یــادهـــــا و خــاطـــــــــــــــره هـــــا

یــادهـــــا و خــاطـــــــــــــــره هـــــا

رســول خــدا (ص) : مــــردم در خــواب انـد وقتــى کـه می میــرنــد, بیـــدار مـیشــونــد
یــادهـــــا و خــاطـــــــــــــــره هـــــا

یــادهـــــا و خــاطـــــــــــــــره هـــــا

رســول خــدا (ص) : مــــردم در خــواب انـد وقتــى کـه می میــرنــد, بیـــدار مـیشــونــد

شب یلدا و مستحق دعای خیر

شب سردی بود. پیرزن بیرون میوه فروشی زل زده بود به مردمی که میوه میخریدن. شاگرد میوه فروش تند تند پاکت های میوه رو توی ماشین مشتری ها میگذاشت و انعام میگرفت.

پیرزن باخودش فکر میکرد چی میشد اونم میتونست میوه بخره ببره خونه. رفت نزدیک تر چشمش به جعبه چوبی بیرون مغازه که میوه های خراب و گندیده داخلش بود افتاد. با خودش گفت چه خوبه سالم ترهاشو ببرم خونه! میتونست قسمت های خراب میوه ها رو جدا کنه وبقیه رو بده به بچه هاش . هم اسراف نمیشد هم بچه هاش شاد میشدن.


برق خوشحالی توی چشماش دوید ..دیگه سردش نبود !

پیرزن رفت جلو نشست پای جعبه میوه. تا دستش رو برد داخل جعبه شاگرد میوه فروش گفت: دست نزن ننه ! بلندشو برو دُنبال کارت ! پیرزن زود بلند شد …خجالت کشید! چند تا از مشتریها نگاهش کردند! صورتش رو قرص گرفت.

دوباره سردش شد! راهش رو کشید رفت … چند قدم دور شده بود که یه خانمی صداش زد: مادر جان …مادر جان !

پیرزن ایستاد...برگشت و به زن نگاه کرد ! زن لبخندی زد و بهش گفت اینارو برای شما گرفتم !

سه تا پلاستیک دستش بود پر از میوه، موز و پرتغال و انار.

پیرزن گفت: دستت درد نکنه ننه، من مستحق نیستم!

زن گفت : اما من مستحقم مادر.  مستحق دعای خیر . اگه اینارو ازم نگیری دلمو شکستی ! جون بچه هات بگیر مادر !

زن منتظر جواب پیرزن نماند.. میوه هارو داد دست پیرزن و سریع دور شد....

پیرزن هنوز ایستاده بود و رفتن زن رو نگاه میکرد. قطره اشکی که تو چشمش جمع شده بود غلتید روی صورتش. دوباره گرمش شده بود. با صدای لرزانی گفت: پیر شی ننه. پیر شی ! الهی خیر از زندگیت بیبینی  مادر

منبع: http://www.daniyalonline.com

داستان مردی که به زیارت قبر امام حسین ع نمی رفت

شخصی از بزرگان هند به قصد مجاورت کربلای معلّی به این شهر آمد و مدت شش ماه در آنجا ساکن شد و در این مدت داخل حرم مطهر نشده بود و هر وقت زیارت حضرت امام حسین علیه السلام را اراده می‌کرد، بر بام منزل خود رفته، به آن حضرت سلام می کرد و او را زیارت می‌نمود؛ تا این که سرگذشت او را به «سید مرتضی»که از بزرگان آن عصر و مرسوم به «نقیب الاشراف» بود رساندند.

سید مرتضی به منزل او رفت و در این خصوص او را سرزنش نمود و گفت: «از آداب زیارت در مذهب اهل‌بیت علیه السلام این است که داخل حرم شوی و عقبه و ضریح را ببوسی. این روشی را که تو داری، برای کسانی است که در شهرهای دور می‌باشند و دستشان به حرم مطهر نمی‌رسد«

آن مرد چون این سخن را شنید گفت: «ای نقیب الاشرف» از مال دنیا هر چه بخواهی از من بگیر و مرا از رفتن معذور دار.

هنگامی که سید مرتضی سخن او را شنید بسیار ناراحت شد و گفت: «من که برای مال دنیا این سخن را نگفتم؛ بلکه این روش را بدعت و زشت می‌دانم و نهی از منکر واجب است«


وقتی آن مرد این سخن را شنید، آه سردی از جگر پر دردش کشید. سپس از جا برخاست و غسل زیارت کرد و بهترین لباسش را پوشید و پا برهنه و با وقار از خانه خارج شد و با خشوع و خضوع تمام، نالان و گریان متوجه حرم حسینی گردید تا این که به در صحن مطهر رسید .

نخست سجده شکر کرد و عتبه صحن شریف را بوسید. سپس برخاست و لرزان، مانند جوجه گنجشکی که آن را در هوای سرد در آب انداخته باشند، بر خود می‌لرزید و با رنگ و روی زرد، همانند کسی که یک سوم روحش خارج گشته باشد، حرکت می‌کرد تا این که وارد کفش کن شد. دوباره سجده شکر به جا آورد و زمین را بوسید و برخاست و مانند کسی که در حال احتضار باشد داخل ایوان مقدس گردید و با سختی تمام خود را به در رواق رسانید.

چون چشمش به قبر مطهر افتاد، نفسی اندوهناک بر آورد و مانند زن بچه مرده، ناله جانسوزی کشید. سپس به آوازی دلگداز گفت: «اَهَذا مَصرَعُِِِ سیدُالشهداء؟ اَهَذا مَقتَلُ سیدُالشهداء؟ ؛ آیا اینجا جای افتادن امام حسین علیه السلام است؟ آیا اینجا جای کشته شدن حضرت سیدالشهداء است؟»

پس فریاد کشید و نقش زمین شد و جان به جان آفرین تسلیم نمود و به «شهیدان راه حق پیوست»

منبع: http://www.tebyan.net

زندگانی امام حسین علیه السلام

ولادت

در روز سوم ماه شعبان سال چهارم هجرت  دومین فرزند برومند حضرت على وفاطمه , که درود خدا بر ایشان باد, در خانه وحى و ولایت چشم به جهان گشود. چون خبر ولادتش به پیامبر گرامى اسلام (ص ) رسید, به خانه حضرت على (ع ) و فاطمه (س ) آمد و اسما  را فرمود تا کودک را بیاورد.اسما او را در پارچه اى سپید پیچید و خدمت رسول اکرم (ص ) برد, آن گرامى به گوش راست او اذان و به گوش چپ او اقامه گفت.

به روزهاى اول یا هفتمین روز ولادت با سعادتش , امین وحى الهى , جبرئیل  فرود آمد و گفت : سلام خداوند بر تو باد اى رسول خدا, این نوزاد را به نام پسر کوچک هارون (شبیر) که به عربى (حسین ) خوانده می شود نام بگذار.چون على براى تو به سان هارون براى موسى بن عمران است , جز آن که تو خاتم پیغمبران هستى .و به این ترتیب نام پرعظمت حسین از جانب پروردگار, براى دومین فرزند فاطمه (س ) انتخاب شد.

به روز هفتم ولادتش , فاطمه زهرا که سلام خداوند بر او باد, گوسفندى را براى فرزندش به عنوان عقیقه  کشت , و سر آن حضرت را تراشید و هم وزن موى سر او نقره صدقه داد.

حسین (ع ) و پیامبر (ص)

از ولادت حسین بن على (ع ) که در سال چهارم هجرت بود تا رحلت رسول الله (ص ) که شش سال و چند ماه بعد اتفاق افتاد, مردم از اظهار محبت و لطفى که پیامبر راستین اسلام (ص ) درباره حسین (ع ) ابراز میداشت , به بزرگوارى و مقام شامخ پیشواى سوم آگاه شدند.

سلمان فارسى می گوید: دیدم که رسول خدا (ص ) حسین (ع ) را بر زانوى خویش نهاده او را می بوسید و می فرمود: تو بزرگوار و پسر بزرگوار و پدر بزرگوارانى , تو امام و پسر امام و پدر امامان هستى , تو حجت خدا و پسر حجت خدا و پدر حجتهاى خدایى که نُه نفرند و خاتم ایشان ,قائم ایشان (امام زمان عج ) می باشد.



انس بن مالک روایت می کند: وقتى از پیامبر پرسیدند کدام یک از اهل بیت خود را بیشتر دوست می دارى , فرمود: حسن و حسین را, بارها رسول گرامى حسن (ع ) و حسین (ع ) را به سینه می فشرد وآنان را می بویید و می بوسید.
ابوهریره که از مزدوران معاویه و از دشمنان خاندان امامت است , در عین حال اعتراف می کند که : رسول اکرم را دیدم که حسن و حسین را بر شانه هاى خویش نشانده بود و به سوى مامی آمد, وقتى به ما رسید فرمود هر کس این دو فرزندم را دوست بدارد مرا دوست داشته , و هر که با آنان دشمنى ورزد با من دشمنى نموده است. عالیترین, صمیمیترین و گویاترین رابطه معنوى و ملکوتى بین پیامبر و حسین را میتوان در این جمله رسول گرامى اسلام(ص )خواند که فرمود:حسین از من و من ازحسینم

حسین (ع ) با پدر

شش سال از عمرش با پیامبر بزرگوار سپرى شد, و آن گاه که رسول خدا (ص ) چشم از جهان فروبست و به لقاى پروردگار شتافت , مدت سى سال با پدر زیست . پدرى که جز به انصاف حکم نکرد , و جز به طهارت و بندگى نگذرانید , جز خدا ندید و جز خدا نخواست و جز خدا نیافت . پدرى که در زمان حکومتش لحظه اى او را آرام نگذاشتند ,همچنان که به هنگام غصب خلافتش جز به آزارش برنخاستند.

در تمام این مدت , با دل و جان از اوامر پدر اطاعت می کرد, و در چند سالى که حضرت على (ع ) متصدى خلافت ظاهرى شد, حضرت حسین (ع ) در راه پیشبرد اهداف اسلامى , مانند یک سرباز فداکار، همچون برادر بزرگوارش می کوشید, و در جنگهاى جمل , صفین و نهروان شرکت داشت.

به این ترتیب , از پدرش امیرالمؤمنین(ع ) و دین خدا حمایت کرد و حتى گاهى در حضور جمعیت به غاصبین خلافت اعتراض می کرد. در زمان حکومت عمر, امام حسین (ع ) وارد مسجد شد, خلیفه دوم را بر منبر رسول الله (ص ) مشاهده کرد که سخن میگفت. بی درنگ از منبر بالا رفت و فریاد زد: از منبرپدرم فرود آى ...

امام حسین (ع ) با برادر

پس از شهادت حضرت على (ع ), به فرموده رسول خدا (ص ) و وصیت امیرالمؤمنین (ع ) امامت و رهبرى شیعیان به حسن بن على (ع ) فرزند بزرگ امیرالمؤمنین (ع ), منتقل گشت و بر همه مردم واجب و لازم آمد که به فرامین پیشوایشان امام حسن (ع ) گوش فرادارند. امام حسین (ع ) که دست پرورد وحى محمدى و ولایت علوى بود, همراه و همکار و همفکر برادرش بود. چنان که وقتى بنا بر مصالح اسلام و جامعه مسلمانان و به دستور خداوند بزرگ , امام حسن (ع ) مجبور شد که با معاویه صلح کند و آن همه ناراحتی ها را تحمل نماید, امام حسین (ع ) شریک رنج هاى برادر بود و چون میدانست که این صلح به صلاح اسلام و مسلمین است , هرگز اعتراض به برادر نداشت .

حتى یک روز که معاویه , درحضور امام حسن (ع ) وامام حسین (ع ) دهان آلوده اش را به بدگویى نسبت به امام حسن (ع ) و پدر بزرگوارشان امیرمؤمنان (ع )گشود, امام حسین (ع )به دفاع برخاست تا سخن در گلوى معاویه بشکند و سزاى ناهنجاریش را به کنارش بگذارد, ولى امام حسن(ع)او را به سکوت و خاموشى فراخواند,امام حسین(ع)پذیرا شد و به جایش بازگشت, آن گاه امام حسن(ع )خود به پاسخ معاویه برآمد, و با بیانى رسا و کوبنده خاموشش ساخت .

امام حسین (ع ) در زمان معاویه

چون امام حسن (سلام خدا و فرشتگان خدا بر او باد) از دنیا رحلت فرمود, به گفته رسول خدا (ص ) و امیرالمؤمنین (ع) و وصیت حسن بن على (ع) امامت و رهبرى شیعیان به امام حسین (ع) منتقل شد و از طرف خدا مأمور رهبرى جامعه گردید. امام حسین (ع)می دیدکه معاویه با اتکا به قدرت اسلام , بر اریکه حکومت اسلام به ناحق تکیه زده , سخت مشغول تخریب اساس جامعه اسلامى و قوانین خداوند است و از این حکومت پوشالى مخرب به سختى رنج می برد, ولى نمی توانست دستى فراز آورد وقدرتى فراهم کند تا او را از جایگاه حکومت اسلامى پایین بکشد, چنانچه برادرش امام حسن (ع) نیز وضعى مشابه او داشت.

امام حسین (ع) می دانست اگر تصمیمش را آشکار سازد و به سازندگى قدرت بپردازد, پیش از هر جنبش و حرکت مفیدى به قتلش می رسانند, ناچار دندان بر جگر نهاد و صبررا پیشه ساخت که اگر بر می خاست , پیش از اقدام به دسیسه کشته می شد, از این کشته شدن هیچ نتیجه اى گرفته نمی شد. بنابراین تا معاویه زنده بود, چون برادر زیست و علم مخالفت هاى بزرگ نیفراخت,جز آن که گاهى محیط و حرکات و اعمال معاویه را به باد انتقاد می گرفت و مردم رابه آینده نزدیک امیدوار می ساخت که اقدام مؤثرى خواهد نمود.

در تمام طول مدتى که معاویه از مردم براى ولایتعهدى یزید, بیعت می گرفت , حسین به شدت با اومخالفت کرد, و هرگز تن به بیعت یزید نداد و ولیعهدى او را نپذیرفت و حتى گاهى سخنانى تند به معاویه گفت و یا نامه اى کوبنده براى او نوشت. معاویه هم در بیعت گرفتن براى یزید, به او اصرارى نکرد و امام (ع) همچنین بود و ماند تا معاویه درگذشت.

قیام حسینى

یزید پس از معاویه بر تخت حکومت اسلامى تکیه زد و خود را امیرالمؤمنین خواند و براى این که سلطنت ناحق و ستمگرانه اش را تثبیت کند, مصمم شد براى نامداران و شخصیتهاى اسلامى پیامى بفرستد و آنان را به بیعت با خویش بخواند. به همین منظور, نامه اى به حاکم مدینه نوشت و در آن یادآور شد که براى من از حسین (ع)بیعت بگیر و اگر مخالفت نمود بقتلش برسان .
حاکم این خبر را به امام حسین (ع)رسانید و جواب مطالبه نمود. امام حسین (ع) چنین فرمود:انا لله و انا الیه راجعون و على الاسلام السلام اذا بلیت الامة براع مثل یزید. آن گاه که افرادى چون یزید,(شرابخوار و قمارباز و بی ایمان و ناپاک که حتى ظاهر اسلام را هم مراعات نمی کند) برمسند حکومت اسلامى بنشیند, باید فاتحه اسلام را خواند.(زیرا این گونه زمامدارها با نیروى اسلام و به نام اسلام , اسلام را از بین میبرند.

امام حسین (ع )می دانست اینک که حکومت یزید را به رسمیت نشناخته است, اگر در مدینه بماند به قتلش می رسانندش, لذا به امر پروردگار, شبانه و مخفى از مدینه به سوى مکه حرکت کرد. آمدن آن حضرت به مکه , همراه با سرباز زدن او از بیعت یزید, در بین مردم مکه و مدینه انتشار یافت , و این خبر تا به کوفه هم رسید. کوفیان ازامام حسین (ع) که در مکه به سر می برد دعوت کردند تا به سوى آنان آید و زمامدار امورشان باشد. امام (ع) مسلم بن عقیل , پسر عموى خویش را به کوفه فرستاد تا حرکت و واکنش اجتماع کوفى را از نزدیک ببیند و برایش بنویسد. مسلم به کوفه رسید و با استقبال گرم و بی سابقه اى روبرو شد,هزاران نفر به عنوان نایب امام (ع) با او بیعت کردند, و مسلم هم نامه اى به امام حسین (ع) نگاشت و حرکت فورى امام (ع) را لازم گزارش داد.

هر چند امام حسین (ع ) کوفیان را به خوبى می شناخت , و بی وفایى و بی دینیشان را در زمان حکومت پدر و برادر دیده بود و می دانست به گفته ها و بیعتشان با مسلم نمی توان اعتماد کرد, و لیکن براى اتمام حجت و اجراى اوامر پروردگار تصمیم گرفت که به سوى کوفه حرکت کند.با این حال تا هشتم ذیحجه , یعنى روزى که همه مردم مکه عازم رفتن به منى بودند  و هر کس در راه مکه جا مانده بود با عجله تمام می خواست خود را به مکه برساند, آن حضرت در مکه ماند و در چنین روزى با اهل بیت و یاران خود, از مکه به طرف عراق خارج شد و با این کار هم به وظیفه خویش عمل کرد و هم به مسلمانان جهان فهماند که پسر پیغمبر امت , یزید را به رسمیت نشناخته و با او بیعت نکرده ,بلکه علیه او قیام کرده است .

یزید که حرکت مسلم را به سوى کوفه دریافته و از بیعت کوفیان با او آگاه شده بود, ابن زیاد را (که از پلیدترین یاران یزید و از کثیفترین طرفداران حکومت بنى امیه بود) به کوفه فرستاد.ابن زیاد از ضعف ایمان و دورویى و ترس مردم کوفه استفاده نمود و با تهدید وارعاب , آنان را از دور و بر مسلم پراکنده ساخت , و مسلم به تنهایى با عمال ابن زیاد به نبرد پرداخت , و پس از جنگى دلاورانه و شگفت , با شجاعت شهید شد.(سلام خدا بر او باد).و ابن زیاد جامعه دورو و خیانتکار و بی ایمان کوفه را علیه امام حسین (ع) برانگیخت , و کار به جایى رسید که عده اى از همان کسانى که براى امام (ع)دعوتنامه نوشته بودند, سلاح جنگ پوشیدند و منتظر ماندند تا امام حسین (ع)از راه برسد و به قتلش برسانند.

امام حسین (ع) از همان شبى که از مدینه بیرون آمد, و در تمام مدتى که در مکه اقامت گزید, و در طول راه مکه به کربلا, تا هنگام شهادت , گاهى به اشاره , گاهى به صراحت , اعلان میداشت که : مقصود من از حرکت , رسوا ساختن حکومت ضد اسلامى یزید وبرپاداشتن امر به معروف و نهى از منکر و ایستادگى در برابر ظلم و ستمگرى است وجز حمایت قرآن و زنده داشتن دین محمدى هدفى ندارم . و این مأموریتى بود که خداوند به او واگذار نموده بود, حتى اگر به کشته شدن خود و اصحاب و فرزندان و اسیرى خانواده اش اتمام پذیرد.

رسول گرامى (ص) و امیرمؤمنان (ع) و حسن بن على (ع)پیشوایان پیشین اسلام , شهادت امام حسین (ع ) را بارها بیان فرموده بودند. حتى در هنگام ولادت امام حسین (ع ),رسول گرانمایه اسلام (ص ) شهادتش را تذکر داده بود. و خود امام حسین (ع ) به علم امامت میدانست که آخر این سفر به شهادتش می انجامد, ولى او کسى نبود که در برابر دستور آسمانى و فرمان خدا براى جان خود ارزشى قائل باشد, یا از اسارت خانواده اش واهمه اى به دل راه دهد. او آن کس بود که بلا را و شهادت را سعادت می پنداشت . (سلام ابدى خدا بر او باد.)

خبر شهادت حسین (ع ) در کربلا به قدرى در اجتماع اسلامى مورد گفتگو واقع شده بود که عامه مردم از پایان این سفر مطلع بودند. چون جسته و گریخته , از رسول الله (ص ) و امیرالمؤمنین (ع ) و امام حسن بن على (ع ) و دیگر بزرگان صدر اسلام شنیده بودند. بدین سان حرکت امام حسین (ع ) با آن درگیری ها و ناراحتی ها احتمال کشته شدنش را در اذهان عامه تشدید کرد. به ویژه که خود در طول راه می فرمود: من کان باذلا فینا مهجته و موطنا على لقاء الله نفسه فلیرحل معنا. هر کس حاضر است در راه ما از جان خویش بگذرد و به ملاقات پروردگار بشتابد,همراه ما بیاید. و لذا در بعضى از دوستان این توهم پیش آمد که حضرتش را از این سفر منصرف سازند، غافل از این که فرزند على بن ابى طالب (ع ) امام و جانشین پیامبر, و از دیگران به وظیفه خویش آگاه تر است و هرگز از آنچه خدا بر عهده او نهاده، دست نخواهد کشید.

