یــادهـــــا و خــاطـــــــــــــــره هـــــا

یــادهـــــا و خــاطـــــــــــــــره هـــــا

رســول خــدا (ص) : مــــردم در خــواب انـد وقتــى کـه می میــرنــد, بیـــدار مـیشــونــد
یــادهـــــا و خــاطـــــــــــــــره هـــــا

یــادهـــــا و خــاطـــــــــــــــره هـــــا

رســول خــدا (ص) : مــــردم در خــواب انـد وقتــى کـه می میــرنــد, بیـــدار مـیشــونــد

بی مزه !


اکبر داشته از تو جزیره آدم‌خورا رد میشده،‌یهو میبینه آدم خورا محاصرش کردن. بیچاره جفت می‌کنه با حال زار میگه: ای خدا بدبخت شدم!‌یهو یک صدایی از آسمون میاد: نترس بندة من، بدبخت نشدی! اون سنگ رو از جلوی پات بردار بکوب به سر رئیس قبیله. اکبر خوشحال میشه،‌سنگ رو میکوبه تو کلة ‌رئیس قبیله. رئیسِ قبیله جابه‌جا میمیره، باقی افراد قبیله شاکی میشن، نیزه به دست، شروع می‌کنن دویدن طرف اکبر! یهو یک صدایی از آسمون میاد: خوب بندة من، حالا دیگه بدبخت شدی!

×××

حیف نون به نامزدش میگه :عصری میام دنبالت چندتابوق میزنم بیا پایین که بریم بگردیم. نامزدش میگه ماشین خریدی ؟میگه نه بوق خریدم!

×××

سوال امتحانی حیف نون:ضامن آهو چیست؟ جواب حیف نون:قسمتی از بدن آهو است که اگر آن را بکشیم آهو منفجر میشود.

×××

آبادانیه ولره شبونه میرن یه دیوار خراب کنن آبادانیه میگه تو چراغ بگیر من پتک میزنم یه پتک میزنمه یه آجر میفته...لره میگه بیا تو چراغ بگیر من پتک بزنم لره یه ضربه میزنه کل دیوارمیریزه پایین آبادانیه میگه ولک حال کردی ؟اینجوری چراغ میگیرنا!

×××

اصفهانیه تصادف کرد وسط  خیابون میزد توسرش ماشینم !ماشینم داغون شد!خاک توسرم شد.افسر بهش گفت بدبخت اینقدر حرص خوردی نفهمیدی دست چپت از مچ قطع شده.طرف نگاه کرد به دستش گفت یا حضرت عباس !ساعتم

 

منبع: http://biabekhandim.blogsky.com

بی مزه !

اکبر داشته از تو جزیره آدم‌خورا رد میشده،‌یهو میبینه آدم خورا محاصرش کردن. بیچاره جفت می‌کنه با حال زار میگه: ای خدا بدبخت شدم!‌یهو یک صدایی از آسمون میاد: نترس بندة من، بدبخت نشدی! اون سنگ رو از جلوی پات بردار بکوب به سر رئیس قبیله. اکبر خوشحال میشه،‌سنگ رو میکوبه تو کلة ‌رئیس قبیله. رئیسِ قبیله جابه‌جا میمیره، باقی افراد قبیله شاکی میشن، نیزه به دست، شروع می‌کنن دویدن طرف اکبر! یهو یک صدایی از آسمون میاد: خوب بندة من، حالا دیگه بدبخت شدی!

×××

حیف نون به نامزدش میگه :عصری میام دنبالت چند تا بوق میزنم بیا پایین که بریم بگردیم .نامزدش میگه ماشین خریدی ؟میگه نه بوق خریدم!

×××

سوال امتحانی حیف نون:ضامن اهو چیست؟ جواب حیف نون:قسمتی از بدن آهو است که اگر ان را بکشیم اهو منفجر میشود.

×××

ابادانیه ولره شبونه میرن یه دیوار خراب کنن ءابادانیه میگه تو چراغ بگیر من پتک میزنم ءیه پتک میزنمه یه اخر میفته...لره میگه بیا تو چراغ بگیر من پتک بزنم ءلره یه ضربه میزنه کل دیوارمیریزه پایینءابادانیه میگه ولک حال کردی ؟اینجوری چراغ میگیرنا!

×××

اصفهانیه تصادف کرد وسط  خیابون میزد توسرش ماشینم !ماشینم داغون شد!خاک توسرم شد.افسر بهش گفت بدبخت اینقدر حرص خوردی نفهمیدی دست چپت از مچ قطع شده.طرف نگاه کرد به دستش گفت یا حضرت عباس !ساعتم

 

منبع: http://biabekhandim.blogsky.com

مردان عزت و افتخار

گردان محبین:از راست:شهیدمحمدمراد گراوند - مراد سوری - شهید حسینقلی آزادبخت

مرتضی قبادی - شهیدحشمت قلی(الیگودرز) – نامشخص


deryuis          شهیدملک محمد آدینه وند - قیصر حسن پور - شهید علی محمد کوشکی

        میرزا موحد

         کسانی که بقیه عزیزان را می شناسند در قسمت نظرات کامنت بگذارند

 

شهید محمد آزادبخت - استاد اکبر امرایی - حاج حکمت امانی - نامشخص

 

حاج علی امرایی(صدا و سیما) - بهاروند - شهید مجتبی آدینه وند

 

شهید حجت الله سرتیپ نیا - حاج مرادعلی محمدی

دانشجویان در کشورهای مختلف

ژاپن: بشدت مطالعه می کند و برای تفریح ربات می سازد!

مصر : درس می خواند و علیه شورای نظامی حاکم، در و پنجره دانشگاهش را می شکند و در میدان التحریر تظاهرات و تحصن می کند.

هند: او پس از چند سال درس خواندن عاشق دختر خوشگلی می شود و همزمان برادر دوقولویش که سالها گم شده بود را پیدا می کند. سپس ماجراهای عاشقانه و اکشنی(ACTION) پیش می آید و سرانجام آندو با هم عروسی می کنند و همه چیز به خوبی و خوشی تمام می شود love struk !



عراق: مدام به تیر ها و خمپاره های تروریست ها جاخالی می دهد ودر صورت زنده ماندن درس می خواند!hiro

چین: درس می خواند و در اوقات فراغت مشابه یک مارک معروف خارجی را می سازد و با یک دهم قیمت جنس اصلی می فروشد!not worthy
اسرائیل: بیشتر واحدهایی که او پاس کرده، عملی است او دوره کامل آموزشهای رزمی و کماندویی را گذرانده! مادرزادی اقتصاد دان به دنیا می آید! (مرگ بر ا س ر ا ئـ ى ل angry)

گینه بی صاحاب!!: او منتظر است تا اولین دانشگاه کشورش افتتاح شود تا به همراه بر و بچ هم قبیله ای درس بخواند!silly

کوبا: او چه دلش بخواهد یا نخواهد یک کمونیست است و باید باسواد باشد و همینطور باید برای طول عمر فیدل کاسترو و جزجگر گرفتن جمیع روسای جمهوری امریکا دعا کند!time out - New!

