یــادهـــــا و خــاطـــــــــــــــره هـــــا

یــادهـــــا و خــاطـــــــــــــــره هـــــا

رســول خــدا (ص) : مــــردم در خــواب انـد وقتــى کـه می میــرنــد, بیـــدار مـیشــونــد
یــادهـــــا و خــاطـــــــــــــــره هـــــا

یــادهـــــا و خــاطـــــــــــــــره هـــــا

رســول خــدا (ص) : مــــردم در خــواب انـد وقتــى کـه می میــرنــد, بیـــدار مـیشــونــد

سرمایه گذاری مطمئن

اگر به وضع اقتصادی مردم نگاه کنیم. مشاهده می شود که عده ای بسیار فقیر و عده ای بسیار ثروتمندند. و عده ای هم بینابین و جزو اقشار متوسط، متوسط به بالا و متوسط به پایین هستند. آنها که وضع زندگیشان بسیار خوب است، سالها قبل بفکر آیندشان که امروز است بوده اند و برای امروزشان سرمایه گذاری کرده اند و آنها که وضع زندگی بدی دارند، سالهای گذشته بفکر امروزشان نبوده اند. اگر در گذشته در امور اقتصادی مطمئن سرمایه گذاری می کردند. امروز راحت تر زندگی می کردند سرمایه گذاری از طریق همین پس اندازها صورت می گیرد و بین مصرف و پس اندازه یک رابطه اله کلنگی وجود دارد.انسان هرچه مردم بیشتر مصرف کند، پس اندازش کمتر و بلعکس هرچه کمتر مصرف کند، پس اندازش بیشتر و در نتیجه سرمایه گذاریش بیشتر است. 

  

f6bv12q 

چشم پوشی از مصرف امروز یعنی بهتر مصرف کردن در آینده. وقتی شما امروز از مصرف یکصدهزار تومان چشم پوشی کنید و آنرا را کاری مطئن سرمایه گذاری کنید، قطعا در آینده مصرف بهتری خواهید داست.

بهترین نوع سرمایه گذاری، سرمایه گذاری در دنیای دیگر است. اگر زنی زیبا را در خیابان دیدید و به زیبایی او خیره شدید و یا به کامجویی پرداختید، مصرفتان افزایش یافته و هیچ پس انداز نکرده اید. اما اگر موقعیت های ویژه برای کامجویی یافتید ولی استفاده نکردید، مصرفتان بشدت کاهش و پس اندازتان بشدت افزایش یافته است. شما وقتی زنی بسیار زیبا را در خیابان مشاهده کردید و سرتان را پایین انداختید و نگاه نکردید همین عمل شما خواستگاری از حوریان بهشتی است و خداوند یک حوری بهشتی در بهشت برای شما آماده می کند.

در زندگی انسان موقعیت های ویژه این چنینی اعم از رفتار با جنس مخالف و یا مسائل اقتصادی و حقوق فردی و اجتماعی، خانوادگی و . . . .فراوان پیش می آید. انسانی که از لقمه حرام صرف نظر می کند، خداوند میوه ها و غذاهای بهشتی برایش فراهم می کند. خداوند می فرماید هرلحظه شما را مورد امتحان قرار می دهیم و ما در این دنیا میلیونها لحظه داریم. بعنوان مثال در اداره ای کار می کنیم و ارباب رجوع برای انجام کارش به ما مراجعه می کند، نیت و نحوه انجام کار ارباب رجوع و برخورد ما با وی یکی از امتحانات است. حتی خود ارباب رجوع هم در همان لحظه مورد امتحان است.

کاخ ها، همسران زیبا، غذاها و اتومبیل های مجلل و هر آنچه ما در این دنیا مشاهده می کنیم. بهترین نوع و در حد اعلایش در دنیای دیگر وجود دارد. هرچه در این دنیا کمتر از حرام خدا مصرف شود، در آخرت پس انداز بیشتری خواهیم داشت. و کسی که از حرام خدا در این دنیا بیشتر مصرف کند، پس اندازش در دنیای دیگر کمتر است.

مشکلات سفر

 (سلام علیه یوم ولد و یوم یموت و یوم یبعث حیاً) یعنی سلام بر یحیی روزی که به دنیا آمد و روزی که می میرد و روزی که زنده مبعوث می شود. سوره مریم آیه 23

سفارش امام مجتبی(ع)به جناده : استعدّ لسفرک و حصِّل زادک قبل حلول اَجَلک یعنی قبل از فرا رسیدن مرگت برای سفر آخرت آماده شو و زاد و توشه سفر را آماده کن.

مقدمه: در هنگام خروج از عالم دنیا و ورود به عالم برزخ پنج مشکل اساسی بر سر راه انسان وجود دارد که اگر بتواند سلام و سلامت از این پنج مشکل نجات پیدا کند سلامٌ علیه یوم یَمُوت می گردد و زندگی برزخی خود را با سلام و سلامت در وادی السلام برزخ تا روز قیامت آغاز می کند و در روضه و باغی از باغهای بهشت برزخ خود را سپری خواهد کرد.

مشکلات سفر به برزخ:

1-سختی جان دادن:

2-بی ایمان از دنیا رفتن یا عدیلة الایمان.

3-هول و وحشت ورود به قبر.

4-فشار قبر.

5-سؤال نکیر و منکر.

تذکر مهم : برای هر یک از این مشکلات به طور جداگانه عوامل و سبب هایی و همنیطور موانع و رفع کننده هائی ذکر شده است ولی به خاطر رعایت اختصار و به خاطر اینکه بعضی از این عوامل و موانع مشترک هستند ما همه را باهم ذکر می کنیم.

الف : عوامل به وجود آمدن یا ازدیاد این مشکلات:

1- ظلم به دیگران مخصوصا اگر حاکم باشد.

2-خوردن مال یتیم به ناحق.

3-شهادت دروغ دادن.

4-عاق پدر و مادر شدن.

5-حسادت.

6-نمامی.

7-شرب خمر و لو از روی اضطرار .

8-دلبستگی هر مقدار شدیدتر باشد .

9-ندادن زکات واجب .

10-نرفتن به حج یا تأخیر انداختن آن

11- رعایت نکردن نجاست بول .

12- غیبت کردن .

13- دوری کردن از خانواده و بد اخلاقی با آنها .

14- تبذیر و اسراف .

15- برآورده نکردن حاجت مؤمنی که میتواند حاجت او را بر آورد.

ب : موانع و روافع این مشکلات :اینها هم دو قسم هستند

* قسمی که باید خود انسان انجام دهد :

1-در دل شب نماز خواندن .

2-اطعام به ویژه شیرینی و پوشاندن کسی به ویژه برهنه .

3-تلاوت سوره یس مخصوصا شب جمعه .

4-روزه ماه رجب به طور کلی و روزه روز 24 آن به طور خاص .

5-تلاوت سوره زلزلت در نماز ها و غیره .

6-هر روز ده مرتبه بگوید «أعدَدْتُ لِکُلّ هول لا إله إلاّ الله، وَلِکُلّ هَمٍّ وَغَمٍّ ماشاء اللهُ، وَلِکُلّ نِعمَة الحَمدُ للهِ، وَلِکُلّ رَخاء الشُّکرُ للهِ، وَلِکُلِّ اُعجُوبَة سُبحان اللهِ، وَلِکُلٍّ ذَنب أستَغفِرُ الله، وَلِکُلّ مُصیبَة إنا لله وإنا الیه راجعون، وَلِکُلّ ضیق حَسبیَ اللهُ، وَلِکُلّ قَضاء وَقَدَر تَوَکَّلتُ على الله، وَلِکُلّ عَدُوٍّ اعتَصَمتُ باللهِ، وَلِکُلّ طاعَة وَمَعصِیَة لا حَولَ ولا قوةَ إلاّ بالله العَلیِّ العظیم»

7-ذکر «یا أسمع السامعین ویا أبصر الناظرین ویا أسرع الحاسبین ویا أحکم الحاکمین»

8-به ودیعه گذاشتن ایمان نزد خداوند تعالی با خواندن دعای عدیله تا هنگام مرگ خداوند این امانت را به انسان برگرداند .

9-بعد از نماز واجب بخواند ـ رَضیتُ باللهِ ربّاً وَبِمحمَّد صلى الله عَلَیه وآلهِ نَبیّاً وبالاسلام دیناً وَبِالقُرآنِ کِتاباً وَبالکَعْبَةِ قِبْلَةً وَبِعَلِیٍّ وَلیّاً واِماماً وَبِالحَسَنِ والحُسَینِ وَعَلی بن الحسینِ وَمُحمَّدِ بن علی وجَعفَرِ بن مُحَمَّد وَموُسى بن جَعفَر وَعَلیِّ بن موُسى ومُحَمَّدِ بن عَلیٍّ وعَلیِ بن مُحَمَّد وَالحَسَنِ بنِ عَلىِّ والحُجَّةِ بن الحَسَنِ صَلواتُ الله عَلَیْهِم أَئِمَةً، اللُّهمَّ إنّی رَضیتُ بِهِمْ أئِمَّةً فارْضِنی لَهُمْ إِنَّکَ عَلى کُلِّ شَیء قدیرٌ ـ .

10- رعایت اوقات نماز های پنج گانه

11- حق خدا را در نعمتها بزرگ بداند و آنها در مسیر خواست الهی استفاده کند.

12- مغرور نشدن در مقابل حلم خداوند تعالی .

13- گرامی داشتن و اکرام کسی که مدعی محبت اهل بیت است و لو به دورغ .

14- مداومت برذکرـ یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا الله یا رحمن و یارحیم یا مقلب القلوب ثبت قلوبناعلی دینک.

15- مدامت بر ذکر تسبیحات حضرت زهرا3.(34 مرتبه الله اکبر و 33 مرتبه الحمدلله و 33 مرتبه سبحان الله)

16- استفاده از انگشتر عقیق .

17- خواندن سوره مؤمنون در هر شب جمعه .

18- هفت مرتبه بعد از نماز صبح بگوید ـ بسم الله الرحمن الرحیم لا حول و لا قورة الا بالله العلی العظیم ـ.

19- کامل انجام دادن رکوع .

20- هر روز صد مرتبه بگوید ـ لا اله الملک الحق المبین ـ

21- عیادت مریض .

22- نماز لیلة الرغائب .

23- شیعه علی4 بودن.

24- محب علی4 بودن.

25- صد رکعت نماز در شب 23 رمضان المبارک.

26- خضاب کردن محاسن.

27- تلاوت سوره صافات.

28- تلاوت سوره نساء در هر جمعه.

29- مداومت بر تلاوت سوره زخرف.

30- تلاوت سوره ن والقلم در نمازها.

31- تلاوت سوره تکاثر در وقت خواب.

32- خواندن کلمات فرج یعنی ـ لا اله الا الله الحلیم الکریم لا اله الله العلی العظیم سبحان رب السموات السبع و رب الارضیین السبع و ما فیهن و ما بینهن و رب العرش العظیم و الحمد لله رب العالمین ـ .

* قسمی که دیگران باید انجام دهند :

1-دفن در تربت نجف .

2-دفن در حریم ائمه به ویژه امام حسین و امام رضا.

3-نماز وحشت به دو صورت بعد از دفن و شب اول:

صورت اول : دو رکعت است در رکعت اول حمد و دو مرتبه سوره توحید و در رکعت دوم حمد و ده مرتبه سوره تکاثر و بعد از سلام سه صلوات و اللهم ابعَث ثوابَ هذهِ الصلوةِ اِلی قبر .... نام شخص را می آورد .

صورت دوم : دو رکعت است در رکعت اول حمد و یک مرتبه آیة الکرسی و در رکعت دوم حمد و ده مرتبه سوره قدر و بعد از سلام سه صلوات و اللهم ابعَث ثوابَ هذهِ الصلوةِ اِلی قبر .... نام شخص را می آورد .

4-مرطوب کردن خاک قبر.

5-گذاشتن دو چوب جریدتین پهلوی میت.

6-خواندن سوره مُلک بر قبر او.

7-خواندن تلقین قبل از گذاشتن لحد و بعد از دفن.

8-مردن از ظهر پنج شنبه تا ظهر جمعه .

9-بعد ازدفن میت نزدقبرمیت این دعاسه مرتبه خوانده شودـ اللهم انی اسئلک بحق محمد و آل محمد اَن لاتُعَذِّبَ هذَا المَیّت.

 

عشق و دیوانگی

آنها از بیکاری خسته و کسل شده بودند.

روزی همه فضایل و تباهی ها دور هم جمع شدند خسته تر و کسل تر از همیشه.

ناگهان ذکاوت ایستاد و گفت: بیایید یک بازی بکنیم؛.

مثلا” قایم باشک؛ همه از این پیشنهاد شاد شدند

دیوانگی فورا” فریاد زد من چشم می گذارم من چشم می گذارم.

و از آنجایی که هیچ کس نمی خواست به دنبال دیوانگی برود همه قبول کردند او چشم بگذارد و به دنبال آنها بگردد.

  

 e12w4x8

دیوانگی جلوی درختی رفت و چشمهایش را بست و شروع کرد به  شمردن ….یک…دو…سه…چهار

همه رفتند تا جایی پنهان شوند؛

لطافت خود را به شاخ ماه آویزان کرد؛

خیانت داخل انبوهی از زباله پنهان شد؛

اصالت در میان ابرها مخفی گشت؛

هوس به مرکز زمین رفت؛

دروغ گفت زیر سنگی می روم اما به ته دریا رفت؛

طمع داخل کیسه ای که دوخته بود مخفی شد.

و دیوانگی مشغول شمردن بود. هفتاد و نه…هشتاد…هشتاد و یک

همه پنهان شده بودند به جز عشق که همواره مردد بود و نمیتوانست تصمیم بگیرد. و جای تعجب هم نیست چون همه می دانیم پنهان کردن عشق مشکل است.

در همین حال دیوانگی به پایان شمارش می رسید.

نود و ینج …نود و شش…نود و هفت… هنگامیکه دیوانگی به صد رسید, عشق پرید و در بوته گل رز پنهان شد.

دیوانگی فریاد زد دارم میام دارم میام.

اولین کسی را که پیدا کرد تنبلی بود؛ زیراتنبلی، تنبلی اش آمده بود جایی پنهان شود و لطافت را یافت که به شاخ ماه آویزان بود.

دروغ ته چاه؛ هوس در مرکز زمین؛ یکی یکی همه را پیدا کرد جز عشق.

او از یافتن عشق ناامید شده بود.

حسادت در گوشهایش زمزمه کرد؛ تو فقط باید عشق را پیدا کنی و او پشت بوته گل رز است.

دیوانگی شاخه چنگک مانندی را از درخت کند و با شدت و هیجان زیاد ان را در بوته گل رز فرو کرد. و دوباره، تا با صدای ناله ای متوقف شد .

عشق از پشت بوته بیرون آمد با دستهایش   صورت خود را پوشانده بود و از میان انگشتانش قطرات خون بیرون می زد.

شاخه ها به چشمان عشق فرو رفته بودند و او نمی توانست جایی را ببیند.

او کور شده بود.

دیوانگی گفت « من چه کردم؛ من چه کردم؛ چگونه می توانم تو را درمان کنم

عشق پاسخ داد: تو نمی توانی مرا درمان کنی، اما اگر می خواهی کاری بکنی؛ راهنمای من شو

و اینگونه شد که از آن روز به بعد عشق کور است و دیوانگی همواره در کنار اوست.

منبع: http://7015.blogfa.com

داستان گاو حضرت موسی

ماجرای گاو بنیاسرائیل، مختلف نقل شده، ما در اینجا نظر شما را به ذکر یکی از آن روایات، با توجّه به روایات دیگر و آیات 67 تا 73 سوره بقره، جلب میکنیم.

مرد نیکوکاری به پدر و مادر خود احترام میکرد. در یکی از روزها که پدرش در خواب بود معامله پر سودی برایش پیش آمد، ولی مغازهاش بسته بود و کلید مغازه نزد پدرش بود و پدرش نیز در آن وقت خوابیده بود. فروختن کالا، بستگی به بیدار کردن پدر داشت، تا کلیدی را که در نزد پدر بود بگیرد. مرد نیکوکار آن معامله پرسود را به خاطر بیدار نکردن پدر، انجام نداد (و به خاطر احترام به پدر، از سود کلانی که معادل 70 هزار درهم بود، گذشت) و مشتری رفت. وقتی پدر بیدار شد و از ماجرا اطّلاع یافت، از پسر مهربانش تشکّر کرد و گاوی را که داشت به پسرش بخشید و گفت: «امیدوارم خیر و برکت بسیار، از ناحیه این گاو به تو برسد«



این از یک سو، و از سوی دیگر یکی از جوانان نیک بنیاسرائیل از دختری خواستگاری کرد، به او جواب مثبت دادند، پسرعموی او که جوان آلوده به گناه بود، از همان دختر خواستگاری کرد. خواستگاری او را رد کردند، او کینه پسرعمویش را به دل گرفت تا اینکه شبی او را غافلگیر کرده و کشت و جنازهاش را در یکی از محلّهها انداخت. فردای آن روز کنار جنازه آمد و با گریه و داد و فریاد، تقاضای خونبها کرد و گفت: «هر کس او را کشته، خونبهایش به من میرسد، و اگر قاتل پیدا نشد، اهل آن محل باید خونبها را بپردازند

موضوع پیچیده شد و اختلاف، شدید گردید، چون تعیین قاتل از طریق عادی ممکن نبود و ادامه این وضع ممکن بود موجب فتنه و قتل عظیم شود،

نزد موسی ـ علیه السلام ـ آمدند تا او از خدا بخواهد قاتل را معرّفی کند.

موسی علیه السلام ـ حلّ مشکل را از درگاه خدا خواست،خداوند دستوری به او داد، موسی ـ علیه السلام ـ آن دستور را به قوم خود چنین بیان کرد:

خداوندبه شمادستور میدهد ماده گاوی را ذبح کنید وقطعهای از بدن آن را به مقتول بزنید، تا زنده شود و قاتل را معرّفی کند و درگیری پایان یابد.

بنیاسرائیل: آیا ما را مسخره میکنی؟

موسی: به خدا پناه میبرم از اینکه از جاهلان باشم.

بنیاسرائیل اگر کار را در همین جا ختم میکردند، زود به نتیجه میرسیدند، ولی بر اثر سؤالهای مکرّر، خودشان کار خود را دشوار نمودند، به موسی گفتند: «از خدا بخواه برای ما روشن کند که این ماده‌ گاو، باید چگونه باشد؟»

موسی: خدا میفرماید: ماده گاوی که نه پیر و از کار افتاده، و نه جوان باشد، بلکه میان این دو باشد، آنچه به شما دستور داده شد زود انجام دهید.

بنیاسرائیل: از خدا بخواهد که چه رنگی داشته باشد.

موسی: خداوند میفرماید: گاوی زردرنگ که رنگ آن بینندگان را شاد سازد.

بنیاسرائیل: از خدا بخواه بیشتر توضیح دهد، زیرا چگونگی این گاو برای ما مبهم است، اگر خدابخواهد ما هدایت خواهیم شد.

موسی: خداوند میفرماید: گاوی باشد که برای شخم زدن رام نشده، و برای زراعت آبکشی ننموده است و هیچ عیب و رنگ دیگری در او نیست.

بنیاسرائیل: اکنون مطلب روشن شد. حقّ مطلب را برای ما آوردی.

بنیاسرائیل به جستجو پرداختند تا گاوی را با همین اوصفا بیابند، سرانجام چنین گاوی را از خانه همان مرد نیکوکاری که به پدر و مادر احترام میکرد و پدرش گاوی به او بخشیده بود یافتند، آن گاو را پس از چانهزنیهای مکرّر به قیمت بسیار گران یعنی به پُر بودن پوست آن از طلا، خریدند و گاو را آوردند. به دستور موسی ـ علیه السلام ـ آن گاو را ذبح کرده، دم او را قطع کردند و به مقتول زدند، او به اذن خدا زنده شد و گفت:

«فلان پسرعمویم که ادّعای خونبهای مرا دارد، قاتل من است»

معمّا حل شد و قاتل به مجازات رسید و مقتول زنده شده با دختر عموی خود ازدواج کرد و مدّت زمانی با هم زندگی کردند و آن مرد نیکوکار، که به پدر و مادر نیکی میکرد به سود کلانی رسید و پاداش نیکوکاریش را گرفت، حضرت موسی ـ علیه السلام ـ فرمود:

«اُنْطُرُوا اِلی الْبِرِّ ما بَلَغَ بِاَهْلِهِ؛ به نیکی بنگرید که چه پاداش سودمندی به صاحبش میبخشد»

منبع: اندیشه قم

قدیمی ترین مسجد ایران

این مسجد از بناهای قدیمی و کم نظیر فرهنگ و تمدن اسلامی است که بنا بر منابع مکتوب متعلق به قرن اول هجری است که در روستای فهرج(25 کیلومتری جنوب‌شرقی یزد و در کنار راه اصلی یزد-بافق) قرار دارد.

نقشه‌ مسجد بسیار ساده است؛ شبستانی با سه دهانه دارد که دهانه‌ی میانی بزرگتر از دو دهانه‌ی چپ و راست آن است. میان‌سرای کوچک مسجد، از جنوب به سه دهانه‌ی شبستان و از شرق و غرب هر یک به دو دهانه به هم راه دارد. پوشش صفّه‌ها همچون نیم‌گنبدی ساده است؛ درست مانند آن‌که یکی از گنبدهای ساسانی را به دو نیم کرده باشند. جای محراب اصلی شبستان، نخست یک تو‌رفتگی راست گوشه بوده که بعدها محراب کاه‌گلی را درون آن کنده‌اند.



یکی ازویژگی‌های جالب این مسجدسه درنمای گلین است که باگچ‌بری روی دیوار شرقی نگاشته شده وبارنگ اُخرایی تزیین شده است.

تک مناره‌ی این مسجد علاوه بر زیبایی چشم‌گیرش، جزو معدود مناره‌های گلینی است که در قرن پنجم ه.ق به مسجد اضافه شده است.
مجموعه شهدای فهرج نیز در واقع یادگاری از اولین شهدای اسلام(سال 32 ه.ق) در یزد است.

از جمله‌ی این شهدا می‌توان به «حویطب‌بن هانی» (خواهرزاده‌ی حضرت علی(ع) و «عمربن عاصم» اشاره‌ کرد.

در قرن هشتم ه.ق امیر مبارزالدین محمد(سر سلسله‌ی حکومت آل مظفر) بقعه و ضریحی در این مکان ساخت و موقوفاتی بر آن مقرر کرد.
امروزه در این مجموعه علاوه بر بقعه‌ی حویطب‌بن هانی، آب انبار و صفه‌هایی در مجاورت آن دیده می‌شود.

منبع: انتخاب

شخصیت شناسی مردان از روی لباس

خوش‌پوش بودن، تمیز بودن و مرتب بودن برای انسان یک حسن است اما ملاک اصلی برای زندگی نیست و این کار اشتباهی است که بعضی‌ها تمام زندگی‌شان را صرف خرید لباس‌های مارک و برند می‌کنند.

زنان برای فهم روحیات و خصوصیات مردان باید به هزار حیله متوسل شوند و شش دانگ حواسشان را جمع کنند تا بتوانند شناخت کافی نسبت به مرد زندگی‌شان به دست بیاورند. شما هم اگر جزو خانم‌هایی هستید که می‌خواهید همسر یا نامزدتان را بهتر بشناسید، می‌توانید از نوع لباس پوشیدنش به ویژگی‌های اخلاقی او پی ببرید و بهترین و درست‌ترین عکس‌العمل را در مقابل او انجام دهید. به‌خاطر داشته باشید هرچه شناخت شما کامل‌تر و درست‌تر باشد و انتخاب بهتری داشته باشید، زندگی مشترک شیرین‌تری را تجربه خواهید کرد.

رنگ رخسار خبر می‌دهد از سر درون

در بحث روانشناسی مبحثی به نام «روانشناسی رنگ» وجود دارد که شدیدا در روحیه انسان تاثیرگذار است. به‌عنوان مثال رنگ قهوه‌ای یک رنگ مرده و بی‌جان بوده که در تضاد با رنگ قرمز است، یا رنگ آبی آرام‌بخش است. به خاطر همین است که می‌گویم دریا آرام‌بخش است. رنگ مشکی را من به عنوان رنگ عزا قبول ندارم، به نظر من رنگ مشکی هیبت و زیبایی خاص خودش را دارد. رنگ سفید واقعا به نظرم صلح می‌آورد و ناخودآگاه آرامش را به شما هدیه می‌دهد. به همین دلایل می‌شود از روی رنگ لباس افراد به ویژگی‌های اخلاقی‌شان پی برد. طبیعتا کسی که از رنگ‌های شاد استفاده می‌کند آدم فعال و شادی است و روحیات درونی‌اش زنده است و بالطبع هر که از رنگ‌های سرد و بی‌روح استفاده کند آدم شاد و سرحالی نیست.

آنهایی که تی‌شرت‌ها و پولیورهای یقه هفت می پوشند

در پولیورهای یک مرد جنس و نوع آن به اندازه ترکیب و بافتش اهمیت دارد. مردانی که از این مدل لباس‌ها استفاده می‌کنند، مردان خودخواهی هستند که در درجه اول به خودشان اهمیت می‌دهند و بیش از آنکه به شما عشق و محبت بدهند هدف‌شان این است که از شما عشق و محبت بگیرند. زودرنج هستند و بالطبع خیلی هم زود به آنها برمی‌خورد، توقع دارند که شما احترام‌شان را نگه دارید و تحمل کوچک‌ترین بی‌احترامی را ندارند.

آنهایی که تی‌شرت‌ و پیراهن‌های گشاد روی شلوار انداخته می پوشند

مردهایی که به این نوع پوشش علاقه دارند خیلی راحت‌طلب هستند و زندگی آرام و بی‌سروصدایی دارند و حرف مردم برایشان مهم نیست و اصلا افراد دهن‌بینی نیستند. از کنار مشکلات به‌راحتی رد می‌شوند و آنها را جدی نمی‌گیرند. بیش از هرچیزی در زندگی به دنبال آرامش هستند و برای رسیدن به آرامش از هیچ کاری دریغ نمی‌کنند. در پول خرج کردن هم خیلی راحت هستند و پول را برای خرج کردن می‌دانند نه برای جمع کردن.

بلوزهای یقه اسکی و پیراهن‌های یقه ایستاده

مردهایی که به این نوع پوشش علاقه دارند، خیلی محافظه‌کار هستند و در کل با مسائل منطقی برخورد می‌کند، اصلا احساساتی نیست اما در عین حال عاشق خانواده و همسرش است. سیاستمدار است و با حساب و کتاب کار می‌کند. بدون فکر حرف نمی‌زند و بدون فکر عمل هم نمی‌کند. خیلی دیر قول می‌دهد اما وقتی قولی را به شما بدهد محال است آن را زیر پا بگذارد.

مردانی که دستمال گردن می‌بندند

مردانی که از دستمال گردن استفاده می‌کنند افرادی با اعتمادبه‌نفس هستند و در ضمن سخاوتمندند. اهل تجملات و پول خرج کردن هستند و علاقه خاصی به مادیات دارند. به‌طور کلی پول در زندگی این افراد نقش بسیار مهمی را ایفا می‌کند. اصولا به سلامت بدنشان خیلی اهمیت می‌دهند و در زندگی به دنبال رفاه هستند و همسری را انتخاب می‌کنند که مثل خودشان باشد. آنها به رستوران‌های پرزرق و برق علاقه دارند و از لباس‌های کلاسیک استقبال می‌کنند.

کفش‌هایی که شخصیت مردان را آشکار می‌کنند

هیچ چیزی در مرد گویاتر از کفش او نیست، یک ضرب‌المثل ایتالیایی است که می‌گوید: «اگر می‌خواهی مردی را بشناسی اول به کفش او نگاه کن.» از آنجاکه مدل‌های متفاوتی از کفش‌های مردانه در بازار وجود دارد ما آنها را به بخش‌های کلی تقسیم کردیم؛

کفش‌های نوک چهارگوش

این کفش‌ها پا را بزرگ‌تر از حد واقعی نشان می‌دهند. مردی که این مدل کفش را انتخاب می‌‌کند مردی صادق، راستگو و قابل اعتماد است و از لحاظ روحی هیچ مشکلی ندارد. اعضای خانواده او را دوست دارند اما مرد فداکاری نیست و به دیگران تاحدی کمک می‌کند که خودش به دردسر نیفتد.با مردی که کفش چهارگوش می‌پوشد چگونه برخورد کنیم؟

شما به راحتی می‌توانید به او اعتماد کنید. اگر انتقادی از او دارید مستقیما به او نگویید چون از انتقاد خوشش نمی‌آید. برای این کار بهتر است ابتدا یکی از نکات قوت او را برایش بازگو کرده سپس خیلی آرام از او انتقاد کنید. اما اگر می‌خواهید از او تشکر و قدردانی کنید، بهتر است این کار را خیلی مستقیم انجام دهید. گذشته از این موارد او مردی است که می توانید به او تکیه کنید و مطمئن باشید که پشت شما را خالی نخواهد کرد.

کفش‌های نوک گرد

کفش‌های نوک گرد نشانه قدرت و مردانگی است. مردانی که به این مدل کفش علاقه دارند کمی دیکتاتور هستند و همیشه با دیسیپلین زندگی می‌کنند.

زندگی آنها قوانین خاص خودش را دارد که به هیچ عنوان نباید زیرپا گذاشته شود. این مرد، لاک تنهایی دارد و هروقت که دلش بخواهد در آن لاک فرو می‌رود. پس در این شرایط بهتر است از او دوری کنید.

با مردی که کفش نوک گرد به پا می‌کند چگونه برخورد کنیم؟

مهم‌ترین نکته در مورد این مرد، رعایت قوانین زندگی‌اش است، بنابراین پیش از هرچیز لازم است که با قوانین او آشنا شویم و حتی‌المقدور آنها را رعایت کنید. اگر هم با یکی از قوانین او مشکل دارید باید با حرف او را متقاعد کنید. شما با این کار می‌توانید به هدف‌تان برسید مشروط به اینکه تا به حال تخطی نکرده باشید.

کفش‌های ورزشی

مردانی که علاقه به کفش‌های ورزشی دارند و غالبا کفش‌های ورزشی به پا می‌کنند، خیلی عاشق طبیعت هستند، اهل شلوغی نیستند و از مکان‌های شلوغ فراری‌اند و هیچ چیزی به اندازه طبیعت آنها را آرام نمی‌کند. مهم‌ترین زن در زندگی آنها مادرشان است و اما خودشان تمایلی به تشکیل خانواده و ازدواج ندارند، ولی ممکن است در سنین بالا تن به ازدواج بدهند.

با مردی که کفش ورزشی می‌پوشد چگونه برخورد کنیم؟

این مرد بیش از هرچیزی در زندگی به دنبال یک دوست صمیمی است تا بتواند درددل‌هایش را با او بازگو و بتواند به‌راحتی با او صحبت کند بدون اینکه توقعی داشته باشد. اگر می‌خواهید به او نزدیک شوید باید کاری کنید که با شما راحت باشد. به او پیشنهاد دهید با هم به پیک‌نیک بروید و هروقت می‌خواهید هدیه‌ای برایش بخرید هیچ‌وقت سراغ گل‌های مصنوعی نروید. این مرد همانقدر که به طبیعت علاقه‌مند است، از چیزهای مصنوعی متنفر است.

کفش‌های نوک باریک و ظریف

مردانی که این مدل کفش را انتخاب می‌کنند مردانی کم‌جرات و محافظه‌کار هستند. این مردها اهل رفیق‌بازی‌اند و اصلا مسئولیت‌پذیر نیستند و تا جایی که می‌توانند از بار مسئولیت شانه خالی می‌کنند. زندگی مجردی را به زندگی متاهلی ترجیح می‌دهند اما چون دم‌دمی مزاج هستند در دوران مجردی دوست دارند متاهل باشند و در دوران متاهلی هم دوست دارند، مجرد باشند.

با مردی که کفش نوک باریک و ظریف می‌پوشد چگونه برخورد کنیم؟

هیچ‌وقت سعی نکنید او را مجبور به انجام کاری کنید چون نتیجه‌ای جز پشیمانی ندارد، اجازه دهید خودش به نتیجه درست برسد. هرچند که زندگی کردن با این مرد خیلی سخت است اما اگر کمی صبور باشید می‌توانید از ویژگی‌های منفی او ویژگی‌های مثبتی خلق کنید. تنها کاری که باید انجام دهید اول از همه صبر است و بعد از آن کمی خلاقیت!

مردان جسور

کلاه نزد مرد نشانه جسارت و جرات اوست و گاهی نیز نشانه عدم سلامت مزاج است. اما آنچه خیلی اهمیت دارد، اندازه کلاه است، چون رابطه مستقیمی با میزان احساس مسئولیت مرد دارد. هرچه کلاهی که همسر شما روی سرش می‌گذارد بزرگ‌تر باشد، نشان‌دهنده این است که او مردی استقلال‌طلب و حاکم است.

با مردی که تی‌شرت گشاد می‌پوشد چگونه برخورد کنیم؟

در ساده‌ترین کلام بگوییم؛ هرکاری دلتان می‌خواهد انجام دهید اما آرامش او را نگیرید و اجازه بدهید راحت زندگی کند. برای این کار باید به طور کلی با غر زدن خداحافظی کنید و گلایه را کنار بگذارید. مزاحم خواب و خوراک او نشوید، خوابش باید به اندازه باشد و غذایش هم باید سروقت آماده شود. خلاصه کلام اینکه هرکاری از دست‌تان برای فراهم کردن آرامش او برمی‌آید، انجام دهید.

با مردی که از دستمال گردن استفاده می‌کند چگونه برخورد کنیم؟

اگر همسر شما جزو این گروه از مردان است باید بدانید که به هیچ‌وجه دوست ندارد شما را در حالت نامرتب و بی‌حوصله ببینید. این مرد اعتقاد دارد که برای زندگی کردن به دنیا آمده است بنابراین سعی می‌کند در تمام لحظات زندگی شاد و خوش باشد. اگر روزی بیمار شدید اصلا نباید از او انتظار پرستاری داشته باشید او قطعا شما را نزد پزشک می‌برد و اگر احتیاج داشته باشید برایتان پرستار هم می‌گیرد اما به‌طور قطع خودش پرستاری از شما را به عهده نخواهد گرفت.

با مردی که بلوز یقه اسکی و پیراهن‌های یقه ایستاده می‌پوشد چگونه برخورد کنیم؟

از آنجا که او اهل مشورت کردن است باید در انجام کارها با او مشورت کنید و هیچ تصمیمی را بی‌هماهنگی با او اتخاذ نکنید. این مهم‌ترین اصل کنار آمدن با چنین مردی است. اهل جروبحث نیست اما از تبادل‌نظر و گفتمان خوشش می‌آید، بنابراین به راحتی می‌توانید با صحبت کردن نظر خودتان را به او بقبولانید. چون خودش نسبت به قول‌هایی که به شما می‌دهد پایبند است درنتیجه از شما نیز توقع دارد که روی حرف‌هایتان بایستید.

با مردی که کلاه سرش می‌گذارد چگونه برخورد کنیم؟

از آنجاکه مردی استقلال‌طلب است باید در هرشرایطی طوری رفتار کنید که او احساس نکند استقلالش تحت‌الشعاع قرار می‌گیرد. او مردی است که از ریاست خوشش می‌آید اما تشنه آن نیست، بنابراین می‌توانید با استفاده از سیاست‌های زنانه‌تان او را آرام نگه دارید. این مرد را می‌توانید به‌راحتی آرام کنید اما بحث کردن با او هیچ فایده‌ای نخواهد داشت.

من آدم مهربانی هستم و به دنبال جنگ و جدل نیستم. عاشق آرامش و سفرم حتی در مواقعی که عصبانی ‌می‌شوم، عصبانیتم را در خودم فرو می‌برم و آن را بروز نمی‌دهم. خانواده‌دوست هستم و برای رفیق هرکاری که از دستم ساخته باشد، انجام می‌دهم. اگر کسی از من کمک بخواهد شک نکنید که تا ته خط با او خواهم رفت. عاشق سفرهای خارج از کشور هستم و اهل ماشین بازی‌ام.

مردانی که عاشق ساعت مچی هستند

مردی که ساعت مچی گران قیمت به دست دارد و آستین لباسش را به اندازه‌ای که ساعتش مشخص شود بالا می‌زند مثل قهرمان جنگی است که همیشه باید آن علامت قهرمانی را به سینه بزند. این مرد فاقد اعتمادبه‌نفس است و در این ساعت گران قیمت به دنبال اعتمادبه‌نفس گمشده‌اش می‌گردد. او در انتخاب همسر هم همین‌طور رفتار می‌کند و همسر آینده‌اش باید شخصی باشد که اعتمادبه‌نفس او شود و او بتواند با افتخار همسرش را به همه معرفی کند.

کسانی که دنبال مارک و برند هستند

خوش‌پوش بودن، تمیز بودن و مرتب بودن برای انسان یک حسن است اما ملاک اصلی برای زندگی نیست و این کار اشتباهی است که بعضی‌ها تمام زندگی‌شان را صرف خرید لباس‌های مارک و برند می‌کنند. اینکه شما حس زیبایی‌شناسی داشته و برای لباس‌هایی که می‌پوشید از قبل طراحی ذهنی داشته باشید، خیلی خوب است اما نه در حدی که دیگر بخش‌های زندگی‌را تحت‌الشعاع قرار دهد.0

باید باتوجه به استایل و قد بلند یا قد کوتاه بودن یا چاغ و لاغر بودن مدل لباسی را که می‌پوشیم انتخاب کنیم یا حتی مدل مو مهم است که با استایل و شخصیت شما هماهنگ باشد. فرهنگ لباس زیبا پوشیدن چندسالی است که در جهان اپیدمی شده، به‌خصوص در ایران رشد بیشتری داشته است.

منبع: عصرایران

آیا واقعا عاشق هستید؟

گرایش بین زن و مرد در نوع خود میتواند مفید یا مضر باشد. البته بیشتر ما حداقل یک بار در زندگی تمایل قوی را نسبت به فرد مخالف حس کرده ایم، خوب!، این حس در مورد روابط معمولی شاید بتواند موثر باشد ولی در مورد مسئله ی ازدواج اگر بخواهیم تنها با اکتفا به این تمایلات و بدون توجه به معیارهای دیگر روان شناسی، تصمیمی بگیریم، ویران کننده است، چراکه نتیجه ای جز رنج، ترس از آینده، تحلیل انرژی و در آخر، در فاصله زمانی کم دچار افسردگی و سرخوردگی می شویم!

در تنهایی و با صداقت کامل با خود به نکات زیر توجه کنید. مطمئنا" در آخر می توانید به این سوال پاسخ دهید که آیا شما واقعا" عاشق هستید یا... ؟!

و دیگر اینکه اصلا نشانه های یک تمایل و گرایش مفید چیست ؟

چطورمی توانیدبفهمیدکه شخص موردعلاقه شماهمان کسی است که می خواهید؟! 

 

 gg65zza

1. با او بسیار راحت هستید، گویی که سالهاست او را می شناسید.

2. در بسیاری از موارد با یکدیگر هم عقیده هستید مثل باورهای فردی، ارزشها، اهداف و فلسفه ی زندگی.

3. وجود حس تساوی با هم، به طوری که هیچ کدام از شما دو نفر، خود را برتر از دیگری نمی داند.

4. از امور روزمره یکدیگر آگاه هستید و در این روابط برای هم حس سرزندگی و شادابی روحی را به ارمغان می آورید.

5. با یکدیگر راحت هستید و احساس غریبی نمی کنید، روز به روز شادی و صمیمیت بین شما بیشتر می شود.

6. روح و روان یکدیگر را با توجهات متقابل، تحسین، تایید و تمجیدها زنده می کنید و به این صورت است که زندگی رمانتیکی را تجربه خواهید کرد.

7. از اینکه اوقات بیشتری را در کنار هم باشید لذت می برید و از هم خسته نمی شوید !

8. همیشه نسبت به او گرایش دارید و این حس با هم بودن بیشتر و بیشتر می شود.

9. در همه حال برای پیشرفت یکدیگر تلاش می کنید ولی نه در آن حد که هر یک از شما احیانا" استقلال شخصی خود را از دست داده باشید! 

10. در حفظ صمیمیت بیشتر رابطه و حل مشکلات زندگیتان در مقایسه با زوج هایی که بدون این حس و تنها بطور رسمی با هم ازدواج کرده اند، موفق تر هستید. 

 

 fssa21q

11. با هم گرم، قابل انعطاف، صمیمی، رئوف و دلسوز یکدیگر هستید و هر دو بر آنید تا این عواطف هر روز افزون شود.

12. براحتی از اشتباهات هم چشم پوشی می کنید و دوباره روابط شما به همان نزدیکی قبل باقی است.

13. احساس می کنیدکه متعلق به هم هستید(البته این حالت نبایدبا احساس تحت کنترل بودن یامالکیت همراه باشد)ودیگران شمارازوجی خوشبخت وجدانشدنی می دانند.

14. با گذشت، فداکاری و بزرگ نکردن اشتباهات یکدیگر، در کنار هم احساس امنیت می کنید و هیچ ترسی بابت از دست دادن هم ندارید.

15. عواطف و امیال جنسی شما نسبت به هم بسیار قوی و غیر قابل اجتناب است.

16. ناخود آگاه احساسات و عواطف جنسی خود را نسبت به هم نشان می دهید و نه از روی عادت، در این حالت است که امنیت روحی ایجاد می شود و خیال هر دو طرف بابت عدم وجود انحرافات اخلاقی در یکدیگر راحت است.

17. همیشه در دسترس هم هستید و می توانید روی وجود هم حساب کنید.

18. بین شما انرژی های مثبت زیادی است که حس اشتیاق به زندگی را افزون می کند.

19. با گذشت زمان روابط شما مستحکم تر شده است.

20. روابط شما طوری بر یکدیگر تاثیر داشته که اگر با خودتان رو راست باشید می بینید که شما شخصی بهتر و متفاوت نسبت به گذشته هستید.

منبع:

عوامل افزایش و کاهش رزق و روزی

رزق و روزی بخشش هایی است که خداوند به انسان در دنیا و آخرت می دهد تا بدان نیازهای مادی و معنوی خود را پاسخ دهد. البته واژه رزق بیشتر در امور مادی به کار می رود و از همین روست که برخی ها رزق را تنها به معنای غذا، طعام، خوراکی ها، نوشیدنی ها و قوت روزانه می دانند که وارد شکم می شود و به نیازهای جسمی انسان پاسخ می دهد. اما مفهوم رزق و روزی فراتر از این مقولات است و همه ضروریات زندگی را شامل می شود. 

زندگی انسان در دنیا و آخرت برپایه رزق ساماندهی می شود. از همین رو، مهمترین و اصلی ترین دغدغه انسان را تشکیل می دهد. از آن جایی که رزق و روزی از سوی خداوند تعیین و مشخص می شود، هرکسی بر آن است تا بداند چگونه می تواند از کاهش آن رهایی یابد و شیوه های افزایش آن را به دست آورد. برهمین اساس نویسنده در مقاله حاضر براساس آموزه های وحیانی اسلام بر آن است تاپاسخ اسلام را درباره علل و عوامل افزایش و کاهش رزق و روزی را تبیین کند. 