بارى امام حسین (ع ) با همه این افکار و نظریه ها که اطرافش را گرفته بود به راه خویش ادامه داد, و کوچکترین خللى در تصمیمش راه نیافت .سرانجام  رفت , و شهادت را دریافت . نه خود تنها, بلکه با اصحاب و فرزندان که هر یک ستاره اى درخشان در افق اسلام بودند, رفتند و کشته شدند, و خون هایشان شن هاى گرم دشت کربلا را لاله باران کرد تا جامعه مسلمانان بفهمد یزید (باقیمانده بسترهاى گناه آلود خاندان امیه ) جانشین رسول خدا نیست , و اساسا اسلام از بنى امیه و بنى امیه از اسلام جداست .

راستى هرگز اندیشیده اید اگر شهادت جانگداز و حماسه آفرین حسین (ع ) به وقوع نمی پیوست و مردم یزید را خلیفه پیغمبر (ص ) می دانستند, و آن گاه اخبار دربار یزید و شهوت رانی هاى او و عمالش را می شنیدند, چقدر از اسلام متنفر می شدند, زیرا اسلامى که خلیفه پیغمبرش یزید باشد, به راستى نیز تنفرآور است ... و خاندان پاک حضرت امام حسین (ع ) نیز اسیر شدند تا آخرین رسالت این شهادت رابه گوش مردم برسانند.و شنیدیم و خواندیم که در شهرها, در بازارها, در مسجدها, در بارگاه متعفن پسر زیاد و دربار نکبت بار یزید, هماره و همه جا دهان گشودند وفریاد زدند, و پرده زیباى فریب را از چهره زشت و جنایتکار جیره خواران بنى امیه برداشتند و ثابت کردند که یزید سگباز وشرابخوار است , هرگز لیاقت خلافت ندارد و این اریکه اى که او بر آن تکیه زده جایگاه او نیست . سخنانشان رسالت شهادت حسینى را تکمیل کرد, طوفانى در جانها برانگیختند, چنان که نام یزید تا همیشه مترادف با هر پستى و رذالت و دنائت گردید و همه آرزوهاى طلایى و شیطانیش چون نقش بر آب گشت .

نگرشى ژرف میخواهد تا بتوان بر همه ابعاد این شهادت عظیم و پرنتیجه دست یافت . از همان اوان شهادتش تا کنون , دوستان و شیعیانش , و همه آنان که به شرافت و عظمت انسان ارج می گذارند, همه ساله سالروز به خون غلتیدنش را, سالروز قیام و شهادتش را با سیاهپوشى و عزادارى محترم می شمارند, و خلوص خویش را با گریه بر مصایب آن بزرگوار ابراز میدارند. پیشوایان معصوم ما, هماره به واقعه کربلا و به زنده داشتن آن عنایتى خاص داشتند. غیر از این که خود به زیارت مرقدش می شتافتند و عزایش را بر پا می داشتند, در فضیلت عزادارى و محزون بودن براى آن بزرگوار, گفتارهاى متعددى ایراد فرموده اند.

ابوعماره گوید: روزى به حضور امام ششم صادق آل محمد (ع ) رسیدم , فرمود اشعارى درسوگوارى حسین براى ما بخوان . وقتى شروع به خواندن نمودم صداى گریه حضرت برخاست , من می خواندم و آن عزیز می گریست , چندان که صداى گریه از خانه برخاست . بعد از آن که اشعار را تمام کردم , امام (ع ) در فضلیت و ثواب مرثیه و گریاندن مردم بر امام حسین (ع ) مطالبى بیان فرمود.

نیز از آن جناب است که فرمود: گریستن و بی تابى کردن در هیچ مصیبتى شایسته نیست مگر در مصیبت حسین بن على , که ثواب و جزایى گرانمایه دارد. باقرالعلوم , امام پنجم (ع ) به محمد بن مسلم که یکى از اصحاب بزرگ او است فرمود: به شیعیان ما بگویید که به زیارت مرقد حسین بروند, زیرا بر هر شخص باایمانى که به امامت ما معترف است , زیارت قبر اباعبدالله لازم میباشد.

امام صادق (ع ) می فرماید: ان زیارة الحسین علیه السلام افضل ما یکون من الاعمال . همانا زیارت حسین (ع ) از هر عمل پسندیده اى ارزش و فضیلتش بیشتر است . زیرا که این زیارت در حقیقت مدرسه بزرگ و عظیم است که به جهانیان درس ایمان و عمل صالح می دهد و گویى روح را به سوى ملکوت خوبی ها و پاکدامنی ها و فداکاری ها پرواز می دهد. هر چند عزادارى و گریه بر مصایب حسین بن على (ع ), و مشرف شدن به زیارت قبرش و بازنمایاندن تاریخ پرشکوه و حماسه ساز کربلایش ارزش و معیارى والا دارد, لکن باید دانست که نباید تنها به این زیارت ها و گریه ها و غم گساریدن اکتفا کرد, بلکه همه این تظاهرات , فلسفه دیندارى , فداکارى و حمایت از قوانین آسمانى را به ما گوشزدمینماید, و هدف هم جز این نیست , و نیاز بزرگ ما از درگاه حسینى آموختن انسانیت و خالى بودن دل از هر چه غیر از خداست میباشد, و گرنه اگر فقط به صورت ظاهر قضیه بپردازیم , هدف مقدس حسینى به فراموشى می گراید.

منبع: http://www.aviny.com

چرا دعاهای ما مستجاب نمی شود؟

شخصی از امیرالمومنین علی(ع) سوال کرد که خداوند در قرآن می فرماید:"ادعونی استجب لکم".(مرا بخوانید،دعا کنید،تا دعایتان را مستجاب کنم.) اما دعای ما مستجاب نمی شود؟!!

حضرت فرمود علتش در هشت مورد است:

1- این که خدا را شناختید، ولی حقش را بجا نیاوردید، ازاین رو آن شناخت به درد شما نخورد.

2- به پیغمبر خدا ایمان آوردید ولی با دستورات او مخالفت کردید و شریعت او را از بین بردید! پس نتیجه ایمان شما چه شد؟

3- قرآن را خواندید ولی به آن عمل نکردید و گفتید: قرآن را به گوش و دل میپذیریم ، اما به مخالفت با آن برخاستید.



4- گفتید ما از آتش جهنم میترسیم در عین حال با گناهان و معاصی به سوی جهنم می روید.

5- گفتید به بهشت علاقه مندیم اما در تمام حالات کارهایی انجام می دهید که شمارا از بهشت دور می سازد. پس علاقه و شوق شما به بهشت کجاست؟

6- نعمت خدارا خوردید ولی سپاسگذاری نکردید.

7- خداوند شمارا به دشمنی با شیطان دستور داد و فرمود: "شیطان دشمن شماست، پس شما او را دشمن بدارید". به زبان با او دشمنی کردید ولی در عمل به دوستی او برخاستید.

8- عیبهای مردم را در برابر دیدگانتان قرار دادید و از عیوب خود بی خبر ماندید(نادیده گرفتید) و درنتیجه کسی را سرزنش می کنید که خود به سرزنش سزاوارتر از او هستید.

با این وضع چه دعایی از شما مستجاب می شود؟ در صورتی که شما درهای دعا و راه های آن را بسته اید. پس از خدا بترسید و عملهایتان را اصلاح کنید و امر به معروف و نهی از منکر نمایید تا خداوند دعاهایتان را مستجاب کند.

)از کتاب بحارالانوار)

همچنین ایشان در نامه 31 نهج البلاغه خطاب به حضرت مجتبی (ع) در خصوص تاخیر در اجابت دعا می فرماید:

گاه در اجابت دعا تاخیر می شود تا پاداش درخوَاست کننده بیشتر و جزای آرزومند کامل تر شود.

گاهی درخواست می کنی اما پاسخ داده نمی شوی، زیرا بهتر از آنچه خواستی به زودی یا در وقت مشخص به تو خواهد بخشید.

یا به جهت اعطا بهتر از آنچه خواستی، دعا به اجابت نمی رسد؛ زیرا چه بسا خواسته هایی داری که اگر داده شود مایه هلاکت دین تو خواهد بود.

منبع: http://www.niksalehi.com

نظر پیامبر اکرم(ص) در مورد زنان آخرالزمان

حضرت رسول خدا(ص )در ضمن گفتارى فرمود:دو دسته اهل دوزخ هستند و حتى بوى بهشت(که تا پانصد سال راه به مشام مى رسد)به مشام آنها نخواهد رسید.

1-ستمگرانِ تازیانه به دست که با تازیانه مردم را بى خودى مى زنند.

2-زنان بدحجاب و برهنه اى هستند که با زرق و برق ، خود را به مردم نشان داده و هوسهاى آنها را به سوى خود جذب مى کنند، موهاى سرشان همچون کوهانهاى شتر سبکسر عربى است.

و فرمود:زنى که از خانه اش در حالى که خود را آراسته و بزک کرده و عطر زده(بى آنکه پوشش اسلامى را رعایت کند)خارج گردد، و شوهرش ‍ به این کار راضى باشد.

(گناه آن به قدرى بزرگ است که)براى هر گامى که آن زن در بیرون خانه برمى دارد، خانه اى در دوزخ براى شوهرش ساخته مى شود.



و نیز فرمودند:

زن بى حفاظ، آسیب پذیر است ، هر گاه از خانه (بدون حجاب ) خارج شد، شیطان او را احاطه مى کند و در چشم انداز نفوذ شیطان قرار مى گیرد.

و نیز فرمودند:با خواندن سوره نور(و توجّه و عمل به دستورهاى آن )زنان خود را(از بى عفتى و دورى از حریم حجاب)حفظ کنید.

و نیز فرمودند:زنى که خود را براى دیگران خوشبو کند او خود در آتش ‍ است و ننگ محسوب مى گردد.

و نیز فرمودند:وقتى زنى در جائى بنشست و از آنجا برخاست نباید مردى در آن مکان بنشیند تا آنکه گرمى آن از بین برود و سرد شود.

فرمودند:هرکس بازنى که محرم او نیست مصافحه کند غضب حق تعالى رابراى خود خریده است.
و نیز فرمودند:هر کس بطور حرام با زنى مصافحه کند یعنى به او دست بدهد روز قیامت درغّل و زنجیر بسته و سپس به آتش انداخته خواهد شد.

و نیز فرمودند: براى زن سزاوار نیست که هنگام بیرون رفتن از خانه اش ‍ لباسهایش را به خودش بچسباند که برجستگى هاى اندامش از بیرون ظاهر گردد.

پیامبر خدا (ص ) فرمودند:

یا فاطمه هر زنى که خود را زینت کند و لباسهاى زیبایش را بپوشد و از خانه خارج شود که مردم به او نگاه کنند، ملائکه آسمانها و زمینهاى هفتگانه او را لعنت مى کنند و پیوسته مورد غضب الهى است و اگر بمیرد دستور داده مى شود او را بسوى آتش جهنم ببرند.

و نیز فرمودند:

اى سلمان در آخر زمان مردها به مردها وزنها به زنها بسنده کنند، لواط رایج مى شود و هم جنس بازى فراوان گردد و آثار شوم آن مانند مرضایدز دنیا را فرا مى گیرد و مردها شبیه به زنها و زنها شبیه به مردها مى شوند و زنان و دختران سوار زین)مانند دوچرخه و موتور)مى شوند، بر اینگونه زنان از امت من لعنت خدا باد.

و نیز فرمودند:

در آخر زمان زنها پوشیده و برهنه هستند (لباسى مى پوشند که در ایجاد فساد با برهنه بودن تفاوتى ندارند، یعنى برجستگى هاى اندامشان از زیر لباس ظاهر است ). روسرى هایشان را مثل کوهان شتر درست مى کنند، لعنت کنید ایشان را که آنها ملعونند.

حضرت رسول (ص ) خطاب به حولاء همسر عطاره ، مى فرمایند:

اى حولاء زینت خود را براى غیر شوهرت آشکار نکن و براى زن جایز نیست مچ و پایش را براى مرد نامحرم آشکار سازد و اگرمرتکب چنین عملى شد.

اول اینکه : خداوند سبحان همیشه او را لعنت مى کند.

دوم اینکه : دچار خشم و غضب خداوند بزرگ مى شود.

سوم اینکه : فرشتگان الهى هم او را لعنت مى کنند.

چهارم : عذاب دردناکى براى او در روز قیامت آماده مى شود.

اى حولاء هر زنى که به خداوند سبحان و روز قیامت ایمان دارد زینتش ‍ را براى غیر شوهرش ظاهر نمى کند و همچنین موى سر و مچ خود را نمایان نمى سازد و هر زنى که این کار را براى غیر شوهرش انجام دهد دین خود را فاسد کرده و خداوند را نسبت بخود خشمگین نموده است .

http://www.114bab.blogfa.com/post-71.aspxمنبع:

آمدی ای عید قربان

ای تو جان نوبهاران، خـــوش رســیدی، خــــوش رســــیدی!

ای تـــو شـــــور آبشاران، خـوش رســیدی، خـوش رسیدی!

ای شــــــــراب آســـــــمانی، ای طــــــــــــــلوع مـــــــهربانی

با تو شد خورشید خنــدان، خوش رسیدی، خوش رسیدی!

ای که نامـت گشـــته ذکــــر هـــــــــــر دم جـــــــان و روانــــم

ای شفای درد پنـــهان، خــوش رســـیدی، خــوش رسیدی!



آمدی چـــون مــــــاه تازه، تیــــغ بــر کـــــف، خـــنده بــــر لب

آمدی ای عــید قــــربان! خـــوش رســـیدی، خـوش رسیدی!

آمـــدی چون سیلْ جــــوشان ، بی‌خـــــبر، ناگــــه، خروشان

تا کنی ایــن خانه ویران، خوش رســـیدی، خـوش رســیدی!

خانـــــــــه‌ی عقل زبــــــون را، عــــقل ســــرد تیــره‌گـــــون را

کرده‌ای با خاک یکسان، خوش رسیدی، خــوش رســــیدی!

شعر می‌جـــوشد ز من، پیوســته هـــر شب، هـر ســـحرگه

ازتو شداین چشمه جوشان،خوش رسیدی،خوش رسیدی!

منبع: http://www.tebyan.net

استغفار

                         کردم گناه بی عدد دانم که بد کردم چه  بد

                                            این اســت وردم ای احد اســــتغفر الله العظیم


                         چندان که کردم توبه ها ثابت نگشتم بروفا

                                            زین فعل بـد ای پادشاه استغـــــفر الله العظیم


                           درحب دنیا روزوشب سرگشته ام اندرطلب

                                          یا رب مکن برمن غضــب استغـــــــفرالله العظیم

                          پوشیده دارم درنهان حسرت به مال مردمان

                                           ای پادشــاه مهـــــــربان استغــــــفر الله العظیم


                          کاهل تنم از یـاد حق سـاکت زبـانم از نطق

                                            زین غم سیاهم شـــد ورق استغفرالله العظیم

                          دردل هوای معصیت هرلحظه باچندین صفت

                                             غافل ندارد معـــــرفت استـــــغفرالله العظـــــیم

                          چشمم زبهر مال وزر دارد به هرجانب نظر

                                             تا در کجا یابم مگــر استـــــــــــغفر الله العظیم

                          گوشم به پند مصطفی نگرفت بند این بیحیا

                                             برخود کردم من جفا استغــــــــــــفرالله العظیم


دستم به سوی معصیت هردم شتابان درغلط
                         
هستم از این غم در سقط استغفر الله العظیم 

پایم به کار دنیوی باشد عجب چابک قوی
                           
شل شد به راه معنوی استغفر الله العظـــــیم

از خوردن پرهمچو خرکاهل بخفتم تا سحر
                         
از روز محشر بی خبر استغـــــــفرالله العظـــیم

یارب گناهان کرده ام با قول شیطان کرده ام
                         
این لحظه ارمان کرده ام استغـــــفرالله العظیم

شاها به حق مصطفی هم چهار یار باصفا
                         
ما را مگردان بی نوا استغــــــــــــفر الله العظیم

داری که تا جان در بدن ناحق زبان اندر دهن
                       
هر دم بگو مسکین من استغــــــــــفرالله العظیم


منبع: http://www.janahonline.com

کمک به سگ

زنى عیّاش و بدکار که در مجالس لهو و لعب شرکت مى کرد، یک روز در هنگام مسافرتش در بیابان به چاهى مى رسد، هرچه نگاه مى کند سطلى پیدا کند ولى چیزى نمى یابد آخرش به تَهِ چاه مى رود و آب مى خورد و بالا مى آید.

در این هنگام مشاهده مى کند که سگى تشنه است و دنبال آب مى گردد دلش به حال او مى سوزد کفش خود را سطل و موى و گیسوان خود را مى بُرد و طناب درست مى کند و به چاه مى اندازد و با زحمت از ته چاه آب بیرون مى آورد و سگ را سیراب مى کند. بعد مى گوید خدایا سگى را به سگى ببخش. می گوید من یک سگ هستم و منو به این سگ ببخش.

چون به یک سگ ترحم مى کند و او را سیراب میکند خداهم باو رحم مى کند و او را وسیله آمرزشش قرار مى دهد. بعد زن گریه زیادى کرده و توبه مى کند این کار خیر سبب توبه و بازگشتش به سوى خدا مى شود و با سعادت از دنیا مى رود.

 

ســـــرا پا غــــرق عصیانم خـــدایا

ز مـن بگــذر پشـیــمانم خــــــدایا

هـمى دانم که غــفّار الــذّنــوبــى

ببخشا جــرم و عصــیانم خــــدایـا

ندانســـتم اگــر کــــردم خطـــایى

که مــن آن عبد نادانـــم خــــــدایـا

اگر بخـــشى گناه بنــــده خویـش

خجل زان لطف و احسانم خــدایـا

یقـــین دارم کـه ســـتّارالعـــیوبـى

بپوشان عیب و نقــصانم خــــدایـا

گنه کارم مـن و بخشـــنده اى تـو

به درگاه تو گــــــریانم خـــــــــدایـا

ز مــن بگـــذر بـــحقّ شاه مــردان

که عــبد شـــاه مـــردانم خــــدایـا

 

منبع: http://rasekhoon.net

ثواب تلاوت قرآن

پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ در فضیلت قرائت قرآن در منزل فرموده‌اند: خانه‌های خود را به تلاوت قرآن روشن کنید و آنها را گورستان نکنید. چنانچه یهود و نصاری کردند، در کلیساها و عبادتگاه‌های خود نماز کنند، ولی خانه‌های خویش را معطل گذارند زیرا که هر گاه در خانه تلاوت قرآن بسیار شد، خیر و برکتش زیاد شود و اهل آن به وسعت رسند و آن خانه برای اهل آسمان درخشندگی دارد چنانچه ستارگان آسمان برای اهل زمین می‌درخشند»

امام صادق ـ علیه السّلام ـ نیز فرمودند: «خانه‌ای که در آن شخص مسلمانی قرآن می‌خواند، اهل آسمان آن خانه را بنگرند چنانچه اهل دنیا ستاره درخشان را در آسمان بنگرند.»



حضرت علی ـ علیه السّلام ـ فرمود: خانه‌ای که در آن قرآن خوانده شود و ذکر خدای ـ عزّوجلّ ـ در آن بشود، برکتش بسیار شود و فرشتگان در آن بیایند و شیاطین از آن دور شوند و برای اهل آسمان می‌درخشند چنانچه ستارگان برای اهل زمین می‌درخشند و خانه‌ای که در آن قرآن خوانده نشود، و ذکر خدای ـ عزّوجلّ ـ در آن نشود، برکتش کم شود و فرشتگان از آن دور شوند و شیاطین در آن حاضر گردند»

امام صادق ـ علیه السّلام ـ فرمودند: «هر که قرآن را از روی آن بخواند از دیدگان خود بهره‌مند شود و سبب سبک شدن عذاب پدر و مادرش گردد اگر چه آنها کافر باشند. هر آینه من خوش دارم در خانه قرآنی باشد که خدای ـ عزّوجلّ ـ به آن سبب شیطان‌ها را از آن خانه دور کند. سه چیز است که به درگاه خدای ـ عزّوجلّ ـ شکایت کند، مسجد ویرانی که اهلش در آن نماز نخوانند و دانشمند و عالمی که میان نادان‌ها و جاهلان باشد و قرآنی که گرد به آن نشسته و کسی آن را نخواند»

از رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ منقول است که: «به امت من کمتر از سه چیز داده نشده: زیبایی، آواز خوش و حافظه. از جمله زیباترین زیبایی‌ها موی زیبا و نغمه آواز خوش است. هر چیزی زینتی دارد و زینت قرآن آواز خوش است»



از امام صادق ـ علیه السّلام ـ نقل شده است که: «رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: مرد عجمی (غیر عرب) از امت من قرآن را عجمی می‌خواند (یعنی مراعات تجوید و محسنات قرائت را نمی‌کند یا اعراب آن را غلط می‌خواند) و فرشتگان آن را به عربی صحیح بالا می‌برند»

پیامبر اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ فرمود: «اگر می‌خواهید با خدا سخن بگویید پس قرآن بخوانید.»