پاکستان: او بشدت درس می خواند تا در صورت کسب نمره ممتاز، به عضویت القاعده یا گروه طالبان در بیاید!hypnotized

اوگاندا: درس می خواند و در اوقات بیکاری بین کلاس؛ چند نفر از قبیله توتسی را می کشد!devil

انگلیس: نسل دانشجوی انگلیسی در حال انقراض است و احتمالا تا پایان دوره کواترناری!! منقرض می شود ولی آخرین بازماندگان این موجودات هم درس می خوانند!d'oh

ایران: عاشق تخم مرغ است .سرکلاس عمومی چرت می زند و سر کلاس اختصاصی جزوه می نویسد! سیاسی نیست ولی سیاسی ها را دوست دارد. معمولا لیگ تمام کشورهای بالا را دنبال می کند. نیم ساعت به پایان کلاس عاشق عبارت « خسته نباشید» است.
دانشجوی ایرانی سه سوته عاشق می شود. اگر با اولی ازدواج کرد که کرد، و الا سیکل عاشق شدن و فارغ شدن او بارها تکرار می شود! جزء قشر فرهیخته جامعه محسوب می شود ولی هنوز دلیل این موضوع مشخص نشده؛ که چرا صاحبخانه ها جان به عزرائیل می دهند ولی خانه به دانشجوی پسر نمی دهند! او چت می کند! خیابان متر می کند ودر یک کلام عشق و حال می کند! نسل دانشجوی ایرانی درسخوان در خطر انقراض است. بعضی دانشجویان رو به رو پاچه خواری استاد را می کنند و پشت سر مسخره اش می کنند.

منبع: http://www.hamdardi.net

داستان عاشقانه یک شعر


وفا نکردی و کردم، خطا ندیدی و دیدم

شکستی و نشکستم، بُریدی و نبریدم


اگر ز خلق ملامت، و گر ز کرده ندامت

کشیدم از تو کشیدم، شنیدم از تو شنیدم


کی ام، شکوفه اشکی که در هوای تو هر شب

ز چشم ناله شکفتم، به روی شکوه دویدم


مرا نصیب غم آمد، به شادی همه عالم

چرا که از همه عالم، محبت تو گزیدم


چو شمع خنده نکردی، مگر به روز سیاهم

چو بخت جلوه نکردی، مگر ز موی سپیدم


بجز وفا و عنایت، نماند در همه عالم

ندامتی که نبردم، ملامتی که ندیدم


نبود از تو گریزی چنین که بار غم دل

ز دست شکوه گرفتم، بدوش ناله کشیدم


جوانی ام به سمند شتاب می شد و از پی

چو گرد در قدم او، دویدم و نرسیدم


به روی بخت ز دیده، ز چهر عمر به گردون

گهی چو اشک نشستم، گهی چو رنگ پریدم


وفا نکردی و کردم، بسر نبردی و بردم

ثبات عهد مرا دیدی ای فروغ امیدم؟


 

(ولی داستان عشق و خیانتی که باعث سروده شدن این شعر شد به گوش کمتر کسی رسیده. )

مهرداد اوستا در جوانی عاشق دختری شده و قرار ازدواج می گذارند. دختر جوان به دلیل رفت و آمد هایی که به دربار شاه داشته ، پس از مدتی مورد توجه شاه قرار گرفته و شاه به او پیشنهاد ازدواج می دهد.


دوستان نزدیک اوستا که از این جریان باخبر می شوند، به هر نحوی که اوستا متوجه خیانت نامزدش نشود سعی می کنند عقیده ی او را در ادامه ی ارتباط با نامزدش تغییر دهند. ولی اوستا به هیچ وجه حاضر به بر هم زدن نامزدی و قول خود نمی شود . تا اینکه یک روز  مهرداد اوستا به همراه دوستانش ، نامزد خود را در لباسی که هدیه ای از اوستا بوده ، در حال سوار شدن بر خودروی مخصوص دربار می بیند...


مهرداد اوستا ماه ها دچار افسردگی شده و تبدیل به انسانی ساکت و کم حرف می شود. سالها بعد از پیروزی انقلاب ، وقتی شاه از دنیا می رود  فرح  یا نامزد اوستا به فرانسه ..


در همان روزها ، نامزد اوستا به یاد عشق دیرین خود افتاده و دچار عذاب وجدان می شود. و در نامه ای از مهرداد اوستا می خواهد که او را ببخشد. اوستا نیز در پاسخ نامه ی او تنها این شعر را می سراید..

 

منبع:  http://bahram88.persianblog.ir

نامه یک ریاضیدان به معشوقه اش


عزیز جفاکار به بطلمیوس سوگند که نیروی عشقت کسر عمرم را معکوس نموده و به خرمن هستی‌ام آتش زده است. انگار عمر من تابع وفای توست.

قامت رعنایم از هجر تو منحنی شده و تیر عشقت همچو برداری که موازی اّرزوهایم تغییر مکان داده باشد شلجمی قلبم را ناقص ساخته است.

شب‌های فراق که با حرکتی تناوب مانند مکعبی این رو و اّن رو می شود چنان نحیفم ساخته که هرگاه به مزدوج خویش در آئینه می‌نگرم خیال می کنم از زیر رادیکال بیرونم اّورده‌اند.

در دایره عشقت اسیرم و مرکزی نمی یابم که آنی فارغ از خیال تو معادله n مجهولی زندگی‌ام را حل کنم. . .



دیشب فیثاغورث را به خواب دیدم که از وجود سرگشته‌ام مشتق میگرفت، خدا خدا کردم که ریشه‌ای نیابد تا همیشه سیری صعودی به سوی تو پیدا کنم.

 اما ناگهان خیال کردم که تابع نیستم و چون این سخن با وی در میان نهادم فرجه لبهایش به مسطحه 90 درجه از هم به خنده‌ای جنون آمیز گشوده گشت و گفت: «ای حیران وادی سینوس عشق مگر ندانی که پرانتز وجودت بستگی مستقیم به تغییرات دل معشوق دارد؟

لذا از بی خبری خویش معذرت خواسته از محضرش بخشایش طلبیدم .

هر شب چون پلک‌هایم به هم مماس می شود و حدی به بینها یت می‌یابم تو را می بینم با زیبایی ونوس به قوه n به سویم میل داری و  زمانی که شکل بعلاوه پیدا می کنم در می یابم که منحنی های آرزوی من و وصال تو نقطه ی برخوردی ندارند ولی شاید بر اساس هندسه ی اقلیدسی مانند دو خط موازی باشند که در بی نهایت به هم می رسند.

اَنگاه که بر محور تانژانت ناامیدی سرگردان هستم عشقت برایم مبدأ امید‏‏‏ است و زمانیکه از کسینوس‌های بی وفاییت فاکتور می‌گیرم از کروشه رخسارت چشمکی دلفریب به وفای مجهول و ممتنع نویدم می‌دهی.

اوه! دلدار بی وفا زمانی که اپسیلن های وعده های تو را در بینهایت‌های امیدهای خود ضرب می کنم و از بی وفایی و جفاهای تو به تعداد نامحدود انتگرال می‌گیرم باز هم خوشحال هستم چون حدی دارد و جهت باقیمانده هنوز مثبت است.

زمانی که در می یابم صورت کسر وصالت صفر شده و امید من برابر هیچ خواهد شد و قطره های اشک با تصاعدی هندسی بر انحنای گونه‌ام نزول می کند، امیدوارم که جدول جفایت غلط باشد. اما افسوس حتی با حساب احتمالات هم امید وصلت از محالات است. دیگر بیش از این به فرمول وجودت دست نمی برم اما امیدوارم که تالس بزرگ دل سنگینت را نسبت به من نرم نماید و بیش از این محتاجم نسازد که در لگاریتم اندیشه به دنبال اندازه ی تقریبی وفایت بگردم.

نابودی اسراییل در سال 2022


سوره اسراء هفدهمین سوره قرآن و نام دیگر آن بنی اسرائیل است که در سال 621 میلادی نازل شده است. در این سوره که بخش عمده آن مربوط به سرنوشت بنی اسرائیل است خداوند علیم پرده از راز بزرگی بر می‌دارد. آیات مربوط به بنی اسرائیل و سرنوشت آن از آیه دوم سوره اسراء آغاز و در آیه 104 خاتمه می‌یابد. اگرچه در این میان به مسایل دیگری هم اشاره شده اما سیاق کلام و محور بحث بنی اسرائیل است. در این آیات خداوند به بنی اسرائیل وعده داده است که در صورت فساد مجدد در زمین، زمان وعده دیگر خدا خواهد رسید و بنی اسرائیل از هم خواهد پاشید.

