یــادهـــــا و خــاطـــــــــــــــره هـــــا

یــادهـــــا و خــاطـــــــــــــــره هـــــا

رســول خــدا (ص) : مــــردم در خــواب انـد وقتــى کـه می میــرنــد, بیـــدار مـیشــونــد
یــادهـــــا و خــاطـــــــــــــــره هـــــا

یــادهـــــا و خــاطـــــــــــــــره هـــــا

رســول خــدا (ص) : مــــردم در خــواب انـد وقتــى کـه می میــرنــد, بیـــدار مـیشــونــد

روایت تلخ جان کندن انسان

همه ما دیر یا زود ؛ پیر یا جوان ؛ سالم یا مریض با واقعیتی به نام مرگ مواجه خواهیم شد و لحظه وداع از دنیا و تمام دلبستگی هایی که داریم فرا خواهد رسید و آرزوهایی که داشتیم فنا خواهد شد!

خوب است نکاتی را از مرگ برای یاد آوری خودمان مرور کنیم تا انشاءالله از این خواب گران بیدار شویم:

1- چون فرشته مرگ بر بالین انسان فرا می رسد روح را از تک تک اعضاء بدن مانند پا ؛ دست؛ چشم؛ گوش می گیرد تا جان آدمی به حلقوم او برسد!

سوره واقعه آیات 83-87: پس چگونه خواهد بود هنگامی که جانشان به حلقوم برسد!- و شما در آن لحظه بر بالین آن مُرده حاضرید و می نگرید!- و ما از شما به او نزدیکتریم ولی شما نمی بینید!- پس اگر حیات بدست شماست و شما خدایی ندارید!!- پس روح را به بدن آن مُرده باز گردانید اگر راست می گویید!!!

     2- بر گناهکار ؛ فرشته مرگ بصورت کریه وزشت و هولناک ظاهر می شود و هر چه تعلق خاطر آدمی به دنیا بیشتر باشد ؛ مرگ برای او تلختر و جان دادن دردناکتر خواهد بود.

سوره انعام آیه 93: اگر سختی حال ستمکاران را ببینی آنگاه که در سکرات مرگ گرفتار می شوند و فرشتگان برای گرفتن جان آنها؛ قهرآمیز دست برآورند که: خارج کنید جانهایتان را!! امروز کیفر و خواری می کشید بخاطر سخن ناحقی که بر خدا می بستید و بر آیات او تکبر می ورزیدید!

3–برای انسانهای صالح؛مرگ راچون بوئیدن گل تشبیه کردند.البته اگر انسان مومنی سخت جان دهد آن را به پاک شدن از گناه و کفاره آن منظور می کنند و اگرانسان بدکاری آسان جان دهد آن را به جبران بعضی از کارهای نیک اندکی که انجام داده منظور می کنند!

سوره نحل آیه 32: آنانکه(انسانهای صالح) فرشتگان پاک ایشان را بمیرانند به آنها می گویند: سلام علیکم! اکنون به بهشت داخل شوید بخاطر آنچه که انجام می دادید!

4 –مومن مرگ را دوست دارد زیراملاقات پروردگارش را دوست می دارد!البته مومن دنیا رادوست می دارد زیرا می داند فرصتی است که به او داده شده است تا با انجام اعمال صالح خود را به خدا نزدیکتر کند تادر لحظه جان دادن وملاقات با پروردگار؛آبرومندتر باشد!

سوره کهف آیه 110:ای پیامبر بگو... که خدایکتاست و هرکس به ملاقات پروردگارش امید بسته است باید اعمال صالح انجام دهد و هرگز در پرستش خدا با او شریکی قرار ندهد.

دقت داشته باشیم که منظور از اعمال صالح به غیر از نماز و روزه و حج و خمس و ... هر کار نیک دیگری نیز هست!  اگر با خوشرویی به یک راننده خسته نباشید بگویید؛ یک عمل صالح است! اگر به رفتگر محله خدا قوت بگویید؛  یک عمل صالح است! اگر به یک نفر که آدرسی را می پرسد؛ با حوصله برایش توضیح دهید یک عمل صالح است! خلاصه دایره اعمال صالح وسیع است اگر فقط بخاطر خدا باشد.

زیرا ارزش عمل صالح به مقدار آن نیست!هزار تومان صدقه می‌تواند بسیار بیشتر از صد هزار تومان صدقه باشد اگر فقط برای رضای خدا باشد!

دراینجا دو داستان  که پیرامون لحظه جان دادن و عاقبت بخیری در آن لحظه است را نقل می کنیم:

داستان اول:

فضیل عیاض شاگردی داشت که مریض شد ودر بستر مرگ افتاد.در لحظه مرگ؛بر بالین او نشسته بود و سوره یس می خوانداما شاگرد زیر دستش زد و گفت: نمی خواهم قرآن بخوانی!!!

و شهادتین را هم نگفت ومُرد!!!

بعد از این واقعه فضیل از شدت ناراحتی خانه نشین شد تا اینکه روح آن شاگرد را دید. از او علت بدعاقبتی اش را پرسید. او گفت به سه علت:

1-  نمی توانستم کسی را بالاتر از خود ببینم!!(حسادت)

2-  با پیغام رسانی؛ رابطه دو نفر  را خراب می کردم!!(سخن چینی)

3-  شرابخواری

داستان دوم:

یکی از شاگردان عارف الهی میرزا جواد آقا تبریزی نقل کرده که یک شب توی اتاق در خانه خوابیده بودم که دیدم صدای سوزناکی از حیاط خانه می آید!

هراسان از خواب بیدار شدم وبه حیاط خانه رفتم!دیدم حیاط خانه ما به یک کاروان سرای بزرگی تبدیل شده است!! و دور تا دور آن حجره است!

دیدم صدا از یکی از حجره ها بلند است! رفتم پشت در آن حجره که بسته بود و هرچه کردم آن در باز نمی شد! از شکاف در نگاه کردم و دیدم یکی ار رفقایم که اهل بازار تهران است افتاده و به اندازه نصف کمر سنگ اسیا روی او چیده اند!!! و یک شخص بد هیبت از آن بالا در حلقوم او کاری می کند و او از زیر فریاد سوزناک می زند!

ناراحت شدم! هرچه کردم در باز نشد! هرچه به آن فرد التماس کردم که چرا رفیقم را اذیت می کنی اصلا نگفت تو کی هستی!!

اینقدر ایستادم که خسته شدم! و به اتاق برگشتم ولی از ناراحتی خوابم نبرد!

صبح روز  بعد به پیش استادم آقا میرزا جواد رفتم و واقعه دیشب را تعریف کردم!

آقا میرزا جواد گفت: ها! شما مقامی پیدا کرده اید! این چیزی که شما دیدید مکاشفه نام دارد!  آن رفیق تو هم در آن لحظه در حال جان کندن بوده است!

ساعت این مکاشفه را یادداشت کردم.بعدا خبر از تهران برایم آمد که در همان زمان دوستم در حال جان دادن بوده است!!

اللهم الجعل عواقب امورنا خیرا

(خدایا به حق محمد وآل محمد عاقبت ما را خیر قرار بده!)

منبع: http://100salam.blogsky.com

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد