدم که ارتباط با اون پسر و خانم . . . .  قطع شد. اما متوجه شدم که این خانم ول کن کامپیوتر و چت نیست. با همسرش تماس گرفتم و گفتم این کامپیوتر برای شما عامل ایجاد مشکلات است وسعی کن کامپیوتر را جمع کنی و این آخرین تماس من بود با آنها.

با تشکر از استاد عزیزم

حضرت حجت الاسلام سیدصادق وفایی

بخاطر راهنمایی های لازم

این کارت



کارت فوق متعلق به 64/5/25 و الان تیرماه سال 1394 است یعنی 30

سال پیش
است و ناظر شورای نگهبان بر صندوق شماره 10

کوشکی چاه شوره

خواستگاری در دنیا و ازدواج در بهشت

خواستگاری از حورالعین در دنیا:

یکی از راویان می گوید: از امام صادق(ع) شنیدم که می فرمود: وقتی بنده ای بعد از نماز بگوید:{اللّهُمَّ اَعتِقنی مِنَ النارِ وَ اَدخِلنِی الجَنة وَ زَوِجنی مِنَ الحُورِ العینِ}:«خدایا! مرا از آتش جهنم آزاد و خلاص و رها کن و داخل بهشت گردان و از حوریان بهشتی به ازدواج من در بیار.»

جهنم می گوید: خدایا! بنده ات از تو درخواست می کند که او را از من رها و خلاص سازی پس او را آزاد کن. بهشت می گوید: پروردگارا! بنده ات مرا از تو خواست پس او را در من منزل ده. حوریان می گویند: پروردگارا! ما را از تو خواستگاری کرد، پس ما را به ازدواج او در بیاور.

اما اگر بنده ای بعد از نماز این دعا را نخواند، بهشت و حورالعین می گویند: او رغبتی به ما ندارد. و جهنم می گوید: او نسبت به من نادان است و نمی داند اینجا چه خبر است که آزادیش از من را نخواست.

 - هرکه سوره نوح را قرائت نماید، خداوند در بهشت به او سه باغ عنایت می کند و 200 حوریه به ازدواج او در می آورد که هریک در قصری باشند و همنشین رسول خدا شود.

 - هرکس در ازدواج بین دختر و پسر یا مرد و زن مؤمنی کوشش کند تا آن دو باهم ازدواج کنند، خداوند 1000 حوریه به ازدواج او درآورد که هرکدام در قصری از دُرّ و یاقوت باشند.

 - کسی که در دنیا مسجدی بسازد، خداوند در عوض هریک وجب آن، شهری در بهشت از طلا و نقره و یاقوت و زمرّد و زیرجد به او می دهد، ور در هر شهری هزاران قصر و هر قصری هزاران خانه و در هر خانه ای هزاران تخت و در هر تختی یک حوریه و برای هر حوریه هزاران دختر و پسر خدمتگزار، و در هر خانه ای هزاران سفره و در هر سفره ای هزاران طبق و در هر طبقی هزاران نوع غذای رنگارنگ.

- از امام محمدباقر(ع) نقل است که فرمود: هرکسی بعد از وضو یکبار آیةالکرسی بخواند، پروردگار عالم به او ثواب چهل سال عبادت می بخشد و برای او چهل درجه(در بهشت) بالا می برد و به او چهل حوریه بهشتی تزویج می کند.

 - روایت است: هرکس بعد از هرفریضه (نماز واجب)، ده مرتبه سوره«توحید» بخواند، حق تعالی از حورالعین به او تزویج نماید.

- روایت است: هرکس روز چهارشنبه، چهاررکعت نماز بگذارد و در هررکعت بعد از حمد یک مرتبه سوره «توحید» و سوره «قدر» را بخواند، خداوند توبه او را از هر گناهی قبول کرده و به او حوریه ای در بهشت تزویج فرماید.

* نکته ای که باید بگم اینه که مطمئنا خیلی ها می گن: اووووو چه خبره، 1000 تا 200 تا... یکیش کافیه، وقت نیست. در جواب باید عارض بشم که : چرا وقت هست، یکم با خودتون مزه مزه کنین، بعد از مرگ پرونده آدم بسته می شه یعنی دیگه نه خوبی توش می نویسن نه بدی، نتیجتا اگه مثلا یه مرد 5000 تا همسر هم تو بهشت داشته باشه، تا ابدلآباد با هموناست. بذارین یه جور دیگه بهتون بگم، عکس یه خانوم که به نظرتون خیلی زیباست رو بذارین پس زمینه کامپیوترتون، اینجوری دیگه هر روز چشتون به جمالش روشن می شه، هردفعه هم که می بینینش می گین چقدر خوشگله، خوش بحال شوهرش؛ این ماجرا ادامه پیدا می کنه تا اینکه یه ماهی می گذره، دیگه وقتی اون عکس رو می بینین احساسی نسبت بهش ندارین، انگار عکس یه جوجه تیغی پس زمینه باشه. خوب اون خانومه زشت شده؟ نه خیر شامه شما عادت کرده. تو بهشت هم همینه، اینطور نیست؟

* از همه چیز گفتیم الا یک چیز، حوریان بهشتی بینهایت زیبان، بر منکرش لعنت اما زنان مؤمنی که به بهشت می رن، بسیار زیباتر از حوریان هستند و مقامشون هم بسیار بالاتره، تا جایی که رسول خدا(ص) می فرماید: «هر مؤمنی را هفتاد زوجه از حوران می دهند(البته به غیر از اونایی که با عبادت خاص بدست آورده) و چهار زن از آدمیان، که مدتی با حوریه خلوت می کند، مدتی با زن دنیا و مدتی با خود».

این تفاوت در تعداد به این خاطره که مقام و حُسن و جمال زنان بهشتی بسیار بیشتر از حوریهای بهشتیه.

 *می گن حرف حرف میاره، راست می گن؛ یه چیز دیگه هم لازم شد که بگم: تو کتاب معاد آیت الله دستغیب اینطور نوشته که زنان دنیا توی بهشت می تونن با شوهران دنیویشون ازدواج کنن و اگه نخواستن با یه مؤمن دیگه، در واقع اینجا دیگه حق انتخاب با خانوماست، اونا می تونن شوهر خودشون رو انتخاب کنن که مطمئنن مرد بهشتی هم با کله قبول می کنه.

منبع: http://sefareshate-eslam.blogfa.com

امروز عجب روزی بود

امروز نهم اردیبهشت سال 1394 صبح برای تحویل یک پزونده به سازمان آموزش و پرورش به خرم آباد رفتم، وقتی از سازمان بیرون آمدم، یک اعلامیه بر روی نرده های سازمان توجهم جلب کرد. خوب که نگاه کردم دیدم اعلامیه مراسم سالگرد یکی از بهترین معلمان بنده بود. بله این اعلامیه سالگرد مربوط به مرحوم ملک محمد دوستی. مردی که یک عمر به آموزش و پرورش و فرهنگ این شهر خدمت کرد. مردی که آبرومند بود، آبرومند زیست و آبرومند این دنیا را ترک کرد. معلم ریاضی بنده بود در دبیرستان، خدایش بیامرزد.
عصر همین روز نهم وقتی از کنار آموزش و پرورش گذشتم، به مدرسه راهنمایی زینب الزهرا رسیدم. وای خدای من روی دیوار
اعلامیه خاکسپاری یکی از بهترین همکلاسی های دوران ابتدایی ام را دیدم. کسی که سال اول که به دبستان رفتم، با او به مدرسه رفتم و تا سال ششم ابتدایی همکلاس هم بودیم. او مرحوم افلاطون زرین قلم بود. افلاطون در اخلاق، در درس و در ادب نمونه بود. در طول دوران عمرم نشنیده ام که کسی کوچکترین گله ای از این مرد بزرگ داشته باشد. نشنیده ام و ندیده ام از او جز به نیکی یاد کرده باشند.

این عکس


سال 1362 پاسگاه زید
رزمندگان کوهدشتی در پاسگاه زید مستقر بودند مرحوم حاج فضل الله حکیمی - حاج اکبر حیدری
شهید ایرج میرزایی - حاج احمدیارسوری - حاج علی صفر شهبازی - آزادبخت - امرایی
در آن زمان حاج نورالدین مرادی رییس اداره هلال احمر بود و برای سرکشی به جبهه ماموریت داشت.
حاج میرزا میرزاپور - حاج اسماعیل دوستی (از اعضای فعلی شورای شهر تهران) همراه حاج نورالدین مرادی برای سرکشی به جبهه رفتند. حاج اسماعیل دوستی لباس بسیجی پوشید، اما حاج میرزا میرزاپور با همان لباس شخصی عکس گرفتند.حاج نورالدین مرادی در عکس حضور ندارند.

استغفار - گناه - مصیبت

استغفار و ترک گناه باعث توسعه مادی و عمران و آبادی و متقابلاً هر گونه نافرمانی خدا و ظلم به دیگران عامل فقر و فلاکت و بدبختی است. با این شاخص بسیاری از کسانی که در زندگی مادی دچار گرفتاری‏های متعدد هستند می‏توانند اعمال و رفتار خود را بازنگری کرده و با نسخه شفابخش قرآن کریم، از بیماری فقر و فلاکت نجات یابند.  

رابطه گناه با فقر و مصیبت

قرآن کریم در آیه 30 سوری شوری می‏فرماید:وَ مَا أَصَابَکُم مِّن مُّصِیبَةٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَ یَعْفُو عَن کَثِیر: هر مصیبت و گرفتاری که به شما می‏رسد دستاورد و ثمره اعمال خودتان است تازه این تمام مجازات اعمال شما نیست چرا که بسیاری از کارهای شما را مورد عفو قرار می‏دهد". این آیه به خوبی نشان می‏دهد، مصائبی که دامن‏گیر انسان می‏شود، یک نوع مجازات الهی و هشدار است (هر چند استثنائاتی دارد که بعد به آن اشاره خواهد شد) و به این ترتیب یکی از فلسفه‏های حوادث دردناک و مشکلات زندگی روشن می‏شود.

جالب این که در حدیثی از امیرمومنان علی (علیه السّلام) می‏خوانیم، که از پیامبر گرامی خدا(ص) نقل می‏کند که فرمود:

خیر آیة فی کتاب الله هذه‏الایة، یا علی ما من خدش عود و لا نکبة قدم الا بذنب و ما عفی الله عنه فی‏الدنیا فهو اکرم من ان یعود فیه و ما عاقب علیه فی‏الدنیا فهو اعدل من ان یثنی علی عبده: این آیه (وَمَا أَصَابَکُم مِّن مُّصِیبَةٍ) بهترین آیه در قرآن مجید است، ای علی هر خراشی که از چوبی بر تن انسان وارد می‏شود و هر لغزش قدمی، بر اثر گناهی است که از او سرزده و آن چه خداوند در دنیا عفو می‏کند، گرامی‏تر از آن است که (در قیامت) در آن تجدید نظر فرماید و آن چه را که در این دنیا عقوبت فرموده، عادل‏تر از آن است که در آخرت بار دیگر کیفر دهد".

و به این ترتیب این گونه مصائب علاوه بر این که بار انسان را سبک می‏کند، او را نسبت به آینده کنترل خواهد نمود.

گرچه ظاهر آیه عام است و همه مصائب را در برمی‏گیرد، ولی مطابق معمول در عمومات، استثناهایی وجود دارد، مانند مصائب و مشکلاتی که دامن‏گیر انبیا و ائمه معصومین (علیه السّلام) می‏شد که برای ترفیع مقام آن‏ها بود، یا گرفتاری بسیاری همانند کودکان و یا افرادی که مسوول شناخته نمی‏شوند.

و هم چنین مصائبی که بر اثر ندانم کاری‏ها و عدم دقت و مشورت و سهل‏انگاری در امور حاصل می‏شود، که اثر تکوینی اعمال خود انسان‏ها است و یا مصائبی که گریبان غیر معصومین را می‏گیرد و جنبه آزمون دارد. قرآن کریم در این باره می‏فرماید: "وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِّنَ الْخَوفْ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِّنَ الأَمَوَالِ وَالأنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ : به درستی که شما را از طریق انواع ترس و گرسنگی و کمبودهای مادی و جسمی و محصولات مورد امتحان قرار می‏دهیم و بشارت باد بر کسانی که این آزمون الهی را با صبر و بردباری پشت سر می‏گذارند" (155 / بقره)

هر مصیبت و گرفتاری که به شما می‏رسد دستاورد و ثمره اعمال خودتان است تازه این تمام مجازات اعمال شما نیست چرا که بسیاری از کارهای شما را مورد عفو قرار می‏دهد.

به تعبیر دیگر جمع میان آیات مختلف قرآن و روایات ایجاب می‏کند که عموم این آیه در مواردی تخصیص پیدا کند. اما از آن جا که بیشتر موارد آن جنبه کیفری و کفاره‏ای دارد، آیه 30 سوره شوری آن را به صورت عموم مطرح ساخته است.

با این بیان نمی‏توان گفت هر گرفتاری و رنجی کیفر گناه است، چرا که گرفتاری‏های سخت، فلسفه‏های گوناگونی دارند که از آن جمله عبارتند از:

1- شکوفایی استعدادها و توانمندی‏های درونی و برونی انسان،

2-هشدار نسبت به آینده او،

3-بیداری از خواب غفلت و غرور و هشیاری از انواع مستی‏ها.

4-کیفر گناهان.

5-بخش مهمی نیز ثمره ندانم کاری‏ها و سهل انگاری‏های انسان در زندگی است.

6-اصل آزمون در زندگی انسان.

و لذا در حدیثی می‏خوانیم: هنگامی که امام علی بن الحسین (علیه السّلام) وارد بر یزید شد، یزید نگاهی به او کرد و گفت:

 "یا علی ما اصابکم من مصیبة فبما کسبت ایدیکم"(اشاره به این که حوادث کربلا نتیجه اعمال خود شما بود.)

ولی امام علی بن الحسین (علیه السّلام) فوراً در پاسخ فرمود: "کلا ما هذه فینا نزلت، انما نزل فینا "ما اصاب من مصیبة فی‏الارض و لا فی انفسکم الا فی کتاب من قبل ان نبراها ان ذلک علی الله یسیر لکیلا تاسوا علی مافاتکم ولاتفرحوا بما اتاکم"3 فنحن‏الذین لاناسی علی مافاتنا من امرالدنیا و لانفرح بما اوتینا:4

چنین نیست، این آیه در مورد ما نازل نشده، آن چه درباره ما نازل شده آیه دیگری است که می‏گوید: هر مصیبتی در زمین یا در جسم و جان شما روی دهد، پیش از آفرینش شما در کتاب (لوح محفوظ) بوده و آگاهی بر این امر بر خداوند آسان است، این برای آن است که شما به خاطر آن چه از دست می‏دهید، غمگین نشوید و به خاطر آن چه در دست دارید، زیاد خوشحال نباشید (هدف از این مصائب عدم دلبستگی شما به مواهب زودگذر دنیا است و یک نوع تربیت و آزمون برای شما است.)

سپس امام افزود: "ما کسانی هستیم که هرگز به خاطر آن چه از دست داده‏ایم، غمگین نخواهیم شد و به خاطر آن چه در دست داریم، خوشحال نیستیم "همه را زودگذر می‏دانیم و چشم به لطف و عنایت خدا بسته‏ایم".

هنگامی که از امام صادق (علیه السّلام) تفسیر آیه فوق را خواستند، فرمود: "می‏دانید علی (علیه السّلام) و اهل بیتش بعد از او گرفتار مصائبی شدند، آیا به خاطر اعمالشان بود؟ در حالی که آن‏ها اهل بیت طهارتند و معصوم از گناه"، سپس افزود: "ان رسول الله کان یتوب الی الله و یستغفر فی کل یوم و لیلة ماة مرة من غیر ذنب ان الله یخص اولیائه بالمصائب لیاجر هم علیها من غیر ذنب: رسول خدا (ص) پیوسته توبه می‏کرد و در هر شبانه روز صد بار استغفار می‏نمود، بی‏آن که گناهی مرتکب شده باشد، خداوند برای اولیاء و دوستانش مصائبی قرار می‏دهد تا به خاطر صبر در برابر آن از او پاداش گیرند، بی‏آن که گناهی مرتکب شده باشند".

گاه مصائب، جنبه دستجمعی دارد و محصول گناهان جمعی است، همان گونه که در آیه 41 سوره روم می‏خوانیم: "ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ لِیُذِیقَهُم بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ : فساد در خشکی و دریا به خاطر اعمال مردم آشکار شد، تا نتیجه بعضی از اعمالی را که انجام داده‏اند، به آن‏ها بچشاند، شاید بازگردند".

روشن است که این درباره جوامع انسانی است، که به خاطر اعمالشان گرفتار نابسامانی‏ها می‏شوند. و در آیه 11 سوره رعد آمده است: "اللّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ : خداوند سرنوشت هیچ جمعیتی را تغییر نمی‏دهد، مگر این که خویشتن را تغییر دهند".

و در آیه 11 سوره رعد آمده است: "اللّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ خداوند سرنوشت هیچ جمعیتی را تغییر نمی‏دهد، مگر این که خویشتن را تغییر دهند".

و امثال این آیات که گواهی می‏دهد، در میان اعمال انسان و نظام تکوینی زندگی او ارتباط و پیوند نزدیکی وجود دارد، که اگر بر اصول فطرت و قوانین آفرینش گام بردارند، برکات الهی شامل حال آن‏ها می‏شود و هرگاه فاسد شوند، زندگی آن‏ها به فساد می‏گراید.

فساد در خشکی و دریا به خاطر اعمال مردم آشکار شد، تا نتیجه بعضی از اعمالی را که انجام داده‏اند، به آن‏ها بچشاند، شاید بازگردند.

و گاه ممکن است این قضیه در مورد فرد فرد انسان‏ها صادق شود و هر کس در مقابل گناهی که مرتکب می‏شود، به مصیبتی در جسم و جان یا اموال و متعلقاتش گرفتار گردد، همان‏طور که در آیه فوق آمده است.

در همین زمینه روایات زیادی در منابع اسلامی وارد شده که به گوشه‏ای از آن برای تکمیل این بحث اشاره می‏کنیم: در خطبه 178 نهج‏البلاغه آمده است: "ما کان قوم قط فی غض نعمة من عیش، فزال عنهم، الا بذنوب اجترحوها، لان‏الله لیس بظلام للعبید و لو ان الناس حین تنزل بهم‏النقم و تزول عنهم‏النعم، فزعوا الی ربهم بصدق من نیاتهم و وله من قلوبهم، لرد علیهم کل شارد و اصلح لهم کل فاسد: "هیچ ملتی از آغوش ناز و نعمت زندگی گرفته نشد، مگر به واسطه گناهانی که انجام دادند زیرا خداوند هرگز به بندگانش ستم روا نمی‏دارد، هرگاه مردم در موقع نزول بلاها و سلب نعمت‏ها با صدق نیت به پیشگاه خدا تضرع کنند و با دل‏های پر اشتیاق و آکنده از مهر خدا از او درخواست جبران نمایند مسلماً آن چه از دستشان رفته به آن‏ها بازمی‏گرداند و هرگونه مفسده‏ای را برای آن‏ها اصلاح می‏کند".

در "جامع‏الاخبار" حدیث دیگری از امیرمومنان علی (علیه السّلام) نقل شده است که فرمود: "ان البلاء للظالم ادب و للمومن امتحان و للانبیاء درجة و للاولیاء کرامة: بلاها برای ظالم تادیب است و برای مومنان امتحان و برای پیامبران درجه و برای اولیاء کرامت و مقام است".7

این حدیث شاهد گویایی است برای آن چه در مورد استثناهای آیه بیان کردیم.

در حدیث دیگری در "کافی" از حضرت امام صادق (علیه السّلام) آمده است که فرمود: "ان العبد اذا کثرت ذنوبه ولم یکن عنده من‏العمل ما یکفرها، ابتلاه بالحزن لیکفرها: هنگامی که انسان گناهش افزون شود و اعمالی که آن را جبران کند، نداشته باشد، خداوند او را گرفتار اندوه می‏کند تا گناهانش را تلافی کند".

در کتاب کافی اصولاً بابی برای این موضوع منعقد شده و 12 حدیث در همین زمینه در آن آمده است.

تازه همه این‏ها غیر از گناهانی است که خداوند طبق صریح آیه فوق مشمول عفو و رحمتش قرار می‏دهد، که آن نیز به نوبه خود بسیار است.

آیا باید در مقابل مصائب و مشکلات تسلیم شد؟

ممکن است کسانی از این حقیقت قرآنی سوء استفاده کنند و هر گونه مصیبتی دامنشان را می‏گیرد، با آغوش باز از آن استقبال نمایند و بگویند باید در برابر هر حادثه ناگواری تسلیم شد و از این اصل آموزنده و حرکت‏آفرین قرآنی نتیجه معکوس، یعنی نتیجه تخدیری بگیرند که این بسیار خطرناک است.

هیچ گاه قرآن نمی‏گوید در برابر مصائب تسلیم باش و در رفع مشکلات کوشش مکن و تن به ظلم‏ها و ستم‏ها و بیماری‏ها بده، بلکه می‏گوید: اگر با تمام تلاش و کوششی که انجام دادی باز هم گرفتاری‏ها بر تو چیره شد، بدان گناهی کرده‏ای که نتیجه و کفاره‏اش دامانت را گرفته، به اعمال گذشته‏ات بیندیش و از گناهانت استغفار کن و خویشتن را بساز و ضعف‏ها را اصلاح نما.و اگر می‏بینیم در بعضی از روایات، این آیه بهترین آیه قرآن معرفی شده، به خاطر همین آثار تربیتی مهم آن است.

 

مستحبات مومن قبل از نماز

 

مستحباتی که یک مسلمان می تواند قبل از اقامه نماز رعایت کند:

1- مسواک زدن

پیامبر اکرم (ص):"دو رکعت نماز کسی که مسواک زده است بهتر از 70 رکعت نماز همان شخص بدون مسواک است."

2- زینت کردن در نماز

* سوره اعراف آیه 31 : " ای فرزند آدم ! نزد هر مسجدی که می روی زینت خود را ببر.

از خصوصیات امام حسن(ع) :

*امام حسن (ع) به نمازکه می ایستاد ، بهترین لباس ها را می پوشید.دلیل این کار را ازاو پرسیدند،فرمود:"خداوند زیباست و زیبایی ها را دوست دارد و من برای خدا زیبا می شوم . ( تفسیر عیاشی جلد دو صفحه 14)

*امام صادق (ع) : " شانه کردن موها قبل از نماز مستحب است. "(تفسیر عیاشی جلد دو صفحه 14)

*پیامبر اکرم (ص):"محبوب ترین لباس ها نزد خداوند لباس سفید است."پوشیدن لباس سفید مستحب است.

3- عطر زدن

امام زین العابدین (ع) شیشه ی عطری در سجده گاهش داشت که برای نماز از آن استفاده می کرد. (اصول کافی جلد 6 صفحه 515 )

* امام رضا (ع):"امام صادق (ع) در خیابان از بوی خوشش شناخته می شد."(اصول کافی جلد 6 صفحه 515)

* امام صادق (ع) : " نماز شخص عطر زده برتراز 70 نماز بدون عطر اوست."

4- انگشتر به دست کردن در نماز

* امام علی (ع) : " پیامبر اکرم را دیدم که انگشتر نقره و عقیق یمانی در دست داشت و نماز می خواند . هنگامی که نمازش تمام شد ، انگشتر را به من داد و گفت : یا علی آن را در دست راستت قرار بده. "

* رسول اکرم (ص) به یکی از یاران خود اشاره کرد و فرمود: " انگشتر یاقوت و عقیق به دست کن که مبارک است که هر گاه در آن بنگری ، چهره ات نورانی تر می شود و نماز با آن برابر با 70 نماز است. "

از مستحبات یا آداب نماز

پناه بردن به خداوند از شیطان قبل از نماز.

* پیامبر اکرم (ص) قبل از نماز می گفت : " اعوذ بالله من الشیطان الرجیم "

* امام صادق (ع) قبل از نمازبا صدایی آشکار می گفت : " اعوذ بالله السمیع العلیم من الشیطان الرجیم "

آشکار گفتن " بسم الله الرحمن الرحیم " در نماز

* پیامبر اکرم (ص) :" جبرییل نزد من آمد و نماز را به من آموزش داد . پس شنیدم که " بسم الله الرحمن الرحیم " را آشکار خواند.

* امام حسن عسکری (ع) :" نشانه های انسان مومن 5 چیز است :

1- 51 رکعت نماز خواندن.

2- زیارت اربعین امام حسین

3- انگشتربه دست راست کردن .

4- پیشانی بر خاک مالاندن بعد از نماز

5- آشکار گفتن " بسم الله الرحمن الرحیم " در همه ی نمازها

امام رضا (ع) :" آشکار خواندن " بسم الله الرحمن الرحیم " در همه ی نمازها مستحب است.

6- امام حسن عسکری (ع) : " انسان اگر تنها نماز می خواند ، طولانی بخواند. " ( التهذیب شیخ طوسی جلد 6 صفحه 52 )

* حضرت محمد (ص):"هر کس نمازش را طولانی بخواند،مدت ایستادن برای حساب در روز قیامت را خداوند از او کم می کند."(حلیت الاولیا جلد 6 صفحه 95)

* امام صادق (ع):"هنگامی که تنها نماز می خوانیم ، نماز را طولانی به پا داریم که طولانی خواندن نمازعبادت است."(دعای الاسلام جلد یک صفحه 152)

نکاتی زیبا درباره ی نماز

* حضرت محمد (ص):"نماز اسلحه مومن در برابر کافر است.(من لایهذر الفقیه جلد 1 صفحه 206 )

* پیامبر اکرم (ص) : " نماز کمر شیطان را می شکند. "

* شهید رجایی : " عهد کردم با خدایم که هیچ وقت قبل از نماز ، ناهار نخورم و اگر زمانی ناهار را قبل از نماز خوردم ، یک روز روزه بگیرم. "

* شهید رجایی:"به کار بگویید نماز دارم . به نماز نگویید کار دارم."

* امام باقر (ع) :"نماز هدیه ی مومن به خداست. پس هدایای خود را نیکو کنید تا جوایز شما نیکو باشند."(ارشاد القلوب دیلمی جلد2صفحه 18)

* از امام صادق (ع) سوال شد : گریستن در نماز چه گونه است ؟ فرمود : " به خدا سوگند گریستن در نمازنور چشم مومن است. اگر برای شما چنین حالی پیش آمد مرا فراموش نکنید . "

* رسول اکرم (ص) : " نماز چهره ی شیطان را سیاه می کند. " ( نهج الفصاحه حدیث شماره 1877)

* رسول اکرم (ص):"نماز چون ترازوست . هرکس نماز را کامل به جا آورد ، پاداش می گیرد .

* امام خمینی ( ره):"نماز کارخانه انسازی است . (صحیفه نور جلد12 صفحه 148)

* آیت اله مرعشی به فرزند بزرگش وصیت کرد تا سجاده اش را که 70 سال بر روی آن نماز شب به جا آورده بود و تسبیحی از تربت امام حسین (ع) را که با آن استغفار کرده بود ، با او دفن کند. 

* ابن عباس پسر عموی پیامبر(ص) می گوید :" من و سلمان فارسی زیر درختی نشسته بودیم که سلمان شاخه ی خشک درخت را تکان داد. برگ های درخت ریخت . سلمان گفت : ای ابن عباس چرا از من درباره ی این کار نمی پرسی؟ به او گفتم : بگو . سلمان گفت : من و پیامبر(ص) زیر همین درخت نشسته بودیم که پیامبر (ص) این کار را کرد و فرمود : ای سلمان! چرا از این کارم از من نمی پرسی؟ پرسیدم . پیامبر فرمود :"مومن چون وضو بگیردو نمازهای 5گانه را بخواند ، گناهان او می ریزد. چنانچه برگ های این درخت می ریزد."

* نماز صبح و نمازهای مغرب و عشاسنگین ترین نمازها برای منافقان است.(مستدرک الوسایل جلد1صفحه 83)

* اگر کسی ثواب نماز مستحبی را به رسول اکرم و ائمه ی اطهارهدیه کند ، خداوند ثواب نمازش را آن قدر افزایش می دهد که از شمارش آن خسته شود.

* رسول اکرم (ص) :"هر کس در حضور مردم نمازش را نیکو بخواند و درخلوت و تنهایی آن را بد به جا آورد ، به خداوند اهانت کرده است." ( نهج الفصاحه حدیث شماره 2845)

* دعا کلید رحمت و وضو کلید نماز و نماز کلید بهشت است.(نهج الفصاحه حدیث شماره 1588)

* رسول اکرم (ص) : "دو رکعت نماز انسان ازدواج کرده بهتر از 82 رکعت نماز شخص مجرد است. "(نهج الفصاحه )

مردی تصمیم گرفت به سفر تجاری برود. آمد خدمت امام صادق (ع) در مدینه و استخاره گرفت. استخاره ی او بد آمد. اما اعتنایی نکرد و به سفر رفت و سود فراوانی به دست آورد و به او نیز خیلی خوش گذشت. خدمت امام صادق(ع) آمد و عرض کرد : ای فرزند رسول لله ، شما برای من استخاره کردید و بد آمد. اما من به سفر رفتم و سود کردم و خیلی هم به من خوش گذشت. امام فرمود : " آیا یادت هست در سفر آن شب که تا پاسی از شب بیدار مانده بودی و نماز صبح ات قضا شد؟" مرد گفت : آری ! امام فرمود : " اگر خیردنیا و آخرت را در دنیا به تو بدهند ، جبران ثواب آن نماز از دست رفته را نخواهد کرد. ( جهاد با نفس جلد 1 صفحه 66)

منبع: وبلاگ نیمک

چهار چیز در چهار چیز

خداوند تبارک و تعالی فرموده است: رضایتش را در طاعتش پنهان کرده، پس هیچ طاعتی را کوچک نشمار چرا که ممکن است رضایت خدا در همان باشد و تو ندانی؛ خشم خود را در نافرمانی از خود مخفی کرده است، پس هیچ گناهی را کوچک نشمار، چرا که ممکن است خشم خدا در همان گناه باشد و تو ندانی؛ اجابت خود را در ادعیه پنهان کرده است، پس هیچ دعایی را کوچک نشمار، چرا که ممکن است اجابت در همان دعا باشد و تو ندانی؛و دوست خود را در میان بندگان پنهان کرده است، پس هیچ بنده ای را از بندگان خدا کوچک نشمار، چه بسا همان کس دوست خدا باشد و تو ندانی

خصوصیات عبادالرحمن در قرآن

خداوند متعال در مقام تبیین ارزشهای رفتاری بندگانی است که با پیوند دادن ایشان به خود ویژگی‌های خاصی به ایشان داده است: «و عباد الرحمن» دارای ویژگی‌های پسندیده و ارزشهای والایی هستند.