اینک برآنیم که بدانیم آیا می‌توان از شاه کلید بدست آمده از مطالعه خبرهای غیبی دیگر خدا به جزئیات خبر زوال بنی اسرائیل و زمان وقوع آن پی برد یا نه. بدین منظور از کلمه و آتینا در آیه دو تا کلمه لفیفا در آیه 104 را می‌شماریم.

از شمارش این کلمات ناگهان متوجه می‌شویم که تعداد آنها درست 1443 کلمه است. از آنجا که در سوره کهف هر کلمه نمایانگر یک سال است به این نتیجه می‌رسیم که ممکن است عدد 1443 به سال سقوط اسرائیل اشاره داشته باشد. اگر خداوند بعد از کلمه لفیفا به عدد 1443 اشاره می‌کرد، مانند آنچه در سوره کهف بکار برد، دیگر شکی باقی نمی‌ماند که قرار است زوال بنی اسرائیل در سال موعود اتفاق بیافتد. اما حالا که خداوند به سال مورد نظر اشاره نکرده است سوال اینست که آیا با کشف فرمول فوق که در موارد دیگر کارآیی خودش را نشان داده و با دقت تمام جواب داده است و دقیقا از نظر زمانی درست از آب در آمده است، اینجا نیز به همان فرمول میتوان اعتماد کرد یا خیر. پاسخ اینست که قطعا فرمول استفاده شده در تمام موارد مشابه قابل استفاده است. همانطور که اگر در آیات مربوط به سوره کهف حتی اگر به عدد 309 اشاره نمی‌شد با شمارش کلمات آن می‌توانستیم طول زمانی آنرا بدست بیاوریم اینک نیز که به فرمول مربوطه دست یافته ایم با محاسبه کلمات مربوط به سرنوشت بنی اسرائیل می‌توان به سال سرنوشت ساز زوال آنان دست یافت

ادامه مطلب ...

تاریخچه حلقه ازدواج


اولین حلقه ازدواج ، احتمالاً در مصر استفاده شده اند قبل از رواج سکه، مصریان باستان، سکه ای با یک سوراخ که در مرکزش بود و مانند یک حلقه آن را در انگشتان قرار می دادند.

طی مراسم ازدواج، داماد حلقه پول را در انگشت عروس قرار می داد تا به وی نشان دهد که حالا او هم در ثروتش سهیم است.


1) جایگاه

حلقه ازدواج و نامزدی در انگشت سوم دست چپ قرار می گیرند.

- بنا به یک اعتقاد قدیمی، انگشت حلقه دارای یک عصب است که مستقیماً به قلب مرتبط است



2) الماس

امروزه بیشتر حلقه های نامزدی از جنس الماس هستند. یونانیان باستان تصورشان این بوده است که الماس ها، اشک های خدایان هستند، در حالی که رومی ها اعتقاد داشتندکه آنها تکه هایی از ستاره های پرتاب شده هستند.

3) اولین حلقه نامزدی از جنس الماس

آرشدوک ماکسیمیلیان اول ازکشور اتریش درتاریخ 17آگوست 1477،اولین حلقه نامزدی از جنس الماس را به پرنسس ماری از بورگاندی تقدیم کرد.

حلقه پرنسس ماری، شامل یک حلقه با الماس هایی که تشکیل حرف M را داده بود.

حلقه های ازدواج

در قرون هفدهم و هجدهم میلادی استفاده از حلقه هایی که با الماس تزیین شده بودند، بین مردم رایج شده بود. به همین دلیل برای تمایز با سایر حلقه ها، طرح حلقه عروسی به شکل ساده در آمد و بنابراین از سایر انگشترها متمایز شد.

5)حلقه های دوتایی

مرسوم شدن استاندارد حلقه دوتایی به صورت حلقه و پشت حلقه، سبکی جدید است. این رسم تا سال 1950 عمومیت نداشته است و در حقیقت نتیجه تلاش صنعت جواهر ساز برای فروش بیشتر حلقه ها بود.

 

 

منبع: سایت زر -  مسعود رضایی

میرملاس


میرملاس در حدود سی کیلومتری کوهدشت قرار دارد. نقاشی‌ها و نگاره‌هایی بر دیواره‌های جنوبی و شمالی این غار باقی مانده است که بیشتر صحنه‌هایی از رزم، شکار، انسان و حیوان را نشان می‌دهد. نقوش حیواناتی چون گوزن، گاو، سگ، روباه و خصوصا اسب و سوار در حال تیراندازی و شکار و موضوعات رزمی با رنگ‌های قرمز و سیاه بر دیواره این غار نقش بسته است. اندازه صورت‌ها در نگاره‌های سنگی میرملاس بین ۱۰ تا ۳۰ سانتیمتر و اغلب با نقش‌های حیوانات به صورت نیمرخ است.


میرزاپور در میرملاس 16 دیماه 1390


براساس نظر کارشناسان سازمان میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی پیشینه این سنگ نگاره‌ها به هزاره دهم ق .م یعنی بیش از ۱۲ هزار سال پیش می‌رسد.

 

منبع: ویکیپدیا

من گاو هستم


در یک مدرسه راهنمایی دخترانه در منطقه محروم شهر خدمت می کردم و چند سالی بود که مدیر مدرسه شده بودم.

قرار بود زنگ تفریح اول، پنج دقیقه دیگر نواخته شود و دانش آموزان به حیاط مدرسه بروند.هنوز دفتر مدرسه خلوت بود و هیاهوی دانش آموزان در حیاط و گفت وگوی همکاران در دفتر مدرسه، به هم نیامیخته بود.

در همین هنگام، مردی با ظاهری آراسته و سر و وضعی مرتب در دفتر مدرسه حاضر شد و خطاب به من گفت:با خانم… دبیر کلاس دومی ها کار دارم و می خواهم درباره درس و انضباط فرزندم از او سؤال هایی بکنم.

از او خواستم خودش را معرفی کند.

گفت:من ‘گاو’ هستم! خانم دبیر بنده را می شناسند. بفرمایید گاو، ایشان متوجه می شوند.

تعجب کردم و موضوع را با خانم دبیر که با نواخته شدن زنگ تفریح، وارد دفتر مدرسه شده بود، درمیان گذاشتم.

یکه خورد و گفت: ممکن است این آقا اختلال رفتار داشته باشد. یعنی چه گاو؟ من که چیزی نمی فهمم

از او خواستم پیش پدر دانش آموز یاد شده برود و به وی گفتم:اصلاً به نظر نمی رسد اختلالی در رفتار این آقا وجود داشته باشد. حتی خیلی هم متشخص به نظر می رسد.

خانم دبیر با اکراه پذیرفت و نزد پدر دانش آموز که در گوشه ای از دفتر نشسته بود، رفت.

مرد آراسته، با احترام به خانم دبیر ما سلام داد و خودش را معرفی کرد: من گاو هستم!- خواهش می کنم، ولی…- شما بنده را به خوبی می شناسید.من گاو هستم، پدر گوساله؛ همان دختر۱۳ ساله ای که شما دیروز در کلاس، او را به همین نام صدا زدید

دبیر ما به لکنت افتاد و گفت: آخه، می دونید…- بله، ممکن است واقعاً فرزندم مشکلی داشته باشد و من هم در این مورد به شما حق می دهم.ولی بهتر بود مشکل انضباطی او را با من نیز در میان می گذاشتید. قطعاً من هم می توانستم اندکی به شما کمک کنم.

خانم دبیر و پدر دانش آموز مدتی با هم صحبت کردند.گفت و شنود آنها طولانی، ولی توأم با صمیمیت و ادب بود. آن پدر، در خاتمه کارتی را به خانم دبیر ما داد و با خداحافظی از همه، مدرسه را ترک کرد.

