اکبر داشته از تو جزیره آدمخورا رد میشده،یهو میبینه آدم خورا محاصرش کردن. بیچاره جفت میکنه با حال زار میگه: ای خدا بدبخت شدم!یهو یک صدایی از آسمون میاد: نترس بندة من، بدبخت نشدی! اون سنگ رو از جلوی پات بردار بکوب به سر رئیس قبیله. اکبر خوشحال میشه،سنگ رو میکوبه تو کلة رئیس قبیله. رئیسِ قبیله جابهجا میمیره، باقی افراد قبیله شاکی میشن، نیزه به دست، شروع میکنن دویدن طرف اکبر! یهو یک صدایی از آسمون میاد: خوب بندة من، حالا دیگه بدبخت شدی!
×××
حیف نون به نامزدش میگه :عصری میام دنبالت چندتابوق میزنم بیا پایین که بریم بگردیم. نامزدش میگه ماشین خریدی ؟میگه نه بوق خریدم!
×××
سوال امتحانی حیف نون:ضامن آهو چیست؟ جواب حیف نون:قسمتی از بدن آهو است که اگر آن را بکشیم آهو منفجر میشود.
×××
آبادانیه ولره شبونه میرن یه دیوار خراب کنن آبادانیه میگه تو چراغ بگیر من پتک میزنم یه پتک میزنمه یه آجر میفته...لره میگه بیا تو چراغ بگیر من پتک بزنم لره یه ضربه میزنه کل دیوارمیریزه پایین آبادانیه میگه ولک حال کردی ؟اینجوری چراغ میگیرنا!
×××
اصفهانیه تصادف کرد وسط خیابون میزد توسرش ماشینم !ماشینم داغون شد!خاک توسرم شد.افسر بهش گفت بدبخت اینقدر حرص خوردی نفهمیدی دست چپت از مچ قطع شده.طرف نگاه کرد به دستش گفت یا حضرت عباس !ساعتم
منبع: http://biabekhandim.blogsky.com