همچنین آن بزرگوار فرموده‌اند: «قلب‌ها نیز مانند آهن زنگار می‌گیرد. سؤال شد با چه چیزی زنگار را باید زدود؟ فرمود: خواندن قرآن.»

حضرت علی ـ علیه السّلام ـ فرمود: «ظاهر قرآن دلنواز و مسرت‌خیز و باطنش عمیق است»

و رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ در فضیلت قرائت قرآن چنین فرموده است: «قرآن بخوانید، زیرا خواندن آن گناهان را می‌شوید و سدی در برابر آتش می‌گردد و مانع عذاب می‌شود. از خواندن قرآن غفلت نکن، زیرا لب را زنده می‌کند و از گناه، تو را باز می‌دارد. کسی که قرآن می‌خواند در درجات نبوت قرار گرفته غیر از آن‌که، به او وحی نمی‌شود»

رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ در پاداش خواندن قرآن مجید، مطالب زیر را مطرح نموده‌اند: «بهترین شما آن کسی است که قرآن را فراگیرد و به دیگران هم بیاموزد. بهترین عبادات، خواندن قرآن است. و شریف‌ترین کسان از امت من کسی است که حامل قرآن باشد و اصحاب شب بیداری و قرائت قرآن در نمیه دوم شب. هیچ پدری نیست که فرزند خود را قرآن بیاموزد مگر این‌که خدای بزرگ روزقیامت، تاج کرامت بر سر پدر و مادر او گذارد و لباس بر آنان بپوشاند. لباسی که در دنیا، مردم مثلش را ندیده باشند. هر کس به قرآن خواندن مشغول و به یاد من باشد، هر چه سؤال کند، بهترین آن چه به سائلین اعطاء می‌شود به او عطا خواهد شد. برای شیطان هیچ چیز شدیدتر از قرائت قرآن نیست که قاری قرآن و ناظر به کلام خدا که از روی قرآن قرائت نماید، شیطان از او فرار می‌نماید»

رسول اکرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ به سلمان سفارشی نمود: «سلمان به خواندن هر آیه از قرآن، خداوند ثواب صد شهید می فرمود و به خواندن هر سوره ثواب پیغمر مرسلی که تبلیغ رسالت کرده باشد و به قاریان قرآن، رحمت خود را نازل و متوجه می‌سازد. فرشتگان ملاء اعلا برای خوانندگان قرآن طلب آمرزش می‌کنند و بهشت، مشتاق لقای آنان است و خدای عالم که قرآن کلام و سخن اوست از قاریان کتاب راضی و خشنود می‌گردد مؤمن وقتی قرآن بخواند، خداوند به او نظر محبت و مودّت می‌فرماید و به تعداد هر آیه که بخواند هزار حوریه برای او می‌آفریند و به شماره حروف قرآن، نوری خلق می‌کند که در صراط او را راهنمایی نماید و چون مؤمن قرآن را ختم کند، خداوند ثواب سیصد و سیزده پیغمبر به او عنایت می فرماید که هر پیغمبر، احکام الهی را به مردم عصر خود رسانده باشند و این همان محتوای قرآن است. خواننده قرآن مانند کسی است که همه کتب و صحایف الهی را که بر انبیاء نازل شده است خوانده باشد. بهترین اعمال، خواندن قرآن کریم است.

خداوند به پاداش هر سوره که قرائت کند یک شهر در بهشت فردوس به او عنایت فرماید و هر شهری از درّ خضراء سبز رنگ است و در هر مدینه هزار خانه است و در هر خانه هزار حجره است و در هر حجره هزار خانه از نور بنا شده و در هر بیتی صد هزار در ورودی دارد و در هر بابی هزار در رحمت است و بر هر بابی صدهزار دربان است که به دست دربانی هدیه‌ای رنگارنگ است و بر سر هر یک از انان عمامه‌ای از استبرق است که بهتر از دنیا و آنچه در آن است؛ می‌باشد و در هر خانه صدهزار دکان است و هر دکان از عنبر ساخته شده و فاصله هر دکانی به فاصله شرق تا غرب عالم دنیاست و بالای هر دکانی صدهزار سریر نصب شده و در هر سریری صدهزار فراش است و فاصله هر فراشی تا فراش دیگر صدهزار زراع است و بالای هر فراشی حلقه‌های حورالعین صف دایره‌ای بسته‌اند و به دست هر فرشته و حورالعین هدیه‌ای است و لباس آنان حُلّه‌ای است که ساقهای آنان از آن نمایان است و بر سر آنان تاجی از عنبر مکلل به در و یاقوت است و بر هر تاجی شصت هزار رشته از مشک و غالیه در آن تعبیه شده و در گوش هر یک از آنان، گوشواره‌ها و گردن بندهاست که هزار رشته دارد از طلا و جواهر و در سر هر یک از آنان هزار رنگ جواهر است که هیچ یک شبیه به دیگری نیست و بین هر یک حوریه و بین هر حوریه هزار خادم است که به دست هر خادمی هزار کاسه طلایی از شراب بهشتی و هزار مائده، در هر مائده هزار کاسه غذای ملوّن و مکیّف و هزار ظرف شراب که هیچ یک به دیگری شبیه نیست و هر یک از مواد غذایی و شرابی، لذتی دارد که در هیچ یک دیگر چنان لذّتی نیست و در هر یک لقمه و شرعه صد هزار لذت است که ولیّ خدا در می‌یابد و این همه مخصوص صاحبان و قاریان قرآن است»

منبع: http://vaghefi.parsiblog.com

ثواب نماز اول وقت

رسول خدا (ص) فرمودند: کسی که نمازهای پنج گانه اش را با طهارت کامل در اول وقت به جای آورد، این نماز در قیامت برای او نور و برهان است و کسی که نمازش را ضایع کند، با فرعون و هامان محشور خواهد بود.

رسول گرامی اسلام فرمودند: هیچ بنده ای نیست که اهتمام و مواظبت در اوقات نماز و مواضع آفتاب برای وقت نمازش بکند، مگر اینکه من ضمانت می کنم برای او مرگ راحتی را، و رفع هموم و تالم و نجات از آتش جهنم را. همچنان که روزی شتر را چوپانی می کردم، امروز شمس را کنترل می کنم. (کنایه از این که همیشه مواظب خورشید هستم تا اول وقت نماز شد، نماز را به جای آورم.)

رسول خدا (ص) فرمودند: علت اینکه ملک الموت در هر روز پنج بار در موقع نماز به انسان نظر می کند این است که اگرانسان اوقات نماز را محترم بشمارد، و در وقت، نماز بخواند، ملک الموت در هنگام مرگ، شهادتین را به انسان تلقین می کند و ابلیس را از انسان دور می سازد.



امام صادق(ع) فرمودند: اول چیزی که در قیامت از بنده ای حسابرسی می کنند نماز بنده است، اگر نماز قبول درگاه خدا افتد، بقیه اعمال حسنه هم قبول می گردد. ولی اگر نماز قبول نشود هیچ عملی از انسان قبول نخواهد شد.

 امام صادق(ع) فرمودند: وقتی بنده ای نمازش را در اول وقت بخواند و بر کیفیت نمازش محافظت نماید، این نماز کامل اول وقت به آسمان بالا می رود در حالی که سفید و پاک و منزه است و به صاحبش می گوید: مرا حفظ کردی، خدا حفظت کند. و هر گاه در اول وقت خوانده نشد و محافظت لازم به عمل نیامد، نماز بالا نرفته و به صاحبش بر می گردد در حالی که سیاه و تاریک است و به صاحبش می گوید: خدا ضایعت کند، همچنان که مرا ضایع کردی.

ملا مهدی نراقی، که از شدت ورع و پاکی و سلامت و تقوا، چشم برزخی پیدا کرده بود، می فرماید: روز عیدی به قبرستان و زیارت مردگان رفتم. بر سر قبر مرده ای ایستادم و گفتم: عیدی من کو؟ شب آن روز، چهره ای با صفا و نورانی را در عالم خواب مشاهده کردم، که به من گفت: فردا کنار قبر من بیا، تا تو را عیدی دهم. صبح از پی آن خواب رفتم. چون به سر آن قبر رسیدم، عالم برزخ برای من کشف شد. در این هنگام باغی عجیب با دار و درختی که هر گز چشمم نظیرش را ندیده بود، مشاهده کردم. وسط باغ قصری بسیار با عظمت قرار داشت. مرا به درون قصر دعوت کردند. چون وارد شدم، شخصی با عظمت بر تختی مرصع دیدم. به او گفتم: از کدام طایفه ای؟ پاسخ داد از گروه عبادت کنندگان. گفتم از کجا به این مقام رسیده ای؟ گفت: سلامت در کسب و نماز جماعت اول وقت.

در آخر این بحث میگوییم که:

وقت نماز زمان ملاقات با خداوند است.

وقت نماز زمان سرور و شادمانی است.

وقت نماز وعده گاه الهی است.

وقت نماز زمان آرامش است.

وقت نماز بهترین ساعات است.

وقت نماز زمان امتحان شیعیان است.

وقت نماز وقت مناجات با خداوند است.

وقت نماز وقت خلوت کردن با خداوند است.

وقت نماز زمان سکوت و تفکر است.

وقت نماز زمان ورود به بهشت است.

وقت نماز انقطاع الی الله است.

وقت نماز بریدن از دنیا و طبیعت است.

وقت نماز زمان دعا و استجابت است.

وقت نماز زمان دفع شیطان و خشم آن است.

وقت نماز زمان بندگی است.

وقت نماز زمان خوشحالی رسول اکرم (ص) است. که به مجرد دخول وقت نماز به موذنش بلال فرمود: ( ارحنا یا بلال ) ای بلال راحتمان کن.

نماز اول وقت را امام علی (ع) در میدان جنگ احیا نمود و امام حسین (ع) هم ظهر عاشورا در میدان جنگ زنده کرد.

بیاییم نماز اول وقت را احیا کنیم مقل آقا امام زمان (عج) و اگر نمازمان را اول وقت بخوانیم به امام زمان (عج) اقتذا نموده ایم، به برکت نماز او نماز ما هم بالا می رود و قبول می شود، باید همه جا کنار او باشیم و از او قافل نشویم. (انشاءالله)

منبع: http://www.dvh.blogfa.com

گرانبهاترین سرمایه

1- مشارطه

نخستین گامی که بزرگان اخلاق بعدازتوبه ذکر کرده اند مشارطه است.منظور ازمشارطه، شرط کردن با نفس است، با تذکر و یادآوریهایی که همه روز تکرار می شود. و بهترین وقت آنرا بعد از فراغت ازنماز صبح دانسته اند به این طریق که نفس خویش را مخاطب قرار داده به او یادآور شود که ای نفس :

من جز سرمایه گرانبهای عمر کالایی ندارم. و اگر از دست برود تمام هستی ام از دست رفته و با یاد آوری سوره شریف « والعصر ان الانسان لفی خسر » به نفس خویش بگوید: با از دست رفتن این سرمایه، من گرفتار خسران عظیم می شوم.

«جوانها باید از همین الان به فکر باشند که این سرمایه از دست نرود.»


باید به خود بگوید فکر کن عمر تو پایان یافته و بعد از مرگ با دیدن حقایق تلخ و ناگوار سخت پشیمان شده ای و فریاد بر آورده ای : ای فرشتگانِ پروردگار، شما را به خدا مرا باز گردانید تا عمل صالح انجام دهم در برابر کوتاهی هایی که انجام داده ام .

سپس به نفس خویش در مورد اعضاء هفتگانه یعنی چشم و گوش و زبان و دست و پا و شکم و فرج نیز سفارش کن و بگو اینها خدمتگزاران تو و سر بر فرمان تو دارند. آیا می دانی  جهنم هفت در دارد و از هر دری گروه خاصّی ازمردم وارد می شوندو آیا می دانی که این درهای هفتگانه احتمالاً برای کسی است که بااین اعضای هفتگانه عصیان کند.بیا و با کنترل دقیق این اعضاء درهای دوزخ رابه روی خود ببند و درهای بهشت رابه روی خود بگشا.


2- مراقبه

گام بعدی برای اصلاح نفس، مراقبه است (رقبه) به معنی گردن است و از آنجا که انسان به هنگام نظارت و مواظبت از چیزی گردن می کشد این واژه به معنی نظارت آمده است.

بعد از شرطهایی که با خود کردی اینک نوبت مراقبت از خویش است چرا که اگر غفلت کنی تمام شرطها از بین می رود. البتّه پیش از آنکه انسان مراقب خویش باشد فرشتگان الهی مراقب اعمال او هستند و خدانیز مراقب ا ست « و کان الله علی کل شیء رقیبا » 

اما رهروان راه دوست پیش از آنکه فرشتگان مراقب اعمال آنها باشند، خودشان مراقب اعمالشان هستند.



3- محاسبه

گام بعدی برای رهروان راه خدا محاسبه است. منظور این است که هر کس در پایان هر سال یا ماه و هفته و یا در پایان هر روز به محاسبه کارهای خویشتن بپردازد و عملکرد روزانه خود را مورد محاسبه قرار دهد درست همانند تاجر موشکاف و دقیقی که همه روزه یا هر هفته و هر ماه و هر سال به حسابرسی تجارتخانه خود می پردازد. اگر عمل خیری از او سر زده حمد و شکر خدا کند و یا اگر خدای ناکرده، نافرمانی حق کرده از خداوند طلب آمرزش نماید.

چند روایت در مورد محاسبه نفس

1- پیامبر(ص) فرمود: انسان هرگز اهل ایمان نخواهد شد مگر اینکه در حسابرسی خویشتن سختگیر باشد حتی سختگیرتر از حساب شریک نسبت به شریکش و مولی نسبت به غلامش.

2- عاقل ترین مردم کسی است که به محاسبه نفس خویش بپردازد.

3- پیامبر(ص) فرمودند: کسی که به محاسبه نفس خویشتن واقف می شود از گناهانش باخبر می گردد و از گناه توبه می کند و عیوب خود را اصلاح می کند.

4- امام علی (ع) فرمودند:کسی که به محاسبه خویشتن بپردازد سعادتمند می شود.

مردی از حضرت علی (ع) سؤال کرد: ای امیر مؤمنان انسان چگونه نفس خویش را محاسبه کند؟

امام فرمودند: هنگامی که صبح را به شام می رساند نفس خویش را مخاطب ساخته چنین گوید:

ای نفس امروز بر تو گذشت و تا ابد باز نمی گردد و خداوند از تو درباره آن سؤال می کند که در چه راهی گذراندی؟ چه عملی در آن انجام دادی؟ آیا به یاد خدا بودی و حمد او را بجا آوردی؟ آیا حق برادر مؤمن را ادا کردی؟ آیا غم و اندوهی از دل او زدودی و در غیاب او زن و فرزندانش را حفظ کردی؟ آیا حق باز ماندگانش را بعد از مرگ او ادا کردی؟ آیا جلو غیبت برادر مؤمن را گرفتی؟ آیا مسلمانی را یاری نمودی، راستی چه کار مثبتی امروز انجام دادی.


منبع: http://www.bsjaskashanu.ir

لعنت بر شیطان !

شنیدم آدمی را که می گفت لعنت خدا بر شیطان.

اندکی تامل کردم و دلیلش را نیافتم.

دیدم حقیری دست به گریبان حقیری دیگر شد.

باز شنیدم لعنت خدا بر شیطان.

اندکی تامل کردم و دلیلش را نیافتم.

دیدم فردی را که می خواست به دوستش نارو بزند اما گفت ...

لعنت خدا بر شیطان.

اندکی تامل کردم و دلیلش را نیافتم.



دیدم دو دوست را که چگونه همدیگر را نابود می کردند اما فردی گفت...

لعنت خدا بر شیطان.

اندکی تامل کردم و دلیلش را نیافتم.

هر کجا قدم می نهادم می شنیدم...

لعنت خدا بر شیطان.

اندکی تامل می کردم و دلیلش را نمی یافتم.

با خود فکر کردم که شیطان کجاست؟

چه کرده است؟

چرا همه و همه کس می گویند لعنت بر او؟

پس باید بسیار پلید و حقیر باشد.

پس چرا گذرم به هر کجا که می افتاد شیطان را نمی دیدم؟

آیا شیطان آن آدمیان ناچیز بودند؟

اگر شیطان آنگونه باشد پس همه ما آدمیان نیز شیطانیم.

همه یک شکل و از یک نوعیم.

اما نه. می دانم که ما آدمی هستیم و شیطان نیستیم.

پس شیطان کیست؟

آدمی به من گفت: فرزندم, شیطان موجودیست که سبب این همه ناهنجاریست.او بسیار پلید است.همه را گمراه می کند.

اندکی تامل کردم و سپس بدو گفتم:

پس لعنت بر تو.

با تعجب خواستار دلیلش شد.

- چون تو به وظایفی که داری و خدا بر تو نهاده عمل می کنی.

-چرا نمی گویی لعنت بر ازراییل؟

او که جانی را می گیرد و همگان را در حسرت عزیزی می گزارد که دوستش دارند!!!

اگر شیطان گمراهی می کند, وظیفه اش این است.

وظیفه ای که خداوند بر عهده او گذاشته.

اگر من دوست داشته باشم که حقی را ناحق کنم , ضعیفی را بکشم , یعنی شیطان کرده است؟

اعمال خود را بر گردن شیطان اندازم؟

پس همگان به بهشت ملکوت خواهیم رفت؟

چون شیطان همه آن کارها را کرده است و ما نکردیم؟

جهنم از آن کیست؟

اندکی فکر کرد و سپس با صدایی رسا گفت....

لعنت بر نفس پلید آدمی.

 

منبع: http://mosaferisabz.parsiblog.com

رموز بیداری

واجب‌ترین کار در زندگی انسانی پاک کردن نفس از آلودگی هاست، و بدون آن انسان در زندگی حیوانی فرو می‌رود و راه به جایی نمی‌برد انبیاء و اولیاء کوشیده‌اند، پیوسته بشر را از خواب غفلت بیدار کنند و او را متوجه به هدف زندگی و هدف از خلقت انسان نمایند.

چند نکته جهت بیدار شدن:

1-وقتی انسان درزندگی هدفی غیرازآن چه خدافرموده درذهن خوددرنظرمی‌گیردقطعاًبه خواب غفلت فرو رفته است وهرقدر آن‌هدف برایش مهم‌ترباشدنشانه سنگین‌تر بودن خواب غفلت اوست.

2-عجب و غرور باعث می‌شود انسان به خواب غفلت برود.

3-از علائم بیداری از خواب غفلت آن است که انسان به دنبال راهنما و استادی برای تزکیه نفس باشد.


4-انسان بیدار به شفای امراض روحی، بیشتر از شفای امراض جسمی اهمیت می‌دهد.مثلاً اگر حسود باشد و در اثرتلاش در راه تزکیه نفس و سپس عنایت ائمه اطهار(علیهم‌السلام) از این مرض سالم شود و دیگر حسادتی در خود نبیند بسیار خوشحال‌تر از زمانی است که از یک سرطان کشنده شفا یافته است.

5-خداوند همه روزه با وسایل مختلف و فریادهای بیدار کننده، انسان را بیدار می‌کند، لذا قرآن و پیامبر و اولیائش را ذکر و مذکر (یعنی کسی که انسان را متوجه حقیقت می‌کند) نامیده است.

6-کسی که تزکیه نفس را در متن زندگی و بقیه چیزها را در حاشیه قرار دهد، از خواب غفلت بیدار شده است.

7-شخصی که به سلامتی روح خود به اندازه سلامتی جسم خود اهمیت می‌دهد، اندکی بیدار است، و اگر سلامتی روح خود را خیلی مهمتر از سلامتی بدنش بداند، به میزانی که اهمیت می‌دهد، بیدارتر است.

8-کسی که سکوتش همراه با تفکر و نگاهش همراه با عبرت و سخنش همراه با توجه دادن دیگران به حقیقت نباشد، غافل است.

9-خطر به خواب رفتن، برای رانندگانی که در سیر الی الله خود را مسلط به رانندگی و جاده و ماشین می‌بینند، بسیار زیادتر از افرادی است که تازه شروع به رانندگی کرده‌اند.

10-کسانی که مدتی است در سیر الی الله مشغول تزکیه نفس هستند مانند رانندگانی هستند که با سرعت بالا در جاده‌ای در حال حرکت‌اند و باید از هر جهت مراقب باشند خواب غفلت آنان را فرا نگیرد زیرا گاهی با اندک غرور و خودپسندی انسان خود را کسی حساب کرده از ادامه مسیر غافل می‌شود و فکر می‌کند می‌تواند استاد مردم و راهنمای آنان به سوی خدا باشد مثل این اشخاص مثل دانشجویی است که در رشته پزشکی درس می‌خوانند و پس از مدتی به خود مغرور شده و فکر می‌کند جراح ماهری است و دست به عمل جراحی خطرناک می‌زند و چه‌بسا روح یک انسان بیمار به امراض روحی را با جراحی ناشیانه و ناقص خود می‌کشد.