وقتی او رفت، کارت را با هم خواندیم.

در کنار مشخصاتی همچون نشانی و تلفن، روی آن نوشته شده بود:دکتر… عضو هیأت علمی دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی دانشگاه . . . 


منبع: http://www.dezdokht.com

حاج بخشی درگذشت


حاج ذبیح الله بخشی معروف به حاج بخشی درگذشت.

حاج ذبیح‌الله بخشی یادگار ماندگار دوران دفاع مقدس پیش از این سابقه سکته مغزی و رفتن به حالت کما داشت.

حاجی بخشی در طول 8 سال دفاع مقدس در جبهه ها بلند‌گو به دست به تقویت روحیه رزمندگان می‌پرداخت، تصویر مشهوری از وی موجود است که وی را در حال خاموش کردن ماشینش با پک پتو پس از حمله یک تانک عراقی نشان می‌دهد.

وی با بیش از 70 سال سن، از جانبازان و رزمندگان 8 سال دفاع مقدس بوده و برای رزمندگان تداعی کننده حبیب ابن مظاهر بود.دو پسر و یک داماد حاج بخشی نیز در ایام جنگ تحمیلی به شهادت رسیدند.

حاج ذبیح‌الله بخشی‌زاده در سال 1312 در توابع اراک متولد شد. در سن هفت سالگی پدرش توسط نیروهای متفقین کشته ‌شد و او از آن پس مسئولیت خانواده‌اش را بر عهده گرفت. حاجی بخشی از سن 47 سالگی به جبهه‌ اعزام شده و تا پایان جنگ تحمیلی در جبهه‌ها حضور داشت.


مجنون شیدا و عشق لیلا

به  مجنـــون گفت روزی ســـاربانی          چرا بیــــهوده در صحـــــرا دوانی ؟

 

اگربا لــیلی ات بودی ســــــر و کــار         من او را د یــد مش با دیگـــــری یار

 

سر و زلفش به دست دیــگران است         تو را بیهوده در صحرا  د وان است

 

ز حرف ساربان مجـــنون فغــان کرد           جوابـــش ایـن ربـــــاعی را بیان کرد

 

درخت بی ثــــمر هــر کس نشــــــاند        دوای درد مجـــــــــــنون را بــدانـــد

 

میان عاشق و معشــوق رمزی است        چـــه دانـد آنــکه اشــــتر میچـــراند؟

 

بگفتــــا ســاربان :هان ای بد اخــــتر        گنـــــاهی از محبــــّــت نــیست بدتر

 

تو را  ایــــــزد به تــوبه امر فرمــود              برو از عــــشق لیــــلا توبه کن زود

 

چوبشنید این سخن مجنون فغان کرد       دو دســـت خـویش را بر آسمان کرد

 

بگـفـــــتا : تــــوبه کردم تـــوبه اُ ولا           ز هر چــیــزی به غیر از عشق لیـلا

 

منبع: http://atashoney.blogfa.com

عکس ها و یادها

از راست:

مهرعلی بهاری - شهید شهرام عباسی -  صیدعباس قبادی - استاد دکترحاج طهماس علی پور

سال 1362 کوهدشت - خیابان بوعلی ابتدای کوچه روبروی دبیرستان فجر


سال 1357 کوه های بروجرد
نشسته میرزا میرزاپور - ایستاده مهرعلی جعفرزاده


سال 1362
از راست:
مهرعلی بهاری - استاد دکتر حاج طهماس علی پور - شهید شهرام عباسی
کوهدشت - خیابان بوعلی ابتدای کوچه روبروی دبیرستان فجر


سال 1370
مکه مکرمه - حاج محمد قبادی

خر من از کره گی دم نداشت

مردی خری داشت که در گل فرو رفته بود و صاحب خر از  بیرون کشیدن آن عاجز شده بود. یک نفر به کمکش شتافت تا خر را از گل بیرون آورد. دست در دُم خر زده، زور زد. دُم خر از جای کنده شد. فغان از  صاحب خر برخاست که « تاوان بده»!.مرد به قصد فرار به کوچه‌ای دوید، کوچه بن بست  بود. خود را به خانه‌ای درافگند. زنی که حامله بود  آنجا کنار حوض خانه چیزی می‌شست . از آن هیاهو و آواز  بترسید، سقط کرد. صاحب خانه نیز با صاحب خر هم آواز  شد.

مرد گریزان بر بام خانه دوید. راهی  نیافت، از بام به کوچه‌ای فرو جست که در  آن طبیبی خانه داشت. مگر جوانی پدر  بیمارش را به انتظار نوبت در سایۀ دیوار خوابانده بود؛ مرد بر آن پیر بیمار فرود  آمد، چنان که بیمار در جا مرد. «پدر مُرده» نیز به خانه خدای و صاحب خر پیوست!.



مرد،همچنان گریزان، در سر پیچ کوچه با  یهودی رهگذر سینه به سینه شد و بر زمینش  افگند. پاره چوبی در چشم یهودی رفت و کورش  کرد. او نیز نالان و خونریزان به جمع  متعاقبان پیوست!.

مرد گریزان، به ستوه از این همه، خود را  به خانۀ قاضی افگند که «دخیلم» (پناهم  ده).

قاضی در آن ساعت با زن شاکیه  خلوت کرده بود. چون رازش فاش دید، چارۀ  رسوایی را در جانبداری از او یافت: و چون  از حال و حکایت او آگاه شد، مدعیان را به  درون خواند.نخست از یهودی پرسید. گفت: این مسلمان یک  چشم مرا نابینا کرده است. قصاص طلب میکنم.  قاضی گفت : دیه مسلمان بر یهودی نیمه  بیش نیست. باید آن چشم دیگرت را نیز  نابینا کند تا بتوان از او یک چشم برکند!  و چون یهودی سود خود را در انصراف از  شکایت دید، به پنجاه دینار جریمه محکومش  کرد!.جوان پدر مرده را پیش خواند. گفت: این  مرد از بام بلند بر پدر بیمار من افتاد،  هلاکش کرده است. به طلب قصاص او آمده‌ام.  

قاضی گفت: پدرت بیمار بوده است، و ارزش  حیات بیمار نیمی از ارزش شخص سالم است.  حکم عادلانه این است که پدر او را زیر  همان دیوار بنشانیم و تو بر او فرودآیی،  چنان که یک نیمهء جانش را بستانی!. و  جوانک را نیز که صلاح در گذشت دیده بود،  به تأدیۀ سی دینار جریمۀ شکایت بی‌مورد  محکوم کرد!.

چون نوبت به شوی آن زن رسید که از وحشت  بار افکنده بود، گفت : قصاص شرعاً هنگامی  جایز است که راهِ جبران مافات بسته باشد. حالی می‌توان آن زن را به حلال به عقد ازدواج این مرد درآورد تا کودک از دست  رفته را جبران کند. طلاق را آماده باش.  مرد فغان برآورد و با قاضی جدال  می‌کرد، که ناگاه صاحب خر برخاست و به  جانب در دوید.قاضی آواز داد :هی! بایست که اکنون نوبت  توست!. صاحب خر همچنان که می‌دوید فریاد کرد: مرا شکایتی نیست. می روم مردانی بیاورم که شهادت دهند خر، من از کره‌گی دُم نداشت.

http://small-note.blogfa.com

مردانگی و جوانمردی

حاکمی در کرمان زندگی می کرد که بسیار مهربان و جوانمرد بود. او عادت داشت هر غریبه ای را که به کرمان می آمد، مهمان خود می کرد و آن مهمان باید تا سه روز در خانه او می ماند و پذیرایی می شد.