  

jfr543 

رزق و روزی تعیین شده از سوی خدا

«رزق» واژه عربی است که در فارسی به «روزی» ترجمه می شود. رزق در فرهنگ قرآن، همه عطایای جاری دنیا و آخرتی است که از سوی خداوند به انسان و یا هر موجودی بخشیده می شود. البته برخی آن را تنها در دایره محدود غذا، طعام، خوردنی ها، آشامیدنی ها و قوت روزانه یعنی هر آنچه که وارد شکم می شود معنی می کنند.  

خداوند به حکم الوهیت (مائده، آیه ۸۸)، خالقیت (روم، آیه ۴۰؛ فاطر، آیه۳) و ربوبیت روزی موجودات ازجمله انسان را تامین می کند. (بقره، آیات ۲۱و ۲۲، اسراء، آیه۳۰) و براساس قدرت و علم تقسیم می کند و روزی را بسط و قبض می دهد. (سبا، آیات ۳۶ و ۳۹) 

بنابراین، تفاوت روزی انسانها براساس حکمت و علم و آگاهی خداوند به احوال بندگان و مشیت و تدبیر الهی در حق بندگان است (رعد، آیه ۲۶، اسراء آیه۳۰؛ عنکبوت، آیه۶۲؛ روم، آیه ۳۷) ولی هرگز این تفاوت در رزق به معنای تفاوت در شرافت نیست، از همین رو لازم است تا علی رغم تفاوتها در ثروت و فقر، مساوات در میان انسانها مراعات شود (نحل، آیه۷۱)

عوامل افزایش روزی

اکنون که دانسته شد روزی و رزق بندگان در دست خداوند وبراساس حکمت و مشیت و تدبیر الهی است؛ این پرسش مطرح می شودکه عوامل دیگر چه تاثیری می تواند در افزایش و یا کاهش روزی داشته باشد؟  

در پاسخ باید گفت که خداوند در اصل برای هر انسانی روزی مقدر شده ای قرار می دهد، ولی عواملی موجب می شود که دیر یا زود به دست آدم برسد، یا کیفیت بهره مندی آن تغییر کند و این نعمت ها به شکل خیر و مثبت مورد استفاده شخص قرار نگیرد و یا موجبات نقمت و گرفتاری او شود. به عنوان نمونه تقوا براساس آیات ۲ و ۳ سوره طلاق موجب می شود تا در رزق آدمی برکت داده شود.    

 

 fde321xc

 

پس با تقوا می توان کیفیت روزی را تغییر داد و موجب شد تا برکت در رزق ایجاد شود و بهره مندی انسان از آن افزایش یابد. پیامبر(ص) با اشاره با عامل دیگری چون سحرخیزی می فرماید که چنین عملی موجب برکت بخشی به رزق می شود. ایشان در این باره می فرماید: باکروا طلب الرزق و الحوائج فان الغدو برکه و نجاح؛ در پی روزی و نیازها، سحرخیز باشید؛ چرا که حرکت در آغاز روز و سحر خیزی مایه برکت و موفقیت است. (المعجم الاوسط، ج ۷، ص ۱۹۴، حدیث ۷۲۵۰)

پیامبر(ص) خشنودی و رضایتمندی را از عوامل برکت بخشی به روزی دانسته و می فرماید:

هرکس روزی ای دارد که حتما به او خواهد رسید. پس هر کس به آن راضی شود، برایش پر برکت خواهد شد و او را بس خواهد بود و هرکس به آن راضی نباشد، نه برکت خواهد یافت و نه او را بس خواهد بود. روزی در پی انسان است، آن گونه که اجلش در پی اوست. ( اعلام الدین، ص ۳۴۲) 

آنچه به عنوان عوامل مطرح می شود، ناظر به برکت و نیز بهره مندی از همان چیزی است که به عنوان لایحتسب (طلاق، آیات ۲ و ۳) مطرح شده است.    

۱- عدالت: بی گمان دنیا برپایه عدالت بنیاد نهاده شده است. هرگونه رفتاری بیرون از دایره عدالت موجب خروج از نظام احسن الهی است و به عنوان ظلم موجبات بدبختی شخص و دیگران را فراهم می آورد.بر همین اساس باید همه زندگی را بر مدار عدالت سامان داد تا در نظام احسن به درستی از همه چیز بهره مند شویم. از این رو مهمترین عامل در جذب و افزایش روزی را عدالت دانسته اند. امام صادق(ع) می فرماید:

اگر در میان مردم عدالت برقرار شود، همه بی نیاز می شوند و به اذن خداوند متعال آسمان، روزی خود را فرو می فرستد و زمین برکت خویش را بیرون می ریزد (کافی، ج۳، ص۵۶۸،حدیث ۶)

2- خوش خویی: از مهم ترین علل و عوامل افزایش روزی خوش خلقی است. امام علی(ع) در این باره می فرماید: فی سعه الاخلاق کنوز الارزاق؛ گنج های روزی در وسعت اخلاق نهفته است. (کافی، ج۸، ص۲۳)

3- خوشی خویی با خانواده: همان طوری که گذشت خوش خویی عامل جلب نعمت و افزایش برکات و روزی است؛ ولی خوش خویی در خانواده تاثیرات مهمتری دارد و تاثیر آن فوری تر و بهتر است. امام صادق(ع) درباره نقش خوش خلقی در خانواده می فرماید: من حسن بره باهل بیته زید فی رزقه؛ کسی که به خانواده اش خوب احسان کند روزی اش زیاد می شود. (بحارالانوار، ج۷۱، ص۱۰) 

 

 poooooolele

4-نیت خوب: نیت خوب یعنی داشتن حسن فاعلی که خود نشانه ای از ایمان و اخلاص است، از علل و عوامل افزایش روزی است. نیت خوب و خوش خویی در کنار هم مهم ترین عواملی است که امیر مومنان علی(ع) به آنها اشاره داشته و می فرماید: انسان، با نیت خوب و اخلاق خوب، به تمام آنچه در جستجوی آن است، از زندگی خوش و امنیت محیط و روزی زیاد، دست می یابد. (غررالحکم، ح ۱۰۷۰۷) امام باقر(ع) نیز در این باره می فرماید: من حسنت نیته زید فی رزقه؛ هر که خوش نیت باشد، روزی اش افزایش می یابد. (بحارالانوار، دار احیاء التراث العربی، ج ۵۷، ص ۱۷۵) 

5- صله رحم: با نگاهی به آیات و روایات این معنا به دست می آید که عوامل تنها در افزایش و کاهش کیفیت نقش ندارد، بلکه در افزایش و کاهش اصل رزق و روزی و کمیت آن نیز مؤثر است. به عنوان نمونه امام صادق(ع) می فرماید: صله رحم، انسان را خوش اخلاق، با سخاوت و پاکیزه جان می نماید و روزی را زیاد می کند و مرگ را به تأخیر می اندازد. (کافی، ج۲، ص۱۵۱، حدیث ۶) پس صله رحم نقش اساسی در افزایش روزی از نظر کمیت دارد.

6- زیارت قبر امام حسین(ع): از دیگر عواملی که روزی را زیاد می کند، زیارت قبر امام حسین(ع) در کربلا است. امام صادق(ع) درباره تاثیر زیارت امام حسین(ع) در افزایش روزی می فرماید: زیارت امام حسین(ع) را رها نکن و دوستان خود را هم به آن سفارش کن که در این صورت، خداوند عمرت را طولانی و روزی ات را زیاد می کند و زندگی ات را همراه با سعادت می کند و جز سعادتمند نمی میری و نام تو را در شمار سعادتمندان، ثبت می کند. (کامل الزیارات، ص ۲۸۶) امام باقر(ع) در بیان چرایی تاثیر فوق العاده زیارت امام حسین(ع) در افزایش روزی می فرماید:

حسین، بزرگ مرد کربلا، مظلوم و رنجیده خاطر و لب تشنه و مصیب زده به شهادت رسید. پس خداوند، به ذات خود، قسم یاد کرد که هیچ مصیبت زده و رنجیده خاطر و گنهکار و اندوهناک و تشنه ای و هیچ بلا دیده ای به خدا روی نمی آورد و نزد قبر حسین(ع) دعا نمی کند و آن حضرت را به درگاه خدا شفیع نمی سازد، مگر اینکه خداوند، اندوهش را برطرف و حاجاتش را برآورده می کند و گناهش را می بخشد و عمرش را طولانی و روزی اش را گسترده می سازد. پس ای اهل بینش، درس بگیرید! (بحارالانوار، ج۱۰۱، ص ۶۴، حدیث ۵)

۷-صداقت در گفتار و انصاف در رفتار: پیامبر(ص) در این باره می فرماید: هر کس، راستگویی در گفتار، انصاف در رفتار، نیکی به والدین و صله رحم الهام شود، اجلش به تاخیر می افتد، روزی اش زیاد می گردد، از عقلش بهره مند می شود و هنگام سوال (ماموران الهی) پاسخ لازم به او تلقین می گردد. (اعلام الدین، ص ۲۶۵)

۸-تقوای الهی: چنان که گفته شد، یکی از عوامل افزایش روزی تقواست. البته تقوا هم در کیفیت تاثیر می گذارد و موجب برکت می شود و هم میزان آن، دگرگون می کند، چرا که خداوند افزون بر آنچه که در حساب اوست، به او عنایت خاص خواهد کرد. پیامبر(ص) درباره نقش تقوا در افزایش روزی انسان ها می فرماید: من سره ان ینساله فی عمره و یوسع له فی رزقه فلیتق الله و لیصل رحمه؛ هر کس دوست دارد که عمرش طولانی و روزی اش زیاد شود، تقوای الهی پیشه کند و صله رحم نماید. (بحارالانوار، ج۴۷، ص ۱۰۲، حدیث ۶۵) 

 

 jjuiyh76

۹- امر به معروف و نهی از منکر: همان گونه که انسان باید اهل تقوا باشد باید دیگران را نیز بدان تشویق کند که همان امر به معروف و نهی از منکر است تا از خسران ابدی رهایی یابد. (سوره عصر) البته برخی بر این گمان باطل هستند که عمل به این وظیفه و تکلیف عقلی و شرعی موجب می شود که رزق و روزی آنان کاسته شود و امکان بهره مندی از نعمت های الهی در دنیا را از دست بدهند، چرا که انجام این کار به معنای دشمن خریدن و ناخشنود کردن مردمان است. اما باید دانست که امر به معروف موجب کاهش روزی نیست بلکه وضعیت را برای شخص بهتر می کند و از خسران و زیان در سرمایه رهایی می بخشد. امام علی(ع) این باره می فرماید: امر به معروف و نهی از منکر نه اجلی را نزدیک می کند و نه از روزی کم می نماید، بلکه ثواب را دو چندان و پاداش را بزرگ می سازد و برتر از امر به معروف و نهی از منکر سخن عادلانه ای است نزد حاکمی ستمگر. (غررالحکم، ج۲، ص۶۱۱، حدیث ۳۶۴۸)

۰۱- نماز ویژه نماز شب: انجام فرایض الهی به ویژه نماز از موجبات افزایش روزی است. پیامبر(ص) در این باره می فرماید: نماز، آیین های دین است و رضای پروردگار در آن است و آن راه پیامبران است. برای نمازگزار، محبت فرشتگان، هدایت، ایمان، نور معرفت و برکت در روزی است. (خصال، ص۵۲۲، ح۱۱) البته نماز شب برکات و آثار بیشتری در زندگی بشر دارد. از این رو در بیان فواید و آثار نماز شب به افزایش روزی و برکت آن اشاره می شود.

۱۱- امانت داری: بی گمان اعتماد، مهمترین سرمایه اجتماعی هر انسانی است. انسان با امانت داری و اموری از این دست به این سرمایه اجتماعی دست می یابد و شریک مال مردم می شود. البته امانت داری خود تاثیر مستقیمی در افزایش رزق و روزی افراد دارد. امام علی(ع) درباره نقش امانت داری می فرماید: امانتداری روزی می آورد و خیانت در امانت فقر. (بحارالانوار، ج۷۸، ص۶۰، حدیث۱۳۸) امام موسی کاظم(ع) نیز در این باره می فرماید: ادای امانت و راستگویی، روزی را زیاد می کند و خیانت و دروغگویی باعث فقر و نفاق می شود (بحارالانوار، ج۷۸، ص۳۷۲).

۲۱- روشن کردن چراغ قبل از غروب خورشید: برخی از رفتارهای انسان که نشانه ای از شکرگزاری است خود موجب افزایش روزی است. همان گونه که رفتارهای کفرآمیز و ناسپاسی مانند بخل موجب می شود که خداوند بر آن بنده سخت گیرد، انجام برخی از کارهایی که نشانه احسان و بخشش است، موجب می شود که خداوند درهای روزی را به سوی بنده بگشاید؛ چرا که اگر شکر کنیم بر میزان آن می افزاید. امام صادق(ع) با اشاره به یکی از رفتارهای نیک که موجب افزایش روزی می شود می فرماید: خداوند زیبایی و خودآرایی را دوست دارد و از فقر و تظاهر به فقر بیزار است. هرگاه خداوند به بنده ای نعمتی بدهد، دوست دارد اثر آن را در او ببیند. عرض شد: چگونه؟ فرمودند: لباس تمیز بپوشد، خود را خوشبو کند، خانه اش را گچکاری کند، جلوی در حیاط خود را جارو کند، حتی روشن کردن چراغ قبل از غروب خورشید فقر را می برد و روزی را زیاد می کند. (امالی طوسی ص۲۷۵، حدیث ۵۲۶)

۳۱- نظافت و بهداشت: از دیگر عواملی که موجب افزایش روزی می شود، نظافت و بهداشت است. امام صادق(ع) در این باره می فرماید: شستن ظروف و جارو زدن جلو در منزل، باعث جلب روزی می شود. (خصال، ص۴۵، حدیث۳۷)

۴۱- سفر و هجرت: از دیگر عوامل افزایش و برکت در رزق و روزی باید به سفر و هجرت از وطن اشاره کرد. امام علی(ع) در این باره فرموده است: برای کسب بلند مرتبگی، از وطن خود دور شو و سفر کن که در مسافرت پنج فایده است: برطرف شدن اندوه، بدست آوردن روزی و دانش و آداب زندگی و همنشینی با بزرگواران. (مستدرک الوسائل، ج۸، ص ۱۱۵، ح ۹۱۹۹)

51- نومیدی از غیرخدا: پیامبر(ص) در این باره می فرماید: هر کس از غیر خدا ببرد، خداوند، هزینه زندگی او را تامین می کند و از جایی که انتظار ندارد، روزی اش می دهد؛ اما هر کس چشم امیدش به دنیا باشد، خداوند، او را به دنیا وامی گذارد.(نهج الفصاحه، حدیث ۳۰۰۴)

61-٫ استغفار و توبه: بسیاری از مشکلات بشر به سبب گناهان است. استغفار و توبه موجب می شود تا انسان به مسیر درست بازگردد و خود را سرزنش کند که مسیر نادرستی را پیموده است. از این رو در آیات قرآنی استغفار به عنوان عامل مهم در دفع بلا و رفع بلا و جلب نعمت معرفی شده است. از جمله کارکردهای استغفار افزایش رزق است که در آیات آمده و امیرمؤمومنان علی(ع) نیز درباره آن می فرماید: الاستغفار یزید فی الرزق؛ استغفار روزی را زیاد می کند.(بحارالانوار ج۷۳ ص ۳۱)

عوامل کاهش روزی

اما عواملی که موجب می شود تا انسان دچار کاهش روزی شود و هم از کمیت و هم از کیفیت محروم گردد، همان چیزهایی است که گفته شد. به این معنا که هرگونه بی تقوایی یا قطع رحم یا ارتکاب گناهانی مثل زنا و دروغ و غیره موجب می شود که انسان دچار کاهش روزی شود.

1- قطع رحم: امام صادق علیه السلام درباره نقش گناهان در زندگی بشر از جمله نقش گناه بزرگ و کبیره قطع رحم به کاهش روزی قطع کنندگان رحم اشاره می کند و می فرماید: اَلذُّنوبُ الَّتى تُغَیِّیرُ النِّعَمَ البَغىُ وَ الذُّنوبُ التَّى تورِثُ النَّدَمَ القَتلُ وَ الَّتى تُنزِلُ النِّقَمَ الظُّلمُ وَالَّتى تَهتِکُ السُّتورَ شُربُ الخَمرِ وَ الَّتى تَحبِسُ الرِّزقَ الزِّنا وَ الَّتى تُعَجِّلُ الفَناءَ قَطیعَةُ الرَّحِمِ وَالَّتى تَرُدُّ الدُّعاءَ وَ تُظلِمُ الهَواءَ عُقوقُ الوالِدَینِ؛گناهی که نعمت ها را تغییر مى دهد، تجاوز به حقوق دیگران است. گناهى که پشیمانى مى آورد، قتل است. گناهى که گرفتارى ایجاد مى کند، ظلم است. گناهى که آبرو مى بَرد، شرابخوارى است. گناهى که جلوى روزى را مى گیرد، زناست. گناهى که مرگ را شتاب مى بخشد، قطع رابطه با خویشان است. گناهى که مانع استجابت دعا مى شود و زندگى را تیره و تار مى کند، نافرمانى از پدر مادر است.(علل الشرایع، ج ۲، ص ۵۸۴)

2- زنا : گناهان کبیره که مصداق بی تقوایی بشر است، عامل مهم در خشم الهی است. از این روست که گناهانی چون زنا موجب می شود که انسان گرفتار حبس رزق و محرومیت و یا کاهش در روزی عطایی شود. همان که در حدیث پیشین آمده است زنا عامل مهمی در کاهش روزی یا کلا محرومیت بشر از رزق الهی می شود. پیامبر صلى الله علیه و آله نیز در سخنی به پیامدهای زیانبار زنا اشاره می کند و محرومیت زناکار از رزق الهی را یکی از پیامدهای آن بر می شمارد و می فرماید:فِى الزِّنا سِتُّ خِصالٍ: ثَلاثٌ مِنها فِى الدُّنیا وَ ثلاثٌ فِى الآخِرَةِ، فَاَمّا الَّتى فِى الدُّنیا فَیَذهَبُ بِالبَهاءِ وَ یُعَجِّلُ الفَناءَ وَ یَقطَعُ الرِّزقَ وَ اَمّا الَّتى فِى الآخِرَةِ فَسوءُ الحِسابِ وَ سَخَطُ الرَّحمنِ وَ الخُلودُ فِى النّارِ ؛ زِنا، شش پیامد دارد: سه در دنیا و سه در آخرت. سه پیامد دنیایى اش این است که: آبرو را مى بَرد، مرگ را شتاب مى بخشد و روزى را مى بُرد و سه پیامد آخرتى اش: سختى حسابرسى، خشم خداى رحمان و ماندگارى در آتش است.(خصال، ص ۳۲۱، حدیث ۳)

3- دروغ: همان گونه که صداقت موجب افزایش روزی است، دروغ نیز موجب کاهش آن است. رسول اکرم صلى الله علیه و آله در این باره می فرماید:اَلکَذِبُ یَنقُصُ الرِّزقَ؛ دروغ، روزى را کم مى کند.(الترغیب و الترهیب، ج۳، ص۵۹۶، ح۲۹)

4- ناشکیبایی و بی صبری: ناشکیبایی عامل مهم در کاهش روزی است. امیرمومنان امام على علیه السلام در بیان علل محرومیت انسان از رزق حلال می فرماید :إِنَّ العَبدَ لَیَحرُمُ نَفسَهُ الرِّزقَ الحَلالَ بِتَرکِ الصَّبرِ، وَلا یُزادُ عَلى ما قُدِّرَ لَهُ؛ بنده به سبب بى صبرى، خودش را از روزى حلال محروم مى کند و بیشتر از روزى مقدّر هم نصیبش نمى شود.(شرح نهج البلاغه، ج۳، ص۱۶۰)

5- بد خلقی: همان طور که خوش خویی موجب افزایش و برکت در رزق می شود، بدخلقی نیز موجب کاهش آن است. امیرمومنان امام على علیه‏السلام می فرماید:مَنْ ساءَ خُلْقُهُ ضاقَ رِزْقُهُ؛هر کس بد اخلاق باشد، روزى‏ اش تنگ مى‏شود. (غررالحکم، ح ۸۰۲۳)

6- عدم توجه به نظافت منزل و نظافت شخصی : یکی دیگر از عوامل کاهنده رزق و روزی عدم توجه به نظافت است. در بعضی خانه ها دیرهنگام نظافت صورت می گیرد بطوری که گوشه اتاق ها تار عنکبوت دیده می شود و یا بعضی اشخاص به نظافت خود توجه نمی کنند. مثلا قبل و بعد از غذا خوردن دستهای خود را با صابون نمی شویند. و یا ناخن های آنها بلند شده است. این عامل نیز یکی از عوامل کاهنده رزق است.

انسان می بایست همواره امیدش به خداوند باشد و بداند که روزی تقسیم شده است و برای افزایش برکت و روزی می بایست امید به خدا داشته و از خلق بریده باشد که او برای بنده بس و کفایت می کند. پس همواره دست به دعا و نیایش به سوی خداوند داشته باشیم و همان ذکر امام صادق علیه‏السلام را برزبان جاری سازیم و بگوییم :اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ قَسَمتَ لى مِن قِسمٍ اَو رَزَقتَنى مِن رِزقٍ فَاجعَلهُ حَلالاً طَیِّبا واسِعا مُبارَکا قَریبَ المَطلَبِ سَهلَ المَخَذِ فى یُسرٍ مِنکَ وَ عافَیةٍ وَ سَلامَةٍ وَ سعادَةٍ اِنَّک عَلى کُلِّ شَى ءٍ قَدیرٌ؛ خدایا! بر محمّد و خاندان او، درود فرست و آنچه را برایم قسمت کرده و یا روزى نموده اى، حلال، پاک، فراوان، با برکت، دست یافتنى و آسان به دست آمدنى قرار بده، با راحتى، عافیت، تندرستى و خوش بختى از سوى خود مقرر کن! به درستى که تو بر هر چیز توانایى.(بحارالأنوار، ج ۸۹، ص ۳۷۷، حدیث ۶۶)

امیرمومنان امام على علیه‏السلام نیز از خداوند می خواهد تا در همه احوال با او باشد و به زندگی اش برکت دهد. آن حضرت می فرماید :اَللّهُمَّ ارْزُقنى عَقْلاً کامِلاً وَ عَزْما ثاقِبا وَ لُبّا راجِحا وَ قَلْبا زَکیّا وَ عِلْما کَثیرا وَ اَدَبا بارِعا وَاجْعَلْ ذلِکَ کُلَّهُ لى وَلا تَجْعَلْهُ عَلَىَّ بِرَحْمَتِکَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ؛خدایا مرا عقلى کامل ، تصمیمى نافذ، خردى برتر، دلى پاک، دانشى فراوان و ادبى والا روزى کن و تمام اینها را به سود من قرار ده نه به زیانم،اى مهربان‏ترین مهربانان.(غرر الحکم، ح ۳۸۱۳)

التبه باید توجه داشت هر که بامش بیش برف بیش تر،‌به این معنا که اگر رزق و روزی تو زیاد شد مسئولیت تو در قبال خود و خدا و خلق نیز افزایش می یابد. پس باید توجه داشت که هر افزایش روزی سودمند نیست چرا که مسئولیت های دوچندانی بر گرده و گردن شما خواهد آمد که اگر پاسخ گو نباشی می بایست در قیامت پاسخ گو باشی. پس اصل را در برکت خواهی بگذارید و از خداوند بخواهید تا به همان کم شما را قانع سازد و برکت دهد تا بهره خود را از دنیا برگرفته و در آخرت سعادتمند ابدی شوید. امام رضا علیه السلام می فرماید: مَن رَضى عن الله تعالى بالقَلیل مِن الرّزق رضَى الله منه بالقَلیل مِنَ العَمل؛ هر کـس به رزق و روزى کم از خدا راضى باشد، خداوند از عمل کم او راضى خواهد بود.(بحـارالانـوار،ج ۷۸،ص ۳۵۷)

انسان باید همواره امیدش به خداوند باشد و بداند که روزی تقسیم شده است و برای افزایش برکت و روزی باید امید به خدا داشته و از خلق بریده باشد که او برای بنده کفایت می کند.

البته باید توجه داشت هر که بامش بیش برفش بیشتر، به این معنا که اگر رزق و روزی تو زیاد شد مسئولیت تو در قبال خود و خدا و خلق نیز افزایش می یابد. پس باید توجه داشت که هر افزایش روزی سودمند نیست چرا که مسئولیت های دوچندانی بر گرده شما خواهد آمدکه می بایست در قیامت پاسخ گو باشید. پس اصل را در برکت خواهی بگذارید و از خداوند بخواهید تا به همان کم، شما را قانع سازد و برکت دهد تا بهره خود را از دنیا برگرفته و در آخرت سعادتمند ابدی شوید. امام رضا(ع) می فرماید: من رضی عن الله تعالی بالقلیل من الرزق رضی الله منه بالقلیل من العمل؛ هر کس به رزق و روزی کم از خدا راضی باشد، خداوند از عمل کم او راضی خواهد بود.(بحارالانوار، ج۸۷، ص ۳۵۷).

منبع: ساموس

زیارت امام حسین(ع) را رها نکن و دوستان خود را هم به آن سفارش کن که در این صورت، خداوند عمرت را طولانی و روزی ات را زیاد می کند و زندگی ات را همراه با سعادت می کند و جز سعادتمند نمی میری و نام تو را در شمار سعادتمندان، ثبت می کند. (کامل الزیارات، ص ۲۸۶) امام باقر(ع) در بیان چرایی تاثیر فوق العاده زیارت امام حسین(ع) در افزایش روزی می فرماید:
 
براساس آموزه های وحیانی قرآن، روزی و رزق تنها در دست خداوند است (ملک، آیه ۲۱، ذاریات ۵۸) و خداوند است که روزی هرکسی را در اختیارش قرار می دهد. در هستی جز خداوند روزی دهنده نیست و خداوند روزی انسان ها را از آسمان و زمین تامین می کند. (یونس ، آیه ۳۱ و آیات دیگر)

کدام عزیز در میان ما نیست؟

شرط بو که بی تو برگم داوار بو    سفیدی روژم و رنگ شاوار بو 

کزکز بنیشم کزه جرگم بو      جیایی ای تو روز مرگم بو 

l098lj98h 

در این عکس حضرات حجج اسلام  

مرحوم حاج سیدعلیرضا هاشمی و محمدکریم مروجی 

علی زیدی - جعفر حیدری یگانه (پشت تریبون)

به ترتیب ازراست:

جعفر احمدی.علی نقی حجتی.عزیزی.ابراهیم اهرون.شهید عزیزکرم باقری.یونس قبادی.مرحوم فتح الله سرتیپ نیا و احتمالا شهید اسماعیل

 

y7gf54 

 شهید عزیزالله هاشمی فرزند مرحوم حاج سیدعلیرضا هاشمی 

 

  

yg65f 

در این عکس شهید شمس الله مرادی - حجج اسلام هادی قبادی - علی مینایی 

نصیر بهاروند  - علی حسین غضنفری - عباس قلی پور- ... عباسی

کسانی که بقیه عزیزان را می شناسند اسامی را برای ما بفرستند.

  

bbgt65 

شهید سعادت قبادی و عزیزی دیگر به نام حاجی مهدی پور 

gfr54 

ایستاده: دلاور مرحوم حمید قبادی و جانباز عزیز سیروس باقری 

نشسته: شهید سعادت قبادی  

 

hg2q2 

 از راست:  

شهید سعادت قبادی - ناشناس - مرادعلی محمدی - محرابی - حمید آزادی 

 

 

rfed433 

ایستاده: 

حاج شریف آزادی - حجت السلام کرم ساعدپور - شهید شمس الله اهرون  

بهروز باقری - مرادعلی مرادی  

نشسته: 

ناشناس - مرحوم جعفر طولابی - شهید سیدعزیزالله هاشمی - ناشناس

 

ggt5cd 

در این عکس مرحوم حاج فضل الله حکیمی - مرحوم حاج عیسی میرزاپور

کسانی که دیگر عزیزان را می شناسند اسامی را برای مدیریت وبلاگ بفرستند 

ggfaq2 

در این عکس:

کاشفی - یونس قبادی - ماشاءالله آزادبخت - حاج حسن باقری - آزادبخت - اسدمراد شیراوند  - نوروز امیدیان - مرحوم علی اشرف میناپور

کسانی که دیگر عزیزان را می شناسند، اسامی را برای مدیریت وبلاگ بفرستند.

فضیلت و خواص سوره توحید

سوره توحید یکصد و دوازدهمین سوره قرآن کریم است که مکی و 4آیه دارد.این سوره را«اخلاص،صمد،اساس،برائة جمال،معرفت،مانع،نور،تفرید،تجرید،ولایت»نیزمی گویند.

هر کس سوره توحید را قرائت نماید با خواندن آیه اول، خداوند هزار نگاه به او می کند و با خواندن آیه دوم، خداوند هزار دعای او را مستجاب می کند و با آیه سوم هزار خواسته اش را به او می دهد و با آیه چهارم، هزار حاجت از حاجت های دنیا و آخرتش را روا می کند.

این سوره از ارزشمندترین سوره های قرآن است که به قرائت و ارتباط با آن بسیار سفارش شده است و آثار و فواید بیشماری دارد.

امام باقر علیه السلام فرموده اند: سوره توحید برابر با یک سوم قرآن است.

امام رضا علیه السلام نیز فرمودند: هر کس سوره توحید را بخواند و به آن ایمان داشته باشد توحید را شناخته است.

  

 tyzas

رسول خدا صلی الله علیه و اله وسلم فرموده اند این سوره را زیاد بخوانید زیرا این سوره نور قرآن است.

هم چنین از ایشان نقل شده است: هر کس سوره توحید را قرائت نماید با خواندن آیه اول، خداوند هزار نگاه به او می کند و با خواندن آیه دوم، خداوند هزار دعای او را مستجاب می کند و با آیه سوم هزار خواسته اش را به او می دهد و با آیه چهارم، هزار حاجت از حاجت های دنیا و آخرتش را روا می کند.

امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمودند: هر کس سوره توحید و قدر را در روز یا شبش 100بار قرائت نماید خداوند پس از مرگش نوری در قبر او قرار می دهد و نوری در پیش و پس او قرار گرفته و او را تا بهشت همراهی می کند.

امام صادق علیه السلام فرمودند: هر کس سه روز بر او بگذرد وسوره توحید را نخواند خوار شده و بند ایمان از او برداشته می شود و اگر در آن حال بمیرد در حال کفر مرده است.

و نیز می فرمایند: هر که روزی بر او بگذرد و در نمازهای 5 گانه اش سوره توحید را نخواند به او گفته می شود تو از نمازگزاران نیستی.

قرائت این سوره در بسیاری از مکان ها و زمان ها مانند پس از نماز صبح، بعد از هر نماز واجب، هنگام خواب و... سفارش شده است.

از امام باقر علیه السلام نقل شده: هر گاه احساس درد دندان کردی سوره حمد و توحید را بخوان در حالی که دست خود را بر موضع درد گذاشته ای و پس از ان ایه 88 سوره نمل را قرائت کن دردش ارام می گیرد.

آثار و برکات سوره

1)شفا دهندگی

در این باره در سخنی از امام باقر علیه السلام آمده است: هر کس سوره حمد و سوره توحید او را شفا ندهد هیچ چیز دیگری او را شفا نخواهد داد همه بیماری ها با این دو سوره درمان می شود.

2)درمان تب

هر کس که حضرت زهرا سلام الله و فرزندانش را دوست دارد و دچار بیماری تب شود سوره توحید را 1000 بار بخواند آنگاه خداوند را به حق فاطمه قسم دهد که شفا خواهد گرفت.

3)درد چشم

از امام صادق علیه السلام نقل شده است: هر کس این سوره را بر درد چشم بخوانند به قدرت خداوند دردش آرام می گیرد.

4)درد دندان

از امام باقر علیه السلام نقل شده: هر گاه احساس درد دندان کردی سوره حمد و توحید را بخوان در حالی که دست خود را بر موضع درد گذاشته ای و پس از ان ایه 88 سوره نمل را قرائت کن دردش ارام می گیرد.

5)امنیت

امنیت خواهی و پرهیز از خطرات و حوادث ناگوار از خواسته های اولیه و همیشگی انسان هاست و مردم از هر گونه حادثه و بدی ای که زندگی آرام و بی دردسر آنها را دچار تشویش و گرفتاری کند مخالفند و در پی دستاویز هایی برای امان جویی از این ناگواری ها هستند. سوره توحید از این دستاویزهای محکم الهی است که به وسیله آن می توان خود را در آغوش امیت الهی قرار داد . مواردی که به امنیت جویی از سوره توحید سفارش شده است از این قرار است:

الف: هنگام سفر

از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم روایت شده: هر کس که می خواهد به سفری برود دو طرف چهارچوب در را بگیرد و 11 بار توحید را قرائت نماید خداوند پاسبان او خواهد بود تا به منزلش بازگردد.

ب: هنگام خروج از خانه

امام صادق علیه السلام می فرماید: هر کس هنگام خرج از منزل 10 مرتبه سوره توحید را بخواند هموراه در حفظ و حراست خداوند است تا به خانه بازگردد.

ج: وارد شدن بر حاکم یا قدرتمند

از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم روایت شده: هر وقت بر حاکم یا ستمگری وارد شوی در حالی که به او نگاه می کنی سوره توحید را سه مرتبه بخوان و دست چپت را مشت کن و برا این حال باشد تا از نزد او بیرون می روی.

امام صادق علیه السلام نیز فرموده اند: هر کس پیش از رفتن به نزد قدرتمند و زورگویی سوره توحید را قرائت کند خداوند به واسطه آن مانع زیان دیدن او می شود.

د: هنگام خواب

امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمودند: هر کس هنگام خوابش سوره توحید را قرائت نماید خداوند50 فرشته را مأمور حراست و نگهبانی او قرار می دهد.

6)رفع فقر و تنگدستی

از امیر المؤمنین علیه السلام روایت شده است: هر وقت وارد منزل می شوید سوره تحید را بخوانید زیرا این کار فقر را از بین می برد.

7)بخشش گناهان

قرائت سوره توحید از عوامل پاک شدن گناهان است . رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرموده اند: هر کس در شب یا روز جمعه ، 200 مرتبه سوره توحید را در نماز 4 رکعتی (2تا دو رکعت) بخواند یعنی درهر رکعت بعد از حمد 50 بار توحید را بخواند گناهانش بخشیده می شود هر چند به اندازه دریا باشد.

در فقه الرضا آمده است: هر کس سوره توحید را 21 بار بخواند خداوند قصری در بهشت برای او بنا می کند و هر کس 41 بارقرائت کند خداوند همه گناهانش از گذشته و اینده را می آمرزد.

امام صادق علیه السلام در این باره فرمودند: هر کس این سوره را در هنگام خواب بخواند خداوند گناهان 50 سال گذشته اش را می بخشد.

8)استجابت دعا

رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در بیان شرایط یک نماز فرمودند: در رکعت اول پس از حمد توحید را بخواند زیرا دعای پس از آن مستجاب می شود و بدین وسیله دعای قنوت آن نیز مستجاب می گردد.

در سخن امام باقر علیه السلام آمده است: هر کس سوره توحید را یک بار بخواند مایه ایجاد برکت بر او می شود و هر کس این سوره را دو بار بخواند بر او و خانواده اش برکت داده می شود و اگر آن را سه بار قرائت نماید به او و خانواده و همسایگانش برکت داده می شود.

9)امان از گناه

امیرالمومنین علی علیه السلام فرمودند: هر کس نماز صبح را بر پا دارد و پس از نماز در جایش بنشیند و سوره توحید را 11 مرتبه قبل از طلوع خورشید قرائت کند آن روز مرتکب گناه نمی شود هر چند شیطان به سوی او طمع کند.

10) برکت

ایجاد برکت در عمر، زندگی ، کار ، مطالعه،... از عوامل موفقیت در این کارهاست. عوامل بسیاری برای انسان ایجاد برکت می کنند و اسباب زیادی مانع برکت هستند. قرائت سوره توحید از عوامل ایجاد برکت است.

در سخن امام باقر علیه السلام آمده است:هر کس سوره توحید را یک بار بخواند مایه ایجاد برکت براو می شود و هرکس این سوره را دوبار بخواند بر او و خانواده اش برکت داده می شود و اگرآن را سه بار قرائت نمایدبه او وخانواده و همسایگانش برکت داده می شود.

ختومات مجرب

از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم روایت شده است: در روز 5شنبه چهار رکعت نماز بجای آورد یعنی در هر دو رکعت یک سلام و به این شکل عمل کند:

1- رکعت اول: سوره حمد و11 مرتبه توحید

2- رکعت دوم: سوره حمد و 21 مرتبه توحید

3- رکعت سوم: سوره حمد و 31 مرتبه نوحید

4- رکعت چهارم: سوره حمد و 41 مرتبه توحید را بخواند و بعد از فارغ شدن از نماز، 51 مرتبه توحید را بخواند و 51 مرتبه صلوات بفرستد و پس از آن به سجده رود و در سجده 100 مرتبه بگوید: «یا الله یا الله» بعد از آن دعا کند به آنچه می خواهد می رسد.

پیامبر فرمودند: کسی که این نماز را بجا آورد و از خداوند بخواهد که کوه ها از همدیگر زوال پیدا کنند خواهد شد یا نزول باران را بخواهد خواهد شد و اینکه حجابی میان او و پروردگار نخواهد بود و اینکه خداوند هر آینه غضب خواهد کرد به کسی که این نماز را به جای آورد و حاجت خود را نخواهد.

ختم «الله الصمد» در شب جمعه 41 هزار بار بسیار مجرب است.

جهت توانگری:

در 3 شب جمعه هر شبش دو رکعت نماز بگذارد و در هر رکعت 10 مرتبه سوره حمد و 11 مرتبه سوره توحید را بخواند و بعد از سلام 100 مرتبه صلوات بفرستد.

عکسهای دو نفره از شهیدان

ksjfuy87 

شهیدان: آزادیانی و میرزایی 

ljou98mb 

شهیدان: ابراهیمی و حسن پور 

khiy98cnde54 

شهیدان: ابراهیمی و حمیدسوری 

uj765ffd 

شهیدان:حسن پور و آزادبخت 

عبرت حتما بخوانید.

برای این داستان کمی بیشتر وقت بگذارید و با دقت خاصی آن را دنبال کنید.

این اولین بار بود که زن احساس می کرد شوهرش دارد به او خیانت می کند . او با گوش های خودش صدای یک زن را از داخل گوشی ، حین مکالمه با همسرش شنیده بود . باورش مشکل بود ، همه راههای ممکن را در ذهنش مرور کرد . اول طلاق ، ولی فکر اینکه با یک بچه به خانه مادرش برگردد ، دیوانه اش می کرد . به فکرش رسید که موضوع را با مادرش در میان بگذرد ، ولی چون خانواده اش از ابتدا با این ازدواج مخالفت می کردند ، منصرف شد .  

  

 yt665r4

تصمیم گرفت ، خیلی صریح به شوهرش همه چیز را بگوید ، ولی خوب که فکر کرد دید او خیلی راحت همه چیز را انکار خواهد کرد و چون دلیل قانع کننده ای ندارد ، شاید محکوم هم بشود . تصمیم نهایی این بود که به آن زن تلفن کند، شاید او نمی داند که مرد مورد علاقه اش ، زن و یک بچه دارد.بوی خیانت به مشامش رسیده بود. این را هرگز از خاطرش محو نمی کرد . شد ساعت 4 و 25 دقیقه بعدازظهر دوشنبه!دستانش می لرزید، اضطراب همه وجودش رافراگرفته بود، شماره هاراتک تک و به دقت می گرفت،یکبار دیگر جملاتی را که از قبل آماده کرده بود در ذهنش مرور کرد. دو زنگ بیشتر نخورد،تلفن وصل شد،همان صدای زنانه آشنا گفت:باسلام،به شبکه تلفن بانک خوش آمدید!

نتیجه کلی : هرگز بدون اطلاع از اصل ماجراهای پیش امده در زندگی ، به فکر متلاشی کردن زندگی خود نیفتید !!!

و اما این داستان تقدیم به مردانی که خوب بلدند پول دربیاورند . خانه شیکی دارند . زن زیبایی  دارند . رفاه دارند ، اما از اصل موضوع غافلند. 

ناهید خیلی وقت بود با دوستانش چت می کرد . دوستان هم دانشگاهی و قدیمی خود که گاهی می نشستند و از همه جا و همه چیز برای هم می گفتند . صادقانه و البته بدون سانسور ... عادت کرده بود ناهید به این مدل زندگی کردن.هر روز و به فاصله زمانی کوتاه به هر بهانه ای می نشست پای نت و چت و عقده های درونیش رابرای دوستانش فاش می کرد...عقده هایی که از کمبودمحبت همسرش حکایت می کرد.خودش معترف بود همسر مهربانی دارد.متعهد و مرد زندگی.اتفاقا وضعیت مالی خوبی هم داد.اما آن چیزی که ناهیدبه دقت و مو به مو به دنبال آن است ازچشمهای شوهرش پنهان مانده و همین موضوع باعث شده که ناهید کم کم دردهایش را به صورت عقده،درون دلش تلمبارکند.

رفته رفته ارتباط اینترنتی ناهید با دوستانش فراتر رفت تا رسید به وبلاگ یک ناشناس غریبه ... وبلاگ نظرش را به شدت به خود جلب کرد .

زیبا می نوشت و حس عاشقانه آرامی هم داشت . ناهید چند بار به بهانه های مختلف به این خانه لعنتی قدم گذاشت . بهانه ی رفتن نداشت . می خواست بماند. ناشناس اما آرام و شمرده و کم کم ناهید را به دلش راه داد. دلی که تا به حال چندین نفر آمده بودند و پی بهانه هایی رفته بودند.

این بار اما طعمه ناهید بود . ناهید ساده و کم سن و سال ، که فکر می کرد می تواند این عقده ها را برای غریبه ای واگویی کند و سبک شود ، ناخواسته در تور پهن شده ناشناس افتاد و همه ی بخت و اقبالش را به یک دوستت دارم ساده فروخت ... نمی خواست از شوهرش و یگانه بچه اش بگذرد ... اما از آن سو ناشناس را هم نمی خواست از دست بدهد .. هر چه بود نوشته هایش خلوت ناهید را پر می کرد ... و به او حس آرامش میداد ... تا اینکه ...   

  

nnbhggg876

 ناهید زن 32 ساله‌ای است که می‌گوید می‌ خواسته خودش مشکلش را به‌ تنهایی حل کند ، چرا که فکر می‌کرد شوهرش به جای حمایت از او دارد به شدت متهمش می‌کند. به او توجه ندارد و خواسته هایش را جدی نمی گیرد . به همین خاطر هم مجبور به تمکین از مردی شد که متاسفانه از سادگی ناهید سواستفاده کرده و زندگی‌اش را به باد داد. و همه چیز هم از دنیای مجازی اینترنت شروع شد و به یک هم آغوشی گناه آلود رسید ...