11-کسی که می‌خواهد از خواب غفلت بیرون بیاید، باید سعی کند با یکی از اولیاء خدا و اساتید با معنویت تزکیه نفس ر‌وحی همنشین شود تا آنان با سخنان بیدار کننده موجب بیداری او از خواب غفلت شوند.

12-بیدار ماندن مهمتر از بیدار شدن است؛ زیرا بسیاری از افراد با حوادثی از قبیل مرگ نزدیکان و دیدن برخی معجزات و خواب‌ها، به طور موقت از خواب غفلت بیدار می‌شوند اما نمی‌توانند بیداری خود را حفظ کنند و لذا پس از مدتی مجدداً به وضع گذشته یا بدتر از آن باز می‌گردند(این خیلی مهم است)

13-گاهی علاقه به علوم مادی مثل حل مسائل ریاضی و فلسفی برای انسان حجاب می‌شود و از راه تزکیه نفس باز می‌ماند.

14-اگر انسان در مسیر آن چه خدا او را به آن جهت خلق کرده است، یعنی "بندگی خدا"، حرکت نکند، در هر کار و علم و صنعتی که وارد می‌شود، آن را هدف قرار می‌دهد و این نشانه ی خواب غفلت اوست.

15-یقظه یعنی بیدار بودن و مراقب ضررها بودن و به سوی منفعت‌هایی که خداوند فرموده حرکت کردن.

16-گاهی که کلام خدا و اولیاء خدا بر انسان اثر می‌کند، شیطان می‌آید و می‌گوید این اثرات که می‌بینی درست است، ولی ناشی از سحر و امثال آن است تا او را به شک بیندازد.

17-در همه ی مراحل تزکیه نفس باید انسان 50 درصد کار و فعالیت کند تا خدا هم 50 درصد او را کمک کند.

18-همه‌ی حیوانات در مقابل خدا خمیده و به حالت رکوع هستند؛ فقط انسان است که ایستاده است تا به اختیار خود در مقابل خدا رکوع کند.

(خوب ببینید ممکن است مقصود از این جمله این باشه که حیوانات طبق اراده الهی در نظام پیچیده و علمی آفرینش مطیع و تحت فرمان پروردگار هستند ولی انسان باید با اختیار خود این اطاعت و بندگی را بپذیرد تا زندگی خوبی در دنیا و آخرت داشته باشد و اختیار داشتن او تنها به خاطر آن است که تاج کرامت و بزرگواری بر سرش قرار گیرد و مانند حیوانات مجبور نباشد نه آن‌که اختیار او مجوز آزادی او در رفتن به سوی جهنم و خود خواهی و ندانم کاری‌هایش شود.)

19-کسانی که با گناهان می‌میرند، بیشتر از کسانی هستند که با اجل می‌میرند.

20-رسول اکرم (صلی الله علیه وآله)فرمود: چیزی مانند آتش جهنم ندیدم که فرار کننده از آن در خواب غفلت فرو رفته و متوجه آن نباشد و چیزی را هم مانند بهشت ندیدم که طالب آن خفته باشد.

منبع: http://www.tazkiye.mihanblog.com

ثواب نماز جماعت

روزی بعد از نماز ظهر جبرئیل(ع) با هفتاد هزار ملک بر پیامبر صلی الله علیه و آله نازل شد و عرض کرد:

خدای متعال ترا سلام می رساند و دو هدیه برایت فرستاده :یکی سه رکعت نماز وتر (دو رکعت نماز شفع و یک رکعت نماز وتر که بعد از نماز شب خوانده می شود) و دیگری نماز جماعت.

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: ثواب نماز جماعت چه قدر است؟

جبرئیل(ع) عرض کرد: اگر یک نفر به امام جماعت اقتدا کند هر رکعت او ثواب صد و پنجاه رکعت و اگر دو نفر در جماعت اقتدا کنند، ثواب هر رکعت برابر است با ششصد رکعت.

همین طور اگر ده نفر شوند ثواب هر رکعت برای هر کدام هفتاد و شش هزار و هشتصد رکعت(76800) به حساب می آید.


بنابراین ثواب یک جماعت ده نفره را به صورت زیر می شود محاسبه کرد:

نماز صبح: صد و پنجاه و سه هزار و ششصد رکعت 153600=2×76800

نماز ظهر: سیصد و هفت هزار و دویست رکعت 307200=4×76800

نماز عصر: سیصد و هفت هزار و دویست رکعت 307200=4×76800

نماز مغرب: دویست و سی هزار و چهارصد رکعت 230400=3×76800

نماز عشا: سیصد و هفت هزار و دویست رکعت 307200=4×76800

ثواب چماعت 10 نفره در یک روز برای یک نفر( یک میلیون و سیصد و پنج هزار و ششصد رکعت) 1305600

ثواب جماعت 10 نفره در یک ماه( سی و نه میلیون و صد و شصت و هشت هزار رکعت 39168000=30×1305600

ثواب جماعت ده نفره در یک سال( چهارصد و هفتاد میلیون و شانزده هزار رکعت 470016000=12×39168000

ثواب نماز به صورت فرادی

ثواب در یک روز: هفده 17=4+3+4+4+2

ثواب در یک ماه : پانصد و ده 510=30×17

ثواب در یک سال : شش هزار و صد و بیست رکعت6120=12×510

ضرر کسی که یک روز به جماعت حاضر نمی شود.

(یک میلیون وسیصد و پنج هزار و پانصد و هشتاد و سه رکعت(

1305583=17- 1305600

حال خود ضرر در یک سال و حتی یک عمر را حساب کنید.

چنان چه نماز جماعتی بیش از 10 نفر تشکیل گردد، اگر جن ، انس و ملائک نویسنده و همه ی درخت ها قلم و دریا ها مرکب شوند، نمی توانند حتی ثواب یک رکعت آن را محاسبه نمایند.

 

منبع: http://patoghu.com

باقیات و صالحات چیست؟

خداوند در آیه 46 سوره کهف مال و فرزندان را زینت زندگى دنیا و باقیات صالحات را نیکی هاى ماندگاری می داند که از نظر پاداش نزد پروردگار بهتر و عاقبت آن نیکوتر است.

اما باقیات و صالحات چیست؟

مفسّران قرآن مجید در تفسیر باقیات صالحات، احتمالات متعددّى ذکر کرده اند که به پنج نمونه از آنها اشاره مى شود.

الفمنظور، نمازهاى پنجگانه روزانه است.زیرا هم عملى صالح و شایسته است و هم ماندگار. نماز در هر خانه و اداره و جامعه و کشورى اقامه شود، آن را آباد مى کند و از هر کجا رخت بر بندد، آنجا ویران خواهد شد. نمازى که قلب انسان ـ این کانون نگرانى ها و اضطرابها ـ را متوجّه خداوند مى کند، موجب اطمینان و آرامش و تسکین قلب مضطرب است و خلاصه، نماز معیار و میزان قبولى و یا عدم پذیرش سایر عبادات است.



ب : مراد از «باقیات صالحات» ذکر شریف «سُبْحانَ اللّهِ وَ الْحَمْدُلِلّهِ وَ لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ وَ اللّهُ اَکْبَر» است.

خداوند پاک و منزّه از هر عیب و نقصى و متّصف به هر صفت کمال است; چنین خداوندى شایسته حمد و ستایش است. حال که او هیچ عیب و نقصى ندارد و تمام صفات کمالیّه را واجد است، تنها او شایسته پرستش است و هیچ معبودى جز او، شایسته عبادت نیست. خداوندى که بالاتر از توصیف ما و بالاتر از فکر و اندیشه ماست.

ج:«نماز شب» احتمال دیگرى است که در تفسیر جمله «باقیات صالحات» ذکرشده است. نماز شب از اهمّیّت زیادى برخوردار است که هر چه پیرامون اهمّیّتش بیان شود، کم است; قرآن مجید در این باره مى فرماید: وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِه نافِلَةً لَکَ عَسى اَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْموُداً.

و پاسى از شب را (از خواب برخیز،) و قرآن (و نماز) بخوان. این یک وظیفه ویژه اى براى توست; امید است پروردگارت تو را به مقامى در خورِ ستایش بر انگیزد!



رسیدن به مقام «محمود»، حتّى براى حضرت رسول اکرملى الله علیه وآلهر سایه نماز شب ممکن است. البتّه، لازم نیست که انسان تمام آداب نماز شب را انجام دهد، مخصوصاً براى کسانى که تازه قصد نیل به این سعادت بزرگ را دارند; بلکه بجا آوردن همان یازده رکعت نماز به صورت عادى و بدون آداب، کافى است; هر چند کسانى که سعادت بجا آوردن تمام آداب و دعاها را دارند، به طور قطع ثواب افزونترى در پیشگاه خداوند متعال دارند.

امید آن که باتوفیق انجام این عبادت بزرگ، به تدریج لذّت رسیدن به «مقام محمود» را احساس کنیم.

د : برخى از مفسّران «باقیات صالحات» را به دخترانى تفسیر کرده اند که با آداب اسلامى تربیت یافته و مادران نمونه اى براى فرزندان خود شده اند.چنین دخترانى «باقیات صالحات» هستند; زیرا اینان مایه امیدوارى پدر و مادر در جهان آخرتند.

هـ : در روایتى از امام صادقلیه السلام) مى خوانیم که مودّت و دوستى و ولایت اهلبیت(علیهم السلام)را از جمله مصادیق «باقیات صالحات» شمرده اند.

بنابراین طبق این حدیث مودّت و دوستى اهلبیت(ع) نیز از مصادیق باقیات صالحات است.

این پنج مورد، پنج تفسیر مختلف از «باقیات صالحات» است; ولى همان گونه که مکرّر گفته ایم این تفاسیر به ظاهر مختلف، هیچ تضادّ و تنافى با یکدیگر ندارند و مى توان همه آنها را در مضمون «باقیات صالحات» گنجاند; به این صورت که هریک از تفاسیر ذکر شده و تفاسیر دیگرى که ذکر نکردیم،هر کدام از اینها مصداقى از مصادیق «باقیات صالحات» باشد; زیرا «باقیات صالحات» مصادیق فراوانى دارد.

نتیجه این که انسان نباید به زندگى زود گذر دنیا، دل ببندد; بلکه باید به دنبال «باقیات صالحات» باشد.

علامه طباطبایی در المیزان می گوید:

مراد از( باقیات الصالحات(در جمله (و الباقیات الصالحات خیر عند ربّک ثوابا و خیر املا) اعمال صالح است، زیرا اعمال انسان، براى انسان نزد خدا محفوظ است و این را نص صریح قرآن فرموده. پس اعمال آدمى براى آدمى باقى مى ماند. اگر آن صالح باشد (باقیات الصالحات )خواهد بود، و اینگونه اعمال نزد خدا ثواب بهترى دارد، چون خداى تعالى در قبال آن به هر کس که آن را انجام دهد جزاى خیر مى دهد. و نیز نزد خدا بهترین آرزو را متضمن است، چون آنچه از رحمت و کرامت خدا در برابر آن عمل انتظار مى رود و آن ثواب و اجرى که از آن توقع دارند بودن کم و کاست و بلکه صد در صد به آدمى مى رسد.

پس این گونه کارها، از زینت هاى دنیوى و زخارف زودگذر آن که برآورنده یک درصد آرزوها نیست، آرزوهاى انسان را به نحو احسن برآورده مى سازند، و آرزوهایى که آدمى از زخارف دنیوى دارد اغلب آرزوهاى کاذب است، و آن مقدارش هم که کاذب نیست فریبنده است. از طرق شیعه و سنى از رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم) و از طرق شیعه از ائمه اهل بیت (علیهم السلام) روایت شده که منظور(باقیات الصالحات) تسبیحات چهارگانه یعنى( سبحان اللّه و الحمد لله و لا اله الا اللّه و اللّه اکبر) است. و در بعضى دیگر آمده که مراد از آن نماز است. و در بعضى دیگر آمده که مقصود از آن مودت اهل بیت است، و همه اینها از باب ذکر مصادیق آیه است که جامعش این مى شود که منظور از( باقیات الصالحات) اعمال صالح است.

شاعر مى گوید:

بشــکاف خـــاک و ببـــین یکــــدم        بى مهــــرى زمانــه رســـــــوا را

این دشت خوابگاه شهیدان است       فرصت شـــمار وقت تمـــــاشا را

از عمــر رفته نیــــز حسابـــى کن        مشمار جـدى و عقرب و جوزا را

منابع:

1-المیزان

http://www.makarem.ir-2

قبر و تنهایی

قبر برای انسان مؤمن برکاتی دارد که نباید از آن غافل بود . به طوری که در رابطه با آن باید گفت :« قبر؛ محفل انس با چهره باطنی خود و آزاد شدن از چیزهایی است که ما را به خودشان مشغول و به خودمان غافل کرده اند. قبر،محل تنهایی انسان با خویشتن خویش است،و نشناختن قبر، یعنی در غربت دنیا عمر را از بین بردن و نسبت به آن خانه تنهایی بی تفاوت بودن.

آزاد شدن از زمان و مکان و از امروز و فردا ، بهترین شرایط بودن را فراهم می کند و این در « قبر» عملی می شود ، به شرطی که در زندگی دنیایی از قبر غافل نباشیم و گرفتاری خود را در امروز و فردای دنیا ، زندگی نپنداریم . وقتی از زمان و مکان آزاد شدیم ، تمام افق های هستی در مقابل ما نمایان می شود و همه چیز ماوراء حجاب های زمان و مکان خود را به ما نشان می دهد . با شناخت قبر و قواعد و شرایط می فهمیم که خانة ما دنیا نیست و کار ما هم آراستن و پیراستن دنیا نمی باشد .

وطن ما در افق حقیقت است ، یعنی سُکنی گزیدن در عالمی که حجاب زمان و مکان آنجا نیست و این از قبر شروع می شود تا به بهشت ختم گردد.هر کس که در زندگی دنیایی با قبر انس ندارد بهشت ندارد و آنکس که از قبر فراری است از بهشت محروم است.ائمه دین با کلماتشان در رابطه با قبر ، دروازه وطن ما را به روی ما می گشایند تا خانة دروغین دنیا ویران شود و یا ویرانی اش برای ما در دنیا آشکار گردد .خانه قبر، ما را به اصل خود می آورد و اگر دنیا منهای قبر و قیامت دیده شود ما را از اصل خود دور می کند و به همین جهت است که با یاد قبر ، دنیا خانه غربت ما می شود و نه خانه انس ما . ما در دنیای منهای یاد قبر بی وطن خواهیم بود .

اسلام می خواهد ما از بی وطنی نجات یابیم و لذا ما را متوجه وطنی می کند که در آن وطن ، با حقیقت چه بخواهیم و چه نخواهیم روبه رو خواهیم شد .آن هایی که گرفتار دنیای دارای زمان و مکان بوده اند ، از حقیقت قبر یعنی از زیباترین نحوة وجود ، در هراس اند . نگرانند که بندهای انگشتان شان می گسلد و در فقدان فرزند و همسر به سر خواهد برد غافل از اینکه تا این چیزها رو در روی ما هستند ، حقیقت ؛ که فوق این ها است برای ما رخ نمی نماید ، و تا در همین دنیا با عالم قبر انس نگیریم و این جدی ترین وطن را مزمزه نکنیم هرگز نمی توانیم در گذر کردن از دنیا تصمیمی قاطع اتخاذ نماییم . آن هایی که قبر را نمی شناسند، دنیا را می چسبند و دقیقاً گرفتار آن قبری می شوند که ازآن گریزانند . و آن هایی که قبر می شناسند و متوجه آن عالم زیبای بی زمانی و بی مکانی شده اند ، به جای آن که از قبر هراسناک باشند از دنیا گریزانند . در فرهنگی که نفسیات حاکم است دیگر قبر خانه عبرت و شرایط انس با حقیقت نیست و می گویند بهتر است از قبرسخن نگوییم و گرنه عیش نفسانی ما منقص می شود .

می گویند از زندگی سخن بگویید و نه از قبر. عجب! مگر قبر محل اصلی زندگی ما نیست.«وقتی صدای قبر را درست شنیدیم ، با خود جدی برخورد می کنیم و آن وقت ناصح خود خواهیم بود و می توانیم برای خود درست تصمیم بگیریم

منبع: http://mmaad.parsiblog.com


شادی روح مومنین و مومنات فاتحه با صلوات بفرستید


لقمان و فرزندش ناتان

نصحیت لقمان به فرزندش ناتان

نصیحت لقمان به همه مردم در همه زمانها


لقمان در مناسبت های مختلف فرزندش و همچنین سایر مردم را پند و اندرز می داد. لقمان فرزندش ناتان را خطاب قرار داد و گفت: فرزندم همیشه شکر خدا را به جای آور، برای خدا شریک قائل مشو، زیرا مخلوقی ضعیف و محتاج را با خالقی عظیم و بی نیاز برابر نهادن، ظلمی بزرگ است.

فرزندم:

اگر عمل تو از خردی چون ذره ای از خردل در صخره های بلند کوه یا آسمانها و یا در قعر زمین مخفی باشد از نظر خدا پنهان نخواهد بود و در روز رستاخیز در حساب اعمال تو منظور خواهد شد و به پاداش و کیفر آن خواهی رسید.



فرزندم:

نماز را به پای دار! تا ارتباط تو با خدا محکم گردد و از ارتکاب فحشا و منکر مصون باشی و چون به حد کمال رسیدی، دیگران را به معروف و تهذیب نفس و تزکیه روح دعوت و رهبری کن و در این راه در مقابل سختی ها، صبور و شکیبا باش.

فرزندم:

نسبت به مردم تکبر مکن و به دیگران فخر مفروش که خدا مردم خودخواه و متکبر را دوست ندارد. خود را در برابر ایشان زبون مساز که در تحقیرت خواهند کوشید، نه آنقدر شیرین باش که ترا بخورند و نه چندان تلخ باش که به دورت افکنند.

فرزندم:

در راه رفتن نه به شیوه ستمگران گام بردار و نه مانند مردم خوار و ذلیل، و به هنگام سخن گفتن آهسته و ملایم سخن بگو زیرا صدای بلند، بیرون از حد ادب و تشبه به ستوران - ستوران- است.



فرزندم:

از دنیا پند بگیر و آن را ترک نکن که جیره خوار مردم شوی و به فقر مبتلا گردی و تا آنجا خود را در بند و گرفتار دنیا نکن و در اندیشه سود و زیان آن فرو مرو که زیانی به آخرت تو برسد و از سعادت جاودان بازمانی!

فرزندم:

دنیا دریای ژرف و عمیقی است که دانشمندان فراوانی را در خود غرق کرده است پس برای عبور از این دریا، کشتی از ایمان و بادبانی از توکل فراهم کن و برای این سفر توشه ای از تقوی بیندوز، و بدان و آگاه باش که اگر از این راه پر خطر برهی، مشمول رحمت شده ای و اگر در آن دچار هلاک شوی به غرقاب گناهانت گرفتار گشته ای.

فرزندم:

در زندان شب و روز زمانی را برای کسب علم و دانش منظور کن و در این راه با دانشمندان همدم و همراه شو و در معاشرت با آنها شرط ادب را رعایت کن و از مجادله و لجاج بپرهیز تا تو را از فروغ دانش خود محروم نسازند.

فرزندم:

هزار دوست اختیار کن و بدان که هزار رفیق کم است و یک دشمن میندوز و بدان که یک دشمن هم زیاد است.

فرزندم:

دین مانند درخت است. ایمان به خدا آبی است که آن را می رویاند. نماز ریشه آن، زکات ساقه آن، دوستی در راه خدا شاخه های آن، اخلاق خوب برگ های آن و دوری از محرمات، میوه آن است. همانطور که درخت با میوه ی خوب کامل می گردد، دین هم با دوری از اعمال حرام تکمیل می شود.

منبع: http://www.aftabgardoon.mihanblog.com

عید فطر مبارک



فرداعیدسعید فطر است


  پیشاپیش این عید عزیز را به همه تبریک می گویم

علی گویم علی جویم

مرا در تن بود تا جان علی گویم علی جویم
بجنبد تا رگم در جان علی گویم علی جویم


ز پیدا و ز پنهانم همین یک حرف را دانم
که در پیدا و در پنهان علی گویم علی جویم


اگر اهل خراباتم و گر شیخ مناجاتم
به هر آئین ، به هر دستان علی گویم علی جویم



علی دین است و ایمانم ،علی درد است و درمانم

چه با درد و چه با درمان علی گویم علی جویم


علی حلال مشکل ها ،علی آرامش دلها
کند تا مشکلم آسان علی گویم علی جویم


اگر در خانقه افتم وگر در میکده خفتم
به هر معموره و ویران علی گویم علی جویم


ز مهر او سرشت من ، جمال او بهشت من
هم اندر روضه ی رضوان علی گویم علی جویم


علی باب الله عرفان ،علی سرالله سبحان
به نور دانش و عرفان علی گویم علی جویم


اگر درویش و مسکینم وگر دیندار و بی دینم
چه با کفر و چه با ایمان علی گویم علی جویم


اگر تسبیح می گویم وگر زنار می جویم
به هر اسم و به هر عنوان علی گویم علی جویم


ز سوره سوره ی قرآن ، ز یاسین و ز الرحمان
به هر آیه ز هر تبیان علی گویم علی جویم


اگر از وصل خوشحالم وگر از هجر نالانم
چه با وصل و چه با هجران علی گویم علی جویم


به محشر چون برآرم سر ، به نزد خالق اکبر
به گاه پرسش و میزان علی گویم علی جویم


                                شاعر:موافق


منبع:http://ompc-velayat.blogfa.com


سوره قدر شب قدر

امشب شب نوزدهم ماه مبارک رمضان
و به احتمال فراوان
شب قدر است.