روزی «عضدالدوله» با لشکر خود به کرمان رفت. او می خواست با حاکم کرمان بجنگد و شهر را از دست او بگیرد. حاکم کرمان سرسختانه با آنها مبارزه می کرد و نمی گذاشت وارد قلعه شوند. او هر روز همراه سربازان خود با لشکر عضدالدوله می جنگید و بعضی از آنها را می کشت. اما شب که می شد به اندازه ای که همه افراد لشکر عضدالدوله سیر شوند، غذا برای آنها می فرستاد.



عضدالدوله از کارهای حاکم کرمان تعجب کرده بود. یک نفر را فرستاد تا بپرسد: «این چه کاری است که روزها سربازان مرا می کشی و شبها برایشان غذا می فرستی ؟!»

حاکم کرمان گفت: «جنگ کردن نشانه مردانگی است و غذا دادن نشانه جوانمردی! اگر چه سربازهای شما دشمن ما هستند، اما در شهر من غریب هستند و غریبه ها در این شهر مهمان من هستند. دوست ندارم مهمان من گرسنه و بی غذا بماند.»

عضدالدوله گفت: «جنگیدن با کسی که این قدر با معرفت و جوانمرد است، خطاست.»

این بود که لشکر خود را جمع کرد و از تصرف کرمان چشم پوشید.

منبع: http:www.1dost.com

آیا این مردان گرانقدر را می شناسید؟

کسانی که این عزیزان را می شناسند

اسامی آنها را در قسمت نظرات بنویسند

شماره یک

از راست: شهید علی محمد کوشکی-شهید محمدعلی امرایی-نامشخص


شماره دو

شهید مجتبی سلطانی


افراد مشخص عکس: سیروس باقری - دکتر موحدی - شهید مجتبی سلطانی

کسانی که دیگر عزیزان را می شناسند در قسمت نظرات کامنت بگذارند.


شماره چهار

از راست: شهید مجتبی سلطانی - نامشخص


شماره پنج


از چپ: حاج یونس قبادی - نورعلی - شهید مجتبی سلطانی - نامشخص - یارحسین عباسی

احتمالا خرمی

نشسته از راست:مردعلی - میرزا زیدی - غضنفری - نامشخص

با تشکر از آقای محمدحسین امرایی


این عکس متعلق به سی سال پیش است

تعدادی از این عزیزان به درجه رفیع شهادت رسیده اند و تعدادی دیگر جانبازان گرانقدرند

بعضی نیز از فعالان عرصه های سیاست و اقتصادند


از راست: نامشخص-محمودحاتمی - شهید ایرج میرزایی -علی محمد دلفانی

مرحوم جعفر طولابی - منصور کریمی

خداوند به حضرت موسی

خداوند به حضرت موسی (علیه السلام ) خطاب فرمود : ای موسی! من سه کار نسبت به تو کرده ام تو نیز در مقابل سه عمل انجام ده.
موسی گفت:آنها چیستند ؟
فرمود :
1-من نعمتهای فراوان بی منت به تو دادم تو هم اگر به کسی چیزی دادی منت مگذار .
2-من عذر و توبه تو را می پذیرم هر چند نافرمانی بسیار کرده باشی تو نیز عذر جفا کاران را بپذیر
3-من عمل فردا را امروز نخواهم ، تو هم ، امروز روزی فردا نخواه.


منبع: http://bestsentence.blogfa.com

امان از آه مظلوم

اگردلی را به ناله آری ز برق آهش امان نداری

بلا درافتد به هرچه داری که چوب یزدان صدا ندارد

چو آه مظلوم کند کمانه سرای ظالم شود نشانه

چو برق بگریز از این میانه که تیر آهش خطا ندارد


ظلم وستم امری نکوهیده ومخالف فطرت انسانی است وانسان ها هیچ گاه آن رابرنمی تابند.درسخنی منسوب به پیامبراکرم(ص)چنین آمده است:(الملک یبقی مع الکفر ولایبقی مع الظلم).همین سخن نشان ازآن داردکه ستم پایدارنمی ماند.

ازآن جا که ظلم باسرشت انسان ها سازگارنیست،خداوند درقرآن مجید آیات فراوانی درباره نکوهش ستم وسرانجام ظالمان ومسائل مختلف دیگر درهمین زمینه،نازل کرده است که به عنوان نمونه چندآیه آورده می شود.درمورد اعتماد وتوجه نکردن به ظالمان چنین آمده است:

((ولا ترکنوا الی ظلموا فتمسکم النار و مالکم من دون الله من اولیاء ثم لاتنصرون.

به ستمکاران،وعده عذاب دردناک داده شده است:

((فویل للذین ظلموا من عذاب یوم الیم.پس وای برستمکاران از عذاب دردآورقیامت(زخرف/65).

ودرجای دیگرخطاب به جائران،چنین گفته شده است:

((وسیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون:وستمکاران به زودی خواهند دانست که به چه مکانی باز می گردند (شعراء/277).

وراجع به سرانجام ظالمان در قیامت چنین می خوانیم:

((ثم قیل للذین ظلموا ذوقواعذاب الخلدهل تجزون الا ما کنتم تکسبون:آنگاه به ستمکاران گویند:عذاب جاوید را بچشید.آیا نه چنین است که در برابراعمال تان کیفر می بینید؟(یونس/52).

روایات واحادیثی که از پیامبراکرم(ص)وسایرامامان(ع)درموردظلم وعاقبت آن به دست مارسیده بسیار است که در این جا به چندمورداشاره می شود.
پیشوای پرهیزگاران حضرت امیرالمومنین(ع)دربارۀ بدترین نوع ستم می فرمایند:

((...وظلم الضعیف افحش الظلم...وستم برناتوان زشت ترین ستم ست.))

ایشان درعهدنامه ای که برای مالک اشترنوشته اند،خطاب به وی چنین می گویند:

((انصف الله وانصف الناس من نفسک ومن خاصه اهلک ومن لک فیه هوی من رعیتک فانک الا تفعل تظلم ومن ظلم عبادالله کان الله خصمه دون عباده ومن خاصمه الله ادحض حجته وکان لله حرباحتی ینزع ویتوب ولیس شیء ادعی الی تغییر نعمه الله وتعجیل نقمته من اقامه علی ظلم فان الله یسمع دعوه المضطهدین وهوللظالمین بالمرصاد. باخدابه انصاف رفتار کن وازجانب خود وخویشان نزدیک وهررعیتی که دوستش می داری دربارۀمردم انصاف را ازدست مده که اگر نکنی ستمکارباشی وکسی که با بندگان خداستم کند خدابجای بندگانش بااودشمن است.

خداباهرکه دشمن باشدبرهان دلیلش رانادرست نماید وتغییرنعمت خداوزودبه خشم آوردن اوراهیچ مؤثرتراز ستمگری نیست،زیراخدادعای ستمدیدگان راشنوا ودرکمین ستمکاران است.

همان کسی که حاضرنیست پوست جوی رابه ستم ازدهان مورچه ای بگیرد.

درمورد گرفتن دادمظلومان ازستمگران با قدرت وقاطعیّت تمام چنین می گوید:

((وایم الله لانصفن المظلوم من ظالمه ولاقودن الظالم بخزامته حتی اورده منهل الحق وان کان کارها:سوگندبه خدابرای گرفتن حق ستمدیده از ستمگرازروی عدل وانصاف حکم می کند وستمکارراباحلقۀبینی اورامی کشم تا این که اورابه آب خورحق واردسازم اگرچه به آن بی میل باشد))

امام صادق(ع)می فرمایند:

((العامل بالظلم والمعین له والراضی به شرکاءثلاثتهم:ستمکار ویاوراووآن که به ستم اوراضی باشدهرسه آنان در ستم شریکند.))

امام باقر(ع)دربارۀچگونگی انتقام گرفتن خداوندازبیدادگران می فرمایند:

((ماانتصرالله من ظالم الابظالم وذلک قوله عزوجل:وکذلک نولی بعض الظالمین بعضاً:خداوندازهیچ ستمکاری انتقام نگیردمگربه وسیله ستمکاردیگری واین است گفتارخدای عزوجل:وبدین سان بگماریم بعضی ازستمگران رابربعضی(انعام/129).

احادیث وسخنان معصومین(ع)ظلم سه قسم است:

اوّل ظلم انسان برنفس خودش

دوم ظلم انسان به خداوند.

سوم ظلم انسان برانسانی دیگر.آنچه دراین اینجا مطرح است،قسم سوم ظلم می باشدکه آثاروتبعات اجتماعی خاص خودرابه دنبال دارد.

ای ستمگر ستم مکن چندان که بمظلوم کار گردد تنگ

زان حذرکن که آوردروزی دامن عدل کردگار به چنگ

00000000

آه مظلوم تیر دلـدوزیســــت که زشست قضــــا رها گردد

گر رسد برنشان عجب نبود تیرازآن شست کی رها گردد


منبع: http://mo-khosravi.blogfa.com

آه مظلوم

ظلم وستم امری نکوهیده ومخالف فطرت انسانی است وانسان ها هیچ گاه آن رابرنمی تابند.درسخنی منسوب به پیامبراکرم(ص)چنین آمده است:(الملک یبقی مع الکفر ولایبقی مع الظلم).همین سخن نشان ازآن داردکه ستم پایدارنمی ماند.

ازآن جا که ظلم باسرشت انسان ها سازگارنیست،خداوند درقرآن مجید آیات فراوانی درباره نکوهش ستم وسرانجام ظالمان ومسائل مختلف دیگر درهمین زمینه،نازل کرده است که به عنوان نمونه چندآیه آورده می شود.درمورد اعتماد وتوجه نکردن به ظالمان چنین آمده است:

((ولا ترکنوا الی ظلموا فتمسکم النار و مالکم من دون الله من اولیاء ثم لاتنصرون.

به ستمکاران،وعده عذاب دردناک داده شده است:

((فویل للذین ظلموا من عذاب یوم الیم.پس وای برستمکاران از عذاب دردآورقیامت(زخرف/65).

ودرجای دیگرخطاب به جائران،چنین گفته شده است:

((وسیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون:وستمکاران به زودی خواهند دانست که به چه مکانی باز می گردند(شعراء/277).

وراجع به سرانجام ظالمان در قیامت چنین می خوانیم:

((ثم قیل للذین ظلموا ذوقواعذاب الخلدهل تجزون الا ما کنتم تکسبون:آنگاه به ستمکاران گویند:عذاب جاوید را بچشید.آیا نه چنین است که در برابراعمال تان کیفر می بینید؟(یونس/52).

روایات واحادیثی که از پیامبراکرم(ص)وسایرامامان(ع)درموردظلم وعاقبت آن به دست مارسیده بسیار است که در این جا به چندمورداشاره می شود.
پیشوای پرهیزگاران حضرت امیرالمومنین(ع)دربارۀ بدترین نوع ستم می فرمایند:

((...وظلم الضعیف افحش الظلم...وستم برناتوان زشت ترین ستم ست.))

ایشان درعهدنامه ای که برای مالک اشترنوشته اند،خطاب به وی چنین می گویند:

((انصف الله وانصف الناس من نفسک ومن خاصه اهلک ومن لک فیه هوی من رعیتک فانک الا تفعل تظلم ومن ظلم عبادالله کان الله خصمه دون عباده ومن خاصمه الله ادحض حجته وکان لله حرباحتی ینزع ویتوب ولیس شیء ادعی الی تغییر نعمه الله وتعجیل نقمته من اقامه علی ظلم فان الله یسمع دعوه المضطهدین وهوللظالمین بالمرصاد.با خدا به انصاف رفتار کن وازجانب خود وخویشان نزدیک وهررعیتی که دوستش می داری دربارۀمردم انصاف راازدست مده که اگر نکنی ستمکارباشی وکسی که با بندگان خداستم کند خدابجای بندگانش بااودشمن است.خداباهرکه دشمن باشدبرهان دلیلش رانادرست نماید وتغییرنعمت خداوزودبه خشم آوردن اوراهیچ مؤثرترازستمگری نیست،زیراخدادعای ستمدیدگان راشنوا ودرکمین ستمکاران است.
همان کسی که حاضرنیست پوست جوی رابه ستم ازدهان مورچه ای بگیرد.

درمورد گرفتن دادمظلومان ازستمگران با قدرت وقاطعیّت تمام چنین می گوید:

((...وایم الله لانصفن المظلوم من ظالمه ولاقودن الظالم بخزامته حتی اورده منهل الحق وان کان کارها:سوگندبه خدابرای گرفتن حق ستمدیده از ستمگرازروی عدل وانصاف حکم می کند وستمکارراباحلقۀبینی اورامی کشم تا این که اورابه آب خورحق واردسازم اگرچه به آن بی میل باشد))
امام صادق(ع)می فرمایند:

((العامل بالظلم والمعین له والراضی به شرکاءثلاثتهم:ستمکار ویاوراووآن که به ستم اوراضی باشدهرسه آنان در ستم شریکند.))
امام باقر(ع)دربارۀچگونگی انتقام گرفتن خداوندازبیدادگران می فرمایند:

((ماانتصرالله من ظالم الابظالم وذلک قوله عزوجل:وکذلک نولی بعض الظالمین بعضاً:خداوندازهیچ ستمکاری انتقام نگیردمگربه وسیله ستمکاردیگریواینست گفتارخدای عزوجل:وبدین سان بگماریم بعضی ازستمگران رابربعضی(انعام/129).

احادیث وسخنان معصومین(ع)ظلم سه قسم است:

اوّل ظلم انسان برنفس خودش

دوم ظلم انسان به خداوند.

سوم ظلم انسان برانسانی دیگر.آنچه دراین اینجا مطرح است،قسم سوم ظلم می باشدکه آثاروتبعات اجتماعی خاص خودرابه دنبال دارد.

ای ستمگر ستم مکن چندان که بمظلوم کار گردد تنگ
زان حذرکن که آوردروزی دامن عدل کردگار به چنگ


آه مظلوم تیر دلـدوزیســــت که زشست قضــــا رها گردد
گر رسد برنشان عجب نبود تیرازآن شست کی رها گردد

منبع: http://mo-khosravi.blogfa.com

تور پیرزنها

تعدادى پیرزن با اتوبوس عازم تورى تفریحى بودند. پس از مدتى یکى از پیرزنان به پشت راننده زد و یک مشت بادام به او تعارف کرد.

راننده تشکر کرد و بادام‌ها را گرفت و خورد.

در حدود ٤٥ دقیقه بعد دوباره پیرزن با یک مشت بادام نزد راننده آمد و بادام‌ها را به او تعارف کرد. راننده باز هم تشکر کرد و بادام‌ها را گرفت و خورد.




این کار دوبار دیگر هم تکرار شد تا آن که بار پنجم که پیرزن باز با یک مشت بادام سراغ راننده آمد، راننده از او پرسید چرا خودتان بادام‌ها را نمى‌خورید؟

پیرزن گفت چون ما دندان نداریم.

راننده که خیلى کنجکاو شده بود پرسید پس چرا آن‌ها را خریده‌اید؟

پیرزن گفت ما شکلات دور بادام‌ها را خیلى دوست داریم!!

منبع: http://mo-khosravi.blogfa.com

روایت تلخ جان کندن انسان

همه ما دیر یا زود ؛ پیر یا جوان ؛ سالم یا مریض با واقعیتی به نام مرگ مواجه خواهیم شد و لحظه وداع از دنیا و تمام دلبستگی هایی که داریم فرا خواهد رسید و آرزوهایی که داشتیم فنا خواهد شد!