ویژگی اول:

یکی از ویژگی‌های ایشان به نوع راه رفتن ایشان در روی زمین مربوط می‌شود:

1- و عباد الرحمن الذین یمشون علی الأرض هوناً

و بندگان خداى رحمان کسانى‏اند که روى زمین به نرمى گام برمى‏دارند

ویژگی دوم:و روش واکنش ایشان در برابر کسانی که برای ایشان مشکلاتی را پیش می‌آورند این است:

2-و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاماً(63) و چون نادانان ایشان را طرف خطاب قرار دهند به ملایمت پاسخ مى‏دهند.

ویژگی سوم:خداوند متعال همچنین در مورد آن ها می‌فرماید که آنان شب زنده دار هستند و در برابر پروردگار به سجده می‌افتند. سجده اوج خضوع و بندگی ایشان را نسبت به خداوند متعال می‌رساند؛ زیرا سجده نماد بندگی است و بالاترین نوع خضوع در برابر پروردگار را به حساب می‌آید. قیام ایشان نیز همین‌گونه است و نشانه اوج اطاعت و تسلیم بودن آنان را در برابر خداوند به نمایش می گذارد:

3-. والذین یبیّتون لربّهم سجّداً و قیاماً(64)

و کسانی که شبانگاه برای پروردگارشان سجده و قیام می¬کنند.

ویژگی چهارم:

اینان کسانی هستند که فکر می‌کنند و گناهان گذشته‌شان را به یاد می‌آورند. بعضی از این گناهان می‌تواند گناهان کبیره باشد که انسان به واسطه انجام آنها ممکن است مستحق عذاب جهنم شود. مانند غیبت و سخن چینی و خوردن مال مردم و ظلم و عاق والدین و زنا و...

اینان گناهان خود را به یاد می‌آورند و به عذابی که در انتظار آنان است می‌اندیشند، به همین جهت از خداوند طلب عفو و رحمت می‌کنند. از خداوند می‌خواهند که عذاب جهنم را از آنان بردارد. یعنی به خاطر نظام اسباب و علل، انسان سزاوار چنین عذابی است. زیرا به خوبی درک می‌کنند که این عذاب مثل و مانندی ندارد و جای گرفتن در جهنم بدترین نوع قرار گرفتن‌ها می‌باشد.

4- والذین یقولون ربّنا اصرف عنّا عذاب جهنم إن عذابها کان غراماً(65) انها ساءت مستقراً ومقاماً(66) و کسانی که می‌گویند:

 پروردگارا عذاب جهنم را از ما برطرف گردان که عذابش سخت و پردوام است. و در حقیقت، آن بد قرارگاه و جایگاهی است.

ویژگی پنجم:

آن ها همیشه سعی در پرهیز از اسراف و تمسک به میانه‌روی دارند. یعنی آن‌ها اهل میانه‌روی هستند و در انفاق و مصارف خود، راه میانه را در پیش می‌گیرند. وقتی خواستند برای خودشان یا خانواده خودشان خرج کنند راه میانه را در پیش می‌گیرند. نه آن چنان بر خود و خانواده خود سخت می‌گیرند و نه اسراف می‌کنند. به عبارت دیگر بدون برنامه اموال خود را مصرف نمی‌کنند.

خداوند متعال اسراف را حرام کرده است.

اسلام از انسان می‌خواهد، چیزهای مفید را هدر ندهد. این کار خیلی برای ما سودمند است. مثلاً کسی ممکن است دعوتی ترتیب دهد و بیش از نیاز مدعوین غذا آماده کند. ولی میهمانان به اندازه نیاز خود غذا می‌خورند. در نتیجه باقی مانده غذاها دور انداخته می‌شود. بعضی در توجیه این کار خود می‌گویند درست کردن غذای اضافی برای تکریم مهمان است. ولی حقیقت این است که تهیه مواد خوراکی باید به اندازه نیاز فرد باشد. باید بدانیم تکریم میهمان با غذا نیست بلکه خود دعوت نوعی احترام گذاردن به میهمان است نه زیادی غذاها و اسراف آن.


اسراف در وضو نیز دیده می‌شود. بعضی‌ها وقتی وضو می‌گیرند آن چنان آب را باز می‌گذارند که برای شتشوی کامل انسان کافی است. کسی که وضو می‌گیرد باید آب را به میزانی باز بگذارد که برای وضو گرفتن او کافی باشد. زیرا انسان در موارد بسیاری به آب نیاز دارد. خصوصاً در کشورهایی که با کمبود آب مواجه هستند. پس باید یاد بگیریم که از هر چیزی به اندازه نیاز خود استفاده کنیم. نباید آن را دور بیندازیم یا هدر بدهیم.

5-والذین إذا أنفقوا لم یسرفوا ولم یقتروا وکان بین ذلک قواماً(76)

و کسانی هستند که چون انفاق کنند، نه ولخرجی می‌کنند و نه تنگ می‌گیرند و میان این دو [روش] حد وسط را بر می‌گزینند.

اقتار به معنای سخت‌گیری و بخل است «وکان بین ذلک قواماً» که منظور راه میانه است. میانه‌روی خط توازن بین افراط و تفریط است.

ویژگی ششم:عزم در توحید و اطاعت از خدای یگانه، دیگر ویژگی اینان است. اینان در عقیده و اطاعت و بندگی موحّد و یگانه پرست هستند

6-والذین لا یدعون مع الله الهاً آخر و کسانی هستند که با خدا معبودی دیگر را نمی‌خوانند

ویژگی هفتم:

و جز در حالت دفاع از نفس یا موارد لازم و مشروع دیگر کسی را نمی‌کشند.

7-ولا یقتلون النفس التی حرّم الله إلا بالحقو کسی را که خدا [خونش را] حرام کرده است جز به حق نمی‌کشند

ویژگی هشتم:

اینان برای ارضای شهوات خود به راه¬های غیر شرعی روی نمی‌آورند.

8-و لایزنون و من یفعل ذلک یلق آثاماً(68)

و زنا نمی‌کنند و هر کس این‌ها را انجام دهد سزایش را دریافت خواهد کرد.

ما هم سعی کنیم تا خود نفس را به زیور صفات عباد الرحمن بیاراییم و در قنوت نماز هایمان بگوییم:

«ربّنا اصرف عنّا عذاب جهنّم إنّ عذابها کان غراماً إنّها ساءت مستقرّاً ومقاماً»

منبع: وبلاگ تذکره

عباس علمدار کیست؟

عباس،فرزند علی و امّ البنین، در روز چهارم شعبان سال 26 هجری قمری در مدینه چشم به جهان گشود.مادرش فاطمه، دختر حزام بن خالد بود که نیاکانش همه از دلیر مردان عرب بوده و در شجاعت و دلیری در دنیای عرب مشهور بوده اند.

امام علی( ع ) ده سال پس از وفات حضرت فاطمه ، با امّ البنین ازدواج کرد. خواستگاری این ازدواج را برادرش عقیل انجام داد .

می گویند هنگام ورود امّ البنین به خانه علی (ع) امام حسن و حسین بیمار بودند و او از آنان پرستاری کرد تا خوب شدند.امّ البنین اجازه نمی داد که اورا فاطمه صدا کنندزیرا می ترسید یاد غم های فاطمه برای علی و فرزندانش زنده شود و باعث ناراحتی آنان شود .

ثمره ازدواج علی(ع) با فاطمه بنت حزام،چهار پسر به نام های عباس،عون ، جعفر و عثمان بود که بزرگترین آن ها عبّاس بود.فاطمه را به علت داشتن این چهار پسر،امّ البنین(مادر پسران) نامیده اند.امّ البنین آن چنان به امیرالمؤمنین وفادار بودکه پس از شهادت آن حضرت، شوهر دیگری اختیار نکرد با آن که بیش از بیست سال پس از آن حضرت زنده بود .

وقتی عباس به دنیا آمد،امام علی(ع) در گوش او اذان و اقامه خواند،نام خدا و رسول را به گوش او خواند و نام او را عباس نهاد . امام گاه گاهی قنداق عباس را در آغوش می گرفت، بازوانش را می بوسید و گریه می کرد. روزی امّ البنین علّت این گریه را پرسید ؛ امام در جواب فرمود : این دست ها در راه کمک به حسین قطع خواهند شد .

عباس در خانه علی و در دامان مادری با ایمان و وفادار و در کنار حسن و حسین (ع) رشد کرد واز این خاندان پاک درس های بزرگ انسانیت، شهادت و صداقت آموخت .

روزی حضرت علی (ع)، عباس خرد سال را در کنار خود نشاند و به او گفت: بگو یک . عباس گفت : یک . امام فرمود : بگو دو . عباس از گفتن خودداری کرد. وقتی امام علت را جویا شد جواب داد: شرم می کنم با زبانی که خدا را به یگانگی خوانده ام ، دو بگویم .

عباس نه تنها در قامت رشید بود، بلکه در خِرَد برتر و در جلوه های انسانی هم رشید بود. او به یقین می دانست که برای چه روز عظیمی ذخیره شده و می دانست که برای عاشورا به دنیا آمده است .

عباس در سنین دوازده تا چهارده سالگی،زمانی که علی (ع) با دشمنان درگیر بود،در برخی از جنگ ها شرکت داشته و با آن که زیاد اجازه جهاد به او داده نمی شد، ولی درهمان نوجوانی حریف قهرمانان نامی عرب بوده است:

در یکی از روزهای جنگ صفّین،نوجوانی نقابدار از سپاه علی (ع) به میدان آمد. ترس و دلهره  سپاه معاویه را در برگرفت. هر کس ازدیگری می پرسید این نوجوان کیست که این طور شجاعانه  پابه میدان جنگ نهاده است ؟ از سپاه معاویه کسی جرأت نکرد پا به میدان بگذارد.معاویه به سردار نامی خود،ابن شعثاء،دستور داد تا به جنگ این نوجوان برود؛ ابن شعثاء در جواب گفت: مرا حریف ده هزار نفردرجنگ می دانند،چگونه مرا به جنگ با کودکی می فرستی؟بهتر است یکی ازپسرانم رابرای کشتن او بفرستیم.معاویه قبول کردو ابن شعثاء فرزند بزرگ خود را برای جنگ بااین نوجوان به میدان فرستاد.امّا او دریک چشم به هم زدن به دست این نوجوان کشته شد.ابن شعثاء فرزنددوم خودرا فرستاد،او نیز کشته شدو به این ترتیب هرهفت پسراو کشته   شدندوخود اوبا عصبانیّت پا به میدان گذاشت وبه آن نوجوان دلاور گفت:تو پسران مرا کشتی ، به خدا قسم پدر و مادرت را به عزایت خواهم نشاند.ولی خوداونیزدرمدّت کوتاهی به پسرانش پیوست.همه با تعجّب به این نوجوان شجاع نگاه می کردند. امام(ع) اورا پیش خودخواندونقاب او را برداشت وپیشانی اورا بوسید.همه با تعجّب دیدند که او عباس پسر امیرالمؤمنین است.

همچنین درجنگ صفین،زمانی که سپاه معاویه راه آب رابه روی امیرالمؤمنین و سپاهش بسته بودند؛امام (ع) جمعی رابه فرماندهی امام حسین (ع) جهت باز کردن راه فرستادکه عباس هم در آن جمع حاضر بوده و در رکاب برادرش جنگیده است .

عباس چهارده ساله بودکه پدرش درواقعه محراب خونین کوفه دررمضان سال چهلم هجری به  شهادت رسید.او با چشمانی اشکبار و خاطری اندوهگین،شاهد دفن شبانه و پنهانی پدرش بوده است.او هرگز توصیه ای راکه پدرش در شب 21 ماه رمضان در آستانه شهادتش به عباس کرد ، از یاد نبرد . آری امام از او خواست که در عاشورا و در کربلا برادرش حسین را تنها نگذارد.

پس از شهادت امام علی (ع) عباس سال های تلخ امامت برادرش حسن (ع) را هم تجربه کرد.

سالهایی که حیله گری های معاویه و ستم های امویان اوج گرفته بود و بسیاری از یاران وفادار امام علی و امام حسن (ع)،از جمله حجر بن عدی و عمرو بن حمق به شهادت رسیدند.دورانی که وعّاظ در منبر ها معاویه را مدح و به علی (ع) ناسزا می گفتند .

وقتی امام حسن(ع) مسموم و شهید شد . عباس24 سال داشت. شهادت امام حسن بار دیگر بنی هاشم راسوگوار کرد عباس نیز به همراه خاندان پیامبر در غم واندوه ازدست دادن برادرش متأثّر و اندوهگین شد . عباس چند سال بعد از شهادت پدرش ، در سن هیجده سالگی با لُبابه دختر عبداللّه بن عبّاس ازدواج کرد . عبداللّه راوی حدیث و از شاگردان لایق و برجسته علی (ع) بود و لبابه در محیطی عرفانی و مذهبی تولدو رشد یافته بود.حاصل ازدواج عباس بالبابه دو فرزند به نامهای عبیداللّه و فضل بود. میگویند بعد از تولد فضل به عباس لقب ابوالفضل (پدر فضل) دادند. امّا برخی دیگر عقیده دارند عباس به خاطر فضل بی پایانش به این لقب خوانده می شود .

عباس درهمه دوران زندگی اش،همراه برادرش امام حسین(ع) بود.او جوانی خودرا صرف خدمت به امام حسین (ع) کرد.او درمیان جوانان بنی هاشم شکوه و احترام خاصّی داشت و آنان مانند پروانه هایی برگرد شمع عباس حلقه ای از عشق و وفا به وجود آورده بودند.آنان حدودسی نفر بودند و در رکاب امام حسن و حسین (ع) همواره آماده شهادت و حماسه بودند .

پس از مرگ معاویه،هنگامی که حاکم مدینه امام حسین رابه دارالإماره دعوت کردتاپیام یزید را به او تسلیم نماید،عباس به همراه این سی نفردر بیرون ازدارالإماره حاضر بودندو ترس ازحضور آنان باعث شد که در آن روز هیچ خطری امام را تهدید نکند.

عباس سرپرستی قافله امام حسین را در کوچ به کربلا بر عهده داشت .او در کربلا حماسه ای آفرید که تاریخ نظیر آن را در برگ های خود ندارد . او با پس زدن امان نامه امویان بزرگترین درس وفاداری به معشوق را در جامعه انسانی به یادگار گذاشت .

در روز عاشورا و در صحرای سوزان کربلا ، عباس با دیدن لبهای خشکیده و چشمان اشکبار  فرزندان امام (ع) ، بی اختیار مشک آب را بر دوش گرفت و رفت تا بزرگترین امتحان زندگی اش را پس دهد . اورفت و با شجاعت صف دشمن را شکست،خود را به آب فرات رساند، مشک را پر کرد و با لبهایی تشنه به آب ضلال فرات نظاره کرد،جرأت نکرد جرعه ای بنوشد.چون حسین و فرزندانش تشنه بودند و شایسته نبود او قبل از آن ها خود را سیراب کند .

دشمن خوب می دانست که تا بازوان عباس بر تن اوست،توان برابری با او را ندارند.به همین علّت بازوان عباس هدف قرار گرفت.عباس برای حفظ آب دو دست خود را از دست دادوبا ضربه های دشمنان از اسب به پایین افتاد .امام حسین(ع)خود را به بالین عباس رساندواو در آغوش برادر به دیدار محبوب شتافت و امام را با کوله باری ازغم و اندوه درکربلا تنها گذاشت.عباس در موقع شهادت 35 سال داشت .

امام سجّاد (ع) درباره عمویش عبّاس چنین می فرماید:خداوند،عمویم عباس را رحمت کند که درراه برادرش ایثارو فداکاری کرد و ازجان خود گذشت.چنان فداکاری کردکه دو دستش قطع شد.

خداوند نیز به او همانندجعفر بن ابی طالب،درمقابل آن دو دست قطع شده،دو بال عطا کردکه با آن ها در بهشت با فرشتگان پرواز کند.عباس نزد خدا، مقام و منزلتی داردبس بزرگ،که همه شهیدان در قیامت به مقام والای او غبطه می خورند و رشک می برند

منبع: بیتوته

حراج اسلام

تعریف می کرد که یک روز سوار تاکسی می شود و کرایه را می پردازد. راننده بقیه پول را که بر می گرداند بیست سنت اضافه تر می دهد !

می گفت :

چند دقیقه ای با خودم کلنجار رفتم که بیست سنت اضافه را برگردانم یا نه؟

آخر سر بر خودم پیروز شدم و بیست سنت را پس دادم و گفتم آقا این را زیاد دادی

اعتقاداتان را چند می فروشید ؟

گذشت و به مقصد رسیدیم .

موقع پیاده شدن راننده سرش را بیرون آورد و گفت : آقا از شما ممنونم .

پرسیدم بابت چی ؟

گفت می خواستم فردا بیایم مرکز شما مسلمانان و مسلمان شوم اما هنوز کمی مردد بودم .

وقتی دیدم سوار ماشینم شدید خواستم شما را امتحان کنم .

با خودم شرط کردم اگر بیست سنت را پس دادید بیایم .

فردا خدمت می رسیم !

تعریف می کرد :

تمام وجودم دگرگون شد حالی شبیه غش به من دست داد .

من مشغول خودم بودم در حالی که داشتم تمام اسلام را به بیست سنت می فروختم !

نگـــــاه نــــو

الف)عذاب زنان گنهکار از نگاه پیامبراکرم(ص):

حضرت علی(ع) نقل میفرماید روزی به اتفاق حضرت فاطمه(ص) خدمت پیامبر رسیدیم که دیدیم که پیامبر بسیار گریه میکند!

از سبب این گریه پرسیدیم و پیامبر فرمود:

یا علی شب معراج که مرا به آسمان بردند زنانی از امت خود را در عذاب بسیار دیدم ، گریه من بحال آنهاست!

زنی را دیدم که به موی سرش آویخته شده بود ومغز سرش می جوشید ، زنی دیدم که زبانش آویخته شده بود وآتش درزیرش شعله میکشید، زنی را دیدم که بر پستانهایش آویخته بودند، زنی را دیدم که پاها و دستهایش بسته بودند ومارها وعقربها را براو مسلط کرده بودند، زنی را دیدم که کور و کر و لال بود واو را درتابوت آتش جای داده بودند مغز سرش از بینی اش بیرون می آمد، بدنش پیس بود به سبب مرض خوره قطعه قطعه از هم جدا میشد ، زنی را دیدم که تنور آتش به پاهایش آویخته شده بود ، زنی را دیدیم که گوشت بدن او را از جلو وعقب با قیچی آتشین می بریدند ، زنی را دیدم که صورت و دستهایش را میسوزاندند و روده های خودش را میخورد ، زنی را دیدم که سرش مانند سرخوک و بدنش مانند الاغ و به انواع عذابها مبتلا بود ، زنی را دیدم که صورت سگ  داشت آتش از دبرش داخل میکردند و ازدهانش بیرون می آمد وملائکه با گرزهای آتشین به سر و بدنش می زدند!

سپس حضرت فاطمه سئوال کردند: ای حبیت من وای نور دیدگانم خبر دهید عمل این زنها چه بود که خداوند متعال آنها را به این عذابها مبتلا میکرد؟

پیامبر(ص) فرمودند:

ای دختر گرامی من ، آن زنی که به موی سرآویخته بودند زنی بود که موی سرش از مردان نامحرم نمی پوشاند .

آن زنی که بر زبانش آویخته بود زنی بود که شوهر خود را با زبان می آزرد.

آن زنی که به پستانش آویخته بودند زنی بوده که نمیگذاشته شوهرش با او نزدیکی کند.

آن زنی که گوشت بدن خود را میخورد زنی بود که بدن خود را برای نامحرم زینت میکرد.

آن زنی که دست هایش به پاهایش بسته بودند زنی بود که خود را نمی شست ولباس هایش را پاک نمیکرد، به غسل جنابت اهمیت نمیداد وبدنش از نجاسات طاهر نیمکرد، به نماز اعتنا نمیکرد وآنرا سبک می شمرد.

آن زنی که کور و کر و لال بود زنی بود که زنا فرزند می آورد و به گردن شوهرش می انداخت.

آن زنی که گوشت بدن او را می بریدند زنی بود که خود را به مردان نشان میداد تا به او رغبت پیدا کنند.

آن زنی که صورت و بدنش را می سوزاندند زنی بود که مرد وزن را از راه حرام به یکدیگر میرساند.

آن زنی که صورتش مثل خوک و بدنش به شکل الاغ بود ، سخن چین و دروغ گو بود.

آن زنی که به شکل سگ بود که آتش از عقبش میکردند که ازدهانش بیرون می آمد مطرب(آوازخوان) وحسود و...بود.

سپس پیامبراکرم (ص) فرمود:

"وای بر زنی که شوهر خود را به خشم بیاورد و خوشا به حال زنی که شوهر خود را از خودش راضی بدارد".

 پیامبر اسلام فرمودند: هیچ عضوی نیست  مگر آنکه زنایی مناسب خود دارد، زنای چشم نگاه و زنای لب بوسه و زنای دستها لمس کردن است.

ب) داستانهایی درمورد نگاه و شهوترانی:

1)عاقبت تعظیم دربرابرخواسته های نفسانی

درقوم بنی اسرائیل عابدی بود که از زیادی عبادت مستجاب الدعوه شده بود وبرای هر کس که دعا میکرد خداوند دعای او را مستجاب میکرد.

یکی از روزها چهار برادر که خواهرشان لال شده بود ولی ازنظرجمال بسیار زیبا بود نزد این عابد بردند تا دعا کند شاید که شفا یابد.

چهار برادر خواهرشان را مقابل در صومعه رها کردند تا عابد هنگام در باز کردن خواهرشان را ببیند . هنگام سحر عابد در را باز کرد و با آن دختر زیبا روبرو شد ، زیبایی بیش از حد آن دختر چشمان او را خیره کرده بود و دیو شهوت براو غلبه کرد وطرحی در نهاد خود آماده ساخت.

عابد دختر را به داخل صومعه برد و با نوازش فریبکارانه به او تجاوز کرد. بعداز انجام عمل زنا به فکر رسوایی ناشی از این کار افتاد تا اینکه این وسوسه دراو ایجاد شد که بهترین راه کشتن دختراست!

دختر را به قتل رساند و درهمان صومعه بخاک سپرد. چهار برادر بعد از مدتی آمدند تا بهبودی خواهرشان را ببینند و خواهرشان را با شادی به خانه ببرند! اما خواهر خود را نیافتند و با شک انگیز بودن سخنان عابد به جستجو پرداختند تا به جایی از صومعه رسیدند که خاکش تازه بود و وقتی آن زمین را کندند با جنازه خواهرشان روبرو شدند!

آنان عابد را به شهر بردند وقاضی بعد از اعتراف عابد دستور به قتل او داد ،   هنگامی که طناب دار به گردنش آویختند شیطان براو آشکار شد وگفت: من تورا به این روز انداختم حالا با یک شرط تو را نجات میدهم!

عابد بی خرد گفت با چه شرطی؟

شیطان گفت : بسوی من سجده کن!

عابد: من که نمیتوانم با این وضعیت سجده کنم!

شیطان: اشاره کردن با چشمت برای سجده کردن برمن کافیست!

عابد دراین هنگام برشیطان تعظیم کرد ولی ناگهان به دار آویخته شد وشیطان خنده کنان درنظرش پنهان شد.

2)یک برخورد جزئی بین نامحرم میتواند باعث یک جنایت شود!

امام علی(ع):" نگاه کردن به نامحرم تیری مسموم از ابلیس است که به همه اندام سرایت و سرانجام همه را به استخدام گناه درمی آورد، چه بسیار نگاه ها که انسان را به ندامت ابدی گرفتار میسازد".

مردی را مقابل چشم زنش در داخل اتومبیل در ساعت 2 بامداد درحالی که درپارکینگ برا استراحت متوقف شده بودند سر بریدند و متواری شدند!

طی تحقیقات مشخص شد که مقتول یکی از تکنسین های کارخانه ذوب آهن اصفهان بوده وهمسراو 28سال داشت، ازبستگان مقتول بودو 12سال سابقه ازدواج با مقتول داشت.

آنان برای بدرقه پدر شوهر که عازم مکه بود به مقصد تهران حرکت کرده بودند که دریک پارکینگ مورد حمله سه نقابدار قرار گرفتند که یکی از آنها مرد را میگیرد ویکی چاقو به او میزند ویکی دیگر بیرون ماشین می ایستد و نگهبانی میدهد.

بعداً مشخص شد که این جنایت توسط زن مقتول طراحی شده که با قاتل مدت 3سال رابطه نامشروع داشته است!!!

قاتل برای اینکه زنای 3ساله آنها فاش نشود زن را تحریک میکند که با کمک 2تا ازدوستانش شوهرش را به قتل برسانند!

طبق اعترافات زن ، قاتل یکی از جنگ زدگان آبادن بوده که درفولاد شهرمسافرکشی میکرده و زن میگوید:

روزی به قصد اصفهان درماشین او سوار شدم  و درکنار یک مطب دندانپزشک پیاده شدم، با یک نگاه هنگام دادن کرایه انگشتان ما به هم تماس برقرار کرد واین تماس جزئی با نگاه باعث شد که جرقه ای باشد که تمام وجودم مشتعل گردید.

راننده پیشنهاد کرد اگر مایل باشی منتظر می مانم تا با هم برگردیم  و من این پیشنهاد را قبول کردم. دربرگشت راننده مسافری سوار نکرد واین خلوت باعث شد که خلوتی شیطان به وجود آید و به یک دوستی نامشروع تبدیل شود!

بنابراین درمدت 3سال او را درساعت کاری همسرم به خانه دعوت میکردم و به وفور به عمل زنا دراین مدت می پرداختیم.

سرانجام قاتل مرا تحریک کرد تا به قتل شوهرم راضی شوم درحالی که شوهرم هیچ کمبودی دراو نبود وظاهری زیبا، اخلاق خوب، مهر ومحبت سرشار وتوانایی جنسی وجسمی بالایی داشت، اما شیطان به این روز گرفتارم کرد وخودم دراین باره هیچ پاسخی ندارم!!!

قاتل چون زن نداشت به 100تازیانه شلاق و بخاطر قتل به اعدام محکوم شد، زن مقتول هم به سنگسار محکوم گردید و حکم صادره درشهر قم درباره هر دو درحضور مردم اجرا شد.

 

3) زن پاکدامن

دربنی اسرائیل سلطانی بود به عدالت معروف بود ، روزی برای یک نامه محرمانه به کسی مطمئن نیاز داشت و داستان رابا قاضی همنشین خود درمیان گذاشت.

قاضی گفت: من کسی معتمد سراغ ندارم مگر برادرم.

سلطان نظر قاضی را پذیرفت و این ماموریت را به برادرش داد تا نامه محرمانه را به مقصد برساند. برادر قاضی ، قاضی را درغیاب وکیل زن خود ساخت تا از او مراقبت کند.

برادر قاضی زنی بود زیبا چهره و قاضی روزی به درخانه زن رفت و تا زن برادر خود را دید شیطان در جلد او رفت و وسوسه کرد که : قاضی تو با این زن زیبا در زیر این سقف تنهایی! برادرت که فعلا برنمیگردد پس از او کام گیر!

قاضی بعد از کشمکش زیاد تسلیم شد و خواسته نامشروع خود را با زن برادرش درمیان گذاشت ولی زن پاکدامن بود وبه سختی با این درخواست برخورد کرد.

قاضی بعد از ناکامی گفت: اگر تسلیم من  نگردی به پادشاه خواهم گفت که این زن زنا کرده واو درباره تو چنان حکم میکند که پشیمان شوی!

زن درجواب قاضی گفت : هرچه میخواهی بکن.

 قاضی رفت پیش حاکم و گفت : زن برادرم زنا کرده و برای من به اثبات رسیده است.

سلطان به سنگسار کردن آن زن دستور داد و وقتی سنگسارش کردند شب آنرا درگودال تنها گذاشتند تا بمیرد.

زن خداوند را خواند و خداوند به او توانایی داد تا از گودال خود را بیرون بکشد و را ه بیابان بپیماید تا اینکه به صومعه ای رسید.

صبح وقتی عابد در صومعه را باز کرد با زنی مجروح وخون آلود مواجه شد و به داخل صومعه برد و از زن حال او را جویا شد که زن تمام حقیقت را به عابد گفت.

عابد که فردی متقی بود زن را مداوا کرد وبعد از مدتی پرستاری با رعایت فضای نامحرمی زن خوب شد.

عابد روزی فرزندش را به زن سپرد و از صومعه بیرون رفت که تنها زن و فرزند عابد و وکیل عابد درآنجا بود. وکیل عابد فردی چشم چران بود و از غیبت عابد استفاده کرد و به زن پیشنهاد زنا داد!

زن درخواست او به تندی رد کرد ولی وکیل بازهم این پیشنهاد را ارائه کرد و زن را تهدید کرد اگر به این پیشنهاد عمل نکند او را خواهد کشت ولی بازهم زن پاکدامن تمکین نکرد.

وکیل برای انتقام فرزند عابد را جلوی زن با زور سر برید و هنگام برگشتن عابد گفت که این زن فرزندت را به قتل رسانده!

عابد قضیه را از زن پرسید و زن عین واقعیت را گفت و قتل فرزندش را توسط وکیلش شهادت داد.

عابد حرفهای زن پذیرفت و به او گفت:

راست میگویی اما بودن تو دراینجا دیگر مصلحت نیست.

بیست دینار به زن داد و به زن گفت تا شبانه از صومعه خارج شود. زن پاکدامن بازهم دل به رحمت خدا بست و دوباره سر به بیابان نهاد و در راه به روستایی رسید.

دید مردی را به چوبه دار بسته اند، زن از احوال این مرد پرسید  وگفتند:

بیست دینار قرض دار و رسم اینجا اینست که هرکس بدهی خود را ندهد باید به دار آویخته شود!!!

زن دلش به رحم آمد و بیست دینار خود را برای آزادی آن مرد داد و آنرا آزاد کردند.

مرد گفت: مرا از قتل حتمی نجات داده ای تا زنده ام غلام حلقه به گوش تو خواهم بود.

آنها باهم به مسیر ادامه دادند تا به کنار دریا رسیدند و مرد که با اصرار خود را غلام حلقه به گوش کرده بود گفت:

اینجا بمانید تا بروم برای شما غذا بیاورم.

مرد خیانت کرد و به کشتی ای که درآن نزدیکی بود رسید و به تاجران گفت: من کنیزکی زیبا رو دارم و میخواهم بفروشم شما بیایید آنرا ببینی  و بدون اینکه به او نزدیک شوی باز گردی تا معامله اش کنیم.

تاجران او را از دور دیدند و پسندیدن و مرد هزار دینار از آنها گرفت و او را فروخت و به آنها گفت وقتی من از اینجا کمی دور شدم او را به کشتی ببرید.

تاجران آمدند و گفتند تو را ازخواجه ات خریداری کرده ایم و برخیز و به کشتی بیا.

زن ناگزیر برخواست و با آنها به کشتی رفت.

چون تاجران به هم بدگمان بودند او را درقایق کوچک جواهرات و مواد غذایی گذاشتند و خود با کشتی دیگررفتند!

دریا طوفانی شد و کشتی حامل تاجران غرق شد و کشتی آن زن به ساحل رسید.

زن از قایق پیاده شد وقایق را به درختی با طناب بست و درآنجا ساکن شد.

خداوند به پیغمبری از بنی اسرائیل وحی کرد تا نزد پادشاه رفته و بگوید که: درفلان جزیره زنی هست که شما درحق او تقصیر کرده اید و پیش او بروید واز او آمرزش خواهی! زیرا مغفرت او مغفرت من است.

سلطان با مسئولان وقضات بسوی جزیره رهسپار شدند و درجزیر بانویی دیدند که با پارچه ای صورت خود را پوشانده بود.

پادشاه او را شناخت و گفت:

قاضی نزد من آمد و گفت زن برادرم زنا کرده و اکنون میدانم که حکم به غیر حقیقت داده ام و مغفرت می طلبم.

زن درجواب سلطان گفت: تو را بخشیدم ولی برای من این افراد را حاضر کن تا درباره آنها حکم صادر کنم.

زن مثل گذشته قاضی ، وکیل عابد را هم بخشید اما نوبت به مردی که خود را به غلامی زن  اختیار کرده ولی زن را هزار دینار فروخت رسید واز زن مغفرت طلبید اما زن درجوابش گفت: هرگز خدا تو را نیامرزد.

آنوقت به همه گفت من به دیار خویش برنمیگردم ومیخواهم دراین جزیره فقط به عبادت خدا بپردازم تا زمانی که عمری باقی باشد. بنابراین او مستجاب الدعوه شد و هرچه از خدا میخواست خداوند به او عنایت میکرد.

کلام آخر اینکه : ان الله لایضیع اجر من احسن عملا

 

4)یک لحظه خودداری ویک عمرسربلندی

دریا طوفانی شد و مسافران کشتی ای همه غرق شدند جز زنی که به یک تخته چسبیده بود تا  نجات یابد. تخته چوب زن را به ساحل آورد و زن وقتی به ساحل رسید از شدت خستگی نشست تا کمی استراحت کند که ناگهان مردی غریبه ای را دید که به طرف او می آید . این مرد راهزنی بود که درجزیره بود و برای راهزنی درجزیر سکنی گزیده بود.

مرد ناگهان به زن نزدیک شد ومیخواست به او تجاوز کند اما دید بدن زن به شدت می لرزد و بنابراین از او سئوال کرد چرا اینطور می لرزی من که کاری با تو ندارم فقط میخوام از تو کام بگیرم . زن با صدایی ضعیف گفت من از این عمل تو می لرزم نه از ترس مرگ!

مرد به فکر فرو رفت و ناگهان گفت این منم که باید اینطور از خدای خود بترسم.

مرد توبه کرد و زن را نجات داد. روزی درهوای گرمی با عابدی برخورد کرد و به عابد گفت از خدا بخواه که پاره ابری برسرما بگذارد که تحمل این گرما سنگین است برای ادامه دادن راه .

عابد دعا کرد و آن مرد آمین گفت که ناگهان ابری پدیدار شد و در راه همواره بر سرآنها بود. به دو راهی رسیدن و مرد و عابد باید از هم جدا میشدند و هریک راهی پیش گرفتند اما با کمال تعجب ابر با مرد همراه شد که عابد مرد را صدا کرد و گفت این به برکت آمین گفتن تو بود که این ابر ظاهر شد نه دعای من حال  بگو که چه کار کردی تا به این مرتبه رسیدی؟

عابد با اصرار زیاد مرد را مجبور کرد تا داستان خود را تعریف کند.

عابد گفت: معلوم میشود درسایه گذشتن ازحرام به این مرتبه رسیده ای .

 

5) یک نگاه به نامحرم و جنایتکار بزرگ

کالیس ماروس ، فاتح رومی است که نامش در تاریخ امپراتوری رو به عظمت و حب به وطن یاد شده است. چند سال بعد از مرگش نوشته هایی با دست خط خودش بدست آمد که نامش را ننگین کرد!

کالیس ماروس دراین نوشته ها میگوید:

آنچه برای مردم ستمدیده بعنوان خیرخواهی بردگان و طرفداری از میهن انجام داده ام وخون های بسیار که ریختم ولشکرکشی هایی که کردم  تمامی آنها بجز جنایت چیزی دیگر نبود!

آن کارها بخاطر یک هوس نفسانی واندیشه وپندار شیطانی بود نه بخاطر وطن وستمدیگان!

درروستایی زندگی میکردم دختری را دیدم و با همان نگاه خیانت آمیز دلباخته اش شدم، مدتها به امید رسیدن به وصال آن دخترزیبا صبر کردم تا اینکه بعد از مدتی به جواهر فروشی او را دادند و دختر با شوهرش به روم رفت!

من که دلم به هوای کوی او پر میزد نتوانستم در روستا بمانم و به روم رفتم. پس ا زچندی نهضت بردگان بوجود آمد و درآن انقلاب شرکت کردم و رهبربردگان شدم. همین که قدرت را بدست گرفتم برای آن که به وصال معشوق برسم به بهانه بچگانه ای دستور دادم همه جواهرفروشان را بیاورند وگردن بزنند!!!

بدبختانه معلوم شد که شوهر معشوقه ام درمیان آن بیچاره گان نبوده است وبدنبال این جنایات به کشورهای دیگر لشکر کشی کردم همه این جنایاتهای غیربشری بخاطر رسیدن به آن زن شوهردار بود.

سالها گذشت تا شبی در اردوگاه دو سرباز فاسد زنی فاحشه را به سربازخانه آورده بودند فرمان دادم آن دو سرباز را اعدام کردند ونوبت کشتن آن زن شد وقتی او را به حضورم آوردند معلوم شد آن زن بدکار، همان معشوقه چندین ساله من است که بخاطررسیدن به او زندگیم تباه شد!!!!

 

6) یک نگاه حرام وبه حال کفر مردن

ملاحسن کسی بود که چهل سال برای مسلمانان اذان میگفت. روزی برای گفتن اذان به بالای مسجد رفت پس ا زاتمام اذان یک نگاهی به حیاط منازل اطراف مسجد انداخت که ناگهان چشمش به دختری افتاد که درحال شستشوبود . چشم از این دختر برنداشت تا وقتی که کارهای دختر تمام شد وبه داخل منزل رفت.

وقتی به داخل منزل رفت موذن بدون اینکه حتی نماز خود را بجای آورد رفت درآن خانه و در زد.  پدر دختر در را باز کرد و وقتی چشمش به موذن افتاد با تعجب کرد و علت آمدن او را سئوال کرد.

موذن جواب داد: اگر اجازه بفرمایید به خواستگاری دختر شما آمده ام.

پدر دختر گفت از این پیشنهاد تعجب کرد و گفت : ما مسلمان نیستیم ومذهب ما گبر است، روی این آیین خود نمیتوانیم دختر به مسلمان بدهیم وهرکه بخواهد با ما وصلت کند باید به دین ما درآید!

موذن که وجودش سرشار بود از شهوت کمی سکوت کرد وگفت: حاضرم به دین شما درآیم!

آن مرد که دنبال اشاعه دین خود بود از این پذیرش خوشحال شد و گفت ما دخترمان را به شما میدهیم.

بعد ازمدتی مراسم عروسی انجام شد و دختر را به طبقه فوقانی که روزی موذن دختر را بصورت نیمه عریان دراین مکان دیده بود بردند و داماد که سراز پا نمیشناخت  به سرعت به بالا رفت تا هرچه زودتر آتش شهوت خود را خاموش کند که ناگهان پای او روی یکی از پله ها لغزید وبه شدت به داخل حیاط پرت شد. آنچنان شدت جراحات او شدید بود که درحال کفر و درهمان لحظه ازدنیا رفت بدون آنکه به کام دل خویش برسد!

قرآن میفرماید:" ازهوای نفس پیروی نکن که تو را از را ه خدا گمراه میسازد".

 

کلام آخر: بهترین معلم انسان میتواند توجه به سرگذشت انسانها باشد که میشود با عبرت آموزی راه را برای سعادت خویش باز کرد. نباید فراموش کنیم که :" الم یعلم بان الله یری: آیا انسان نمیدانست که خدا همه چیز را می بیند".

منبع: وبلاگ تا عرش

توصیه های چهارگانه رسول خدا(ص) به فاطمه زهرا(س)

حضرت فاطمه زهرا علیها‌السلام فرمودند: در وقتى که بستر خواب را گسترده بودم، رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) بر من وارد شد، فرمود: اى فاطمه! نخواب مگر آن که چهار کار را انجام دهى:قرآن را ختم کنى، پیامبران را شفیعت گردانى، مؤمنین را از خود راضى کنى، و حجّ و عمره اى را به جا آورى.

این را فرمود و شروع به خواندن نماز کرد، صبر کردم تا نمازش تمام شد.

گفتم: یا رسول اللّه! به چهار چیز مرا امر فرمودى در حالى که بر آنها قادر نیستم

آن حضرت تبسّمى کرد و فرمود:چون قل هو اللّه را سه بار بخوانى مثل این است که قرآن را ختم کرده‌اى.

چون برمن و پیامبران پیش ازمن صلوات فرستى،(اللهم صل علی محمد و آل محمد و علی جمیع الانبیاء والمرسلین ) شفاعت کنندگان تو در روز قیامت خواهیم بود.

چون براى مؤمنین استغفار کنى، آنان همه از تو راضى خواهند شد.

و چون بگویىسُبحانَ اللّه وَ الحَمدُ للّه وَ لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ وَ اللّهُ اکبرُ، حجّ و عمره‌اى را انجام داده‌اى.

 متن حدیث

عَنْ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ علیها السلام قالَتْ: دَخَلَ عَلَىَّ رَسُولُ اللّهِ صلى الله علیه وآله وسلم وَ قَدْ إِفْتَرَشْتُ فِراشى لِلنَّوْمِ، فقالَ: یا فاطِمَةُ لا تَنامى إلاّ وَ قَدْ عَمِلْتِ أَرْبَعَةً:خَتَمْتِ القُرآنَ، وَ جَعَلْتِ الاْنـْبِیاءَ شُفَعائَکِ، وَ أَرْضَیتِ الْمُؤْمِنینَ عَنْ نَفْسِکِ، وَ حَجَجْتِ وَ اعْتَمَرْتِ، قالَ هذا وَ أَخَذَ فِى الصَّلوةِ، فَصَبَرْتُ حَتّى أَتَمَّ صَلاتَهُ، قُلتُ: یا رَسُولَ اللّهِ أَمَرْتَ بِأَرْبَعَة لا أَقْدِرُ عَلَیها فى هذَا الْحالِ

فَتَبَسَّمَ(صلى الله علیه وآله وسلم) وَ قال:إِذا قَرَأْتِ قُل هُوَ اللّهُ أَحَدٌ ثَلاثَ مَرّات فَکَأنَّکِ خَتَمْتِ القُرْآنَ، وَ إِذا صَلَّیتِ عَلَىَّ وَ عَلَى الاْنـْبِیاءِ قَبْلى کُنّا شُفَعاءَکِ یوْمَ الْقِیمَةِ، وَ إِذا اسْتَغْفَرْتِ لِلْمُؤْمِنینَ رَضُوا کُلُّهُمْ عَنْکِ، وَ إِذا قُلْتِ:سُبْحانَ اللّهِ وَ الْحَمْدُ لِلّهِ وَ لا إِلَهَ إِلاَّ اللّهُ وَ اللّهُ أَکْبَرُ، فَقَدْ حَجَجْتِ وَ اعْتَمَرْتِ.

منبع: نامه نیوز

قول های خداوند

شما در زندگی تا چه اندازه به قول هایی که می دهید پایبند هستید؟ اصلاً قول می دهید؟ تا به حال چندبار زیر قولتان زدید؟
این ها سوالاتی است که پاسخ به آنها می تواند پازل شخصیتی شما را نشان دهد.
همه مردم، فرقی نمی کند در ایران باشند و یا در کشورهای دیگر، افراد خوش قول را دوست دارند و دلشان می خواهد که به هر نحوی شده با آنها معاشرت کنند و از ارتباط با افراد بدقول نفرت دارند، چرا که تصور آنها این است که آدم های این چنینی هرگز قابل اعتماد نیستند و نمی توان در برنامه های مهم زندگی با آنها شریک شد.
حقیقت این است که اگر تا به حال سعی نکرده اید که به قول ها و وعده هایی که می دهید پایبند باشید و دوستان و اطرافیان، شما را به عنوان یک آدم بدقول می شناسند، این ویژگی منفی می تواند بسیار خطرناک باشد و به رابطه شما با خداوند نیز سرایت کند و چه چیزی بدتر از آن که آدمی در برابر خداوند متعال نیز بدقولی کند و مدام قول بدهد و زیر قولش بزند؟
اگرچه خداوند متعال آن قدر رحیم و بخشنده و مهربان است که در برابر بدقولی های بندگانش صبر دارد و هیچگاه از بنده خود چشم پوشی نمی کند،اما نتیجه بد قولی های زیاد به خداوند آن است که آدمی در برابر شیطان خوش قول می شود، و روزی ندای شیطان را خواهد شنید که:
«و قالَ الشَّیْطانُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ وَ ما کانَ لِیَ عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاَّ أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لی‏ فَلا تَلُومُونی‏ وَ لُومُوا أَنْفُسَکُم: و چون کار از کار گذشت [و داورى صورت گرفت‏] شیطان مى‏گوید: «در حقیقت، خدا به شما وعده داد وعده راست، و من به شما وعده دادم و با شما خلاف کردم، و مرا بر شما هیچ تسلطى نبود، جز اینکه شما را دعوت کردم و اجابتم نمودید. پس مرا ملامت نکنید«إبراهیم :22»
در این مقاله به معرفی مهمترین بدقولی های آدمی در برابر خداوند متعال می پردازیم، بدقولی هایی که نشان از بی معرفتی آدمی دارد که حتی در برابر آفریدگار خود نیز حاضر به رعایت عهد و پیمان خود نبوده و بارها زیر قولش می زند:
 اگر فرزندی صالح به ما دهی به یقین از شاکران خواهیم بود
یکی از مهمترین عهد شکنی های انسان در برابر خداوند را می توان این آیه شریفه معرفی کرد که بیشتر افراد آن را در زندگی خود تجربه می کنند و از خداوند متعال فرزندی درخواست می کنند و هرچه به پایان دوران بارداری نزدیک می شوند دست به دعا و مناجات برداشته و از خداوند می خواهند تا فرزندی صالح و سالم به آنان عنایت کند:
«هُوَ الَّذی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها لِیَسْکُنَ إِلَیْها فَلَمَّا تَغَشَّاها حَمَلَتْ حَمْلاً خَفیفاً فَمَرَّتْ بِهِ فَلَمَّا أَثْقَلَتْ دَعَوَا اللَّهَ رَبَّهُما لَئِنْ آتَیْتَنا صالِحاً لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرینَ: اوست کسى که (همه) شما را از یک فرد آفرید; و همسرش را نیز از جنس او قرار داد، تا در کنار او بیاساید. سپس هنگامى که با او آمیزش کرد، حملى سبک برداشت، که با وجود آن، به کارهاى خود ادامه مى داد; و چون سنگین شد، هر دو از خدایى که پروردگارشان است خواستند: «اگر فرزند صالحى به ما دهى، به یقین از شاکران خواهیم بود.»«الأعراف:189»
اما هنگامی که فرزند سالم و تندرست متولد شد، زیر قولشان می زنند و عهد و پیمان خود را به کلی فراموش می کنند و می گویند:
اگر فرزند ما سالم است به پدر و مادرش رفته است.
اگر فرزند ما زیباست به برادرش رفته است.
اگر فرزند ما تندرست است به دلیل تغذیه خوب و مناسب مادر بوده است و انگار نه انگار که خداوند این فرزند سالم و تندرست را به آنان عنایت کرده است.
«فَلَمَّا آتاهُما صالِحاً جَعَلا لَهُ شُرَکاءَ فیما آتاهُما فَتَعالَى اللَّهُ عَمَّا یُشْرِکُون: امّا هنگامى که خداوند فرزند صالحى به آنها [= پدران و مادران از نسل آدم ] داد، (موجودات دیگر را در این موهبت مۆثر دانستند; و) براى خدا، در این نعمت که به آنها بخشیده بود، همتایانى قائل شدند; خداوند برتر است از آنچه همتاى او قرار مى دهند»«الأعراف: 190»
اگر پولدار شویم به فقیران کمک می کنیم
یکی دیگر از بدقولی های انسان که خداوند متعال آن را در آیات الهی بیان می کند، این است که آدمی در دوران فقر مدام از خداوند می خواهد که به او ثروتی عنایت کند به این شرط که اگر او ثروتمند شد به فقیران و مستمندان کمک خواهد کرد:
«وَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللَّهَ لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَ لَنَکُونَنَّ مِنَ الصَّالِحینَ: و از آنان کسانى‏اند که با خدا عهد کرده‏اند که اگر از کَرَم خویش به ما عطا کند، قطعاً صدقه خواهیم داد و از شایستگان خواهیم شد.»«توبه:75»
اما جالب این جاست که همین فرد، وقتی از فضل و رحمت خداوند بهره مند می شود و ثروتی در اختیار او گذاشته می شود، قول و قرار های خودش را با خداوند به کلی فراموش می کند:
فَلَمَّا آتاهُمْ مِنْ فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ وَ تَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ: پس چون از فضل خویش به آنان بخشید، بدان بُخل ورزیدند و به حال اعراض روى برتافتند.( التوبة :76)
 اگر مشکلاتم حل شود آدم خوبی می شوم
قبل از کنکور: خداوندا اگر امسال در کنکور قبول شوم آدم خوبی می شوم.
بعد از کنکور: واقعا کلاس هایی که رفتم جواب داد.
قبل از تصادف: خدایا اگر از این تصادف جان سالم به در ببرم تا آخر عمر بندگیت را می کنم.
بعد از تصادف: اگر کسی دست فرمان من را نداشت حتما مرده بود.
و هزاران مثال مانند این دو مثال که افراد در مواقع سختی و گرفتاری و مشکلات به خدای خود صد ها قول می دهند و بعد از رفع مشکلات زیر قولشان می زنند:
«هُوَ الَّذی یُسَیِّرُکُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ حَتَّى إِذا کُنْتُمْ فِی الْفُلْکِ وَ جَرَیْنَ بِهِمْ بِریحٍ طَیِّبَةٍ وَ فَرِحُوا بِها جاءَتْها ریحٌ عاصِفٌ وَ جاءَهُمُ الْمَوْجُ مِنْ کُلِّ مَکانٍ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ أُحیطَ بِهِمْ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ لَئِنْ أَنْجَیْتَنا مِنْ هذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرین: او کسى است که شما را در خشکى و دریا مى‏گرداند، تا وقتى که در کشتیها باشید و آنها با بادى خوش، آنان را ببرند و ایشان بدان شاد شوند [بناگاه‏] بادى سخت بر آنها وَزَد و موج از هر طرف بر ایشان تازد و یقین کنند که در محاصره افتاده‏اند، در آن حال خدا را پاکدلانه مى‏خوانند که: «اگر ما را از این [ورطه‏] برهانى، قطعاً از سپاسگزاران خواهیم شد.» «یونس:22»
اما همین که نجات پیدا می کنند به گناه و فساد و تباهی خود در زمین ادامه می دهند:
«فَلَمَّا أَنْجاهُمْ إِذا هُمْ یَبْغُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّما بَغْیُکُمْ عَلى أَنْفُسِکُمْ مَتاعَ الْحَیاةِ الدُّنْیا ثُمَّ إِلَیْنا مَرْجِعُکُمْ فَنُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ : پس چون آنان را رهانید، ناگهان در زمین بناحقّ سرکشى مى‏کنند. اى مردم، سرکشى شما فقط به زیان خود شماست. [شما] بهره زندگى دنیا را [مى‏ طلبید]. سپس بازگشت شما به سوى ما خواهد بود. پس شما را از آنچه انجام مى‏دادید باخبر خواهیم کرد.» «یونس:23»
آنچه ذکر شد تنها بخشی از مهمترین بدقولی های انسان به خداوند در آیات الهی است، اما سوال پایانی آن است که نتیجه بدقولی های انسان به مردم و به خداوند چیست؟
آیات و روایات اسلامی پیامدهای مختلفی را برای بدقولی بیان کرده اند که در این نوشتار تنها به یکی از آنها اشاره می کنیم، پیامدی با عنوان نفرت خداوند و مردم از شما، چنانچه امیر المومنین علی علیه السلام می فرمایند:

«وَإیّاکَ ... اَن تَعِدَهُم فَتُتبِعَ مَوعِدَکَ بِخُلفِکَ... فَاِنَّ الخُلفَ یوجبُ المَقتَ عِندَ اللّه  وَالنّاسِ؛ بپرهیز از خلف وعده که آن موجب نفرت خدا و مردم از تو مى شود.» « نهج البلاغه، نامه 53»

منبع: بیتوته

با وضو خوابیدن

سوالی داشتم شنیدم که اگر انسان شب قبل از خواب وضو بگیرد و بخوابد برایش تا صبح ثواب نوشته میشود ایا این صحت دارد؟

بله همین طور است که شنیده اید و به فضل الهی ماحرف حضرتعالی را مستند می کنیم؛

معانى الاخبار: از ابو بصیر روایت شده که گفت: شنیدم از حضرت صادق (علیه السّلام) شنیدم از پدرش، از پدرانش نقل مى‏ کرد فرمود: رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) روزى به اصحاب شان فرمودند: کدام یک از شما پیوسته روزه مى‏ گیرد؟ سلمان رحمة اللَّه علیه گفت: من یا رسول اللَّه، فرمودند: کدام یک از شما هر شب ،شب زنده دارى مى‏ کند؟ سلمان گفت: من یا رسول اللَّه، فرمودند: کدام تان هر روز قرآنى ختم مى‏ کند؟ سلمان گفت: یا رسول اللَّه من، یکى از اصحاب آن حضرت به خشم آمد و گفت: یا رسول اللَّه سلمان مردى ایرانى است مى‏ خواهد به ما قریشیان فخر بفروشد، فرمودید: کدامتان پیوسته روزه مى‏ گیرد؟ گفت:من، و حال آنکه در اغلب روزها غذا مى‏ خورد فرمودید: کدامتان هر شب، شب‏ زنده ‏دارى مى‏ کند؟ گفت: من و حال آنکه اغلب شبش را مى‏ خوابد، فرمودید:

چه کسى از شما قرآن ختم مى‏ کند؟ گفت: من، در حالى که در اغلب ساعات روز ساکت است، رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) فرمود:

 اى فلان آرام باش، از کجا مى‏ توانى با نظیر لقمان حکیم بحث کنى‏ از او بپرس تا باخبرت سازد، آن مرد به سلمان گفت: اى ابا عبد اللَّه آیا گمان نکردى که روزه دهر مى‏ گیرى؟ یعنى همیشه؟ سلمان گفت: بلى، مرد گفت: ولى من در اکثر ایام تو را دیده‏ ام که غذا مى‏ خورى؟ گفت: نه چنان است که تصور مى‏ کنى من در هر ماه سه روز روزه مى‏ گیرم و خدا مى‏ فرمایدمَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها ؛هر که کار نیکى انجام بدهد برایش ده برابر آن منظور مى‏ شود .»و شعبان را روزه مى‏ گیرم و آن را به رمضان متصل مى‏ کنم و آن روزه «دهر» همیشه است گفت: آیا گمان نمى‏ کنى شب‏ زنده‏ دارى مى‏ کنى؟

گفت: بلى، گفت: اغلب شب ها را مى‏ خوابى فرمود: آن چنان نیست که فکر مى‏ کنى ولى من ازحبیبم رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) شنیدم مى‏ فرمود: «هر که شب را با طهارت بخوابد مثل این است که همه شب را براى عبادت بیدار مانده است» من با طهارت مى‏ خوابم، گفت: تو نگفتى من هر روز یک قرآن ختم مى‏ کنم گفت: بلى، گفت: در اغلب اوقات روز تو ساکتى، گفت:چنان نیست که فکر مى‏ کنى، ولى من از حبیبم رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله) شنیدم که به على (علیه السّلام) مى‏ فرمود: اى ابا الحسن، مثل تو در امّت من مثل «قل هو اللَّه احد» است. هر که آن را یک بار بخواند یک سوم قرآن را، و هر کس دو بار بخواند، دو سوم قرآن را و هر کس سه بار بخواند همه قرآن را خوانده است، هر کس با زبان، تو را دوست بدارد یک سوم ایمان را، و هر کس تو را با زبان و یا قلب دوست بدارد دو سوم ایمان را، و هر کس تو را با زبان و با قلب دوست بدارد و با دستش تو را یارى کند همه ایمان را کامل کرده است، قسم به خدایى که مرا به حق مبعوث کرده اگر اهل زمین، تو را مثل اهل آسمان دوست مى ‏داشتند، هیچ کس در آتش معذّب نمى ‏شد و من هر روز سه بار «قل هو اللَّه» مى‏ خوانم، آن مرد از بین جمعیت بلند شد مثل اینکه به دهانش سنگى نهاده شده است.

منبع: مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی

آقا یکی دی سیلا سیم موه (خاطره ای از سال 60-59 دومین سال معلمی)

سال 60-59 سال دوم معلمی ام علاوه بر اینکه مدیر راهنمایی دکتر شریعتی شهر چغابل ( هنوز شهر نشده بود) و مسئول سرکشی به مدارس رومشکان (یکی از شهرستانهای استان لرستان) بودم. سالهای اول انقلاب بود. در آن سال از دانش آموزان کلاس اول ابتدایی امتحان نهایی می گرفتند.

دانش آموزان کلاس اول یکی از روستاهای چغابل و احتمالا روستای رشنو یا لالوند در حیاط مدرسه بدون هرگونه صندلی روی زمین خاکی نشسته بودند. یکی از دانش آموزان کنار دیوار (محل عبور آب حیاط از زیر دیوار) نشسته بود و مشغول جواب دادن به سوالات بود.

یک دانش آموز بزرگ تر (در حدود کلاس پنجم) در پشت دیوار از طریق سوراخ محل عبور آب از زیر دیوار تلاش می کرد تا برای دانش آموز کلاس اول که داخل حیاط نشسته بود، تقلب بگوید.

دانش آموز کلاس اول با حالت ترس و نگرانی و در حالتی که گریه می کرد، به بنده گفت آقا ( یکی دی سیلا سیم موه ) یک نفر از داخل سوراخ برایم تقلب می گوید.

اسرار و فواید بسم الله الرحمن الرحیم

از مولای متقیان حضرت علی (علیه‌السلام) روایت شده است: وقتی که بسم الله الرحمن الرحیم بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نازل شد، آن حضرت فرمود: اولین بار که این آیه بر حضرت آدم نازل شد فرمود: تا زمانی که فرزندان من این آیه را قرائت کنند از عذاب (الهی) در امان خواهند بود.(1)

نور دل‌ها

بسم الله نور دل دوستان است، آیینه جان عارفان است، چراغ سینه موحدان است، آسایش رنجوران و مرهم خستگان است، شفای درد و طبیب بیمار دلان است. (2)

سوگند مقدس

جابربن عبد الله انصاری می‌گوید:هنگامی که بسم الله الرحمن الرحیم نازل شدابربه سوی مشرق گریخت وباد آرام گرفت و دریا طوفانی شدوحیوانات گوش فرا دادند وشیطان‌ها از آسمان رانده شدند وخدای متعال به عزت و جلالش سوگند یاد کرد که بسم الله بر هر چه خوانده شد خداوند آن را با برکت گرداند. (3)

درس اول

امام باقر (علیه‌السلام) فرمود: چون حضرت عیسی (علی نبینا و آله و علیه السلام) متولد شد به سرعت رشد کرد تا آن جا که در هفت ماهگی، مادرش دست او را گرفت و نزد معلم برد. در ابتدای تعلیم، معلم گفت: بسم الله الرحمن الرحیم و عیسی (علی نبینا و آله و علیه السلام) آن را تکرار کرد... . (4)

نامی شگفت

در کتاب تفسیر فاتحه الکتاب در بحث مربوط به بسم الله الرحمن الرحیم از مفاتیح الغیب نقل شده است که: یکی از خواص اسم الله جل جلاله این است که چون الف آن را حذف کنند لله باقی بماند و این هم مختص خدای سبحان است لله الامر من قبل و من بعد (5) اگر لام اول لله را بیفکنند، له می‌ماند، آن نیز مخصوص حق تعالی است، زیرا غیر خدا مالکیت حقیقی ندارند له الملک و له الحمد[۶] و اگر لام له را حذف کنند، آن نیز بر ذات او دلالت دارد، مانند هو در قل هو الله احد (7) و (8)

شهر رحمت

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: در بهشت شهری است به نام مدینه الرحمه که بی نهایت زیباست، هر که به آن رسید از زحمت رست و به رحمت پیوست. در آن شهر خانه‌ای است به نام بیت الجلال که درهای بسیار دارد و کلید درهای آن بسم الله الرحمن الرحیم است. چون بنده مؤمن بسم الله را با اخلاص بر زبان راند درها باز شود و از سوی خداوند ندا شود که مُلک این خانه و ولایت این شهر را به تو سپردیم. (9)

سه هزار نام در سه نام

بعضی گفته‌اند: خدای متعال سه هزار نام دارد، هزار نام مخصوص فرشتگان مقرب است که آنان می‌دانند؛ هزار نام مخصوص پیامبران و نهصد و نود و نه نام مربوط به امت‌هاست. خدای سبحان از آن سه هزار نام یک نام را برای خود برگزیده و هیچ ملک مقرب و نبی مرسلی از آن خبر ندارد و این اسم را مخزون سر مکنون گویند.
از آن نهصد و نود و نه اسم که سهم امت‌هاست سیصد اسم در تورات ذکر شده است و سیصد اسم در زبور و سیصد نام در انجیل و نود و نه اسم در قرآن و چون امت محمد (صلی الله علیه و آله) بهترین امت‌هاست خداوند مجموع معانی آن سه هزار نام را در سه اسم خود که در بسم الله الرحمن الرحیم (= الله، رحمن، رحیم) وجود دارد به ودیعت نهاده و هر یک را به معنای هزار اسم خود قرار داده و به امت اسلام ارزانی داشته تا هر بنده‌ای که این اسم و معنای آن‌ها را بداند چنان باشد که تمامی نام‌های خداوند را خوانده و دانسته است.