یا علــــی علیه السلام

این مرد کسی است که تمام کره زمین را تحت تاثیر قرار داده و مسیر تاریخ را عوض کرد.

به خانه ای بنگرید که در آن زندگی کرده است.

او یکی از پیروان مکتب علــی(ع) است

راستی علـــــی چگونه بوده است؟


صفات مومن

صفات کلی:

رسول خدا(ص):

مؤمن کسى است که مؤمنان وى را بر اموال و امور خودشان امین مى ‏دانند.

مسلمان آن کسى است که مسلمانان از دست و زبان او در امان هستند. یعنی چه با دست و چه با زبان مسلمانان را آزار نمی دهد.

تفاوت مومن و مسلمان در مهاجرت است. و مهاجر کسى است که از بدی ها هجرت کند و آنچه را خداوند حرام فرموده ، ترک گوید.

حضرت آیت الله مروجی

نگاه به چهره مومن عبادت است


امام رضا(ع):

مؤمن کسى است که از کار خوبش شادمان و از کار بدش پشیمان شود.

صفات جزیی:

خصلت های مومن از رسول خدا(ص):

  • یا على مؤمنین در وقت نماز به نماز حاضر مى‏ شوند.
  • در پرداخت حقوق مالى شرعى تسریع مى ‏کنند.
  • به مساکین و فقرا را غذا می دهند.
  • دست محبت بر سر یتیمان مى ‏کشند.
  • لباسشان کهنه ، اما تمیز است. کنایه از این است که آنچه شرع از نظر پوشش تعیین فرموده است ، مى ‏پوشد.
  • آنچه به آنها مى ‏گویند فورا تکذیب نمى ‏کنند. (مقصود این نیست که مؤمن آنچه را مى ‏شنود ساده ‏لوحانه تصدیق مى ‏کند ، چه بسا آنچه را که به مؤمن مى‏ گویند دروغ باشد ، اما فورا تکذیب نمى ‏کند.)
  • به وعده هایی که می دهند عمل می کنند.
  • در امانت خیانت نمى ‏کنند.
  • به راستى و صداقت سخن مى‏ گویند.
  • پارسایان شبند و شیران روز.
  • روزها روزه ‏دارند و شبها در قیام عبادت ‏اند.
  • همسایگان را نمى‏ آزارند ـ اذیت ارادى ـ و به گونه ‏اى نیست که همسایگان از آنها در آزار باشند. ـ غیر ارادى ـ شاید هم مقصود این است که نه تنها خود اذیت نمى ‏کند، مراقب است که عائله ‏اش هم موجبات اذیت همسایگان را فراهم نکنند.
  • (در زمین با نرمى و تواضع گام بر مى‏ دارند). حالت تکبر ندارند.
  • گامهایشان به سوى خانه‏ هاى بى سرپرستان است.
  • در تشییع جنازه مؤمنان شرکت مى ‏کنند.


امام سجاد(ع):

  • مؤمن علمش با بردباری‌اش در آمیخته است.
  • علم در مؤمن تکبر و خود خواهى پدید نمى ‏آورد.
  • مى ‏نشیند تا بیاموزد.
  • در مجلسى که بهره علمى نداشته باشد شرکت نمى ‏کند.
  • سکوت مى ‏کند تا سالم بماند.
  • بیهوده سخن نمی گوید.
  • اگر صحبت مى ‏کند براى آن است که بفهمد.
  • آنچه از دوستانش به رسم امانت مى ‏داند به دوستانش نیز باز گو نمى‏ کند.
  • امانتدار است. (هم امانت مالی و هم راز نگه دار )
  • حق را کتمان نمى‏ کند، اگر چه به نفع دشمنش باشد.

مومن هرگز چیزى را که در آن شائبه ریا هست ، انجام نمى ‏دهد و به دلیل خجالت و حیا کار درست را ترک نمى ‏گوید.

  • نسبت به آنچه درباره ‏اش مى ‏گویند بیم دارد.
  • نسبت به آنچه دیگران نمى ‏دانند از بدی ها استغفار مى‏ کند.
  • از تعریف هاى جاهلانه و متملقانه مغرور نمى ‏شود.
  • بیم دارد لغزش هایش از ناحیه کسى که از آنها با خبر است بر ملا شود.
  • اضطراب ناشى از محبت
  • ازدیاد ایمان در اثر شنیدن سخن حق
  • سجده و خضوع در برابر حق
  • مراقبت در نمازها
  • صیانت شهوت (مؤمن شهوتش را با ایمان مهار کرده است)



منبع:www.monajat.org

امام علــی علیه السلام

خدایا! برای تو روزه گرفتیم و با روزی تو افطار می کنیم. پس این روزه را از ما بپذیر که به راستی تو شنوا و دانا هستی.

خدایا! ای پروردگار روشنی سترگ و ای پروردگار جایگاه بلند! تویی معبود هرکس که در آسمان هاست و معبود هر کس که در زمین است و جز تو معبودی در میان آن ها نیست و تویی قاهر و مسلط بر هر که در آسمان ها و هر که در زمین است.

از تو می خواهم که در کار من آسانی و گشایشی مقرّر فرمایی و مرا بر دین محمد که درود بر او باد، پا برجا و ثابت قدم بداری و عمل و کردار مرا در فراز جایگاه پذیرفته قرار دهی. زیرا من به تو ایمان دارم و بر تو توکل می کنم و به درگاه تو زاری می نمایم.

می دانم که بازگشتم به سوی توست و هرآنچه خیر و خوبی است از تو می خواهم که همه را برای من و پدر و مادر و خاندان و فرزندانم گردآوری و هرآنچه بدی است همه را از ما بازگردانی.

ای خدا! تویی مهر پیشه و نعمت بخش، پدید آرنده ی آسمان ها و زمین، عطا فرمایی خیر و خوبی را به هر که خواهی و بگردانی آن را از هر که خواهی. پس به مهر و رحمت خویش بر من منّت بنه ای مهربان ترین مهربانان!


منبع: http://hesamghazi.persianblog.ir

ریشه مشکلات جامعه

ریشه همه مشکلات جامعه اعم از سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در ضعف تقوا و عدم رعایت کردن مسائل دینی است.

دروغ، ریا، تکبر، خیانت به مردم اگر در جامعه ای نشو ونما کرد، ارزشها به انزوا کشیده می شوند. در چنین جامعه ای مدیران نالایق و متملق و ریاکاران پست ها را در اختیار می گیرند و افراد لایق منزوی می شوند فقر، تبعیض و بی بند و باری رشد می کند. فاصله طبقاتی نمایان و مرفهان بی درد سکاندار جامعه می گردند.

چنین جامعه ای دچار عفونت اجتماعی است و برای نجات  از دست عفونت آنتی بیوتیک قوی لازم است.

قوی ترین آنتی بیوتیک برای نجات جامعه‌ی آلوده آگاهی دادن همراه با تقویت تقواست.

روزه قوی ترین آنتی بیوتیک و بهترین تمرین برای تقویت تقواست و مدیران و کارگزارانی که متقی هستند، از حق الناس می ترسند چرا که در لحظات تصمیم گیریهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی آتش جهنم را در برابر خود می بینند و لذا عمداً به خطا نمی افتند و از آنجا که قرآن می فرماید:« ان تتقوالله یجعل لکم فرقانا» خدا راه شناخت را به آنها نشان می دهد و خطای سهویشان نیز بسیار ناچیز و در حد صفر است.  

یک فوتبالیست زمانی می تواند در مسابقات گلهای زیبا بزند که در تمرینات زیاد گل زده باشد. یک کشتی گیر زمانی می تواند حریفش را ضربه فنی کند که روی تشک تمرین زیادی داشته باشد. یک معلم تازه کار معلم خوبی نیست. با سرکلاس رفتن و تمرین زیاد پس از سالها معلمی توانمند خواهد شد و می تواند به نحو احسن در تعلیم و تربیت کارآزموده گردد.

یک روزه دار بخصوص در چنین فصلی از سال که فصل گرماست خیلی دوست دارد خود را از عطش نجات دهد. دوست دارد بیاشامد. نفسش به او فرمان می دهد به سمت گناه برود. اما روزه دار واقعی با اینکه خیلی علاقه دارد به سمت آن چیزهایی که از آن منع شده است برود، از آنها پرهیز می کند. هر لحظه چیزی او را وسوسه می کند اما او مقاومت می کند. همین مقاومت ها تمرینی است که در برابر ناآرامی ها درونی اش وجود او را کمک می کند.

لذا در جامعه می بینیم ناهنجاری های اجتماعی از کسانی سر می زند که اهل تقوا نیستند و یا تقوایشان ضعیف است و ضعف تقوا در تمرین نکردن آن است.

بنده هرگز نمی گویم کسی که اهل روزه است خطا نمی کند. اما درصد خطای آنها بسیار کم و در حد هیچ است. با نگاهی به آمار و داشتن اطلاعات از میزان بزهکاری های اجتماعی در بین دختران و پسران می بینیم بزهکاران اهل روزه نیستند.

تصمیم بگیریم

فردا سه شنبه یازدهم مردادماه آغاز ماه مبارک رمضان ،ماه خداوند، ماه نزول قرآن و از شریف‌ترین ماه‌های سال است در این ماه درهای آسمان و بهشت گشوده و درهای جهنم بسته می‌شود، و عبادت در همه شبهای آن پرارزش ترین و بخصوص در یکی از شب‌های آن که شب قدر نام دارد بهتر از عبادت هزار ماه است. هزار ماه یعنی سی هزار شب و از این هم بهتر و بیشتر است. هر کس از این ماه خوب بهره برداری کند، مورد آمرزش خداوند قرار می گیرد. بیاییم تصمیم بگیریم، این یک ماه را خوب زندگی کنیم. آنطور که خدا و پیامبر خدا می خواهد تا مورد بخشش خداوند قرار گیریم.



رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در خطبه شعبانیه خود درباره فضیلت و عظمت ماه رمضان فرموده است:

« ای بندگان خدا! ماه خدا با برکت و رحمت و آمرزش به سوی شما روی آورده است؛ ماهی که نزد خداوند بهترین ماه‌ها است؛ روزهایش بهترین روزها، شب‌هایش بهترین شب‌ها و ساعاتش بهترین ساعات است.بر مهمانی خداوند فراخوانده شدید و از جمله اهل کرامت قرار گرفتید.در این ماه، نفس‌های شما ذکر خداست، خواب شما عبادت خداست ، عمل‌هایتان مقبول و دعاهایتان مستجاب است.پس با نیت‌ای درست و دلی پاکیزه،‌ پروردگارتان را بخوانید تا شما را برای روزه داشتن و تلاوت قرآن توفیق دهد. بدبخت کسی است که از آمرزش خدا در این ماه عظیم محروم گردد. با گرسنگی و تشنگی در این ماه، به یاد گرسنگی و تشنگی قیامت باشید.»

سفارش پیامبر اکرم(ص) به روزه داران :

1-صدقه بر فقیران

2-احترام به سالخوردگان

3-ترحم به کودکان

3-صله ارحام

4-حفظ زبان و چشم و گوش از حرام

5-مهربانی به یتیمان

6-عبادت و سجده های طولانی

7-نماز

8-توبه

9-صلوات

10-تلاوت قرآن

11-فضیلت اطعام


منبع: http://daneshnameh.roshd.ir


قلم و رسالت آن

در نخستین ارتباط وحیانی آخرین رسول خدا با مبدأ هستی در غار حرا، سخن از قلم است و نوشتن و تعلیم، خداوند خود را این گونه معرفی می کند:«الَّذی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ؛ آن که با قلم آموخت.»

خداوند به قلم سوگند می‌خورد، زیرا قلم نشانه آگاهی و تفکر می باشد. قرآن متفکرین را دوست دارد. قلم وسیله انتقال علم است به همین خاطر قرآن برای قلم ارزش والایی قایل است. قلم در فرهنگ ما، نمادی از نعمت های بزرگ خدا به انسان است. قلم زبان خداست، قلم امانت خداست که به آدم سپرده شده، قلم ودیعه عشق است. نباید قلم را به هرزگی کشید. هرزگی قلم در دفاع نکردن از مظلوم، خانواده های مظلوم، مردم مظلوم است.

شمـــع بــــزم محـفل شاهان شــدن ذوقــی نـــدارد

ای خوش آن شمعی که روشن می کند ویرانه ای را



قلم نباید شمع بزم محفل شاهان باشد.قلم باید ویرانه ها و کاشانه هارا روشن کند. قلم نباید دل مظلومان و ضعیفان را بشکند.خدا در اولین آیه سوره قلم، به قلم  و آنچه می‌نویسد،سوگند می خورد،ن وَالْقَلَمِ وَمَا یَسْطُرُونَ. قلم  بزرگ ترین و والا ترین  نعمت است. بزرگترین افتخار ما مسلمانان این است که کتاب مان قرآن قلم را سمبل آگاهی، تفکر و علم دانسته و به آن سوگند ‌خورده و مقام قلم را گرامی می دارد ارزش قلم در نوشتن درد است، دردهای مردم و حقایق بزرگی مثل خدا، قرآن، پیامبر، عشق به خاندان پیامبر، و دفاع از مظلومیت ها، حق ها، ارزش ها، علم و صاحبان اندیشه و...

ادامه مطلب ...

سپرده طلا و فتوای حضرت آیت الله سیستانی

آیت الله سیستانی در پاسخ به استفتائی درباره طرحی به نام سپرده طلا که در یکی از بانک های کشور به اجرا گذاشته شده، این طرح را در صورت صوری بودن "غیرصحیح "دانست.

متن استفتا و پاسخ دفتر آیت الله سیستانی به شرح زیر است:

سؤال: اخیرا یکی از بانک های کشور طرحی را با نام سپرده طلا به اجرا گذاشته است که طی آن مشتریان، حساب جاری ارزی بر پایه طلا افتتاح می کنند. در این حساب برای افتتاح کننده، یک گواهی رسید حساب سپرده طلا(غیرقابل نقل وانتقال) صادرمی‌گردد. همه مشتریان می‌توانند درهر زمان که مایل باشند نسبت به دریافت سپرده خود براساس ارزش روز فروش طلا اقدام نمایند.

نکته مهم اینجاست که عملا طلایی در کار نیست. معامله روی کاغذ انجام می شود. کاغذی به عنوان رسید طلا به مشتری داده می شود، عددی به عنوان وزن طلای صوری خریداری شده روی کاغذ نوشته می شود و اگر مشتری طلا را مطالبه کند، بانک آن طلا را اصلا ندارد که به او بدهد، بلکه بر اساس همان عدد(مثلا 5 گرم) قیمت روز طلا را محاسبه کرده و به مشتری پول پرداخت می کند.

نتیجه آنکه مشتری در واقع پولی را در بانک می گذارد و بر اساس نوسان قیمت طلا پولش کم و زیاد می شود.

آیا این عمل شرعا مجاز است؟

پاسخ:

بسمه تعالى

این کار صحیح نیست بلى اگر از بانک در مقابل پولى که میدهد طلا بخرد که هر وقت بخواهد بتواند از بانک طلا تحویل بگیرد و انشاء خرید و فروش طلا صورى نباشد و بانک طبق توافق با مشترى هر وقت که مشترى خواست پول طلا را و نه بیشتر از آن از بانک بگیرد این قرارداد بلا مانع خواهد بود.

یا ابوالفضل

   نمی توان گفت کدام قسمت ایران، چون همه جا همه مردم ایران به حضرت ابوالفضل ارادت ویژه ای دارند. هر وقت می گویند به ابوالفضل شکی نیست که صادقانه است. هر وقت می گویند یا ابوالفضل قوت می گیرند. نام ابوالفضل ریشه در مردانگی، گذشت، شجاعت، سخاوت، پرهیزگاری و همه خوبی ها دارد.

امروز نام عباس و ابوالفضل نام افتخار آفرین هر خانواده ای است که بر پسرشان می گذارند.

    تابش طلایی آفتاب، چهارمین روز شعبان سال 26 هجری قمری را در مدینه نوری دیگر می بخشید. بلور دل های شیفتگان امیرمؤمنان علی علیه السلام لبریز از شور و شوق می شد و کوچه های بنی هاشم، آغوش خود را به روی زائران خانه حضرت می گشود. چهره علاقه مندان اهل بیت علیهم السلام را شبنم شادی فرا گرفته بود و برای دیدار نورسیده مولای خویش بر یکدیگر پیشی می گرفتند. «ماه» تازه در مدینه کرده و با ظهور خود دل های شیفتگان اهل بیت علیهم السلام را از عطر شادمانی خوش بو ساخته بود. شور و شعف، خانه علی علیه السلام را فرا گرفته و نگاه همگان به سخاوت لبان مولا بود تا انتخاب نام نوزاد را نظاره کنند و شیرینی اولین کلام او را بیابند.

نام گذاری

   ام البنین، قنداقه نوزاد را به دست امیرمؤمنان علی علیه السلام داد تا نامی برای وی برگزیند. حضرت در گوش راست وی اذان و در گوش چپش اقامه گفت تا از همان ابتدا جانش با نوای خوش آن صفا یابد. آن گاه فرمود: «من او را به نام عمویم، عباس می نامم.» سپس دست های نوزاد را بوسید و اشک به صورتش جاری شد و فرمود: «گویا می بینم این دست ها در کنار رود فرات در راه یاری دین خدا قطع خواهد شد«.

دوران کودکی

   روزهای کودکی عباس علیه السلام در حالی آغاز شد که پدر گران قدرش چون آیینه معرفت، دانایی و کمال در مقابل او قرار داشت. گفتار الهی و رفتار آسمانی امام علی علیه السلام تأثیری ژرف بر وی نهاد. عباس علیه السلام خود را بر ساحل دریای علوم و معارف پدر می دید و در کنار جهاد و تقوا حس می کرد. او در خانه ای که بر خاک قرار داشت، ولی از افلاک برتری یافته بود، خانه ای که فرشتگان با فروتنی در آن فرود می آمدند و محل نزول اسرار هدایت بود، پرورش یافت. عباس علیه السلام در دوران کودکی، خوشه چین حقایق ولایت بود و از بلندای بینش امام علی علیه السلام بهره های بسیار برد. امیرمؤمنان علی علیه السلام ، پرورش و تکامل فرزندش را چنین توصیف می کند: «همانا فرزندم عباس، در کودکی دانش آموخت و چونان نوزاد کبوتر که از مادرش آب و غذا می گیرد، از من معارف فرا گرفت»

عباس در کلام امام سجّاد علیه السلام

   امام سجاد علیه السلام در کربلا حضور داشت و خود شاهد شهامت و فداکاری های شهیدان راه حقیقت و فضیلت بود. آن حضرت درباره عباس علیه السلام می فرماید: «خداوند، عمویم عباس را رحمت کند که با ایثارگری و جانبازی در راه برادرش، فداکاری کرد تا دست هایش قطع شد و خداوند به جای آن، به او دو بال داد که با آنها به همراه فرشتگان در بهشت پرواز کند، همان گونه که برای جعفر بن ابی طالب7 قرار داده شد. برای عباس در پیشگاه خداوند منزلتی است که در روز قیامت، همه شهیدان غبطه اش را می خورند«.

عباس در کلام امام صادق علیه السلام

   امام صادق علیه السلام در شأن و مقام حضرت عباس علیه السلام چنین می فرماید: «عموی ما، عباس، پسر علی علیه السلام ، بینشی دقیق و ایمانی استوار داشت. در رکاب برادرش با دشمنان جهاد کرد و به خوبی از عهده آزمایش الهی برآمد و به مقام شهادت رسید.» در بخشی از زیارت نامه ای که امام صادق علیه السلام در مورد حضرت عباس علیه السلام فرموده، چنین می خوانیم: «گواهی می دهم که تو ای عباس، در امر دینت هیچ گونه سستی نکردی و در برابر دشمن ایستادی و به راستی با کمال بصیرت و آگاهی از دنیا رفتی، در حالی که به صالحان اقتدا و از پیامبران پیروی کردی.»

بزرگ جانباز اسلام

   با مشاهده زندگی قمر بنی هاشم می توان دریافت که صفت ایثار و جانبازی، به بهترین شکل در وجود شریف آن حضرت نمود می یابد. حضرت عباس علیه السلام در پاسداری از سالار شهیدان، بر قلّه ایثار نشست و بر دیگر جانبازان آن عرصه پیکار حق بر ضد باطل، برتری یافت؛ زیرا فداکاری و جانبازی ایشان بر اساس ژرف ترین بصیرت ها قرار داشت؛ همان بصیرتی که امام صادق علیه السلام فرمود: «عموی ما عباس بصیرتی نافذ و عمیق و ایمانی محکم داشت.»