خوب است نکاتی را از مرگ برای یاد آوری خودمان مرور کنیم تا انشاءالله از این خواب گران بیدار شویم:

1- چون فرشته مرگ بر بالین انسان فرا می رسد روح را از تک تک اعضاء بدن مانند پا ؛ دست؛ چشم؛ گوش می گیرد تا جان آدمی به حلقوم او برسد!

سوره واقعه آیات 83-87: پس چگونه خواهد بود هنگامی که جانشان به حلقوم برسد!- و شما در آن لحظه بر بالین آن مُرده حاضرید و می نگرید!- و ما از شما به او نزدیکتریم ولی شما نمی بینید!- پس اگر حیات بدست شماست و شما خدایی ندارید!!- پس روح را به بدن آن مُرده باز گردانید اگر راست می گویید!!!

     2- بر گناهکار ؛ فرشته مرگ بصورت کریه وزشت و هولناک ظاهر می شود و هر چه تعلق خاطر آدمی به دنیا بیشتر باشد ؛ مرگ برای او تلختر و جان دادن دردناکتر خواهد بود.

سوره انعام آیه 93: اگر سختی حال ستمکاران را ببینی آنگاه که در سکرات مرگ گرفتار می شوند و فرشتگان برای گرفتن جان آنها؛ قهرآمیز دست برآورند که: خارج کنید جانهایتان را!! امروز کیفر و خواری می کشید بخاطر سخن ناحقی که بر خدا می بستید و بر آیات او تکبر می ورزیدید!

3–برای انسانهای صالح؛مرگ راچون بوئیدن گل تشبیه کردند.البته اگر انسان مومنی سخت جان دهد آن را به پاک شدن از گناه و کفاره آن منظور می کنند و اگرانسان بدکاری آسان جان دهد آن را به جبران بعضی از کارهای نیک اندکی که انجام داده منظور می کنند!

سوره نحل آیه 32: آنانکه(انسانهای صالح) فرشتگان پاک ایشان را بمیرانند به آنها می گویند: سلام علیکم! اکنون به بهشت داخل شوید بخاطر آنچه که انجام می دادید!

4 –مومن مرگ را دوست دارد زیراملاقات پروردگارش را دوست می دارد!البته مومن دنیا رادوست می دارد زیرا می داند فرصتی است که به او داده شده است تا با انجام اعمال صالح خود را به خدا نزدیکتر کند تادر لحظه جان دادن وملاقات با پروردگار؛آبرومندتر باشد!

سوره کهف آیه 110:ای پیامبر بگو... که خدایکتاست و هرکس به ملاقات پروردگارش امید بسته است باید اعمال صالح انجام دهد و هرگز در پرستش خدا با او شریکی قرار ندهد.

دقت داشته باشیم که منظور از اعمال صالح به غیر از نماز و روزه و حج و خمس و ... هر کار نیک دیگری نیز هست!  اگر با خوشرویی به یک راننده خسته نباشید بگویید؛ یک عمل صالح است! اگر به رفتگر محله خدا قوت بگویید؛  یک عمل صالح است! اگر به یک نفر که آدرسی را می پرسد؛ با حوصله برایش توضیح دهید یک عمل صالح است! خلاصه دایره اعمال صالح وسیع است اگر فقط بخاطر خدا باشد.

زیرا ارزش عمل صالح به مقدار آن نیست!هزار تومان صدقه می‌تواند بسیار بیشتر از صد هزار تومان صدقه باشد اگر فقط برای رضای خدا باشد!

دراینجا دو داستان  که پیرامون لحظه جان دادن و عاقبت بخیری در آن لحظه است را نقل می کنیم:

داستان اول:

فضیل عیاض شاگردی داشت که مریض شد ودر بستر مرگ افتاد.در لحظه مرگ؛بر بالین او نشسته بود و سوره یس می خوانداما شاگرد زیر دستش زد و گفت: نمی خواهم قرآن بخوانی!!!

و شهادتین را هم نگفت ومُرد!!!

بعد از این واقعه فضیل از شدت ناراحتی خانه نشین شد تا اینکه روح آن شاگرد را دید. از او علت بدعاقبتی اش را پرسید. او گفت به سه علت:

1-  نمی توانستم کسی را بالاتر از خود ببینم!!(حسادت)

2-  با پیغام رسانی؛ رابطه دو نفر  را خراب می کردم!!(سخن چینی)

3-  شرابخواری

داستان دوم:

یکی از شاگردان عارف الهی میرزا جواد آقا تبریزی نقل کرده که یک شب توی اتاق در خانه خوابیده بودم که دیدم صدای سوزناکی از حیاط خانه می آید!

هراسان از خواب بیدار شدم وبه حیاط خانه رفتم!دیدم حیاط خانه ما به یک کاروان سرای بزرگی تبدیل شده است!! و دور تا دور آن حجره است!

دیدم صدا از یکی از حجره ها بلند است! رفتم پشت در آن حجره که بسته بود و هرچه کردم آن در باز نمی شد! از شکاف در نگاه کردم و دیدم یکی ار رفقایم که اهل بازار تهران است افتاده و به اندازه نصف کمر سنگ اسیا روی او چیده اند!!! و یک شخص بد هیبت از آن بالا در حلقوم او کاری می کند و او از زیر فریاد سوزناک می زند!

ناراحت شدم! هرچه کردم در باز نشد! هرچه به آن فرد التماس کردم که چرا رفیقم را اذیت می کنی اصلا نگفت تو کی هستی!!

اینقدر ایستادم که خسته شدم! و به اتاق برگشتم ولی از ناراحتی خوابم نبرد!

صبح روز  بعد به پیش استادم آقا میرزا جواد رفتم و واقعه دیشب را تعریف کردم!

آقا میرزا جواد گفت: ها! شما مقامی پیدا کرده اید! این چیزی که شما دیدید مکاشفه نام دارد!  آن رفیق تو هم در آن لحظه در حال جان کندن بوده است!

ساعت این مکاشفه را یادداشت کردم.بعدا خبر از تهران برایم آمد که در همان زمان دوستم در حال جان دادن بوده است!!

اللهم الجعل عواقب امورنا خیرا

(خدایا به حق محمد وآل محمد عاقبت ما را خیر قرار بده!)

منبع: http://100salam.blogsky.com

نامه تکان دهنده یک دختر 9 ساله در زمان جنگ به رزمندگان




            منبع: سایت شهدای سرزمین پاک ایران

شهید محمدجواد تندگویان شهیدغریب قریب

من المؤمنین رجالٌ صدقوا ماعاهدوا الله علیه فمنهم من قضی نحبه

و منهم من ینتظر و مابدلوا تبدیلا

شهید مهندس محمدجواد تندگویان، بالاترین مقام کشوری جمهوری اسلامی ایران بود در دوران هشت ساله دفاع مقدس توسط عمّال بعثی صهیونیستی رژیم صدام به اسارت گرفته شد.

مرور زندگی و فعالیت های این وزیر نفت کابینه شهید محمدعلی رجایی که درست چهل‌روز پس از آغاز جنگ تحمیلی اسیر شد، به خوبی حکایت مجاهدت ها و مظلومیت های یاران خمینی کبیر(ره) را بازنمایی می‌کند.



مهندس تندگویان(که مقام معظم رهبری به زیبایی تمام او را «شهیدغریب»خوانده‌اند)با همکاری مشترک دشمن رو در رو و ستون پنجم داخلی اسیر شد و سال های سال،سخت ترین شکنجه های جسمی و روحی و نیزدرد دوری از خانواده و میهن را تاب آورد و حاضر نشد حتی کلامی علیه یاران، هم رزمان و هم میهنان خود بگوید.