دهندش ز هر خرمنی خوشه‌ای

بیابد ز هر گوشه‌ای توشه‌ای (10)

بزرگ‌ ترین آیه

شخصی به امام کاظم (علیه‌السلام) عرض کرد: کدام آیه در کتاب خداوند بزرگ تر است؟ حضرت فرمود: بسم الله الرحمن الرحیم (11)

وصیت عارف

عارفی وصیت کرد بسم الله الرحمن الرحیم را بر کفن او بنویسند پرسیدند: این کار چه سودی دارد؟ گفت: چون قیامت بر پا شود و همه مردم از قبر برخیزند، گویم: پروردگارا! برای ما کتابی فرستادی و در عنوان و آغاز آن بسم الله الرحمن الرحیم ثبت کردی، امروز با عنوان کتاب خود با ما رفتار کن. (12)

آثار رحمت الهی

خداوند صفات متعددی دارد ولی در تمام مواقع در کنار عبارت بسم الله؛

الرحمن الرحیم را می‌آورد و خود را با این صفات یاد می‌کند. و حال آن که ممکن بود بگوید بسم الله العلیم الحکیم، بسم الله الجبار المنتقم و همچنین سایر صفات.

نکته مطلب، در جلب قلوب مردم از راه رحمت است. برای جمع آوری مردم هیچ نیرویی بهتر از رحمت ـ که موجد امید است ـ نیست. مردم وقتی امید پیدا کردند حرکت می‌کنند و امید از راه رحمت و بشارت میسر است. پیغمبری که می‌خواهد تمام طبقات مردم را جمع و آنان را امیدوار کند. باید قدرتی در اختیار داشته باشد که به وسیله آن در مردم روح امید ایجاد کند. بشارت و رحمت بهترین ابزار برای ایجاد امید است. از این رو می‌گوید: سبقت رحمته غضبه (13) فضل و رحمتش بر غضبش سبقت دارد.

آوردن رحمن و رحیم در بسم الله باعث امیدواری و تجمع مردم بر گرد پیغمبر است، از این رو تمام مظاهر مختلف اسلام رحمت معرفی شده است، قرآن را هدی و رحمه للمؤمنین (14) رسول را و ما ارسلناک الا رحمه للعالمین (15)

واشداء علی الکفار رحماء

بینهم (16) برمی‌شمرد. (17)

جاذبه آیه رحمت

یکی از مردم ژاپن که به اسلام گروید در بخشی از نامه‌اش می‌نویسد: بسیاری از مردم ما در ژاپن در واقعه هیروشیما و نابودی و مجروح و مقتول شدن هزاران انسان، حتی ادیان خود را از دست دادند زیرا این حمله وحشیانه از سوی کشوری به ما صورت گرفت که از خدا و از مسیح و مذهب دم می‌زد ـ یعنی آمریکا ـ جمعی از در گذشتگان آن فاجعه از نزدیکان خود من بودند لذا من از جنگ و خشونت نفرت دارم و به رحم و عدالت و احسان و ایمان به خدای رحیم و عادل کشش دارم... برای من بیان شد که نخستین آیه‌ای که بر پیغمبر (صلی الله علیه و آله) نازل شد، بسم الله الرحمن الرحیم است که در آن دو بار از رحمت خداوند سخن به میان آمده است و یکصد و چهارده بار در قرآن تکرار گردیده و هر مسلمانی علاوه بر ضرورت قرائت آن در نمازهایش قبل از شروع هر کار باید بسم الله الرحمن الرحیم بگوید... و من برای همین امور حیاتی مسلمان شده‌ام.(18)

زیان غفلت

عبد الله بن یحیی می‌گوید: به محضر علی (علیه‌السلام) مشرف شدم و هنگامی که خواستم بر روی تخت بنشینم پایه آن شکست و بر زمین افتادم و سرم آسیب دید.

حضرت علی (علیه‌السلام) فرمود: شکر خداوندی را که کفاره گناهان شیعیان ما را در دنیا قرار داد تا همین جا پاک شوند. عبد الله می‌‌گوید: عرض کردم: چه گناهی کرده‌ام که شکسته شدن سرم کفاره آن باشد؟ حضرت فرمود: وقتی که نشستی بسم الله نگفتی.(19)

جامع ترین نام

در کتاب آیه شریفه بسمله در فرهنگ اسلامی آمده است: محققان و مفسران علوم قرآنی برای اثبات این نکته که کلمه جلاله الله همانا جامع ترین نام برای ذات احدیت است، به دلایلی استناد کرده‌اند که به چند نمونه آن اکتفا می‌شود:

۱ـ اسمای دیگر الهی غالبا به عنوان صفت برای کلمه جلاله الله به کار می‌رود بدون آن که کلمه جلاله الله به عنوان صفت برای دیگر اسمای الهی واقع شود به عنوان مثال صحیح است گفته شود: الله العالم ولی نمی‌توان گفت: العالم الله لذا در قرآن می‌خوانیم

ان الله سمیع علیم و نمی‌خوانیم: ان سمیعا علیما الله و....

۲ـ توصیف قدرت مطلقه حاکم بر نظام هستی با عنوان الله مخصوص مسلمانان جهان است و مذاهب دیگر از معبود حقیقی مسلمانان با همین نام یاد می‌کنند نه اسمای دیگر الهی.

۳ـ در مقام ابراز شهادتین و قبول اسلام و بیان توحید و یگانه پرستی باید گفت: اشهد ان لا اله الا الله و نمی‌توان گفت:

اشهد ان لا اله الا العلیم یا الا الخالق، الا الرازق و....

۴ـ تبادر ذهنی. آدمی اصولا با شنیدن لفظ جلاله بدون قرینه شدن لفظ دیگری به یاد معبود و معشوق حقیقی می‌افتد. پس یک مسلمان با ذکر لفظ جلاله الله گویی تمامی اسما و صفات حضرت حق (جل و جلاله) را بیان نموده است چون که صد آمد نود هم پیش ماست.(20)

برکات نام او

بسم الله الرحمن الرحیم: به نام او که زبان‌ها گویا شده به نام او، جان‌‌ها شیدا شده به نام او، بیگانه آشنا شده به نام او، زشت‌ها زیبا شده به نام او، کارهاهویدا شده به نام او، راه‌ها پیدا شده به نام او. به نام او که چشم‌ها گریان به نام او، دل‌های عارفان سوزان به نام او، سرهای والهان خروشان به نام او، تن‌های عاشقان پیچان به نام او.(21)

دستور العمل

یکی از عارفان گفته است: هر که مشکلی دارد و از تدبیر و حل آن عاجز است در روز جمعه پس از ادای نماز عصر هیچ ذکری نخواند و با حضور قلب کامل دو نام رحمن و رحیم را ـ که مخصوص خدای سبحان است ـ به صورت ندا تا غروب آفتاب تکرار کند و پس از ان سر به سجده بگذارد و حاجتی که دارد از خداوند بخواهد، البته بر آورده شود.(22)

شفای قیصر

قیصر روم به سر دردی شدید مبتلا شده بود که تمام پزشکان از درمان او عاجز ماندند. نامه‌ای به محضر امیرمؤمنان علی (علیه‌السلام) نوشت و گزارش حال خود را به آن حضرت عرض کرد.

امام علی (علیه‌السلام) کلاهی را نزد وی فرستاد و فرمود: آن را بر سر نهد تا شفا یابد. قیصر چون آن را بر سر گذاشت فورا شفا یافت و بسیار تعجب کرد. دستور دارد آن کلاه را بشکافند و ببینند داخلش چیست.

وقتی که آن را شکافتند کاغذی در آن یافتند که نوشته بود بسم الله الرحمن الرحیم قیصر روم دریافت که شفای او از برکت بسم الله بود و برای همین مسلمان شد. (23)

آغاز نامه‌ها

امام صادق (علیه‌السلام) فرمود: پیش از اسلام، مردم در آغاز نامه‌های خود می‌نوشتند بسمک اللهم ـ پروردگارا! به نام تو ـ و چون آیه شریفه انه من سلیمان و انه بسم الله الرحمن الرحیم (24)نازل شد، از آن پس در ابتدای نامه می‌نوشتند:

بسم الله الرحمن الرحیم.(25)

* مرحوم علامه مامقانی رحمت الله علیه (متوفای ۱۳۵۱ق) در کتاب سراج الشیعه فی آداب الشریعه (ص ۱۷۹ ـ ۱۸۰) از نوشتن بسم الله به بهترین خط ممکن در صدر نامه‌ها به عنوان یک امر مستحبی یاد کرده است. (26)

سرچشمه مهربانی‌ها

درباره تفسیر الرحمن الرحیم می‌خوانیم که: در آن اشاره‌ای است که نعمت‌‌های سرشار و پراکنده ـ در دو جهان ـ تماما از خداوند است و برای اوست رحمت همگانی دنیا و رحمت ویژه عالم آخرت.

در روایت آمده است که: الرحمن همان (کسی) است که به روزی بندگانش شدیدا متمایل است و مواد روزیش را از آنان نبرد اگر چه آنان فرمانش نبرند. و علی (علیه‌السلام) فرمود (خداوند) رحیم است به بندگان مؤمن. و از رحمت اوست که صد رحمت آفرید و از آن، رحمت واحدی در همه آفریدگان قرار داد و با آن رحمت واحد، مردم به یکدیگر مهربان و دلسوزند.(27)

سیره مشترک

ادب دینی شروع کار با نام خدا، تنها ره آورد پیامبر خاتم (صلی الله علیه و آله) نیست، بلکه از طلیعه نامه حضرت سلیمان (علی نبینا و آله و علیه السلام) به ملکه سبأ بر می‌آید که سایر پیامبران نیز کارها و مکتوبات خود را با کلمه طیبه بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ آغاز می‌کردند: قَالَتْ یَا أَیُّهَا المَلؤا إِنِّی أُلْقِیَ إِلَیَّ کِتَابٌ کَرِیمٌ * إِنَّهُ مِن سُلَیْمَانَ وَإِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ (28) و از روایات اهل بیت (علیهم السلام) استفاده می‌شود که همه کتب آسمانی با مضمون این کریمه آغاز شده است (29) و این سیره مشترک همه پیامبران الهی بوده است و در نامه کریمانه حضرت سلیمان (علی نبینا و آله و علیه السلام) نیز پس از نام خدا، دعوت به پذیرش توحید مطرح شده است: أَلَّا تَعْلُوا عَلَیَّ وَأْتُونِی مُسْلِمِینَ (30) و نباید پنداشت که در این نامه توحیدی، سلیمان پیامبر نام خود را بر نام خدا مقدم داشته است: إِنَّهُ مِن سُلَیْمَانَ وَإِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ ؛ زیرا جمله نَّهُ مِن سُلَیْمَانَ ادامه سخن گزارشگر (ملکه سبأ) است، نه طلیعه نامه حضرت سلیمان. (31) و (32)

بسم الله در قرائت قرآن

الف: اول سوره‌ها: چون بسم الله در ابتدای همه سوره‌ها یکی از آیات قرآن است، هنگام تلاوت از اول سوره‌ها، گفتن بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ واحب است. به جز سوره توبه (=برائت) که بدون بسم الله نازل شده است و نباید آن را در اول سوره برائت بخوانند.

ب: وسط سوره‌ها: در صورت شروع قرائت از وسط سوره‌ها، می‌توان بدون بسم الله یا با بسم الله شروع کرد. هر چند خواندن بسم الله الرحمن الرحیم فضیلت و ثواب زیادی دارد، ولی در وسط سوره برائت بهتر است بدون بسم الله و تنها با اعوذ بالله خوانده شود تا نشانه‌ای باشد از این که در ابتدای سوره برائت بسم الله وجود ندارد. (33)

* کسی که قرآن می‌خواند از هر جای قرآن باشد، (اول، وسط و یا آخر سوره) قبل از گفتن بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ مستحب است بگوید: اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

ـ پناه می‌برم به خداوند از شیطان رانده شده ـ(34)

خداوند متعال در سوره نحل به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) می‌فرماید: فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ (35) هنگامی که قرآن می‌خوانی، از شر شیطان مطرود به خدا پناه بر

علت تقدم اعوذ بالله بر بسم الله

سؤال: چرا اعوذ بالله را بر بسم الله مقدم داشتند؟

پاسخ: اعوذ بالله مثل صابونی است که با آن جامه‌های آلوده و چرکین را پاک می‌سازند؛ چون بنده عازم تلاوت‌ قرآن شود، دهان آلوده به نامشروعات باشد، چون اعوذ بالله گوید دهان و زبان او پاک شود و شایسته آن گردد که کلام احدی را بر زبان گذراند.(36)

هنگام درماندگی

حضرت علی (علیه‌السلام) فرمود: من از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) شنیدم که فرمود: هر گاه به شدت در تنگنا قرار گرفتی و درمانده شدی بگو بسم الله الرحمن الرحیم و لاحول ولا قوه الا بالله العلی العظیم که به برکت این کلمات، بلاها و آفت‌ها از تو دور گردد و از آن‌ها مصون و محفوظ بمانی.(37)

آمرزش الهی

در کتاب تفسیر فاتحه الکتاب در بحث مربوط به بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ و آمرزش الهی و مهربانی او آمده است: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: روز قیامت بنده‌ای از اهل ایمان را حاضر کنند، به او خطاب شود ای بنده من! از نعمت من در معصیت استفاده کردی، هر چه نعمتم را بیشتر کردم تو بیش‌تر به گناه آلوده شدی.
بنده از خجالت معصیت سر به زیر می‌افکند. خطاب شود که ای بنده من! سر بردار که همان ساعت که معصیت کردی تو را آمرزیدم.[۳۸]

بنده‌ای دیگر را حاضر کنند که به خاطر زیادی گناهانش سرافکنده است و از خجلت گناه در درگاه الهی می‌گرید.

به او خطاب شود: ای بنده من! آن روز که گناه می‌کردی و می‌خندیدی تو را (رسوا و) شرمسار نساختم، امروز که خجالت می‌کشی و گناه نمی‌کنی و زاری می‌کنی چگونه تو را عذاب کنم، گناهانت را بخشیدم و به تو رخصت ورود به بهشت دادم.(39)

درسی از پیامبر (صلی الله علیه و آله)

روایت شده است: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) آیه شریفه بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ قرائت کرد و آن را بیست بار تکرار نمود تا در معناهای آن اندیشه کند، و ابوذر می‌گوید: رسول خدا یک شب این آیه شریفه را تلاوت نمود و تکرار کرد: إِن تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبَادُکَ وَإِن تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّکَ أَنتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (40) (41) (گر آن‌ها را مجازات کنی، بندگان تواند ـ و قادر به فرار از مجازات تو نیستند ـ؛ و اگر آنان را ببخشی، توانا و حکیمی.)

راه درمان یأس

برخی از بزرگان گفته‌اند: افتتاح سوره‌های قرآن با بسم الله و آغاز شدن کتاب خداوند با سوره فاتحه و قرار گرفتن بسم الله در ابتدای این سوره، دلیل قاطع است بر وسعت رحمت خداوند. دقت در همین امر بهترین و مؤثرترین درمان درد ناامیدی است. توجه به این مسأله که منشأ نزول قرآن همانا رحمت واسعه الهی است، مستلزم آن است که رهروان حقیقت در قبول امتثال امر الهی تعجیل کنند و از اکراه و سستی بپرهیزند تا امیدشان قوی‌تر گردد و ایمان و یقین داشته باشند که خداوند با قرار دادن بسم الله در آغاز قرآن و سوره فاتحه و توصیف ذات خود با رحمن و رحیم چگونه می‌شود که بر بندگان خود رحم نفرماید.

آورده‌اند که: سائلی بر در عمارتی با شکوه رسید و چیزی خواست، بر خلاف انتظارش چیز کمی به او دادند.

تبری آورد و خواست آن بارگاه را خراب کند. پرسیدند: چرا چنین می‌کنی؟ به صاحب عمارت گفت: یا خانه مطابق عطایت بساز و یا این که فراخور عمارت و درگاهت عطا کن. این بخشش اندک با این در بزرگ نمی‌سازد.(42)
منبع:سبطین

خصلت های خوب سگ

خوشا به حال مؤمنی که زندگی اش (برای یافتن بعضی از صفات نیک) مانند زندگی (معنی دار) سگ باشد، چون در این حیوان 10 خصلت نیکو وجود دارد:

1-سگ در میان مردم قدر و قیمتی ندارد و این حال مسکینان است.

2-سگ، مال و ثروت و ملکی ندارد، و این صفت مجردان است.

3-سگ، خانه و لانه معینی ندارد و هر کجا که برود، رفته است و این حال متوکلان است.

4-سگ اغلب اوقات گرسنه است و این عادت صالحان است.

5-سگ اگر از صاحب خود تازیانه بخورد باز هم در خانه او را رها نمی کند و این عادت مریدان است.

6-سگ، درشب تنها مدت کمی می خوابد و این حال دوستداران خداست.

7-سگ، با آن که رانده می شود و ستم می کشد ولی وقتی او را صدا می زنند بدون دلگیری باز می گردد و این نشانه فروتنان است.

8-سگ، از خوراکی که صاحبش به او می دهد، راضی است و این حال قانعان است.

9-سگ بیشتر اوقات ساکت و خاموش است، و این علامت خائفان است.

10-سگ، وقتی می میرد، از خود میراثی به جای نمی گذارد و این حال زاهدان است.

منبع: تاملی در دعای ماه رجب

سیزده خط زندگی (گابریل گارسیا مارکز)

خط اول:

دوستت دارم، نه به خاطر شخصیت تو، بلکه بخاطر شخصیتی که من در هنگام با تو بودن پیدا میکنم.

خط دوم:

هیچکس لیاقت اشکهای تو را ندارد و کسی که چنین ارزشی دارد باعث اشک ریختن تو نمیشود .

خط سوم:

اگر کسی تو را آنطور که میخواهی دوست ندارد، به این معنی نیست که تو را با تمام وجودش دوست ندارد .

خط چهارم:

دوست واقعی کسی است که دستهای تو را بگیرد ولی قلب تورا لمس کند .

خط پنجم:

بدترین دلتنگی برای کسی آن است که در کنار او باشی و بدانی که هرکز به او نخواهی رسید .

خط ششم :

هرکز لبخند را ترک نکن، حتی وقتی ناراحتی چون هر کس امکان دارد عاشق لبخند تو شود.

خط هفتم :

تو ممکن است در تمام دنیا یک نفر باشی، ولی برای بعضی افراد تمام دنیا هستی .

خط هشتم :

هرگز وقتت را با کسی که حاضر نیست وقتش را با تو بگذراند، نگذران .

خط نهم :

شاید خدا خواسته است که ابتدا بسیاری افراد نا مناسب را بشناسی و سپس شخص مناسب را، به این ترتیب وقتی او را یافتی بهتر می توانی شکر گزار باشی .

خط دهم :

به چیزی که کذشته غم مخور، به آنچه پس از آن آمد لبخند بزن .

خط یازدهم :

همیشه افرادی هستند که تورامی آزارند، با این حال همواره به دیگران اعتماد کن وفقط مواظب باش که به کسی که تو را آزرده ، دوباره اعتماد نکنی .

خط دوازدهم :

خود را به فرد بهتری تبدیل کن و مطمئن باش که خود را می شناسی قبل از آنکه شخص دیگری را بشناسی و انتظار داشته باشی او تو را بشناسد .

خط سیزدهم :

زیاده از حد خود را تحت فشار نگذار ، بهترین چیزها در زمانی اتفاق می افتد که انتظارش را نداری .

سپیدار سبز

 

خاطره سید حسن خمینی بمناسبت درگذشت گابریل گارسیا مارکز

سال‌های آغازین دهه 80 شمسی بود که سفری به کوبا داشتم. فیدل کاسترو قبل از آن به ایران آمده بود و یک‌بار در حرم امام و بار دیگر هم در جماران او را ملاقات کرده بودم و هر دو بار مرا به اصرار -البته به احترام امام- به کوبا دعوت کرده بود و گفته بود هدفش آن است که احترام خود را به امام خمینی نشان دهد. تابستان همان سال راهی کوبا شدم.



شب اول سر میز شام کاسترو از علاقه من به ادبیات آگاه شد و گفت که گابریل گارسیا مارکز در کوباست، آیا مایلم که او را ببینم؟ من همان سال‌ها با آثار او آشنا شده بودم و با کمال میل استقبال کردم. فردای آن روز، پیرمرد با تواضع کامل به اقامتگاه هیات ما آمد. عصایی در دست داشت و به گمانم مشکل راه می‌رفت. درباره رئالیسم جادویی صحبت شد. احساس کرد در کلام من کنایه‌ای است به کتاب آیات شیطانی که نویسنده‌اش مدعی است آن را به سبک مذکور نگاشته است. کلام را به آن حوزه کشاند و به‌شدت از کتاب یادشده انتقاد کرد‌.

گفتم اتفاقا در ایران برخی کوشیده‌اند در نقد این کتاب‌، تکلیف آن را از رئالیسم جادویی جدا کنند. پرسید مگر این حرف‌ها در آن‌سوی دنیا هم مطرح است؟ و بعد خود بلافاصله گفت «هزارویک‌شب و قالیچه پرنده» پیشتاز این سبک است.



حرف‌هایی داشتم اما گذاشتم او سخن بگوید. مارکز کم‌حرف بود و به نظرم از ادبیات ما اطلاع چندانی نداشت.

وی حضور گرم و مغتنمی داشت و بسیار مودب بود. می‌گفت ماه‌هایی از سال را میهمان کاسترو است ولی به گمانم گفت که زندگی‌اش در مکزیک مستقر است.

آخر‌الامر چند عکس به یادگار گرفتیم که نمی‌دانم کجاست. یکی از دوستان که به طور اتفاقی ترجمه فارسی کتاب «صدسال تنهایی» او را در سفر همراه داشت، از مارکز خواست تا کتابش را امضا کند. وی این کار را کرد ولی به نظرم با اکراه. شاید به این جهت که چاپ کتابش را بدون اجازه و حق‌التالیف نمی‌پسندید. به‌نوعی هم که بفهمیم پرسید مگر کتاب‌های من به فارسی ترجمه شده است؟ بعد‌ها شنیدم که او داستان دیدارمان را در جایی -گویا با نشریه‌ای فرانسوی زبان- تعریف کرده است، اما هنوز آن را ندیده‌ام.

«خدایش رحمت کند، شاید فرصتی دست داد و بیشتر درباره صحبت‌های آن شب نوشتم.»

منبع: پوتال امام خمینی

قمر در عقرب و خصوصیات هر سیاره

ایام منحوس و قمر در عقرب را باید دانست و بعد شروع به هر عملی کرد چرا که اگر قمر در عقرب باشد یا ایام منحوس باشد کار یا عمل شما معکوس جواب میدهد مثلا شما برای یک نفردعای محبت نوشته اید در تاریخ هشتم یا نهم ماه در صورتی که طالع آن فرد سرطان می باشد و قمر در عقرب است ، و به جای محبت جدایی نتیجه میدهد .

امیدوارم دقت کافی در این موارد را داشته باشید.

هر طالع در هر ماه چند روز قمر در عقرب ومنحوس می باشد ، و در این روزها باید شروی به سفر نکرد ویا عقد و ازداج نکرد و.....

مگر در بغض و آوارگی برای آن شخص که اگر قمر در عقرب باشد به طور دایم باقی می ماند مگر آنکه باطل شود.

این ایام منحوسه هر طالع میباشد.

حمل : از روز 16 تا نصف روز 18 نحس می باشد .

ثور : از روز 13تا نصف روز 15نحس می باشد .

جوزا : از روز 11تا نصف روز 13نحس می باشد .

سرطان : از روز 8تا نصف روز 10نحس می باشد .

اسد : از روز 6 تا نصف روز 8 نحس می باشد .

سنبله : از روز 3 تا نصف روز 5 نحس می باشد .

میزان : از روز 1 تا نصف روز 3 نحس می باشد .

عقرب : از روز 28تا نصف روز 30نحس می باشد .

قوس : از روز 26تا نصف روز 28نحس می باشد .

جدی : از روز 23تا نصف روز 26نحس می باشد .

دلو : از روز 21تا نصف روز 23نحس می باشد .

حوت : از روز 19تا نصف روز 21نحس می باشد

خصوصیات هرسیاره

زحل:ساعتی نیکوست در این ساعت تجارت زراعت و عقد قرارداد خوب است و همچنین در این ساعت انجام طلسم و .. نتیجه خوب میدهد و کسی که در این ساعت به دنیا آید صاحب دولت و عمر طولانیست.

مشتری:این ساعت ساعتی نیکوست و مناسب است برای شروع کار دیدار مریض خرید و فروش و بریدن و خریدن لباس نو و طلب حاجت از پروردگار وفرزندی که در این ساعت به دنیا بیاید از نیکو کاران و صالحان روزگار می شودو شایسته نیست در این ساعت به دیدار کافر و مفسد رفتن و کارهای خلاف و پنهان انجام دادن.

مریخ:ساعتی خوب است برای پوشیدن رخت نو و خوب نیست برای دیدار از دولت مردان شکار و انجام طلسمات و کودکی که در این ساعت به دنیا بیایدبه ریختن خون علاقه مند است.

الشمس:ساعتی خوب است برای بریدن و پوشیدن لباس نو و خرید و فروش وانجام طلسمات خوب وخوب نیست برای انجام طلسمهای شر و حسد و فرزندی که در این ساعت به دنیا آید دارای عمری طولانی و دانشی زیاد میباشد.

الزهره:ساعتی خوب است برای ازدواج و مسافر ت و طلسم های نیکو و عیادت از مریض و بریدن و پوشیدن لباس نو و کسی که در این ساعت متولد شود دوست دار خوشی و شادی و تفریح می باشد و شایسته نیست در این ساعت آموزش دادن به کودک و شروع کارهای بزرگ و انجام طلسم های شر.

عطارد:ساعتی خوب است برای تعلیم به کودک و آموزش و نوشتن و انجام طلسم های الفت و محبت و شروع کارهای جدید و تعمیرات و کسی که در این ساعت به دنیا می آید عالم و باهوش و زیرک می شود و شایسته نیست در این ساعت حجامت کردن بریدن لباس نو و مسافرت و انجام کارهای پنهانی و معالجه بیمار.

القمر:ساعت خو بی است برای پیغام فرستادن و حجامت کردن و خوردن دارو مسافرت و انجام کارهای صواب
بطور کلی روزهای هفته و ساعات شبانه روز هرکدام به دو قسمت سعد و نحس تقسیم میشوند که هردو آن ها شامل بخش های اکبر و اصغر هستند و به یکی از سیارات منسوبند.

به عنوان مثال روز های هفته و سیارات منسوب به آن ها چنین اند.

شنبه --------- زحل ------- نحس اکبر

یکشنبه ------ شمس ------- سعد اکبر

دوشنبه ------ قمر --------- سعد اصغر

سه شنبه ----- مریخ ------- نحس اصغر

چهارشنبه --- عطارد ------ سعد اصغر

پنج شنبه ---- مشتری ------ سعد اکبر

جمعه ------- زهره ------- سعد اکبر

این مطلب را به همراه ایام هفته و مبحث قمر در عقرب و روزهای نحس و محاسبه برج ها و خواص مد نظر بگیرید زیرا تمام این مطالب با هم مرتبط است

ساعات سعد ونحس ، وقت دعا و طلسمسته : اداب نوشتن دعا , دانستنی های دعا , آموزش های طلسم , تسخیرات ,
ساعات شبانه روز (ساعات سعد ونحس

یکی از موارد مهمی که در این علم باید از آن آگاه بود شناخت ساعات مختلف شبانه روز میباشد.!! یعنی اینکه بدانیم کدام ساعت و زمان برای چه کاری مناسب است یکی از موارد مهمی که از این موضوع در آن استفاده میشود امر دعا نویسی میباشد که شخصی که برای امری دعایی مینویسد اگر این کار را در ساعت مناسب انجام ندهد چه بسا نتیجه معکوس حاصل میگردد . بهتر است بگوییم یکی از شرایط مهم در انجام امور مربوط به این علم آگاهی از این ساعات میباشد

منبع: راز محبوب

 

مادر ( به مناسبت روز مادر و روز زن)

گوینــــــــد مـــــرا چـــو زاد مـادر

روی کـــاناپه، لمـــــیدن آموخت

شب ها برِ ماهــــــواره تا صبــح

بیـدار نشست و دیــــدن آموخت

برچهـــره، سبوس و ماست مالید 

تا شیوه ی خوشگلیـــدن آموخت

بنــــمود «تتو»دو ابروی خویش 

تا رســم کمان کشـیدن آموخت 

هـــر ماه برفـــــــت نزد جــــراح

آیین چـــروک چیــــــدن آموخت

دستـــــــــم بگـــرفت و برد بازار

همـــــواره طلا خریدن آموخت

با دایــــــی و عمه های جعـــلی

پز دادن  و قُمپــــــزیدن آموخت

با قوم خودش ، همیــــشه پیوند

از قــــوم پـدر، بریـــــدن آمـوخت

پای تلفــــن دو ساعت و نیــــــم

گل گفتن و گل شنیـــدن آموخت

هر وقت ناهار و شام ما سوخت

از پیک، مدد رسیــــدن آموخت

بابام چـــــــو آمد از سر کـــــــار

بیماری و قد خمیـــــــدن آموخت

منبع: http://amomostafa.blogfa.com

 

گویند مــــرا چــــــــــو زاد مادر

پستان به دهان گرفتن آموخت

شبها بـــــــر گاهــــواره ی من

بیدار نشست و خفتن آموخت

دســــتم بگرفت و پا به پا بــرد

تا شیوه ی راه رفتن آمــــوخت

یک حـــرف و دو حــرف بر زبانم

الفاظ نهـــاد و گفــتن آمـــوخت

لبخـــند نهـــــــاد بـــر لب مـــن

بر غنچه ی گل شکفتن آموخت

پس هستی من ز هستی اوست

تا هستم و هست دارمش دوست

منبع: http://irajmirza-sher.blogfa.com

تبریک سال 93

دوستان و عزیزان بازدیدکننده

ای خدای دگرگون کننده دلها و دیده ها ای تدبیر کننده روز و شب ای دگرگون کننده حالی به حالی دیگر حال مارا به بهترین حال دگرگون کن

باز عالم و آدم و پوسیده گان خزان و زمستان خندان و شتابان به استقبال بهار میروند تا اندوه زمستان را به فراموشی سپارند و کابوس غم را در زیر خاک مدفون سازند

و آنگه سر مست و با وجد و نشاط و با رقص و پایکوبی با ترنم این سرود طرب انگیز نو روز و جشن شگوفه ها را بر گذار می نمایند . . .

سال نومی شود و زمین نفسی دوباره می کشد.برگ ها به رنگ در می آیندوگل ها لبخند می زند و پرنده های خسته بر می گردند و دراین رویش سبز دوباره...من...تو...ما... کجا ایستاده اییم.سهم ما چیست؟..نقش ما چیست؟...پیوند ما در دوباره شدن با کیست؟...

اینجانب مدیر وبلاگ یادها و خاطره ها به کلیه شما عزیزان بازدیدکننده سال نو را تبریگ گفته و برای یکایک شما عزیزان در این سال از خدای متعال سلامتی، سرور، سعادت و نیکبختی و عاقبت بخیری مسئلت می نمایم.