خوشا به حال جانبازان که روز میلاد حضرت ابوالفضل را روزشان نام نهاده اند.

منبع: http://www.hawzah.net

یاد مرگ

مرگ حقیقتى قطعى و غیرقابل انکار براى هر موجود زنده مى باشد که خداوند چشیدن طعم آن را به عنوان یک قانون کلّى بیان نموده، مى فرماید«کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ»؛ «همه کس چشنده مرگ است

این آیه دلالت بر عمومیّت سخن حق تعالى دارد و اینکه هر صاحب نفسى ناچار و ناگزیر است از چشیدن طعم مرگ، و تفاوتى نمى کند که این موجود حیوان باشد یا گیاه و یا فرشته؛ پس هر موجود زنده اى به ناچار خواهد مرد. مگر خداوند تعالى که او زنده است و نمى میرد و او اوّل و آخر تمام اشیاء است. «کُلُّ مَنْ عَلَیْهَا فَانٍ * وَ یَبْقَى وَجْهُ رَبِّـکَ »؛ «هر کس که بر زمین موجود است در معرض فنا است و پاینده است ذات پروردگار تو

مرگ حقیقتى است که هر روز به طور آشکار آن را مشاهده مى کنیم و یا چیزى در رابطه با آن مى شنویم؛ امّا انسانى که علاقمند به زندگى دنیایى است و به بازیهاى دنیایى سرگرم شده و گمان مى کند که مرگ، نابودى است و زندگى بعد از آن هرگز معنایى ندارد، از یاد مرگ مى ترسد و از نشانه هاى آن فرار مى کند؛ در حالى که خداوند چنین انسانهایى را مورد خطاب خویش قرار داده، مى فرماید: «أَیْنَمَا تَکُونُوا یُدْرِککُّمُ الْمَوْتُ وَلَوْ کُنتُمْ فِى بُرُوجٍ مُّشَیَّدَةٍ»؛ «هر کجا باشید، مرگ شما را فرا مى گیرد؛ اگر چه در کاخهاى بسیار محکم باشید

ادامه مطلب ...

علی(ع) امام عدالت

حضرت على (ع) از آغاز مردم را به عدالت خواهى دعوت کرد و تا آخر هم چنان پایدار بود و در تمام مراحل عدالت را رعایت مى کرد.

عدم استفاده شخصی از بیت المال



علی (ع) به فرماندهی یک سپاه از یارانش از یمن بر می گشت و حله های یمنی مرا داشت که متعلق به بیت المال بود نه خودش نه خودش یکی از آن حله ها را پوشید نه به یکی از سپاهیانش اجازه داد در آنها تصرف کند یکی دو منزل نزدیک مکه (آنوقت رسول خدا برای حج به مکه آمده بود) و برای گزارش زود تر به حضور رسید و سپس برگشت که با همراهانش وارد مکه شوند. وقتی که به محل سربازان رسید، دید آنها حله ها را در آورده اند و پوشیده اند.


علی (ع) بدون هیچ ملاحظه و رودربایستی و مصلحت اندیشی سیاسی، همه را از تن آنها کند و جای اول گذاشت. سربازان ناراحت شدند. وقتی که به حضور رسول خدا رسیدند یکی از چیزهایی که رسول خدا از آنها پرسید این بود که: از رفتار فرمانده تان راضی هستید؟ گفتند: بلی، اما... و قصه ی حله را به عرض رساندند.

این جا بود که رسول خدا(ص) جمله تاریخی را در باره ی علی(ع) فرمود

«او خشن ترین فرد است در ذات خدا»

یعنی علی آنجا که پای امر الهی برسد، از هرگونه مصانعه و ملاحضه کاری به دور است. مصانعه و مصانعه دوستی نوعی ضعف و زبونی است و نقطه مقابل خشونت اصولی است که نوعی شجاعت و قوت است.


علی (ع) افراد فرصت طلب را سرکار نگذاشت

طلحه و زبیر خدمت على (ع) عرض کردند با تو بعیت کردیم که ما را بر دیگران برترى دهى در کارها با ما مشورت نمائى و در عطا مزیت قائل شوى، با این همه خدمت که در راه اسلام کردیم تو بین ما و سایرین فرقى نمى گذاری. ما از تو حمایت کردیم ولى اکنون مالک اشتر و حکیم بن جبله را به ولایت مى گمارى باید ولایت بصره و کوفه را بما بدهى و الا ما نمى توانیم به همکارى خودمان ادامه دهیم. على (ع) فرمود: قبل از شما گروه دیگرى هم براى اسلام کوشش کردند ولى براى خدا کردند جزا هم از خدا مى گیرند. از خدا بترسید و فساد نکنید.

رشوه

به یکى از عمالش که رشوه گرفته بود فرمود: از خدا بترس و حق مردم را بازده، اگر بر تو تمکن یافتم وظیفه ام را نسبت به تو انجام مى دهم و با این شمشیر ترا به دوزخ مى فرستم .

عدم سوء استفاده شخصى از بیت المال

هارون بن عنزه از پدرش نقل کرده که در قصر خورنق در کوفه بر على وارد شدم، زمستان بود و قطیفه کهنه اى پوشیده بود و از سرما مى لرزید گفتم یا امیر المؤمنین تو هم در بیت المال سهمى دارى چرا با خودت چنین مى کنى؟ فرمود بخدا سوگند از مال شما چیزى نمى گیرم و این قطیفه را از مدینه از اموال شخصى آورده ام. خوراکش از غله تهیه مى شد. با کمال سادگى همانند فقیرترین مردم زندگى مى کرد.

رعایت عدالت در خویشان

عقیل برادرش عرض کرد فقیرم و بچه هایم گرسنه و برهنه اند و سهمى که به من مى دهى کافى نیست سهم مرا از بیت المال زیادتر کن فرمود بیت المال مال من نیست که به شما زیادتر بدهم. صبر کن موقع تقسیم حقوق من حقوق خودم را به تو مى دهم ـ عرض کرد ناچار مى شوم به جاى دیگر پناه ببرم ـ و رفت نزد معاویه در جلسه اول صد هزار درهم به او داد.

عبدالله بن جعفر به على عرض کرد پولى به من بده فرمود: ندارم، عرض کرد بیت المال در اختیار شما است. فرمود مال من نیست اجازه بده تا حیوان سوارى خودم را بفروشم.

تساوى در قانون حتى درباره خودش

زره خودش را در دست یک نفر مسیحى دید ـ او را پیش شریح قاضى برد و فرمود: این زره مال من بوده نه آن را فروخته ام و نه بخشیده ام. مرد مسیحى گفت زره مال خودم مى باشد. شریح گفت: زره دست این مرد و در تصرف اوست یا على آیا شاهد و بینه دارى که زره مال تو مى باشد . فرمود ندارم. شریح گفت: پس زره مال این مرد مى باشد. مرد مسیحى از این حکم تعجب کرد زره را برداشت و رفت على هم تسلیم حکم دادگاه شد. مرد مسیحى از جلسه بیرون رفت و برگشت و گفت: شهادت مى دهم که این حکم از احکام پیامبران است که امیرالمؤمنین باشد و با یک فرد عادی براى قضاوت نزد قاضى برود و قاضى هم به نفع فرد عادی و به زیان امیر خود قضاوت کند. یا على زره مال تو است و من دورغ گفتم و اشهد ان لا اله الا الله و ان محمدا رسول الله. مسلمان شد و در جنگ نهروان در لشگریان على شهید شد.

عدم کوتاهى در اجراى عدالت و تسلیم مقدس نماها شدن

در جنگ نهروان با خوارج جنگید ـ آنها دوازده هزار نفر بودند هشت هزار آنها تسلیم شدند و در حدود چهار هزار نفر کشته شدند خوارج هم مقدس و ظاهر الصلاح و اهل نماز و روزه بودند. و جنگ با چنین افرادى کار بسیار دشوارى بود. و جز على از دیگرى ساخته نبود . و خودش مى فرمود: آن من بودم که توانستم این فتنه را خاموش نمایم.

اینها همان افرادى بودند که وقتى معاویه دستور داد قرآنها را بر سر نیزه کنند و على فرمود دروغ مى گویند با آنها بجنگید گفتند با قرآن بجنگیم؟! ما براى دفاع از قرآن به جنگ آمده ایم. و على ناچار شد جنگ را متوقف سازد و حکمیت را بپذیرد. و بعد همین ها بر على شوریدند که چرا حکمیت را پذیرفتى و باید توبه کنى. و در نماز به او اقتدا نمى کردند و مى گفتند کافر شدى مادام که اعلان جنگ نکردند على با آنها کارى نداشت. اما وقتى طغیان کردند و دست به غارتگرى و آشوب زدند على هم در برابر آنها ایستاد.

خوارج مردمى عابد و متنسک و تنگ نظر بودند، شبها عبادت و روزها غالبا روزه بودند. پیشانیها از کثرت عبادت پینه کرده بود به احکام ظاهرى اسلام سخت پایبند بودند ـ به عقیده خود سخت مقید بودند ـ جاهل و نادان بودند و کج فهم ـ به عنوان امر به معروف و نهى از منکر قیام کردند ـ جاهل بودند و آیه ان الحکم الا لله را بد تفسیر مى کردند و به تفسیر امام و رهبر گوش نمى دادند.

ارسطو:عدالت جزوی از فضیلت نبود بلکه همه فضیلتها بود و جور که ضد آن است جزوی از رذالت نبود بلکه همه رذالت ها بود.

ولایت و امامت به مناسبت میلاد امام علی(ع)

ولایت فقیه پرتوى از ولایت امام زمان (علیه السلام)، و ولایت امام زمان(علیه السلام) پرتوى از ولایت پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)، و ولایت پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) پرتوى از ولایت اللّه جلّ و علا است.

از دیدگاه مکتب توحید، مالک همه چیز و همه کس خداست و همچنین مالکیت مطلقه او منشأ حاکمیّت مطلقه اوست. از این رو بنابر اعتقاد موحّدان، هر حکومتى باید از حکومت اللّه سر چشمه گیرد و بر اساس اراده و اجازه او تشکیل شود.



آن زمان که خداوند پیامبرانش را براى هدایت انسانها فرستاد، حقّ زمامدارى آنان را نیز امضا فرمود و همگان را به تبعیّت و فرمانبرى آنان در همه زمینه ها دعوت نمود.

در باره پیامبر گرامى اسلام فرمود: «فلا و ربک لایؤمنون حتّى یحکّموک فیما شجر بینهم، ثم لایجدوا فى انفسهم حرجاً ممّا قضیت و یسلّموا تسلیماً».

«قسم به پروردگار تو! این مردم مؤمن واقعى نخواهند بود، مگر آنکه حکومت و داورى تو را در همه موارد مورد اختلاف خویش بپذیرند، سپس نسبت به رأى و قضاوت تو ـ حتّى اگر مخالف منافع آنان باشد ـ کاملا تسلیم باشند و حتّى در درون دل خویش، هیچگونه نارضایتى و ناراحتى احساس نکنند».

و نیز در همین باره فرمود: «النبى اولى بالمؤمنین من أنفسهم».

« در رعایت مصالح فردى و اجتماعى ایمان آوردگان ـ ولایت پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)بر جان و مال آنان بالاتر و بیشتر از ولایت خود آنان است».

بدیهى است که این ولایت با رحلت پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) پایان نمىپذیرد. و حفظ حدود اسلام و استقرار نظام مسلمین که حکمت امضاى چنین ولایتى براى آن حضرت(صلى الله علیه وآله وسلم)، بود پس از او نیز استمرار مى یابد. و بدین طریق ائمه بزرگوارى که وارثان تمام شئون پیامبر ـ غیر از نبوّت ـ مى باشند عهده دار این ولایت و حاکمیت به حساب مى آیند.

امام رضا(علیه السلام)مى فرمایند: «إنّ الامامة خلافة اللّه و خلافة رسوله(صلى الله علیه وآله وسلم) و مقام امیرالمؤمنین (علیه السلام) و خلافة الحسن و الحسین(علیهما السلام). إن الامام زمام الدین و نظام المسلمین و صلاح الدنیا و عزّ المؤمنین، الامام أسّ الاسلام النامى و فرعه السامى. باالامام تمام الصلوة و الزکوة و الصّیام و الحج و الجهاد و توفیر الفیىء و الصدقات و امضاء الحدود و الاحکام و منع الثغور و الاطراف».

«براستى امامت، خلافت از خدا و خلافت رسولخدا (صلى الله علیه وآله وسلم) و مقام امیرالمؤمنین (علیه السلام) و خلافت حسن و حسین (علیهما السلام) است. براستى امامت، زمام دین و نظام مسلمین وصلاح دنیا و عزّت مؤمنان است.



امام، بنیاد رشد کننده اسلام و شعبه والاى آن است. به وسیله امام است که نماز و زکات و روزه و حج و جهاد شکل مىگیرند و کمال مىیابند و خراج و صدقات فزونى مىپذیرند و حدود و احکام الهى اجراء مىشوند و مرزها و جوانب مملکت اسلامى محفوظ مىمانند».

در این دوران، امام زمان حضرت مهدى (علیه السلام) که از جانب خدا و به تبعیّت از پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) دارنده همه شئونات مذکور است، در پس پرده غیبت بسر مىبرد و از سوى دیگر تردیدى نیست که باغیبت آن بزرگوار، خداوند حکیم، پیروان او و امّت بزرگ اسلام را بىسرپرست و بلاتکلیف نمىپسندد.

پس یا باید پذیرفت که خداوند امر تعیین حاکم و ولىّ امر را مطلقاً بر عهده خود مردم وا نهاده است که ممکن نیست. چون شرایط غیبت، حکمتهاى جعل حاکم و ولىّ امر الهى را تغییر نداده بلکه آن را ضرورىتر مىسازد، و خدایى که در دوران حضور پیامبر (صلى الله علیه وآله وسلم) و امام (علیه السلام) مردم را بى رهبر و سرپرست نپسندیده، وا نهادگى آنان را در زمان غیبت امضا نمى فرماید.

و یا باید قبول کرد، که در دوران غیبت نیز، اشخاصى با بهرهگیرى از ولایت الهى و حق حاکمیت پیامبر و امام، در چهار چوبه کلمات راهگشا و فرمایشات مسئولیت بخش خود آن بزرگواران، حق ولایت و وظیفه سرپرستى مسلمین را بر عهده دارند.

اسحاق بن یعقوب از امام زمان (علیه السلام) طى نامهاى مىپرسد که به هنگام غیبت شما در حوادثى که روى مىدهد به چه کسى مراجعه کنیم؟ فرمود:

«اما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها إلى رواة حدیثنا فانّهم حجّتى علیکم و انا حجّة اللّه.»

«در حوادث و رویدادهایى که برایتان پیش مى آید به راویان حدیث ما مراجعه کنید که آنها حجت من بر شما هستند و من حجت خدایم».

امام حسن عسکرى(علیه السلام) فرمودند: «فامّا من کان من الفقهاء صائناً لنفسه حافظاً لدینه مخالفاً لهواه مطیعاً لأمر مولاه، فللعوام أن یقلّدوه.»

«هر فقیهى که نگهدارنده نفس ـ از انحرافات و لغزشها ـ و حفظ کننده دین و مخالف با هواهاى نفسانى و مطیع امر مولاى خویش باشد، بر عامّه مردم است که تقلید کننده ـ و تابع ـ او باشند».

و امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «ینظر اِنّ من کان منکم ممن روى حدیثنا و نظر فى حلالنا و حرامنا و عرف احکامنا فلیرضوا به حکماً فانّى قد جعلته حاکماً».

«آنان که باهم اختلافى دارند باید بنگرند و یک نفر از بین شما را که راوى حدیث ما و صاحب نظر در حلال و حرام، باشد و احکام ما را بشناسد شناسایى کنند و او را «حَکَم» قرار دهند زیرا من او را حاکم بر شما قرار دادم.

ساده اندیشانه خواهد بود اگر کسى بگوید دائره این «حجّت قرار گرفتن» و «لزوم تبعیت و تقلید» و «جعل حاکمیت» فقط منحصر در اختلافات شخصى دو نزاع کننده یا پارهاى فروع فقهى مىباشد، و امام زمان(علیه السلام) و سایر امامان بزرگوار در این فرمایشات به امر مهم حکومت و راهبرى اجتماع بر اساس قواعد اسلام و قرآن، نظرى نداشته و تشکیل حکومت اسلامى و کیفیت پیاده شدن احکام اجتماعى این دین مبین را، در این احادیث ونظایر آنها، نادیده گرفته و دست فتنه پردازان دوره غیبت را در بازیچه قرار دادن نظام اسلام و مسلمین، کاملا باز قرار دادهاند!!

امام راحل (قدس سره) در مبحث ولایت فقیه از «کتاب البیع» بعد از نقل و بررسى دهها دلیل و روایت معتبر مىفرماید:

از آنچه بیان شد نتیجه مىگیریم که فقهاء از طرف ائمّه (علیهم السلام) در جمیع آنچه در اختیار آنان بوده است، داراى ولایت هستند. مگر دلیلى بر اختصاص امرى خاص به معصوم (علیه السلام)اقامه شود که در آن صورت، این اصل کلى، استثناء مىخورد ... .

ما قبلا گفتیم همه اختیاراتى که در خصوص ولایت وحکومت براى پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) و ائمه(علیهم السلام) معیّن شده است، عیناً براى فقیه نیز معیّن و ثابت است. امّا اگر ولایتى، از جهت دیگر غیر از زمامدارى و حکومت، براى ائمه (سلام اللّه علیهم) معین و دانسته شود، دراین صورت فقهاء ازچنین ولایتى برخوردار نخواهند بود. پس اگر بگوییم امام معصوم(علیه السلام)راجع به طلاق دادن همسر یک مرد یا فروختن و گرفتن مال او ـ گرچه مصلحت عمومى هم اقتضا نکند ـ ولایت دارد، این دیگر در مورد فقیه، صادق نیست و او در این امور ولایت ندارد، و در تمام دلایل که پیشتر راجع به ولایت فقیه گفتیم، دلیلى بر ثبوت این مقام براى فقها وجود ندارد. چنانکه در کلام امام راحل (قدس سره) اشاره شده ولایت فقیه با همه گستردگىاش در حیطه حفظ مصلحت عمومى جامعه اسلامى شکل مىگیرد.

به عبارت دیگر، فقیه جامع الشرایط در هر شرایط زمانى و مکانى و اجتماعى باید راهى رابرگزیند که مکتب و مقرّرات آن بهتر اجرا شود. و به تعبیر فقها، باید «غبطه مسلمین» را رعایت نماید، به این معنا که در همه امور باید آنچه را که بیشتر به صلاح اسلام و مصلحت مسلمین است اختیار کند.

از همین دیدگاه است که در حکومت اسلامى دوران غیبت، تشکیل قواى سهگانه قانونگذارى، قضایى، اجرایى و نهادهاى نظارتى از طرف فقیه ضرورت مىیابد وبا همه اختیاراتى که ولىّ فقیه در اداره اجتماع دارد، باز هم مراجعه به آراى مردم در امورى چون تعیین رئیس جمهور و نوّاب مجلس و غیره معنا پیدا میکند.

منبع:id=75؟http://www.jamkaran.info/Page_View.aspx

ماه رجب را از دست ندهیم

ماه رجب، هفتمین ماه از ماههای قمری و ماهی بسیار شریف و از ماههای حرام است. رجب نام نهری است در بهشت که از عسل شیرین تر و از شیر سفیدتر، هرکس در این ماه روزه دارد، از آن نهر آب می نوشد، بر ماه رجب، رجب الأصب، یعنی ماه ریزش رحمت خداوند بر مردم، می گویند.



پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: ماه رجب برای امت من، «ماه استغفار» می باشد؛ رجب ماه خدا و ماه شعبان ماه من و ماه رمضان ماه امت من است، کسی که یک روز از ماه رجب روزه گیرد، مستوجب خشنودی خداوند گردد و غضب الهی از او دور گردد و دری از درهای جهنم به روی او بسته شود.

در حدیث دیگری آمده است که هرکس سه روز آن را روزه دارد، بهشت بر او واجب گردد.

در ماه رجب ادعیه و دعاهای خاص و اعمال مخصوصی وارد است که از مهمترین آن «اعمال ایام البیض» (13 تا 15 ماه) و اعمال ام داوود و برنامه اعتکاف می باشد.



این اعمال در کتاب شریف مفاتیح الجنان محدث قمی گردآوری شده است.