ناهید و شوهرش متهم هستند مردی را به قتل رسانده‌اند . این زن به جرم معاونت در قتل و رابطه نامشروع در دادگاه کیفری به زودی محاکمه خواهد شد . اما داستان این قتل چیست ؟؟؟ ببینیم ناهید 32 ساله چگونه این مرد بخت برگشته را با همراهی شوهرش به قتل رسانده است ؟؟؟

اتهامی که در پرونده به ناهید وارد کرده‌اند رابطه نامشروع و معاونت در قتل است . البته ناهید ان را قبول ندارد . می گوید : نه قبول ندارم. من کاری نکردم. 3 سال بود که مقتول من را آزار می‌داد و دیگر نمی‌توانستم به خواسته‌هایش عمل کنم . او به شدت من را اسیر وسوسه های خود کرده بود و هر چه می گفت باید بی چون و چرا برایش اجرا می کردم . او را از اینترنت پیدا کردم . دنیای مجازی لعنتی و نفرین شده . اتفاقی به وبلاگش رفتم . نوشته های خوبی داشت . مجذوب نوشته هایش شدم . برایش نظر گذاشتم و او هم پاسخم را داد . این ارتباط نوشتاری به دفعات مختلف تکرار شد و پس از چند روز شماره همراهش را هم برایم نوشت . من هم خام شدم و شماره ام را به او دادم . و این شروع پیامک بازی بین و من و او شد . هر روز و هر شب کارمان همین بود . رضا کم کم عاشق من شده بود و حتی از این فراتر رفت و گفت که از همسرم طلاق بگیرم و با او ازدواج کنم . می دانست که من هم بچه دارم . خودش هم متاهل بود . با دو تا بچه . دو دختر کوچک و بزرگ .

شوهرم مرد بدی نبود . مردی تحصیلکرده که شرایط مالی و حتی زیبایی ظاهری خوبی هم داشت. هر چند به من و خواسته های درونی ام توجه چندانی نشان نمیداد . اما این‌ که شوهرم را رها کنم و با رضا ازدواج کنم ، به هیچ عنوان کار منطقی نبود، ضمن این‌که می‌دانستم رضا هم زن دارد و جدا شدن او از همسرش ، به این سادگیها نیست . ما نمی‌توانستیم زندگی خوبی با هم داشته باشیم . این را به خوبی می دانستم . اما از آن طرف با شوهرم به شدت مشکل داشتم . یک مرد سنتی متعصب چشم و گوش بسته که دورم حصار بدی را تنیده بود . من را اسیر خواسته های قدیمی و پوشالی اش کرده بود . و من چاره ای جز اطاعت از او نداشتم . ما زندگی بدی نداشتیم . و الان نزدیک به 13 سال است که ما زن و شوهریم و به اصطلاح داریم در کنار هم به خوبی و خوشی زندگی میکنیم . اما حضور رضا در زندگیم این آرامش را از من گرفت . من واقعا نمی‌خواستم این رابطه نفرین شده ادامه پیدا کند . عواقبش را می دانستم . و حی بدتر از آن را نیز پیش بینی می کردم . اما او خیلی با من تماس میگرفت و کار را به جایی رساند که ...

من هم به دلیل بی توجهی همسرم ، و عقده هایی که از او داشتم ، بدم نمی آمد که گاهی با رضا از خط قرمزها رد شوم و وقتم را این گونه سپری کنم . و نهایتا در همین ارتباطات اینترنتی بود که من مجبور شدم به خواسته‌اش تن دهم و برایش عکس های برهنه ی خودم را بگذارم .

همین شروع بدی را برایم رقم زد . او مرا تهدید کرد و گفت که اگر با او بیرون نروم ، و به خواسته اش تن ندهم ، عکس‌هایم را به آدرس منزلمان و برای شوهرم ارسال می کند . دیگر راه برگشتی برایم نمانده بود . به همین خاطر مجبور شدم به همه حرفهایش گوش کنم. چند بار با ترفندی از او خواستم که این کار را نکند ، اما او هر بار من را به دنبال خود می کشاند .  من نمی‌خواستم ادامه دهم . واقعا نمی خواستم . اما مجبور بودم. رضا به من گفته بود که اگر این‌کار را نکنم می تواند همسر و فرزندم را بکشد و زندگیم را نابود کند . من چاره‌ای به جز این کار نداشتم .از طرفی هم نمی توانستم موضوع را به همسرم بگویم . می‌ترسیدم. فکر می‌کردم اگر این کار را بکنم ، قطعا از طرف همسرم تهدید به مرگ می شود یا ممکن است همسرم از من جدا ‌شود و فرزندام را با خودش ببرد. این موضوعی بود که من همیشه با آن درگیر بودم .من فکر می‌کردم او متوجه رابطه من با رضا نیست . تا این‌ که یکبار به طور ناگهانی از من خواست که خانه را عوض کنیم. من فکر نمی‌کردم او متوجه شده باشد. من هم قبول کردم و ما خانه را عوض کردیم. شوهرم فکر می‌کرد با این کار من به زندگی با او بیشتر دلخوش می شوم اما وافعا نشد. رضا هم دست‌بردار نبود. یک ماه مانده بود به ان حادثه شوم که نهایتا شوهرم موضوع را فهمید. یک ندانم کاری ساده باعث شد تا زندگی خانواده‌ام دگرگون شود. شوهرم در آستانه مجازاتی سنگین قرار بگیرد و خودم باید سال‌ها در زندان باشم و فرزندم که در سن بسیار حساسی است باید تنها بماند، من نمی‌توانم خودم را ببخشم‌ ... هرگز ... همسرم از تلفن‌های مشکوکی که به من می‌شد و نشستن در پای اینترنت به فاصله ی طولانی متوجه شده بود. وقتی از من پرسید داستان چیست ، زیر ضربات مشت و لگدش با فریاد و درد موضوع را از ابتدا برایش گفتم . همه ی جزئیات را برای شوهرم گفتم . همه را ... تقریبا همه چیز را گفتم. مجبور شدم با این‌که می‌دانستم شنیدنش برای شوهرم بی نهایت سخت است . اما مجبور شدم بگویم تا او بداند من مجبور به این کار شدم . و علت اصلی این خیانت هم بی توجهی خودش به من بود ... چقدر شبها و روزها گدشت و او من را کنارش ندید . ظاهرا کنارش بودم ، اما هرگز من را آن گونکه باید می دید ندید . او ابتدا قصد داشت تا شکایت کند و از طریق مراجع قانونی این موضوع را پیگیری کند، اما زمانی که رضا آزارهایش را بیشتر کرد ، شوهرم دیگر کنترل خودش را از دست داد. رضا من را وادار کرده بود که از او تمکین کنم . نه یک بار که به دفعات مکرر . رضا بار آخر با من تماس گرفت و گفت که می‌خواهد من را ببیند و دوباره از من درخواست کرد با او رابطه نامشروع داشته باشم و من را تهدید کرد و گفت که اگر به خواسته‌اش عمل نکنم قطعا عکسها را توزیع خواهد کرد . زمانی که موضوع را به شوهرم گفتم ، دگرگون شد. فکرش را بکنید . هر مردی با شنیدن این خبر چه حالی به او دست خواد داد . شوهرم مرد خشنی نبود . آرام بود و صبور . اما حرف رضا آنقدر او را دگرگون کرد که مجبور به قتل او شد. شوهرم از من خواست که با رضا تماس بگیرم و او را به خانه بکشانم . من هم با رضا تماس گرفتم و خواستم تا به خانه‌ام بیاید . او هم بلافاصله قبول کرد.  

    

hgt6gfr

روز حادثه ساعت 9 صبح بود . رضا وارد خانه شد . به محض ورود به خانه من را در آغوش گرفت . او را سریع از خودم جدا کردم و با او به سمت اتاق خواب رفتیم . شوهرم زیر تخت خواب پنهان شده بود . وقتی با او ... پشت رضا به سمت در خروجی بود . در همین موقع شوهرم از زیر تخت بیرون آمده و با کارد بلندی که در دست داشت چند ضربه به شکم و سینه رضا وارد کرد . خون همه اتاق را گرفت . جیغ کشیدم . فریاد زدم . اخرین ضربه را همسرم به قلبش وارد کرد . رضا اخرین نفسهایش را کشید و روی تخت آرام گرفت . او مرده بود . من فقط فریاد می‌زدم. دیدن آن صحنه آنقدر برای من سخت بود که واقعا نمی‌توانستم شاهد باشم. در حال خودم نبودم . با تمام نفرتی که از رضا داشتم نتوانستم ضربه‌ای به او بزنم . خیلی ترسیده بودم . خیلی . من می دانستم شوهرم مردی متشخص است . او زندگی راحتی برای من درست کرده بود . اما به من توجهی نمی کرد . خواسته های من را نمی دید . شوهر و زندگی‌ام را دوست داشتم اما از ترس این ‌که مبادا رضا به خانواده‌ام لطمه‌ای وارد کند، قبول کردم با او رابطه داشته باشم. من می‌دانستم رابطه‌ام با رضا پایان خوبی نخواهد داشت. من تا به حال تجربه این کار را نداشتم . سادگی کردم . من باید از همان ابتدا موضوع را به شوهرم اطلاع می‌دادم. باید به شوهرم می‌گفتم . این‌طور بود که می‌توانستم زندگی‌ام را حفظ کنم. ندانم‌کاری من باعث شد تا زندگی ام به هم بریزد . و متاسفانه خانواده‌ام دگرگون شود. شوهرم در آستانه مجازاتی سنگین قرار دارد. او حتما اعدام می شود . خودم هم باید 15 سال از زندگیم را در زندان باشم . اگر خانواده‌ام هم من را نبخشند از آنها هیچ توقعی ندارم.

منبع: وبلاگ حوادث سپید و سیاه

یکی از زیباترین عکسها

kjjiu8777 

از راست:مرحوم حضرت حجت الاسلام حاج سیدعلیرضا هاشمی - مرحوم حضرت آیت الله حاج ماشاءالله مروجی - شهید شهرام عباسی - ناشناس

نامه ای از سوی پروردگار به همه انسان ها

سوگند به روز وقتی نور می گیرد و به شب وقتی آرام می گیرد که من نه تو را رها کرد ه‌ام و نه با تو دشمنی کرده‌ام (ضحی 1,2-
افسوس که هر کس را به تو فرستادم تا به تو بگویم دوستت دارم و راهی پیش پایت بگذارم او را به سخره گرفتی. (یس 30)
و هیچ پیامی از پیام هایم به تو نرسید مگر از آن روی گردانیدی. (انعام 4)

و با خشم رفتی و فکر کردی هرگز بر تو قدرتی نداشته ام (انبیا 87)

و مرا به مبارزه طلبیدی و چنان متوهم شدی که گمان بردی خودت بر همه چیز قدرت داری. (یونس 24)

و این در حالی بود که حتی مگسی را نمی توانستی و نمی توانی بیافرینی و اگر مگسی از تو چیزی بگیرد نمی توانی از او پس بگیری (حج 73)



پس چون مشکلات از بالا و پایین آمدند و چشمهایت از وحشت فرورفتند و تمام وجودت لرزید چه لرزشی، گفتم کمک هایم در راه است و چشم دوختم ببینم که باورم میکنی اما به من گمان بردی چه گمان هایی. ( احزاب 10)

تا زمین با آن فراخی بر تو تنگ آمد پس حتی از خودت هم به تنگ آمدی و یقین کردی که هیچ پناهی جز من نداری، پس من به سوی تو بازگشتم تا تو نیز به سوی من بازگردی ، که من مهربانترینم در بازگشتن. (توبه 118)

وقتی در تاریکی ها مرا به زاری خواندی که اگر تو را برهانم با من می‌مانی، تو را از اندوه رهانیدم اما باز مرا با دیگری در عشقت شریک کردی. (انعام 63-64)

این عادت دیرینه ات بوده است، هرگاه که خوشحالت کردم از من روی گردانیدی و رویت را آن طرفی کردی و هروقت سختی به تو رسید از من ناامید شده‌ای.(اسرا 83) آیا من برنداشتم از دوشت باری که می شکست پشتت؟ (سوره شرح 2-3)

غیر از من خدایی که برایت خدایی کرده است ؟ (اعراف 59)

پس کجا می روی؟ (تکویر26)

پس از این سخن دیگر به کدام سخن می خواهی ایمان بیاوری؟ (مرسلات 50)

چه چیز جز بخشندگی ام باعث شد تا مرا که می بینی خودت را بگیری؟ (انفطار 6) مرا به یاد می آوری ؟ من همانم که بادها را می فرستم تا ابرها را در آسمان پهن کنندو ابرها را پاره پاره به هم فشرده می کنم تا قطره ای باران از خلال آن ها بیرون آید و به خواست من به تو اصابت کند تا تو فقط لبخند بزنی، و این در حالی بود که پیش از فرو افتادن آن قطره باران، ناامیدی تو را پوشانده بود. (روم 48)

من همانم که می دانم در روز روحت چه جراحت هایی برمی دارد ، و در شب روحت را در خواب به تمامی بازمی ستانم تا به آن آرامش دهم و روز بعد دوباره آن را به زندگی برمی انگیزانم و تا مرگت که به سویم بازگردی به این کار ادامه می دهم. (انعام 60)

من همانم که وقتی می ترسی به تو امنیت می‌دهم. (قریش 3)

برگرد، مطمئن برگرد، تا یک بار دیگر با هم باشیم. (فجر 28-29)

تا یک بار دیگه دوست داشتن همدیگر را تجربه کنیم. (مائده 54)

منبع:صداقت دل

خواص و فضیلت سوره فرقان

فرقان و نام دیگرش «تبارک»(1)، بیست و پنجمین سوره قرآن است که مکی و 77 آیه دارد.

از پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله و سلم روایت شده است: هر که سوره فرقان را قرائت نماید، در روز قیامت، در حالی مبعوث می شود که به آمدن در قیامت ایمان داشته و هیچ شکی ندارد که آنان که در قبرند، مبعوث می شوند و بدون حسابرسی وارد بهشت می شود.(2)

امام کاظم علیه السلام نیز در این باره فرمودند: قرائت سوره فرقان را رها مکن، زیرا هر کس سوره فرقان را در شب تلاوت کند، خداوند هیچ وقت او را عذاب نمی کند و از او حسابرسی نمی کند و او را در فردوس اعلی منزل دهد.(3)



از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم روایت شده که : هر کس این سوره را شب یا روز بخواند خانواده اش هرگز گرد فجور نگردند و چون بمیرد 70 هزار ملک او را همراهی کنند و اینها همه جهت او را دعا و استغفار کند تا او را در قبر نهند.(4)

آثار و برکات سوره

1)آسان شدن امر ازدواج

اگر فرد مجردی دوست دارد که ازدواج کند سه روز روزه بگیرد و در هر شب آن پیش از رفتن به رختخواب 21 بار آیات 74 -76 سوره فرقان را بخواند و از خداوند بخواهد تا خواسته اش را برآورده سازد خداوند امر ازدواج او را آسان میکند.(5)

2) درمان تنگی نفس

به جهت تنگی نفس (آسم یا آلرژی) آیه 11 سوره فرقان را بخواند.(6)

زیرنویس:

(1) درمان با قرآن، ص65

(2) مجمع البیان، ج7، ص278

(3) ثواب الاعمال، ص109

(4) درمان با قرآن، ص66

 (5) مستدرک الوسائل، ج14، ص211

(6) درمان با قران، ص66

منابع:«قرآن درمانی روحی و جسمی محسن آشتیانی، سید محسن موسوی؛ و درمان با قرآن،محمدرضا کریمی»

منبع: تبیان

دلایل مختلف اردواج نکردن دختران

اگر شما هم به دلیل‌های مشابه ترس از دادن فرصت ها به ازدواج فکر نمی‌کنید، بهتر است یک‌بار دیگر به زندگی‌تان و انتظاری که از آینده‌تان دارید نگاه کنید و با دلایل منطقی‌تر در این مورد تصمیم بگیرید.

فکر نکنید با این خط و نشان کشیدن‌ها خودتان را بی‌ارزش کرده‌اید. اهمیتی که شما به عزیزان‌تان و شرایطی که دارید می‌دهید، می‌تواند ارزش شما را در نظر او چند برابر کند. بسیاری از دلایل این افراد برای « نه » گفتن به فرصت‌هایشان، تنها از عادت‌ها یا ترس‌هایی ناشی می‌شود که از وجود‌شان بیرون نمی‌رود. اگر شما هم به دلیل‌های مشابه به ازدواج فکر نمی‌کنید، بهتر است یک‌بار دیگر به زندگی‌تان و انتظاری که از آینده‌تان دارید نگاه کنید و با دلایل منطقی‌تر در این مورد تصمیم بگیرید.

زیاد از حد عشق کارید؟

شاید شما آنقدر غرق مناسبات شغلی‌تان شده‌اید که نمی‌توانید فکری اساسی برای زندگی عاطفی‌تان کنید. ممکن است فکر کنید هیچ چیز در دنیا شما را به اندازه پیشرفت کاری راضی نمی‌کند و البته احتمالا آنقدر غرق این تفکر شده‌اید، که حتی فکر تغییر هم در سرتان چرخ نمی‌زند. نگاهی به محیط کارتان بیندازید. افرادی که مثل شما عشق کارند کم نیستند.

کسانی که حتی در چهارمین و پنجمین دهه زندگی‌شان، تنها با پرونده‌های روی میز‌شان زندگی می‌کنند. حالا کمی دقیق‌تر به آنها نگاه کنید. آیا واقعا این افراد خوشبخت و راضی هستند؟

راه حل

شمایی که کارتان همه زندگی‌تان بوده، قرار نیست یک شبه خانه‌نشین شوید. پس باید مردی را انتخاب کنید که توان پذیرش محدودیت‌های شما را داشته باشد. او باید با نوع کار شما و شرایطی که دارید آشنایی داشته باشد تا بتواند تصویر دقیقی نسبت به مشکلات احتمالی که در این مسیر پیش می‌آید را در ذهنش شکل دهد.

اگر نمی‌خواهید که در میانه راه هم خودتان و هم او را ناامید کنید پس سعی کنید تصویری دقیق از اهداف و شرایط‌تان را برای خواستگارتان شکل دهید و قبل از هر تصمیمی، ببینید که چقدر اهداف‌تان در یک راستا هستند و تا چه حد می‌توانید با محدودیت‌های یکدیگر کنار بیایید. البته این تمام ماجرا نیست.

شمانمی‌توانیدبدون ‌هیچ تغییری پیش بروید وتنها انتظارداشته‌باشید که همسرآینده‌تان شمارا درک کند.شما باید بپذیرید که بعد از ازدواج، شرایط کاری‌تان هم شکل دیگری به‌خود می‌گیرد و شما دیگر نمی‌توانید تمام لحظه‌های زندگی‌تان را با پرونده‌های کاری‌تان بگذرانید.

استانداردهای غیر قابل عبوری دارید؟

شاید معیار‌های سفت و سخت شما در مورد همسر آینده‌تان دلیل این تنهایی باشد؛ حق هم دارید. پای یک عمر زندگی در میان است و نمی‌خواهید که بی‌گدار به آب بزنید. احتمالا شما با دیدن مردهای اطرافتان و همسر دوستان‌تان فورا ایرادهایشان را می‌بینید و در دلتان می‌گویید اگر من بودم، با مردی که این ویژگی را داشته باشد ازدواج نمی‌کردم و از آنجا که خواستگارهایتان هم یکی از مردهای همین کره خاکی هستند و از همین دسته عیب و نقص‌ها را در خود دارند، پس شما نمی‌توانید دلتان را راضی کنید و به مردی که چنین عیب‌هایی داشته باشد « بله » بگویید. از آنجایی که خودتان سال‌ها در مورد ازدواج‌های دیگران قضاوت کرده‌اید، احتمالا در دلتان می‌گویید، مردم در مورد انتخاب من چه می‌گویند

راه حل

وقتی پای یک عمر زندگی در میان است، قطعا نمی‌توانید به مردی که هیچ کدام از معیارهایتان را ندارد « بله » بگویید. اما قبل از اینکه با این قضاوت تنهایی را به جان بخرید، نگاهی به خودتان و معیارهایتان بیندازید.

در درجه اول بهتر است نقاط ضعف و ایراد‌های خودتان را ببینید. آیا شما یک فرد بی‌عیب و نقصید که به دنبال یک مرد بی‌عیب و نقص هستید؟

در درجه دوم، باید فهرستی از این معیارها که عمری شما را تنها نگه‌داشته‌ است بنویسید. آنها را به ترتیب اهمیت فهرست کنید.

حالا دوباره مرورشان کنید، از کدام ویژگی‌هایی که نوشته‌اید می‌توانید بگذرید و کدامشان غیرقابل چشم‌پوشی هستند. حالا که این فهرست را پاکسازی کردید، نگاهی به گزینه‌هایی که برای ازدواج دارید بیندازید. شاید یکی از این افراد، چند نمونه از این ویژگی‌های منفی را داشته باشد اما این ویژگی‌ها ممکن است جزء اصلی شخصیت او نباشد. اگر این خصوصیات در او کمرنگ هستند و در مقابل خصوصیات بسیار مطلوب دیگری دارد که می‌توانید به آنها تکیه کنید، بهتر است کمی بیشتر در مورد این گزینه فکر کنید.

بودن با دوستان‌تان برای شما کافی‌است؟

ازدواج به چشم افرادی که یک لحظه هم بدون دوستان‌شان زندگی نمی‌کنند، یعنی محدودیت. این افراد گروه‌های متفاوتی از دوستان را در کنار خود دارند و برایشان تنهایی معنایی ندارد. آنها نمی‌توانند بپذیرند که بعد از ازدواج، باید دور خیلی از این لحظه‌ها را خط بکشند.

دوستان نزدیک و صمیمی، نمی‌گذارند که این افراد هیچ خلأ عاطفی‌ای را در زندگی‌شان احساس کنند و به همین دلیل خود را وارد زندگی‌ای بکنند‌ که باعث می‌شود در ظاهر تنها تر از قبل شوند.

راه حل

اگر شما در گروه این افراد هستید، ازدواج برایتان تصمیم سختی است.

اما بهتر است به‌جای این سختگیری، چند قدم جلوتر را هم ببینید و به آینده نگاه کنید. این دوستان صمیمی تا کجا با شما پیش می‌آیند؟ تجربه دیگران می‌گوید، احتمالا آنها هم یکی یکی ازدواج می‌کنند و این گروه‌های سرشار از صمیمیت هم روز به روز کوچک‌تر می‌شوند. اگر مراقب نباشید، این ماجرا خیلی زود از شما یک فرد همیشه تنها می‌سازد.

فردی که در گروه متاهل‌ها احساس خوشبختی نمی‌کند و البته دیگر دوستانی ندارد که هر لحظه برای بودن در کنار او حاضر باشند. گذشته از این، ازدواج قرار نیست به معنای از دست دادن دوستان و تنها شدنتان باشد. شما می‌توانید با کسی ازدواج کنید که از بودن در کنار گروه دوستان‌تان هم لذت ببرد و بعد از شکل دادن زندگی‌تان، با پذیرش محدودیت‌هایی که یک زندگی متاهلی دارد، تلاش کنید تا از این دوستان هم فاصله نگیرید.

به دنبال موقعیت‌های بهترید؟

فکر می‌کنید که « بله » گفتن به یک گزینه، یعنی « نه » گفتن به باقی گزینه‌ها و به همین دلیل نمی‌توانید خودتان را برای تصمیم‌گرفتن راضی کنید؟ شاید گمان می‌کنید همیشه فرصت‌های بهتری در مقابل‌تان قرار خواهند داشت و لیاقت شما بیشتر از مواردی است که تا امروز به شما پیشنهاد شده. اگر شما گرفتار چنین تفکراتی هستید، احتمالا نمی‌توانید به گزینه‌هایی که تا چند وقت پیش به نظر‌تان ایده‌آل می‌آمدند هم « بله » بگویید و به همین دلیل فرصت‌هایی که روزی برایتان آرزو بوده‌اند را هم رد می‌کنید.

راه‌حل

در مورد گزینه‌های بهتر، نمی‌توان حکم قطعی‌ صادر کرد. شاید حق با شما باشد و کسانی شایسته‌تر از خواستگاران فعلی‌تان هم روزی به شماپیشنهادازدواج دهند.امانگاهی به خودتان بیندازید؛احتمالادر آن زمان هم شما برای رسیدن یک پیشنهاد بهتربه آنها«نه» می‌گویید.

فکر بهترین بودن را از سرتان بیرون کنید. سری به همان فهرست اولویت‌ها بزنید و خواستگارتان را با آن اولویت‌های اساسی بسنجید. اگر فکر می‌کنید مهم‌ترین ویژگی‌هایی که برایتان مطرح بوده را در خود دارد، مته به خشخاش نگذارید. بپذیرید که بهترینی وجود ندارد و همه افراد ضعف‌های خاص خودشان را دارند. ضعف‌هایی که در همه وجود دارد اما نوعشان از فردی به فرد دیگر فرق می‌کند. پس به‌جای این آرمان گرایی، تلاش کنید سراغ کسی که ویژگی‌هایش با خط قرمز‌های شما هماهنگی ندارد، نروید.

از اینکه کسی واقعیت را بفهمد می‌ترسید؟

ممکن است شما و خانواده‌تان، تفاوت‌های زیادی داشته باشید. از عقاید شخصی‌تان گرفته تا سبک زندگی اجتماعی شما که می‌تواند متفاوت یا حتی متضاد با خانواده‌تان باشد. شمایی که به سن ازدواج رسیده‌اید و نسبت به این اتفاق بی‌میل هم نیستید، به‌خاطر این تفاوت‌ها به خواستگارهایتان « نه » می‌گویید.

از طرفی کسانی‌که خانواده به شما پیشنهاد می‌کنند، مرد رۆیاهای شما نیستند و از طرف دیگر نمی‌توانید مردی که در مقابلش خود را به شکل دیگری معرفی کرده‌اید را، با خانواده‌تان آشنا کنید. شما گمان می‌کنید که « بله » گفتن به انتخاب خانواده‌تان؛ یعنی یک عمر زندگی سرد و «بله» گفتن به خواستگاری که هنوز خانواده‌تان را ندیده، یعنی یک زندگی شکست خورده یا جدایی از همه عزیزان‌تان.

راه‌حل

اشتباه نکنید. ازدواج یک جعبه کامل است که نمی‌توانید هیچ کدام از محتویاتش را گل‌چین کنید. خانواده و دوستان شما، خانواده و دوستان او و تمام محدودیت‌ها و شرایط‌تان در این جعبه قرار می‌گیرند و اگر بخواهید زندگی موفقی داشته باشید باید با همه آن شرایط روبه‌رو شوید. میگنا دات آی آر.برای شمایی که در مورد ازدواج بی‌میل نیستید، چنین دلیلی نباید مانع بزرگی تلقی شود. کافی است خودتان باشید؛ همانطور که هستید نه آنطور که خانواده‌تان می‌خواهد. از طرف دیگر، باید پنهان کاری را کنار بگذارید.

با خواستگارتان در مورد شرایط خانوادگی‌تان صحبت کنید و تفاوت‌ها را روشن کنید. به او بگویید که حفظ خانواده و ارتباط‌تان برای شما یک اولویت اساسی است واگر می‌خواهد که در کنارشما خوشبخت باشد،باید این موضوع را بپذیرد و در کمال احترام با این تفاوت‌ها کنار بیاید.

فکر نکنید با این خط و نشان کشیدن‌ها خودتان را بی‌ارزش کرده‌اید. اهمیتی که شما به عزیزان‌تان و شرایطی که دارید می‌دهید، می‌تواند ارزش شما را در نظر او چند برابر کند.

شاید روبه‌رو کردن این ۲‌گروه با هم آسان نباشد اما اگر منطقی پیش بروید و از مسیری مناسب با خانواده‌تان وارد مذاکره شوید که برایشان قابل پذیرش باشد، می‌توانید خیلی زود و با کمترین تنش، به نتیجه برسید.

منبع: زن فردا

اربعین

اگر شما هم به دلیل‌های مشابه ترس از دادن فرصت ها به ازدواج فکر نمی‌کنید، بهتر است یک‌بار دیگر به زندگی‌تان و انتظاری که از آینده‌تان دارید نگاه کنید و با دلایل منطقی‌تر در این مورد تصمیم بگیرید.

فکر نکنید با این خط و نشان کشیدن‌ها خودتان را بی‌ارزش کرده‌اید. اهمیتی که شما به عزیزان‌تان و شرایطی که دارید می‌دهید، می‌تواند ارزش شما را در نظر او چند برابر کند. بسیاری از دلایل این افراد برای « نه » گفتن به فرصت‌هایشان، تنها از عادت‌ها یا ترس‌هایی ناشی می‌شود که از وجود‌شان بیرون نمی‌رود. اگر شما هم به دلیل‌های مشابه به ازدواج فکر نمی‌کنید، بهتر است یک‌بار دیگر به زندگی‌تان و انتظاری که از آینده‌تان دارید نگاه کنید و با دلایل منطقی‌تر در این مورد تصمیم بگیرید.

زیاد از حد عشق کارید؟

شاید شما آنقدر غرق مناسبات شغلی‌تان شده‌اید که نمی‌توانید فکری اساسی برای زندگی عاطفی‌تان کنید. ممکن است فکر کنید هیچ چیز در دنیا شما را به اندازه پیشرفت کاری راضی نمی‌کند و البته احتمالا آنقدر غرق این تفکر شده‌اید، که حتی فکر تغییر هم در سرتان چرخ نمی‌زند. نگاهی به محیط کارتان بیندازید. افرادی که مثل شما عشق کارند کم نیستند.

کسانی که حتی در چهارمین و پنجمین دهه زندگی‌شان، تنها با پرونده‌های روی میز‌شان زندگی می‌کنند. حالا کمی دقیق‌تر به آنها نگاه کنید. آیا واقعا این افراد خوشبخت و راضی هستند؟

راه حل

شمایی که کارتان همه زندگی‌تان بوده، قرار نیست یک شبه خانه‌نشین شوید. پس باید مردی را انتخاب کنید که توان پذیرش محدودیت‌های شما را داشته باشد. او باید با نوع کار شما و شرایطی که دارید آشنایی داشته باشد تا بتواند تصویر دقیقی نسبت به مشکلات احتمالی که در این مسیر پیش می‌آید را در ذهنش شکل دهد.

اگر نمی‌خواهید که در میانه راه هم خودتان و هم او را ناامید کنید پس سعی کنید تصویری دقیق از اهداف و شرایط‌تان را برای خواستگارتان شکل دهید و قبل از هر تصمیمی، ببینید که چقدر اهداف‌تان در یک راستا هستند و تا چه حد می‌توانید با محدودیت‌های یکدیگر کنار بیایید. البته این تمام ماجرا نیست.

شمانمی‌توانیدبدون ‌هیچ تغییری پیش بروید وتنها انتظارداشته‌باشید که همسرآینده‌تان شمارا درک کند.شما باید بپذیرید که بعد از ازدواج، شرایط کاری‌تان هم شکل دیگری به‌خود می‌گیرد و شما دیگر نمی‌توانید تمام لحظه‌های زندگی‌تان را با پرونده‌های کاری‌تان بگذرانید.

استانداردهای غیر قابل عبوری دارید؟

شاید معیار‌های سفت و سخت شما در مورد همسر آینده‌تان دلیل این تنهایی باشد؛ حق هم دارید. پای یک عمر زندگی در میان است و نمی‌خواهید که بی‌گدار به آب بزنید. احتمالا شما با دیدن مردهای اطرافتان و همسر دوستان‌تان فورا ایرادهایشان را می‌بینید و در دلتان می‌گویید اگر من بودم، با مردی که این ویژگی را داشته باشد ازدواج نمی‌کردم و از آنجا که خواستگارهایتان هم یکی از مردهای همین کره خاکی هستند و از همین دسته عیب و نقص‌ها را در خود دارند، پس شما نمی‌توانید دلتان را راضی کنید و به مردی که چنین عیب‌هایی داشته باشد « بله » بگویید. از آنجایی که خودتان سال‌ها در مورد ازدواج‌های دیگران قضاوت کرده‌اید، احتمالا در دلتان می‌گویید، مردم در مورد انتخاب من چه می‌گویند

راه حل

وقتی پای یک عمر زندگی در میان است، قطعا نمی‌توانید به مردی که هیچ کدام از معیارهایتان را ندارد « بله » بگویید. اما قبل از اینکه با این قضاوت تنهایی را به جان بخرید، نگاهی به خودتان و معیارهایتان بیندازید.

در درجه اول بهتر است نقاط ضعف و ایراد‌های خودتان را ببینید. آیا شما یک فرد بی‌عیب و نقصید که به دنبال یک مرد بی‌عیب و نقص هستید؟

در درجه دوم، باید فهرستی از این معیارها که عمری شما را تنها نگه‌داشته‌ است بنویسید. آنها را به ترتیب اهمیت فهرست کنید.

حالا دوباره مرورشان کنید، از کدام ویژگی‌هایی که نوشته‌اید می‌توانید بگذرید و کدامشان غیرقابل چشم‌پوشی هستند. حالا که این فهرست را پاکسازی کردید، نگاهی به گزینه‌هایی که برای ازدواج دارید بیندازید. شاید یکی از این افراد، چند نمونه از این ویژگی‌های منفی را داشته باشد اما این ویژگی‌ها ممکن است جزء اصلی شخصیت او نباشد. اگر این خصوصیات در او کمرنگ هستند و در مقابل خصوصیات بسیار مطلوب دیگری دارد که می‌توانید به آنها تکیه کنید، بهتر است کمی بیشتر در مورد این گزینه فکر کنید.

بودن با دوستان‌تان برای شما کافی‌است؟

ازدواج به چشم افرادی که یک لحظه هم بدون دوستان‌شان زندگی نمی‌کنند، یعنی محدودیت. این افراد گروه‌های متفاوتی از دوستان را در کنار خود دارند و برایشان تنهایی معنایی ندارد. آنها نمی‌توانند بپذیرند که بعد از ازدواج، باید دور خیلی از این لحظه‌ها را خط بکشند.

دوستان نزدیک و صمیمی، نمی‌گذارند که این افراد هیچ خلأ عاطفی‌ای را در زندگی‌شان احساس کنند و به همین دلیل خود را وارد زندگی‌ای بکنند‌ که باعث می‌شود در ظاهر تنها تر از قبل شوند.

راه حل

اگر شما در گروه این افراد هستید، ازدواج برایتان تصمیم سختی است.

اما بهتر است به‌جای این سختگیری، چند قدم جلوتر را هم ببینید و به آینده نگاه کنید. این دوستان صمیمی تا کجا با شما پیش می‌آیند؟ تجربه دیگران می‌گوید، احتمالا آنها هم یکی یکی ازدواج می‌کنند و این گروه‌های سرشار از صمیمیت هم روز به روز کوچک‌تر می‌شوند. اگر مراقب نباشید، این ماجرا خیلی زود از شما یک فرد همیشه تنها می‌سازد.

فردی که در گروه متاهل‌ها احساس خوشبختی نمی‌کند و البته دیگر دوستانی ندارد که هر لحظه برای بودن در کنار او حاضر باشند. گذشته از این، ازدواج قرار نیست به معنای از دست دادن دوستان و تنها شدنتان باشد. شما می‌توانید با کسی ازدواج کنید که از بودن در کنار گروه دوستان‌تان هم لذت ببرد و بعد از شکل دادن زندگی‌تان، با پذیرش محدودیت‌هایی که یک زندگی متاهلی دارد، تلاش کنید تا از این دوستان هم فاصله نگیرید.

به دنبال موقعیت‌های بهترید؟

فکر می‌کنید که « بله » گفتن به یک گزینه، یعنی « نه » گفتن به باقی گزینه‌ها و به همین دلیل نمی‌توانید خودتان را برای تصمیم‌گرفتن راضی کنید؟ شاید گمان می‌کنید همیشه فرصت‌های بهتری در مقابل‌تان قرار خواهند داشت و لیاقت شما بیشتر از مواردی است که تا امروز به شما پیشنهاد شده. اگر شما گرفتار چنین تفکراتی هستید، احتمالا نمی‌توانید به گزینه‌هایی که تا چند وقت پیش به نظر‌تان ایده‌آل می‌آمدند هم « بله » بگویید و به همین دلیل فرصت‌هایی که روزی برایتان آرزو بوده‌اند را هم رد می‌کنید.

راه‌حل

در مورد گزینه‌های بهتر، نمی‌توان حکم قطعی‌ صادر کرد. شاید حق با شما باشد و کسانی شایسته‌تر از خواستگاران فعلی‌تان هم روزی به شماپیشنهادازدواج دهند.امانگاهی به خودتان بیندازید؛احتمالادر آن زمان هم شما برای رسیدن یک پیشنهاد بهتربه آنها«نه» می‌گویید.

فکر بهترین بودن را از سرتان بیرون کنید. سری به همان فهرست اولویت‌ها بزنید و خواستگارتان را با آن اولویت‌های اساسی بسنجید. اگر فکر می‌کنید مهم‌ترین ویژگی‌هایی که برایتان مطرح بوده را در خود دارد، مته به خشخاش نگذارید. بپذیرید که بهترینی وجود ندارد و همه افراد ضعف‌های خاص خودشان را دارند. ضعف‌هایی که در همه وجود دارد اما نوعشان از فردی به فرد دیگر فرق می‌کند. پس به‌جای این آرمان گرایی، تلاش کنید سراغ کسی که ویژگی‌هایش با خط قرمز‌های شما هماهنگی ندارد، نروید.

از اینکه کسی واقعیت را بفهمد می‌ترسید؟

ممکن است شما و خانواده‌تان، تفاوت‌های زیادی داشته باشید. از عقاید شخصی‌تان گرفته تا سبک زندگی اجتماعی شما که می‌تواند متفاوت یا حتی متضاد با خانواده‌تان باشد. شمایی که به سن ازدواج رسیده‌اید و نسبت به این اتفاق بی‌میل هم نیستید، به‌خاطر این تفاوت‌ها به خواستگارهایتان « نه » می‌گویید.

از طرفی کسانی‌که خانواده به شما پیشنهاد می‌کنند، مرد رۆیاهای شما نیستند و از طرف دیگر نمی‌توانید مردی که در مقابلش خود را به شکل دیگری معرفی کرده‌اید را، با خانواده‌تان آشنا کنید. شما گمان می‌کنید که « بله » گفتن به انتخاب خانواده‌تان؛ یعنی یک عمر زندگی سرد و «بله» گفتن به خواستگاری که هنوز خانواده‌تان را ندیده، یعنی یک زندگی شکست خورده یا جدایی از همه عزیزان‌تان.

راه‌حل

اشتباه نکنید. ازدواج یک جعبه کامل است که نمی‌توانید هیچ کدام از محتویاتش را گل‌چین کنید. خانواده و دوستان شما، خانواده و دوستان او و تمام محدودیت‌ها و شرایط‌تان در این جعبه قرار می‌گیرند و اگر بخواهید زندگی موفقی داشته باشید باید با همه آن شرایط روبه‌رو شوید. میگنا دات آی آر.برای شمایی که در مورد ازدواج بی‌میل نیستید، چنین دلیلی نباید مانع بزرگی تلقی شود. کافی است خودتان باشید؛ همانطور که هستید نه آنطور که خانواده‌تان می‌خواهد. از طرف دیگر، باید پنهان کاری را کنار بگذارید.

با خواستگارتان در مورد شرایط خانوادگی‌تان صحبت کنید و تفاوت‌ها را روشن کنید. به او بگویید که حفظ خانواده و ارتباط‌تان برای شما یک اولویت اساسی است واگر می‌خواهد که در کنارشما خوشبخت باشد،باید این موضوع را بپذیرد و در کمال احترام با این تفاوت‌ها کنار بیاید.

فکر نکنید با این خط و نشان کشیدن‌ها خودتان را بی‌ارزش کرده‌اید. اهمیتی که شما به عزیزان‌تان و شرایطی که دارید می‌دهید، می‌تواند ارزش شما را در نظر او چند برابر کند.

شاید روبه‌رو کردن این ۲‌گروه با هم آسان نباشد اما اگر منطقی پیش بروید و از مسیری مناسب با خانواده‌تان وارد مذاکره شوید که برایشان قابل پذیرش باشد، می‌توانید خیلی زود و با کمترین تنش، به نتیجه برسید.

منبع: زن فردا

امروز اربعین است

اربعین به معنای چهلم است.

اربعین بیستم ماه صفر است که چهل روز بعد از روز عاشورا است. مسلمانان شیعه در این روز مراسم سوگواری به یاد حسین بن علی، نوه پیغمبر اسلام و ۷۲ تن از یارانش را که در روز عاشورا به دست لشکریان یزید کشته شدند، برگزار می‌کنند. در مناطق شیعه نشین مراسم عزاداری برگزار می‏شود. در تقویم رسمی ایران این روز تعطیل می‌باشد. همه ساله در اربعین حسینی شیعیان دنیا در کربلا محل دفن حسین و یارانش جمع می‌شوند و به عزاداری می‌پردازند در سال ۲۰۱۱ حدود ۱۱میلیون نفر در کربلا گرد هم آمده بودند



مورخان نوشته‌اند که جابر بن عبدالله انصاری، همراه عطیه عوفی در همان اولین اربعین پس از عاشورا به زیارت حسین رفتند.

در برخی منابع اسیران شام یعنی بازماندگان کشته‌شدگان کربلا در چهملین روز کشته شدن حسین بن علی به کربلا رسیدند.

منبع: http://www.tabadol12.com

روابط پسران و دختران و حتما دختران بخوانند

از مشکلات و آسیب های دوستی دختر و پسر قبلا برایتان زیاد گفته ایم. اما این بار شاید بد نباشد نگاه متفاوت تری به این مساله بیندازیم. این که دخترها درباره دوستی با یک پسر چه فکری می کنند و این دوستی از نگاه پسران چه شکلی دارد.

دخترها تصور می‌کنند دیدگاه پسرها همانند آنها است و همین‌طور بالعکس. اساس روابط دوستی، شناختن دیدگاه‌ها و طرز فکر جنس مخالف در رو‌به‌رو ‌شدن با وقایع و اتفاقات است، تا بتوان از این تجربه در زندگی مشترک استفاده کرد. اما این یک اصل گم‌شده در روابط دوستی دختران و پسران است. دختران تصور می‌کنند پسران تشنه احساسات هستند و پسران نیز تصور می‌کنند دختران نیاز جنسی زیادی دارند.



پسران در روابط دوستی به هوس و غریزه جنسی خود بیشتر بها می‌دهند و پس از اولین ارتباط جنسی دچار وابستگی جنسی می‌شوند یعنی رابطه جنسی آنها گسترده‌تر می‌شود. آنها در تمامی ملاقات‌های بعدی دنبال فرصتی برای تأمین این نیاز هستند و تا زمانی که طرفشان پاسخ‌گوی این نیاز باشد این رابطه ادامه دارد. اما هر زمان که طرفشان از رابطه جنسی خودداری کند یا اخلاق و رفتار پسر تغییر می‌کند یا مدام بهانه‌گیری می‌کند یا آن رابطه را برهم می‌زند.