پیامک های مخصوص سال 1393

یک عالمه عطر بید تقدیم تو باد

تبریک بسی شدید تقدیم تو باد

تنها دل و قلوه ایست دارایی ما

این هم دم صبح عید تقدیم تو باد

.

دوباره معجزه آب و آفتاب و زمین

شکوه جادوی رنگین کمان فروردین

شکوفه و چمن و نور و رنگ و عطر و سرود

سپاس و بوسه و لبخند و شادباش و درود

.

با دلبرکی تازه تر از خرمن گل

از دست مده جام می و دامن گل

زان پیشترک که گردد از باد اجل

پیراهن عمر ما چو پیراهن گل

.

پروردگارا در این روزهای پایانی سال به خواب عزیزانم آرامش،

به بیداریشان آسایش، به زندگیشان عافیت، به عشقشان ثبات، به مهرشان وفا،

به عمرشان عزت، به رزقشان برکت و به وجودشان صحت عطا بفرما

.

اینک بهار تا دروازه هاى شهر رسیده و رستاخیز دوباره در گیتى دمیده

و من در دعایی خاضعانه به درگاه مدبر هستی احسن الحال را برای شما آرزو میکنم !

نوروز مبارک

.

موش و بقر و پلنگ و خرگوش و شمار

زین چهار چو بگذری نهنگ آید و مار

آنگاه به اسب بر گوسفند است حساب

میمون و مرغ و سگ و خوی آخر کار

سال نو مبارک

.

لحظه ای که سال تحویل میشه ، تنها لحظه ایه که بی منت به من لبخند می زنی ؛

کاش هر ثانیه برای من سال تحویل باشه تا لبخند همیشه مهمون لبهات بمونه !

.

چو صبح رایت خورشید آشکار کند

ز مهر قبله افلاک زرنگار کند

رسید موسم نوروز و گاه آن آمد

که دل هوای گلستان و لاله زار کند

.

اینا خط های آخر دفتر امسال منه :

ـــــــــــــــ

توی این روزهای آخر سال ۹۲ یه جمله یادگاری برام بنویس !

.

لحظات از آن توست؛ آبی ، سبز، سرخ، سیاه، سفید

رنگهایی را که بایسته است بر آنها بزن، روزهایت رنگارنگ !

سال نو مبارک

.

بهار تکرار گل است و بهشت تکرار بهار

.

توی این روزای آخرسال ۲تا جمله هست که باید بگم :

اول تشکر برای بودنت توی سال گذشته

دوم آرزو برای داشتنت توی سال آینده

سال نو مبارک

.

بهار ، فصل غنچه‌ها ، فصل شکفتن است

لبهایتان همیشه بهاری باد !

.

شیشه عطر بهار، لب دیوار شکست و همه جا پر شد از بوی خدا، همه جا آیت اوست !

نوروزتان مبارک

.

اسفند رو به پایان است، وقت کوچ کردن به فروردین ؛ وقت بخشیدن و صاف کردن دل،

پس مرا ببخش اگر با نگاهی یا صدایی یا زبانی بر دلت ترکی انداختم !

.

بهار ثانیه ثانیه پیشتر می آید و اینجا کسی هست که به اندازه‌ی تمام شکوفه های بهاری برایت آرزوهای خوب دارد

.

بهار نزدیک است و هوا پر شده ازدوستت دارم”هایی که به بادها سپرده ام ، کاش پنجره ات باز باشد

.

من به صد خواهش و منت ز خدا خواسته ام

که در این ساعت خیر

مرغ آمین به سراغت آید

و دعایی که تو بر لب داری، به اجابت ببرد !

سال نو مبارک

.

گشت گرداگرد مهر تابناک ایران زمین

روز نو آمد و شد شادی برون زندر کمین

ای تو یزدان ، ای تو گرداننده ی مهر و سپر

برترینش کن برایم این زمان و این زمین

.

آیینه ی روزگار لبخند خداست

آرامش سبزه زار لبخند خداست

از عطر نگاه باغها دانستم

نام دگر بهار لبخند خداست

.

ای کاش هر روزمان نوروز باشد تا نو شویم خودمان، اندیشه هایمان و عشقمان به همه زیبایی ها

سال نو مبارک

.

عید را دوست دارم ، آن زمانی که دست به کار میشوم برای خانه تکانی دلم؛ دلخوشم به همین گرد و خاک خاطرات تو

.

بر ما سالی گذشت و بر زمین گردشی و بر روزگار حکایتی، امید آنکه کهنه رفته باشد به نیکویی و این نو همی آید به شادی

سال نو مبارک !

.

فرا رسیدن نوروز باستانی، یادآور شکوه ایران و یگانه یادگار جمشید جم

بر همه ایرانیان پاک پندار ، راست گفتار و نیک کردار خجسته باد !

.

با آرزوی ۱۲ ماه شادی

۵۲ هفته پیروزی

۳۶۵ روز سلامتی

۸۷۶۰ ساعت عشق

۵۲۵۶۰۰ دقیقه برکت

۳۱۵۳۰۰۰ ثانیه دوستی !

سال نو مبارک

.

دقت کردین توی خونه تکونی های عید بعضی وقتا یه وسایل یا یه عکسهایی رو پیدا میکنید

که شمارو میبرن توی عالم خاطرات و روزهای گذشته

و وقتی به خودتون میاید متوجه میشید که یه ۱۰دیقه ای رفتید به گذشته و برگشتید؟؟؟

.

ای کاش که هر لحظه بهاری باشی

هر روز پر از امیدواری باشی

هر سیصد و شصت و پنج روز امسال

سرگرم شمردن هزاری باشی !

.

آرزو دارم این نوروزی که پیش رو داری

آغاز اون روزایی باشد که آرزو داری

 

حاج علی نوری پدر و معلمی نمونه (یاد وخاطره آن عزیز سفر کرده گرامی باد)

حاج علی نوری فرزند امید علی نوری در مورخه 15/06/1333 در روستای رودبار شهرستان کوهدشت متولد شد و دوران ابتدای را در همان روستا و دوران راهنمایی را در شهرستان کوهدشت سپری و در دوران دبیرستان در شهرستان کوهدشت به عنوان قهرمان در ورزش بوکس به مربی گری جناب اسدی خرم آبادی با موفقیت به پایان رساند و در سال 1360 به استخدام آموزش پرورش در آمد و در همان سال در روستای قرعلیوند به مدت یک سال مشغول به تدریس در مقطع ابتدایی بود.

ykhou986jg 

پس از آن در سال 1361 به مدت 5 سال به عنوان معلم مقطع ابتدایی در دبستان میثم تمار مشغول تدریس و از سال 1366 به عنوان مدیر و معاون در همان مدرسه مشغول به خدمت بودند و در سال 1372 به عنوان مدیر مدرسه شهید باهنر به مدت 4 سال سپری و از سال 1376در مدرسه جامی به عنوان معلم مقطع ابتدایی به مدت 13 سال مشغول تدریس و در سال 1389 در مدرسه روستای کشماهور به مدت یک سال به عنوان مدیر مدرسه همان روستا سپری ودر سال 1390 به بازنشستگی نائل آمد(لازم بذکر است دارای 29 لوح تقدیر از روسای آموزش پرورش استان و شهرستان دریافت نموده است).

خصوصیات اخلاقی

پدری مهربان شوهری دلسوز و مردی از جنس همین مرز و بوم خاکی بی آلایش و متواضع و قانع و مذهبی و ورزشکار و معلمی که عاشق محصلینش بود و به آنها عشق می ورزید و از خدمت به دانش آموزان لذت می برد .حاج علی نوری در آبان 1391 به حج تمتع ودر اردیبهشت 1392 به کربلای معلی مشرف شدند



در کنارم، شب و روز بی‌تاب بود

غافل از او، چشم من در خواب بود

تا شدیم بیدار و مشتاق پدر

او به خواب و چهره‌اش در قاب بود

لازم به ذکر است زنده یاد مرحوم حاج علی نوری در تاریخ 30/03/1392 به علت ایست قلبی به دیار باقی شتافت

جهت شادی روح آن مرحوم و سایر فرهنگیان عزیز، بخصوص فرهنگیان شهرستان کوهدشت صلوات

فاطمه فاطمه است

این است که همه جا در تاریخ ملت‌های مسلمان و توده‌های محروم در امت اسلامی، فاطمه منبع الهام آزادی و حق‌خواهی و عدالت‌طلبی و مبارزه با ستم و قساوت و تبعیض بوده است.

از شخصیت فاطمه سخن گفتن بسیار دشوار است. فاطمه، یک ” زن ” بود، آن‌ چنان که اسلام می‌خواهد که زن باشد. تصویر سیمای او را پیامبر خود رسم کرده بود و او را در کوره‌های سختی و فقر و مبارزه و آموزش‌های عمیق و شگفت انسانی خویش پرورده و ناب ساخته بود.

وی در همه‌ ابعاد گوناگون زن بودن نمونه شده بود.

مظهر یک دختر، در برابر پدرش.

مظهر یک همسر در برابر شویش.

مظهر یک مادر در برابر فرزندانش.

مظهر یک ” زن مبارز و مسئول ” در برابر زمانش و سرنوشت جامعه‌ اش.

وی خود یک “ امام ” است، یعنی یک نمونه مثالی، یک تیپ ایده‌آل برای زن، یکاسوه ” ، یک شاهد برای هر زنی که می‌خواهد ” شدن خویش ” را خود انتخاب کند.

او با طفولیت شگفتش، با مبارزه‌ مدامش در دو جبهه خارجی و داخلی، در خانه‌ پدرش، خانه‌ی همسرش، در جامعه‌اش، در اندیشه و رفتار و زندگیش، “چگونه بودن” را به زن پاسخ می‌داد.

نمی‌دانم چه بگویم؟ بسیار گفتم و بسیار ناگفته ماند.

در میان همه جلوه‌های خیره کننده‌ روح بزرگ فاطمه، آنچه بیشتر از همه برای من شگفت‌انگیز است این است که فاطمه همسفر و همگام و هم‌ پرواز روح عظیم علی است.

او در کنار علی تنها یک همسر نبود، که علی پس از او همسرانی دیگر نیز داشت. علی در او به دیده یک دوست، یک آشنای دردها و آرمان‌های بزرگش می ‌نگریست و انیس خلوت بیکرانه و اسرارآمیزش و همدم تنهایی‌هایش.

این است که علی هم او را به گونه‌ دیگری می‌نگرد و هم فرزندان او را.

پس از فاطمه، علی همسرانی می‌گیرد و از آنان فرزندانی می‌یابد. اما از همان آغاز، فرزندان خویش را که از فاطمه بودند با فرزندان دیگرش جدا می‌کند. اینان را “بنی‌علی” می‌خواند و آنان را “بنی‌فاطمه”.

شگفتا، در برابر پدر، آن هم علی، نسبت فرزند به مادر و پیغمبر نیز دیدیم که او را به گونه‌ی دیگر می‌بیند. از همه‌ی دخترانش تنها به او سخت می‌گیرد، از همه‌ تنها به او تکیه می‌کند. او را ـ در خردسالی ـ مخاطب دعوت بزرگ خویش می‌گیرد.

نمی‌دانم از او چه بگویم؟ چگونه بگویم؟

خواستم ازبوسوئه ” تقلید کنم، خطیب نامور فرانسه که روزی در مجلسی با حضور لویی، ازمریم ” سخن می‌گفت . گفت : هزار و هفتصد سال است که همه‌ سخنوران عالم درباره مریم داد سخن داده‌اند.

هزار و هفتصد سال است که همه فیلسوفان و متفکران ملت‌ها در شرق و غرب، ارزش‌های مریم را بیان کرده‌اند.

هزار و هفتصد سال است که شاعران جهان در ستایش مریم همه‌ ذوق و قدرت خلاقه ‌شان را به کار گرفته ‌اند.

هزار و هفتصد سال است که همه‌ هنرمندان، چهره‌نگاران، پیکرسازان بشر، در نشان دادن سیما و حالات مریم هنرمندی ‌های اعجاز‌گر کرده‌ اند.

اما مجموعه‌ گفته‌ها و اندیشه ‌ها و کوششها و هنرمندی‌‌های همه در طول این قرن‌های بسیار، به اندازه‌ این کلمه نتوانسته ‌اند عظمت‌های مریم را بازگویند که: “مریم (س)، مادر عیسی (ع) است “.

و من خواستم با چنین شیوه ‌ای از فاطمه بگویم. باز درماندم

خواستم بگویم، فاطمه دختر خدیجه‌‌ی بزرگ است.

دیدم فاطمه نیست.

خواستم بگویم که فاطمه دختر محمد است.

دیدم که فاطمه نیست.

خواستم بگویم که فاطمه همسر علی است.

دیدم که فاطمه نیست.

خواستم بگویم که فاطمه مادر حسین است.

دیدم که فاطمه نیست.

خواستم بگویم، که فاطمه مادر زینب است.

باز دیدم که فاطمه نیست.

نه، این‌ها همه هست و این همه فاطمه نیست.

فاطمه، فاطمه است

منبع: وبلاگ بینهایت

راز سعادت

روزی مردی به قصد ملاقات با دانای راز و پرسیدن راز سعادت جاودان رهسپار سفری طولانی شد . او شنیده بود که در محل زندگی دانای راز برای هر مکانی باغچه ای وجود دارد که اگر بتوانی آن باغچه را آبیاری کنی به سعادت جاودان دست یافته ای. او سفر خود را اغاز کرد و همین طور که در راه می رفت به گرگی رسید. ابتدا از آن گرگ ترسید و خواست پا به فرار بگذارد و ولی با ناله های گرگ باز گشت و دریافت که گرگ بسیار نحیف و رنجور بود و از درد به خود می پیچید . سبب را پرسید و گرگ گ ف ت که مدتهاست نتوانسته ام غذای مناسبی بخورم زیرا دردی در دندانم دارم که امانم را بریده ولی نمی دانم علت آن چیست. مرد گفت من به ملاقات دانای راز می روم اگر بخواهی پاسخ مشکل تو را نیز از او خواهم پرسید. گرگ موافقت کرد و مرد به راه افتاد .و همینطور که می رفت در راه توان فرسای سفر به درختی رسید که می دید ب ا آن که در باغ سرسبزی قرار دارد و همه ی اطرافش گل و چمن و طراوت است باز آن درخت خشکیده و بی ثمر اس ت .کنجکاو شد و از او سبب را پرسید. درخت با ناراحتی گفت ای مرد من هم نمی دانم چرا این گونهاست. مرد گفت من به ملاقات دانای راز می روم اگر بخواهی پاسخ مشکل تو را نیز از او خواهم پرسید. درخت موافقت کرد و مرد به راه افتاد. در نهایت پس از پشت سر گذاشتن راهی طولانی و سخت مرد به محل زندگی دانای راز رسید و همانطور که گفته بودند باغچه های آدمیان را در آن پیدا کرد. سپس از دانای راز خواست تا به او اجازه دهد برای رسیدن به سعادت جاودان باغچه ی خودش را آبیاری کند . دانای راز باغچه ی مرد را به او نشان داد و مرد آن را آبیاری کرد و در هنگام بازگشت پاسخ مشکل درخت و گرگ را نیز از دانای راز پرسید .مرد آهنگ بازگشت کرد.

در راه وقتی به درخت رسید درخت از او پرسید ای مرد آیا پاسخ مشکل مرا از دانای راز پرسیدی؟ مرد گفت آری و بدان که صندوقی در زیر ریشه های تو وجود دارد که مانع از رسیدن آب به آنها می شود و تو نمی توانی از آب زلال چشمه استفاده کنی و سر سبز شوی. درخت گفت ای مرد آیا تو این نیکی را در حق من می کنی و ان صندوق را در می آوری؟ مرد قبول کرد و پس از بیرون آوردن آن صندوق از خاک مشاهده کرد که درون آن پر از سکه های طلا و زر است. درخت که جانی دوباره گرفته بود. به مرد گفت ای مرد اگر تو به اینجا نمی آمدی و پیغام مرا به دانای راز نمی رساندی و این صن دوق را از زیر ریشه های من بیرون نمی آوردی من هرگز دوباره نمی توانستم سرسبز و شاداب شوم. پس به نشانه ی سپاس گذاری از تو می خواهم که این صندوق با همه ی آنچه درون آن هست را برداری و با آن

زندگی سعادت مندی برای خودت بسازی .ولی مرد به یاد باغچه اش افتاد و گفت: نه ! من باغچه یخودم را ابیاری کرده ام و بی شک به سعادت جاودانی خواهم رسید و نیازی به طلاهای این صندوقچه ندارم.

آن گاه مرد به راهش ادامه داد به گرگ رسید . گرگ پرسید ای مرد آیا پاسخ سوال مرا از دانای راز پرسیدی؟ مرد گفت بلی و بدان که تو روزی از رودخانه ماهی صید کرده ای که در شکم آن گوهری گرانبها بوده است و آن گوهر در بین دندانهای تو مانده و سبب رنجش تو ر ا ف راهم کرده است .

گرگ گفت ای مرد حال که پاسخ مشکل مرا می دانی بیا و این گوهر را از بین دندانهای من بیرون بیاور تا من بتوانم از این پس به راحتی غذا بخورم. مرد قبول کرد و پس از بیرون آوردن گوهر مشاهده کرد که آن

تکه جواهر به راستی گوهر گرانبهایی است و درخشش خیره کننده ای دارد. سپس گرگ به مرد گفت ای مرد اگر تو پاسخ مشکل مرا از دانای راز نمی پرسیدی و این گوهر را از دهان من بیرون نمی آوردی من نمی توانستم دوباره به راحتی غذا بخورم پس به نشانه سپاس این گوهر را به تو می دهم تا زندگی خود را با آن سعادت آمیز سازی. مرد باز به یاد باغچه ی خود و پاسخی که به درخت داده بود افتاد و گفت:نه! در راه من درختی بود که او نیز همین درخواست را از من داشت ولی من باغچه ی خودم را آبیاری کر ده ام و بی شک بهسعادت جاودانی خواهم رسید.

در این هنگام ناگهان گرگ جستی ناگهانی زد و مرد را به نیش کشید و پس از مدتها شکمی از عز ا درآورد!

سپس خطاب به آن مرد گفت آسی که نتواند از سعادتهایی که بر سر راهش قرار می گیرد بهره ببرد بی شک خود به سعادتی برای دیگران تبدیل خواهد شد...

منبع: درسهایی از زندگی

بهترین اعمال کدام است؟

بهترین عمل، آن است که مورد قبول خدا باشد!

در قرآن کریم یکی از ویژگی هایی که از زبان بزرگان بیان شده و ما را غیر مستقیم هدایت می کند برای قدم برداشتن ، به آن سمت و سو حرکت کنیم این است که باید آن عمل ، جوری باشد که مورد پذیرش خداوند واقع شود ؛ به عبارتی اگر آن کس که کار انجام مى‏دهد، ابراهیم و همکارش اسماعیل و محل کارش مسجدالحرام و نوع کارش ساختن کعبه باشد؛ امّا قبول نشود، ارزشى ندارد؛ لذا حضرت ابراهیم هنگام ساختن کعبه تمام فکر و ذهنش این است که کارش مورد قبول خداوند واقع شود و می فرماید : «ربّنا تقبّل منّا ؛ خداوندا! این عمل را از ما قبول فرما. »(بقره، 127(

در جای دیگر می بینیم که اگر نذر کننده مادر مریم و مورد نذر، فرزندى باشد که سالها انتظارش را داشته و فرزندش را وقف مسجد کند، باز هم باید به فکر قبولى آن باشد، همان گونه‏که مادر حضرت مریم پس از نذرش گفت: «فتقبّل منّى؛ خداوندا! این عمل را از من پذیرا باش. »(آل عمران، 35)

 ولایت اهل بیت، بهترین عمل

از امام صادق(ع) سوال شد: معنای «حی علی خیر العمل » چیست و کدام عمل است ؟

فرمود:«خیر العمل ، الولایة؛بهترین عمل  ، ولایت ما اهل بیت است.»(مستدرک الوسائل ، ج 4 ، ص 70)

علامه بحرانى در کتاب غایة المرام ص 329 در تفسیر آیه 89 الى 90 سوره نمل که مى فرماید: «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها وَ هُمْ مِنْ فَزَع یَوْمَئِذ آمِنُونَ * وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِئَةِ فَکُبَّتْ وُجُوهِهِمْ فِى النّارِ هَلْ تُجْزَوُنَ اِلاّ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُون؛ عنى کسانى که در قیامت نیکوکار وارد محشر مى شوند پاداش بهتر از آن یابند و علاوه بر آن از هول و هراس قیامت در امان باشند . و کسانى که بدکار و زشت کردار درآیند در آن روز به رو در آتش جهنّم افتند و این کیفر و عقوبت جز سزاى اعمال آنان نخواهد بود.»

از ابراهیم بن محمد شافعى در کتاب فرائد السبطین از ابى عبدالله جدلى روایت کرده که مى گوید: وارد شدم بر على(علیه السلام) فرمود: اى ابا عبدالله مى خواهى تو را از آن حسنه و ثوابى که موجب بهشت و سیئه و گناهى که موجب جهنّم مى شود و هیچ عملى از او پذیرفته نخواهد شد آگاه کنم؟

گفتم: آرى بفرمایید، فرمود: آن حسنه محبت ما اهل بیت و آن سیئه و گناه نیز بغض و عداوت ما مى باشد.

بنابراین بهترین پاداش و اجر براى دوستان اهل بیت(علیهم السلام) در قیامت در امان بودن از عذاب الهى خواهد بود.

 سخت ترین کارها، بهترین است!

« افضل الأعمال ، احمزها ; بهترین اعمال مشکل‏ترین آنهاست.»(بحارالانوار، ج 7، ص 191)

یعنى کسانى که در قیامت نیکو کار وارد محشر مى شوند پاداش بهتر از آن یابند و علاوه بر آن از هول و هراس قیامت در امان باشند . و کسانى که بدکار و زشت کردار درآیند در آن روز به رو در آتش جهنّم افتند و این کیفر و عقوبت جز سزاى اعمال آنان نخواهد بود

ارزش و دشواری نیّت

امامان معصوم (علیهم السلام) فرموده اند«نیة المؤمن خیر من عمله) اصول کافی ، ج 2 ، ص 84 ) و یا : «أفضل الأعمال أحمزها»( بحار ، ج 67 ، ص 237) نیّت روح عمل، و کار دشواری است. چون اصل کار را بسیاری از انسانها انجام می‏دهند ، امّا همه قدرت نیّت صحیح ندارند ؛ چرا که :

اوّلاً: می‏شود کار ناپسند را «قربة الی الله»، انجام داد. بنابراین، باید کار، شایستگی نزدیک ساختن انسان به خدا را داشته باشد ، دارای (حسن فعلی) باشد .

ثانیاً : باید کار، از «حُسن فاعلی» برخوردار باشد . در این صورت اگر این عمل از هر پیرایه‌ای منزّه باشد ، نیت آن بهتر از خود عمل است و البته این بسیار دشوار است و به همین جهت هم نیّت ، بهترین اعمال است ؛ مثلاً، کسی که کتابی می‏نویسد ، طبیعتاً علاقه دارد که نام او روی جلد آن نوشته شود؛ یا اگر کسی مسجد یا مؤسسه خیریه‌ای می‏سازد ، علاقمند است که نام او در چهره تابلو آن ثبت شود و یا در محافل برده شود و بعضی هم علاقه مندند که نامشان برده نشود تا دیگران بگویند: او بدان حد رسیده که حتی حاضر نشده مردم نامش را ببرند که این هم یک نوع ریاست؛ یعنی، گاهی انسان ریا می‏کند و نمی‏داند که ریاکار است، که البته این ریای مرموزی است و کمتر مورد توجه قرار می‏گیرد و شیطان هم هر کسی را از راه مخصوص او فریب می‏دهد . برخی هم برای این که دیگران نگویند فلان کس ریاکاری می‏کند کار خیر را انجام نمی‏دهند که در حقیقت ، سخن مردم انگیزه ترک کار خیر، است .

 نشانه عمل صالح چیست؟

قرآن می‌فرماید: « أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً»(ملک/2)

در سوره کهف خداوند می ‌فرماید: « لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً»(کهف/7) ما مردم را آزمایش می‌کنیم تا ببینیم که کدام عملشان بهتر است.

امام صادق علیه السلام می‌فرمایند: «منظور از احسن عملاً، اکثر عملا، به معنای زیادی عمل نیست، چرا که زیادی عمل ملاک نیست، بلکه نیکی و کیفیت عمل مهم است .

از ابراهیم بن محمد شافعى در کتاب فرائد السبطین از ابى عبدالله جدلى روایت کرده که مى گوید: وارد شدم بر على(علیه السلام) فرمود: اى ابا عبدالله مى خواهى تو را از آن حسنه و ثوابى که موجب بهشت و سیئه و گناهى که موجب جهنّم مى شود و هیچ عملى از او پذیرفته نخواهد شد آگاه کنم؟

گفتم: آرى بفرمایید، فرمود: آن حسنه محبت ما اهل بیت و آن سیئه و گناه نیز بغض و عداوت ما مى باشد. بنابراین بهترین پاداش و اجر براى دوستان اهل بیت(علیهم السلام) در قیامت در امان بودن از عذاب الهى خواهد بود.

بهترین اعمال از نظر شیخ بهایی

همه روز روزه بودن همـه شـــب نماز کردن

                      همه ساله حـج نمودن سفر حــجاز کــردن

ز مدینـه تا بــه کعبه ســـر و پـا برهنه رفتن

                      دو لـب از بــــــرای لبیک به وظیفه باز کردن

به مســاجد و معــابد همه اعتکاف جسـتن

                      ز ملاهی و مــناهــی همه احـــتراز کـــردن

شب جمــعه ها نخــفتن به خـدای رازگفتن

                       ز وجــود بـی نیــازش طلـــــب نیــاز کـــردن

بـه خدا که هیچ کــس را ثــمر آنـقدر نباشد

                      کــه بـــــروی ناامـــیـدی در بســته باز کـردن

یاد و خاطره حاج علی کوشکی معلم فرهیخته شهرمان گرامی باد

در یکی از شبهای سرد چله  زمستان 1333 در روستای چغاپیت در خانواده ای متدین و تقریبا برخوردار به دنیا آمد. که نام او را علی نهادند. پدربزرگش  مرحوم کربلایی نورعلی کوشکی حیدری و پدرش مرحوم حاج همت علی کوشکی از مالکین و بزرگان خوشنام منطقه بودند . 

اهمیت  یادگیری و آموزش در این خانواده بر کسی پوشیده نبود . به طوریکه پدر و بویژه عمویش از اولین افراد باسواد منطقه بودند . همین امر کافی بود تا در همان کودکی با حضور در مکتبخانه  اشتیاق خود  به علم را نشان دهد .



با تاسیس اولین مدرسه رسمی در روستای سرطرهان با وجود فاصله زیاد و امکانات کم آن زمان راهی مدرسه شد که با حمایت های پدر و سکونت در منزل یکی از آشنایان به نام مرحوم ایمان محمدی دوره چهار ساله اول  ابتدایی را با تایید جناب آقای مهدی آزادبخت پیشکسوت فرهنگی شهرمان در یک سال به اتمام رساند .

برای ادامه تحصیل راهی  شهرستان کوهدشت گردید.با توجه به امکانات محدود آن زمان و نبود دانش آموز به حد کافی برای ادامه تحصیل در دوره متوسطه ناچار به مهاجرت به اسلام اباد غرب و خرم آباد گردید . در این دوره به عنوان یک  دوست واقعی و پشتیبان مطمئن برای همکلاسی هایش زبانزد خاص و عام گردید .که خوشتر آن آید که سر دلبران گفته آید در حدیث دیگران .

با توجه به فرهنگ آن زمان و فرزند ارشد خانواده بودن در همان اوایل دوره متوسطه ازدواج نمود . که این خود شرایط را بسیار سخت تر می نمود .

با همه مشکلات و سختی ها در سال 1355 موفق به اخذ مدرک دیپلم طبیعی گردید و عازم خدمت مقدس سربازی گردید . در سال 1357 با وجود آنکه کمتر از دو ماه از پایان خدمتش باقی مانده بود ، به دستور حضرت امام (ره) مبنی بر ترک خدمت نظامیان، محل خدمت خود را ترک نمود .   

با آغاز انقلاب اسلامی در همان ابتدا به عنوان نیروی هزار پیشه به استخدام دولت جمهوری اسلامی درآمد .علاقه به امر آموزش و تربیت فرزندان این مرز وبوم باعث گردید که با وجود فرصت برای استخدام در سایر ادارات  به عنوان معلمی روی آورد .

چند سال به عنوان راهنمای تعلیماتی در آموزش وپرورش مشغول خدمت بود . که تلاشها و پیگیریهای وی هنوز ورد زبان همکاران فرهنگی می باشد. به طوری که وقتی می بیند با ماشین آموزش وپرورش نمی تواند وظیفه خود را به انجام برساند ،با تهیه یک ماشین شخصی  در این چند سال منشاء خدمات ارزشمندی در مناطق طرهان و کوهنانی گردید.

با شروع جنگ تحمیلی چند بار در جبهه های حق علیه باطل حضور یافت تا دین خود را به کشور و ملت  ادا نماید. حضور در عملیات هایی نظیر فتح المبین ، حاج عمران و مرصاد برگ زرین دیگری بر افتخارات وی می باشد . 

با تاسیس اولین مدرسه راهنمایی در منطقه کوشکی با وجود اینکه می توانست در شهرستان بماند و از امکانات بیشتری برخوردار باشد ، به قصد ادای دین به مردم منطقه راهی روستا گردید.

در زمانیکه دولت تصمیم گرفت بخشی از آموزش و پرورش را به بخش خصوصی واگذار نماید .به عنوان اولین موسس مدارس غیر انتفاعی در شهر مدرسه غیر انتفاعی فرهنگ را با شعار فرزند صالح گلی است از گلهای بهشت تاسیس نمود که یکی از موفق ترین آموزشگاه های شهرستان می باشد و بسیاری از پزشکان و مهندسین و اساتید  جوان این دیار دوره ابتدایی خود را در آین آموزشگاه گذرانده اند .