حوادث تاریخی و مذهبی بسیاری در ماه رجب روی داده است که در زیر به آن اشاره می نماییم:

مبعث پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله وسلم، میلاد حضرت امام علی علیه السلام در کعبه، ولادت حضرت امام محمد باقر علیه السلام در سال 57 هجری و امام محمد تقی علیه السلام در سال 195، وفات ابوطالب در سال دهم هجرت، وفات ابراهیم فرزند پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و سلم در سال دهم هجرت، رحلت حضرت زینب (بنا به نقلی) و درگذشت ابن سکیت، مدافع ولایت در سال 244 قمرى، شهادت امام موسی بن جعفر علیه السلام در سال 182 و شهادت امام علی النقی علیه السلام در سال 254.

منبع: http://www.hawzah.net

رجب ماه شرافت و کرامت انسان

رجب چیست؟

سه ماه رجب، شعبان و رمضان شرافت زیادی دارند و در فضیلت آنها روایات بسیاری وارد شده است. ماه رجب، هفتمین ماه قمری است.

ماه مبارک رجب،ماهِ نزول رحمت الهى و ماهِ مولودِ کعبه است.پیامبر اکرم(ص) فرمودند:

«ماه رجب برای امت من "ماه استغفار" است. ماه رجب ماه بزرگ خدا است و ماهى در حرمت و فضیلت به آن نمى‌رسد و جنگیدن با کافران در این ماه حرام است. رجب، ماه خدا و شعبان، ماه من و رمضان، ماه امت من است. کسی که یک روز از ماه رجب را روزه گیرد، مستوجب خشنودی خداوند گردد، غضب الهی از او دور می‌گردد و دری از درهای جهنم به روی او بسته می‌شود.»

به ماه رجب، "رجب الأصب"، یعنی ماه ریزش رحمت خداوند بر مردم نیز می‌گویند.



در روایت از معصوم(ع) است که: «رجب، نام نهری است در بهشت که از عسل شیرین‌تر و از شیر سفیدتر است و هر کس در این ماه روزه بگیرد، از آب آن نهر می‏نوشد». در حدیث دیگری آمده است که: «هر کس سه روز آن را روزه دارد بهشت بر او واجب گردد.»

ابن عباس می ‏گوید:«هرگاه ماه رجب فرا می رسید،رسول الله(ص)به مسلمانان دستور گِردهمآیى میداد و عظمت این ماه رابه آنان، تذکّر میداد.»

 

رویدادهای ماه رجب

حوادث تاریخی و مذهبی بسیاری در ماه رجب روی داده است که در زیر به آن اشاره می‌شود:

1-روز اول: ولادت حضرت امام محمد باقر علیه السلام در سال 57 هـ.ق ؛

2-روز سوم: شهادت امام علی النقی (هادی) علیه السلام در سال 254؛

3-اولین شب جمعه: لیلة الرغائب؛

4-روز دهم: ولادت امام محمد تقی (جواد الائمه) علیه السلام در سال 195؛

5-روز سیزدهم: میلاد امیرالمؤمنین علی (ع) در کعبه؛

6-روز هجدهم: وفات ابراهیم فرزند پیامبر اکرم (ص) در سال دهم هجری؛

7-روز بیست و پنجم: شهادت امام موسی بن جعفر علیه السلام در سال 182؛

8- روز بیست و هفتم: مبعث پیامبر گرامی (ص)؛

اعمال ماه رجب

ماه رجب، از جمله ایام مورد عنایات خداوند متعال است که در فضیلت آنها روایات بسیاری وارد شده است


وجود روایات و احادیث بسیار در بیان عظمت و شرافت ماه مبارک رجب، آن را جزو ایام خاص برای انجام اعمال و عبادات مخصوص

به خود قرار داده است.

 1 ـ روزه گرفتن

امام صادق (ع) فرمود:«وقتى که حضرت نوح علیه‏السلام سوار بر کشتى شد، اوّلین روز از ماهِ رجب بود، به همراهانش دستور داد که این روز را روزه بگیرند و سپس فرمود: روزه‏ى این روز تا سال آینده، روزه‏گیر را از آتش دور مى‏کند و فردى که هفت روز از این ماه را روزه بگیرد درهاى عذاب به روى او بسته می‏شود.»

و پیامبر اکرم صل ‏الله‏ علیه‏ و‏آله درباره‏ى روزه‏ى این ماه فرموده است: «آن که یک روز این ماه را روزه بدارد، از ناراحتى قیامت ایمن خواهد بود.»

از حضرت موسى بن جعفر (علیهماالسلام) روایت شده است که: «هر کس یک روز از ماه رجب را روزه بگیرد، آتش جهنم یک سال، از او دور شود و هر کس سه روز از آن را روزه بگیرد بهشت بر او واجب می‌گردد» و همچنین فرمود که: «رجب نام نهرى است در بهشت که از شیر سفیدتر و از عسل شیرین‌تر است. هر کس یک روز از رجب را روزه بگیرد، البته از آن نهر بیاشامد».

خوب است سه روز از این ماه را که پنجشنبه و جمعه و شنبه باشد روزه گرفته شود. زیرا که روایت شده هر کس در یکى از ماه‌هاى حرام، این سه روز را روزه بدارد حق تعالى براى او ثواب نهصد سال عبادت بنویسد.

علامه‏ ى مجلسى در مورد ثواب روزه‏ى ایام ماه رجب و به تعدادِ روزهایى که مؤمنین در این ماه روزه مى‏گیرند، ثمراتِ قابل توجّهى را برشمرده است که بیان آن‏ها مفصل است.

از سالم روایت شده است که گفت: در اواخر ماه رجب که چند روز از آن مانده بود، خدمت امام صادق(ع) رسیدم. وقتی نظر مبارک آن حضرت بر من افتاد فرمود: «آیا در این ماه روزه گرفته‌اى؟» گفتم: «نه والله اى فرزند رسول خدا». فرمود: «آنقدر ثواب از تو فوت شده است که قدر آن را به غیر از خدا کسى نمى‌داند. بدرستى که این ماهى است که خدا آن را بر ماه‌هاى دیگر فضیلت داده و حرمت آن را عظیم نموده و گرامی داشتن روزه دار را در این ماه بر خود واجب گردانیده است». پس گفتم: «یابن رسول الله اگر در باقیمانده این ماه روزه بدارم آیا به بعضى از ثواب روزه‌داران آن نائل مى‌گردم؟» فرمود: «اى سالم! هر کس یک روز از آخر این ماه را روزه بدارد خدا او را ایمن گرداند از شدت سکرات مرگ و از هول بعد از مرگ و از عذاب قبر و هر کس دو روز از آخر این ماه را روزه بگیرد از صراط به آسانى بگذرد و هر کس سه روز از آخر این ماه را روزه بگیرد ایمن گردد از ترس بزرگ روز قیامت و از شدت‌ها و هول‌هاى آن روز و برات بیزارى از آتش جهنم به او عطا کنند».

2 ـ صدقه دادن

صدقه دادن به مساکین به اندازه‏ى یک مُدْ طعام توسط کسانى که وسعت مالى دارند، کسانى که توانایى مالى ندارند هر مقدار از تسبیحات و اذکار را مى‏توانند بخوانند.



3 ـ دعا خواندن

از جمله خواندن این دعا که حضرت امام صادق (ع) به «معلى بن خنیس» تعلیم داد که بعد از نماز صبح و عشا بخواند: «یا من ارجوه لکلّ خیر و امَن سخطه عند کل شرّ، یامن یعطى الکثیر بالقلیل، یا من یعطى من سأله، یا من یعطى من لم یسئله و من لم یعرفه تحنّنا منه و رحمة اعطنى بمسئلتى ایّاک جمیع خیرالدّنیا و جمیع خیر الآخرة واصرف عنّى بمسئلتى ایّاک جمیع شرّ الدّنیا و شرّ الآخرة فانّه غیر منقوص ما اعطیت و زدنى من فضلک یا کریم یا ذاالجلال و الاکرام، یا ذاالنعماء والجود، یا ذالمنّ و الطَّول، حرّم شیبتى على النّار.»



مستحب است که در تمام ایام ماه رجب دعای ذیل را که از امام زین العابدین(ع) روایت شده خوانده شود: «"یَا مَنْ یَمْلِکُ حَوَائِجَ السَّائِلِینَ وَ یَعْلَمُ ضَمِیرَ الصَّامِتِینَ لِکُلِّ مَسْأَلَةٍ مِنْکَ سَمْعٌ حَاضِرٌ وَ جَوَابٌ عَتِیدٌ اللَّهُمَّ وَ مَوَاعِیدُکَ الصَّادِقَةُ وَ أَیَادِیکَ الْفَاضِلَةُ وَ رَحْمَتُکَ الْوَاسِعَةُ فَأَسْأَلُکَ أَنْ تُصَلِّىَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تَقْضِىَ حَوَائِجى لِلدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ إِنَّکَ عَلَى کُلِّ شَىْ‌ءٍ قَدِیرٌ ».

همچنین دعایی را که از امام صادق(علیه السلام) روایت شده، خوانده شود: «خَابَ الْوَافِدُونَ عَلَى غَیْرِکَ وَ خَسِرَ الْمُتَعَرِّضُونَ إِلا لَکَ وَ ضَاعَ الْمُلِمُّونَ إِلا بِکَ وَ أَجْدَبَ الْمُنْتَجِعُونَ إِلا مَنِ انْتَجَعَ فَضْلَکَ بَابُکَ مَفْتُوحٌ لِلرَّاغِبِینَ وَ خَیْرُکَ مَبْذُولٌ لِلطَّالِبِینَ وَ فَضْلُکَ مُبَاحٌ لِلسَّائِلِینَ وَ نَیْلُکَ مُتَاحٌ لِلْآمِلِینَ وَ رِزْقُکَ مَبْسُوطٌ لِمَنْ عَصَاکَ وَ حِلْمُکَ مُعْتَرِضٌ لِمَنْ نَاوَاکَ عَادَتُکَ الْإِحْسَانُ إِلَى الْمُسِیئِینَ وَ سَبِیلُکَ الْإِبْقَاءُ عَلَى الْمُعْتَدِینَ اللَّهُمَّ فَاهْدِنِى هُدَى الْمُهْتَدِینَ وَ ارْزُقْنِى اجْتِهَادَ الْمُجْتَهِدِینَ وَلا تَجْعَلْنِى مِنَ الْغَافِلِینَ الْمُبْعَدِینَ وَ اغْفِرْ لِى یَوْمَ الدِّینِ».

نیز از امام صادق (ع) روایت شده که در ماه رجب این خوانده شود: «اللَّهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ صَبْرَ الشَّاکِرِینَ لَکَ وَ عَمَلَ الْخَائِفِینَ مِنْکَ وَ یَقِینَ الْعَابِدِینَ لَکَ اللَّهُمَّ أَنْتَ الْعَلِىُّ الْعَظِیمُ وَ أَنَا عَبْدُکَ الْبَائِسُ الْفَقِیرُ أَنْتَ الْغَنِىُّ الْحَمِیدُ وَ أَنَا الْعَبْدُ الذَّلِیلُ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ امْنُنْ بِغِنَاکَ عَلَى فَقْرِى وَ بِحِلْمِکَ عَلَى جَهْلِى وَ بِقُوَّتِکَ عَلَى ضَعْفِى یَا قَوِىُّ یَا عَزِیزُ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْأَوْصِیَاءِ الْمَرْضِیِّینَ وَ اکْفِنِى مَا أَهَمَّنِى مِنْ أَمْرِ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ.»

همچنین است خواندن دعاى مخصوص این ماه، هر روز.

 

 4 ـ زیارت امام حسین علیه السلام

از امام جعفر صادق(ع) روایت شده است که: هر کس امام حسین (ع) را در روز اول رجب زیارت کند، خداوند او را بیامرزد. البته قابل ذکر است که زیارت از راه دور هم مورد قبول است؛ ان شاء الله.


 

 5 ـ زیارت ثامن الحجج حضرت على بن موسى الرضا علیهماالسلام

 

 6 ـ انجام عمره

 

به جای آورن عمل عمره (یا به قول معروف حج عمره) در این ماه بسیار تأکید شده است.

 7 ـ تکرار استغفار و اذکار

 

ــ هزار بار «لا اله الاّ اللّه» ؛ از نبی مکرم (ص) روایت است: کسى که در ماه رجب هزار مرتبه "لا إِلَهَ إِلا اللهُ" بگوید خداوند عز و جل براى او صد هزار حسنه عطا کند و براى او صد شهر در بهشت بنا فرماید.

ــ صد بار «استغفراللّه الذى لا اله الاّ هو وحده لاشریک له و اتوب الیه» ؛ از حضرت رسول اکرم(صلى الله علیه و آله) روایت شده که: هر کس در ماه رجب صد مرتبه بگوید: «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ الَّذِى لا إِلَهَ إِلا هُوَ وَحْدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ وَ أَتُوبُ إِلَیْهِ» و آن را به صدقه ختم فرماید حق تعالى براى او به رحمت و مغفرت و کسى که چهار صد مرتبه بگوید بنویسد براى او اجر صد شهید عطا فرماید.

ــ هزار مرتبه «استغفراللّه ذالجلال والاکرام من جمیع الذّنوب و الآثام» ؛

ــ روایت است کسى که در رجب در صبح هفتاد مرتبه و در شب نیز هفتاد مرتبه بگوید: "أَسْتَغْفِرُ اللهَ وَ أَتُوبُ إِلَیْهِ" و پس از اتمام ذکر، دست‌ها را بلند کند و بگوید: "اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِى وَ تُبْ عَلَىَّ" اگر در ماه رجب بمیرد خدا از او راضى باشد و به برکت ماه رجب، آتش او را مس نکند.

ــ از امام صادق(ع) روایت است که حضرت رسول اکرم(ص) فرمود : «ماه رجب، ماه استغفار امت من است. پس در این ماه بسیار طلب آمرزش کنید که خدا آمرزنده و مهربان است؛ و رجب را "أصب" مى‌گویند زیرا که رحمت خدا در این ماه بر امت من بسیار ریخته مى‌شود پس بسیار بگوئید: أَسْتَغْفِرُ اللهَ وَ أَسْأَلُهُ التَّوْبَةَ.».

ــ ابن بابویه روایت کرده است که اگر شخصی قادر بر آن نباشد هر روز صد مرتبه این تسبیحات را بخواند تا ثواب روزه آن را دریابد: سُبْحَانَ الإله ِ الْجَلِیل ؛ سُبْحَانَ مَنْ لا یَنْبَغِى التَّسْبِیحُ إِلا لَهُ سُبْحَانَ الْأَعَزِّ الْأَکْرَمِ سُبْحَانَ مَنْ لَبِسَ الْعِزََّ وَ هُوَ لَهُ أَهْلٌ .

 

 8 ـ نماز

ــ در هر شب ماه رجب، دو رکعت نماز بدین ترتیب خوانده شود:

الف) در هر رکعت بعد از حمد، سه مرتبه سوره‏ ى کافرون و یک مرتبه سوره‏ ى اخلاص.

ب) پس از نماز این دعا خوانده شود: «لا اله الاّ اللّه وحده لاشریک له، لهُ الملک و له الحمد، یحیى و یمیت و هو حىّ لایموت بیده الخیر و هو على کل شى‏ءٍ قدیر و الیه المصیر ولاحول ولا قوّة الاّ باللّه العلى العظیم. اللّهمّ صلّ على محمد النبىّ الاُمىّ و آله» و سپس حاجت خود را از خداى سبحان طلب کند.».

ــ سید بن طاووس از حضرت رسول اکرم(ص) روایت کرده که: هر کس در روز جمعه ماه رجب، مابین نماز ظهر و عصر، چهار رکعت نماز بگزارد و در هر رکعت حمد یک مرتبه و آیة الکرسى هفت مرتبه و قل هو الله أحد پنج مرتبه بخواند، و  سپس ده مرتبه بگوید: «أَسْتَغْفِرُ اللهَ الَّذِى لا إِلَهَ إِلا هُوَ وَ أَسْأَلُهُ التَّوْبَةَ» حق تعالى براى او از روزى که این نماز را گزارده تا روزى که بمیرد هر روز هزار حسنه به او عطا فرماید، و او را به هر آیه‌ای که خوانده شهرى در بهشت از یاقوت سرخ و به هر حرفى قصرى در بهشت از دُرّ سفید دهد و تزویج فرماید او را حورالعین و از او راضى شود.

ــ از حضرت رسول اکرم(ص) روایت شده است که: هر کس در یک شب از شب‌هاى ماه رجب ده رکعت نماز به این نحو که در هر رکعت حمد و قل یا ایها الکافرون یک مرتبه و توحید سه مرتبه بخواند، خداوند گناهان او را می‌آمرزد.

 

 9 ـ عمل لیلة الرغائب

اولین شب جمعه‏ ى ماه مبارک رجب(لیلة الرَغائب)نامیده شده است که فضائل بسیارى براى این شب برشمرده‏اند و دستور مخصوص این عمل، چنین است:



روز پنجشنبه را روزه بگیرد. بین نماز مغرب و عشا دوازده رکعت نماز دو رکعتى بدین ترتیب بخواند:

الفـدر هر رکعت بعد از حمد، سه مرتبه سوره‏ى قدر و دوازده مرتبه سوره‏ى اخلاص.

ب ـ بعد از هر نماز بگوید: «اللّهم صلّ على محمد النبّى الاُمّى و على آله».

ج ـ آن گاه سجده کند و 70 مرتبه بگوید:«سبّوحٌ، قُدّوسٌ،رب الملائکة والرّوح»سپس از سجده برخیزد و بگوید:«ربّ اغفر وارحم و تجاوزعمّا تعلم انّک انت العلى العظیم».

د ـ باردیگر به سجده رود و 70 بار بگوید: «سبّوح، قدّوس، ربُّ الملائکة والروح» و درپایان حوائج خود را درخواست کند.

 

10 ـ خواندن سوره توحید

سید بن طاووس در اقبال از حضرت رسول اکرم(ص) فضیلت بسیاری براى خواندن سوره قل هو الله أحد نقل کرده است که ده هزار مرتبه یا هزار مرتبه یا صد مرتبه در این ماه تلاوت شود. و نیز روایت کرده که هر کس در روز جمعه ماه رجب صد مرتبه سوره قل هو الله أحد را بخواند براى او در قیامت نورى شود که او را به بهشت بکشاند.

ارجاع

برای شب اول این ماه عزیز و نیز شب ها و روزهای آن نیز اعمال دیگری برشمرده اند که مخاطبین ارجمند را به کتب مرتبط (از جمله مفاتیح الجنان) ارجاع می‏دهیم.

منبع: http://www.fetrat.com

ماه شب تار بی قراران

کسی که  ماه  شب تار  بی قراران  شد

انیس جان و  شــفابخش قلب یاران شد

نفوذ چشم و پیامش به جان اثر می کرد

همان  که  دلبر و  دلدار رهسپاران  شد

نه قلب پیر و جــوان پر شد  از محبت او

صمیم   قلب   مصفای   نو نهالان   شد

به سردی دی و بهمن که  ناله یخ میزد

صفای  آمــدنش   گرمی   بهـاران   شد

وجود مـردم  ایران  ز  دوریش  غمـــناک   

حبیب اهل دل  و  پیــر  این جماران شد

در آن زمان که ستم  پرده ســیاهی بود  

امید  بخش    قلوب   امیـــد واران   شد

چنان که روز ورودش بهـشت زهــرا رفت

گل  همیشه  بهاری  به  لاله زاران  شد

خوشا صفای زمانی که  ماه  بهمن  بود

تو  آمـــدی   و  دل  انقلاب  خندان  شد

«حمید»  اگـر چه نبــودی به دیدنت لایق 

ولی به  غمزه چشمت زجان نثاران شد

 حمیدرضا فاطمی - 12 بهمن 85

 

قرآن من شرمنده ام

قرآن !

من شرمنده تو ام اگر از تو آواز مرگی ساخته ام که هر وقت در کوچه مان آوازت بلند می شود همه از هم می پرسند " چه کس مرده است؟ "

چه غفلت بزرگی که می پنداریم خدا تو را برای مردگان ما نازل کرده است.



قرآن !

من شرمنده تو ام اگر ترا از یک نسخه عملی به یک افسانه موزه نشین مبدل کرده ام .

یکی ذوق می کند که تو را بر روی برنج نوشته ،‌ یکی ذوق میکند که تو را فرش کرده ، ‌یکی ذوق می کند که تو را با طلا نوشته ، ‌یکی به خود می بالد که تو را در کوچک ترین قطع ممکن منتشر کرده و …  آیا واقعا خدا تو را فرستاده تا موزه سازی کنیم ؟

قرآن!

من شرمنده تو ام اگر حتی آنان که تو را می خوانند و تو را می شنوند ،‌ آن چنان به پایت می نشینند که خلایق به پای موسیقی های روزمره می نشینند .. اگر چند آیه از تو را به یک نفس بخوانند مستمعین فریاد می زنند ” احسنت …! ” گویی مسابقه نفس است . . .

قرآن !‌

من شرمنده تو ام اگر به یک فستیوال مبدل شده ای حفظ کردن تو با شماره صفحه ، ‌خواندن تو از آخر به اول ،‌ یک معرفت است یا یک رکورد گیری؟ ای کاش آنان که تو را حفظ کرده اند ، ‌حفظ کنی ، تا این چنین تو را اسباب مسابقات هوش نکنند .