دختران تا زمانی که به فردی احساس نداشته باشند و وابستگی احساسی پیدا نکنند نمی‌توانند رابطه جنسی را با آن فرد تجربه کنند. ترجیح می‌دهند این رابطه از روی عشق و دوطرفه باشد. از اینکه بدون احساس تن به چنین رابطه‌ای بدهند بیزارند. دختران پس از رابطه جنسی دچار وابستگی بیشتری می‌شوند و بیشتر دوست دارند مورد توجه احساسی طرف مقابل قرار بگیرند. در اکثر روابطی که در آن رابطه جنسی را تجربه کرده‌اند ولی رابطه دوستی آنها به اتمام رسیده دچار افسردگی موقتی می‌شوند. بیشتر تمایل دارند دوست داشته شوند تا اینکه دوست بدارند. آنها‌ می‌توانند بارها حس عاشقی را تجربه کنند. این در حالی است که پسرها فقط یک‌بار عاشق می‌شوند و اولین عشق را فراموش نمی‌کنند. آنها اگر واقعاً کسی را دوست داشته باشند، هرکاری برای به‌دست‌آوردنش می‌کنند و به‌اصطلاح به آب و آتش می‌زنند. ولی اشکال اینجاست که همه انرژی خود را قبل از ازدواج صرف طرف می‌کنند.



نیازهای احساسی و حتی جنسی زنان پس از ازدواج بیشتر از دوران قبل از ازدواج است، به همین دلیل است که مدام از سردی همسر خود شکایت دارند. دختران قبل از ازدواج تمایل دارند طرفشان به‌سمت آنها بیاید، که این مورد بعد از ازدواج دگرگون می‌شود؛ این زنان هستند که به‌سمت همسر خود می‌روند و مردان در این‌باره تلاشی نمی‌کنند. نکته بسیار مهم اینکه بسیاری از دخترها و پسرها با شنیدن این مطالب و بررسی آسیب‌های جدی این روابط می‌گویند: از کجا معلوم که این آفات در دوستی ما به‌وجود آید؟ هر قاعده‌ای استثنایی دارد؛ از کجا معلوم که ما استثنای این قاعده نباشیم؟ این افراد گمان می‌کنند که رابطه آنها از روابط دیگران عمیق‌تر و مستحکم‌تر بوده و فقط روابط دیگران، سست و بر پایه علاقه جنسی بنا شده است.

دختر می‌گوید: دوستم گفته، که فقط مرا به‌خاطر خودم می‌خواهد نه برای سوء‌استفاده جنسی. در مقابل پسر هم می‌گوید: بیچاره دختر، نمی‌داند هدف واقعی من ازدواج و خوشبخت‌ کردن او نیست. حالا که پسر اعتماد دختر را جلب کرده است و با زرنگی هم به دختر قبولانده که او را زن آینده‌اش می‌داند و به‌عنوان شریک زندگی دوستش دارد، زمینه را برای منظورش مهیا می‌بیند و به او می‌گوید که ما اکنون از طریق قلب‌هایمان باهم زن و شوهر هستیم، چرا تا فراهم ‌شدن زمینه ازدواج، خودمان را از لذت جنسی محروم کنیم. بیا از همین حالا رابطه‌ای جنسی برقرار ‌کنیم.

متأسفانه بعضی از دخترها هم برای اینکه رضایت پسر را جلب کنند مرتکب این اشتباه بزرگ می‌شوند و تقاضای رابطه جنسی او را قبول می‌کنند. غافل از اینکه پسرها هیچ‌وقت با کسی که قبلاً با او دوست بوده‌اند و یا رابطه جنسی داشته‌اند، هرگز ازدواج نمی‌کنند.

متأسفانه بعضی از دخترها هم برای اینکه رضایت پسر را جلب کنند مرتکب این اشتباه بزرگ می‌شوند و تقاضای رابطه جنسی او را قبول می‌کنند. غافل از اینکه پسرها هیچ‌وقت با کسی که قبلاً با او دوست بوده‌اند و یا رابطه جنسی داشته‌اند، هرگز ازدواج نمی‌کنند و برای ازدواج هم به‌دنبال دختری هستند که قبلاً با کسی رابطه نداشته است. دخترها نیز با این اشتباه نه ‌تنها خودشان را ارزان فروخته‌اند، بلکه پسران با دیدن این رفتار، آنها را افرادی هرزه تلقی می‌کنند. چون پسرها این کار دختران را به‌حساب سست ‌بودنشان می‌گذارند و می‌گویند، اگر فرد دیگری هم این تقاضا را داشته باشد، احتمال دارد که به او هم جواب مثبت بدهد.

البته مطلب بالا، یکی از حالات دوستی دختر و پسر بود که پسرها با وعده ازدواج، دخترهای جوان را خام می‌کنند و به سوءاستفاده جنسی از آنها می‌پردازند.
حالات دیگری هم برای این رابطه قابل تصور است، که در زیر به چند نمونه از آن اشاره می‌کنیم:

الف) برخی دخترها می‌دانند که پسرها قصد ازدواج ندارند و پسرها نیز علناً به طرف مقابلشان می‌گویند که قصدشان از این دوستی برای شناخت و ازدواج نیست. آنها فقط برای خوش‌گذرانی باهم شریک جنسی و دوست می‌شوند و به‌ این طریق می‌خواهند از تنهایی دوران مجردی فرار کنند.  

بعضی از دخترها حاضر به دوستی با این قبیل پسرها هستند و قصدشان را از این رابطه، تخلیه احساسات و ارضای غیراخلاقی جنسی خودشان معرفی می‌کنند. آنها گمان می‌کنند هر‌کاری که غریزه‌شان بخواهد، می‌توانند بکنند و می‌گویند: شوهر آینده‌مان از کجا خواهد فهمید که ما در گذشته روابط جنسی داشته‌ایم؟

تا آنجا که بتوانند، با جنس مخالف رابطه برقرار می‌کنند، ضمن اینکه مخارج خوش‌گذرانی خود را از طریق تن‌فروشی تأمین می‌کنند و به‌اصطلاح، با یک تیر دو نشان می‌زنند. آنها با خود می‌گویند بعد از ازدواج، این‌طور روابط را کنار خواهیم گذاشت. ولی نمی‌دانند حتی اگر هم بخواهند، دوست‌پسرشان از این روابط، به‌ این سادگی‌ها ـ بعد از ازدواج آنها ـ نخواهند گذشت.

اتفاقاً می‌گویند اکنون موانع هم از میان برداشته شده و وقت برداشت محصول نقشه‌های شوم گذشته‌مان است‌. چراکه برخی از پسرها خیلی زرنگ هستند و بیشتر برای بعد از متأهل‌شدن دختر برنامه‌ریزی می‌کنند؛ در دوران دوستی از او عکس یا فیلم تهیه می‌کنند و این مدارک را برای بعد از ازدواج دخترها به‌منظور اخاذی جنسی نگه می‌دارند و در وقت مناسب طی تماسی با دختر، تهدید می‌کنند که اگر با آنها رابطه جنسی برقرار نکند، عکس، فیلم و یا صدای ضبط‌شده او را به همسرش می‌دهند. فاش‌شدن این موضوع عواقب وحشتناکی را برای دختر در پی خواهد داشت. باعث می‌شود زندگی مشترک او نابود و در بین فامیل آبرویش از بین برود و به دلیل خیانتش، برای ازدواج مجدد، به‌ سراغش نخواهد رفت.

اینجاست که دختر به‌رغم میل باطنی، برای فاش‌نشدن رابطه دوران مجردی‌اش، به رابطه جنسی با دوست‌پسر قبلی‌اش تن می‌دهد و خیانت آن دختر مجدداً در دوران متأهلی رقم می‌خورد. فاش‌شدن این خیانت مجدد، ممکن است خودکشی دختر را به دنبال داشته باشد.

ب) در بین دخترها کسانی هستند که از سادگی و پاکی بعضی از پسرها سوء‌استفاده و آنها را در دام عشق پوشالی خودشان گرفتار می‌کنند. هر روز به بهانه‌های مختلف از جمله سالگرد تولد، جشن تولد فلان دوست، خرید لوازم آرایشی ـ بهداشتی، خوش‌گذرانی در کافی‌شاپ، خرید کارت شارژ موبایل و... شروع به خالی‌کردن جیب پسرها می‌کنند. این کار آنها هم بدون هزینه نیست و باید در عوض نیازهای جنسی پسر را برآورده کنند؛ که آن‌هم به قیمت از‌دست‌دادن نجابتشان تمام می‌شود.

ج) تعداد اندکی از پسرها با نشان‌دادن جسارت، محبت، عشق پاک و... همه عمرشان را به‌پای معشوقشان می‌گذارند.

تعداد این دسته از افراد، خیلی کم است، چون پسرها اگر واقعاً کسی را دوست داشته باشند، با او دوست نمی‌شوند، سعی می‌کنند با آنکه دوستش دارند ازدواج کنند. در این گروه هم آفاتی وجود دارد، در برخی از موارد دخترها با دیدن یک پسر خوش‌ تیپ‌تر، شیفته می‌شوند و به پسر عاشق‌پیشه پشت می‌کنند.میگنا.به وفادار ماندن این دخترها هم نمی‌شود اعتماد کرد. بعضی از دخترها نیز در دوستی با پسری که قصد شناخت برای ازدواج دارد، همان رفتاری را بروز می‌دهند که انگار در میهمانی هستند.

د) دختر و پسر رابطه دوستی‌شان را با جنس مخالف، به رابطه دوستی با دو هم‌جنس تشبیه می‌کنند و می‌گویند ما اصلاً احساس نمی‌کنیم که با جنس مخالف دوست هستیم ما یک دوست اجتماعی هستیم؛ براساس خلقت انسان، هر جنس فقط برای جنس مخالفش نیروی جاذبه تولید می‌کند نه برای هم‌جنس خودش، بنابراین دختر و پسر هم اگر هم‌جنس‌اند، پس چرا برخلاف طبیعت همدیگر را دفع نمی‌کنند، بلکه بالعکس همدیگر را جذب می‌کنند؟! پس هر عقل سالمی تأیید می‌کند که این حرف برخلاف طبیعت و کذب محض است.

ه) دخترها و پسرها برای کسب تجربه و مهارت در زندگی باهم دوست می‌شوند، ولی نمی‌دانند که همیشه اولین تجربه‌ها هستند که به یاد می‌مانند. آنها تجربه‌های به یادماندنی را با فرد بیگانه‌ای تجربه می‌کنند نه با بهترین یارشان.

آن چیزی که از یاد این دختران و پسران فراموش شده، جایگاه تعهد و وفاداری به همسر آینده‌شان است. آنها این موضوع را باید بدانند که اگر می‌خواهند همسر آینده‌شان هم متعهد باشد و به آنها وفادار بماند، باید خودشان هم متقابلاً به آنها وفادار باشند.

و) بالاخره گروه آخر مربوط به پسرهایی است که هیچ‌چیز به جز ارضای جنسی و خوش‌گذرانی برایشان مهم نیست و اصلاً خودشان را در قیدوبند تشکیل خانواده نمی‌دانند. هر روز با یکی هستند و تا آخر عمر هم تنوع‌طلب باقی می‌مانند. این افراد، مشتریان زن خاص خودشان را دارند و هیچ‌وقت هم سیر نمی‌شوند مگر در زیر خروارها خاک.

در انتهای این بحث سنگین و پرپیچ ‌و خم باید بگوییم، آن چیزی که از یاد این دختران و پسران فراموش شده، جایگاه تعهد و وفاداری به همسر آینده‌شان است. آنها این موضوع را باید بدانند که اگر می‌خواهند همسر آینده‌شان هم متعهد باشد و به آنها وفادار بماند، باید خودشان هم متقابلاً به آنها وفادار باشند. این‌طور نیست که به تبع نفس، در مجردی هرکاری که خواستیم انجام دهیم و بعد انتظار داشته باشیم که در زندگی مشترکمان یک فرد پاک و مقدس نصیب‌مان شود.

منبع: عصر ایران

بدون قید قرعه جایزه بگیرید

در این عکس پنج نفره, 4 نفرشان به فیض شهادت نائل شده اند

اسامی آنها را بگویید.

اسم نفر پنجم کیست و شغلش چیست؟

در قسمت نظرات اسامی آنها را بنویسید و جایزه بگیرید.


دلیر مردان شرف و غیرت 

ایستاده از راست:نادر دولتشاهی-شهید علیمردان آزادبخت 

شهید محمود رضایی 

نشسته: همرزم شهدا مرتضی قبادی-شهیدمرتضی حسن پور 

ارزش پدر

پدر دستشو میندازه دوره گردنه پسرش میگه پسرم من شیرم یا تو؟

پسر میگه : من..!

پدر میگه : پسرم من شیرم یا تو؟!

پسر میگه : بازم من شیرم...

پدر عصبی مشه دستشو از رو شونه پسرش بر میداره میگه : من شیرم یا تو!؟

پسر میگه : بابا تو شیری...!

پدر میگه : چرا بار اول و دوم گفتی من حالا میگی تو ؟

پسر گفت : آخه دفعه های قبلی دستت رو شونم بود فکر کردم یه کوه پشتمه اما حالا...

منبع: عصرایران

رعایت حق الناس و توجه به حلال و حرم در ژاپن

تویوتا مبلغ یک میلیارد و 100 میلیون دلار به خریداران خودروهای این شرکت در آمریکا، غرامت می پردازد.

شرکت خودروسازی تویوتا ژاپن با اعلام این خبر افزود: بخشی از این غرامت در اختیار افرادی قرار می گیرد که در سال های 2009 و 2010 خودروهای تویوتا خریداری کرده اند اما به دنبال فراخواندن این خودروهای برای تعمیر، قیمت آنها کاهش یافته بود.

تویوتا این خودروها را برای تعمیر سامانه ایمنی آنها، فراخوان کرده بود به همین دلیل قیمت این مدل از خودروها در بازار کاهش یافت و این غرامت بابت این کاهش قیمت پرداخت می شود.

بخشی از دریافت کنندگان این غرامت، در سال های قبل خودروهای خود را به قیمتی ارزان تر فروخته بودند.

تویوتا همچنین بدون پذیرش بروز خطا اعلام کرد بخش دیگری از این غرامت نیز به دارندگان خودروها دارای اشکال در سامانه ایمنی و سرعت پرداخت می شود.

در بیانیه نمایندگی تویوتا در آمریکای شمالی آمده است: با دست یابی به توافقی برای پرداخت غرامت، شکایت خریداران خودرو در آمریکا به دلیل ضرر در نتیجه کاهش قیمت خودروها متوقف می شود.

این بیانیه اضافه می کند: این شرکت درباره بروز اهمان یا خطا، نه اعتراف و نه تکذیب می کند. دست یابی به این توافق برای پرداخت غرامت، تصمیم بسیار سخت بود به ویژه که مستندات علمی و برآوردهای مستقل بسیاری تایید کرده اند که سامانه های الکترونیکی تویوتا، امن بوده اند. به هر حال به این نتیجه رسیدیم که عبور از این مرحله به سود شرکت ، کارمندان ، نمایندگی ها و کارگران ماست. هم اکنون شرکت می تواند انرژی ، زمان و منابع خود را برای ماموریت اصلی یعنی ماموریت "ساخت بهترین خودروی ممکن" ، متمرکز کند.تویوتا بین سال های 2009 و 2010 برای تعمیر و اصلاح مشکلی در سامانه سرعت، حدود 12 میلیون دستگاه خودرو را از سراسر جهان فراخوان کرد؛ این مشکل باعث می شد سرعت خودرو به صورت ناگهانی و نه ارادی افزایش یابد. با این حال درباره دلیل این موضوع میان شرکت و خریداران خودرو اختلاف نظر وجود داشت.

بازگشت تویوتا به جایگاه بزرگترین خودروساز جهان

در همین حال بی بی سی گزارش داد: تویوتا در سال 2012 با فروش 9 میلیون و 700 هزار دستگاه خودرو در جایگاه بزرگترین خودروساز جهان قرار گرفت.

این شرکت ژاپنی در سال قبل پس از جنرال موتورز آمریکا و فولکس واگن آلمان، در رتبه سوم قرار داشت. زلزله ژاپن و سونامی در تایلند دلیل این جایگاه تویوتا در سال گذشته میلادی عنوان شده است.

تویوتا از سال 2008 به مدت سه سال متوالی در رتبه اول فروش و تولید خودرو جهان قرار داشت.

منبع:عصر ایران

پیام مظفرالدین شاه بمناسبت گشایش اولین مجلس شورای ملی

بسم‌الله الرحمن الرحیم


منت خدای را که آنچه سال‌ها در نظر داشتیم امروز به عون‌الله تعالی از قوه به فعل آمد و به انجام آن مقصود مهم به عنایات الهیه موفق شدیم، زهی روز مبارک و میمونی که روز افتتاح مجلس شورای ملی است، مجلسی که رشته‌های امور دولتی و مملکتی را به هم مربوط و متصل می‌دارد و علایق ما بین دولت و ملت را متین و محکم می‌سازد. مجلسی که مظهر افکار عامه و احتیاجات اهالی مملکت است، مجلسی که نگهبان عدل و داد شخص همایون ماست، در حفظ ودایعی که ذات واجب الوجود به کف کفایت ما سپرده.

امروز روزی است که بر وداد و اتحاد ما بین دولت و ملت افزوده می‌شود و اساس دولت و ملت بر شالوده محکم گذارده می‌شود.

امروز روزی است که یقین داریم روسای محترم ملت و وزرای دولت خواه دولت و امناء و اعیان و تجار و عموم رعایای صدیق مملکت در اجرای قوانین شرع انور و ترتیب و تنظیم دوایر دولتی و اجرای اصلاحات لازمه و تهیه اسباب و لوازم امنیت و رفاهیت قاطبه اهالی وطن ما بکوشند و هیچ منظوری نداشته باشند، جز مصالح دولت و ملت و منافع اهالی و مملکت و البته می‌دانید که نیت اساسی مقدسی که به ملاحظات شخصی، مشوب و مختل نشود و به اغراض نفسانی، فاسد نگردد.

حالا بر انتخاب‌شدگان است که تکالیف خود را چنان چه منظور دولت و ملت است انجام بدهند.

بدیهی است که هیچ کدام از شما منتخبین، انتخاب نشدید مگر به واسطه تفوق و رجحانی که از حیث اخلاق و معلومات بر اغلب از مردم داشته‌اید و خود این نکته باعث اطمینان خاطر و قوت قلب ماست. رجاء واثق داریم که با کمال دانش و بینش و بی‌غرضی در اینجاده مقدس قدم خواهید زد و تکالیف خود را با کمال صداقت و درستی انجام خواهید داد ولی با وجود این، چون قاطبه اهالی را مثل فرزندان خود دوست داریم و نیک و بد آن‌ها را نیک و بد خودمان می‌دانیم و در خشنودی و مسرت و غم والم آن‌ها سهیم و شریکیم، باز لازمست خاطر شما را به این نکته معطوف داریم که تا امروز نتیجه اعمال هر کدام از شما فقط عاید به خودتان بود و بس ولی امروز شامل حال هزاران نفوس است که شما را انتخاب کرده‌اند و منتظرند که شما با خلوص نیت و پاکی عقیدت به دولت و ملت خدمت نمایید و از اموری که باعث فساد است احتراز نمایید. پس باید کاری کنید که در پیش خدا مسئول و نزد ما شرمنده و خجل نباشید.

این پند و نصیحت ما را هیچ وقت فراموش نکنید و آنی از مسئولیت بزرگی که بر عهده دارید غافل نباشید و بدانید که خداوند متعال ناظر حقیقی اعمال ماست و حافظ حق و حقانیت است. خدا همراه شما، بروید مسئولیتی که بر عهده گرفته‌اید با صداقت و درستی انجام بدهید و به فضل قادر متعال و توجه ما، مستظهر و امیدوار باشید.

هجدهم شعبان المعظم ۱۳۲۴ (۱۴ مهر ماه ۱۲۸۵)

منبع: عصر ایران

چگونه می توان بهترین همسر دنیا شد؟

روزگاری بود که دختر‌ها در انتظار شاهزاده‌ سوار بر اسب سفید بالداری بودند که از آن سوی ابرها سر و کله‌اش پیدا شود و آنها را به دنیای مورد علاقه‌شان ببرد. اما با گذشت قرن‌های متمادی ماهیت این شاهزاده‌ها به مرور زمان تغییر کرد.

روزگاری بود که دختر‌ها در انتظار شاهزاده‌ سوار بر اسب سفید بالداری بودند که از آن سوی ابرها سر و کله‌اش پیدا شود و آنها را به دنیای مورد علاقه‌شان ببرد. اما با گذشت قرن‌های متمادی ماهیت این شاهزاده‌ها به مرور زمان تغییر کرد. اینکه اول شاخ اسب‌هایشان محو شد یا بال‌هایشان مهم نیست و به هر حال امروز و در این روزگار دیگر خبری از این قبیل شاهزاده‌ها نیست. به قول مادربزرگ‌ها دوره آخرزمان  است. برگ‌های سرنوشت طور دیگری ورق خورده. زنان امروز جزئی از مردان اجتماع شده‌اند که دیگر نه‌تنها در بسیاری از موارد از مردان کمتر نیستند بلکه قابلیت‌های بیشتری هم نسبت به مردان پیدا کرده‌اند. خلاصه اینکه یک خبر داغ و دست اول:



«خانم‌ها توجه کنید که با شرایط امروزی این مردان هستندکه به دنبال پرنسسی سوار بر اسب سفید بالدار می‌گردند.»

معیار مردان ایرانی

نجابت: مردان ایران با فرهنگی که دارند مسائلی را مدنظر می‌گیرند که با آن بتوانند آینده‌ای توام با آرامش و فراغ خیال داشته باشند.

زیبایی و نجابت: مردان ایرانی در کنار زیبایی به نجابت همسر آینده‌شان بسیار اهمیت می‌دهند و این دو را با هم می‌خواهند.

کدبانوگری: یک مثال قدیمی است که می‌گوید: «مردان هر وقت بهانه می‌گیرند یعنی سر شکمشان خالی است» پس تعجبی ندارد اگر بشنویم آقایان ایرانی دوست دارند همسر آینده‌شان آشپز زبردستی هم باشد.

1 و 2 و 3 معیار مهم برای آقایان

باهوش بودن

شاید برای شما هم جالب است که مردان به زنان باهوش علاقه بیشتری پیدا می‌کنند.

غیر قابل حدس زدن

به زبان ساده‌تر غیرقابل پیش‌بینی بودن! شاید شما به عنوان یک زن به دنبال همسری باشید که بتوانید تک‌تک رفتارها و گفتارهای او را پیش‌بینی کنید. پس در همین قدم اول متوجه شدید که دنیای آقایان متفاوت از دنیای بانوان است.

با احساس بودن

دنیای غرب دنیای سرد و بی‌روحی است که احساسات در آن گم شده، شاید به همین دلیل است که مردان به دنبال همسری هستند که دارای احساس باشد.

نکته‌هایی در مورد آقایان:


* آقایان برخلاف ما خانم‌ها به هیچ وجه انسان‌های پیچیده‌ای نیستند.

* شاید به جرأت بتوان پاکی و ساده‌بودن‌شان را با دنیای کودکان مثال زد. البته این به آن معنا نیست که شما به راحتی بتوانید مردی را تحت  تاثیر قرار دهید.

* مردان به همان اندازه که دنیای ساده‌ای دارند، باهوش‌ نیز هستند.

* آنچه درک کردن مردان را برای شما مشکل می‌کند، متفاوت بودن منطق و احساس آنهاست. اما با تمام این اوصاف فراموش نکنید که مردان نیز در وهله اول یک انسان هستند و تمام انسان‌ها بعضی خصلت‌ها مثل احساسات، عقل و منطق را دارا هستند.

* مردان هم مثل خانم‌ها، احساساتی دارند که دوست ندارند آن را به بازی بگیرید. قوه تفکر دارند و می‌توانند مسائل را سبک و سنگین کنند و البته منطقی دارند که با استفاده از آن خوب و بد را از هم تشخیص می‌دهند. هرچند این تشخیص‌ها در بیشتر موارد با تشخیص‌هایی که شما می‌دهید متفاوت خواهد بود.

قدم اول: خاص باشید

قدم اول: شما به عنوان همسر ایده‌آل باید با تمام زن‌های دیگر تفاوت داشته باشید و این تفاوت را به مردی که قرار است همسر آینده‌تان باشد، نشان دهید. مردها اصولا به دنبال زنان خاص می‌گردند، کسی که بتواند تا آخر عمر در کنارشان بماند و به قول معروف به پای هم پیر شوند. بعضی مسائل ساده و پیش‌پا افتاده، برای مردان بسیار حائز اهمیت است. این مسائل از جمله مواردی است که شما را تبدیل به خاص‌ترین زن دنیا خواهد کرد و مطمئن باشید با عمل به آنها خودتان را به ماندگارترین زنان دنیا تبدیل خواهید کرد. بنابراین:

شکایت کردن را کنار بگذارید

یادتان باشد شکایت کردن با انتقاد کردن خیلی فرق می‌کند. هرچند که اصولا آقایان طاقت شنیدن انتقادهای زنانه را ندارند. اما مسلم بدانید که شما با شکایت کردن امتیازهایتان را از دست خواهید داد و ترجیحا تا زمانی که راه و روش صحیح انتقاد کردن را یاد نگرفته‌اید، سعی کنید انتقادهایتان را به حداقل برسانید.

 نق‌نق کردن ممنوع

 از همین امروز تصمیم بگیرید جزو زنان نق‌نقو نباشید. از نظر مردان شما با نق‌نق کردن‌تان روز آنها را خراب می‌کنید. بنابراین وقتی نق‌‌زدن را کنار می‌گذارید  در حقیقت به همسر آینده‌تان نشان داده‌اید که آرامش و آسایش را برایش به ارمغان خواهید آورد و این یکی از برگ‌های برنده شما خواهد بود.

ولخرج نباشید

 مردان به دنبال زنانی هستند که اهل حساب و کتاب باشند و بتوانند دخل و خرج را متناسب کنند. با داشتن پس‌انداز و پرهیز از خرج‌های برج می‌توانید به یک حسابگر لایق نزدیک شوید. برنامه‌ریزی دقیق مالی را نیز فراموش نکنید. به مرور زمان متوجه خواهید شد که این نحوه زندگی وضعیت مالی شما را دگرگون خواهد کرد. در ضمن فراموش نکنید مردان به این ویژگی شما خیلی اهمیت می‌دهند حتی اگر به ظاهر، خلاف این را بیان کنند یا نشان دهند.
 بهترین دوست باشید

 سعی کنید در سخت‌ترین شرایط کنار همسر آینده‌تان باشید و خودتان را با او هم‌درد نشان دهید. اگر می‌خواهید پرنسس سوار بر اسب سفید او باشید، یکی از شرط‌هایش این است که او بتواند همیشه روی کمک شما حساب کند.

ستودنی باشید

درست است که شما انتخاب همسر آینده‌تان خواهید بود اما این به آن معنا نیست که خانواده‌ و دوستان نزدیک او را نادیده بگیرید. طرز فکر اطرافیان او روی نظرش هم تاثیر بسیاری خواهد داشت. بنابراین سعی کنید همان‌طور که او شما را پسندیده، خانواده و دوستانش هم شما را بپسندند.

قدم دوم: فقط به خاطر خودت

شما باید به مردتان نشان بدهید که عشق‌تان به او به دلیل وجود خودش است، نه چیز دیگری.  این نکات را فراموش نکنید:

1. البته که شرایط مالی مهم است، اما یادتان باشد  افراد کمی هستند که از توانایی مالی کامل برخوردار باشند.

بنابراین شما هم به اندازه همسرتان در حل مسائل مالی خانه سهیم هستید و البته که سختی‌ها را به خاطر او و خودتان تحمل می‌کنید.

2.  مردها از سرکوفت زدن بیزار هستند. آنها توقع دارند شما آنها را همان‌گونه که هستند بپذیرید و به طبع خودشان هم از شما همین انتظار را دارند. شما با سرکوفت زدن اعتمادبه‌نفس همسر آینده‌تان را از بین می‌برید؛ درنتیجه طبیعتا او به دنبال زن دیگری می‌رود که اعتمادبه‌نفس‌اش را افزایش دهند نه کاهش.

قدم سوم:یک نظر عجیب از آقای دکتر: شبیه مادرشوهرتان باشید.

منوچهر طباطبایی، عضو هیأت علمی گروه روانشناسی بالینی دانشگاه علامه طباطبایی در این مورد می‌گوید:

پسران به طور ناخودآگاه دخترانی را برای ازدواج می‌پسندند که شبیه مادرشان بوده و بتواند جایگزین او باشد این مسئله که بیشتر در فرهنگ ایرانی دیده می‌شود به ارتباط عاطفی و علاقه‌ای که پسران به مادران دارند برمی‌گردد. معمولا دخترانی که پسران برای ازدواج انتخاب می‌کنند اگر شباهتی به مادر پسر نداشته باشند پسر جذب او نمی‌شود.



بیشتر خانم‌ها اگر در آینه به خود نگاه کنند یا در رفتار خود دقیق شوند متوجه می‌شوند که شباهت‌هایی با مادرشوهر خود دارند. این موضوع نمی‌تواند یک آسیب تلقی شود به ویژه اینکه پسران تصمیم نمی‌گیرند که چنین انتخابی داشته باشند. علاقه‌مند شدن یک پسر به دختری که شبیه مادر اوست؛ کاملا به صورت ناخودآگاه و بدون اینکه فرد متوجه شود اتفاق می‌افتد. حتی پسرانی که با مادران خود اختلاف دارند به دلیل علاقه به مادر، دخترانی را برای همسری می‌پسندند که شبیه او باشد.

با زنی ازدواج کنید که اگر مرد بود بهترین دوست شما می‌شد. «بردون»

قدم چهارم: زیبایی چقدر مهم است؟

زیبایی برای آقایان در انتخاب همسر آینده‌شان حرف اول را نمی‌زند اما به هر حال تاثیرگذار است. دقت کنید زیبایی شما نباید تنها ظاهری باشد، بلکه باید از نظر مردی که شما را به‌عنوان شریک زندگی‌اش انتخاب می‌کند، زیبایی باطنی هم داشته باشید.

و اما چند نکته درباره زیبایی:

یادتان باشد همسر آینده شما توقع دارد که زیبایی‌تان را فقط به او نشان دهید و از جلب توجه کردن شما اصلا خوشش نمی‌آید مگر در مواقعی که پیش افراد خانواده یا دوستان‌تان باشید. در این مواقع آقایان دوست دارند اطرافیان هم رضایت‌شان را نسبت به انتخاب همسر آینده‌شان بگویند.

یادتان باشد که معیارهای زیبایی در میان انسان‌ها متفاوت است اما شما با رعایت کردن حد اعتدال می‌توانید دوست‌داشتنی‌تر باشید.

مردان اصولا از آرایش‌های غلیظ خوش‌شان نمی‌آید. آنها دوست دارند زیبایی شما طبیعی باشد تا همیشه با دیدن‌تان خشنود شوند نه تنها مواقعی که شما آرایش دارید؛ پس تا جایی که می‌توانید چهره خودتان را طبیعی نشان دهید.

برای به دست آوردن زیبایی طبیعی باید اول از همه سلامت پوست، مو، دهان و دندان خود را کاملا رعایت کنید و هنگام استفاده از لوازم آرایشی سعی کنید از محصولات گیاهی استفاده کنید. مهم‌تر از همه اینکه یادتان باشد هر مدل مو و هر رنگ مویی را امتحان نکنید چون هر رنگ و هر مدلی به هر صورتی نمی‌آید.

حضرت فاطمه (س)، بهترین الگوی رفتاری

3 اصل مهم در شکل‌گیری شخصیت نقش دارد:1- وراثت 2-‌تربیت خانوادگی 3- جامعه. حضرت فاطمه (س) از این 3 اصل مهم به‌طور کامل برخوردار بود و در همسرداری، خانه‌داری و تربیت فرزند هم از آنها به نحو مطلوبی استفاده کرد.



روایت اول:

روزی حضرت علی (ع) از حضرت فاطمه (س) پرسید: فاطمه جان آیا غذایی موجود است که بیاوری؟ حضرت زهرا (س) فرمود: سوگند به خداوندی که حق و قدر تو را بزرگ شمرد 3روز است که غذای کافی در منزل نداریم و همان‌ مقدار ناچیز خوراکی را به شما بخشیدم و خودم گرسنگی را تحمل کردم.

امام علی (ع) فرمود: پس چرا اطلاع ندادی؟

حضرت زهرا (س)گفت: پدرم مرا نهی کرده از شما چیزی بخواهم.

روایت دوم:

روزی حضرت زهرا (س) مشغول آرد کردن گندم بودند که شنیدند کسی در می‌زند. امام حسن و امام حسین (ع) درحالی‌که مشغول بازی بودند رفتند به سوی در خانه ولی حضرت زهرا (س) فرمودند: بچه‌ها صبر کنید. این نوع در زدن پدرتان علی (ع) است. بگذارید من می‌روم و در را باز می‌کنم. ایشان خودشان را تکاندند و سرووضع‌شان را مرتب کردند و در منزل را برای شوهرشان باز کردند.

قدم پنجم: مهارت‌هایی که باید یاد بگیرید

 و اما رسیدیم به یکی از مهم‌ترین قدم‌ها برای رسیدن به یک همسر ایده‌آل. شما باید مهارت‌های زیادی را داشته باشید؛ مهارت‌هایی که بتواند در آینده یک مادر نمونه و یک همسر دوست‌داشتنی از شما بسازد اما آنچه قصد بازگو کردنش را داریم مهارت‌هایی فراتر از اینهاست. شما تا زمانی که به مهارتی خاص دسترسی پیدا نکنید تفاوت چندانی با سایر زنان اطراف خود ندارید. در این قسمت مهارت‌های مورد نیازتان و همچنین طریقه کسب این مهارت‌ها را به شما معرفی می‌کنیم. درنهایت نیز به مهارت‌هایی اشاره می‌کنیم که شما را متفاوت‌تر از دیگران جلوه می‌دهند.

ضرب‌المثل اسپانیایی: اگر خواستی اختیار شوهرت را در دست بگیری اختیار شکمش را در دست بگیر.

مهارت اول:

آشپزی در میان مهارت‌های مورد نیاز شما حرف اول را می‌زند و اگر شما بهترین و لذیذترین غذاها را بر سر میز غذا بگذارید، مطمئن باشید زحمت‌هایتان چند برابر خودش را نشان می‌دهد. علاوه بر آن روزهایی که به هر دلیلی نتوانستید آشپزی کنید، همسرتان این کمبود را به خوبی حس می‌کند و درنتیجه قدردان تمام زحمت‌هایتان خواهد شد. بهترین راه یادگیری این مهارت استفاده از تجربیات مادرتان است.

مهارت دوم:

تمیز نگه داشتن محیط منزل به‌خصوص آشپزخانه و اتاق غذاخوری یکی از سخت ترین مهارت‌ها و در عین حال تاثیرگذارترین آنهاست. یادتان باشد غذای همسرتان را هرچه در محیط زیباتر و البته پاکیزه‌تری سرو کنید طعم غذا لذیذتر خواهد شد و اما ساده‌ترین راه کسب این مهارت آن است که سعی کنید از ریخت و پاش در محیط‌های ذکرشده جلوگیری کنید تا اصولا نیازی به تمیز کردن آن نداشته باشید.

مهارت سوم:

این روزها آنقدر سر خانم‌ها شلوغ شده که دیگر نمی‌توان از آنها فقط توقع خانه‌داری و شست‌وشو و تمیز کردن را داشت اما یادتان باشد قرار است شما خاص‌ترین و تاثیرگذارترین زن زندگی همسرتان باشید؛ بنابراین سعی کنید نحوه شستن لباس‌ها و اتو کشیدن پیراهن‌های آقایان را یاد بگیرید و مطمئن باشید این مهارت کمک زیادی به شما خواهد کرد،‌ زیرا قطعا یک روز مجبور به اتو کشیدن یقه لباس‌ همسرتان خواهید شد.

مهارت چهارم:

ورزش کردن و رعایت رژیم غذایی می‌تواند جوانی شما را تا سال‌ها تضمین کند. این مهارت به انگیزه و البته اراده‌ای قوی نیاز دارد و متاسفانه این نکته‌ای است که بسیاری از خانم‌ها به سادگی از کنارش می‌گذرند و آن را نادیده می‌گیرند. شما با ورزش منظم و رعایت رژیم غذایی می‌توانید به همسرتان ثابت کنید در انتخاب شما اشتباه نکرده.

مهارت پنجم:

در جریان اخبار اقتصادی باشید.سعی کنید از خرج‌های اضافه بکاهید. ریش و قیچی دست شماست. می‌توانید کاری کنید که همسرتان ورشکسته شود یا پیشرفت مالی خوبی داشته باشد. مطمئن باشید اگر منجر به پیشرفت اقتصادی همسرتان شوید به نفع خودتان خواهد بود.

مهارت ششم:

هیچ‌وقت تاریخ مناسبت‌های مختلف، از سالگرد ازدواج‌تان تا روز تولد مادر شوهر یا حتی خواهرشوهرتان را فراموش نکنید؛ حتی می‌توانید با یک تماس ساده پشت تلفن به آنها تبریک بگویید؛ یک بار این را امتحان کنید و به چشم خودتان معجزه‌اش را ببینید. اگر یک بار این را امتحان کنید هیچ‌وقت فراموش نخواهید کرد.

قدم ششم

بعد از اینکه رابطه شما راه درست خود را طی کرد و در مسیری که باید قرار گرفت وقت آن رسیده اطرافیانتان را مطلع کنید. تا قبل از این مرحله لزومی ندارد دوستانتان در جریان باشند و البته فراموش نکنید که همان‌قدر که دوستان و خانواده شما برایتان مهم است به همان اندازه هم باید دوستان و خانواده همسر آینده‌تان نیز مهم باشد.

این نکات را فراموش نکنید:

هیچ وقت سعی نکنید نامزدتان را از دوستانش جدا کنید. مردان از تمام شدن دوران مجردی‌شان هراسانند شما نباید از همان ابتدا به آنان طوری نشان دهید که گمان کنند دوره مجردی‌شان به پایان رسیده و دیگر وقت مهمانی رفتن‌هایشان تمام شده.

رابطه خودتان و همسرتان را به دوستان متاهل خلاصه کنید و از رفت‌وآمد با دوستان مجردتان خودداری کنید و از همسرتان هم بخواهید همین کار را انجام دهد.

در مورد دوستان صمیمی و خانواده همسر آینده‌تان حرف بدی نزنید. آقایان طاقت شنیدن بدگویی‌های زنانه را آن هم در مورد کسانی که دوستشان دارند ندارند. حتی اگر در ظاهر نشان ندهند اما باز هم از شما دلخور می‌شوند.

در نهایت یکی از اصلی‌ترین دلایل انتخاب همسر برای مردان این است که از تنهایی رها شوند شما هم باید در رسیدن به این هدف به آنها کمک کنید نه اینکه طوری نشان دهید که گمان کنند قرار است بعد از ازدواج تنهاتر از قبل شوند.

قدم هفت همان‌قدر که شما نیاز به دوست داشتن دارید مردان هم همین‌گونه هستند. اگر می‌خواهید تبدیل به ماندگارترین دوست همسرتان شوید به او نشان دهید که دوستش دارید و او را نسبت به این قضیه مطمئن کنید. مردان موجوداتی احساساتی هستند هرچند که زیاد ابراز احساسات نمی‌کنند.

چگونه ابراز احساسات کنیم:

احساسات شما هرقدر هم باشد در وهله اول باید به یاد داشته باشید که یاد بگیرید کنترل‌شان کنید. در غیر این صورت عواقب ناخوشایندی در انتظار شما و رابطه‌تان خواهد بود.

در ابراز احساسات‌تان سعی کنید هم از کلمات و هم از اعمالی که تاییدی در صحبت‌هایتان باشد استفاده کنید. همان‌طور که کلمات اگر عملی پشت آن نباشد بی‌فایده خواهد بود؛ عکس قضیه هم باید رعایت شود.

خرید هدیه در مواقعی که مناسبتی در پیش است امروز به صورت فعالیتی معمول در‌آمده؛ شما برای متفاوت بودن می‌توانید بدون مناسبت و تنها به بهانه اینکه همسرتان را دوست دارید برایش هدیه‌ای بگیرید. این هدیه می‌توانید حتی یک شاخه گل باشد.

بهترین روش برای نشان دادن احساسات و ابراز علاقه، توجه کردن به همسرتان و توجه کردن به حرف‌های اوست. این سخت‌ترین روش ابراز احساسات است که البته تاثیرگذارترین نیز است.

با همسر خود مثل یک کتاب رفتار کنید و فصل‌های خسته‌کننده او را اصلا نخوانید. «سونی اسمارت»

قدم هشتم: درد دل کنید، چغلی نکنید!

شما باید سعی کنید در این قدم نشان دهید که علاوه بر روزهای خوب، در مشکلات نیز همراه او هستید. زندگی مشترک یا به عبارتی بهتر زندگی، مخلوطی از روزهای خوب و روزهای بد است و از آنجا که شما به غیر از شریک بودن در زندگی باید بهترین دوست‌ هم باشید، بنابراین لازم است که نشان دهید نیمی از مشکلات متعلق به شماست.

در این قدم اشتباهاتی را که ممکن است مرتکب شوید، متذکر می‌شویم. 

اشتباه اول: همان‌‌قدر که شانه خالی کردن از مشکلات می‌تواند برای رابطه شما مضر باشد به دوش کشیدن مشکلات به صورت یک تنه نیز مثل سم می‌تواند کشنده باشد. هیچ وقت سعی نکنید خودتان را فدای مشکلات کنید؛ اجازه دهید همسر آینده‌تان هم به اندازه شما مشکلات را حس کند و با آنها مواجه شود. 

 اشتباه دوم: مشکلاتی که بین شما و مرد زندگی‌تان پیش می‌آید متعلق به شما دو نفر است. بیشتر خانم‌ها عادت دارند مشکلات‌شان را با اعضای خانواده‌شان به خصوص مادر و خواهرشان در میان  بگذارند. این یکی از بزرگ‌ترین اشتباهاتی است که برخی مرتکب می‌شوند. کسانی که  شما مشکلات و رابطه‌تان را با آنها در میان می‌گذارید هیچ وقت اینها را فراموش نمی‌کنند و هر وقت لازم بدانند آنها را برای شما یادآوری می‌کنند.

 مهارت‌های اضافه بر سازمان

شما می‌توانید علاوه بر یادگیری پخت غذاهای خوشمزه، روش تهیه کیک، بیسکویت و دسرهای مختلف را نیز فرا بگیرید. شرکت در کلاس‌های شیرینی‌پزی می‌تواند کمک شایانی به شما کند.

داشتن تحصیلات عالیه شما را متفاوت‌خواهد کرد. حتی اگر قصد کار در خارج از منزل را ندارید، تحصیلات در رشته مورد علاقه‌تان را ادامه دهید. این آموزش‌ها ذهن شما را خلاق می‌کند.