 در بیان اوصاف شخصیتی و رفتاری مرحوم پدرم بهتر آن دیدم که مصداق را در خوشتر آن باشد که سر دلبران گفته آید در حدیث دیگران ببینم . ولی در مقاله ای مطلبی  تحت عنوان  اوصاف مومنین خواندم که جهت استحضار شما عزیزان آن را درج نمودم .باشد که ثواب آن با ذکر یک صلوات به روح مرحوم پدرم برسد  .
خداى متعال در این دو آیه 15 ـ 16 سوره «الم سجده» به بیان صفات برجسته مؤمنان راستین مى پردازد، و اصول عقیدتى و برنامه هاى عملى آنها را به طور فشرده با ذکر هشت صفت، بیان مى کند.
نخست مى فرماید:
)تنها کسانى به آیات ما ایمان مى آورند که هر وقت این آیات به آنها یاد آورى شود، به سجده مى افتند، و تسبیح و حمد پروردگارشان را به جا مى آورند و تکبر نمى کنند(
)إِنَّما یُؤْمِنُ بِآیاتِنَا الَّذِینَ إِذا ذُکِّرُوا بِها خَرُّوا سُجَّداً وَ سَبَّحُوا بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ هُمْ لایَسْتَکْبِرُونَ(.
تعبیر به «انّما» که معمولاً براى حصر است، بیانگر این نکته است که: هر گاه کسى دم از ایمان مى زند، و داراى ویژگى هائى که در این آیات آمده نیست در صف مؤمنان راستین نمى باشد، او فردى ضعیف الایمان است که نمى توان وى را به حساب آورد.
در این آیه چهار قسمت از صفات آنها بیان شده:
1ـ به محض شنیدن آیات الهى به سجده مى افتند، تعبیر به «خَرُّوا» به جاى «سَجَدُوا» اشاره به نکته لطیفى است که این گروه مؤمنان بیدار دل، به هنگام شنیدن آیات قرآن، چنان شیفته و مجذوب سخنان پروردگار مى شوند که بى اختیار به سجده مى افتند، و دل و جان را در این راه از دست مى دهند.
آرى، نخستین ویژگى آنها همان عشق سوزان و علاقه آتشینشان به کلام محبوب و معبودشان است.
همین ویژگى در بعضى دیگر از آیات قرآن به عنوان یکى از برجسته ترین صفات انبیاء ذکر شده است، چنان که خداوند درباره گروهى از پیامبران بزرگ مى گوید:
إِذا تُتْلى عَلَیْهِمْ آیاتُ الرَّحْمنِ خَرُّوا سُجَّداً وَ بُکِیّاً
«هنگامى که آیات خداوند رحمان بر آنان خوانده مى شد، به خاک مى افتادند و سجده مى کردند و گریه شوق سر مى دادند».(1(
گر چه «آیات» در اینجا به طور مطلق ذکر شده، ولى پیدا است که منظور از آن، بیشتر آیاتى است که دعوت به توحید و مبارزه با شرک مى کند.
2 و 3 ـ نشانه دوم و سوم آنها «تسبیح» و «حمد» پروردگار است، از یکسو، خدا را از نقائص پاک و منزه مى شمرند، و از سوى دیگر، او را به خاطر صفات کمال و جمالش، حمد و ستایش مى نمایند.
4 ـ وصف دیگر آنها تواضع و فروتنى و ترک هرگونه استکبار است; چرا که کبر و غرور نخستین پله نردبان کفر و بى ایمانى است، و تواضع و فروتنى در مقابل حق و حقیقت، نخستین گام ایمان است!
آنها که در راه کبر و خودبینى، گام بر مى دارند، نه در برابر خدا سجده مى کنند، نه تسبیح و حمد او را به جا مى آورند، و نه حق بندگان او را به رسمیت مى شناسند، آنها بت بزرگى دارند و آن خودشان است!
آن گاه به اوصاف دیگر آنها اشاره کرده مى گوید:
«پهلوهایشان از بسترها در دل شب دور مى شود» به پا مى خیزند و رو به درگاه خدا مى آورند و به راز و نیاز با او مى پردازند
)تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ(
آرى، آنها به هنگامى که چشم غافلان در خواب است، مقدارى از شب را بیدار مى شوند، و در آن هنگام که برنامه هاى عادى زندگى تعطیل است، و شواغل فکرى به حداقل مى رسد، و آرامش و خاموشى، همه جا را گرفته و خطر آلودگى عبادت به ریا کمتر وجود دارد، و خلاصه، بهترین شرائط حضور قلب فراهم است، با تمام وجودشان رو به درگاه معبود مى آورند، و سر بر آستان معشوق مى سایند، و آنچه در دل دارند، با او در میان مى گذارند، با یاد او زنده اند و پیمانه قلب خود را از مهر او لبریز و سرشار دارند.

 

کوهدشت مدفن نواده­ ی امام سجاد(ع) یا سید ابوالوفای اهل حق؟

بسم الله الرحمن الرحیم

جوان بودم و در کلاس«رسائل و مکاسب شیخ انصاری«ره»» استاد فرزانه­ ام  فرمودند روایاتی در این دو کتاب  وجود دارد گاه کم یا زیاد درج شده ­اند. او برخی از  روایاتی که به این کم و کاستی­ ها مبتلا شده بودند نام  برد ، و اندرزش این بود که کتاب های روایی را ببینید. و چون احادیث این دو کتاب گرانسنگ اصلاح نمی­شدند، در چاپ های جدید نیز ناقص متولد می­شدند.

حکایت سید ابوالوفای کوهدشت نیز در طول پنج دهه از سال 1350هجری شمسی تا کنون قصه روایات ناقص کتاب های درسی ما ست.

در سال 1350 کتاب آثار باستانی و تاریخی لرستان  به چاپ آراسته شد و شخص مدفون در گنبد ابوالوفا را ،سید ابوالوفای اهل حق ثبت کرد. پرویز ورجاوند  در سال 1360 محتوای  نوشته­ ی آثار باستانی ...را  به دستان دایره المعارف سپرد. و هر گز در باور کسی نگنجید که گاه حرف حق را باید از غیر دایره المعاف گرفت و یا این که مطلب سید ابوالوفایی این کتاب سست بنیاد است.

  ادامه مطلب ...

مستحبات و مکروهات ازدواج و زفاف (دم بخت ها و متاهل ها حتما بخوانند)

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیمْ

1-خواندن خطبه پیش از عقد مستحب است و بهتر است شامل حمد و ثناى خداوند و توصیه به تقوا باشد. شایسته است هر آنچه را زن و شوهر و حضار نیاز دارند، مانند اصول دین و محاسن اخلاق و آداب در خطبه یادآورى شود..

2-در حدیثى از امام صادق علیه السلام منقول است که هر گاه کسى اراده خواستگارى کرد، دو رکعت نماز بگزارد و حمد اللهى بگوید و دعاى وارده براى طلب ازدواج و همسر نیکو را بخواند.

3-در حدیثى معتبر آمده است که مستحب است ازدواج در شب واقع شود.

4-در حدیثى آمده است که خوب است عقد در ماه شوال خوانده شود.

5-خوب است هنگام عقد، قمر در عقرب نباشد. چرا که اگر چنین باشد، زن و مرد عاقبت نیکو نبینند.

6-از امیرالمؤ منین علیه السلام منقول است که روز جمعه براى خواستگارى و نکاح خوب است .

7-مستحب است که در موقع ازدواج گواهانى را بر آن گرفت تا نسب و ارث ثابت گردد.

8-مستحب است در ازدواج (آن هم به دور از زیاده روى و ریا) ولیمه داده شود و باید از این طعام به فقرا نیز داده شود و تنها به توانگران و شخصیت ها محدود نشود. از پیامبر صل الله علیه و آله روایت شده است که فرمودند: اطعام هنگام ازدواج از سنتهاى پیامبران است

همچنین فرمودند:

ولیمه در روز نخست ، حق است ، در روز دوم نیکى و افزون بر آن ریا و شهرت طلبى است

 9-مستحب است که دادن ولیمه در روز و ازدواج در شب باشد.

10-اسلام خوش نمى دارد ساعات گرمى براى زفاف برگزیده شود.

11-ازدواج هنگام محاق ماه (روزهاى پایانى ماه هاى قمرى ) نیکو نیست . امام حسن عسگرى علیه السلام مى فرماید: کسى که هنگام محاق ماه ازدواج کند باید تسلیم سقط جنین شود.

12-مستحب است که مرد هنگام آمیزش و دخول ، وضو داشته باشد و دعاهاى وارده را بخواند.

13-هنگام نزدیکى شایسته نیست که زن را به شتاب اندازد و تا وقتى که نیاز زن برآورده نشده ، نباید او را رها سازد.

14-مستحب است اگر مردى با دیدن زنى دیگر غریزه اش به هیجان آمد، سراغ همسر خویش برود و از او کام بگیرد. امام على علیه السلام فرمودند: هر گاه از شما زنى را دید که از او خوشش آمد، از زن خود کام گیرد. زیرا زن او همان دارد که آن زن دارد. پس نباید در قلبش براى شیطان راهى قرار دهد که نگاه او را از زنش متوجه آن دیگرى کند.

پیامبر صل الله علیه و آله مى فرمایند: اى على ! با شهوت زن دیگرى با همسرت نزدیکى مکن . زیرا در این صورت من بیم دارم که اگر نطفه فرزندى منعقد گردد، کودک شما نامرد و بى عقل باشد.

15-برخى از فقها هنگام میل و رغبت زن ، آمیزش با او را مستحب مى دانند و حدیث پیامبر صل الله علیه و آله را مى آورند که به مردى فرمود: آیا با روزه وارد صبح شدى ؟ عرض کرد:

خیر. فرمود: پس تهیدستى را اطعام کردى ؟ عرض کرد: خیر. پیامبر صل الله علیه و آله فرمودند: پس نزد همسرت برو و با او آمیزش کن که آن براى تو به منزله صدقه است .

16-نگاه کردن به شرمگاه همسر در هنگام آمیزش کراهت دارد.

17-سخن گفتن در حال آمیزش کراهت دارد. چرا که براى فرزند، لالى را در پى دارد.

18-نگاه کردن به فرج زن در هنگام آمیزش مکروه است . زیرا براى فرزند، کورى به بار مى آورد.
19
-آمیزش در زیر آسمان نیز مکروه است .

20-مستحب است که هر یک از زن و شوهر پس از جماع براى پاک کردن خود از دستمالى جداگانه استفاده کنند و یک دستمال به کار نبندند. پیامبر اسلام صل الله علیه و آله به حضرت على علیه السلام مى فرمایند: با همسرت نزدیکى مکن مگر آن که تو دستمالى داشته باشى و او دستمالى و خود را با یک دستمال تمیز نکنید تا مبادا شهوت روى شهوت قرار نگیرد که این کار دشمنى میان شما را در پى دارد.

21-به هنگام حصر- یعنى نیازى که انسان را به شتاب اندازد - جماع کراهت دارد. امام صادق علیه السلام فرمودند: انسانى که خضاب کرده جماع نمى کند. راوى عرض کرد: فدایت گردم ! چرا انسان خضاب کرده جماع نمى کند؟ فرمودند: زیرا در حصر است.

22-بلافاصله بعد از خوردن غذا و با شکم پر نباید همبستر شد. امام صادق علیه السلام فرمودند.

سه چیز بدن را ویران مى کند و چه بسا آدمى را بکشد: با شکم پر به حمام رفتن ، با شکم پر با همسر آمیزش کردن و ازدواج با پیرزنان.

 23-از امام باقر علیه السلام پرسیدند: آیا زمانى وجود دارد که جماع حلال در آن مکروه باشد؟

حضرت علیه السلام فرمودند: آرى ، بین طلوع فجر و طلوع آفتاب ، از غروب آفتاب تا غروب شفق (سرخى آسمان )، در شب و روز خسوف و کسوف (ماه گرفتگى و خورشید گرفتگى )، در شب یا روزى که باد سیاه یا سرخ یا زرد بوزد و هنگامى که زمین لرزه پیش آید، جماع حلال مکروه است .

24-پیامبر صل الله علیه و آله از این که در شب اول ماه هاى قمرى همبسترى کنند، نهى مى فرماید و به على علیه السلام مى فرمایند: اى على ! در شب اول ماه ، شب نیمه ماه و شب آخر ماه همبسترى مکن ! زیرا هر کس چنین کند، بیم آن مى رود که فرزندش کودن گردد.

25-از نظر اسلام کراهت دارد که مرد بلافاصله بعد از بازگشت از سفر، شبانگاه بر خانواده اش وارد شود. پس بهتر است تا صبح شکیبایى کند.

26-کراهت دارد که مرد شب مسافرت که غالبا با اضطراب همراه است و احتمال ضعف مى رود با همسرش همبستر شود. پیامبر صل الله علیه و آله فرمودند: اى على هنگامى که براى سفرهاى کوتاه به مدت سه شبانه روز از خانه خارج مى شوى با همسرت درنیامیز که اگر فرزندى از شما پدید آید، یار ستمگر خواهد شد.

27-اسلام دستور مى دهد که همبستر شدن در پنهان صورت پذیرد، نه در حضور هوو یا فرزندى که صداى آنها را مى شنود و اندامشان را مى بیند.

از امام صادق علیه السلام روایت شده است که فرمودند: پیامبر صل الله علیه و آله فرموده است : سوگند به خدایى که جان من در ید قدرت اوست ، اگر مردى با زنش درآمیزد در حالى که کودکى بیدار آن دو را مى بیند و صدایشان را مى شنود و صداى نفسهاى زن و شوهر به گوش او مى رسد، این کودک روى رستگارى نخواهد دید؛ پس اگر پسر باشد، زناکار خواهد شد، و اگر دختر شد، زانیه خواهد شد. این حدیث مى افزاید: هر گاه على بن الحسین علیه السلام آهنگ همبستر شدن داشت ، در را مى بست و پرده ها را مى انداخت و خدمتگزاران را بیرون مى کرد.

28-جماع کردن روى بام ساختمان یا در برابر خورشید یا زیر درختان میوه دار مکروه است .

29-همبستر شدن رو به قبله یا پشت به قبله ، و در حال برهنگى کامل و در کشتى یا بر سر راه کراهت دارد.

30-جماع کردن در حالت ایستاده نیز مکروه است. زیرا در احادیث آمده است که این عمل ، کار دراز گوشهاست .

31-جماع کردن پس از احتلام (جنب شدن ) نیز مکروه است . از احادیث استفاده مى شود که این کار باعث پدید آمدن فرزند دیوانه مى شود.

32-اسلام دستور مى دهد که هنگام مباشرت و جماع به خدا توجه شود و از شر شیطان به او پناه برده شود.

33-اسلام توصیه مى کند که پیش از مباشرت با زن حامله ، وضو گرفته شود.

34-اسلام از این که مرد براى مدتى با همسرش آمیزش جنسى نداشته باشد، نهى کرده است . چه بسا این کار موجب فساد و تباهى زن گردد.

35-نزدیکى کردن از پشت زنان کراهت دارد.

36-جماع کردن در شب اول ماه رمضان مستحب است .

37-جماع کردن در شب عید فطر کراهت دارد که اگر فرزندى بوجود آید، شرى بسیار از او ظاهر شود.

39-جماع کردن در شب عید قربان کراهت دارد که اگر فرزندى بوجود آید، شش انگشت یا چهار انگشت در دست خواهد داشت .

39-جماع کردن در بین اذان و اقامه مکروه است که اگر فرزندى بوجود آید، در ریختن خون جرى خواهد شد.

40-جماع کردن در شب مکروه است که اگر فرزندى حاصل شود، شوم باشد و در رویش نشان سیاهى پدید آید.

42-آمیزش در شب دوشنبه مستحب است ، چرا که اگر فرزندى پدید آید، حافظ قرآن و راضى به قسمت خدا باشد.

44-نزدیکى نمودن در شب سه شنبه استحباب دارد. زیرا اگر فرزندى حاصل شود، دهانش خوشبو، دلش رحیم ، دستش جوانمرد و زبانش از غیبت و بهتان پاک باشد.

43-آمیزش و نزدیکى در شب پنج شنبه مستحب است و اگر فرزندى حاصل شود، حاکمى از حکام شریعت یا عالمى از علما باشد و اگر در روز پنج شنبه ، وقتى که آفتاب در میان آسمان باشد نزدیکى شود و فرزندى پدید آید، شیطان نزدیک او نشود تا پیر شود و خداوند سلامتى در دنیا و دین را به او روزى مى کند.

44-مجامعت در شب جمعه مستحب است و اگر فرزندى حاصل شود، خطیب و سخنگو گردد و اگر در روز جمعه بعد از عصر جماع شود و فرزندى به وجود آید از دانایان مشهور شود.

45-جماع کردن در ساعات اول شب کراهت دارد. زیرا اگر اگر فرزندى به وجود آید، بیم آن است که ساحر شود و دنیا را بر آخرت ترجیح دهد.

46-در حدیثى از امیرالمؤ منین علیه السلام منقول است که هر گاه کسى را دردى در بدن به هم رسد یا حرارت بر مزاجش غالب شود، پس با زن خود جماع کند تا ساکن شود.

47-جماع کردن در حالى که انگشترى همراه مرد یا زن باشد که نام خدا بر آن نقش کرده باشند، کراهت دارد.

48-جماع کردن در سفر در صورتى که آب غسل نداشته باشند، مکروه است . لازم به ذکر است که اسلام در دوران باردارى مراقبتهاى زیادى را را براى مادر چه از نظر معنوى ، چه بهداشتى و چه تغذیه سفارش کرده است ؛ همچنین اسلام سفارشاتى از نظر معنوى و تغذیه پدر، جهت پدر شدن دارد.

منبع: همه چیز در مورد مستحب و مکروه

دو شعر زیبا از دکتر امیر سیاهپوش شاعر جوان از الشتر

عاشورا شناس

عهد بستم صبح صادق با دل دریا شناس

تا نپرسم راز گل را هیچگاه از ناشناس

عرصه ناهموار و ناپیدا و شب هم قیرگون

راه را باید بپرسم از یکی صحرا شناس

قمه– آقا گفت- ممنوع است. فهمش مشکل است؟

نه! نمی فهمند حق را قوم مولا ناشناس

مرجع تقلید ما شمر ابن شارون نیست که

سر به هر تیغی نبازد مسلم فتوا شناس

واحسینا! واحسینا! واحسینا! واحسین!

تو! شدی دانای اکبر، من! شدم لیلا شناس!

روضه عوعو زار خواهد شد در این سر در خُمی

می شود وقتی شغال شهر عاشورا شناس

ما نمی خواهیم سگ باشیم در جلد بشر

خوب می فهمد چه گفتم مرد «اوباما» شناس

گرگ و سگ بسیار دارد قرن «اوباما» و «بوش»

دوست، آدم خواست! آدم! آدم معنا شناس

عابسی عباس سیرت یا حکیمانی دلیر

مثل مسلم شیر گیر و مثل حر زهرا شناس

همدلان خسته از بدمستی همسنگران!

ناصبوری نیست شان شاهد غوغا شناس

در بیابان گر به شوق کربلا راهی شدید

با مدارا بگذرید از خارهای پا شناس!

دنیــا

من در این دار غریب ای دنیا!

از توام چیست نصیب ای دنیا؟

می ربایی دل و می برّی سر

داستانی است عجیب ای دنیا!

گاه در هیئت گل  می آیی

گاه با صورت سیب ای دنیا!

بی غرورت نه تب نانم هست

نه نیازم  به  طبیب ای دنیا!

دور شو دور! از این آبادی

ما قریبیم و رقیب ای دنیا!

من به زلف تو نمی بندم دل

دیگری را بفریب ای دنیا!

اهمیت نماز روز عاشورا

1-درس عبادت و بندگى

امام حسین علیه السلام و اصحابش درس عبادت و بندگى کامل را به بشریت آموختند، خیلى ها ادعا مى کنند ما خداوند را عبادت و بندگى مى کنیم ولى هنگام امتحان مردود مى شوند.

این شعار را مى دهیم ، اى کاش ما در کربلا بودیم ، امام حسین علیه السلام را یارى مى کردیم و سینه خود را سپر نماز قرار مى دادیم ، اما گویا واقعا اینطور هستیم . خود را امتحان کنیم .

2-اهمیت نماز اول وقت

سید الشهداء، در سخت ترین شرایط و در حین جنگ ، نماز را در اول وقت اقامه نموده و هیچ چیز نتوانست مانع نماز اول وقت ایشان شود، نمى گوید اول جنگ و بعد نماز، او این درس را از پدر بزرگوارش على علیه السلام آموخت . که روزى در جنگ صفین حضرت على علیه السلام در حالى که مشغول جنگ بود مرتب به خورشید نگاه مى کرد، ابن عباس عرض کرد: یا امیرالمومنین ! این چه کارى است که شما انجام مى دهید؟

حضرت فرمود: نگاه مى کنم تا موقع فرا رسیدن ظهر، نماز را (در اول وقت) بخوانم .

ابن عباس گفت : آیا حالا وقت نماز است ؟ ما مشغول جنگ هستیم .

حضرت فرمود: مگر ما براى چه چیزى مى جنگیم ؟ به درستى که ما براى نماز جنگ مى کنیم .

ابن عباس گفت : نماز شب على علیه السلام حتى در لیلة الهریر هم ترک نشد بیاییم مثل اصحاب امام حسین عمل کنیم ، هنگام ظهر بشتابیم به سوى نماز، و نماز را به یاد بیاوریم تا مشمول دعاى امام حسین علیه السلام شویم : ذکرت الصلوة جعلک الله من المصلین الذاکرین ؛ نماز را یاد کردى خدا تو را از نمازگزاران قرار بدهد

3-اقامه نماز

اقامه نماز اشاره به این است که نه تنها خودشان نماز مى خوانند بلکه کارى مى کنند که این رابطه محکم با پروردگار همچنان و در همه جا برپا باشد. در زیارت نامه امام حسین علیه السلام مى خوانیم .

اشهد انک قد اقمت الصلوة و اتیت الزکوة ؛ گواهى مى دهم که با کشته شدنت نماز را برپا کردى .)) و در زیارت مخصوص آن حضرت آمده است که سلام بر تو اى فرزند گرامى پیامبر! گواهى مى دهم که تو نماز را آن چنان که حقیقت آن مى باشد به پا داشتى و زکات را پرداختى و به حق و حقیقت فرا خواندى و از تباهى و ناپسندى ها نهى کردى و قرآن را چنانکه باید تلاوت نمودى و در راه خدا چنانکه شایسته بود جهاد کردى او به راستى نماز را به صورت بى نظیرى به پا داشت ، به گونه اى که مخصوص او بود و نه دیگرى .

4-برپایى نماز جماعت

سالار شهیدان ، در سرزمین کربلا با همه مشکلات و در مقابل چند هزار دشمن و ناله هاى زن و بچه ها، نماز جماعت را اقامه کرد،

امام مى توانست نماز را کنار فرزندانش در داخل خیمه به فرادى بخواند، و بعد به میدان برود، و در ضمن از تیرهاى دشمن نیز محفوظ مى ماند و چند لحظه اى را هم کنار فرزندانش لذت مى برد؛ ولى امام ، نماز جماعت را ترجیح داد و آن را در مقابل دشمن برپا نمود و یکى از اصحابش سینه خود را سپر قرار داد و به خاطر نماز به شهادت رسید.

6-محافظت بر نماز

نمازگزار در هر شرایطى چه در حالت عادى و یا خطر، از نماز باید محافظت کند، امام حسین علیه السلام و اصحابش از ستون دین یه خوبى پاسدارى کردند و در پایان جان خود را فداى نماز نمودند تا اسلام باقى بماند.

مروى است حضرت حسین علیه السلام پس از پایان نماز اصحاب را به جهاد ترغیب کرد و سپس فرمود: این بهشت است که درهایش باز شده و جوى هایش متصل و میوه هایش رسیده و قصرهایش زینت شده است و بچه ها و حورى هایش جمع شده اند و این رسول الله و شهدایى است که با او کشته شده اند و پدر و مادرم نیز هستند که انتظار قدوم شما را دارند و شما را بشارت مى دهند و آنها مشتاق شما هستند از دینتان حمایت کنید و از حرم رسول خدا و امامتان و پسر و دختر پیامبرتان دفاع نمایید. چرا که خدا شما را امتحان کرده ، شما در جوار جد ما هستید و نزد ما بزرگوارید، دفاع کنید خداوند شما را خیر دهد.

6-ترویج نماز

امام حسین علیه السلام هم براى دشمن، هم براى اصحابش، و هم براى آیندگان درس نماز داد، امام درحالى که خودش و اصحابش و فرزندانش ‍ تشنه بودند، از دشمن در خواست آب نکرد، ولى براى نماز و مناجات یک شب مهلت خواست .

از این در خواست امام علیه السلام مى توان به اهمیت نماز و دعا و نیایش و تلاوت قرآن پى برد که آن حضرت تا آنجا به این مسائل علاقه دارد که از دشمن ناجوانمردش در خواست مهلت مى کند تا یک شب دیگر از عمر خویش را با این اعمال بگذارند و چرا چنین نباشد که حسین علیه السلام براى ترویج و زنده ساختن نماز و قرآن و سفار الهى به اینجا آمده است و مناجات و نیایش با پروردگار بهترین و لذت بخش ترین دقایق زندگى اوست و باید هر ملتى که براى خدا قیام مى کند، همین اعمال را شعار و ملاک عمل خویش قرار بدهد.

7-درس عمل به آیات نماز

خداوند سبحان آیات فراوانى در مورد نماز در قرآن بیان نموده و عمل به آن واجب است و سبب رستگارى انسان مى شود.

8-درس احیاى اذان

امام در آن بحبوحه اذان گفتن را فراموش نمى کند، و شعار توحید را یک بار در گوش ها و دل ها زنده مى کند و همانقدر پیامبر به بلال مى فرمود: ((یا بلال فارحنا بالصلاوة ؛ اى بلال ! خوشحال کن ما را به نماز.)) به خاطر مى آورد، و هنگام ظهر امام ، به فرزندش مى گوید اذان بگو.

9-درس آزادى نماز و نمازگزار

امام معتقد بود انسان آزاد آفریده شده و دیگران حق ندارند او را بنده خود سازند خود او نیز این حق را ندارد که خود را برده دیگران سازد، نماز در کربلا، نشانگر آزادى امام و یارانش بود. هم نماز و هم نمازگزار آزاد است .

احدى نمى تواند جلو نماز و نمازگزار را بگیرد. امام به دشمنان نشان داد که شما اسیر نفس و دنیا هستید.

10-استعانت از نماز

حسین بن على علیه السلام پس از نماز صبح در روز عاشورا آرى ، پس از نماز صبح ! دو نکته را تذکر مى دهد: یکى اصل کشته شدن که به امر پروردگار است و دیگرى پایدارى و استقامت در برابر دشمن که هر دو نکته با نماز ارتباط مستقیم دارد، زیرا اگر در قرآن مجید حکم نماز درآیات متعدد آمده و نماز یکى از علائم اسلام و ایمان است ، در شرایط خاص جنگ و جهاد و حتى در آن مرحله اى که شکست ظاهرى و کشته شدن ، قطعى و مسلم است طبق فرمان الهى واجب است و اگر احیانا کسانى نماز بخوانند و حکم جهاد را فراموش کنند ازمصادیق کسانى خواهند گردیدکه قرآن مجید با تعبیر ((نومن ببعض ونکفر ببعض ))نکوهش مى کند.

و اماروح استقامت و پایدارى در جهاد نیز باید از همان نماز و ارتباط با پروردگار به دست بیاید و از عبادت و معنویت مدد و نیرو بگیرد که :
و استعینوا بالصبر و الصلوة

11-درس هدفدارى

ارزش وجودى هر انسان به ارزش هدف او بستگى دارد، امام به همه نشان داد که هدف ما خدا است و هدف ما احیاى روح و حقیقت نماز است امام در قتلگاه هدف خدایى خود را در نظر داشت و مى گفت : ((الهى رضا بقضائک ))

12-درس رمز و راز موفقیت

امام حسین چگونه پیروز شد، باید گفت یکى از عوامل مهم آن ، نماز و عبادت و اخلاص و دعاى امام و یارانش بود. همانطور در دوران جنگ تحمیلى رزمندگان اقتداء به امام حسین کردند.

13- شهادت در حال نماز

حضرت سید الشهداء علیه السلام به برادرش فرمود که : اگر من به لانه حیوانات پناه ببرم بنى امیه بر من دست پیدا مى کنند. مى داند که او را مى کشند و جناب امیرالمومنین علیه السلام مى دانست او را شهید مى کنند، من عالم مى دانم که مرا مى کشند حالا که مى داند خوب چرا توى خانه ؟ چرا توى دهلیز؟ چرا توى یک بیابانى بى اطلاع ؟ خوب . حالا که مرا مى کشند طورى کشته و شهید شوم که خون من هدر نرود، مظلومیت من برملا بشود، آنها که بالاخره على علیه السلام را مى کشتند؛ لذا مى رود به مسجد، اگر مسجد هم نمى رفت آن شب او را مى کشتند.

به یک وجه دیگر چه بهتر که حقانیتشان را بر مردم معلوم کنند، در مسجد سر نماز (مسجد ماءمن مردم است ) که قساوت و شقاوت را خوب برساند این را اختیار کرد، این مسیر را برگزیده است . نباید گفت چرا على امیرالمومنین تن به تهلکه داده چرا؟ قرآن که مى فرماید: لا تلقوا بایدیکم الى التهلکة .

انسان بالاتر از این حرف هاست .

اینها دست از امام حسین برنمى داشتند به هر طریقى او را مى کشتند، ولى امام جهاد و شهادت را اختیار کرد، و در میدان جهاد، درس استقامت و آزادى و شهادت و بندگى و معنویت و مناجات و عبادت و برپایى نماز براى تمام انسان ها داد.

نماز حقیقى را امام در شب ، صبح و ظهر عاشورا به تصویر کشید، اگر چه فیلمبردار آنجا نبود، ولى انسان با چشم بینا مى تواند الان هم ببیند چونکه آنها حق بودند و حق هم نابود شدنى نیست ، تا ابد این فیلم نماز کربلا زنده و پایدار است .

در قیامت خداوند تمام صف کربلا را به عالم محشر نشان مى دهد، واقعا رکوع و سجود امام دیدنى است . واقعا آنها چقدر قسى القلب بودند، که به قلب نماز و به قلب نمازگزار تیر زدند.

دشمنان با این کار ثابت کردند که نمازگزار واقعى نیستند، بلکه نمازگزار واقعى امام حسین و یارانش مى باشند، اگر آنها نمازگزار واقعى بودند به نماز و نمازگزار تیر نمى زدند.

14-درس امانت دارى

امام به ما آموخت که نماز امانت الهى است ، انسان باید به نحو احسن از آن امانتدارى کند.

هنگامى که وقت نمازمى شدعلى علیه السلام به خود مى پیچید،مى لرزید به او مى گفتند:اى امیر المومنین !تو را چه شده است؟

مى فرمود: وقت اداى امانتى رسیده است که خداوند آن را بر آسمان ها و زمین و کوه ها عرضه کرد و آنها از تحمل آن ابا کردند و از آن بیمناک شدند

15-درس احترام به مقدسات

نماز عبادتى مقدس و ارزنده است و حسین علیه السلام به ما درس داد که چگونه در برابر این مقدسات باید موضع داشت . او در روز نهم محرم جنگ را به تاءخیر انداخت و به دشمن پیام داد که من نماز و قرآن را دوست دارم شبى را به من مهلت دهید! در روز عاشورا او مى توانست نماز را در میان خیمه ها بخواند و حتى آرامش نسبى براى خانواده خود فراهم کند و دیدید که در وسط میدان در میان تیرها و سنگ اندازى ها نماز را به اتمام رسانید و نشان داد که نماز در حین جنگ هم تعطیل بردار نیست .