خوشا به حال هر کسی که دلش رحلی است برای تو .

آنان که وقتی تو را می خوانند چنان حظ می کنند ،‌ گویی که قرآن همین الان به ایشان نازل شده است. آنچه ما با قرآن کرده ایم تنها بخشی از اسلام است که به صلیب جهالت کشیدیم.

 

با تشکر از دانشجوی عزیزم کیانوش غلامیان که هم اکنون مشغول فعالیت در عسلویه است.

اعتماد به خدا

غروب یک روز بارانی زنگ تلفن به صدا در آمد.

زن گوشی را برداشت. آن طرف خط پرستار دخترش با ناراحتی خبر تب و لرز شدید دختر کوچکش را به او داد.

زن تلفن را قطع کرد و با عجله به سمت پارکینگ دوید،

ماشین را روشن کرد و به نزدیک ترین داروخانه رفت تا داروهای دختر کوچکش را بگیرد.

وقتی از داروخانه بیرون آمد، متوجه شد به خاطر عجله ای که داشته کلید را داخل ماشین جا گذاشته است.

زن پریشان با تلفن همراهش با خانه تماس گرفت. پرستار به او گفت که حال دخترش هر لحظه بدتر می شود. او جریان کلید اتومبیل را برای پرستار گفت. پرستار به او گفت که سعی کند با سنجاق سر در اتوموبیل را باز کند.

زن سریع سنجاق سرش را باز کرد، نگاهی به در انداخت و با ناراحتی گفت: ولی من که بلد نیستم از این استفاده کنم.

هوا داشت تاریک می شد و باران شدت گرفته بود. زن با وجود نا امیدی زانو زد و گفت: خدایا کمکم کن!

در همین لحظه مردی ژولیده با لباسهای کهنه به سویش آمد. زن یک لحظه با دیدن قیافه  مرد ترسید و با خودش گفت: خدای بزرگ، من از تو کمک خواستم آنوقت این مرد…!

زبان زن از ترس بند آمده بود، مرد به او نزدیک شد و گفت: خانم، مشکلی پیش آمده؟

زن جواب داد: بله، دخترم خیلی مریض است و من باید هرچه سریع تر به خانه برسم ولی کلید را داخل ماشین جا گذاشته ام و نمی توانم درش را باز کنم.

مرد از او پرسید که آیا سنجاق سر همراه دارد؟ و زن فورا سنجاق سرش را به او داد و مرد در عرض چند ثانیه در اتومبیل را باز کرد!

زن بار دیگر زانو زد و با صدای بلند گفت: خدایا متشکرم!

سپس رو به مرد کرد و گفت: آقا متشکرم، شما مرد شریفی هستید!

مرد سرش را برگرداند و گفت: نه خانم، من مرد شریفی نیستم. من یک دزد اتومبیل بودم و همین امروز از زندان آزاد شده ام!!!

خدا برای کمک به زن یک دزد فرستاده بود، آن هم یک دزد حرفه ای!

زن آدرس شرکتش را به مرد داد و از او خواست که فردای آن روز حتما به دیدنش برود

فردای آن روز وقتی مرد ژولیده وارد دفتر رئیس شرکت شد، فکرش را هم نمی کرد که روزی به عنوان راننده مخصوص در آن شرکت بزرگ استخدام شود . . .

منبع: http://www.shabederaz.blogsky.com

اعتماد به خدا

اگر خدا تو را به سوی پرتگاهی برد ،

به او اعتماد کن ،

زیرا یا از پشت تورا می گیرد و یا پرواز کردن را به تو می آموزد ...

"دکتر شریعتی"

 ***

تصمیمات خدا مرموزند،اما همواره به نفع ما هستند ...

 

یک لحظه بی هیاهو دل را طلب ز او کن

جز او مخواه از او او را طلب ز او کن

این نامه ی سیه را با سوز دل بسوزان

این رنگ تیرگی را با اشک شستشو کن

گمگشته ی تو درتوست خود را مزن به  کوری

بگشای چشم و او را در خویش جستجو کن

یک عمر در بر یار با غیر او نشستی

یک شب ز غیر بگذر با یار گفتگو کن

همچون نسیم تا کی آواره کو به کویی

آیینه باش خود را با یار روبرو کن...

منبع: http://dar-jostejooye-khoda.blogfa.com 

دلایل عقلی بر ولایت فقیه

حیات اجتماعی انسان و نیز کمال فردی و معنوی او، از سویی نیازمند قانون الهی در ابعاد فردی و اجتماعی است که مصون و محفوظ از ضعف و نقص و خطا و نسیان است و از سوی دیگر، نیازمند حکومتی دینی و حاکمی عالم و عادل است برای تحقق و اجرای آن قانون کامل. حیات انسانی در بعد فردی و اجتماعی اش، بدون این دو و یا با یکی از این دو، متحقق نمی شود و فقدان آن دو، در بعد اجتماعی، سبب هرج و مرج و فساد و تباهی جامعه می شود که هیچ انسان خردمندی به آن رضا نمی دهد.

این برهان که دلیلی عقلی است و مختص به زمین یا زمان خاصی نیست، هم شامل زمان انبیاء (علیهم السلام) می شود که نتیجه اش ضرورت نبوت است، و هم شامل زمان پس از نبوت رسول خاتم صلی الله علیه و آله و سلم است که ضرورت امامت را نتیجه می دهد، و هم ناظر به عصر غیبت امام معصوم است که حاصلش، ضرورت ولایت فقیه می باشد.

تفاوت نتیجه این برهان در این سه عصر، آن است که پس از رسالت ختمیه رسول اکرم، حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم، آمدن قانونی جدید از سوی خداوند ناممکن است; زیرا هر آنچه که در سعادت انسان تا هنگام قیامت; از عقاید و اخلاق و احکام نقش دارد، به دست اعجاز، در کتاب بی پایان قرآن نگاشته شده است و از اینرو، یک نیاز بشر که همان نیاز به قانون الهی است، برای همیشه برآورده گشته است و آنچه مهم می باشد، تحقق بخشیدن به این قانون در حیات فردی و اجتماعی و اجرای احکام دینی است.

در عصر امامت، علاوه بر تبیین قرآن کریم و سنت و دفاع از حریم مکتب، اجرای احکام اسلامی نیز به قدر ممکن و میسور و تحمل و خواست جامعه، توسط امامان معصوم (علیهم السلام) صورت می گرفت و اکنون سخن در این است که در عصر غیبت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نیز انسان و جامعه انسانی، نیازمند اجرای آن قانون جاوید است. زیرا بدون اجرای قانون الهی، همان مشکل و بی نظمی و هرج و مرج و ظلم و ستم و فساد و تباهی انسان ها پیش خواهد آمد و بی شک، خدای سبحان در عصر غیبت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، انسان و جامعه را به حال خود رها نساخته و برای هدایت انسان ها، ولایت جامعه بشری را به دست کسانی سپرده است.

کسی که در عصر غیبت ولایت را از سوی خداوند بر عهده دارد، باید دارای سه ویژگی ضروری باشد که این سه خصوصیت، از ویژگی های پیامبران و امامان سرچشمه می گیرد و پرتویی از صفات متعالی آنان است. ویژگی اول، شناخت قانون الهی بود; زیرا تا قانونی شناخته نشود، اجرایش ناممکن است. ویژگی دوم، استعداد و توانایی تشکیل حکومت برای تحقق دادن به قوانین فردی و اجتماعی اسلام و ویژگی سوم، امانتداری و عدالت در اجرای دستورهای اسلام و رعایت حقوق انسانی و دینی افراد جامعه. به دلیل همین سه ویژگی ضروری است که گفته می شود نیابت امام عصر (عج) و ولایت جامعه در عصر غیبت از سوی خداوند، بر عهده فقیهان جامع شرایط (سه شرط مذکور) می باشد.

سلسله جلیله انبیاء (علیهم السلام) به نصاب نهایی خود رسیده و با انتصاب حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله و سلم از سوی خدای سبحان، محال است که کسی به مقام شامخ نبوت راه یابد; چنانکه سلسله شریفه امامان (علیهم السلام) نیز به نصاب نهایی خود بالغ شده و با انتصاب حضرت بقیة الله (ارواح من سواه فداه)، ممکن نیست که احدی به مقام والای امامت معصوم راه یابد. لیکن برهان عقلی بر ضرورت زعیم و رهبر برای جامعه، امری ضروری و دائمی است و هر کس در زمان غیبت، مسؤولیت اداره امور مسلیمن را داشته باشد، باید به عنوان نیابت از طرف ولی عصر (علیه السلام) باشد. زیرا آن حضرت، امام موجود و زنده است که تنها حجت خدا می باشد و همان گونه که در عصر ظهور امامان گذشته، در خارج از اقلیم خاص آنان، نائبانی از طرف ایشان منصوب می شدند، در عصر غیبت ولی عصر (علیه السلام) نیز چنین است و نیابت غیرمعصوم از معصوم، امری ممکن است. زیرا امام معصوم دارای شؤون فراوانی است که اگر چه برخی از آن شؤون مانند مقام شامخ ختم ولایت تکوینی، اختصاص به خود ایشان دارد و نائب پذیر نیست و هیچ گاه به کس دیگری انتقال نمی یابد، ولی برخی دیگر از شؤون آن حضرت که جزء امور اعتباری و قراردادی عقل است و در زمره تشریع قرار دارد مانند افتاء و تعلیم و تربیت و اداره امور مردم و اجرای احکام و حفظ نظام از تهاجم بیگانگان نیابت پذیر است و این نیابت، به فقیهی تعلق می گیرد که با داشتن آن سه ویژگی، بتواند در غیبت امام (علیه السلام) تا حد ممکن و مقدور، شؤون والای آن حضرت را عملی سازد که به لطف و عنایت خدا بر این ملت حضرت آیت الله خامنه ای هر سه ویژگی را دارند.

ترس دشمنان از ولایت فقیه

باید توجه داشت که دشمنان اسلام و مسلمانان، بیش از خود قانون آسمانی، از قانون شناسی که بتواند قانون الهی را بعد از وظائف سه گانه قبلی; یعنی تبیین، تعلیل، و دفاع علمی، قاطعانه پیاده کند هراسناکند و با انتخاب رهبر است که بیگانگان آیس و ناامید می شوند; چرا که تنها با وجود رهبر قانون شناس و عادل و توانا است که دین الهی به اجرا درمی آید و ظهور می کند.

دشمنان اسلام، در زمان پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم، به این امید نشسته بودند که لااقل پس از رحلت آن حضرت، کتاب قانون، بدون «مجری » بماند و آنگاه، با این قانون مکتوب و نوشته شده، به خوبی می توان کنار آمد وآن را به دلخواه خود تفسیر کرد. اما وقتی برای این کتاب، مجری و مفسری به نام علی بن ابی طالب (علیه السلام) نصب شد و او، امیر مؤمنان و رهبر جامعه اسلامی گشت، آن دشمنان به کمین نشسته، ناامید گشتند و آیه شریفه (الیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم و اخشون)

در همین باره نازل شد. خدای سبحان می فرماید: امروز که روز نصب ولایت است، کافران از دین شما و از اضمحلال و به انحراف کشیدن آن ناامید گشتند; پس دیگر از آنان هراسی نداشته باشید و از غضب خدا بترسید که در اثر سستی و کوتاهی تان شامل شما گردد. اگر دین خدا را یاری کنید و پشت سر ولی خدا و رهبر خود حرکت نمائید، خدایی که همه قدرت ها از ناحیه اوست، حافظ و نگهدار و ناصر شما خواهد بود: (ان تنصروا الله ینصرکم ویثبت اقدامکم).

توطئه انحلال مجلس خبرگان

وقتی که در مجلس خبرگان قانون اساسی، نوبت به اصل پنجم قانون اساسی رسید که در آن، ولایت امر و امامت امت در زمان غیبت بر عهده فقیه عادل و با تقوا، آگاه به زمان، شجاع، و مدیر و مدبر نهاده شده است، ابرقدرت های شرق و غرب تلاش ها و کوشش ها کردند که مجلس خبرگان را منحل کنند. همزمان با تصویب این اصل بود که در زمان دولت موقت، سخن از انحلال این مجلس به میان آمد.

در اصل چهارم قانون اساسی چنین آمده است:

کلیه قوانین و مقررات مدنی، جزایی، مالی، اقتصادی، اداری، فرهنگی، نظامی، سیاسی و غیر اینها باید بر اساس موازین اسلامی باشد. این اصل بر اطلاق یا عموم همه اصول قانون اساسی و قوانین و مقررات دیگر حاکم است.

این اصل، با آنکه تاکید دارد که همه قوانین و مقررات کشور، باید مطابق با کتاب خدا و سنت معصومین (علیهم السلام) باشد، کسی با این اصل یا با مجلس خبرگان آنچنان مخالفت علنی و چشمگیری نکرد، ولی وقتی نوبت به تصویب اصل پنجم یعنی اصل ولایت فقیه رسید و مساله رهبری جامعه اسلامی توسط فقیه عالم و عادل و توانا مطرح شد، توطئه های گوناگون برای انحلال مجلس خبرگان آغاز گشت و این، به دلیل هراسی بود که بیگانگان از ولایت فقیه داشتند; زیرا همان گونه که گفته شد، قانون، به تنهایی و بدون مسؤول اجراء، ترسی ندارد; آنچه برای دشمنان ترس آور است، اجرای قانون خدا توسط رهبر عادل و آگاه می باشد.

کمال دین و تمام نعمت الهی، به داشتن یک ولی عالم و عادل و آگاه به زمان است که دین و احکام دینی را خوب بفهمد، آن را تبیین کند، به اجرا درآورد، و با مهاجمان و دشمنان دین بستیزد. دین اسلام و ره آورد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، پس از اعلام ولایت علی بن ابی طالب (علیه السلام) کامل شد:(الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا)

و این نشانگر آن است که دین و جامعه دینی، آنگاه مورد رضایت خداوند است که ولی و رهبر داشته باشد. انقلاب و جامعه ای که ولی شایسته نداشته باشد، ناقص و بی کمال است; همان گونه که اسلام بی امام معصوم، کامل و تام نیست.

دشمنان، اگر شعار «اسلام منهای روحانیت » را در آغاز انقلاب مطرح کردند، برای آن بود که به تدریج رهبری دینی را از میان بردارند و با گذشت زمان، تنها یک سلسله قوانین مکتوب و بی روح بماند و آن را به دلخواه خود تفسیر و تحریف کنند. زنده بودن اسلام و قوانین اسلامی، فقط با وجود رهبر قانون فهم و عادل و آگاه و قاطع و شجاع امکان پذیر است; که قانون را خوب بفهمد، آن را خوب اجرا کند، و در برابر تهاجم های بیگانه داخلی و خارجی، خوب از آن دفاع کند.

تلاش هایی که در زمان حاضر و در جامعه ما مشاهده می شود که اسلام را بی حکومت و بی فقاهت معرفی می کنند، دانسته یا ندانسته، آب در آسیاب دشمن می ریزند و آنان را در اهداف استکباری و دین ستیزی شان یاری می رسانند. زیرا همان گونه که گفته شد، حیات دین، به اجرای آن است و اجرای آن، بدون حاکم و فقیه اسلام شناس عادل و آگاه به زمان و شجاع و مدیر و مدبر ممکن نیست.

منبع:http://www.yaranenamaz.com

ولایت فقیه 

عدل موعود از منظر آیین یهود و مسیحیت (سید محمدصادق محمدی)

اشاره:

گویاترین و جامع‏ترین تعریف عدالت که پارسی آن دادگری است، فرموده حضرت علی(ع) است: ((‏العدل یضع الامور مواضعها))

عدالت فطری است و دو نشانه بر فطری بودن آن ذکر شده است:

1ـ عشق به صلح و عدالت

2ـ انتظار عمومی برای رهاننده‏ای بزرگ

عدالت گستری از اصول مهم برنامه رهبران الهی است. از این رو در تورات نیز آمده است:

((‏روح خداوندی بر من استوار است؛ زیرا خداوند مرا مسح کرده است و به من رسالت داده است بینوایان را بشارت دهم که به بند افتادگان را اعلام رهایی و نابینایان را آزاد کنم و خوش سالی خداوند را بشارت دهم))

یهود و مسیحیت نیز منتظر موعودند و اصلی‏ترین انتظاری که از موعودشان دارند عدالت گستری اوست. علاوه بر این که عقل حکم می‏کند، کسی رهاننده بزرگ و ناجی بشریت است که ظلم ستیز و عدل گستر باشد و این همه انتظار زیبنده‏ی چنین موعودی است، آیه‏های بسیاری از عهد عتیق و عهد جدید بر آن دلالت می‏کند، و حتی در گنجینه‏ای از تلمود آمده است که تامین سعادت بشر به واسطه موعود قسمتی از نقشه خداوند در آغاز آفرینش جهان بوده است.

گستره عدالت گستری موعود گسترده‏تر از جامعه بشری است از این رو موجودات دیگر نیز از حکومت عدل محور او بهره‏مند می‏شوند.

عدالت که لغت پارسی آن دادگری است، در قاموس کتاب مقدس به معنی دو نیم کردن[1] و در مفردات به معنای مساوات آمده است[2]، ولی از آن‏جا که دو نیم کردن و مساوی پخش کردن همیشه عادلانه نیست و گاهی عین بی‏عدالتی است، به نظر می‏رسد گویاترین و کوتاه‌ترین و جامع‏ترین تعریف عدالت، فرمودة حضرت علی7 است: ((‏العدل یضع الامور مواضعها؛ عدالت هر چیزی را به جای خودش می‏گذارد)).[3]

در این سخن، دو نیم کردن و تساوی که در قالب عدالت بگنجد، وجود دارد و تقسیمِ برابری که به شوره زار ظلم ختم شود، طرد شده است.

بنابراین، عدالت آن است که هر چیزی به ((‏جای)) واقعی خود بنشیند و به بیانی دیگر، هر چیز به حق خود برسد یا حق هر کس و هر چیز به وی داده شود.

فطری بودن عدالت

هر مسئله‏ای از دو راه قابل بحث و بررسی است: از طریق ((‏عقل و خرد)) و از طریق ((‏عاطفه و فطرت))
فطرت همان الهام و درک درونی است که نیاز به دلیل ندارد؛ یعنی بدون استدلال و برهان انسان آن را پذیرا می‏شود و به آن ایمان دارد.

این گونه الهامات باطنی گاهی امواجش از داوری‏های خرد نیرومندتر و اصالتش بیش‌تر است؛ که این‏ها ادراکات ذاتی است و آن‏ها معلومات اکتسابی...

آیا در مسأله مورد بحث، یعنی پایان گرفتن جهان با جنگ و خون‌ریزی و ظلم و بیدادگری، یا حکومت صلح و عدالت و امنیت، الهامهای فطری می‌تواند به ما کمکی کند یا نه؟

 پاسخ این سؤال مثبت است. زیرا دو نشانه قابل ملاحظه وجود دارد که می‌تواند ما را به حقیقت رهنمون گرداند:

1-عشق به صلح و عدالت

عشق به صلح و عدالت در درون جان هر کسی هست؛ همه از صلح و عدل لذّت می‌برند؛ و با تمام وجود خودخواهان جهانی مملو از این دو هستند.

با تمام اختلاف‌هایی که در میان ملّت‌ها و امّت‌ها در طرز تفکّر، آداب و رسوم، عشق‌ها و علاقه‌ها، خواست‌ها و مکتب‌ها وجود دارد، همه بدون استثنا سخت به این دو علاقه‌مندند و گمان‌ می‌کنم دلیلی بیش از این بر فطری بودن آن‌ها لزوم ندارد؛ چه این‌که همه جا عمومیّت خواسته‌ها، دلیل بر فطری بودن آن‌هاست. آیا این یک عطش کاذب است؟ یا نیاز واقعی که در زمینة آن، الهام درونی به کمک خرد شتافته؛ تا تأکید بیش‌تری روی ضرورت آن کند؟ (دقّت کنید)

آیا همیشه تشنگی ما دلیل بر این نیست که آبی در طبیعت وجود دارد؟! و اگر آب وجود خارجی نداشته باشد، آیا ممکن است عطش و عشق و علاقه به آن در درون وجود ما باشد؟ ما می‌خروشیم، فریاد می‌زنیم، فغان می‌کنیم، و عدالت و صلح می‌طلبیم؛ و این نشانه آن است که سرانجام این خواسته‌ها تحقق می‌پذیرد و در جهان پیاده می‌شود. اصولاً فطرت کاذب مفهومی ندارد؛ زیرا می‌دانیم آفرینش و جهان طبیعت یک واحد به هم پیوسته است، و هرگز مرکّب از یک سلسله موجودات از هم گسسته و از هم جدا نیست... به هر حال، فطرت و نهاد آدمی به وضوح صدا می‌زند که سرانجام، صلح و عدالت جهان را فرا خواهد گرفت و بساط ستم برچیده می‌شود؛ چرا که این خواست عمومی انسان‌ها است.[4]

ادامه مطلب ...