دنبال کردن اخبار فوتبال را دوست ندارید؟ صبر کنید. شاید بد نباشد در این‌باره کمی اطلاعات داشته باشید و گاهی سر به سر همسرتان و تیم مورد علاقه‌اش بگذارید.

هیچ وقت تصمیمی را در زندگی مشترک‌تان به تنهایی اتخاذ نکنید. مشورت کردن از ضروری‌ترین نکات یک زندگی مشترک است. بنابراین بدون مشورت با همسر آینده‌تان دست به انجام کاری نزنید.

مطالعات عمومی خود را بالا ببرید و در جمع‌های مختلف حرفی برای گفتن داشته باشید. مردها ترجیح می‌دهند که همسرشان عقاید و نظرهای خودش را داشته باشد. در ثانی این کار اعتمادبه‌نفس شما را بالا خواهد برد.

عقاید خود را به همسرتان تحمیل نکنید اکثر مردان به همان شکلی که به دنیا آمده‌اند باقی می‌مانند پس اگر نظری هم دارید. شما باید با مثال و منطق، آقایان را متوجه عقایدتان کنید.

یادتان باشد هیچ وقت از روی احساس با مشکلات مواجه نشوید به خصوص هنگامی که در موردی با همسر آینده‌‌تان صحبت می‌کنید. او باید اطمینان داشته باشد که زندگی‌اش را با کسی شریک خواهد شد که صلاحیت اداره زندگی را داراست.

شرایط ایجاب می‌کند متفاوت باشید

مردان امروزی در مقایسه با پدرانشان به دنبال نوع متفاوتی از زنان هستند و انتخاب همسرشان را طبق سلیقه خودشان انجام می‌دهند نه بر اساس انتخاب‌هایی که پدران یا مادرانشان برایشان انجام می‌دهند و مطمئن باشید در چنین شرایطی وظیفه شما در خانه تنها شوهرداری، خانه‌‌داری و بچه‌داری نخواهد بود.

منبع: http://balatarinsite.persianblog.ir/page/family

شهدای سه عکس

 کدامیک از این عزیزان به شهادت رسیده اند.


عکس شماره یک


عکس شماره دو


عکس شماره سه

ابوالفضل علیه السلام کیست؟

خاندان حضرت عباس (ع)

در سال 26 هجری قمری، حضرت عباس (ع) پایه عرصه گیتی نهاد. مادر گرامیش فاطمه، دخت حزام بن خالد بن ربیعه بن عامر کلبی و کنیه اش (ام البنین) بود.

چند سال پس از شهادت حضرت فاطمه (س) بود، که امیرالمومنین از برادرش عقیل، که به اصل و نسب قبایل آگاه بود، درخواست کرد زنی را از دودمانی شجاع برای او خواستگاری کند و عقیل، فاطمه کلابیه (ام البنین) را برای آن حضرت خواستگاری کرد و ازدواج صورت گرفت.



امیرالمومنین (ع) از این بانوی گرامی، صاحب چهار پسر به نامهای عباس، عثمان، جعفر و عبدالله شد.

عباس (ع) ازبرادران دیگرش بزرگتر بود و هر چهار برادر به امام خویش، حسین)ع) وفادار بودند و در روز عاشورا در راه آن امام جان خود را نثار کردند.

ارادت قلبی ام البنین (س) به خاندان پیامبر (ص) آنقدر بود که امام حسین (ع(را از فرزندان خود بیشتر دوست می داشت؛ بطوری که وقتی به این بانوی گرامی خبر شهادت چهار فرزندش را دادند فرمود: مرا از حال حسین (ع) باخبر سازید و چون خبر شهادت امام حسین (ع) به او داده شد، فرمود رگهای قلبم گسسته شد، اولادم و هر چه زیر این آسمان کبود است، فدای امام حسین (ع)

دوران کودکی حضرت ابوالفضل العباس (ع)

در روزهاى کودکى عباس، پدر گرانقدرش چون آیینه معرفت، ایمان، دانایى و کمال در مقابل او قرار داشت و گفتار الهى و رفتار آسمانى‏اش بر وى تاثیر مى‏نهاد. او از دانش و بینش على(ع) بهره مى‏برد. حضرت در باره تکامل و پویایى فرزندش فرمود: ان ولدى العباس زق العلم زقا; همانا فرزندم عباس در کودکى علم آموخت و به سان نوزاد کبوتر، که از مادرش آب و غذا مى‏گیرد، از من معارف فرا گرفت. در آغازین روزهایى که الفاظ بر زبان وى جارى شد، امام(ع) به فرزندش فرمود: بگو یک.

عباس گفت: یک حضرت ادامه داد: بگو دو عباس خوددارى کرد و گفت: شرم مى‏کنم با زبانى که خدا را به یگانگى خوانده ‏ام، دو بگویم.



پرورش در آغوش امامت و دامان عصمت، شالوده ‏اى پاک و مبارک براى ایام نوجوانى و جوانى عباس فراهم کرد تا در آینده نخل بلند قامت استقامت و سنگربان حماسه و مردانگى باشد. گاه که على(ع) با نگاه بصیرت‏ آمیز خود آینده عباس را نظاره مى‏کرد، با لبختدى رضایت ‏آمیز، سرشک غم از دیدگان جارى مى‏کرد و چون همسر مهربانش از علت گریه مى‏پرسید، مى‏فرمود: دستان عباس در راه یارى حسین(ع) قطع خواهد شد.

آنگاه از مقام و عظمت پور دلبندش نزد خداوند چنین خبر مى‏داد: پروردگار متعال دو بال به او خواهد داد تا به سان عمویش جعفر بن ‏ابى‏طالب در بهشت پرواز کند. محبت پدرى گاه على(ع) را بر آن مى‏داشت تا پاره پیکرش را ببوسد ، ببوید و با آداب و اخلاق اسلامى آشنا سازد. از اینرو لحظه‏اى عباس را از خود دور نمى‏ساخت. فرزند پاکدل على(ع) در مدت 14 سال و چهل و هفت روز، که با پدر زیست، همیشه در حرب و محراب و غربت و وطن در کنار او حضور داشت.

در ایام دشوار خلافت، لحظه ‏اى از وى جدا نشد و آنگاه که در سال‏37 هجرى قمرى جنگ صفین پیش آمد، با آن که حدود دوازده سال داشت، حماسه‏اى جاوید آفرید.

مقام علمی حضرت عباس (ع)

حضرت عباس (ع) در خانه ای زاده شد که جایگاه دانش و حکمت بود. آن جناب از محضر امیرمومنان (ع) و امام حسن (ع) و امام حسین (ع) کسب فیض کردند و از مقام والای علمی برخوردار شدند. لذا از خاندان عصمت (ع) در مورد حضرت عباس(ع)

نقل شده است که فرموده اند: زق العلم زقا، یعنی همان طور که پرنده به جوجه خود مستقیماً غذا می دهد، اهل بیت (ع) نیز مستقیماً به آن حضرت علوم و اسرار را آموختند.

علامه محقق، شیخ عبدالله ممقانی، در کتاب نفیس تنقیح المقال، در مورد مقام علمی و معنوی ایشان گفته است: آن جناب از فرزندان فقیه و دانشمندان ائمه (ع) و شخصیتی عادل، مورد اعتماد، با تقوا و پاک بود.



مقام حضرت عباس (ع) نزد ائمه (ع)

اگر بخواهیم مقام و منزلت حضرت عباس (ع) را از دیدگاه امامان معصوم (ع) دریابیم، کافی است به سخنان آن بزرگوار درباره حضرت عباس (ع) توجه کنیم.

در شب عاشورا، وقتی دشمن در مقابل کاروان امام حسین (ع) حاضر شد و درراس آنها عمربن سعد شروع به داد و فریاد کرد، امام حسین (ع) به حضرت عباس (ع) فرمود:‌ برادر جان، جانم به فدایت، سوار مرکب شو و نزد این قوم برو و از ایشان سوال کن که به چه منظور آمده اند و چه می خواهند.

در این ماجرا دو نکته مهم وجود دارد یکی آنکه امام به حضرت عباس می فرماید: من فدایت شوم. این عبارت دلالت بر عظمت

شخصیت عباس (ع) دارد، زیرا امام معصوم العیاذ بالله سخنی بی مورد و گزاف نمی گوید و نکته دوم آنکه، حضرت به عنوان نماینده خود عباس (ع) را به اردوی دشمن می فرستد.

روز عاشورا هنگامی که حضرت عباس (ع) از ا سب بر روی زمین افتاد، امام حسین (ع) فرمودند:‌(الان انکسر ظهری و قلت حیاتی) یعنی (اکنون پشتم شکست و چاره ام کم شد). این جمله بیانگر اهمیت حضرت عباس (ع) ونقش او در پشتیبانی از امام حسین (ع) است.

امام زمان (ع)، در قسمتی از زیارتنامه ای که برای شهدای کربلا ایراد کردند، حضرت عباس (ع) را چنین مورد خطاب قرار می دهند: السلام علی ابی الفضل العباس بن امیرالمومنین المواسی اخاه بنفسه، الاخذ لغده من امسه، الفادی له،‌الوافی الساعی الیه بمائه، المقطوعه یداه لعن الله قاتله یزید بن الرقاد الجهنی و حکیم بن طفیل الطائی.

امام زین العابدین (ع) به عبیدالله بن عباس بن علی بن ابی طالب (ع) نظر افکند و اشکش جاری شد. سپس فرمود:‌هیچ روزی بر رسول خدا (ع) سخت تر ازروز جنگ احد نبود، زیرا در آن روز عموی پیامبر، شیر خدا و رسولش حمزه بن عبدالمطلب کشته شد و بعد از آن روز بر پیامبر هیچ روزی سخت از روز جنگ موته نبود، زیرا در آن روز پسر عموی پیامبر جعفر بن ابی طالب کشته شد سپس امام زین العابدین (ع) فرمود: هیچ روزی همچون روز مصیبت حضرت امام حسین (ع) نیست که سی هزار تن در مقابل امام حسین (ع) ایستادند و می پنداشتند، که از امت اسلام هستند و هر یک از آنها می خواستند از طریق ریختن خون امام حسین (ع) به نزد پروردگار می انداخت و ایشان را موعظه می فرمود و کار را تا آنجا کشاندند که آن حضرت را از روی ظلم وجور و دشمنی به شهادت رساندند. آنگاه امام زین العابدین (ع) فرمود:‌ خداوند حضرت عباس (ع) را رحمت کند که به حق ایثار کرد و امتحان شد و جان خود را فدای برادرش کرد تا آنکه دو دستش قطع شد. لذا خداوند عزوجل در عوض،‌ دو بال به او عطا کرد تا همراه ملائکه در بهشت پرواز کند، همان طور که به جعفر بن ابی طالب (ع) هم دو بال عطا فرمود و به تحقیق، حضرت عباس (ع) نزد پروردگار مقام و منزلتی دارد که روز قیامت همه شهدا به آن مقام و منزلت غبطه می خورند.

ایثار و جانبازی، راز و رمز تعالی حضرت عباس (ع)

با توجه به روایاتی که در شان حضرت عباس (ع) از ائمه علیهم السلام رسیده و در آن به ایثار و فداکاری در راه امام خویش تصریح شده است، به روشنی، فضیلت و مقام آن بزرگوار آشکار می شود. حضرت عباس (ع) فرزند کسی است که آیه ( و من الناس یشری نفسه ابتغاء مرضات الله, بقره-207) در شانس نازل شد و از سلاله دودمانی است که اسوه ایثار و از خودگذشتگی بودند و سوره هل اتی، در شان ایثار ایشان نازل شده است.

فداکاری، ایثار و جانبازی در اسلام و مکتب اهل بیت علیهم السلام از جایگاه ویژه ای برخوردار است؛ به طوری که امیرمومنان در جایی ایثار را برترین فضیلت اخلاقی می داند.

در جایی دیگر، علی (ع) ایثار را بالاترین عبادت معرفی می نماید و در روایتی دیگر غایت و هدف تمام مکارم اخلاقی را ایثار و از خودگذشتگی می داند.

علی (ع) در قسمتی از نامه خود به حارث همدانی می فرماید: بدان که برترین مومنان کسی است که در گذشتن از جان و خانواده و مال خویش از دیگر مومنان برتر باشد.

حال در اینجا این سوال مطرح می شود که، مگر سایر شهیدان از جان خود نگذشتند، پس چه چیزی حضرت عباس را از سایر شهیدان متمایز می سازد؟

جواب این است که معرفت حضرت عباس (ع) از همه شهیدان والاتر و اطاعتش از امام خویش، کاملتر بود. براساس دیدگاه اسلام و مکتب اهل بیت (ع) آنچه اعمال نیک را از یکدیگر متمایز می سازد و ارزش اعمال را متفاوت می کند، همان معرفت و بینش و نیت شخص است و کلام پیامبر اسلام (ص) که فرمود:

ضربه علی یوم الخندق افضل من عباده الثقلین) شاید ناظر به این معنا باشد.

در ضمن روایاتی که در مورد ثواب و عقاب عمل به صورتهای گوناگون و متفاوت نقل شده، به این دلیل است که ثواب یا عذاب یک عمل معین، با توجه به معرفت و نیت عامل آن متفاوت می شود. به عنوان مثال، ثواب زیارت امام رضا (ع) در روایتهای معتبر به صور متفاوت نقل شده است و در بعضی روایات تصریح شده که این تفاوت ثواب، به دلیل تفاوت در معرفت اشخاص است.
آری حضرت عباس (ع) با کمال معرفت در راه دین و امام خویش جانبازی نمود و مراحل کمال و تعالی را طی کرد.

القاب تابناک حضرت ابوالفضل العباس (ع)

قمر بنى‏هاشم

بهره‏ مندى بسیار عباس از جمال و جلال و سیماى سپید و زیبا و سیرت سبز و نورانى، زمینه ‏ساز این لقب است.

2.باب الحوائج

 کریمى از دودمان کریمان که چون حاجتمندى سوى او روى کند، خواسته‏ هایش را برآورده مى‏سازد.

3.طیار

بیانگر مقام و عظمت‏ حضرت عباس(ع) در فضاى عالم قدس و بهشت جاودان است.

4.الشهید

شهادت، که نشان نمایان ابوالفضل(ع) است و در چهره حیات او درخشندگى بسیار دارد، زمینه ‏ساز این لقب است

5.سقا
دلاورى عباس در صحنه هاى حیرت‏ آور آب‏رسانى به تشنگان، سبب این لقب شد.

6.عبد صالح

لقبى که حضرت صادق(ع) در زیارت عموى گرانقدرش بدان اشاره دارد:

السلام علیک ایها العبد الصالح.� سلام بر تو، اى بنده صالح خدا.

7.سپه سالار

صاحب لواء یا سپه سالار لقب بزرگترین شخصیت نظامى است و عباس در روز عاشورا این لقب را از آن خود ساخت.

8.پرچمدار و علمدار

یادآور دلاوى و حفظ لشکر در برابر دشمن است. علمدارى عباس(ع) این لقب را برایش به ارمغان آورد.

9.ابوقربه (صاحب مشک)، عمید (یاور دین خدا)، سفیر (نماینده حجت ‏خدا)، صابر (شکیبا)، محتسب (به حساب خدا گذارنده تلاشها)، مواسى (جانباز و مدافع حق)، مستعجل (تلاشگرى مهربان در برآوردن حاجات دیگران) و ... از دیگر لقبهاى ابوالفضل است.

یزید ملعون چگونه مرد؟

در برخی کتب آمده است: یزید روزی با اصحابش به قصد شکار به صحرا رفت. به اندازه دو یا سه روز از شهر شام دور شد، ناگاه آهویی ظاهر شد یزید به اصحابش گفت: خودم به تنهایی در صید این آهو اقدام می‌کنم کسی با من نیاید. آهو او را از این وادی به وادی دیگر می‌برد. نوکرانش هر چه در پی او گشتند اثری نیافتند.

یزید در صحرا به صحرانشینی برخورد کرد که از چاه آب می‌کشید. مقداری آب به یزید داد ولی بر او تعظیم و سلامی نکرد.



یزید گفت: اگر بدانی که من کیستم بیشتر مرا احترام می‌کنی! آن اعرابی گفت: ای برادر تو کیستی؟ گفت: من امیرالمومنین یزید پسر معاویه هستم. اعرابی گفت: سوگند به خدا، تو قاتل حسین بن علی(علیهماالسلام) هستی ای دشمن خدا و رسول خدا.

اعرابی خشمگین شد و شمشیر یزید را گرفت تا بر سر یزید بزند، اما شمشیر به سر اسب خورد، اسب در اثر شدت ضربه فرار کرد و یزید از پشت اسب آویزان شد. اسب سرعت می‌گرفت و یزید را بر زمین می‌کشید، آنقدر او را بر زمین کشید که او قطعه قطعه شد. اصحاب یزید در پی او آمدند، اثری از او نیافتند، تا این که به اسب او رسیدند فقط ساق پای یزید روی رکاب آویزان بود.( لهوف، سید بن طاووس )

در برخی از کتب این داستان این گونه نقل شده است: او در سال 64 هجری قمری، روزی باده هزار نفر از سواره نظام لشگر خود به قصد شکار، از دمشق بیرون آمد، و خود سوار بر اسب بود، او و لشگرش به اندازه دو روز از دمشق دور شدند، در آنجا(در بیابان) آهوی زیبایی نظراو را جلب کرد ، یزید که می خواست غرور و چابکی خود را نشان دهد به همراهان گفت: هیچ کس با من نیاید، و من تنها می‌خواهم به دنبال این آهو بروم و آن را صید کنم. او تنها سوار بر اسب به دنبال آهو حرکت کرد، آهو پا به فرار گذاشت، و همچنان در حال فرار بود، و یزید با آخرین سرعت به دنبال او حرکت می‌کرد، تا به بیابان هولناک و وحشتناکی رسید، و همچنان از این دره به آن دره، به دنبال آهو می‌رفت. در وسط آن بیابان وحشت زا، آهو از نظرش ناپدید شد، او را گم کرد، از طرفی به شدت تشنه بود، و در آنجا هرچه تلاش کرد به آب دست نیافت، او همچنان در جستجوی آب بود، ناگاه مردی را دید که ظرفی آب در دست دارد، به او التماس کرد که اندکی آب به من بده اگر تو مرا بشناسی، به من احترام شایانی خواهی کرد.

او گفت تو کیستی؟

یزید گفت: من خلیفه مسلمانان یزید بن معاویه هستم.

آن مرد گفت: تو همان قاتل حسین بن علی (ع)هستی، ای دشمن خدا!

سپس به یزید حمله کرد، اسب آن‌چنان یکه خورد و رمید که یزید از ناحیه پشت اسب به طرف زمین واژگون شد و یک پایش در رکاب اسب گیر کرد، و اسب از شدت وحشت فرار کرده و در بیابان پر وحشت روی سنگ ها و خارها و پستی و بلندی‌ها همچنان فرار می‌‌کرد، در این میان سر و پیکر نحس یزید آن چنان متلاشی شد که به صورت جویده در آمد. و این گونه در حال تشنگی به جهنم واصل شد.

یزید ده نفر ندیم خصوصی داشت که هرگز از او جدا نمی‌شدند، آنها برای پیدا کردن یزید سر به بیابان گذاشتندو به جستجو پرداختند، تا اینکه اسب او را در بیابان یافتند، و دیدند یک ران قطع شده یزید در رکاب اسب آویزان باقی مانده‌است. خبر کشته شدن یزید را به لشگر دادند، صدای ضجه و گریه طرفداران یزید بلند شد، آنگاه با همان حال به دمشق مراجعه کردند.

طبق روایت دیگر، آن مرد که یزید را دنبال کرد، به او گفت:سوگند به خدا تو را می کشم ، چنان که تو حسین(ع)را کشتی، با شمشیر به دنبال یزید حرکت کرد، یزید از ترس ، با اسب خود فرار نمود، اسب از برق شمشیر آن مرد وحشت زده شد و رمید، به طوری که یزید از پشت آن واژگون شده و زیر دست و پای اسب تکه تکه گردید.

از شیخ صدوق درباره چگونگی مرگ یزید بن معاویه آمده که : یزید شب با حال مستی خوابید و صبح او را مرده یافتند، در حالیکه بدن او تغییر کرده مثل آنکه قیر مالیده شده باشد. بدن نحسش را در باب الصغیر دمشق دفن کردند.

در "الکامل فی التاریخ" درباره علت مرگ وی آمده است: سبب مرگ یزید، اصابت پارة سنگی از منجنیق به یک طرف صورت او بود، که همین امر باعث شد مدّتی مریض شود، بعد مُرد.( محمد جواد نجفی، ستارگان درخشان، ج 9، ص 9)

البنه برخی گفته اند که وی به وسیله ((سلمى )) دخـتـر ((حـجـر بـن عـدى کندى )) و با همکارى ((عبدالرحمان )) برادرزاده حجر، مسموم شده و به مجازات رسیده است.

یزید بن معاویه در مجموع سه سال و نه ماه  به عنوان خلافت بر مردم سلطنت کرد و در 38 سالگی در سال 64هجری قمری مرد.

منبع: انتخاب

sms های عاشورایی

راه حسین، کوتاهترین راه رسیدن به بهشت است.

خون جاری عاشورا، تا ابدیت در رگ و ریشه آزادگی جاری است.

حسین، میزان سنجش صداقت آدمی است و قبول ولایت حسین، براتِ آزادی انسان از جهنم پلیدیهاست.

عاشورا، عاشقانه ای آرام در قلب واقعه کربلاست.

حسین، زیباترین نامی است که در شناسنامه بشر نوشته اند.

عاشورا، صحنه نمایش فراگیر و فشرده تمامیت کارزار خوبی و بدی است.

عاشورا، عرضه اثبات ظفرمندی انسان خداگونه بر سپاه ابلیس است.

حسین، تفسیر بعثت، ترجمان نبوت و معنای امامت است.

عاشورا، تداوم رسالت انسان در پهنه خلقت است.

عاشورا، شراره عشق حق است که بر جان عاشقان حسین فرو می ریزد.

ای خدا! جوششِ چشمه های عاشورا را در قلب ما جاری کن، و دل های ما را از زلال مهرش سیراب گردان.

محرم، ماه محرم شدن در پیشگاهِ خدا و مَحرم شدن، با حسینیان است.

عاشورا، انفجاری از نور بود و تابشی از حق، که بر اندیشه ها تجسم کرد.

عاشورا، قرارگاه عشق است و پناهگاه عاشقان. کیست که از این معبر عبور کند و قرار و پناه نگیرد؟

عاشورا، تکلیف است و عاشورایی شدن عمل به تکلیف.

هیچ نقطه ای در هویت هستی نیست که از حرکت و شعر و شعور عاشورایی خالی باشد.

عاشورا، از جاذبه ها دل کندن و به جذبه دوست رسیدن است.

محرم، ماه تجدید حیات بشریت است.

عاشورا یک نیم روز بیش نیست که در آن، شهادت به روشنی بر سر تکلیف خویش ایستاده است.

شهادت، طرحِ کربلاست و اسارت، شرح آن!

این شمعِ وجودِ حسین است که محفلِ محرم را پیوسته روشن نگاه می دارد.

حسین، نام آورترین نام و نامدارترین سردار بر چکاد روشنی هاست.

حسین، تندیس ایمان و عشق الهی است.

عاشورا، مجمعِ عمومی حماسه سازان هستی است.

حسین(علیه السلام) ، آرزوی جویندگان و آبروی یابندگان است.

محرم، حریم حرم خدا و حرمت سنت حسین(علیه السلام) است.

کربلا، عمیق ترین زخمی است که بر پیکر زمین نشسته، و رساترین فریادی است که در دهلیز تاریخ پیچیده است.

نخل ها، از سنگینی داغ تبار علی(علیه السلام) خمیده اند.

حسین(علیه السلام) ، حماسی ترین شاهنامه جهان است.

عاشورا، بغضِ گریه را می شکند و جام سینه را از خون لبریز می کند.

محرم، ماه آمیختگی با حسین و آموختگی از حسین است.

محرم، تنها ماهی است که در تقویم ها با سرانگشت خونین ورق می خورد.

تاسوعا، مقدمه جان‌فشانی و عاشورا، سرفصل دلباختگی در محضر حسین(علیه السلام) است.

برای شناخت و معرفت حسین(علیه السلام) ، باید از مرزِ تاسوعا و عاشورا گذشت.

حادثه عاشورا، کمر تاریخ را شکست و ماندگارترین باور را بر پهنه زمان نگاشت.

در نهمین منزل از ماه عاشقی، سیل اشک را به میهمانی خون دلِ دهمین منزل فرا می خوانیم.

کربلا چرا تشنه ای؟ این اشک زلال و شیرین نسل هاست که قطره قطره بر پهنای گونه دلت می بارد.

محرم، سیاه پوش لحظه های عاشوراست.

نام حسین(علیه السلام) را مشعل راهمان می کنیم تا در بیراهه های پرپیچ و خم گمراهی، گم نشویم.

خون حسین(علیه السلام) و یارانش، قبله نمای کمال و سعادت است.

امروز، درِ بوستان‏سراىِ عاشورا، با مقتل‏خوانىِ گریه گشوده مى‏شود؛ پس «اى اشک‏ها بریزید».

آسمان نینوا، در محضر این همه خون، از وسعت آبىِ خویش شرمسار است.

عاشورا، جاده‏اى پر عبور براى عاشقانه‏ هاى جگرسوزِ آب است.

کودکان غزه

نمونه ای از جنایت یهودیان

عکس از انتخاب

خط خون موسوی گرمارودی

خط خون

درختان را دوست دارم  

 که به احترام تو قیام کرده اند

و آب را

           که مهر مادر توست . . . 

خون تو شرف را سرخ گون کرده است

شفق ، آینه دار نجابتت ،

و فلق ، محرابی ،

که تو در آن

              نماز صبح شهادت گزارده ای

در فکر آن گودالم

که خون تو را مکیده است

هیچ گودالی چنین رفیع ندیده بودم

در حضیض هم می توان عزیز بود

از گودال بپرس

شمشیری که بر گلوی تو آمد

هر چیز و همه چیز را در کائنات

                 به دو پاره کرد

هر چه در سوی تو ، حسینی شد

               دیگر سو یزیدی

اینک ماییم و سنگ ها

                    ماییم و آب ها

        درختان ، کوهساران ، جویباران ، بیشه زاران

که برخی یزیدی

                    و گرنه حسینی اند

خونی که از گلوی تو تراوید

همه چیز و هر چیز را در کائنات به دو پاره کرد

                       در رنگ !

اینک هر چیز یا سرخ است

                      یا حسینی نیست

آه ، ای مرگ تو معیار!

مرگت چنان زندگی را به سخره گرفت

و آن را بی قدر کرد

                که مردنی چنان

               غبطه بزرگ زندگانی شد

خونت

       با خون بهایت ، حقیقت

      در یک تراز ایستاد

و عزمت ، ضامن دوام جهان شد

         - که جهان با دروغ می پاشد -

و خون تو امضای راستی است

تو را باید در راستی دید

  و در گیاه

            هنگامی که می روید

  در آب ،

          وقتی می نوشاند

                  در سنگ ،

                  چون ایستادگی است

  در شمشیر ،

 آن زمان که می شکافد

               و در شیر

                    که می خروشد،

 در شفق که گلگون است

 در فلق که خنده خون است

       در خواستن

       برخاستن

 تو را باید در شقایق دید

      در گل بویید

 تو را باید از خورشید خواست

  در سحر جست

    از شب شکوفاند

           با بذرپاشاند

              با باد پاشید

               در خوشه ها چید

 تو را باید تنها در خدا دید

 هر کس، هرگاه ، دست خویش

     از گریبان حقیقت بیرون آورد

      خون تو از سرانگشتانش تراواست

 ابدیت ، آینه ای است

  پیش روی قامت رسای تو در عزم

 آفتاب لایق نیست

     وگرنه می گفتم

        جرقه نگاه توست!

تو تنها تر از شجاعت

در گوشه روشن وجدان تاریخ

 ایستاده ای

            به پاسداری از حقیقت

و صداقت

          شیرین ترین لبخند

بر لبان اراده توست

چندان تناوری و بلند

که به هنگام تماشا

        کلاه از سر کودک عقل می افتد

  بر تالابی از خون خویش

در گذرگه تاریخ ایستاده ای

   با جامی از فرهنگ

  و  بشریت رهگذر را می آشامانی

        -- هر کس را که تشنه شهادت است ــ

  نام تو خواب را بر هم می زند

 آب را توفان می کند

 کلامت قانون است

               خرد در مصاف عزم تو جنون!

               تنها واژه تو خون است خون

              ای خداگون !

   مرگ در پنجه تو

  زبون تر از مگسی است

  که کودکان به شیطنت در مشت می گیرند

و یزید، بهانه‌ای ،

دستمال کثیفی

که خلط ستم را در آن تف کردند

و در زبالة تاریخ افکندند

 

 یزید کلمه نبود

  دروغ بود 

 زالویی درشت

        که اکسیژن هوا را می مکید

مخَنثی که تهمتِ مردی بود

بوزینه‌ای با گناهی درشت :

«سرقت نام انسان»

  و سلام بر تو

 که مظلوم ترینی

 نه از آن جهت که عطشانت شهید کردند

 بل از آن رو که دشمنت این است

 مرگ سرخت

تنها نه نام یزید را شکست

 و کلمه ستم را بی سیرت کرد

 که فوج کلام را نیز در هم می شکند

 هیچ کلام بشری نیست

         که در مصاف تو نشکند

            ای شیر شکن

  خون تو بر کلمه فزون است

  خون تو بر بستری از آن سوی کلام

  فراسوی تاریخ

 بیرون از راستای زمان

                   می گذرد

 خون تو در متن خدا جاری است

 یا ذبیح الله

 تو اسماعیل برگزیده خدایی

 و رویای به حقیقت پوسته ابراهیم

کربلا میقات توست

محرم میعاد عشق

و تو نخستین فرد

 که ایام حج را

           به چهل روز کشاندی

و أتمَمْناها بِعَشْرْ 

  آه !

  در حسرت فهم این نکته خواهم سوخت!

 

 که حج نیمه تمام را

                    در استلام حجر وانهادی

  و در کربلا

 با بوسه بر خنجر، تمام کردی

  مرگ تو ،

             مبدا تاریخ عشق

            آغاز رنگ سرخ

           معیار زندگی است

 

  خط با خون تو آغاز می شود

 از آن زمان که تو ایستادی

              دین راه افتاد

 و چون فرو افتادی

                      حق برخاست

  تو شکستی

  و " راستی " درست شد

   و از روانه خون تو

           بنیان ستم سست شد

 در پاییز مرگ تو

        بهاری جاودانه زایید

  گیاه رویید

          درخت بالید

  و هیچ شاخه نیست

    که شکوفه ای سرخ ندارد

  و اگر ندارد شاخه نیست

  هیزمی است ناروا بر درخت مانده

  تو ، راز مرگ را گشودی

  کدام گره ، با ناخن عزم تو وا نشد ؟

 

  شرف به دنبال تو

                  لابه کنان می دود

  تو ، فراتتر از حمیتی 

          نمازی ، نیتی

         یگانه ای ، وحدتی

 آه ! ای سبز

               ای سبز سرخ !

  ای شریف تر از پاکی

                  نجیب تر از هر خاکی

 ای شیرین سخت

           ای سخت شیرین!

  تو دهان تاریخ را آب انداخته ای

  ای بازوی حدید

                 شاهین میزان

                           مفهوم کتاب ، معنای قرآن!

 نگاهت سلسله تفاسیر

                    گام هایت وزنه خاک

                   و پشتوانه افلاک

 کجای خدای در تو جاری است  

                        کز لبانت آیه می تراود !

   عجبا 

         عجبا از تو عجبا

 

 حیرانی مرا با تو پایانی نیست 

 

 چگونه با انگشتانه ای 

                         از کلمات 

                         اقیانوسی را می توان پیمانه کرد ؟

 بگذار بگریم 

    خون تو ، در اشک ما تداوم یافت 

   و اشک ما صیقل گرفت 

                    شمشیر شد 

                    و در چشم خانه ستم نشست

 تو قرآن سرخی

 " خون آیه " های دلاوریت را

                       بر پوست کشیده صحرا نوشتی

 و نوشتارها

         مزرعه ای شد

 با خوشه های سرخ

 و جهان یک مزرعه شد

                          با خوشه ، خوشه ، خون

 و هر ساقه

دستی و داسی و شمشیری

 و ریشه ستم را وجین کرد

 و اینک

   و هماره

      مزرعه سرخ است

 یا ثارالله

آن باغ مینوی

            که تو در صحرای تفته کاشتی

                   با میوه های سرخ

 با نهرهای جاری خوناب

با بوته های سرخ شهادت

و آن سرودهای سبز دلاور

باغی است که باید با چشم عشق دید

 اکبر را  

   صنوبر  را

    بو فضایل   را

     و نخل های سرخ کامل را

  حر شخص نیست

 فضیلتی است

              از توشه بار کاروان مهر جدا مانده

                         آن سوی رود پیوستن

و کلام و نگاه تو

  پلی است

 که آدمی را به خویش باز می گرداند

 و توشه را به کاروان

 و اما دامانت

 جمجمه های عاریه را

              در حسرت پناه گرفتن

                  مشتعل می کند

از غبطه سر گلگون حر 

                 که بر دامن توست

  ای قتیل

  بعد از تو

  خوبی " سرخ" است

 و گریه سوگ

         خنجر

  و غمت توشه سفر

       به ناکجا آباد

 و رَد خونت

            راهی 

  که راست به خانه خدا می رود. . . 

 

تو ، از قبیله خونی

 و ما از تبار جنون

 خون تو در شن فرو شد

                    و از سنگ جوشید

 ای باغ بینش

ستم ، دشمنی زیباتر از تو ندارد

                    و مظلوم ، یاوری آشناتر از تو

 تو کلاس فشرده تاریخی 

 کربلای تو 

           مصاف نیست 

            منظومه بزرگ هستی است 

               طواف است 

  پایان سخن 

     پایان من است 

            تو انتها نداری  . . .

 

یک تصویر و سه سرنوشت

این تصویر نمایی از فیلم مراد و لاله است. در این تصویر سه تن مشخص است. اولین نفر (لیلا فروهر) است که حالا در آنسوی آبها می خواند و....... است. دومی (مجید فریدفر) است، که دل را بر داشت و راهی جبهه شد و در اوایل جنگ به شهادت رسید و در بهشت جای گرفت که قطعا جایش و مقامش خوب است و خوش است. سومی هم (اسداله یکتا) هنرپیشه فیلم های قبل از انقلاب است. او در جایی همین نزدیکی هاست. پیرمردی کوتاه قد که در حاشیه میدان هفت تیر بساط حقیرسیگار فروشی دارد و اینگونه روزگار می گذراند. نمیدانم، شاید اصلا خوش نباشد. و این سیب سرنوشت عجب چرخشی دارد.



منبع: سایت انتخاب

انسان در جهان آخرت به چه شکل و در چه سنی است؟

انسان هاى خوب و بدى که امروز در دنیا هستند, بهشتیان و دوزخیان فردا در عالم آخرتند, با این تفاوت که بشر تا در این عالم زندگى مى کند, محکوم به قوانین و سنن طبیعى این عالم است و چون در عالم آخرت قدم مى گذارد, مقهور و مسخّر قوانین و مقررات آن عالم خواهد بود. طبق قانون حیات دنیوى , ولادت بشر از شکم مادر به صورت نوزادى ضعیف و ناتوان است که به تدریج رشد مى کند و نیرومند مى گردد, اما در عالم آخرت قانون حیات به مشیت الهى عوض مى شود و بشر از آغاز به صورت انسانى جوان و توانا از شکم خاک بیرون مى آید و به عرصهء محشر قدم مى گذارد و در معرض بازپرسى و محاسبه قرار مى گیرد.

مولاى متقیان امام على(ع) در وصف بهشت مى فرماید: درجات متفاضلات , و منازل متفاوتات,لا ینقطع نعیمها و لا یظعن مقیمها و لا یهرم فالدها و لاییأس ساکنها بهشت داراى درجاتى است که بر یکدیگر برترى دارد و داراى منزل هایى است که از هم امتیازدارد.

نعمت هایش پایان نمى پذیرد, و ساکن آن هرگز از آن جا کوچ نکنند. جاویدانند که پیر نمى شوند, و ساکن آن فقیر ونومید نمى شوند.

مرحوم شیخ صدوق در کتاب اعتقادات خود مى فرماید: اعتقاد ما دربارهء بهشت این است که بهشت سراى جاودان و جایگاه سلامت است و مرگ و پیرى و بیمارى و رنج و آفت و زوال در آن راه ندارد.

رسول اکرم فرمود:موقعى که بهشتیان دربهشت مستقر مى شوند,منادى ندا مى دهد. سرنوشت و مقدر الهى درباره شما این است که همیشه زنده بمانید و هرگز نمى میرید. پیوسته از نعمت سلامت برخوردار باشید و هیچ گاه بیمار نشوید. همیشه جوان بمانید و پیر و فرسوده نگردید. همیشه در نعمت و رفاه به سر برید و از اندوه و ناملایم مصون و محفوظ بمانید.

درمجلسى که مأمون حضور داشت،«یحیى بن اکثم» به امام محمد تقی(ع)گفت:روایت شده که ابابکر و عمر سیّد وآقاى پیران بهشتند. نظر شمادر مورد این روایت چیست؟

حضرت جواب داد: این خبر و روایت محال است درست باشد, زیرا همه بهشتیان جوانند و در بین آنان پیر وجود ندارد.

این روایت ازمجعولات بنى امیه است که در مقابل خبرى که رسول الله فرمود:حسن و حسین سید و آقاى جوانان بهشتند,درست کرده اند اهل عذاب نیز در عالم آخرت همانند بهشتیان وضعشان پابرجا و ثابت است.آنان هم نمى میرند و ناراحتى و دردشان کاهش نمى یابد وبى هوش نمى شوند و به خواب نمى روند. البته اکثر دوزخیان پس از پاک شدن از گناهان و زودوده شدن زنگ معصیت از دوزخ خارج مى شوند و به بهشت مى روند.

منبع: سایت پاسخگو

اتومبیل های دکتر محمد مصدق و دکتر شریعتی

مسکوویچ دکتر شریعتی

مسکوویچ دکتر شریعتی

مسکوویچ دکتر شریعتی

پونتیاک دکتر مصدق

عاقبت پونتیاک دکتر مصدق

منبع: انتخاب

گفتگوی عارفانه با خدا

همه ما پنهانی و در نهان، دل گفته هایی با خدا داریم، کسی از آن خبر ندارد و خود می گوییم و خدا شنونده است. آنچه در این ایمیل می خوانید بخشی هایی از گفتگوهای "من وشما"، با خداست:

همان خدا، همان خدای فراموش شده ای که به گاه بی کسی و درماندگی سراغش را می گیریم ...

همان که هیچگاه ما را از یاد نمی‌برد!

گفتم: خسته‌ام

گفت: "لاتقنطوا من رحمة الله" از رحمت خدا ناامید نشید (زمر/53)

گفتم: انگار، مرا فراموش کرده ای!

گفت: "فاذکرونی اذکرکم" منو یاد کنید تا یاد شما باشم (بقره/152)

گفتم: تا کی باید صبر کرد؟

گفت: "و ما یدریک لعل الساعة تکون قریبا" تو چه می‌دانی! شاید موعدش نزدیک باشه (احزاب/63)

گفتم: تو بزرگی و نزدیکیت برای منِِِ کوچک، خیلی دوره! تا آن موقع چه کار کنم؟

گفت: "واتبع ما یوحی الیک واصبر حتی یحکم الله" کارهایی که به تو گفتم انجام بده و صبر کن تا خدا خودش حکم کند (یونس/109)

گفتم: خیلی خونسردی! تو خدایی و صبور! من بنده‌ات هستم و ظرف صبرم کوچک است... یک اشاره‌ کنی تمامه!
گفت: "عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم" شاید چیزی که تو دوست داری، به صلاحت نباشه (بقره/216)

گفتم: "انا عبدک الضعیف الذلیل..." اصلا چطور دلت میاد؟

گفت: "ان الله بالناس لرئوف رحیم" خدا نسبت به همه‌ی مردم (نسبت به همه) مهربان است (بقره/143)

گفتم: دلم گرفته

گفت: "بفضل الله و برحمته فبذلک فلیفرحوا" (مردم به چی دلخوش کردن؟!) باید به فضل و رحمت خدا شاد باشند (یونس/58)

گفتم: اصلا بی‌خیال! توکلت علی الله

گفت: "ان الله یحب المتوکلین" خدا آنهایی را که توکل می‌کنند دوست دارد (آل عمران/159)

گفتم: خیلی چاکریم! ولی این بار، انگار گفتی: حواست را خوب جمع کن!

گفت: "و من الناس من یعبد الله علی حرف فان اصابه خیر اطمأن به و ان اصابته فتنة انقلب علی وجهه خسر الدنیا و الآخره" بعضی از مردم خدا را فقط به زبان عبادت می‌کنند. اگه خیری به آنها برسد، امن و آرامش پیدا می‌کنند و اگر بلایی سرشان بیاید تا امتحان بشوند، رو گردان میشوند. خودشان تو دنیا و آخرت ضرر می‌کنند (حج/۱۱)

گفتم: چقدر احساس تنهایی می‌کنم؛

گفت: "فانی قریب" من که نزدیکم (بقره/186)

گفتم: تو همیشه نزدیکی؛ من دورم... کاش می‌شد به تو نزدیک بشوم

گفت: "و اذکر ربک فی نفسک تضرعا و خیفة و دون الجهر من القول بالغدو و الأصال" هر صبح و عصر،

پروردگارت رو پیش خودت، با خوف و تضرع، و با صدای آهسته یاد کن (اعراف/205)

گفتم: این هم توفیق می‌خواهد!

گفت: "ألا تحبون ان یغفرالله لکم" دوست ندارید خدا شما را ببخشد؟ ن(ور/22)

گفتم: معلومه که دوست دارم مرا ببخشی

گفت: "و استغفروا ربکم ثم توبوا الیه" پس از خدا بخواهید شما را ببخشد و بعد توبه کنید (هود/90)

گفتم: با این همه گناه... آخر چه کاری می‌توانم بکنم؟

گفت: "الم یعلموا ان الله هو یقبل التوبة عن عباده" مگر نمی‌دانید خداست که توبه را از بنده‌هایش قبول می‌کند؟! (توبه/104)

گفتم: دیگر روی توبه ندارم

گفت: "الله العزیز العلیم غافر الذنب و قابل التوب"(ولی) خدا عزیز و دانا است، او آمرزنده‌ی گناه هست و پذیرنده‌ی توبه (غافر/3)

گفتم: با این همه گناه، برای کدام گناهم توبه کنم؟

گفت: "ان الله یغفر الذنوب جمیعا" خدا همه‌ی گناه‌ها را می‌بخشد (زمر/53)

گفتم: یعنی اگر باز هم بیابم؟ بازهم مرا می‌بخشی؟

گفت: "و من یغفر الذنوب الا الله" [چرا که نه!] به جز خدا کیه که گناهان را ببخشد؟ (آل عمران/۱35)

گفتم: نمی‌دانم چرا همیشه در مقابل این کلامت کم میارم! آتشم می‌زند؛ ذوبم می‌کند؛ عاشق می‌شوم!