16-درس اخلاص

امام حسین علیه السلام به ما درس اخلاص داد، کارى که انسان براى خدا مى کند باید خالصانه و با قصد قربت باشد، خلوص حسین خلوصبى شائبه و به دور از هرگونه ریب بود.

در هدف او ذره اى ریا آوازه گرى و خود خواهى و خودبینى نمى بینیم او براى خدا قیام کرد و تنها رضاى او را طلبید و در این طلب راست گفت و به صواب عمل کرد.

همین خلوص و اخلاص حسین بود که کارسازى کرد و نام او را تا حال زنده داشته و از این پس نیز زنده خواهد داشت و همین اخلاص و قصد قربت بود که خون او را خون خدا کرد و تربت او موجب شفاء شد و او به همین خاطر ثارالله است .

نماز او سراسر خلوص بود، اگر چه در میدان جنگ ، و در مقابل جمعیت بود، نماز او چه آشکار عین هم است ، در همه حال او را مى بیند. امام مصداق این آیه بود:

قل ان صلاتى و نسکى و محیاى و مماتى لله رب العالمین

17-درس شب زنده دارى

امام حسین علیه السلام در میدان جنگ هم سحرخیزى و شب زنده دارى را به ما آموخت ، یک شب جنگ را به تاخیر انداخت ، که با نماز شب و سحرخیزى وداع کند، شب عاشورا، در خیمه ها تماشایى بود، امام و یارانش در دل شب با معبود خود مناجات مى کردند.
امام چقدر عاشق نماز شب است ، در آخرین وداع او در روز عاشورا به خواهرش مى فرماید: خواهرم ! در شب مرا فراموش مکن و در آن هنگام برایم دعا کن . یعنى امام حسین از زینب التماس دعا داشت .

18-درس غیرت دینى

او به ما درس داد که چگونه از دین و قرآن و نماز دفاع کنیم ، و در مقابل تیرهاى دشمن نماز را برپا کردند و از هیچ چیز نترسیدند، و به هر شکلى نماز را خواندند. رزمندگان ما در دوران جنگ تحمیلى به مولایشان سید الشهداء علیه السلام اقتدا کردند.

19-حتى در جنگ ، نماز ترک نشد

حتى در میدان جنگ به ما گفتند، اصل عبادت ولو به صورت نماز خوف را فراموش نکنید، اینکه نماز مسافر شکسته است اصلش در قرآن کریم در مورد نماز خوف رزمندگان است ، در میدان جنگ و در حال حمله چگونه نماز بخوانند، از مکتب عاشورا درس نماز مى گیریم ، که انسان در هر صورتى باشد نماز از او برداشته نمى شود.

امام در مقابل تیرهاى دشمن نماز را اقامه نمودند، تا براى آیندگان درس ‍ باشد. نماز نشانگر اطاعت عبد از معبود و عاشق از معشوق است . و تمامى این درجات از عبادت یعنى اخلاص در بندگى در نماز تبلور مى یابد. اگر قرار بر این باشد که در لحظات سخت و جانفرسایى چون جنگ نماز انسان ترک شود این دیگر اطاعت از نفس اماره است . و حتى اگر این جنگ بر مبناى دفاع از کیان و سرزمین اسلامى صورت گرفته باشد بدون نماز ارزشى نخواهد داشت ؛ و عینا به معناى نفى اولین پایه از فروع دین است .

20-درس در همه حال به یاد خدا بودن

امام حسین علیه السلام به ما آموخت که در بحرانى ترین حالات و پیشامدها یاد خدا باشیم ، و با یاد او که به دل ها آرامش مى بخشد آرامش ‍ قلب پیدا نموده و این اطمینان قلبى را به یاران و خانواده اش نیز منتقل کرد، خطبه هایش با نام و یاد خداست ، امام در روز عاشورا در اوج سختى ها یک لحظه از یاد خدا غاقل نبود و پیوسته نام آن محبوب را بر زبان جارى مى کرد و به واسطه ذکر آن محبوب قطره وجودش را به دریاى الهى متصل مى ساخت . در روایت آمده که روز عاشورا امام حسین پیوسته و مداوم خدا را یاد مى کرد و مى گفت :

لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظیم .

21-درسى به پیکارگران در راه حق

این بود راه و رسم حسین بن على علیه السلام و یارانش در روز عاشورا که ((نماز)) همه مسائل را تحت الشعاع قرار مى دهد و آن حضرت به هنگام نماز همه چیز را فراموش مى کند و از دشمن خونخوارش درخواست آتشبس مى نماید.
و این درسى است به همه پیکارگران در راه حق ، درسى است که پدر ارجمندش امیر مومنان علیه السلام در صفین و در بحبوحه جنگ به پیروانش یاد مى دهد، آنگاه که ابن عباس دید آن حضرت مراقب و منتظر وقت نماز است ، سوال نمود: یا امیرالمومنین ! مثل اینکه نگران مطلبى هستید؟

فرمود: آرى ! مراقب زوال شمس و داخل شدن وقت نماز ظهر مى باشم .

ابن عباس گفت : ما در این موقع حساس نمى توانیم دست از جنگ برداریم و مشغول نماز گردیم .

امیر مومنان علیه السلام در پاسخ وى فرمود: ((انما قاتلناهم على الصلوة ))؛ ما براى نماز با آنان مى جنگیم .))

آرى ! در جنگ صفین نماز صفین نماز شب على علیه السلام نیز ترک نمى گردید و حتى در لیلة الهریر

22-دفاع از نماز و نمازگزار

یکى از درس هاى آموزنده نهضت سالار شهیدان حضرت حسین بن على علیه السلام پیوند آن با عبادت و نماز است ، به گونه اى که ظهر خونین عاشورا براى همیشه ، همراه با کلمه نورانى((نماز)) در خاطر تاریخ مانده است و یکى از شهداى کربلا نیز در هنگامى به شهادت رسید که از امام حسین علیه السلام محافظت مى کرد تا آن اسوه نمازگزاران نماز بخواند. این درس است که اهمیت نماز را بیان مى کند و غفلت از آن هرگز روا نیست .

http://www.nooreaseman.com/forum347/thread11626.htmlمنبع:

گناهانی که باعث پشیمانی می شوند

1-قتل ناحق

امام سجاد (ع) در بیانی می فرمایند: والذُّنوبُ التی یُورثُ النَّدَمَ قَتلُ النَّفسِ الّتی حَرَّمِ الله قال اللهُ تعالی فِی قصَّةِ قابیلً حِینَ قتل اخاه هابیل فعجزَ عَن دَفنِهِ (فَأَصبَحَ مِنَ النّادمین)؛ گناهانی که پشیمانی می آورند (یکی) کشتن نفس انسانی است که خداوند آن را حرام کرده است. خداوند بلندمرتبه در قصه قابیل، آن زمانی که برادرش هابیل را به قتل رساند و از دفن او عاجز شد، می فرماید: از زمره نادمین و پشیمان ها گشت.

2-قطع رحم

دومین گناهی که پشیمانی بدنبال دارد و بسیار بزرگ است، قطع رحم یا همان ترک صله رحم است. امام سجاد (ع) در ادامه می فرمایند: «و تَرَک صلةِ القَرابَةِ؛ و ترک صله ارحام و بستگان.» ترک رابطه با رحم از گناهانی است که حسرت و پشیمانی را به دنبال دارد؛ که نمونه های آن را به وضوح در جامعه مشاهده می کنیم.

حضرت سجاد (ع) به فرزندش امام باقر (ع) فرمودند: «ایّاک و مُصاحَبَةَ القاطع لِرَحِمِهِ فاِنِّی وَجَدتُهُ ملعوناً فی کتاب الله عزَّ وَجلَّ فی ثلاثِ مواضعَ؛ فرزندم! از دوستی با کسی که پیوند خویشاوندی را قطع کرده بر حذر باش که من او را در سه آیه از قرآن ملعون یافتم.

3-ترک نماز اول وقت

امام سجاد (ع) دسته ی دیگر از نادمین را افراد سهل انگار در نماز اول وقت قلمداد می فرمایند چنانکه این فرموده ی امام سجاد (ع) کاملا منطبق بر قرآن می باشد؛ آنجا که می فرماید: (والذین هُم علی صلَوَاتِهِم یُحافِظونَ)؛ «آن ها کسانی هستند که در حفظ نمازهای خویش می کوشند.» از مهم ترین مصداق محافظت نماز، محافظت بر وقت آن است؛ لذا در حدیث می خوانیم که: حضرت علی (ع) از رسول خدا (ص) نقل فرموده است  که آن حضرت فرموده اند: هرگاه نمازگزار رکوع و سجده های نماز را کامل انجام دهد و بهره آن را تماماً ادا کند، نوری از نماز به سمت آسمان بالا می رود که می درخشد و درهای آسمان برای آن باز می شود و [به نمازگزار] می گوید: مرا حفظ کردی، خدا حفظت کند! پس ملائکه می گویند: خداوند بر صاحب این نماز درود فرستد؛ ولی اگر بهره آن را کامل ادا نکند، در حال تاریکی به سوی آسمان صعود می کند و درهای آسمان به روی آن بسته می شود و نماز می گوید: مرا ضایع کردی، خدا ضایعت کند! و آن نماز به چهره او زده می شود.»

راز این که عدم محافظت بر نماز پشیمانی و حسرت دنیا و آخرت را در پی دارد این است که اگر نماز با تمام آدابش در اول وقت انجام گیرد، زمینه مطمئنی برای همه خوبی ها و نیکی ها خواهد بود و اثر نماز که بازداشتن از فحشاء و منکرات است محقق خواهد شد.

4-وصیت نکردن و ترک ردمظالم

امام سجاد (ع) چهارمین گروه پشیمانان در آخرت را افرادی معرفی نموده اند که به ترک نوشتن وصیت می پردازند.

هستند کسانی که وصیتنامه نوشتن و یا وصیت کردن را بد می دانند؛ ولی نمی دانند که ممکن است مرگ ناگهانی دامن آن ها را بگیرد، در حالی که دیون مردم و مظالم آن ها و یا نماز و روزه قضا داشته و وصیت به آن را ترک کرده باشند، آنگاه دچار حسرت و پشیمانی شوند. از این گذشته، گاه انسان مایل است کارهای خیری انجام دهد؛ اما در زمان حیاتش به خاطر نیازهای مالی خودش موفق به این امر نیست. منطق عقل ایجاد می کند که او از اموالی که زحمت تحصیل آن را کشیده است، برای انجام این کارهای خیر- لااقل برای بعد از مرگش- محروم نماند.

در ادامه روایت فوق، حضرت سجاد (ع) می فرماید: «وَرَدُّ المَظَالِمِ؛ کسی که ردّ مظالم را ترک کند [باعث پشیمانی می شود].» مقصود این است که گاه انسان مالی از مردم ضایع نموده که یادش رفته مربوط به چه کسی بوده است. برای این گونه موارد خوب است مالی در راه خدا به عنوان ردّ مظالم به نیت صاحبان مال داده شود تا روز قیامت جبرانی حق آن ها شود. ترک این مسئله نیز در قیامت پشیمانی و حسرت را به دنبال دارد.

5-عدم پرداخت زکات

امام سجاد (ع) در بیان پنجمین گناه حسرت زا می فرمایند: «و مَنعُ الزّکاة حتّی یحضَرَ المَوتُ و ینفَلِقَ اللِّسانُ؛ ندادن زکات تا زمانی که مرگ فرا برسد و زبان بند آید.» آنوقت است که با چشمان خود می بیند که همین اموالی را که خمس و زکاتش را نداده و آن را ذخیره نموده است، در اختیار ورثه قرار می گیرد و آن ها از آن استفاده می کنند؛ ولی عذاب زکات ندادن و حسرت طولانی آن به صاحب مال برمی گردد.

http://faramarz51.blogfa.com/post-297.aspxمنبع:

 

آغاز جنگ و جوانهای کوهدشتی در گیلان غرب

سال 1359سالی پراز خاطرات تلخ وشیرین است سالی به یاد ماندنی از رشادتهای دلاورمردانی که تا کنون حتی نامشان را کسی نمی دانست و نه آنها برای نام ونان دراین برهه از زمان به فکر ویاد آن بودند .

رزمندگانی که عشق به امام و لبیک به ندای او و حب به وطن آنها رادر حین جوانی ونوجوانی لباس رزم پوشاند وتن نرم ولطیف خودرا آماج گلوله های سرب و چرخ های پولادین تانکها و بمبارانهای بی امان بعثی کرده بود

عشقی واقعی و با انگیزه وهدفدار.

به زودی از این مردان مرد خواهم گفت زیرا خودم درکنارشان بودم ودیدم که چه کردند

به امید خداوند نامشان را یک به یک  خواهم نوشت وخاطراتشان را هم خواهم نوشت تا بدانید وبدانند که چه شیرمردان بی ادعائی درایران اسلامی بودندو وهستند که منتظر فرمان قائدشان نشه اند

شروع حرکت به میدان نبرد

ساعت تقریبا 9صبح بود از رادیو اعلام شد  فرمانده کل قوا حضرت امام خمینی اطلاعیه  مهمی را صادرفرموده اند.

همه چشمه گوش و گوش هیمان فقط منتظر یک صدا بود، آهم صدای فرمانده ، قلبهامان به طپش افتاده بود ، وجودمان سراسر هیجان !همه می گفتیم چه اتفاقی افتاده است چرا امام اینبزرگ مردتاریخ ،فرمانده ای قدرتمند وباتقوا و ناجی مستضعفان جهان فرامانی جدید صادر کرده است ، یاد 22بهمن57افتادم که اعلام شد، امشب اطلاعیه مهمی از حضرت امام صادرمیشود و دیدیم که چه شد ، تارو پود حکومت 2500ساله شاهنشاهی بنیان کن شد و دستان خالی ملت سلاح شد و سلاح های پهلوی چون کلاه پهلوی برزمین افتاد .

این حالت هم در سال 59 برایم اتفاق افتاد میدانستم اما کاری خواهد کرد کارستان  ، صدای رادیو را لحظه ای خاموش نمی کردم که اعلام شد بسم الله الرحمن رحیم اطلاعی مهم فرمانده کل قوا حضرت امام خمینی (ره) و فرمان حرکت به جبهه ها با هر امکاناتی ودر سریع ترین وقت ممکن ....

حدود 400نفر از نیروهای دوره دیده همراه با ده کثیری از مردم معمولی اعم از روحانی و معلم ومحصل و کاسب و کارگر و.. درمحل سپاه کوهدشت تجمع کرده و با چند دستگاه مینی بوس با شوق و ذوق فراوان به طرف جبهه ها حرکت کردیم .

کاروان اعزامی بعد از 5ساعت حرکت جانانه به مقر سپاه کرمانشاه (آن زمان باختران بود) رسیدیم و با همان لباس معمولی وارد پادگان شدیم .

به محض ورود توسط فرماندهان سپاه و ارتش به لباس  سربازی و لوازمات اولیه اما بدون سلاح (چون سلاحی نبود)  با همان چند اسلحه برنو و ام یک و یوزی و چند عدد کلت کمری  درمحل های تعیین شده جهت استراحت و تعیین محل اعزام  به خوابگاه رفتیم  ، شاید باور این مطلب آسان نباشد اما نیروهای اعزامی از کوهدشت برای اعزام آرامش و آسایش را ازماندهان گرته بودند .نهایتا ساعت 9شب بود که جلسه ای با حضور تمام فرماندهانی که از کوهدشت ،نورآباد ، پلدختر ، الشتر ، بروجرد، دورود ، ازنا ، الیگودرز سایر استانها آمده بودند و دراین جلسه ابوشریف و چند نفراز نیروهای انقلابی از تهران و نماینده فرمانده کل قوا درآن شرکت داشتند نیروها را به چند گروه تقسیم کرده  وبه فرماندهان گروه ها  مناطق حساس را اطلاع دادند . یکی از این مناطق که در دسترس و بسیار خطرناک و مورد هجوم بعثیان قرارگرفته بود گیلانغرب بود .

برای اعزام به گیلانغرب عده مهم نبود جسارت و شجاعت نیاز بود ماهم (کریم خاوری ،میرزا آزادبخت ...)که مسئولیت گروه اعزامی را برعهده داشتیم با هماهنگی و همفکری نیروها را به سهمنطقه گسیل دادیم عده ای را کامیاران ف تعدادی به سرپل ذهاب و 32نفرنیروی زبده وآموزش دیده وجوان را هم برای درگیری بهگیلانغرب با فرماندهی خودم با یک دستگاه اتوبوس به گیلانغرب حرکت کردیم .

آن زمان قدرت و حراست از جاده ها از کنترل نیروهای خودی خارج ونا امن ترین منطقه ورودی های به گیلانغرب بود .

راننده اتوبوس یادش بخیر با من صحبت وگفت از باخترا بزنیم بیرون امنیتی نیست و الان که ساعت 9.30شبه تمام سنگرها دست دمکراتها و کومله است خیلی سخت  است رفتن به آن منطقه اگر ممکن باشه خارج از شهر اردو بزنیم وهوا که روشن شد برویم به طرف مقصدپرسیدم احتمال درگیری چند درصد است واو گفت هزار درصد وسکوت کرد .

مانده بودم چه باید بکنم ، داخل اتوبوس آمدم وماجرا را بدون هیچ نقطه ابهامی برای رزمندگان تشریح کردم و گفتم نظرشما برای من مهم تر است از رای و نظر من خواهد .

همه باهم فریاد زدند لبیک یا خمینی  ما گوش به فرمان رهبریم وتا پای جان آماده ایم  راننده هم که این شعار رادید پشت فرمان مستقر شد و با تمام قدرت بر پدال گاز فشار آورد ، اتو بوس زوزه کشان گردنه ها و پیچ های خطرناک را درمی نوردید و رزمندگان کوهدشتی با فریادهای غرور آفرین وشعارهای تند انقلابی بر این قدرت وجسار می افزود .

به نزدیکترین گردنه به گیلانغرب رسیده بودیم که حرکات مشکوکی را در کنار جاده با جابجائی نورهای که دیده میشد ملاحظه کردم به راننده گفتم رزمندگان مشغول شعار دادن و صحبت کردن هستن اگرموردی بود به هیچ عنوان توقف نمی کنی و به راهت ادامه میدهی اگرهم نیاز بود ماچند نفر را که قبلا باهم مشورت کرده بودیم وسلاح برنو وام یک داشتیم آماده کرده ام فقط تو به راهت ادامه بده .

برای دلگرمی و ابراز وجود از شیشه اتوبوس که پائین کشیده شده بود تیری شلیک کردم که هم رزمندگان وهم دشمن بداند که ما نه هراسی از دشمن داریم ونه از مسیرمان باز می گردیم

اتفاقا این ترفند که مورد اعتراض چندنفری هم قرارگرفت اثرخوبی بر نیروها گذاشت وباعث متواری شدن دشمن از کمینگاهشان شد.

نزدیکی های صبح بود که به ورودی گیلانغرب رسیدیم شهر خالی از سکنه بود وهیچ نیروی نظامی  وارتشی  ومردم هم نبود ، چندتا تانک بودند که برای درامان ماندن از تیر دشمن به کوه های اطراف شهر پناه برده بودند فقط تقریبا در ابتدای خیابان های وردی شهر یک تیربار پایه ام ژ 3 دیده میشد و دیگر کلاغی هم پر نمیزد  .

چند دقیقه ای منتظر ماندیم وخبری نشد تا اینکه چند نفر از نیروها با سروصد و شلیک تیرهوائی یکی از نگهبانان که به پناهگاه رفته بود را مجبور به بیرون آمدن کردن د، آن شخص ستوان سوم ژاندارمری بنام آقای احمدی بود که تنها جامانده از نیروهای پاسگاه بودند.

از ستوان احمدی پرسیدیم پس نیروها کجا هستند که با ناوری و هیجان گفت شما کی وچطور وارد شهر شدین ؟!!!! شهر هم  در محاصره است وهم زیر توپخانه ی دشمن ودر تیررس نیروهای عراقی  است؟!!!

اوبا ناباوری به ما ونیروهای بدون صلاح وجوان نگاه می کرد ویک باره فریاد زد خدارا شکر خدارا شکر ما نجات یافتیم ؟

خلاصه با داد وفریاد ستوان احمدی دوتا استوار که درون پناهگاه بودن بیرون آمدند و مارا به درون بخشداری که خالی شده بود هدایت کردند و گفتند دشمن مارا زیرنظر دارد از بخشداری بیرون نمی آئید تا از خطر تیر دشمن درامان باشید برایمان چندتا پتوی کهنه و مقداری هم بشقاب های درب و داغان و چندتا قاشق و... آوردند

از آنها درخواست آذوقه و سلاح کردیم که با کمال تعجب گفتند ما خودمان 4روز است چیزی نخورده ایم ! شهر خالی از سکنه است و عراقی ها دارن هر روز پیشروی می کنند شما از ما آذوقه می خواهید . یک استوار دوئی آنجا بود و با کمال ناباوری به جای تشویق و روحیه دادن به ما گفت ، آقای خاوری جلو  وسمت چپ و سمت راستمان نیروهای عراق هستند والان پشت تپه سفید منتظرند  به ماحمله کنند فقط سمت جاده ای که آمده اید امن است تا دیر نشده است برگردید این جمله با خنده رزمندگان کوهدشتی پاسخ داده شد وتا اکنون هم که باهم مینشینیم عامل خنده بچه های همرزم است که او گفت ( خاوری برگردید خطر است ) به ایشان گفتیم ما که برایتفریح وگردش نیامده ایم ما برای مقابله با این خطر آمده ایم وترس هم برایمان معنا ندارد ...

 استوار گفت اوضاع کاملا نابسامان و تقریبا شهر درحال سقوط کامل است من هنوزدرعجبم شما چطور توانسته اید وارد شهر شوید؟.

ما ( کریم – میرزا آ– اکبر – الیاس و هاشم ) که با ستوان احمدی و دوتا استوار صحبت می کردیم از آنها خواستیم که این مسائل را به بچه ها مطرح نکنید تا روحیه آنها ضعیف نشود .از ما برای گرفتن سلاح اصرار و از آنها مخالفت .

به مقر برگشتیم وبه بچه های همرزم گفتیم آذوقه و سلاح فعلا به علت نا امنی منطقه مقدور نیست شما استراحتی بکنید تا ما گشتی در داخل شهر بزنیم وبرگردیم .

ساعت تقریبا 10صبح بود که صدای شکستن دیوار صوتی و به دنبال آن غرش هواپیماهای دشمن بالای سرمان وحشتی عجیب ایجاد کرده بود ما که تا آن زمان هواپیماهای دشمن از این ارتفاع نزدیک وشکسته شدن دیوار صوتی را ندیده ونشنیده بودیم دربهت وحیرت فرو رفتیم فقط هرکدام ازهمرزمان با سلاح های اندک به طرف هواپیماهای دشمن تیراندازی می کردند.

بعد از حدودنیم ساعت مانوار هوائی دشمن سکوتی وحشتناک سراسر منطقه را فرا گرفت . ماهم داخل بخشداری شدیم ومن ومیرزا با هم به طرف مقر پاسگاه رفتیم.

کریم خاوری                     میرزا آزادبخت                      ابراهیم آزادبخت (اوره)    

ابراهیم آزادبخت                رضا آزادبخت                       احمد آزادبخت

حسن آزادبخت (مرحوم)     محمدصادق آزادبخت            یوسف آزادبخت         

علی کرم آزادبخت             الیاس دلوجی                     جمال دلوجی

اکبر حیدری                      محمود مبلغی                     ماشاالله  مروجی(مرحوم)

مقدم                             هاشم مردادی                     قاسم مرادی

مرادعلی محمدی             ماشالله علیمحمدی              کرمرضا پیریائی   

مریدعلی دلفانی(مرحوم)   رحیم(جعفری)طهماسبی       سعید خسروی   

عیسی میرزاپور  (مرحوم)   میرزا میرزاپور                      حاج محمد رضائی(مرحوم)

محمدرضا قبادی                مجید غلامی                       شیرمحمد آزادبخت

بر گرفته از وبلاگ شیرز و مدیریت وبلاگ حاج کریم خاوری

 

آیا مردگان در حق زندگان دعا می کنند؟

از روایات استفاده می‌شود که مردگان با زندگان ارتباط دارند و از رفتن افراد بر سر مزار آنان آگاهی می‌یابند و با آنان انس می‌گیرند، و در مواردی به زندگان سفارش کرده‌اند که از آنان عبرت گرفته و تا توانایی­­هایشان از بین نرفته، گذشته خود را جبران نمایند، اما نیاز مردگان به زندگان بیشتر است؛ زیرا دست آنان از انجام کارهای خیر کوتاه است و این زندگان هستند که می‌توانند با انجام برخی کارهای خیر سبب آمرزش آنان و یا بالا رفتن درجه آنان شود.

در ذیل، روایاتی در این زمینه بیان می‌شود:

1-رسول خدا(ص) فرمود: «سوگند به خدایى که جانم در قبضه قدرت او است؛ اگر آنان(بستگان میّت)، حال و روز شخصی را که از دنیا رفته است می‌دانستند و سخنان او را می‏شنیدند، او را رها کرده و به حال خود گریه می‏کردند. تا این‌که جنازه مرده را حمل می‌کنند، روحش بر بالاى آن قرار گرفته و فریاد می‏زند! اى فرزندان و کسان من! دنیا شما را چون من به بازیچه نگیرد، و من مالى را از حلال و حرام جمع کردم و براى شما نهادم و بدون زحمت به شما رسید و سختى و وزر و وبالش براى من مانده و شما از همین بلایى که گریبان مرا گرفته دوری کنید که شما نیز چون من گرفتار خواهید گشت».[1]

2-امام صادق(ع) فرمود: «هر کس از مسلمانان براى مرده­ای عمل صالح و نیکویى انجام دهد پاداش او دو چندان شود و خداوند متعال آن مرده را از آن عمل خیر و ثوابش بهره‏مند گرداند».[2] و «نماز، روزه، حجّ، صدقه، اعمال خیر و دعا که برای مرده انجام می‌دهند در قبرش بر او وارد می‌شود و به او می‌رسد و ثوابش را براى کسى که آن‌را انجام داده و نیز براى مرده می‌نویسند».[3]

3- اسحاق بن عمّار ‏می‌گوید به امام کاظم(ع) گفتم: آیا مؤمن آگاه است از کسى که قبر او را زیارت می‌کند؟ آن‌حضرت فرمود: «بلى، پیوسته تا مادامى که زائر بر سر قبرش هست با او مأنوس می‌باشد و وقتى زائر بلند شده تا از سر قبر او بر‏گردد از برگشتن وى وحشتى در مؤمن مرده پیدا مى‏شود».[4]

البته با جست‌وجویی که در منابع روایی صورت پذیرفت؛ روایتی که دلالت بر سرعت اجابت دعای مردگان درباره زندگان کند یافت نشد. اما از برخی روایات استفاده می‌شود که دعای فرزند بر سر مزار پدر و مادر مستجاب است و سفارش شده است که افراد بر سر مزار آنان رفته و از خداوند حاجت خود را بخواهد؛ امام صادق(ع) به نقل از امام علی(ع) فرمود: «مردگانتان را زیارت نمایید، پس همانا ایشان به دیدار شما خوشحال شوند و هرگاه شخصی از شما درخواستی دارد، پس نزد قبر پدر و مادر رود و برای آنان دعا کند و حاجت خود را از خدا بخواهد».[5]

همچنین در دسته‌ای دیگر از روایات اشاره شده است که خیرات در حق پدر و مادر بعد از مردن آنان، برای فرزندانی که اسباب ناراحتی آنان را فراهم کرده و عاق آنان شده‌اند، سبب رهایی آنان از عاق شدن می‌شود.

امام صادق(ع) می‌فرماید: «گاهى والدین کسى از دنیا می‌رود و حال این‌که فرزند خود را عاق کرده‏اند، ولى او بر ایشان دعا می‏کند و خیرات بر ایشان می‏دهد، لذا از نیکوکاران نوشته می‏شود».[6]

یادآور می‌شویم حساب اولیای الهی جدا است و خداوند اختیاراتی به آنان داده است که می‌توانند در حق زندگان شفاعت نموده و از خداوند اجابت دعای آنان را بخواهند. در این باره نمایه «توسّل و قدرت نداشتن مردگان در شنوایی»، سؤال 20190 را مطالعه نمایید.

[1]. شعیری، محمد بن محمد، جامع الأخبار، ص 170، مطبعة حیدریة، نجف، بی‌تا.

[2]. شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 185، دفتر انتشارات اسلامى، قم‏، 1413ق.‏

[3]. همان.

[4]. کلینى، محمد بن یعقوب، کافی، ج 3، ص 228، دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1407ق.‏

[5]. همان، ص 230.

[6]. دیلمى، حسن بن محمد، إرشاد القلوب إلى الصواب، ج 1، ص 195، الشریف الرضی، قم، 1412ق‏.

منبع: http://islamquest.net/fa/archive/question/fa

 

روز جمعه دهم اریبهشت سال 1361 عملیات بیت المقدس

شب جمعه در منطقه ای به نام داخوین که نزدیکی خرمشهر بود ما یعنی (شهید اسماعیل هادیان، شهید یحیی دارابی، شهید تاج الدین دلوجی، شهید زمانی، شهید شمس الله مرادی، شهید نیاز قبادی و دلاوران مرحوم حاج حمید قبادی، مرحوم ابوالحسن باقری، حاج مراد روشنی، حاج شرف آزادی و حجت الاسلام هادی قبادی و حجت الاسلام حاج اخویان، حاج میرزا موحد و دیگر عزیزانی که الان حضور ذهن ندارم و بنده هم افتخار حضور درخدمت آنها را داشتم) را برای عملیات بیت المقدس تجهیز کردند اززمین و آسمان آتش می بارید. آن شب عملیات شروع شد اما ما را برای عملیات نبردند. فردای آن یعنی روزجمعه دهم اردیبهشت ما را حرکت دادند از روی پل شناور کارون گذشتیم. منطقه عملیاتی باتلاق بود. رزمندگان دلاور اسلام دیشب منطقه وسیعی بین کارون تا جاده اهواز خرمشهر را از خاک ایران را ازتصرف عراقی ها درآورده بودند خود جاده خرمشهر هم به دست ما افتاده بود. کنار جاده خاکریز بسیار بلندی زده بود.ماموریت ما حفاظت از منطقه آزاد شده دیشب بود. خمپاره های زمانی ازطرف عراقیها شلیک میشد. بنده سوره جمعه را میخواندم پشت خاکریز هنوز پیاده نشده بودیم که صدایی وحشتناک باعث شد داخل ماشینی که به آنها گازارتشی میگفتند به هم بخورد. همه پایین رفتند دیدم یکی از رزمندگان مانند کبوتر بال شکسته داخل ماشین افتاد. دیدم نبی اله ابراهیمی است که که ترکش خمپاره زمانی از پشت به قلب او زده است. او را پایین فرستادیم. به شهادت رسید. چون بنده در پایین بردن او از ماشین دخیل بودم. فکر می کردم که نیاز به غسل مس میت دارم. شهید اسماعیل هادیان به من گفت نیاز به غسل ندارم چون بدنش گرم بوده است.