او به مصداق آیه شریفه «من المؤمنین راجال صدقوا ماعاهدوا الله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و مابدلوا تبدیلا» جان شیرین خود را در اوج جوانی بر سر هدف والایش گذاشت و با سر بلندی تمام به دیدار یارشتافت.

تندگویان از خیل جوانانی بود که هنگام آغاز قیام حضرت امام دراوایل دهه 1340 شمسی، دوره نوجوانی را طی می‌کرد و معظمٌ‌له در پاسخ به مزدوران رژیم پهلوی، این نوجوانان را یاران و یاوران نهضت خویش خواندند. پیش بینی جلودار نهضت به زیبایی به تحقق پیوست و تندگویان در دهه 1350 ضمن کسب دانش آکادمیک و نیز بهره گیری از استادان مدعو به به دانشگاه نظیر شهید مطهری،دکتر شریعتی و علامه جعفری، به مبارزه پنهان وآشکار علیه رژیم پرداخت و بهای آن را با زندانی شدن خویش و همچنین دوری از موقعیت های خوب اجتماعی (که با توجه به مقام علمی اش استحقاق آن را داشت) پرداخت کرد.

درادامه و با پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1357 نیزمهندس تندگویان از خیل جوانان متخصص و متعهدی بود که از هر نظر آمادگی خدمت به اسلام و میهن را داشتند و عرصه مدیریت، بهترین بستر برای خدمت آنان به آرمان های والای انقلاب اسلامی بود.

اما بروز رخدادی عظیم همچون جنگ تحمیلی، بسیاری از این جوانان شایسته را از ما گرفت و تندگویان درغربت تنهایی خویش،چون سروی آزاده محکم و پابرجا با نیت قربتاًالی الله ایستاد و با کمال وقار و افتخار نام خود را در بین این جوانان جاودانه ساخت. او راد مردی دیگر همچون باکری، همت،جهان‌آرا، نامجو، کلاهدوز و خیل شهدای دفاع مقدس بود.

یادت گرامی باد،محمدجواد تندگویان، ای شهید غریبِ قریب...

اسرایی که از ما گرفتند

بیانات حضرت امام خمینی(ره) در مورخه  22 بهمن 1359

ما در این جنگی که آن ها هجوم آوردند و تحمیل به ما کردند، اُسَرای بسیار از آن ها داریم،پناهندگان بسیار از آن ها داریم؛ لکن با اُسَرا عملی کردیم که هیچ کس با اُسُرای خودش آن را عمل نمی‌کند. ما مثل برادرهای خودمان با آن ها عمل کردیم. در صورتی که اُسَرایی که از ما آن ها گرفتند، تحت شکنجه هستند.حتی وزیرنفت ما- مهندس محمد جواد تندگویان- الآن تحت شکنجه است. آن طوری که حتی در روزنامه های این دو روز نوشته بودند،به واسطه شکنجه درخطراست،و شاید خدای نخواسته ازشکنجه هایی که می‌کنند و کردند جان سالم به در نبرد. این آن رژیمی است و آن شخصی است که در طائف آن لاطایل ها می‌گوید و اظهارمظلومیت می‌کند؛و نیست کسی که بنشاند او را در یک محکمه‌ای و از او بازجویی کند که آیا این مظلومیت هایی که اظهارمی‌کنید،ظالمی هستید که به صورت مظلوم خودتان را جلوه می‌دهید.

شهید تندگویان در کلام مقام معظم رهبری

پاسخ حضرت آیت الله خامنه‌ای به پیام های تبریک مسؤولان و اقشارمختلف مردم، به مناسبت اعلام متجاوزبودن عراق ازطرف سازمان ملل متحد، درتاریخ27 آذر1370

پیشانی سپاس بر درگاه خداوند ساییده و به ملت عزیز تبریک می‌گویم. این شادی بزرگ، با تلخی غم فقدان شهیدان عالی مقام و گلهای پرپرشده بوستان خمینی همراه است، که این روزها بازگشت پیکر مطهر شهید غریب مان،مهندس تندگویان ،وزیر بسیجی و فداکارجمهوری اسلامی، آن را تازه می‌سازد و عظمت فداکاری هایی را که به این پیروزی ها انجامید،درچشم هوشمندان عالم به تصویر می‌کشد. جای آن پیر مراد وحکیم فرزانه و رهبر دلسوز و تیزبین خالی است که ثمره استواریِ معجزنشان خود را در پیروزی های پیاپی ملت خود ببیند و شادابی این درخت تناور را که نهال آن به دست توانای او نشانده شده است بنگرد.

بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با وزیر و مسؤولان وزارت کشور و استانداران در تاریخ 27آذر 1370

جا دارد که به غم طولانی عمیق فقدان شهیدای عزیزمان اشاره کنم؛که مجاهدت و تلاش آنها،مظهروالای صبرو کار مخلصانه بود. امروز هم خدای متعال، با بازگشت پیکرمطهرشهید عزیزمان شهید تندگویان یاد شهدا را درذهن ملت ایران زنده تر کرد. خدا او را غریق رحمت کند،و همچنان که غریبانه مجاهدت کرد و در راه خدا شهید شد، ثواب و اجرشهدای غریب راه خدا را به او ارزانی بدارد.

بیانات حضرت آیت الله خامنه‌ای در دیدار با فرماندهان یگان های سپاه پاسداران مستقر در فرودگاههای کشور در تاریخ 2 دی 1370

واقعاً اگرعراق بعد از قبول قطعنامه توسط ما، با همان ساز و برگ قبلی پشت این هزاروسیصد کیلومتر مرز ما باقی می‌ماند، فکرمی ‌کنید که ملت ایران روی آرامش وآسایش می‌دید؟ فکرمی‌کنید که نیروهای مسلح که شماها باشید می‌توانستند اندک احساس آرامشی بکنند؟ آیا آب خوشی از گلوی این ملت پایین می‌رفت؟

رژیم عراق،اصلاً شریربالذات است؛اصلاً نمی‌تواند عدم شرارت را تحمل کند.شما ببینید جسد مبارک شهید تندگویان را مومیایی کرده حاضردارند؛اما وقتی که هیأت و دکتر و مسؤولان مربوطه به آن جا می‌روند، قبری را می کنند و جسد دیگری را نشان می‌دهند!البته این ها هم فهمیدند و گفتند که این جسد شهیدتندگویان نیست،اصرار کردند،بالاخره آن‌ها مجبورشدند که جسد اصلی را بدهند.حالا اگراین ها قانع می‌شدند و همان جسد را می‌آوردند،بگو شما با آن جسد مومیایی کرده، می‌خواستید چه کار کنید؟! شرارت این دشمن تا این حد است؛ از یک جسد مومیایی کرده هم حاضر نیست بگذرد؛ برای این که یک وقت به صورتی از آن علیه جمهوری اسلامی استفاده کند؛ یک بی آبروگی سیاسی، یا مشکلی درست کند!

منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 47

منبع: http://www.rasekhoon.net/article/show-88483.aspx

حسود بدتر از شیطان و فرعون

یکی دیگر از بیماریهای شایع روحی که ان شاء الله در این مرکز درمانی، به درمان آن خواهیم پرداخت مرض مهلک و ایمان برانداز "حسادت" است. اکثر اطباء اخلاقی معترفند که حسادت یکی از آزاردهنده ترین بیماری اخلاقی است.

دودی که از آتش خرمن حسادت برمی خیزد نخست چشم حسود را می سوزاند بعد به دیگران سرایت می کند.

روایت شده که شیطان، به درگاه فرعون آمد، و در را کوبید، فرعون گفت: کوبنده در کیست؟

شیطان گفت: اگر خدا بودی، می‌فهمیدی چه کسی در را می‌کوبد. فرعون گفت: ای ملعون داخل شو.

شیطان گفت: . . .

ادامه مطلب ...