... توبه می‌کنم

گفت: "ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین" [این را بدان که] خدا هم توبه‌کننده‌ها و هم آنهایی که پاک هستند را دوست دارد (بقره/222)

ناخواسته گفتم: "الهی و ربی من لی غیرک" ای خدا و پروردگار من! [آخر] من جز تو که را دارم)

گفت: "الیس الله بکاف عبده" خدا برای بنده‌اش کافی نیست؟ (زمر/36)

گفتم: در برابر این همه مهربانیت چه کار می‌توانم بکنم؟

گفت: "یا ایها الذین آمنوا اذکروا الله ذکرا کثیرا و سبحوه بکرة و اصیلا هو الذی یصلی علیکم و ملائکته لیخرجکم من الظلمت الی النور و کان بالمؤمنین رحیما" ای مؤمنین! خدا را زیاد یاد کنید و صبح و شب تسبیحش کنید. او کسی هست که خودش و فرشته‌هایش بر شما درود و رحمت می‌فرستند تا شما را از تاریکی‌ها به سوی روشنایی بیرون بیاورند. خدا نسبت به مؤمنین مهربان است. ( احزاب/42)

گفتم: هیچ کسی نمی‌داند تو دلم چه می‌گذرد

گفت: "ان الله یحول بین المرء و قلبه" خدا حائل هست بین انسان و قلبش! (انفال/24)

گفتم: غیر از تو کسی را ندارم

گفت: "نحن اقرب الیه من حبل الورید" ما از رگ گردن به انسان نزدیک‌تریم (ق/16)

منبع: http://tanhayi-javidane-man.mihanblog.com

دوشهید (آزادبخت و آزادبخت)

کجایید ای شهیدان خدایی

حاج حمید هم رفت همه می رویم.

امروز پنجشنبه سی ام شهریور 1391 تشیع پیکر حاج حمید قبادی دلاور مرد دوران دفاع مقدس است کسی که جبهه های غرب و جنوب از رشادت و شجاعت او خاطره ها دارد و امشب شب اول قبر آن عزیز از دست رفته است. او امشب میهمان شهداست. شهدا امشب همرزم خود را در بین خود دارند.


از راست: شهید محمود رضایی - مرحوم حمید قبادی

این حقیر دقیقا به یاد دارم که در روز جمعه یکی از روزهای دهم تا سیزدهم اردیبهشت سال 1361 یعنی حدوداً سی سال و پنج ماه پیش همراه عزیزانی چون حاج شریف آزادی, شهیدنیازقبادی, شهید اسماعیل هادیان, شهید نبی الله ابراهیمی, شهید صیدعباس ابراهیمی, میرزا موحد, مرحوم ابوالحسن باقری, حاج مراد روشنی, شهید تاج الدین دلوجی, شهید یحیی دارابی, حجت الاسلام حاج علی اخویان, شهید چراغی, حجت الاسلام هادی قبادی, عباس خزایی, حاج کیانوش بهرامی, حاج ولی الله احمدپور, شهید شمس الله مرادی , شهید زمانی, فتح الله تیموری, بیژن طرهانی, حاج علی محمد سوری لکی, نامدار حیدری, مرتضی دیناری,کربلایی نجف حیدری,شهید علی نیایی, دکتر سهمدینی, میرزاعلی زیدی و دیگر عزیزانی که در این لحظه نام آنها را فراموش کرده ام بودم.


ایستاده: مرحوم حمید قبادی - شهید آزاد قبادی

نشسته: رضایی - شهید سوخته زاری

همین لحظه که این متن نگارش می شود, انگار همان لحظات سی سال و چند ماه پیش است. این عزیزان در مقابل پاتک سنگین نیروهای عراقی سخت مقاومت می کردند. چرا که دیشب مرحله اول عملیات بیت المقدس آغاز و رزمندگان سپاه اسلام قسمت وسیعی از سرزمین مقدس ایران اسلامی را از دست نیروهای دشمن آزاد کرده بودند و نیروهای عراقی تلاش داشتند تا آنچه را دیشب از دست آنها خارج شده بود دوباره بتصرف خود درآورند.

در آن زمان مرحوم حاج حمید قبادی و دیگر عزیزان با رشادت تمام از خاک ایران همیشه سرافراز دفاع می کردند.

یاد و خاطره همه شهیدان والامقام و جانبازان سرافراز و رزمندگان دلاور تا ابد زنده و جاوید باد.

از خدای بزرگ می خواهم در روز قیامت هم مورد عنایت ویژه حضرت حق قرار گیرند.

نام های خدا

الله - الرحمن بخشاینده رحمت عام - الرحیم مهربان رحمت خاص - الملک پادشاه - القدوس پاک و مقدس - السلام درود - المؤمن اطمینان دهنده - المهیمن نگهدارنده - العزیز شکست ناپذیر - الجبار توانگر - المتکبر دارای کبریا و بزرگی - الخالق آفریننده - البارئ درست - المصور نگارگر، صورتگر - الغفار همیشه بخشاینده - القهار فروکاهنده - الوهاب نیک بخشاینده - الرزاق همیشه روزی دهنده - الفتاح گشاینده پیروزکننده - العلیم داناترین - القابض میراننده، بیرون کشنده جان‌ها - الباسط گستراننده، فراخ کننده روزی - الخافض پست کننده، خوار کننده - الرافع به سوی خود بالا برنده - المعز عزیزکننده - المذل خوارکننده - السمیع - شنواترین - البصیر بیناترین - الحکم دادگر - العدل بینهایت عادل - اللطیف آن‌که بر بندگانش لطف دارد - الخبیر آگاه‌ترین - الحلیم بسیار بردبار - العظیم بی‌انتها - الغفور بسیار بخشاینده - الشکور بسیار سپاسگزار و پاداش دهنده - العلی بلند مرتبه - الکبیر بزرگ‌ترین - الحفیظ نگهدارنده - المقیت خوراک دهنده - الحسیب شمارنده - الجلیل بسیار گرانقدر و پرشکوه - الکریم بسیار بخشنده و صاحب کرامت - الرقیب نگهبان، بیننده و آماده - المجیب پاسخگو - الواسع گسترده، پهناور - الحکیم فرزانه، بسیار خردمند - الودود دوست - المجید بسیار لایق ستایش - الباعث برانگیزنده مردگان - الشهید گواه و شهادت دهنده - الحق راست، درست - الوکیل وکیل - القوى نیرومند - المتین سخت و پاینده - الولى دوست، سرپرست - الحمید ستوده - المحصى شمارنده - المبدئ آغازگر، نخستین آفریننده - المعید بازگرداننده، دوباره زنده کننده - المحیى زندگی بخش، هستی بخش - الممیت میراننده، نابود کننده - الحی زنده - القیوم قائم به ذات - الواجد یابنده، دارا - الماجد بزرگوار - الواحد یکتای بی‌همتا - الاحد یگانه - الصمد بی‌نیاز - القادر توانا - المقتدر تعیین کننده قضا و قدر - المقدم فراپیش کشنده - المؤخر فراپس دارنده - الأول نخستین - الأخر واپسین - الظاهر آشکار - الباطن پنهان - الوالی کاردار - المتعالی خود ستوده - البر نیکوترین - التواب همیشه توبه پذیر- المنتقم دادستان - العفو درگذرنده آمرزنده - الرؤوف بسیار دلسوز و مهربان - المالک صاحب - ذوالجلال و الاکرام دارای شکوه و بخشش - المقسط عادل - الجامع گردآورنده - الغنى توانگر و بی‌نیاز - المغنى بی‌نیاز کننده ازغیر - المانع بازدارنده - الضار آزار دهنده گناهکاران - النافع سودمند - النور روشنی - الهادی رهنما - البدیع سنجش ناپذیر، ابداع خلقت - الباقی ماندگار و تغییرناپذیر - الوارث وارث - الرشید راهنما – الصبور

منبع: ویکیپدیا

خوشا به حال شهیدان

امام خمینی:

ما تابع امر خداییم، به همین دلیل طالب شهادتیم و تنها به همین دلیل است که زیر بار ذلت و بندگی غیر خدا نمی رویم.

خدا می داند که راه و رسم شهادت کور شدنی نیست و این ملت ها و آیندگان هستند که به راه شهیدان اقتدا خواهند نمود.

همین تربت پاک شهیدان است که تا قیامت مزار عاشقان و عارفان و دلسوختگان و دارالشفای آزادگان خواهد بود.


اسامی شهدای گرانقدر را بنویسید تا در جای مناسب درج شود.

از راست: ا-شهید ابراهیمی 2- شهید سوری

                                

از راست: 1- شهید . . . . . . . 2-شهید . . . . . . . 3- شهید . . . . . .

              4-شهید . . . . . . . .5-شهید . . . . . . . 6- شهید . . . . . .


از راست: 1- . . . . . 2- . . . . . 3- . . . . . 4- . . . . .5- . . . . 6- . . . . .

             7- شهید علی محمد کوشکی 8- . . . . . . .

گردنبند

ویکتوریا دختر زیبا و باهوش پنج ساله ای بود.

یک روز که همراه مادرش برای خرید به فروشگاه رفته بود، چشمش به یک گردن بند مروارید بدلی افتاد که قیمتش ۱۰/۵ دلار بود، دلش بسیار آن گردن بند را می خواست. پس پیش مادرش رفت و از مادرش خواهش کرد که آن گردن بند را برایش بخرد.

مادرش گفت:

خوب! این گردن بند قشنگیه، اما قیمتش زیاده، خوب چه کار می توانیم بکنیم!

من این گردن بند را برات می خرم اما شرط داره، وقتی به خانه رسیدیم، یک لیست مرتب از کارها که می توانی انجام شان بدهی رو بهت می دم و با انجام آن کارها می توانی پول گردن بندت رو بپردازی و البته مادر بزرگت هم برای تولدت چند دلار تحفه می ده و این می تونه کمکت کنه.



ویکتوریا قبول کرد

او هر روز با جدیت کارهایی که برایش محول شده بود را انجام می داد و مطمئن بود که مادربزرگش هم برای تولدش مقداری پول هدیه می دهد.بزودی ویکتوریا همه کارها را انجام داد و توانست بهای گردن بندش را بپردازد.

وای که چقدر آن گردن بند را دوست داشت.

همه جا آن را به گردنش می انداخت؛ کودکستان، بستر خواب، وقـتی با مادرش برای کاری بیرون می رفت، تنها جایی که آن را از گردنش باز می ‌کرد حمام بود، چون مادرش گفته بود ممکن است رنگش خراب شود!

پدر ویکتوریا خیلی دخترش را دوست داشت.

هر شب که ویکتوریا به بستر خواب می رفت، پدرش کنار بسترش روی صندلی مخصوصش می نشست و داستان دلخواه ویکتوریا را برایش می خواند.

یک شب بعد از اینکه داستان تمام شد، پدر ویکتوریا گفت:

ویکتوریا ! تو من رو دوست داری؟

- اوه، البته پدر! خودت می دونی که عاشقتم.

- پس اون گردن بند مرواریدت رو به من بده !!!

- نه پدر، اون رو نه! اما می توانم عروسک مورد علاقه ام رو که سال پیش برای تولدم به من هدیه دادی رو به خودت بدم، اون عروسک قشنگیه، می توانی در مهمانی هات دعوتش کنی، قبوله؟

-نه عزیزم، باشه، مشکلی نیست



پدرش روی او را بوسید و نوازش کرد و گفت: "شب بخیر عزیزم"

هفته بعد پدرش مجددا بعد از خواندن داستان، از ویکتوریا پرسید:

ویکتوریا ! تو من رو دوست داری؟

- اوه، البته پدر! خودت می دونی که عاشقتم.

- پس اون گردن بند مرواریدت رو به من بده

 !!!
-
نه پدر، گردن بندم رو نه، اما می توانم اسب کوچک و قشنگم رو بهت بدم، او موهایش خیلی نرم و لطیفه، می توانی در باغ با او قدم بزنی، قبوله؟

 - نه عزیزم، باشه، مشکلی نیست

و دوباره روی او را بوسید و گفت:

 "خدا حفظت کنه دختر زیبای من، خوابهای خوب ببینی"

چند روز بعد، وقتی پدر ویکتوریا آمد تا برایش داستان بخواند، دید که ویکتوریا روی تخت نشسته و لب هایش می لرزد.

ویکتوریا گفت : "پدر، بیا اینجا" ، دست خود را به سمت پدرش برد، وقتی مشتش را باز کرد گردن بندش آنجا بود و آن را در دست پدرش گذاشت.
پدربایک دستش آن گردن بند بدلی را گرفته بود و با دست دیگرش،ازجیبش یک قوطی چرمی طلایی رنگ بسیار زیبا رابیرون آورد.داخل قوطی، یک گردن بند زیبا و اصل مروارید بود!!! پدرش در تمام این مدت آن را نگهداشته بود. او منتظر بود تا هر وقت ویکتوریا از آن گردن بند بدلی صرف نظر کرد، آن وقت این گردن بند اصل و زیبا را برایش هدیه بدهد.

این مسأله دقیقاً همان کاری است که خداوند در مورد ما انجام میدهد! او منتظر می ماند تا ما از چیزهای بی ارزشی که در زندگی به آن ها چسبیدیم دست بکشیم، تا آنوقت گنج واقعی اش را به ما هدیه بدهد. این داستان سبب می شود تا درباره چیزهایی که به آن دل بستیم بیشتر فکر کنیم … سبب می شود، یاد چیزهایی بیفتیم که به ظاهر از دست داده بودیم اما خدای بزرگ، به جای آن ها، چیزهای بهتر و گرانبهاتری را به ما ارزانی داشته ...

زندگی را قدر بدانیم، در هر لحظه شکرگزار او باشیم ولی خودمان را به سکون و یکنواختی هم عادت ندهیم. چراکه زندگی جاریست و همانگونه که خداوند شایسته ترین نعمت ها را برای بندگانش قرار داده همواره فرصت ها و افق های بهتری در انتظار ماست که در سایه ی تلاش، بردباری و ایمان به آینده تحقق خواهد یافت.

http://www.mihan24.comمنبع:

داستان روباه و شیر

روباهی حیله گر با شیری زندگی می کرد . درمیان حیوانات ، روباه به تنبلی معروف بود . کار او فقط این بود که از ته مانده شکار وغذای شیر می خورد و می خوابید . تا اینکه شیر مریض و ناتوان شد . روباه خیلی نگران بود و نگرانی اش بیشتر برای خودش بود تا شیر / او نه حال شکار داشت و نه می توانست گرسنگی را تحمل کند . یک روز همین طور که شیر دراز کشیده بود و آه و ناله می کرد ، روباه به او گفت : “جناب شیر ، آیا برای بیماری شما علاجی نیست ؟



بعد با خود در دل گفت:” آخر من دارم از گرسنگی می میرم.”شیر که مرتب ناله می کرد وحال حرف زدن هم نداشت گفت:” نمی دانم. می گویند گوشت و مغز خر برای این بیماری خوب است و ضعف و ناتوانی را از بین می برد . ای کاش می توانستم خری شکار کنم و گوشت و مغزش را بخورم.”روباه با خودش فکر کرد:”اگر یک بار این کار را بکنم و او توان خویش را به دست بیاورد، بهتر از این است که از گرسنگی بمیرم. وقتی که حال شیر خوب شد، من هم می توانم دوباره به زندگی خودم ادامه دهم.”پس به شیر گفت:”اینکه کاری ندارد قربان، بارها خری را دیده ام که برای تفریح و استراحت، کنار چشمه می آید . من می توانم او را اینجا بیاورم .”روباه راه افتاد و رفت تا به چشمه رسید.چشمه همیشه پرآب بود و همه حیوانات جنگل از آن استفاده می کردند.روباه اطراف خود راخوب نگاه کرد، اما از خر خبری نبود. مدتی هم منتظر ماند. اما باز هم از خر خبری نشد. پیش خود گفت شایدخر از آنجا رفته است. با ناامیدی می خواست نزد شیر برگردد که ناگهان خر را دید که از پشت درختی بیرون آمد. از خوشحالی دمش را تکان داد و به طرف خر رفت.

پس از سلام گفت:”خر عزیز خسته به نظر می رسی، اتفاقی افتاده است ؟”خر عرعری کرد و گفت:چرا نباید خسته باشم. آنقدر بارکشیده و کار کرده ام که دارم از حال می روم. این صاحب ظالم من،دو برابرتاب و توانم،ازمن کار می کشد. دیگر از دستش خسته شده ام.به اینجا آمده ام تا آب بخورم و زیر سایه این درخت کمی استراحت کنم .”روباه اخمی کرد وگفت :”خوب اگر صاحبت اینقدر تورا اذیت می کند، چرا از دستش فرار نمی کنی؟”خربا ناامیدی سرش راتکان داد وگفت:”ای روباه ، کجا بروم؟ اصلا ً کجا را دارم که بروم؟ برای خرها، همه جای آسمان همین رنگ است. این صاحب نشد ، یکی دیگر بارمان می کند.همه آدمها مثل هم هستند.”



روباه گفت:”هر مشکل،راه حلی دارد. چاره کار تو هم در این است که بیایی و با ما زندگی کنی.تو را جایی می برم که هیچکس اذیتت نکند. آنجا می توانی با خیال راحت استراحت کنی و بخوری و بخوابی.مگر عقل نداری که می خواهی عمر وجوانیت را به پای آدمها بریزی؟ می دانی وقتی که پیر و ناتوان شدی، با تو چه کار می کنند . تنها در گوشه ای رهایت می کنند تا بمیری . حالا بیا تا تو را به جایی ببرم که در خواب هم ندیده ای . آنجا نه از آدمها خبری هست نه از کار و بار . “

خر که از بچگی فقط کار کرده و بار کشیده بود و چیزی از زندگی نفهمیده بود ، وسوسه شد. در خیال خود، پا به جایی می گذاشت که مثل بهشت پر از نعمتهای فراوان و یونجه های سبز و تازه ، آب فراوان و جای نرم و گرم برای خواب بود. برای یک لحظه فکر صاحبش را از سر بیرون کرد و گف  باشد می آیم. دیگر از این زندگی خسته شده ام ، هرچه بادا باد .” روباه که در دلش جشن گرفته بود ، به همراه خر براه افتاد . خر در راه به جایی مثل بهشت فکر می کرد ، اما روباه به خوراک شدن خر برای شیر. پس از مدتی راه رفتن، به نزد شیر رسیدند . شیر که از گرسنگی داشت هلاک می شد تا خر را دید انگار که جان تازه ای گرفته باشد ، به خر حمله کرد و با پنجه هایش پشت خر را زخمی کرد . خر بیچاره، بی خبر از همه جا تا این موجود وحشتناک را دید و سوزش زخم را احساس کرد، پا به فرار گذاشت. روباه از شدت عصبانیت داد می زد:” جناب شیر چرا این کار را کردی،چرا نتوانستی او را بکشی؟ اگر اینقدر ضعیف و ناتوان هستی ، وای به حال من. بودن درکنار شما، دیگر هیچ فایده ای ندارد . طعمه به این خوبی را از دست دادی؟ ” شیر که از ناتوانی خودش شرمنده و عصبانی بود، به روباه گفت :” چند روز است که به شکار نرفته ام و گرسنگی و ضعف بر من چیره شده است . اگر بار دیگر او را بیاوری ، خدمتش می رسم . گوشتش را تو بخور و گوش و مغزش را برای من بگذار.” روباه قبول کرد و رفت : نمی دانست که آیا خر باز هم به حرفهایش اعتماد می کند یا نه . اما چاره ای نداشت جز اینکه دوباره تلاش کند. خر تا روباه را دید با عصبانیت گفت:” بهشتی که می گفتی آنجا بود. آنجا از جهنم هم بدتر بود صد رحمت به آدمها. صد رحمت به صاحب ظالم خودم.لا اقل قصد جانم را نداردخر عرعر می کرد و نفس نفس می زد و از پشتش خون می چکید . روباه گفت : ” ای بابا اگر دیدی آنطور به طرف تو آمد ، از شدت شوق و علاقه اش بود . به سبب اشتیاقی است که به خرها دارد . مدتها بود که خری ندیده بود، وقتی تو را دید ، چنان از خود بی خود شد که به سوی تو پرید تا تو را در آغوش بگیرد . باور کن قصد بدی نداشت. الان هم از اینکه ناخواسته تو را زخمی و ناراحت کرده ، گوشه ای نشسته است و زار زار گریه می کند. نگذار بیش از این رنج ببرد.”خر ساده و زودباور این بار هم گول حرفهای روباه را خورد و با او به راه افتاد . وقتی که نزد شیر رسیدند ، شیر دوباره به طرفش دوید.خر فکر کرد که شیر به دلیل اشتیاق بسیار اینگونه به طرفش می دود . از جای خود تکان نخورد و این بار شیر او را به زمین انداخت و گلویش را پاره کرد و او را کشت . شیر که از شدت ضعف و خستگی نفس نفس می زد ، به روباه گفت: ” اینجا بمان و مواظب باش تا من دست و صورتم را بشویم . می گویند برای درمان بیماری باید گوش و مغز خر را با دست های پاکیزه خورد . ” روباه که دیگر بی طاقت شده بود ، دور از چشم شیر ، شروع به خوردن گوشت خر کرد . حتی به گوش و مغز خر هم رحم نکرد و آنها را هم خورد . بعد با شکمی سیر بی حرکت زیر درخت نشست تا غذایش هضم شود . شیر که دست و رو شسته و حریص برگشته بود ، با لاشه تکه تکه شده خر مواجه شد و با عصبانیت پرسید: ” پس گوش و مغزش کو؟ چی شد؟ ”روباه که حسابی سیر شده بود و از حال و روز شیر گرسنه خبر نداشت ، درحالی که با دمش بازی می کرد ، با خونسردی گفت : ” شیر عزیز ، قربان یالهایت بشوم . خر بدبخت ، مغز و گوشش کجا بود ؟ اگر این خر ساده ، گوش و مغز داشت ، دو بار گول حرفهای مرا نمی خورد و اینجا نمی آمد. همان بار اول که خطر را احساس کرده بود ، می رفت و دیگر این طرفها پیدایش نمی شد؟شیر عصبانی و شگفت زده ،هاج و واج مانده بود . روباه که کم کم احساس خطر می کرد ، بلند شد و شروع به دویدن کرد. اما شیر آنقدر ضعیف و ناتوان شده بود که حتی توان راه رفتن هم نداشت ، چه برسد به اینکه روباه را دنبال کند .

منبع: http://www.ghalbinternet.com

شاهزاده عزیز و فرشته سیدجماالدین اسدآبادی

ملکی بودنیک اندیش روزی ملک به شکاررفته بود که ناگاه خرگوش سفیدی ازدست سگ شکاری گریخته خودرابه پای وی انداخت شاه اورا نوازش کردوبنا به اشارت شاه خرگوش رابه سرای همایون بردند و جای خوبی برای او تعیین کردند.شبی چون پادشاه درشبستان خود تنها شدناگهان دیدخانمی که ازسرتاپا جامه سفیدترازبرف پوشیده،پیداشدخانم جوان درجواب پادشاه که متحیربود که این زن ازکجا آمده گفت:«من فرشته ام آمدم ببینم آنچه مردم درموردخوبی شما می گویند راست است یا نه؟



به این سبب به صورت خرگوش در آمدم اگر به من رحم نمی کردی می دانستم که شما فرمانروای ستمگری هستید اکنون هر آرزویی دارید به من بگویید تا برآورده کنم» ملک گفت: « آرزوی من این است که تنها پسرم را دوست بدارید و از لطف خود نسبت به او دریغ نکنید.» فرشته به او پاسخ داد: بسیار خوب اما بدانید اگر فرزندتان بدکردار ومردم آزار باشد شما خوب می دانید که کامکار نخواهد بود. چندی بعد ملک از دنیا رفت. شاهزاده عزیز در مرگ پدر بسیار گریست پس از سه روز فرشته خود را به شاهزاده عزیز نشان داد و چنین گفت: «من با پدرت عهد کرده ام که تو را دوست بدارم بنابر ایفای عهد برایت هدیه ای آورده امانگشتری از طلای سفید پیش شاهزاده نهاد و گفت: هر گاه کار بد کنی آن به انگشتت نیشی خواهد زد اگر باز پی آن کار بروی دوستی من به دشمنی مبدل می شود. شاه روزی به شکار رفت ولی هر چه تلاش کرد نتوانست شکاری بزند. بسیار برآشفت و راه بد خویی پیش گرفت انگشتری قدر در انگشت او به حرکت در آمد ولی نیش نزد. سگ شکاری اش به سراغش آمد و ملک با خشم به او لگدی زد و در این هنگام آن انگشتر او را نیش زد؛ به خود گفت: « چنان می پندارم که فرشته مرا دست انداخته. آوازی بلند شد که من تو را مسخره نکرده ام، می پنداری که مردم و جانوران برای بندگی تو آفریده شده اند. شاه جوان عهد کرد دیگر چنین نکند و علت رفتار نادرستش را لله نادان خود دانست. زیرا لله به او می گفت: تو شاه خواهی شد و همه مردم بنده تواند.

به همین علت خودبینی و کبر در او نهادینه شده بود، هر چه کوشش می نمود که خود را اصلاح نماید ممکن نشد. خوی بد در طبیعتی که نشست *** نرود تا به روز مرگ از دست خلاصه ملک به خلق و خوی بد عادت کرده بود. اغلب اوقات انگشتر، او را متناسب با کارهایی که می کرد نیش می زد. سرانجام روزی بی طاقت گشت و انگشتر را دور انداخت. چنان شد که مردم را به ستمهای او تحمل نماند. روزی عزیز گردش می کرد دختری مه پیکر به نام قمر دید. همانقدر که زیبا بود، دو چندان دانا بود. دختر به عزیز گفت: هرگز همسر شما نخواهم شد. عزیز گفت: مگر تو مرا نمی پسندی؟ و جواب شنید؟ «نه ای پادشاه تو ممکن است برترین سلاطین باشی جواهرهای قیمتی که تو به من خواهی داد در مقابل حرکات بد و رفتار مغرورانه و شاهانه تو چه فایده ای دارد؟» شاه فرمان داد که او را به زور به سرای همایونی ببرند. اما هر چه شاه به دختر ملاطفت می کرد او دوری می جست از طرفی چون او را دوست می داشت،آزارش نمی داد. شاه جوان برادر بد ذاتی داشت.او سبب غصه ملک جوان را پرسید. ملک گفت:بی اعتنایی این دختر مرا به ستوه آورده. برادر شاه گفت:برای یک دختر کم ارزش چرااینقدربرخود تنگ گرفته اید؟ اگر به جای شما می بودم وی رابه زندان انداخته، یا به زور او را به اطاعت خود درمی آوردم.اگرباز هم راضی به همسری شمانمی شد،اورابه چارمیخ کشیده، شکنجه های بسیار می دادم تا بمیرد. تا بدین طریق دیگران هم عبرتی گیرندوخلاف امر سلطان رفتارنکنند



عزیز گفت:آخرقمر هیچ گناهی ندارد.برادرش گفت:بالاتر ازاین گناه چه می شود که کسی برخلاف مرادسلطان رفتارنماید.ستم به چنین شخصی که حرمت سلطنت را نگاه نمی دارد نه تنها رواست بلکه عین عدالت است.سلطان قصدکردکه شب برای آخرین بار پیش قمربرود،اگر باز به سلطان اقبال نکنند او را به زندان بیفکنداما برادرش چند جوان راکه بدتر از خودش بودند جمع کرد، و همان شب باسلطان عزیز برسر سفره شاهانه نشستند،و شروع به بد گویی از قمر کردند و دل شاه را چنان از کینه قمر پر نمودند که او دیوانه وار برخاست و سوگندخورد یا باید قمر را به اطاعت خود درآوردیافردا،مثل اسیران دربازار بفروشدش.شاه خشمگین خود رابه اتاق قمررساند،امااو را آنجانیافت.

تعجب کرد، زیرا کلید اتاق در جیب خودش بود بد نهادان فرصت را غنیمت شمرده عزم کردند از حرص و غضب شاه علیه سلیمان چوپان بهره برداری کنند، سلیمان چوپان مدتی بود که عجیب مقرب سلطان شده بود. البته اوایل سلطان عزیز از او ممنون بود و انتقادهای سلیمان چوپان را می پذیرفت، ولی کم کم تحمل مخالفت کردن با سخنهای خویش را از دست داد. سرانجام امر کرد که مدتی دور و بر او نرود. اما از امکانات رفاهی از او دریغ نمی کرد و احوالش را می پرسید. وزیران و مقربان سلطان که همیشه می ترسیدند چوپان باز خود را در نزد سلطان جا کرده تقرب یابد به سلطان فهماندند که سلیمان چوپان قمر را گریزانده. سلطان امر کرد بروند مجرم را به زندان بیندازند. عزیز بعد از دادن این فرمان به اتاق خود رفت در همین هنگام فرشته پیدا شد و با خشم به او گفت: به پدرت وعده کرده بودم تو را نصیحت کنم اگر نه مجازات نمایم حکم می کنم تو تبدیل به جانوری عجیب شوی. از اینکه بسیار خشم و حرص داری باید به شیر مانی در گرسنه چشمی به گرگ و در بی وفایی به مار. با اتمام سخنان فرشته عزیز شروع به تغییر شکل دادن کرد و خود را در یک بیشه در کنار چشمه ای یافت. تا صورت خود را در آب دید شنید که: نگاهدار این صورت را که عکس العملهای خود توست. عزیز فهمید که این صدای فرشته است. در بیشه رفت و رفت تا اینکه پایش به گودالی فرو رفت که صیادان کنده بودند. او را گرفته، زنجیر زدند و به سمت شهر حرکت کردند. هنگامی که به شهر رسیدند شادی و مسرت بی اندازه مردم را مشاهده کردند صیادان سبب شادی مردم را پرسیدند جواب شنیدند که عزیز که پیوسته در پی اذیت مردم بود در پی یک رعد و برق کشته شد. مردم در مقابل کاخ جمع شدند چون اکثریت مردم خواستار حکومت سلیمان چوپان بودند تاج را به سلیمان دادند چرا که او بسیا دانا قابل و عادل بود. چون عزیز را به سرای خویش بردند دید سلیمان به روی تختش نشسته و بزرگان دولت از سه طرف کمر خدمت به میان بسته بودند در این حال سلیمان چوپان رو به مردم کرده گفت: تاج و تختی را که شما به من تقدیم کردیدپذیرفتم اما آن را نگه می دارم برای عزیز بنابراین همه دعاکنیم و امیدوار باشیم. سخنان سلیمان چوپان به دل عزیز فرو رفته اثر تمام بخشید، از جوش و خروش وبیتابی دست برداشت وبه دریای تفکررفت وستمهایی راکه درعهد خویش کرده بودبه خاطر آورد و همچون گوسفندان طریق ملایمت پیش گرفت. عزیزجانوررابرداشتندوبه میان سایر جانوران که در قفس سلطانی جای داشتند بردندعزیز قصدکرد که اخلاق زشت خود را به اخلاق نیکو تبدیل نماید. روزی که پاسبان خوابیده بود،پلنگی زنجیررا گسست خودرابر روی پاسبان انداخت تااو راببلعد عزیز آرزو کرد که اگرازقید وارهد،درباره پاسبان نیکی نماید.همین که این آرزو راکردازقفس رها شده به جانب او پرید.این جانورنیکوکار خودرابرروی پلنگ انداخت و او راپاره پاره کرد.



بعد به نزد پاسبان آمد و روی خود را به پای او گذاشت. در این حال عزیز متوجه شد که دستها و پاهایش کمی به وضع اول برگشته است و چون دست به سر و صورت خود کشید، دید که دیگر آنها چون سر و صورت شیر نیست. اما اگر چه به صورت آدم در آمده بود، ولی هیکلی بسیار گنده و عظیم و ناموزون یافته بود که با هیکل و چهره انسانی اش هنوز تفاوت داشت. پاسبان او را به خدمت سلطان سلیمان برد و این سرگذشت غریب را برای او نقل کرد. هیکل عزیز هر روز بزرگتر می شد. سلطان سلیمان از پزشکان پرسید که چه باید کرد؟ جواب دادند: او را جز اندکی نان چیز دیگر ندهید. عزیز روزی تکه نانش را برداشت تا به میان باغ قصر رود و در آنجا آنرا بخورد. ناگهان احساس کرد که گم شده است. او بسیاری از زنان و مردان را با جامه های پاره و مندرس و قیافه های گرفته در آن دید. مردم برای لقمه نانی بر سر و کول هم می زدند.

عزیز دختری را دید که از شدت گرسنگی می کوشید از زمین علف بکند و بخورد. او با خود گفت: اگر چه من هم گرسنه ام ولی هنوز تاب تحمل دارم. پس تکه نانش را به آن دختر داد. اما درآن هنگام صدای فریادی شنید. دید قمر به دست چهار نفر اسیر شده و او را به زور می برند عزیز در آن لحظه به وضعیت خود تأسف خورد که چون هنوز کاملاً بهشکل انسانی نبود نمی توانست به قمر یاری نمایدپس بنای عوعو کردن گذاشت وبه دنبال آنها دوید اما او رابا ضرب پا زدندو راندند.عزیز به صورت کبوتری سفیددرآمددر نخستین پروازخواست به محل قمر برود پروازکردتا به صحرا رسید در آنجاغاری دیدنزدیک شدناگهان قمرراپیش زاهدی یافت که درآنجاریاضت می کشید عزیز کبوتر شده بی اراده بناکردبه دورسرآنهاپرواز کردن این کبوتر قمررامفتون خود ساخت و از روی مهربانی اورامی نواخت ودرهمین حال عزیز به صورت طبیعی خود درآمد فرشته که به شکل زاهد در آمده بود به شکل نخست درآمد و گفت:عزیز مترس و پریشان مشو قمر آندم که تو را دید دوستت داشت ولی کارهای بدتو مانع اقبال وصال اوبود و او را می ترسانید.اکنون که سیرت و اخلاق نیکو گرفته ای او تورادوست خواهد داشت.عزیزوماهرخ خود را به پای فرشته انداختند.فرشته گفت:ای بچه های من برخیزیدوبرویدتابه سرای خود وبرمسند شاهی قرار گیرید. همین که این راگفت،خود را درسرانزد سلیمان یافتند.سلیمان ازدیدارشاه عزیزبسیار شادمان شده تخت وتاج راتسلیم وی کرد. عزیز مدتی مدید به کمال عدل و داد حکمرانی نمود وانگشتر رانیز به دست کرد اما انگشتر هرگز او را نیش نزد.

جمال الدین حسینی

منبع: روشنگر شرق

علی عبد کامل خدا، مولای عدالت، مظهر مظلومیت

 على علیه السلام مردی که فرزند دلبند خود را با سیاه حبشى یکسان میدید، از عمال خود باز جوئى میکرد و ستمگران را مجازات مینمود تا حق مظلومین را بگیرد. آن امام همام فرمود:بینوایان ضعیف در نظر من عزیز و گردنکشان ستمگر پیش من ضعیفند.


حکومت على علیه السلام بر پایه عدالت و تقوى و مساوات و مواسات استوار بود و در مسند قضا جز بحق حکم نمیداد و هیچ امرى و لو هر قدر خطیر و عظیم بود نمیتوانست رأى و اندیشه او را از مسیر حقیقت منحرف سازد.على علیه السلام خود را در برابر خدا نسبت برعایت حقوق بندگان مسئول میدانست و هدف او برقرارى عدالت اجتماعى بمعنى واقعى و حقیقتى آن بود و محال بود کوچکترین تبعیضى را حتى در باره نزدیکترین کسان خود اعمال نماید چنانکه برادرش عقیل هر قدر اصرار نمود نتوانست چیزى اضافه بر سهم مقررى خود از بیت المال مسلمین از آنحضرت دریابد و ماجراى قضیه آن در کلام خود آنجناب آمده است که فرماید:و الله لان ابیت على حسک السعدان مسهدا و اجر فى الاغلال مصفدا احب الى من القى الله و رسوله یوم القیامة ظالما لبعض العباد و غاصبا لشى‏ء من الحطام . . .

بخدا سوگند اگر شب را (تا صبح) بر روى خار سعدان (که به تیزى مشهور است) به بیدارى بگذرانم و مرا (دست و پا بسته) در زنجیرها بر روى آن خارهابکشند در نزد من بسى خوشتر است از اینکه در روز قیامت خدا و رسولش را ملاقات نمایم در حالیکه به بعضى از بندگان (خدا) ستم کرده و از مال دنیا چیزى غصب کرده باشم و چگونه بخاطر نفسى که با تندى و شتاب بسوى پوسیدگى برگشته و مدت طولانى در زیر خاک خواهد ماند بکسى ستم نمایم؟

و الله لقد رأیت عقیلا و قد املق حتى استماحنى من برکم صاعا...

بخدا سوگند (برادرم) عقیل را در شدت فقر و پریشانى دیدم که مقدار یک من گندم(از بیت المال) شما را ازمن تقاضا میکرد و اطفالش را با موهاى ژولیده و کثیف دیدم که صورتشان خاک آلود و تیره و گوئى بانیل سیاه شده بود و(عقیل ضمن نشان دادن آنها بمن)خواهش خود راتأکیدمی کردو تقاضایش راتکرارمینمودومن هم بسخنانش گوش میدادم و(او نیز)گمان میکرد دینم رابدو فروخته و از او پیروى نموده و روش خود را رها کرده‏ ام!

فاحمیت له حدیدة ثم ادنیتها من جسمه لیعتبر بها!...


kep02mn 

پس قطعه آهنى را(در آتش)سرخ کرده و نزدیک تنش بردم که عبرت گیرد!ازدرد آن مانند بیمار شیون و فریاد زد و نزدیک بود که از حرارت آن بسوزد(چون او را چنین دیدم) گفتم اى عقیل مادران در عزایت گریه کنند آیا تو از پاره آهنى که انسانى آنرا براى بازیچه و شوخى گداخته است ناله میکنى ولى مرا بسوى آتشى که خداوندجبار آنرابراى خشم و غضبش افروخته است میکشانى؟آیا تو از این درد کوچک مینالى و من از آتش جهنم ننالم؟

 و شگفت‏ تر از داستان عقیل آنست که شخصى (اشعث بن قیس که از منافقین بود)شبانگاه با هدیه‏اى که در ظرفى نهاده بود نزد ما آمد (و آن هدیه) حلوائى بود که از آن اکراه داشتم گوئى بآب دهن مار و یا باقى آن خمیر شده بود بدو گفتم آیا این هدیه است یا زکوة و صدقه است؟و صدقه که بر ما اهل بیت حرام است گفت نه صدقه است و نه زکوة بلکه هدیه است!

پس بدو گفتم مادرت در مرگت گریه کند آیا از طریق دین خدا آمده‏اى که مرافریب دهى؟آیا بخبط دماغ دچار گشته‏اى یا دیوانه شده‏اى یا هذیان میگوئى (که براى فریفتن على آمده‏اى) ؟

و الله لو اعطیت الاقالیم السبعة بما تحت افلاکها على ان اعصى الله فى نملة اسلبها جلب شعیرة ما فعلته...

بخدا سوگند اگر هفت اقلیم را با آنچه در زیر آسمانهاى آنها است بمن بدهند که خدا را درباره مورچه‏اى که پوست جوى را از آن بگیرم نا فرمانى کنم هرگز نمیکنم و این دنیاى شما در نظر من پست‏تر از برگى است که ملخى آنرا در دهان خود میجود،على را با نعمت زودگذر دنیا و لذتى که پایدار نیست چکار است؟ما لعلى و لنعیم یفنى و لذة لا تبقى (1) .عبد الله بن ابى رافع در زمان خلافت آنحضرت خازن بیت المال بود یکى از دختران على علیه السلام گردن بندى موقة براى چند ساعت جهت شرکت در یک مهمانى عید قربان بعاریه از عبد الله گرفته بود،پس از خاتمه مهمانى که مهمانان بمنزل خود رفتند على علیه السلام دختر خود را دید که گردن بند مروارید بیت المال در گردن اوست فى الفور بانگ زد این گردن بند را از کجا بدست آورده‏اى؟دخترک با ترس و لرز فراوان عرض کرد از ابن ابى رافع براى چند ساعت بعاریه گرفته‏ام عبد الله گوید امیر المؤمنین علیه السلام مرا خواست و فرمود اى پسر ابى رافع در مال مسلمین خیانت میکنى؟عرض کردم پناه بر خدا اگر من به مسلمین خیانت کنم!



فرمود چگونه گردن بندى را که در بیت المال بود بدون اجازه من و رضایت مسلمین بدختر من عاریه داده‏اى؟

عرض کردم یا امیر المؤمنین او دختر شما است و آنرا از من بامانت خواسته که پس بدهد و من خود ضامن آن گردن بند هستم که آنرا محل خود باز گردانم،فرمود همین امروز آنرا بمحلش برگردان و مبادا براى بار دیگر چنین کارى مرتکب شوى که گرفتار عقوبت من خواهى شد و اگر او گردن بند را بعاریه مضمونه نگرفته بود اولین زن هاشمیه بود که دستش را مى‏بریدم،دخترش وقتى این سخن را شنید عرض‏کرد یا امیر المؤمنین من دختر توام چه کسى براى استفاده از آن از من سزاوارتر است؟حضرت فرمود اى دختر على بن ابیطالب هواى نفست ترا از راه حق بدر نبرد آیا تمام زنهاى مهاجرین در عید چنین گردن بندى داشتند؟آنگاه گردن بند را از او گرفت و بمحلش باز گردانید طلحه و زبیر در زمان خلافت على علیه السلام با اینکه ثروتمند بودند چشمداشتى از آنحضرت داشتند.على علیه السلام فرمود دلیل اینکه شما خودتان را برتر از دیگران میدانید چیست؟

عرض کردند در زمان خلافت عمر مقررى ما بیشتر بود حضرت فرمود در زمان پیغمبر صلى الله علیه و آله مقررى شما چگونه بود؟

عرض کردند مانند سایر مردم على علیه السلام فرمود اکنون هم مقررى شما مانند سایر مردم است آیا من از روش پیغمبر صلى الله علیه و آله پیروى کنم یا از روش عمر؟

چون جوابى نداشتند گفتند ما خدماتى کرده‏ایم و سوابقى داریم!على علیه السلام فرمود خدمات و سوابق من بنا بتصدیق خود شما بیشتر از همه مسلمین است و با اینکه فعلا خلیفه هم هستم هیچگونه امتیازى میان خود و فقیرترین مردم قائل نیستم،بالاخره آنها مجاب شده و نا امید برگشتند.