در پشت خاکریز مستقر شدیم و از گوشه و کنار رزمندگان این دیار مجروح و شهید می دادیم.

حدود ساعت 4 بعداز ظهر بود که همراه شهید یحیی دارابی بودم ( او دانش آموز دبیرستان بود و معلم ) یک آب پرتقال پیدا کرد و آنرا به من داد.

حدود ساعت هفت و یا هشت عصر بود. بنده و حاج مراد روشنی آرپی جی داشتیم و مرحوم حمید قبادی تک تیرانداز بود سه نفری بالای خاکریز بودیم و به طرف تانک های عراقی که برای بازپس گیری آنچه از دیشب از اشغالشان بیرون امده بود، پاتک سهمگینی زدند. شلیک می کردیم. با شنیدن صدای بسیار مهیب و وحشتناکی در بالای سرمان ( من در این لحظه با لهجه لکی داشتم می گفتم اگه مال باوت برمی ایر ارا ای صدا و حشتناکته ) نصف حرف را نگفته بودم که دیدم صدای حاج مراد روشنی آمد که از بالای خاکریز به پایین افتاد. وقتی دیدم یک پایش کاملا قطع شده فقط یک بند از پوست پایش مانده. باچفیه خودم و چفیه خودش پایش را محکم بستم تا خونریزی نکند. دیدم ترکش همان خمپاره زمانی که پای حاج مراد روشنی را قطع کرده به کمرشهید یحیی دارابی اصابت کرده و قسمتی از سرشهید تاج الدین دلوجی را برده است. سفیدی مغز شهید تاج الدین دلوجی معلوم بود. از آنجا که ترکش به قسمت داخلی بدن شهید یحیی دارابی اصابت کرده بود، او را سوار یک ماشین کردیم. اما شهید تاج الدین دلوجی همانجا چند باردهانش را باز کرد و به شهادت رسید و شهید یحیی دارابی در بین راه شهید شده بود.

بعد از آن پای حجت الاسلام هادی قبادی زیر یکی از همین ماشین های بزرگ ( گاز ارتشی ) رفت او را بغل کردم و سوار ماشینش کردم تا به بیمارستان برسانند.

آن شب گذشت. فردای آن شهید اسماعیل هادیان، شهید صیدعباس ابراهیمی و بنده با هم صحبت می کردیم که تیر به پای شهید اسماعیل هادیان اصابت کرد.( شهید اسماعیل هادیان قبل از شهادت می لنگید. آن عزیز قبل از شهادت جانباز بود) سریع او را سوار یک آمبولانس که آماده بود کردیم. من بشدت برای این عزیزان گریه می کردم که یک نفر آمد و گفت چرا گریه می کنی تو داری روحیه بچه ها را خراب می کنی. به او گفتم اینها بهترین بچه های یک دبیرستان بودند که اینجا همه قلع و قمع شدند.

سه خاطره ازشهید حسن قبادی

1-اولین سالهای بعد ازانقلاب بود احتمالا سال 1358 و کوهدشت هنوز بخشداری بود و به فرمانداری تبدیل نشده بود. همراه شهید حسن قبادی آدینه وند و حاج محمد قبادی برای کمک گرفتن و شکل گیری کمیته امداد به خرم آباد رفتیم. ظهر موقع نهار چند عدد نان و یک مقدار سبزی گرفتیم. خیلی سخت گذشت. اما برای شهید حسن قبادی خیلی راحت بود.

2- ساختمان فعلی دانشگاه پیام نور، بخشداری کوهدشت بود. در آن زمان شهید حسن قبادی معاون بخشداری را بر عهده داشتند. شهید حسن قبادی یک پیراهن داشت هر وقت پیراهنش را می شست پیراهن دیگری نداشت که بپوشد. یادم هست پیراهنش را شسته بود و جلو آفتاب ایستاده بود تا پیراهنش خشک شود و بپوشد.

3- اول انقلاب کار ادارات قاطی شده بود مثلا رییس اداره آموزش و پرورش علاوه بر کار خودش حواله نفت هم صادر می کرد و شهید حسن قبادی معاون بخشداری بود و کارهای کمیته امداد را هم انجام می داد. خودش مانند یک کارگر ساده  پشت بام ها را قیرگونی می کرد. دستهایش ترک خورده بود و در سرمای زمستان پشت بام خانه خانواده های بی بضاعت را قیرگونی می کرد. خودم با چشمان خودم او را در حال قیروگونی کردن پشت بام خانواده های بی بضاعت دیده ام.

آبروی مسلمان

این روزها در جراید و مطبوعات بازار تهمت و آبروریزی چنان داغ شده که گاهی افراد با دریدن پرده های حیا به حریم شخصی افراد وارد شده و مسائلی را به دروغ و احیاناً راست بیان می کنند.با راه اندازی سایت های مختلف اینترنتی این بازار ریزش آبروی مسلمان، جنبه جهانی یافته و شنوندگان و غیبت از مرز یک مجلس غیبت یا محله فراتر رفته و بقول خودشان به دهکده جهانی رسیده است.



آنچه که امروز در مطبوعات و رسانه های دیگر به تاراج رفته و گاه به حراج عمومی گذاشته شده، آبروی مسلمان و مؤمن است. شاید نگاهی هر چند گذرا به دیدگاه قرآنی و فرمایشات معصومین  (ع) بعنوان قرآنهای ناطق بتواند جامعه ما را تا حدودی نسبت به این مهّم حساس نموده و حجم این گناه را کاهش دهد. براستی در شرع مقدس اسلام، عِرض و آبروی مؤمن چقدر ارزش دارد؟ تقدّس آن در چه رتبه ای است؟
تقدّس آبروی مؤمن در قرآن
نگاهی به قرآن کریم بعنوان حبل الله که از آسمان به زمین نازل شده و موجب اتصال فرش به عرش گشته، نشان می دهد که آبروی مؤمن از چنان تقدّسی برخوردار است که اسلام عزیز به کسانی که این حریم را رعایت نکنند، هشدار و عذاب الیم را به آنان وعده داده است.

  1. در رسیدگی به کار ناشایست زنا حضور چهار شاهد ضروری است (نساء/۱۵ )
  2. کسانی که نتوانند چهار شاهد برای ادعای وقوع عمل خلاف عفت ارائه کنند یا تعداد شاهدان به چهار نفر نرسد، بدلیل آبروریزی از مسلمان به سه کیفر شدید جسمی، اجتماعی و معنوی محکوم می شوند.
    “والذین یرمون المحصنات ثم لم یأتوا بِاربَعهِ شهداءَ فاجلدوهم ثمانینَ جَلدَهَ و لاتقبّلوا لهم شهادَهً ابداً و اولئک هُمُ الفاسقون” (نور/ آیه ۴ )
    “و آنان که به زنان با عفت و مؤمنه نسبت زنا دهند و آنگاه چهار شاهد عادل نیاورند، آنان را به هشتاد تازیانه کیفر دهید و دیگر هرگز شهادت آنان را نپذیرید که مردمی فاسق و نادرستند”
    ملاحظه می شود که در این آیه شریفه حریم آبروی مردم چنان مقدس شمرده که تجاوز کنندگان به این حریم که از اقامه چهار شاهد ناتوان گشته اند، به هشتاد تازیانه بعنوان حد قذف محکوم شده و در ادامه آن به محرومیت از یک حق اجتماعی یعنی شهادت دادن و شاهد بودن برای همیشه اشاره و در آخر صراحتاً آنان را فاسق نامیده است.
  3. اگر مردی به زن خود تهمت زنا دهد و کسی جز خود او شاهد نباشد، ابتدا باید مرد چهار بار سوگند یاد کند که در ادعای خویش راستگو بوده و برای بار پنجم بگوید: لعنت خدا بر من باد اگر من دروغ بگویم. پس از این سوگند و لعان چنانچه زن ادعای شوهر را بپذیرد حکم زنای محصنه بر او جاری می شود و اگر نپذیرد به همین قرار باید چهار بارسوگند یاد کند که ادعای مرد دروغ است و بار پنجم بگوید که غضب خدا بر او باد اگر شوهرش راست بگوید .  در اینجا این زن و مرد از هم جدا شده و نوعی طلاق است. (اشاره به آیه ۵ تا ۹ سوره نور)
  4. گناهانی همچون غیبت، تهمت، سوء ظن، نمّامی و سخن چینی که در قرآن کریم تقبیح شده و نیز گناهانی همچون تجسس که ابزار اصلی آن گناهان است و در سوره های  مختلف قرآنی بدان اشاره شده و در سوره  حجرات به آن تصریح شده، همگی بیانگر تقدس بی نظیر آبروی مؤمن در نظر خدای متعال است.
  5. تأکید بر حُسن ظّن و توجیه کار مسلمان به نیکی بجای سوء تعبیر نیز نشانی بر تقدس آبروی مؤمن است. آیات افک که ماجرای تهمت منافقین به یکی از همسران پیامبر (ص) را در سوره نور بیان می کند، نشانی بارز از لزوم اشاعه فرهنگ حُسن ظن در میان مردم است.
    قرآن کریم می فرماید: ” آیا سزاوار نبود که با شنیدن چنین تهمت ها از جانب منافقان شما نسبت به خودتان حسن ظن داشتید و می گفتید: این دروغی آشکار است” چرا منافقان بر دعوی خود چهار شاهد افاقه نکردند، حال که چنین نکرده اند، آنان نزد خداوند، دروغگو هستند” (سوره نور آیات ۱۱ تا ۱۹ ) خداوند متعال پس از این ماجرا افک به همه ی مؤمنان نصیحت می کند که هرگز این موضوع در جامعه اسلامی تکرار نشود. “یعظَکَم اللهَ اَن تعودوا لِمِثلِهِ ابداً اِن کنتُم مؤمنین”

نگاهی به فرامین معصومین (ع)
نگاهی یه سخنان معصومین بزرگوار بعنوان مفسران قرآن و مسئولان تبیین این کتاب مقدس و  بررسی سیره آن بزرگواران نیز، ضرورت پاسداشت حرمت آبروی مؤمن را روشن می سازد. در نگاه معصومین بزرگوار آبروی مؤمن در اوج تقدّس واقع شده و همتراز با کعبه و حرم امن الهی تلقی شده است. “عرضُ المؤمِنِ کالکَعبهِ”
حفظ آبروی مؤمن نیز از اسباب ورود به بهشت شمرده شده است. رسول اکرم (ص) می فرماید: ” مَن رَدَّ عَن عِرضِ اَخیه المُسلِم و حَبَت لهُ الجَنَّهَ البتَهً” هرکس آبروی برادر مسلمان خود را حفظ کند، البته بهشت بر او واجب می گردد. (بحارالانوار / ج ۷۲ / ص ۲۵۴ )
غیبت نیز بعنوان یک آبروریزی تقبیح شده است. “والغیبَهُ تناوُلُ العرض” غیبت و پشت سر گویی تجاوز به آبروی مسلمان است. در روایات معصومین بزرگوار اسباب حفظ آبرو نیز اعلام شده و انفاق مال و صیانت از آبروی مردم بعنوان وسیله حفظ آبروی مؤمن قلمداد گردیده است.
مرحوم شیخ احسان بخشی رستمی در کتاب ارزنده خویش که در ۳۰ مجلد به چاپ رسیده و بنام “آثار الصادقین” نامگذاری و بعنوان یکی از معاجم حدیثی شیعه تلقی می شود، ۵۱ حدیث به تعداد رکعات نماز واجب و مستحب در باب لزوم حفظ عِرض و آبروی مسلمین نقل کرده است. که خوانندگان فهیم را به مطالعه جلد ۱۲ و صفحات ۵۳۲ تا ۵۴۲ ارجاع می دهیم.

نتیجه گیری
حال که آبروریزی مسلمانان آنهمه عقوبت داشته و حفظ آبروی مسلمان اینهمه تقدس دارد بیاییم این کعبه مقدس آبروی مسلمان را همچون کعبه و بیت الله الحرام مقدس بدانیم.
- اگر کعبه مقدس است، پس آبروی مؤمن نیز مقدس است.
- اگر به کعبه بدون احرام وارد نمی شویم به حریم آبروی مردم بدون علم و اطلاع وارد نشویم.
- اگر کعبه حرم امن الهی است اجازه دهیم آبروی مردم هم حریم امن مردم باشد.
- و راهش آن است که آبروی مردم را همچون آبروی خویش بدانیم و حتی در هنگام کمک به فقرا جانب احتیاط و حفظ شأن و آبروی آنان را بکنیم.

لذت های هفتگانه دنیوی

روزی امیرالمؤمنین (علیه السّلام) جابربن عبدالله را دید که آهی می‌کشد، فرمود:

آیا برای دنیا آه می‌کشی؟

عرض کرد: آری!

حضرت فرمودند: ای جابر! لذّت­های دنیا در هفت چیز است:

1-  المأکُولُ (خوردنی) 2- وَ المَشروبُ (آشامیدنی) 3- و المَلبوس (پوشیدنی)4-  وَ المَنکُوح (آمیزشی) 5- وَ المَرکوبُ (سوارشدنی) 6- وَ المَشمومُ (بوئیدنی)7ـ و المسموع (شنیدنی).

1ـ فَألَذّ المَأکولاتِ العَسَلُ وَ هُوَ بَصقٌ مِنْ ذُبابۀٍ

لذیذترین خوردنی­ها عسل است و آن آب دهان مگسی(زنبور) است.

2ـ وَ أحْلَی المَشروباتِ الماءُ وَ کَفی بإباحَتِهِ و سِباحَتِهِ

گواراترین آشامیدنی­ها آب است که بر خاک روا و روان باشد.

3ـ وأعلَی المَلبوساتِ الدِّیباجُ وَ هُوَ مِن لُعابُ دُودَۀٍ

و بهتریـن پوشیدنـی‌ها ابریشـم است و آن از آب دهـان کرمی است.

4ـ وأعلی المَنکُوحاتِ النِّساءُ وَ هُوَ مَبالٌ فی مَبالٍ و مِثالُ لِمثالٍ وَ انَّما یُرادُ أحسَنُ ما فِی المَرأۀِ لِأقْبَحِ ما فیها

بهترین همبستر زنانند و آن فرو رفتن مَبالی در مَبالی و نزدیکی دو عضو همانند (دو محل ادرار) است. زیباترین چیز زن (لذّت بردن جنسـی از او) و این زیباتریـن چیـز، از زشت­ترین عضو او خواسته می‌شود.

5ـ وَ أعَلی المَرکوباتِ الخَیلُ وُ هُوَ قواتِلُ

و بهترین سوار شدنی­ها و مرکب­ها، اسب است (که حتّی هنوز هم با وجود بهترین ماشین­ها، از بزرگ­ترین تفریحات بشر به ویژه ثروتمندان اسب سواری است) که آن هم کشنده است.

6ـ وَ أجَلُّ المَشْمُوماتِ ألْمِسْکُ وَ هُوَدَمٌ مِنْ سُرَّۀِ دابّهٍ

و ارزشمندترین بوییدنی­ها مُشک است و آن خون ناف حیوانی (آهو) می‌باشد.

7ـ وَ أجَلُّ المَسْمُوعاتِ اَلْغِناءُ وَ التَّرنُّمُ وَ هُوَ اِثمٌ

و بهترین شنیدنی­ها غنا و آواز است که آن هم معصیت و گناه است (که موجب هلاکت انسان خواهد شد)

و با این اوصاف، انسان عاقل و خردمند برای چنین چیزهایی هرگز آه نمی‌کشد.

جابر بن عبدالله می‌گوید:

 فَوَاللهِ ما خَطَرَتِ الدُنیا بَعْدَها عَلی قَلبی

به خداوند سوگند از آن زمان به بعد هرگز دنیا بر دلم خطور نکرد.

 ـ همان حضرت (علیه السّلام) در وصف دنیا پرستانی که به ظاهر دنیا به آن­ها رو کرده و با غرور و سرمستی به آن دل بستند و برای آخرت آماده نشدند می فرمایند:

به دنیا مشغول شدند تا این­که:

اُخِذَ بِکَظْمِهِمْ وَ رَحَلُوا اِلی دارِ قَوْمٍ لَمْ یَبْقَ مِنْ أکْثَرِهِمْ خَبَرٌ وَلا اَثَرٌ...

 (چنگال مرگ) گلویشان را گرفت و به سرای مردمی کوچ داده‌ شدند که از بیشتر آن مردم خبر و نشانی نمانده است...

 ـ حضرت حسیـن بن علـی (علیه السّلام) بسیار به این بیـت شعـر تمثّل می‌جست:

یا اَهْلَ لَذّاتِ الدُنیا لابِقاءَ لَها

                         اِنَّ اغتِراراً بِظِلِّ زائـلِ حُمْـقٌ

ای اهل خوشی­ها و لذّت­های دنیا، این لذّت را بقایی نیست، فریفته‌ شدن به سایه­ای گذرا نادانی است.

اگـر لـذّت تـرک لـذّت بـدانــی

               دگـر شـهوت نفـس، لـذّت ندانی

هزاران در از خلق بر خـود ببندی

               گـرت  بـاز  بـاشـد درِ آسـمـانـی

تو این صورت خـود، چنان می پرستـی

               کـه تـا زنده­ای ره، به معنی ندانـی

سفرهای علوی کند، مرغ جانـت

               گــر از چـنبـر آز، بـارش رهــانـی

ولیکـن تـو را صبـر عنقـا نبـاشـد

              که در دام شهوت، به گنجشک مانی

چنان می‌روی ساکن و خواب در سر

              که می‌ترسـم از کـاروان باز مـانـی

وصیّت همیـن اسـت، جـان بـرادر

              که اوقـات، ضـایـع مکـن تا توانـی

همه عمر تلخی کشیده است سعدی

              که نامش بر آمد به شیــرین زبانـی

 

ـ سفارش جناب لقمان (علیه السّلام) به فرزندش:

یا بُنَّی اِنّ الدُنیا بَحْرُ عَمیق قَدْ هَلَکَ فیِها عالَمٌ کثیرٌ فَاجعَلْ سَفینَتَکَ فیها الایمانَ، وَ اجْعَلِ شِراعَها التَوّکُلَ، وَ أجْعَلْ زادَکَ فیها تَقویَ اللهِ

فرزندم! دنیا دریای عمیقی است که خلق زیادی در آن هلاک شده‌اند. پس کشتی خود را در این دریای ایمان به خداوند و بادبان آن را توکّل به خداوند و توشه­ات را تقوای الهی قرار ده.

اگر نجات یافتی که به رحمت پروردگارت است و اگر از بین رفتی به جهت گناهان خودت بوده است.

ـ در همان کتاب روایت مشابهی آمده که این چند جمله را هم جناب لقمان u به فرزندش پند می‌دهد:

پسرم! سُکّان این کشتی صبر است و پاروهای آن روزه، نماز، زکات می‌باشد.

و بدانکه! هر کسی که بی‌کشتی به دریا برود، عاقبت غرق خواهد شد.

ـ مرحوم شیخ مفید(ره) در امالی نقل می‌کند: امیرالمؤمنین (علیه السّلام) در خواب، جناب خضر نبی علی نبینا و آله علیه السّلام را دید و از او تقاضای نصیحت کرد.

خضر هم کف دست خود را به او نشان داد و حضرت دید که در کف دست خضر با خط سبز این رباعی نوشته شده است که:

قَـدْ کُنْـتَ مَیْتاً فَصِـرْتَ حَـیّاً

                              فَـاِنّ المـوتَ قَـدْ یـأتی

فَـابْـنِ لِـدارِ الْبَقـاءِ بَـیْـتـاً

                            وَدَعْ لِـدار الفَـنـاءِ بَـیْـتـاً

تو مرده بودی، زنده گشتی، بعد از مدّت کوتاهی، بار دیگری می‌میری.

پس برای دار جاوید (آخرت) خانه بساز و خانه سازی برای این دارفانی (دنیا) را واگذار.

منبع: http://www.hatampouri.ir

عذاب وجدان و حساس گناه

حساس گناه و عذاب وجدان حسی است همراه با اضطراب و نگرانی، که در خیالاتمان در مورد کاری که می توانستیم انجام دهیم، ولی در انجام آن کوتاهی کرده ایم یا اینکه به نحو احسن آن را عملی نکرده ایم، شکل می گیرد و در این حالت حس نارضایتی و خودخوری تمام وجود ما را در برمی گیرد.

ندایی از درون، شما را سرزنش می کند که به نوعی شاید همان حس مسئولیت پذیری است.

این تصورات منفی ذهن شما و عذاب وجدان در وجودتان باقی می ماند و در کوتاه زمانی روح شما را ناتوان و ضعیف می کند، کسانی که در زندگی بطور دائم از احساس گناه رنج می برند، به افسردگی، دلشوره و استرس ناشی از آن دچار می شوند.

دلایل احساس گناه و عذاب وجدان

شما در ضمیر ناخودآگاه خود در مورد موضوعی که در انجام آن کوتاهی کرده اید با خود می گویید که ای کاش تلاش خود را می کردید یا حداقل بیشتر سعی می کردید، همه ی این حالات از احساس ضعف و ناتوانی در شما ایجاد می شود.

آیا از این که به کسی کمک نکرده اید عذاب وجدان دارید؟

وقتی که دوست داشتید به کسی کمک کنید اما نتواستید و به نوعی فکر می کنید او را تنها گذاشته اید.

آیا فکر می کنید که  می توانستید بیشتر کمک کنید؟

در این حالت با خود می گویید "من به قدر کافی سعی نکردم به او کمک کنم"

آیا از اینکه به دیدار کسی نرفته اید عذاب وجدان دارید؟

با خود می گویید "ای کاش می توانستم بیشتر به او سر بزنم"

آیا زمانی که در انجام کاری اشتباه کرده اید احساس  گناه می کنید؟

بعضی افراد دائما" اشتباهاتی راکه اصلاً ربطی هم به آنها ندارد را به گردن خود می اندازند و عذاب وجدان تمام وجودشان را فرا می گیرد.

اگر کسی به شما بگوید تقصیر شما بوده و می توانستید بهتر این کار را انجام دهید، احساس شرمندگی و گناه می کنید؟

در این حالت به دلیل عدم مهارت و توانایی در مورد مسئله ای مورد انتقاد قرار می گیرد.

آیا سر کار خود دائماً فکر می کنید همه ی وظایف به دوش شما است و به دلیل عدم انجام کامل آن، عذاب وجدان دارید؟ این حالت بیشتر وقتی است که شما مسئولیت یک گروه را به عهده دارید.

در تمامی موارد فوق و مشابه آن، خود را از درون خود آزار می دهد، برای آشنایی بیشتر با علائم وقوع چنین حالاتی و غلبه بر این حس به موارد زیر توجه کنید:

احساس عدم توانایی

از زمان کودکی حس عدم توانایی و افسردگی ناشی از آن در انسان شکل می گیرد و به تدریج مغز و ذهن ما مثل یک اسفنج تمامی اتفاقات و داده های زندگی را در خود نگاه می دارد، در نتیجه بدون آنکه متوجه شویم می بینیم که تمام ابعاد زندگی، عادات و باورهای ما تحت این افکار شکل گرفته است.

به این ترتیب با همان الگو پیش می رویم، در اثر گذشت زمان و تکرار مداوم این عادات و افکار در وجود ما، تغییر پذیری این الگو بسیار مشکل است، درست مثل این است که، اسم خواهر شما مریم است، شما از بچگی این را می دانید و به این اسم او را صدا می زنید، اگر کسی به شما بگوید اسم او مریم نیست، اصلاً برایتان قابل قبول نیست و نمی پذیرید. افکار ما نیز به همین صورت در اعماق ذهن و وجود ما شکل می گیرد.

ایجاد و پیشرفت این عادات و حس عذاب وجدان از زمان کودکی تا به حال، چنان شما را رنج می دهد که به افسردگی های مزمن و نگرانی های ذهنی دچار می شوید،  و به تدریج تأثیرات آن بصورت ناتوانی ها و عدم موفقیت در تمام مراحل زندگی نمایان می شود. شاید باورش سخت باشد ولی پایه و روند زندگی ما در بزرگسالی همان تجربیات، افکار و عادات ذهنی است که در سنین 2 تا 5 سالگی در ما شکل گرفته است و منشأ تمامی مشکلات و ناهنجاری های ما از همان سن شروع شده است.

حتماً همگی، این جملات را از کودکی به خاطر دارید؛ "تو باید همیشه اینچنین باشی...، تو هیچ وقت نباید...، تقصیر تو بود که...،"

تأثیرات منفی این جملات در حین سادگی، اینقدر از کودکی ذهن ما را تحت فشار قرار داده است که حتی در همان سنین کم درون ما ریشه دوانده است. بطور مثال، والدین شما موقع خرید چیزی برایتان می گفتند: "تو فقط کارت شده خرج کردن، هرچقدر پول داشتیم برای تو خرج کردیم!" و در این حالات است که بدون اینکه متوجه باشید از همان دوران،  عذاب وجدان و احساس گناه در شما رشد کرده است.

در این راه بهتر است از کودکی با بچه ها از طریق بیان دلیل و منطق برخورد کنیم و آنها را از انجام کاری باز داریم نه با سرزنش و توبیخ.

البته جدای از دوران کودکی، احساس گناه و عذاب وجدان از دوران بزرگسالی نیز ایجاد می شود. شاید برای همه ی شما اتفاق افتاده باشد که در محیط کاری احساس کنید که هیچ کار مفیدی انجام نمی دهید یا در عملکرد خود دچار لغزش شده اید. خود را در نگاه دیگران بی ارزش می دانید، اگر از همین حالا جلوی پیشرفت این ناهنجاری ها را نگیرید مطمئناً افسردگی و ناامیدی تمام ابعاد زندگی شما را تا آخر عمر فرا میگیرد.

علاج پیش از واقعه!

قبل از ایجاد احساس گناه و عذاب وجدان، عامل آن را پیدا و مانع از شروع آن شوید.

به دلیل اینکه بیشتر علل این حالت به خاطر عدم انجام وظایف است، قبل از قبول و تعهد برای انجام کاری، باید کاملا" به نوع و حدود مسئولیت خود واقف باشید تا مطمئن شوید که اگر از عهده ی انجام صحیح آن بر می آیید، این مسئولیت را قبول کنید.

همه شما در زندگی علائم و آثار عذاب وجدان را در صورت، رفتار و روحیه خود تجربه کرده اید، بنابراین اگر هم در ابتدای کار هستید علت آن را بیابید و بکوشید تا این موضوع را همان موقع حل کنید.

در هنگام عذاب وجدان فرقی نمی کند، در مورد چه موضوعی و در کجای مسیر قرار دارید، این جملات را 5 بار تکرار کنید: "من نهایت تلاش خود را کردم، از همه ی مهارتها و توانایی هایم استفاده کردم، دیگر بیشتر از این در توانم نیست"

با تکرار این جمله، می بینید که چطور به مرور زمان از عذاب وجدان شما کاسته شده و متعاقباً اعتماد و اطمینان به نفس خود را افزایش داده اید.

منبع: http://www.mardoman.net

ایام البیض چیست؟

ایام جمع یوم است. یوم به معنی روز و ایام به یعنی روزها می باشد. بیض در عربی به معنی سفید است. پس ایام البیض به معنی روزهای سفید است. چون ماه ( قمر) در روزهای سیزدهم، چهاردهم و پانزدهم کامل درخشند است، این سه روز در هر ماه از سال هجری قمری روزهای سفید نام گرفته اند.معمولا چون سه ماه رجب، شعبان و رمضان سه ماه از ماه های خاص می باشند و رفتار عبادی انسان در این ماه با ماه های دیگر متفاوت است، لذا بیشتر مردم فکرایام البیض مختص سه روز از این ماه ها می باشد.


دعای یا من ارجو ماه مبارک رجب

«سیّد بن طاووس» از محمّد بن ذکوان (معروف به محمّد سجّاد، که بر اثر سجده هاى طولانى به این نام، نامیده شده بود) روایت کرده است، که به امام صادق(علیه السلام) عرض کردم: این ماه، ماه رجب است، به من دعایى بیاموز که خداوند متعال مرا با آن منفعت بخشد
امام(علیه السلام) فرمود: بنویس بسم الله الرّحمن الرّحیم و بگو در هر شب و روز از ماه رجب، پس از هر نماز:

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

به نام خداوند بخشنده مهربان

یا مَنْ اَرْجُوهُ لِکُلِّ خَیْر، وَ آمَنُ سَخَطَهُ عِنْدَ کُلِّ شَرٍّ، یا مَنْ یُعْطِى

اى که براى هر خیرى به او امید دارم و از خشمش در هر شرى ایمنى جویم اى که مى دهد (عطاى)

الْکَثیرَ بِالْقَلیلِ، یا مَنْ یُعْطى مَنْ سَئَلَهُ، یا مَنْ یُعْطى مَنْ لَمْ یَسْئَلْهُ وَمَنْ لَمْ

بسیار در برابر (طاعت) اندک اى که عطا کنى به هرکه از تو خواهد اى که عطا کنى به کسى که از تو نخواهد و نه تو

یَعْرِفْهُ تَحَنُّناً مِنْهُ وَ رَحْمَةً، اَعْطِنى بِمَسْئَلَتى اِیّاکَ، جَمیعَ خَیْرِ الدُّنْیا

را بشناسد از روى نعمت بخشى و مهرورزى عطا کن به من به خاطر درخواستى که از تو کردم همه خوبى دنیا

وَجَمیعَ خَیْرِ الاْخِرَةِ، وَ اصْرِفْ عَنّى بِمَسْئَلَتى اِیّاکَ، جَمیعَ شَرِّ الدُّنْیا

و همه خوبى و خیر آخرت را و بگردان از من به خاطر همان درخواستى که از تو کردم همه شر دنیا

وَ شَرِّ الاْخِرَةِ، فَاِنَّهُ غَیْرُ مَنْقُوص ما اَعْطَیْتَ، وَ زِدْنى مِنْ فَضْلِکَ یا کَریمُ

و شر آخرت را زیرا آنچه تو دهى چیزى کم ندارد (یا کم نیاید) و بیفزا بر من از فضلت اى بزرگوار

سپس آن حضرت، محاسن شریف خود را، با دست چپ خود گرفت و در حالى که انگشت سبّابه دستِ راستِ خود را حرکت داد، با حالت تضرّع و التجا این دعا را خواند. سپس گفت:

یاذَا الْجَلالِ وَالاِْکْرامِ،یاذَا النَّعْمآءِ وَالْجُودِ،یاذَا الْمَنِّ وَالطَّوْلِ، حَرِّمْ شَیْبَتى عَلَى النّارِ

اى صاحب جلالت و بزرگوارى اى صاحب نعمت و جود اى صاحب بخشش و عطا حرام کن محاسنم را بر آتش دوزخ

منبع:وبلاگ مذهبی اهل فوز