 على علیه السلام عدالت را در همه جا مستقر میکرد و از ظلم و ستم بیزارى میجست،او پیرو حق بود و هر چه حقیقت اقتضاء میکرد انجام میداد دستورات وى که بصورت فرامین بفرمانداران شهرستانها نوشته شده است حاوى تمام نکات حقوقى و اخلاقى بوده و حقوقدانان جهان از آنها استفاده‏هاى شایانى برده و در مورد حقیقتخواهى آنحضرت قضاوت نموده‏اند.جرجى زیدان در کتاب معروف خود) تاریخ تمدن اسلام) چنین مینویسد:ما که على بن ابیطالب و معاویة بن ابى سفیان را ندیده‏ایم چگونه میتوانیم آنها را از هم تفکیک کنیم و بمیزان ارزش وجود آنها پى ببریم؟

 ما از روى سخنان و نامه‏ها و کلماتى که از على و معاویه مانده است پس از چهارده قرن بخوبى میتوانیم درباره آنها قضاوت کنیم.معاویه در نامه‏هائى که بعمال و حکام خود نوشته بیشتر هدفش اینست که آنها بر مردم مسلط شوند و زر و سیم بدست آورند سهمى را خود بردارند و بقیه را براى او بفرستند ولى على بن ابیطالب در تمام نامه‏هاى خود بفرمانداران خویش قبل از هر چیز اکیدا سفارش میکند که پرهیزکار باشند و از خدا بترسند،نماز را مرتب و در اوقات خود بخوانند و روزه بدارند،امر بمعروف و نهى از منکر کنند و نسبت بزیر دستان رحم و مروت داشته باشند و از وضع فقیران و یتیمان و قرض داران و حاجتمندان غفلت نورزند و بدانند که در هر حال خداوند ناظر اعمال آنان است و پایان این زندگى گذاشتن و گذشتن از این دنیا است

هیچیک از علماى حقوق روابط افراد و طبقات را با هم و همچنین مناسبات.اجتماع را با حکام دولتى مانند آنحضرت بیان ننموده‏اند،على علیه السلام جز راستى و درستى و حق و عدالت هدفى نداشت و از دسیسه و حیله و نیرنگ بر کنار بود.موقعیکه بخلافت رسید و عمال و حکام عثمان را معزول نمود عده‏اى از یارانش عرض کردند که عزل معاویه در حال حاضر مقرون بصلاح نیست زیرا او مردى فتنه جو است و بآسانى دست از امارت شام بر نمیدارد،على علیه السلام فرمود من براى یکساعت هم نمیتوانم اشخاص فاسدو بیدین را بر جماعت مسلمین حکمروا بینم .


 

گروهى کوته نظر را عقیده بر اینست که على علیه السلام بسیاست آشنائى نداشت زیرا اگر معاویه را فورا عزل نمیکرد بعدا میتوانست او را معزول کند و یا در شوراى 6 نفرى عمر اگر موقة سخن عبد الرحمن بن عوف را میپذیرفت خلافت بعثمان نمیرسید و اگر عمرو عاص را در جنگ صفین رها نمیساخت بمعاویه غالب میشد و جریان حکمیت پیش نمیآید و و...سخنان و اعتراضات این گروه از مردم در بادى امر صحیح بنظر میرسد ولى باید دانست که على علیه السلام مردم کریم و نجیب و بزرگوار و طرفدار حق و حقیقت بود و او نمى‏توانست معاویه و امثال او را بر مسلمین والى نماید زیرا حکومت او که همان خلافت الهیه بود با حکومت دیگران فرق داشت،حکومت الهیه با توجه بمبانى عالیه اخلاقى و فضائل نفسانى مانند عدل و انصاف و تقوى‏و فضیلت و حکمت و امثال آنها پى ریزى شده و مصالح فردى و اجتماعى مسلمین را در نظر میگیرد و آنچه بر خلاف حق و عدالت است در چنین روشى دیده نمیشود،على علیه السلام مظهر صفات خدا و نماینده او در روى زمین است و اعمالى که انجام میدهد باید منطبق با حقیقت و دستور الهى باشد.

سیاست و دسیسه و گول زدن شیوه اشخاص حیله ‏گر و نیرنگ باز و فریبکار است براى على علیه السلام انجام این اعمال شایسته نبود نه اینکه او نمیتوانست مانند دیگران زرنگى بخرج دهد چنانکه خود آنحضرت فرماید:و الله ما معاویة بادهى منى و لکنه یغدر و یفجر.بخدا سوگند معاویه از من زیرکتر و با هوش‏تر نیست و لکن او مکر میکند و مرتکب فجور میگردد.و باز فرمود:لو لا التقى لکنت ادهى العرب.یعنى اگر تقوى نبود (بفرض محال من تقوى نداشتم) از تمام عرب زرنگتر بودم.ولى تجلى حق سراپاى على را فرا گرفته بود او حق میگفت و حق میدید و حق میجست و از حق دفاع میکرد.

درباره عدالت على علیه السلام نوشته‏ اند که سوده دختر عماره همدانى پس از شهادت آنحضرت براى شکایت از حاکم معاویه (بسر بن ارطاة) که ظلم و ستم روا میداشت بنزد او رفت و معاویه او را که در جنگ صفین مردم را بطرفدارى على علیه السلام علیه معاویه تحریک میکرد سرزنش نمود و سپس گفت حاجت تو چیست که اینجا آمده‏اى؟

سوده گفت بسر اموال قبیله ما را گرفته و مردان ما را کشته و تو در نزد خداوند نسبت باعمال او مسئول خواهى بود و ما براى حفظ نظم بخاطر تو با او کارى نکردیم اکنون اگر بشکایت ما برسى از تو متشکر میشویم و الا ترا نا سپاسى کنیم معاویه گفت اى سوده مرا تهدید میکنى؟سوده لختى سر بزیر انداخت و آنگاه گفت:

صلى الاله على روح تضمنها قبر فاصبح فیها العدل مدفونا

یعنى خداوند درود فرستد بر روان آنکه قبرى او را در بر گرفت و عدالت نیز با او در آن قبر مدفون گردید.معاویه گفت مقصودت کیست؟

سوده گفت بخدا سوگند او امیر المؤمنین على علیه السلام است که در زمان‏خلافتش مردى را براى اخذ صدقات بنزد ما فرستاده بود و او بیرون از طریق عدالت رفتار نمود من براى شکایت پیش آنحضرت رفتم وقتى خدمتش رسیدم که آنجناب براى نماز در مصلى ایستاده و میخواست تکبیر بگوید چون مرا دید با کمال شفقت و مهربانى پرسید آیا حاجتى دارى؟من جور و جفاى عامل او را بیان کردم چون سخنان مرا شنید سخت بگریست و رو بآسمان کرد و گفت اى خداوند قاهر و قادر تو میدانى که من این عامل را براى ظلم و ستم به بندگان تو نفرستاده‏ام و فورا پاره پوستى از جیب خود بیرون آورد و ضمن توبیخ آن عامل بوسیله آیات مبارکات قرآن بدو نوشت که بمحض رؤیت این نامه،دیگر در عمل صدقات داخل مشو و هر چه تا حال دریافت کرده‏اى داشته باش تا دیگرى را بفرستم که از تو تحویل گیرد،و آن نامه را بمن داد و در نتیجه دست حاکم ستمگر از تعدى و تجاوز بمال دیگران کوتاه گردید.


 

معاویه چون این سخن شنید بکاتب خود دستور داد که نامه‏اى به بسر بن ارطاة بنویسد که آنچه از اموال قبیله سوده گرفته است بدانها مسترد نماید

بارى على علیه السلام در تمام نامه‏ هائى که به حکام و فرمانداران خود می نوشت همچنانکه جرجى زیدان نیز تصریح کرده راه حق را نشان میداد و عدل و داد و تقوى و درستى را توصیه میفرمود،اگر دوران حکومت آنحضرت بطول میانجامید و هرج و مرج و جنگهاى داخلى وجود نداشت بلا شک وضع اجتماعى مسلمین طور دیگر میشد و سعادت دین و دنیا نصیب آنان میگشت زیرا روش على علیه السلام در حکومت،مصداق خارجى عدالت بود که از تقوى و حقیقتخواهى او سرچشمه میگرفت و براى روشن شدن مطلب بفرازهائى از عهد نامه آنجناب که بمالک اشتر نخعى والى مصر مرقوم فرموده ذیلا اشاره میشود:اى مالک ترا بکشورى فرستادم که پیش از تو فرمانروایان دادگر و ستمکار در آنجا بوده‏اند و مردم در کارهاى تو به همانگونه می نگرند که تو در کارهاى حکمرانان قبیل مینگرى و همان سخنان را درباره تو گویند که تو در مورد پیشینیان گوئى و چون بوسیله آنچه خداوند درباره نیکان بر زبان مردم جارى میکند میتوان آنها را شناخت لذا باید بهترین ذخیره‏ها در نزد تو ذخیره عمل نیک باشد. (اى مالک) مهار هوى و هوست را بدست گیر و بنفس خود از آنچه برایت مجاز و حلال نیست بخل ورز که بخل ورزیدن بنفس در مورد آنچه خوشایند و یا نا خوشایند آن باشد عدل و انصاف است،قلبا با مردم مهربان باش و با آنها با دوستى و ملاطفت رفتار کن و مبادا بآنان چون حیوان درنده باشى که خوردن آنها را غنیمت داند زیرا آنان دو گروهند یا برادر دینى تواند و یا (اگر همکیش تو نیستند) مانند تو مخلوق خدا هستند (5) که از آنها لغزشها و خطایائى سر میزند و دانسته و ندانسته مرتکب عصیان و نا فرمانى میشوند بنا بر این آنها را مورد عفو و اغماض خود قرار بده همچنانکه دوست دارى که تو خود از عفو و گذشت خداوند برخوردار شوى زیرا تو ما فوق و رئیس آنهائى و آنکه ترا بدانها فرمانروا کرده ما فوق تست و خداوند نیز از کسى که ترا والى آنها نموده ما فوق و برتر است و از تو رسیدگى بکارهاى آنها خواسته و آنرا موجب آزمایش تو قرار داده است.

(اى مالک) مبادا خود را در معرض جنگ با خدا قرار دهى زیرا تو نه در برابر خشم و قهر او قدرتى دارى و نه از عفو و رحمتش بى نیاز هستى،و هرگز از عفو و گذشتى که درباره دیگران کرده‏اى پشیمان مباش و بکیفر و عقوبتى هم که دیگران را نموده‏اى شادمان مشو و به تند خوئى و غضبى که از فرو خوردن آن در نفس خود وسعتى یابى شتاب مکن و نباید بگوئى که بمن امارت داده‏اند و من دستور میدهم باید اجراء نمایند زیرا این روش سبب فساد دل و موجب ضعف دین و نزدیکى جستن بحوادث و تغییر نعمت‏ها است.

(اى مالک)زمانیکه این حکومت و فرمانروائى براى تو بزرگى و عجب پدید آورد به عظمت ملک خداوند که بالاترازتست وبقدرت وتوانائى او نسبت بخودت‏بدانچه از نفس خویش بدان توانا نیستى نظر کن و بیندیش که این نگاه کردن و اندیشیدن کبر وسرکشى ترا ازتندى بازداردو آنچه در اثر عجب و کبر ازعقل و خردت ناپیدا گشته بسوى تو باز میگردد،و ازاینکه خود را با خداوند در بزرگى و عظمت برابر گیرى ویاخویشتن را درجبروت و قدرت همانند اوقرار دهى سخت برحذرباش زیراخداوندهر گردنکشى را خوار کند و هر متکبرى را پست و کوچک نماید.

(اى مالک) خدا را انصاف ده و درباره مردم نیز از جانب خود و نزدیکانت و هر کسى که از زیر دستانت دوست دارى با انصاف رفتار کن که اگر چنین نکنى ستمکار باشى،و کسى که به بندگان خدا ستم کند خداوند بعوض بندگان با او دشمن میشود و خداوند هم با کسى که مخاصمه و دشمنى کند حجت و برهان او را باطل سازد و آنکس با خدا در حال جنگ است تا موقعیکه دست از ستمکارى بکشد و بتوبه گراید،و هیچ چیز مانند پایدارى بر ستم در تغییر نعمت خدا و زود بغضب آوردن او مؤثر نیست زیرا خداوند دعاى ستمدیدگان را میشنود و در کمین ستمکاران است.

(اى مالک) باید که دورترین و دشمن‏ترین زیر دستانت نزد تو آنکسى باشد که بیش از همه در صدد عیبجوئى مردم میباشد زیرا که مردم را عیوب و نقاط ضعفى میباشد که براى پوشانیدن آنها والى و حاکم از دیگران شایسته‏تر است پس مبادا عیوب پنهانى مردم را که از نظر تو پوشیده است جستجو و آشکار سازى چونکه تو فقط عیوبى را که آشکار است باید پاک کنى و خداوند بدانچه از نظر تو پنهان است حکم میکند،بنا بر این تا میتوانى زشتى مردم را بپوشان تا خداوند نیز از تو آنچه را که از عیوب تو دوست دارى از مردم پوشیده باشد بپوشاند.

(اى مالک) گره هر گونه کینه ‏اى را که ممکن است مردم از تو در دل داشته باشند با حسن سلوک و رفتار خوش از دل مردم بگشاى و رشته هر نوع انتقام و دشمنى را در باره دیگران از خود قطع کن و خود را از هر چیزى که بنظر تو درست نباشد نادان نشان ده و در گواهى نمودن گفته‏هاى سخن چین عجله مکن زیرا که سخن چین هر چند خود را به نصیحت گویان مانند کند خیانتکار است،و در جلسه مشورت خود شخص بخیل را راه مده که ترا از فضل و بخشش باز گرداند و از فقر و تهیدستى میترساند وهمچنین شخص ترسو را داخل مکن که ترا از انجام کارهاى بزرگ نا توانت سازد و نه حریص و طمعکار را که شدت حرص را توأم با ستمگرى در نظر تو جلوه دهد زیرا که بخل و جبن و حرص غرایز مختلفى هستند که بد گمانى بخداوند آنها را گرد آورد .

(اى مالک) تا میتوانى بپارسایان و راستان بچسب و آنها را وادار کن که در مدح تو مبالغه نکنند و بعلت کار نا صوابى که نکرده‏اى شادمانت نگردانند زیرا اصرار و مبالغه در مدح،انسان را خود بین و خود پسند کرده و کبر و سر کشى پدید آورد.و نباید که نیکو کار و بدکار در نزد تو بیک درجه و پایه باشند زیرا این روش،نیکوکاران را به نیکو کارى دلسرد و بى میل میکند و بدکاران را به بدکارى عادت دهد،و هر یک از آنان را بدانچه براى خود ملزم نموده‏اند الزام کن (نیکوکاران را پاداش بده و بدکاران را بکیفر رسان) و باید اقامه فرائضى که انجام آنها براى خدا است در موقع مخصوصى باشد که بوسیله آن دینت را خالص میگردانى،پس در قسمتى از شب و روز خود تنت را براى عبادت خدا بکار بینداز و بدانچه بوسیله آن بخدا نزدیکى جوئى کاملا وفا کرده و آنرا بدون عیب و نقص انجام ده اگر چه این کار بدن ترا برنج و تعب افکند.

 

و موقعیکه با مردم بنماز جماعت برخیزى نه مردم را متنفر کن و نه نماز را ضایع گردان (با طول دادن رکوع و سجود و قنوت مردم را خسته مکن و در عین حال از واجبات نماز هم چیزى فرو مگذار تا موجب تباهى آن نشود یعنى فقط باداى واجبات نماز بطرز صحیح بپرداز) زیرا در میان مردم کسانى هستند که علیل و بیمار بوده و یا کارهاى فورى دارند.

(اى مالک) از خود بینى و خود خواهى و از اعتماد بچیزى که ترا بخود پسندى وادارت کند و از اینکه بخواهى دیگران ترا زیاد بستایند سخت بپرهیز زیرا این صفات زشت از مطمئن‏ترین فرصت‏هاى شیطان است که بوسیله آنها هر گونه نیکى نیکو کاران را باطل و تباه سازد،و بپرهیز از اینکه در برابر نیکى و احسانى که بمردم زیر فرمانت نموده‏اى براى آنان منتى نهى و یا کارى را که براى آنها انجام داده‏اى براى افتخار آنرابزرگ شمارى و زیاده از حد جلوه دهى و یا وعده‏اى بآنان دهى و وفا نکنى زیرا که منت نهادن احسان را باطل میکند و کار را بزرگ وانمود کردن نور حق را مى‏برد و خلف وعده در نزد خدا و مردم موجب خشم و دشمنى است چنانکه خداى تعالى فرماید (خداوند سخت دشمن دارد اینکه بگوئید آنچه را که نمیکنید)

و از تعجیل و شتابزدگى در انجام کارها پیش از رسیدن موقع آنها و یا سخت کوشیدن در هنگام دسترسى بدانها و یا از لجاجت و ستیزگى در کارى که راه صحیح آنرا ندانى و همچنین از سستى بهنگامى که طریق وصول بدان روشن است بپرهیز،پس هر چیزى را بجاى خود بنه و هر کارى را بجاى خویش بگذار.

 و بر تو واجب است که آنچه بر پیشینیان گذشته مانند احکامى که بعدل و داد صادر کرده و یا روش نیکى که بکار بسته‏اند و یا حدیثى که از پیغمبر صلى الله علیه و آله نقل نموده و یا امر واجبى که در کتاب خدا بدان اشاره شده و آنها انجام داده‏اند بیاد آرى و آنگاه بدانچه از این امور مشاهده کردى که ما بدان رفتار کردیم تو هم از ما اقتداء کرده و رفتار کنى و در پیروى کردن آنچه در این عهد نامه بتو سفارش کردم کوشش نمائى و من با این پیمان حجت خود را بر تو محکم نمودم تا موقعیکه نفس تو بسوى هوى و هوس بشتابد عذر و بهانه‏اى نداشته باشى (گر چه) بجز خداى تعالى هرگز کسى از بدى نگه نمیدارد و به نیکى توفیق نمیدهد،و آنچه رسول خدا صلى الله علیه و آله در وصایاى خود بمن تأکید فرمود ترغیب و کوشش در نماز و زکوة و مهربانى بر بندگان و زیر دستان بود من نیز عهدنامه خود را که بتو نوشتم با قید سفارش آنحضرت خاتمه میدهم و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظیم.

 بطوریکه ملاحظه میشود تمام دستورات على علیه السلام از تقوى و عدالت و حقیقت خواهى،و عطوفت و مهربانى او نسبت بمردم حکایت میکند و این دستورات تنها براى مالک نبود بلکه براى کلیه حکام خود فرامینى مشابه دستورات گذشته صادر فرموده است.

منبع: http://www.askquran.ir

آداب خوابیدن

اوقات خواب

خوابیدن  بعد از اذان صبح تا طلوع آفتاب و میان نماز شام و خفتن بعد از عصر مکروه است و پیش از ظهر در وقت گرمى هوا و بعد از نماز ظهر تا عصر، خواب قیلوله است و سنت است.

ازحضرت على‏ بن الحسین علیه‏السلام منقول است که به ابى حمزه ثمالى فرمود:خواب مکن پیش ازطلوع آفتاب،که من ازبراى تو دوست نمى‏دارم،زیراکه حق تعالى روزى بندگان رادراین وقت قسمت مى‏نمایدو هرکه دراین وقت درخواب است از روزى محروم مى‏شود.

از حضرت رسول مروى است که زمین به سوى خدا ناله و فریاد مى‏کند از سه چیز:

1- از خون حرامى که بر آن ریخته شود.

2- غسلى که از زنا کند بر روى آن.

3- یا خواب کردن بر آن پیش از طلوع آفتاب.

حضرت رسول فرمود: هر که در جاى نماز خود بنشیند از طلوع صبح تا طلوع آفتاب، خدا او را مستور گرداند از آتش جهنم. در حدیث دیگر فرمود: مثل ثواب حج کننده خانه کعبه داشته باشد و گناهانش آمرزیده شود.

اما در چند حدیث، تجویز وارد شده است که اگر نماز بکند و قدرى تعقیب بخواند و پیش از برآمدن آفتاب بخواند باکى نیست چنان چه در حدیث صحیح منقول است که جناب امام رضا علیه‏السلام به شخصى فرمود: فردا بعد از طلوع آفتاب بیا که من بعد از نماز صبح خواب مى‏کنم. و از حضرت صادق علیه‏السلام منقول است که به شخصى فرمود: چون نماز صبح کردى و ذکر خدا خواندى، اگر پیش از طلوع آفتاب به خواب روى، باکى نیست.

وضو ساختن پیش از خواب

از حضرت صادق علیه‏السلام منقول است که هر که وضو بسازد و به رختخواب برود، براى او حکم مسجد داشته باشد و اگر در میان رختخواب به یادش آید که وضو ندارد، از لحاف تیمم کند، اگر با وضو یا تیمم بخوابد، تا به یاد خداست، چنان است که نماز مى‏کند.

از حضرت امیر المؤمنین علیه‏السلام منقول است که نخوابد مسلمانى، در حالى که جنب باشد و نخوابد مگر با وضو و اگر آب نیابد براى غسل و وضو، تیمم کند به خاک، زیرا که روح مؤمن را در وقت خواب به آسمان مى‏برند و حق تعالى او را قبول مى‏نماید، برکت بر او مى‏فرستد. پس اگر اجلش رسیده است، او را در گنجینه‏هاى رحمت خود مى‏سپارد، اگر نرسیده است با امینان خود از ملائکه به بدن او برمى‏گرداند.

در حدیث معتبر دیگر منقول است که روزى حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم به اصحاب خود فرمود: کدام یک از شما تمام سال روزه مى‏دارید؟ سلمان گفت: من. فرمود: کدام یک از شما شب را احیا مى‏کنید؟ سلمان گفت: من. فرمود: کدام یک از شما هر روز ختم قرآن مى‏کنید؟ سلمان گفت: من. پس عمر به خشم آمد و گفت: این مردى است از فارس، مى‏خواهد بر ما که از قریشیم فخر کند و دروغ مى‏گوید، در اکثر روزها روزه نیست و در اکثر شب خواب است و در اکثر روزش خاموش مى‏باشد. حضرت فرمود: او مانند و شبیه لقمان حکیم است، از او سؤال کن تا جوابت بگوید. عمر پرسید، سلمان فرمود:

اما روزه سال: من ماهى سه روز روزه مى‏دارم و حق تعالى مى‏فرماید: هر که حسنه‏اى بکند ده برابر به او ثواب مى‏دهم.

این برابر روزه سال مى‏شودبا آن که ماه شعبان را روزه مى‏گیرم و باماه رمضان پیوند مى‏کنم.

امابیدارى شب:هرشب با وضو مى‏خوابم و ازحضرت رسول صلى الله علیه وآله وسلم شنیدم که مى‏فرمود:هرکه باوضو بخواب،چنان است که تمام شب را به عبادت،احیا کرده باشد.

و اما ختم قرآن: در هر سه روز، سه مرتبه «قل هو الله احد» را مى‏خوانم.

و از حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم شنیدم که به حضرت امیر المؤمنین علیه‏السلام مى‏فرمود: یا على! مثل تو در میان امت، مثل قل هو الله است، هر که سوره قل هو الله را یک بار بخواند، چنان است که ثلث قرآن را خوانده است و هر که دوبار بخواند، چنان است که دو ثلث قرآن را خوانده است و هر که سه بار بخواند، چنان است که قرآن را ختم کرده است. پس هر که تو را به زبان دوست دارد ثلث ایمان در او کامل شده است و هر که تو را به زبان و دل دوست دارد و به دست خود تو را یارى کند، تمام ایمان در او کامل شده است. یا على! به حق خداوندى که مرا به راستى فرستاده است سوگند که اگر تو را اهل زمین دوست مى‏داشتند، چنان چه اهل آسمان تو را دوست مى‏دارند، خدا هیچ کس را به آتش جهنم عذاب نمى‏کرد. پس عمر ساکت شد، که گویا سنگى به دهانش گذاشتند.

مکان خوابیدن و آداب پیش از خوابیدن

مشهور میان علما آن است که خوابیدن در مساجد مکروه است و ظاهر احادیث آن است که مکروه نیست، مگر در مسجدالحرام و مسجد رسول صلى الله علیه و آله و سلم و در آن‏ها نیز تجویز واقع شده است.

در احادیث معتبره بسیار وارد شده است که رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم سه کس را لعنت کرد:

1- کسى که تنها چیزى بخورد

2- کسى که تنها به سفر رود.

3- کسى که تنها در یورد  بخوابد

فرمود: اگر کسى تنها بخوابد، بیم آن است که دیوانه شود.

از حضرت امام موسى علیه‏السلام منقول است که هر که در خانه‏اى یا بیابانى تنها بخوابد، بگوید: «اللهم انس وحشتى و اعنى على وحدتى»

سایر آداب خوابیدن

سنت است که بر دست راست رو به قبله بخوابد و دست راست را زیر رو بگذارد و بر دست چپ خوابیدن و بر رو خوابیدن مکروه است چنان چه از حضرت امیر المؤمنین علیه‏السلام منقول است که خواب بر چهار قسم است:

الف: پیغمبران بر پشت مى‏خوابند و دیده‏هاى ایشان به خواب نمى‏رود و منتظر وحى پروردگار خود مى‏باشند.

ب: مؤمن بر دست راست مى‏خوابد رو به قبله.

ج:پادشاهان و فرزندان ایشان بر دست چپ مى‏خوابند، که آن چه خورده‏اند گوارا شود.

د:شیطان و برادران او و هر دیوانه و مبتلایى بر رو در افتاده مى‏خوابد.

درحدیث معتبر دیگر فرمود: آدمى بر رو نخوابد و هر که را بینید که بر رو خوابیده است،او را بیدار کنید و مگذارید بر آن حال.فرمود:

هر گاه کسى اراده خواب کند، باید که دست را بر زیر جانب راست رو بگذارد. به درستى که نمى‏داند که از این خواب بیدار خواهد شد یا نه. احادیث در فضیلت خوابیدن بر دست چپ بسیار وارد شده است.

آداب و ادعیه‏اى که پیش از خواب باید خوانده شود

در حدیث صحیح از حضرت امام محمد باقر علیه‏السلام منقول است که هر گاه کسى دست را در زیر سر گذاشته، بخوابد،بگوید:

«بسم الله اللهم انى اسلمت نفسى الیک و وجهت وجهى الیک و فوضت امرى الیک و الجات ظهرى الیک و توکلت علیک رهبة منک و رغبة الیک لا ملجا و لا منجا منک الیک امنت بکتابک الذى انزلت و برسولک الذى ارسلت»

و بعد از آن تسبیح حضرت فاطمه علیها السلام بخواند.

در حدیث صحیح دیگر فرمود: ترک نکند در وقت خواب این دعا را:

«اعیذ نفسى و ذریتى و اهل بیتى و مالى بکلمات الله التامات من کل شیطان و هامة و من کل عین لامة»

که به این دعا تعویذ مى‏فرمود حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم امام حسن و امام حسین- صلوات الله علیهما- را.

در حدیث صحیح دیگر فرمود: هر که بعد از خوابیدن در رختخواب سه مرتبه بگوید: «الحمد لله الذى علا فقهر الحمد لله الذى بطن فخبر و الحمد لله الذى ملک فقدر و الحمد لله الذى یحیى الموتى و یمیت الاحیاء و هو على کل شى‏ء قدیر. » از گناهان بیرون مى‏آید، مانند روزى که از مادر متولد شده بود.

از حضرت امام رضا علیه‏السلام منقول است که هر که آیه الکرسى در وقت خواب بخواند، از فالج  ایمن گردد.

از حضرت صادق علیه‏السلام منقول است که هر که سوره یس پیش از خواب بخواند، حق تعالى هزار ملک به او موکل گرداند که او را از شر شیاطین و هر بلایى حفظ کند.

از حضرت امام محمد باقر علیه‏السلام منقول است که هر که سوره «اذا وقعت الواقعة» هر شب پیش از خواب بخواند، در قیامت روى او ماند ماه شب چهارده باشد

http://www.eteghadat.com/forum/forum-f53/topic-t240.html
پی نوشتها :

=======
[1]
خانه.

[2] پناه دادن، پناه آوردن، دعایى که بر کاغذ مى‏نویسند.

[3] فلج

منبع: ir.http://www.nahj135


خاطرات یک احمق

من تقریباً تو دستشویی نشسته بودم که از دستشویی کناری صدایی شنیدم که گفت؛

سلام حالت خوبه؟

من اصلاً عادت ندارم که تو دستشویی مردانه هر کی رو که پیدا کردم شروع کنم به حرف زدن باهاش، اما نمی دونم اون روز چِم شده بود که پاسخ واقعاً خجالت آوری دادم؛

- حالم خیلی خیلی توپه.

بعدش اون آقاهه پرسید؛

-خوب چه خبر؟ چه کار می خوای بکنی؟

با خودم گفتم، این دیگه چه سؤالی بود؟ اون موقع فکرم عجیب ریخت به هم برا ی همین گفتم؛

-اُه منم مثل خودت فقط داشتم از اینجا می گذشتم..

وقتی سؤال بعدیشو شنیدم، دیدم که اوضاع داره یه جورایی ناجور میشه، به هر ترفند بود خواستم سریع قضیه رو تموم کنم؛

-منم می تونم بیام طرفت؟

آره سؤال یکمی برام سنگین بود. با خودم فکر کردم که اگه مؤدب باشم و با حفظ احترام صحبتمون رو تموم کنم، مناسب تره، بخاطر همین بهش گفتم؛

-نه الآن یکم سرم شلوغه!!!

یک دفعه صدای عصبی فردی رو شنیدم که گفت :

ببین. من بعداً باهات تماس می گیرم. یه احمقی داخل دستشویی بغلی همش داره به همه سؤال های من جواب میده!

منبع: وبلاگ باران درد

فرزندان آدم علیه السلام

خداى متعال پس از خلقت آدم ، حوّا را نیز آفرید تا ضمن این که آدم را از تنهایى مى رهاند، وسیله اى طبیعى براى ازدیاد نسل او در زمین فراهم سازد. آن دو به فرمان خداى سبحان با هم ازدواج کرده و داراى فرزند شدند.

در تواریخ واحادیث ، تعداد فرزندانى که آدم از حوّا پیدا کرد مختلف نقل شده است . برخى آن ها را چهل فرزند در پاره اى از روایات صدنفر و برخى بیش از صدها فرزند ذکر کرده اند که از آن جمله در پسران نام هاى : هابیل ، قابیل و شیث (یاهبة اللّه ) و در دختران نام هاى : عناق ، اقلیما، لوزا و... ذکر شده است .

اختلاف دیگرى که در این جا به چشم مى خورد، درباره کیفیت ازدواج فرزندان آدم و چگونگى ازدیاد نسل او در زمین است .
بیشتر تاریخ نویسان و راویان اهل سنت گفته اند: حوّا در دو نوبت چهار فرزند زایید. نخست قابیل و خواهرش اقلیما و سپس هابیل و خواهرش لوزا به دنیا آمدند - یا بالعکس - و پس از آن که به حد رشد و بلوغ رسیدند، خداوند سبحان امر فرمود (یاخود آدم به این فکر افتاد) که هر یک از دختران را به عقد برادر دیگرى درآورد؛ یعنى اقلیما را به عقد هابل درآورد و لوزا را به ازدواج قابیل . به دنبال این مطلب گفته اند: چون دخترى که سهم هابیل شده بود زیباتر از همسر قابیل بود، قابیل به این تقسیم و ازدواج راضى نشد و زبان به اعتراض گشود. سرانجام قرار شد هر کدام جداگانه قربانى اى به درگاه خدا ببرند و قربانى هر کدام که قبول شد، آن دختر زیبا سهم او شود.

ولى روایات شیعه عمومااین مطلب را نادرست خوانده و گفته اند: خداوند براى همسرى هابیل حوریه اى فرستاد و براى قابیل همسرى از جنیان انتخاب کرد و نسل آدم از ان دو پدید آمد، علاوه بر این در چند حدیث همسر شیث را نیز حوریه اى از حوریه هاى بهشت ذکر کرده اند.

در برخى از روایات نیز آمده که همسر هابیل یا شیث از همان زیادى گل آدم و حوّا خلق شد،و موضوع اختلاف قابیل و هابیل را-که منجر به قتل هابیل گردید- موضوع وصیت و جانشینى آدم دانسته اند.

و اجمال آن چه از ائمه بزرگوارِ ما در این باره رسیده این است که ازدواج برادر و خواهر در همه ادیان حرام بوده و آدم ابوالبشر نیز چنین کارى نکرد و همان خدایى که خود آدم و حوّا را از گِل آفرید، این قدرت را داشت که افراد دیگرى را نیز براى همسرى پسران آدم خلق کند یا از عالم دیگرى بفرستد.

از جمله حدیث هاى کاملى که در این باره داریم،حدیثى است که عیاشى در تفسیرخود ازسلیمان بن خالد روایت کرده که گوید :

به امام صادق(ع)عرض کردم: قربانت گردم مردم مى گویند که حضرت آدم دختر خود را به پسرش ‍تزویج کرد؟حضرت صادق(ع) فرمود: مردم چنین مى گویند، امّا اى سلیمان ! آیا ندانسته اى که پیغمبر فرمود: اگر من مى دانستم آدم دختر خود را به پسرش تزویج کرده بود، من هم (دخترم ) زینب را به پسرم (قاسم )مى دادم و از آیین آدم پیروى مى کرد ...

سلیمان گوید: گفتم قربانت گردم ! مردم مى گویند سبب این که قابیل هابیل را کشت ، آن بود که به خواهرش رشک برد.

امام فرمود: اى سلیمان چگونه این حرف را مى زنى . آیا شرم ندارى که چنین سخنى را درباره پیغمبر خدا آدم مى گویى؟

عرض کردم: پس علت قتل هابیل به دست قابیل چه بود؟

حضرت فرمود: درباره وصیّت بود. آن گاه ادامه داده فرمود: اى سلیمان!خداى تبارک و تعالى به آدم وحى فرمود که وصیّت و اسم اعظم را به هابیل بسپارد با این که قابیل از او بزرگ تر بود. قابیل که از موضوع مطّلع شد، غضبناک گشت و گفت : من سزاوارتر به وصیت بودم و از این رو آدم بر طبق فرمان الهى به آن دو دستور داد تا قربانى کنند، و چون به درگاه خداوند قربانى بردند، قربانى هابیل قبول شد، ولى از قابیل پذیرفته نگشت . همین ماجرا سبب شد که قابیل بر وى رشک برد و او را به قتل برساند.

عرض کردم : قربانت گردم ! نسل فرزندان آدم از کجا پیدا شد؟ آیا به جز حوّا زنى و به جز آدم مردى بود؟

حضرت فرمود: اى سلیمان ! خداى تبارک و تعالى از حوّا قابیل را به آدم داد و پس از وى هابیل به دنیا آمد. هنگامى که قابیل به حدّ بلوغ و رشد رسید، زنى از جنّیان براى او فرستاد و به حضرت آدم وحى کرد تا او را به ازدواج قابیل در آورد. آدم نیز این کار را کرد و قابیل هم راضى و قانع بود تا این که نوبت ازدواج هابیل شد و خدا براى او حوریه اى فرستاد و به آدم وحى فرمود که او را به ازدواج هابیل در آورد.

حضرت آدم این کار را کرد و هنگامى که قابیل برادرش هابیل را کشت ، آن حوریه حامله بود و پس از گذشتن دوران حمل،پسرى زایید و آدن نامش را هبة اللّه و به حضرت آدم وحى شد که وصیت و اسم اعظم را به او بسپارد.

حوّا نیز فرزند دیگرى زایید و حضرت آدم نامش را شیث گذارد. وقتى او به حدّ رشد و بلوغ رسید، خداوند حوریّه دیگرى فرستاد و به آدم وحى کرد او را همسرى شیث درآورد. آدم نیز این کار را کرد و شیث درآورد. آدم نیز این کار را کرد و شیث از آن حوریه دخترى پیدا کرد و نامش را حورة گذارد. وقتى آن دختر بزرگ شد، او را به ازدواج هبة اللّه در آورد و نسل آدم از آن دو به وجود آمد. در این وقت هبة اللّه از دنیا رفت و خداوند به آدم وحى کرد که وصیت و اسم اعظم را به شیث بسپارد و حضرت آدم نیز این کار را کرد.

منبع: http://www.askquran.ir/thread

ازدواج با دختری کور و کر و شل

محمد1پس از کارهای روزانه کنار نهر جوی آبی خسته و افتاده نشسته بود. از سپیده‌دم آن روز تا دم ظهر یکسره کار کرده بود. به پشت دراز کشیده بود و به ازدواج و آینده خود می‌اندیشید. چقدر علاقه داشت همه فرزندانش را خوب تربیت کند و آنها را جهت تحصیل علوم دینی و سربازی و خدمت‌گزاری امام زمان (ارواحنافداه)، به نجف اشرف بفرستد. خودش که در این باره به آرزویش نرسیده بود. در فراز و نشیب زندگی، درس و بحث طلبگی را نیمه‌تمام گذاشته و از نجف به «نیار»2برگشته بود.

«عجب خیالاتی شدم، با این فقر و فلاکت چه کسی عقلش را از دست داده تا به من دختر بدهد؟! خوب درست است که خدا روزی‌رسان و گشایش‌بخش است،  اما من باید خیلی کار کنم. امسال شکر خدا، وضع زراعت و باغ و دام بد نبود، ولی..»

از فکر و خیال که فارغ شد،زود از جا برخاست. ترسید که وقت نماز دیر شده باشد. لب جوی نشست تا آبی به سر و صورت خسته خود بزند که سیب سرخ و درشتی از دورترها نظرش را جلب کرد: ...عجب سیبی! ...چقدر هم درشت! ...چقدر قشنگ و زیبا!

سیب راکه‌گرفت،باشگفتی وخوشحالی نگاهش کرد.اول‌دلش‌نیامدبخورد.امامدت‌هابودکه سیب نخورده بود.یک لحظه هوس شدیدی نمودودریک آن،شروع به خوردن کرد.سیب که تمام شد،ناگهان فکرعجیبی درذهنش لانه کردوشروع به ملامت خود نمود:

«ای وای! این چه کاری بود کردی محمد؟! این بود نتیجه چندین سال طلبگی‌ات؟! ای دل غافل!... خدایا ببخش!... خدا می‌بخشد، ولی صاحب سیب چطور؟ امان از حق‌الناس!»

بی‌درنگ وضویی ساخت و روی نیاز به سوی کردگار بی‌نیاز آورد. پس از عروجی ربّانی در سجده‌ای روحانی با تمام وجود از پروردگار هستی مدد طلبید و بلافاصله داسش را برداشت و در امتداد جوی آب به سمت بالادشت به راه افتاد. ظهر که شده بود، همه به ده برگشته بودند و سکوت وهم‌انگیزی همه دشت را در برگرفته بود. گاه این سکوت وهم‌انگیز را صدای ملایم شرشر آب جوی می‌شکست.

چند فرسنگی که راه رفت،به باغی رسید درختان بزرگ و کهن بید،اطراف باغ را گرفته بودند.کمی آن طرف‌تر،درختان بلند و پربرگ تبریزی قدبرافراشته بودند و در میان آنها درختان سیب با انبوهی ازسیب‌های سبزوسرخ و زرد خودنمایی می‌کردند.صدای جیک‌جیک گنجشکان ونغمه دیگر پرندگان، صفای دیگری به باغ داده بود.باغ از عطر یونجه و بوی دل‌انگیزگل‌ها وعلف‌های وحشی سرشاربود.این همه، محمد را در خود فرو برد،اما پس از لختی‌ درنگ به خود آمدوفریادزد:کسی این‌جانیست؟..صاحب باغ کجاست؟

کمی دورتر، در زیر درختان تبریزی، کلبه ساده و زیبایی دیده می‌شد. محمد چندین بار دیگر که صدا زد، پیرمردی از داخل کلبه بیرون آمد و جواب داد: «بفرمایید برادر! تعارف نکنید! بفرمایید سیب میل کنید

و آن‌گاه خوش‌آمدگویان به طرف محمد آمد. محمد در حالی که از خجالت و شرم سر به زیر انداخته بود، سلام کرد و گفت:

ـ این باغ مال شماست پدر جان؟!

ـ این حرف‌ها چیه؟ بفرمایید میل کنید... مال بندگان خداست... مال خودتان!

ـ ممنون پدر!... عرضی داشتم.

پیرمرد در حالی که لبخند می‌زد، با تعجب گفت:

ـ امر بفرمایید برادر! من در خدمتم.

ـ اگرچه شما بزرگوارتر و مهربان‌تر از این حرف‌ها هستید، اما برای اطمینان‌خاطر خدمتتان عرض می‌کنم، این بنده گناهکار خدا اهل ده پایین هستم. می‌شناسید، «نیار»؟

ـ بله، بله...

ـ کنار جوی نشسته بودم که سیبی آمد. گرفتم و خوردم. ولی متوجه شدم که بی‌اجازه، آن سیب را خورده‌ام. به احتمال قوی آن سیب از درختان شما بوده است، می‌خواستم آن سیب را بر ما حلال کنید پدر جان!

پیرمرد تعجب‌کنان خندید و آخر سر گفت:

ـ که این طور... سیبی افتاده تو آب و آمده و شما آن را خورده‌اید؟!

و یک لحظه قیافه‌اش را تغییر داد و با درشتی گفت:

ـ نه،... امکان ندارد... اگر می‌آمدی همه این باغ را با خاک یکسان می‌کردی، چیزی نمی‌گفتم... اما من هم مثل خودت به این‌جور چیزها خیلی حساسم!... کسی بدون اجازه مال مرا بخورد، تا قیام قیامت حلالش نمی‌کنم... عرضم را توانستم خدمتتان برسانم حضرت آقا؟!... بفرمایید!!

چهره محمد به زردی گرایید و چنان ترس و لرزی وجودش را فراگرفت که انگار بیدی در تهاجم باد به رعشه افتاده است. به التماس افتاد و هرچه درهم و دیناری در جیب داشت، بیرون آورد و با گریه و زاری گفت:

ـ تو را به خدا پدر جان، این دینارها را بگیر و مرا حلال کن! تو را به خدا من تحمل عذاب خدا را ندارم!... مرا حلال کن پدر جان!

و بعد گریه‌اش امان نداد. مدتی که گریست، پیرمرد دستش را گرفت، آرامَش کرد و گفت:

ـ حالا که این‌قدر از عذاب الهی می‌ترسی، به یک شرط تو را می‌بخشم!

ـ چه شرطی پدر جان؟ به خدا هر شرطی باشد، قبول می‌کنم.

ـ شرط من خیلی سخت است. درست گوش‌هایت را باز کن و بشنو و با دقت فکر کن ببین این شرط سخت‌تر است یا عذاب خدا...

ـمسلّم عذاب خداسخت‌تر است،شرط تو رابه هرسختی هم که باشد،قبول می‌کنم.

ـ ...و اما شرط من: دختری دارم کور و شل و کر، باید او را به همسری قبول کنی!!

به راستی که شرط سختی بود. محمد مدتی در فکر فرو رفت و یادش افتاد که چقدر آرزوی ازدواج کرده بود و به چه دختران زیبارویی اندیشیده بود. ...و اینک تمام آرزوهایش بر باد رفته بود. آهی سوزان از نهادش برخاست و گفت:

ـ قبول می‌کنم.

ـ البته خیالت هم راحت باشد که همراه دخترم ثروت خوبی هم برایت می‌دهم...ولی چه کار کنم دخترم سال‌های سال از وقت ازدواجش گذشته و کسی نیست بیاید سراغش...بیچاره پیر شده... چه کارش کنم جوان؟!...حالا بایدتا آخر عمرم برای خداسجده شکر کنم که مثل تویی را برای دخترم رساند. و بعد قهقهه‌ای کرد و به طرف کلبه به راه افتاد.

نگاه تأسف‌بار محمد برای لحظات مدیدی دنبال پیرمرد خشکید. چاره‌ای نداشت.

مراسم عقد و عروسی فاصله چندانی با هم نداشتند. خطبه عقد همان روزهای اول خوانده شده بود و تا شب عروسی برسد، محمد بارها از خدا طلب مرگ کرده بود. اما مرگ و میری در کار نبود... باید می‌ماند و مزه مال مردم‌خوری را می‌چشید!

عروس را که آوردند، دل او مثل سیر و سرکه می‌جوشید. اضطراب تلخی به دلش چنگ می‌انداخت و نفس را در سینه‌اش حبس و فکرش را در دریایی پرتلاطم غرق می‌ساخت:

ـ خدایا چه کاری بود من کردم؟ این چه بلایی بود به سرم آمد؟! ای کاش به سوی این باغ نیامده بودم! بهتر نبود می‌گریختم! ...نه، نه! باید بمانم!

در این فکرها بود که ناگاه محمد را صدا زدند:

ـ عروس خانم منتظر شماست!

پاهایش به لرزه افتاد. عرق سرد و سنگینی همه بدنش را پوشانده بود. تا به اتاق برسد، هزار بار مرد و زنده شد. چنان در اضطراب و اندوه بود که متوجه همراهان عروس هم نشد.

در را که باز کرد، صدای نازنین دختری را شنید که به او سلام گفت. صدای دختر هیچ شباهتی به صدای لال‌ها و کورها و شل‌ها نداشت.

ـ نه، نه، تو که لال بودی دختر؟!

دختر لبخندی زد و نقاب از چهره کنار زد:

ـ ببین! لال نیستم! کر هم نیستم! شل هم نیستم!

بلند شد و چند قدمی راه رفت، تا خیال محمد از همه چیز راحت باشد. محمد که مدهوش و مسحور زیبایی دختر شده بود، بی‌مهابا فریاد کشید:

ـ تو زن من نیستی!... زن من کجاست؟!... زن من...

و فریاد زنان از خانه بیرون آمد. زنان و مردانی که خسته و کوفته از کار روزانه در خانه‌های اطراف خود را به بستر آرامش انداخته بودند، با صدای محمد جملگی از جا جستند و خانه تازه‌داماد را در میان گرفتند.

ـ این زن من نیست... زن من کجاست؟! چرا مرا دست انداخته‌اید؟!

چند مرد تنومند، بازوان پرقدرت محمد را گرفتند و او را ساکت کردند. پدرزن محمد که میهمان خانه هم‌جوار بود، جمع را شکافت و جلو آمد. لبخندزنان صورت محمد را بوسید و طوری که همه بشنوند، بلند گفت:

ـ بله آقا محمد! عاقبت پارسایی و پرهیزکاری همین است... آن دختر زیبارو زن توست. هیچ شکی هم نکن! اگر گفتم کور است، مرادم آن بود که هرگز به نامحرم نگاه نکرده است و اگر گفتم شل است، یعنی با دست و پایش گناه نکرده است و اگر گفتم کر است، چون غیبت کسی را نشنیده است...

ـ چه می‌گویی پدر جان؟!... خوابم یا بیدار؟!...

ـ آری محمد، دختر من در نهایت عفت بود و من او را لایق چون تو مردی دیدم... .

هلهله وشادی به ناگاه ازهمه برخاست ودرسکوت شب تادورترها رفت.محمددرحالی که‌عرق شرم را ازپیشانی‌اش پاک‌می‌کرد، دوباره روانه حجره زفاف شدو ازاین‌که صاحب چنین زن و صاحب چنین فامیلی شده است،بی‌نهایت شکرو سپاس فرستاد.

...و اینک صدای پای کودکی از آن خانه شنیده می‌شد؛ صدای پای بهار. آری، از چنان مادر و چنین پدری، پسری چون احمد مقدس اردبیلی به ارمغان می‌آید که از مفاخر بزرگ شیعه و عرفای به نامی هستند که توصیفش محتاج کتاب دیگری است.

پی نوشت:

1-پدر مرحوم مقدس اردبیلی

2-«نیار» نام روستایی در سه کیلومتری اردبیل است که اکنون به اردبیل متصل شده است. این روستا ولادتگاه مقدس اردبیلی بوده است.

3-منبع: کتاب آینه اخلاص (داستان‌هایی از زندگی مقدس اردبیلی)

منبع: http://h-talkh.blogfa.com -

دعا و اقتصاد

آیه به جهت زیادی رزق

آیه به جهت زیادی رزق   به تجربه رسیده آن که در هر روز بخواند آیه مبارکه و من یتق الله تا آخر آیه ۳ سوره طلاق را سه مرتبه بعد از نمازهای واجب یا سه مرتبه صلوات در اول آن و سه مرتبه صلوات در آخر آن بخواند موجب وسعت رزق خواهد بود. ان شاء الله . وَ مَنْ یَتَّقِ اللهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ...

ختم سوره اذا وقعه

ختم سوره اذا وقعه جهت وسعت رزق ابتدا کند از شب جمعه و در شب جمعه دیگر ختم کند و در هر شب پنج مرتبه سوره اذا وقعه را بخواند و بعد از هر مرتبه این دعا را بخواند: اَللّهُمَّ اِنّی اَسْئَلُکَ رِزْقاً واسِعاً حَلالاً طَیَّباً بِغَیْرِ کَدْوً اِسْتَجِبْ دُعائی بِغَیْرِ رَدًّ وَ اَعُوذُ بِکَ مِنَ الْفَقْرِ وَ الدَّینِ وَ صَلَّی اللهُ عَلی مُحَمَّدً وَ آلِهِ الطّاه‍ِرینَ



ختم اذا وقعه

ختم اذا وقعه به جهت وسعت رزق ابتدا کند از شب شنبه و هر شب سه مرتبه بخواند و شب جمعه هشت بار بخواند تا مدت پنج هفته به همین نحو و قبل از شروع در هر مرتبه از سوره این دعا را بخواند: اَللّهُمَّ ارْزُقْنا ر‍ِزْقاً واسِعاً حَلالاً طَیِّباً مِنْ غَیْرِ کَدْوٍ اِسْتَجِبْ دَعْوَتَنا مِنْ غَیْرِ رَدًّ وَ اَعُوذُ بِکَ مِنَ الْفَضْحَتَیْنِ الْفَقْرَ وَ الدَّیْنَ وَ ادْفَعْ عَنّی هذَینِ...

داروى بیمارى و تنگ دستى

داروى بیمارى و تنگ دستى  مردى خدمت با سعادت آقا  حضرت امام موسى کاظم (ع ) شرف یاب شد و از مشکلات کارى به آقا شکایت کرد که : آقا جان کار من بسته شده و به هر کارى که متوجه مى شوم و دست میزنم ، سودى نمى کنم و به هر حاجتى رو مى آورم آن حاجتم روا نمى شود، چه کنم ؟! حضرت موسى بن جعفر (ع ) فرمودند: بعد از نماز صبح ده مرتبه بگو: سُبْحانَ اللّهِ الْعَظیمِ وَ...

چهار ذکر در چهار جا

  چهار ذکر در چهار جا امام صادق (ع) فرموده است: در شگفتم برای کسی که از چهار چیز بیم دارد، چگونه به چهار کلمه پناه نمی برد! 1- در شگفتم برای کسی که ترس بر او غلبه کرده ، چگونه به ذکر «حسبنا الله و نعم الوکیل» (آل عمران ایه 171) پناه نمی برد.در صورتی که خداوند به دنبال ذکر یاد شده فرموده است: پس (آن کسانی که به عزم جهاد خارج گشتند، و تخویف...

تعقیب نماز عشاء

 تعقیب نماز عشاء  منقول از متهجد اللَّهُمَّ إِنَّهُ لَیْسَ لِی عِلْمٌ بِمَوْضِعِ رِزْقِی وَ إِنَّمَا أَطْلُبُهُ بِخَطَرَاتٍ تَخْطُرُ عَلَى قَلْبِی فَأَجُولُ فِی طَلَبِهِ الْبُلْدَانَ فَأَنَا فِیمَا أَنَا طَالِبٌ کَالْحَیْرَانِ لا أَدْرِی أَ فِی سَهْلٍ هُوَ أَمْ فِی جَبَلٍ أَمْ فِی أَرْضٍ أَمْ فِی سَمَاءٍ أَمْ فِی بَرٍّ أَمْ فِی بَحْرٍ وَ عَلَى یَدَیْ مَنْ...



دعایی جهت ادای قرض

دعایی جهت ادای قرض دعای بسیار مجرب برای ادای قرض «معاذبن جبل» گوید: روز جمعه ای از نماز با رسول خدا (ص) بازماندم، حضرت فرمود: چه عاملی تو را از نماز جمعه بازداشت؟ عرض کردم. ای رسول خدا! یوحنای طلبی از من داشت و در خانه من در انتظارم بود ترسیدم که مرا باز دارد حضرت فرمود: آیا دوست داری که خدا قرض تو را رد نماید؟ گفتم: آری ای رسول خدا. حضرت فرمود:...

دعا از جهت دزدیده

از جهت دزدیده قدحى پر از آب کرده، وانگشترى در میان آن قدح آب انداز ، واین دعا را بخواند باسم یکى از اهل تهمت که گمان دارى چون باسم دزد برسد انگشترى در گردش آید . اللهم رب السموات والأرض ورب الماء ورب القدح، یا مالک الملک } تؤتی المُلْکَ مَنْ تَشَاء وتَنْزِعُ الْمُلْکَ ِممن تَشاء وتُعِزُّ مَنْ تَشَاء وتُذِلُّ مَنْ تَشَاء بیدِکَ الخَیر اِنّکَ على...

دعایی با هفت پاداش

دعایی با هفت پاداش روایت است که حضرت رسول صلی الله علیه و آله فرمود : هر کس که هر وقت این دعا را بخواند چنان باشد که 360 حج کرده باشد و 360 ختم قرآن کرده باشد و 360 بنده‏آزاد کرده باشد و 360 دینار صدقه داده باشد ...

دعای برکت در روزی و نابودی دشمن و شفای بیمار

دعای گنج العرش‏ در بعضی از کتب این دعا را از حضرت رسول صلی الله علیه و آله نقل و برای آن خواص و اثراب زیادی نوشته اند و از آن جمله است که به خواننده این دعا خدای تعالی‏سه چیز مرحمت فرماید. اول برکت در روزی، دوم از غیب روزی او می رسد، سوم دشمن او نابود شود و هر کس آن را بخواند یا پیش خو نگاهدارد از شر شیطان و بلیات زمین و آسمان...

دعای رفع خوف و فقر و تنگی سینه

دعای رفع خوف و فقر و تنگی سینه کفعمى در مصباح دعایى نقل کرده و فرموده سید بن طاوس این دعا را براى ایمنى از سلطان و بلاء و ظهور اعداء و خوف و فقر و تنگى سینه ذکر کرده و آن از ادعیه صحیفه سجادیه است پس هر گاه ترسیدى از ضرر آنچه ذکر شد بخوان آن را این است دعا یَا مَنْ تُحَلُّ بِهِ عُقَدُ الْمَکَارِهِ وَ یَا مَنْ یُفْثَأُ بِهِ حَدُّ الشَّدَائِدِ وَ یَا مَنْ...

دعاء خوف از ضرر

دعاء خوف از ضرر  کفعمى در مصباح دعائى نقل کرده و فرموده سیّد بن طاوس این دعا را براى ایمنى از سلطان و بلاء و ظهور اعداء و خوف فقر و تنگى سینه ذکر کرده و آن از ادعیه صحیفه سجّادیّه است پس هرگاه ترسیدى از ضرر آنچه ذکر شد بخوان آنرا اینست دعا : یا مَنْ تُحَلُّ بِهِ عُقَدُ الْمَکارِهِ وَیا مَنْ یُفْثَاءُ بِهِ حَدُّ الشَّداَّئِدِ وَیا مَنْ اى که گشوده...

دعاء لحفظ الاثاث

بسم آلله آلرحمن آلأرحیم  یا حافظا لا ینسى ویا من نعمه لا تحصى ، أنت قلت وقولک آلحق: إنا نحن نزلنا آلذکر وإنا له لحافظون . فالله خیر حافظ و هو أرحم الراحمین . هذا امانتک یا  أمیر المؤمنینعلیه السلام - . بسم آلله آلرحمن آلأرحیم  یا حافظا لا ینسى ویا من نعمه لا تحصى ، أنت قلت وقولک...

دعاء حفظ

دعاء حفظ بسم الله الرحمن الرحیم یا حافظا لا ینسى یا من نعمه لا تحصى انت قلت و قولک الحق انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون فالله خیر حافظا و هو ارحم الراحمین   بسم الله الرحمن الرحیم یا ماجد یا واحد یا کریم اتوجه الیک بمحمد نبیک نبی الرحمة یا محمد یا رسول الله انی اتوجه بک إلى الله ربک و...

منبع: http://www.quransaed.ir

اللهم اهل الکبریا والعظمه

حلول ماه شوال و فرارسیدن عیدسعیدفطر بر همه مسلمانان مبارک باد









فضیلت، آثار و فواید تلاوت قرآن کریم

درجات بهشت بر اساس تعداد آیات قرآن تقسیم شده است و هر کس هر مقدار که با قرآن آشنا باشد درجات بهشت را طى مى‌کند.
براى تلاوت قرآن کریم فضایل، آثار و فواید دنیایى و آخرتى فراوانى بیان شده است: بارورى ایمان، صفاى دل، تخفیف گناهان، عبادت برتر، برخوردارى از ثواب فرشتگان و پیامبران، هم‌نشینى با فرشتگان، پیمودن درجات کمال و ترقى در بهشت، درمان بیمارى‌هاى روحى، رفع غم و اندوه، روشنایى دیدگان، مونس تنهایى، عمر با برکت، استجابت دعا، صفاى خانه، رفع عذاب از پدر و مادر و‌...‌.
شایان توجه است که پیمودن مراتب کمال قرائت، هم‌چون رسیدن به مرحله تدبّر و عمل، مستوجب کمال ثواب و رضاى الهى و دریافت خیرات بیشتر و بهتر مى‌شود.

اهمیت و فضیلت قرائت قرآن تا چه اندازه است؟

براى قرائت قرآن، در کلمات گهربار پیشوایان معصوم(ع) فضایل و آثارى بیان شده که موجب رشد و پرورش روح و روان آدمى مى‌شود.

همین فضایل و آثار باعث‌گردیده که تلاوت و قرائت قرآن از اهمیت بسیارى برخوردار باشد. اکنون به برخى از این فضایل و آثار اشاره مى‌کنیم:
1-سعادت‌مندى: پیامبر اکرم(ص) مى‌فرماید: «اگر زندگى سعادت‌مندان و مرگ شهدا و نجات در روز جزا و امنیت در روز هراس و نور در روز ظلمت و سایبان در روز حرارتِ شدید و سیراب شدن در روز عطش و ارزش و سنگینى در روز سبکى اعمال را مى‌خواهى، پس قرآن را مطالعه کن، چرا که قرآن یادآور خداى رحمان و حافظ از شیطان و عامل برترى در ترازوى اعمال است»

در حدیث دیگر مى‌فرماید: «هر کس قرآن بخواند، گویى به مرتبه پیامبرى رسیده است، جز آن که بر او وحى نمى‌شود!»

2-بارورى ایمان: امیرمؤمنان على(ع) فرمودند: «بارورى و رشد ایمان با قرآن خواندن به دست مى‌آید»

3-استجابت دعا: امام حسن مجتبى(ع) فرمود: «هر کس قرآن بخواند ـ بلافاصله یا با کمى تأخیر ـ دعایش مستجاب خواهد‌شد»

4-نورانیت و افزودن خیر و برکت خانه: پیامبراکرم(ص) فرمود: «خانه‌هایتان را با تلاوت‌قرآن نورانى کنید و آن‌ها را هم‌چون یهود و نصارا ـ که نماز و عبادت را در خانه‌ها تعطیل کرده، تنها در کنیسه و کلیسا انجام مى‌دهند ـ به گورستان تبدیل نکنید. هنگامى‌که در خانه‌اى زیاد قرآن خوانده شود، خیر و برکت آن فزونى یابد و اهل خانه مدت‌ها از آن لذت خواهند برد و همان‌گونه که ستارگان براى زمینیان مى‌درخشند، [این خانه] نیز براى آسمانیان مى‌درخشد»

5-غفران گناهانِ پدر و مادر: امام صادق(ع) مى‌فرماید: «خواندن قرآن از روى مصحف، عذاب پدر و مادر را سبک مى‌کند، گرچه کافر باشند».[6]6-افزایش مدّت بینایى: امام صادق(ع) فرمود: «هرکس قرآن را از رو [با نگریستن بر آیات] بخواند، از بینایى‌اش براى مدت طولانى لذت خواهد برد»

7-آمیخته شدن قرآن با گوشت و خون قارى: امام صادق(ع) فرمود: «هر جوان مؤمنى که قرآن بخواند، قرآن با گوشت و خونش آمیخته خواهد شد»

8-صفاى دل: پیامبراکرم(ص) فرمود: «بدون شک این دل‌ها زنگار مى‌گیرند; هم‌چنان که آهن زنگ مى‌زند. عرض شد: صیقل آن به چیست؟ فرمود: قرائت قرآن»

9-بهترین عبادت: پیامبر(ص) فرمود: «بهترین عبادتِ امتِ من، تلاوت قرآن است»

10-بخشش گناهان، نوشته شدن حسنه و پاک شدن گناهان.»

چرا در شب‌هاى ماه مبارک رمضان، قرائت سوره‌هاى خاصى از قرآن کریم، تأکید‌شده است (مثل: خواندن سوره عنکبوت، دخان و‌...) که خواندن آن ثواب بیشترى دارد؟

تلاوت قرآن کریم، در همه حال ارزشمند است، زیرا همه قرآن، کلام خداست و خواندن همه سوره‌ها فضیلت و ثواب دارد، در عین حال، خواندن بعضى از سوره‌ها در بعضى اوقات ـ به دلیل مصالحى که خداوند و چهارده معصوم(ع) از آن آگاهند‌ـ ثواب بیشترى دارد.

منظور این روایات، فقط خواندن آیات نیست، بلکه خواندن، مقدمه‌اى براى فهم قرآن است و درک آن نیز در جاى خود، مقدمه‌اى براى محقق ساختن دستورهاى آن در زندگى فردى و اجتماعى است. به‌طور قطع، اگر مسلمانان از مفاد سوره‌هاى قرآن در زندگى خود الهام بگیرند، همه پاداش‌ها و خواسته‌هاى مشروع دنیا و آخرت را از آن خود خواهند کرد.

سفارش پیامبر و امامان معصوم(ع) به خواندن برخى سوره‌ها در اوقات خاص، مسلّماً حکمت‌هایى دارد که ممکن است عقل بشر به برخى از آن‌ها نرسد، ولى مهربانى و لطف خدا و اولیایش مانع از آن مى‌شود که بشر از آثار خیر مخفى بر خود محروم گردد. ضمن این‌که یکى از اسباب تأکید بر قرائت سوره دخان در شب قدر، مطرح شدن شب قدر در آن سوره است.

بنابراین، همه سوره‌ها و آیات قرآن را باید خواند و در آن تدبّر کرد، ولى بهتر است به سوره‌اى که آثار ذکر شده براى آن، متناسب با نیاز انسان باشد، متوسل شد.

بهترین مزد و ثواب براى قاریان قرآن، از نظر قرآن چیست؟

قرآن کریم مى‌فرماید: (اِنَّ الَّذینَ یَتلونَ کِتـبَ اللّهِ واَقاموا الصَّلوةَ واَنفَقوا مِمّا رَزَقنـهُم سِرًّا وعَلانِیَةً یَرجونَ تِجـرَةً لَن تَبور  لِیُوَفِّیَهُم اُجُورَهُم ویَزیدَهُم مِن فَضلِهِ اِنَّهُ غَفورٌ شَکور) کسانى که کتاب الهى را تلاوت مى‌کنند و نماز را به پاى مى‌دارند و از آن‌چه به آنان روزى داده‌ایم، پنهان و آشکار انفاق مى‌کنند، تجارتى[ پر سود] و بى زیان و خالى از کساد را امید دارند. [آن‌ها این اعمال‌صالح را انجام مى‌دهند]تا خداوند اجر و پاداش کامل به آن‌ها دهد و از فضلش بر آن‌ها بیفزاید که او آمرزنده و شکرگزار است.

بدیهى است که منظور از تلاوت در این‌جا، قرائت سطحى و خالى از تفکر و اندیشه نیست، بلکه خواندنى است که سرچشمه فکر و اندیشه و در نتیجه، عمل‌صالح باشد. در روایات اسلامى نیز به برخى از پاداش‌هاى قاریان قرآن اشاره‌شده; از جمله:

خداوند به قارى قرآن پاداش عظیمى خواهد داد. پیامبراکرم(ص) فرمود: «هر کس براى رضاى خدا و آگاهى عمیق در دین، قرآن بخواند، ثواب فرشتگان و انبیا و رسولان را خواهد داشت»

امام کاظم(ع) مى‌فرماید: «درجات بهشت به اندازه آیات قرآن است. به قارى قرآن گفته مى‌شود: بخوان و[ در مراتب بهشت] بالا برو. سپس مى‌خواند و مقامش بالا‌مى‌رود»

اگر قرآن را با صوت بخوانیم اجرمان چه قدر است؟ و اگر بدون صوت بخوانیم چه‌طور؟

مقدار اجر و ثواب را خدا مى‌داند. پیامبراکرم(ص) مى‌فرماید: «قرآن را با صوت‌هاى خویش زیبایى بخشید، زیرا صوت زیبا بر زیبایى قرآن مى‌افزاید.»

با توجه به این‌که آیات قرآن سخنان خداوند است و خدا از اول کامل بوده، پس ارزش‌گذارى آیات قرآن براى چیست که فلان سوره ثواب بیشترى دارد؟ (در مفاتیح این ارزش‌ها آمده است).

باید دانست اگر تفاوتى در سوره‌ها از نظر ارزش، وجود داشته باشد، به کامل بودن خدا ارتباطى ندارد، چرا که ممکن است خداى متعال و حکیم از روى حکمت و به جهت مصلحت، بعضى از سوره‌ها را از نظر فصاحت و بلاغت یا مفهوم و محتوا بر بعضى دیگر و یا بعضى از آیات را بر بعضى دیگر برترى داده باشد; همان‌طور که در خلقت انسان‌ها، بعضى از آن‌ها را بر برخى دیگر ـ‌مانند انبیا بر مردم عادى‌ـ برترى داده است. هر یک از آیات یا سوره‌هاى قرآن به گل‌هایى مى‌ماند که بوى دل‌رباى مخصوص خویش دارد.

ممکن است نسبت به یک سوره توجه خاصى شده باشد که این مطلب با بررسى اهداف و مقاصد آن سوره تا حدى روشن مى‌شود; مثلا اگر سوره‌اى به مسائل اخلاقى در سطح عمومى مردم و جامعه پرداخته باشد، مانند سوره نور و آیات حجاب، چون عموم مردم درگیر این مسائل‌اند، نسبت به این سوره توجه خاصى شده است. سوره‌هاى دیگر نیز با توجه به مقتضاى مفاهیم آن و نیاز جامعه و عموم مردم مورد توجه خاص قرار گرفته است.

بنابراین شناخت مفاهیم یک سوره و درک نیاز جامعه و مشکلات آن مى‌تواند به روشن شدن علل این ارزش‌گذارى‌ها کمک کند. از طرفى باید دانست که برخى از روایات وارده در مورد ارزش و خاصیت سوره‌ها، بى‌پایه و بى‌اعتبار است; چنان‌که «میر سیدشریف جرجانى» در حواشى کشاف در آخر «تفسیر فاتحة الکتاب» و «ابن‌الجوزى» در الموضوعات و «سیوطى» در اللئالى المصنوعه اکثر احادیثى که از «ابىّ‌بن‌کعب» در فضایل سوره‌ها نقل شده کذب و موضوع (جعلى) مى‌داند.

لطفاً درباره خواندن قرآن و آثار آن در زندگى انسان و این‌که انسان با خواندن قرآن چه پیشرفت‌هایى مى‌تواند در زندگى داشته باشد، توضیح دهید.

قرائت قرآن در زندگى مسلمان، آثار زیادى مى‌تواند داشته باشد; از جمله:

1-قرائت قرآن، ذکر خداوند است. با ذکر خدا دل‌ها آرام مى‌گیرد. آرامش روحى، زندگى روزمره انسان را به سوى خوش‌بختى سوق مى‌دهد.
2-چون قرآن، قانون اساسى اسلام است با خواندن و توجه به معانى قرآن مى‌توان به رفتار و چگونه زیستن خود شکل داد.

3-قرائت قرآن، شعار اسلام است و پیامبر و امامان معصوم به قرائت قرآن با صداى بلند، در مکان‌ها و زمان‌هاى مختلف و آهنگ خوش تأکید داشته‌اند، لذا قرائت قرآن مى‌تواند موجب تقویت دین و نظام اجتماعى مسلمانان گردد.

4-حفظ و قرائت قرآن، موجب تقویت حافظه مى‌گردد و در نتیجه در زندگى مسلمان تأثیر مى‌گذارد و موجب پیشرفت در کارهاى علمى او مى‌گردد.

از ذکر آثار دیگر صرف نظر مى‌کنیم و شما را به خواندن روایت‌هاى نورانى اولیاى معصوم(ع) در این‌باره ارجاع مى‌دهیم.

آیا مطالب کتاب‌هایى که در آن‌ها نوشته مثلاً اگر فلان آیه را هزار مرتبه بخوانى، به مکه مى‌روى یا اگر فلان آیه را بر روى بازو ببندى موجب قدرت مى‌شود، درست است؟

1-قرآن کریم، مایه هدایت و رحمت است. این کتاب شریف و کلام لطیف، مربّى و راهنماى انسان در رسیدن به کمال نهایى و نزدیک شدن به خداست و او را به‌سوى خیر و سعادت سوق مى‌دهد. هدف اصلى و مهم‌ترین فایده آن، انسان‌سازى و تربیت بشر است. فواید و آثار دیگر، هدفى فرعى به‌حساب مى‌آیند.

2-اصل این‌که خواندن سوره‌ها و آیات قرآن، آثار و فواید خاصى دارد، جاى شک و تردید نیست و در این مورد روایات، تواتر معنوى دارند، امّا در هر مورد باید به روایت معتبر استناد کرد; یعنى اگر بخواهیم بگوییم فلان سوره یا آیه فلان اثر یا فایده را دارد، باید با استناد به روایت معتبر چنین سخنى را بگوییم.

3-در برخى روایات آمده است که خواندن و قرائت سوره‌هاى قرآن، فواید متعددى دارد; از جمله: امام‌صادق(ع) فرمود: «کسى که همه روزه، قرائت سوره عمّ یتساءلون را ادامه دهد، سال تمام نمى‌شود، مگر این‌که خانه خدا را زیارت مى‌کند» و  نیز فرمود: «هر کس به خواندن سوره مریم(س) مداومت کند، از دنیا نخواهد رفت، مگر این‌که خدا به برکت این سوره، او را غناى نفس مى‌بخشد و از نظر مال و فرزند بى‌نیاز مى‌کند»

منظور این روایات، فقط خواندن آیات نیست، بلکه خواندن، مقدمه‌اى براى فهم قرآن است و درک آن نیز در جاى خود، مقدمه‌اى براى محقق ساختن دستورهاى آن در زندگى فردى و اجتماعى است و به‌طور قطع اگر مسلمانان از مفاد سوره‌هاى قرآن در زندگى خود الهام بگیرند، همه پاداش‌ها و خواسته‌هاى مشروع دنیا و آخرت را از آنِ خود خواهند کرد.

4-یکى از عوامل مؤثر در سرنوشت انسان، خواندن قرآن و دعا است، امّا خداوند حکیم براى هدایت بشر به کمال، عوامل و اسباب دیگرى نیز مانند: عقل، علم، مشورت، کمک گرفتن از وسائل عادى، دارو و درمان، پرهیز از چیزهایى که بر جسم‌و‌جان [روح] انسان تأثیر منفى دارد و‌... را آفریده و آیات قرآن نیز انسان را به کمک جستن و بهره‌مندى از این اسباب، سفارش فرموده‌است.

زندگىِ ما چگونه و به چه علت با خواندن قرآن زیبا مى‌شود؟

اگر ما به آثار خواندن قرآن توجه و قرآن را مانند دوستى در زندگى انتخاب کنیم، آیاتش را بخوانیم و در معانى آسمانى‌اش تفکر کنیم، پس از مدتى زندگى‌مان سرشار از نور، روشنایى، طراوت و زیبایى خواهد شد.

ما در نیایشى پیش از تلاوت قرآن از خدا مى‌خواهیم: «خدایا! رغبت مرا به قرآن افزون گردان و آن را مایه روشنایى دیده و درمانِ بیمارى‌هاى دل و از بین رفتن غم‌و‌اندوه من قرار ده. خدایا! زبانم را به خواندن قرآن بیارا و چهره‌ام را با آن زیبا، بدنم را با آن قدرتمند و ترازوى اعمالم را سنگین کن».

و در نیایشى که هنگام ختم قرآن مى‌خوانیم، به خداوند مى‌گوییم: «خدایا! قرآن را در دنیا همراه ما، در گور انیس ما، در قیامت شفاعت کننده ما، بر پُل صراط مایه روشنایى، در بهشت هم‌نشین، در برابر آتش دوزخ پوشش و براى اجراى کارهاى نیک، راهنماى ما قرار ده»

آیا قرآن براى تمامى امور زندگى به درد ما مى‌خورد؟

قرآن براى همه امور زندگى انسان پیام دارد; خود مى‌گوید: (نَزَّلنا عَلَیکَ الکِتـبَ تِبیـنـًا لِکُلِّ شَىء) ما قرآن را که براى هر چیز بیانى است بر تو نازل کردیم. در جاى دیگر مى‌گوید: (ما فَرَّطنا فِى الکِتـبِ مِن شَىء) ما هیچ چیز را در این کتاب فروگذار نکردیم. از آن‌جا که قرآن، مشعل نور و کتاب هدایت است، پرتو نورش را تا آن‌جا که مى‌خواهد هدایت کند، مى‌تاباند. البته این به آن معنا نیست که ما از قرآن انتظار داشته باشیم راه هواپیماسازى یا کشف بیمارى‌هاى سخت و ساختن موشک‌هاى قاره‌پیما را نیز آموزش دهد، زیرا قرآن، کتابِ آموزش هواپیماسازى یا موشک‌سازى و یا... نیست، امّا در همه این زمینه‌ها حرف‌هایى براى گفتن دارد. اولین سوره‌اش انسان‌ها را به خواندن دعوت مى‌کند:(اقرأ باسم ربّک)

گرفتارى بزرگ انسانِ امروز، نداشتن و یا ساختن سلاح‌هاى پیشرفته نیست; گرفتارى بزرگ او آن است که نمى‌داند از این ابزارها چگونه استفاده کند. قرآن راه درست استفاده کردن از همه امکانات و ابزار زندگى را به انسان مى‌آموزد. به او مى‌آموزد که با کشف آهن، آن را در راه منافع مردم به کار گیرد: (واَنزَلنَا الحَدیدَ فیهِ بَأسٌ شَدیدٌ ومَنـفِعُ لِلنّاسِ.( آهن را آفریدیم که در آن نیروى سخت و منافعى براى مردم وجود دارد، نه در راه نابودى و کشتار آنان: (ولا تَقتُلُوا النَّفسَ الَّتى حَرَّمَ اللّه... و کسى را که خداوند کشتن آن را حرام شمرده نکشید.

اگر از آغاز تا پایان به آیات و سوره‌هاى قرآن نظرى بیفکنیم، خواهیم دید که قرآن، بهترین شیوه‌ها را براى زندگى دنیایى همراه با سعادت به انسان‌ها نشان داده است. زندگى همراه با عزت، سربلندى، برادرى و بزرگوارى، نه همراه با ظلم و بیداد و ستم.

مى‌گویند: قرائت قرآن یکى از واجبات است و باید قرآن را خواند. ما هم مى‌خوانیم، ولى چرا حال ما که قرآن مى‌خوانیم با آن کسى که نمى‌خواند فرقى نمى‌کند؟ من که قرآن مى‌خوانم در امتحانات خود موفق مى‌شوم و آن هم که قرآن نمى‌خواند، در امتحانات خود موفق مى‌شود، پس چه فایده‌اى دارد؟

خداوند متعال مى‌فرماید:(فَاقرَءواْ ما تَیَسَّرَ مِنَ القُرءان:) چه از قرآن میسّر مى‌شود بخوانید.

قرآن، کتاب الهى و وسیله نجاتى است که از طرف خداوند براى هدایت و تکامل انسان‌ها نازل شده است، تا آن را بخوانند و بفهمند و با عمل به دستورهایش رستگار و سعادت‌مند شوند.

باید توجه کرد هر عملى اثر خاصى دارد. خواندن و انس با قرآن آثار فراوانى در انسان دارد و باعث رشد معنوى و برکت و موفقیت بیشتر در کارهاى وى مى‌شود و در نهایت، به بهترین راه هدایت مى‌شود، ولى اثر آن قبول شدن در امتحان نیست و این‌گونه نیست که هر کس قرآن نخواند در امتحان قبول نشود. قبول شدن در امتحان اثر و ثمره سعى و تلاش و کوشش انسان است. هر کس سعى و تلاش کند، درسش را خوب بخواند، امتحان را خوب پاسخ بدهد، قبول خواهد شد و هر کس تنبلى کند و درسش را نخواند در امتحان موفق نخواهد شد; چنان‌که خداوند مى‌فرماید(واَن لَیسَ لِلاِنسـنِ اِلاّ ما سَعى  واَنَّ سَعیَهُ سَوفَ یُرى) و این‌که براى آدمى پاداشى جز آن چه با کوشش خودش انجام داده نخواهد بود * و البته انسان پاداش سعى و عمل خودش را به زودى خواهد دید.

بنابراین شما که قرآن مى‌خوانید، از برکات و آثار خاص آن بهره مى‌برید که هزاران‌بار ارزشمندتر از قبولى در امتحان و مانند آن است، در حالى که آن‌ها که از قرائت قرآن محرومند از این آثار و برکات بى‌نصیبند.

آیا با خواندن قرآن مى‌توانم در درس‌هایم موفق بشوم؟

با توجه به این‌که داشتن حافظه قوى براى موفقیت در درس‌ها مؤثر است، خواندن قرآن و حفظ آن هم یکى از عوامل تقویت حافظه به شمار مى‌رود. پس خواندن و حفظ قرآن، خود باعث موفقیت در درس‌ها مى‌شود; چنان که تجربه دانش‌آموزان قارى و حافظ قرآن هم این مطلب را تأیید مى‌کند.

باید توجه داشت که خواندن وحفظ قرآن نباید فرد را از تلاش و کوشش در درس‌ها باز دارد، بلکه باید با برنامه‌ریزى منظم، هم به کارهاى قرآنى و هم به کارهاى درسى‌برسد.

الف) چه سوره‌اى را بهتر است براى اموات بخوانیم؟

ب) چگونه نیت کنیم؟

ج) آیا مى‌توان ثواب خواندن قرآن را به روح مقدس یکى از چهارده معصوم(ع) هدیه کرد؟

الف) خواندن هر سوره‌اى از قرآن براى مردگان مفید و داراى ثواب است، ولى امامان معصوم(ع) فرموده‌اند: بهتر است که سوره‌هاى: «الرحمن»، «یس»، «جمعه»، «قدر»، «معوّذتین» (ناس و فلق)، «اخلاص»، «مُلک» و یا «آیة‌الکرسى» و‌... خوانده‌شود.»
ب) هنگام خواندن قرآن براى شخصى که از دنیا رفته، همین که نیت کنید براى او مى‌خوانم کافى است. اگر شخصى قرآن را براى ثواب بردن خودش تلاوت مى‌کند، باید به قصد قربت و نزدیک شدن به خداوند باشد و اگر براى کسى دیگر و به نیابت از شخص مرده مى‌خواند و مى‌خواهد ثواب قرائت را به روح اموات هدیه کند، باز قصد قربت به خداوند متعال لازم است. به این ترتیب که قرآن را به قصد قربت به خداوند‌متعال تلاوت کند و ثواب آن را به روح اموات هدیه نماید.»

ج) بله، مى‌توان ثواب قرآن و اعمال خیر و نیک را به روح مقدس پیشوایان معصوم(ع) هدیه نمود و این کار موجب مى‌شود ثواب عمل، چند برابر شود.

آیا مى‌شود معناى قرآن را به جاى خود قرآن خواند و آیا ثواب آن دو یکى است؟

اگر بخواهیم از علوم و معارف بى‌کران قرآن بهره ببریم، شایسته است به ترجمه و تفسیر آن توجه کنیم، تا در پرتو نور معارف الهى و عمل به آن‌ها اجر و ثواب دنیایى و آخرتى را نصیب خود گردانیم.

باید بدانیم که خواندن متن عربى قرآن، ثواب ویژه دارد و خواندن ترجمه قرآن، جاى آن را نمى‌گیرد. یکى از مسائلى که در قرآن و روایات پیشوایان معصوم، مورد تأکید فراوان قرار گرفته، خواندن و تلاوت قرآن کریم است و این عمل، یکى از سنت‌هاى حسنه‌اى است که علما و اولیا و بزرگان دین در طول تاریخ اسلام، به آن اهمیت زیادى داده و بر آن تأکید کرده‌اند; گو این‌که خواندن قرآن، سخن گفتن با پروردگار و شنیدن سخنان حضرت ذوالجلال است که نه تنها ثواب و اجر دارد، بلکه زنگار را از دل‌ها زدوده، قلب‌ها را احیا و از فحشا و منکر منع مى‌کند. هر چند حقّ تلاوت، منحصر به خواندن نمى‌شود، امّا خواندن و عمل کردن مکمل یک‌دیگرند. و اگر عمل کردن و حتى خواندن معناى آن، همراه با تلاوت نباشد، قلب انسان به تدریج مى‌میرد و یا مانند آهن زنگ مى‌زند. در آیه‌اى از قرآن (إنّ الّذین یتلون کتـب اللّه و أقاموا الصّلوة...) خواندن کتاب خدا مقدم بر نماز و زکات و انفاق آمده است. امیرمؤمنان(ع) یکى از صفات پرهیزکاران را تلاوت قرآن شمرده است»

پیامبر اکرم(ص) فرموده‌اند: برتو باد به خواندن قرآن، چرا که خواندن قرآن، کفّاره گناهان و نگهدارى از آتش و امان از عذاب آخرت است»

در خود قرآن، با الفاظ مختلف به خواندن قرآن دستور داده شده; براى مثال: (فاقرءوا ما تیسّر منه); آن چه مى‌توانید از آیات قرآن را بخوانید.»
هدف از خواندن قرآن و حفظ آن چیست؟

هدف از خواندن قرآن، هدایت شدن و رسیدن به سعادت دنیوى و اخروى است. خواندن و حفظ قرآن نتایج بسیارى دارد که ما تنها بخشى از آن را ذکر مى‌کنیم.

الف) تدبر و تفکر در قرآن:

یکى از هدف‌هاى یادگیرى و حفظ قرآن، تدبر در آن است. قرآن کریم خطاب به پیامبر اکرم(ص) مى‌فرماید: «کتابى مبارک بر تو فرو فرستادیم تا در آیاتش تدبر (و‌اندیشه) کنند و خردمندان از آن پند گیرند»

ب) تبرک به قرآن و به دست آوردن ثواب:

در این مورد تشویق‌ها و تأکیدهاى فراوانى از معصومین(ع) رسیده است:

1-امام صادق(ع): «قرآن عهد خداوند و فرمان اوست بر خلقش، پس بر مسلمان شایسته است در این عهد خداوند نظر کند و روزى پنجاه آیه از آن را بخواند»

2-امام‌صادق(ع): «براى مؤمن سزاوار است قبل از مرگ، قرآن را فرا گیرد یا در کار یاد گرفتنش باشد»

3-امام‌صادق(ع): «هرکس قرآن را از روى [متن عربى] آن قرائت کند، نور‌چشمش زیاد مى‌شود‌..»

ج) عمل کردن به قرآن:

امام صادق(ع) فرمود: «حافظ قرآن که به آن عمل کند، در آخرت با فرشتگان پیام‌آور و نیک رفتار خداوند[ هم‌نشین] است»

آیا با توسل به قرآن مجید مى‌توانیم معنویت را در وجودمان بارور کنیم; به‌نحوى که بتوانیم به مراحل بالاى کمال و تزکیه نفس برسیم؟

خداوند متعال مى‌فرماید: (ونُنَزِّلُ مِنَ القُرءانِ ما هُوَ شِفاءٌ ورَحمَةٌ لِلمُؤمِنین); و ما آن‌چه را براى مؤمنان مایه درمان و رحمت است، از قرآن نازل مى‌کنیم...‌.

خداوند متعال قرآن را شفاى آن‌چه در دل‌ها و افکار است و نیز شفاى بیمارى‌هاى جسمانى، معرفى فرموده است. ذات قرآن شفاست و هرگز مرضى در آن راه نمى‌یابد. اگر شخصى به قرآن مراجعه کرد، بدون شفا و درمان باز نمى‌گردد; چنان‌که حضرت‌على(ع) مى‌فرماید: «از این کتاب بزرگ الهى و آسمانى براى بیمارى‌هاى خود شفا و براى حل مشکلاتتان یارى بطلبید، چون در این کتاب، درمان بزرگ‌ترین دردهاست‌»
هر کس به محضر قرآن شرفیاب شود و آن را بفهمد و بپذیرد و عمل کند، به‌طور قطع مرض‌هاى درونى‌اش از بین مى‌رود. افزون بر این، قرآن کریم در مقام پیش‌گیرى مرض نیز با بیانى رسا و متین سعى مى‌کند تا انسان‌ها به امراض فکرى و قلبى دچار‌نشوند.
قرآن مجید، هم ضعف‌ها و مرض‌هایى را که مربوط به حکمت نظرى است، با برهان شفا مى‌دهد و هم بیمارى‌هایى را که مربوط به حکمت عملى است، با تهذیب و تصفیه دل، بهبود مى‌بخشد. قرآن کریم تمام بیمارى‌هاى اعتقادى و اخلاقى انسان را درمان مى‌کند: جهل را که بدترین بیمارى درونى است، با علم و شک را با یقین، اندوه را با آرامش، ترس را با امید، اضطراب را با عزم و‌... برطرف مى‌سازد

هم‌چنین قرآن‌کریم امراض جسمانى را شفا مى‌دهد; چنان‌که در روایات امامان معصوم(ع) بدان اشاره شده است.

بنابراین، انسان با تلاوت و اُنس با قرآن و تفکر و تدبر و سپس عمل به دستورهاى آن مى‌تواند شفاى امراض درونى و حتى جسمى خود را بگیرد.