یــادهـــــا و خــاطـــــــــــــــره هـــــا

یــادهـــــا و خــاطـــــــــــــــره هـــــا

رســول خــدا (ص) : مــــردم در خــواب انـد وقتــى کـه می میــرنــد, بیـــدار مـیشــونــد
یــادهـــــا و خــاطـــــــــــــــره هـــــا

یــادهـــــا و خــاطـــــــــــــــره هـــــا

رســول خــدا (ص) : مــــردم در خــواب انـد وقتــى کـه می میــرنــد, بیـــدار مـیشــونــد

اقتصاد و تجارت خارجی (مبادله بین دنیا و آخرت)

از شرایط اساسی برای تحقق  معامله این است که فروشنده باید مالک  کالایی باشد که می فروشد، واگر مالک نباشد ، معامله تحقق نمی یابد! شرط دیگر این است که خریدار باید به آن کالا نیاز داشته باشد تا به سراغ آن برود وآن را خریداری کند . شرط بعدی تعادل میان کالا و قیمت است که در عوض  باید پرداخت شود ، هیچ گاه درازای کالایی که ارزش 10 تومان را دارد  100تومان پرداخت نمی شود.


از شرایط اساسی برای تحقق  معامله این است که فروشنده باید مالک  کالایی باشد که می فروشد، واگر مالک نباشد ، معامله تحقق نمی یابد! شرط دیگر این است که خریدار باید به آن کالا نیاز داشته باشد تا به سراغ آن برود وآن را خریداری کند . شرط بعدی تعادل میان کالا و قیمت است که در عوض  باید پرداخت شود ، هیچ گاه درازای کالایی که ارزش 10 تومان را دارد  100تومان پرداخت نمی شود.

اما در معامله ی خدا با انسان هیچ یک از شرایط فوق وجود ندارد ؛ چرا که فروشنده (انسان) صاحب کالایی که می دهد نیست ، زیرا هر چه دارد از وجود خداوند است . پس او مالک چیزی که به خدا می فروشد نیست . از طرفی خریدار نیز که خداوند است به کالایی که انسان می دهد نیازی ندارد چرا که او غنیّ مطلق است . دیگر اینکه بین کالا و بهای آن تعادلی برقرار نیست . زیرا که جان انسان در معرض فنا و نابودی است ودیر یا زود پوسیده و نابود می شود ، اما بهایی که خدا در عوض این کالای نابود شدنی می دهد ، حیات و سعادت ابدی است که قابل مقایسه نیست . بنابراین هیچ شرطی از شروط معامله دراینجا وجود ندارد ! پس معلوم می شود که بین بنده و خدا معامله به آن مفهومی که در ذهن ها است ، وجود ندارد ، بلکه حساب و صحبت لطف و عنایت خدا است .

خداوند برای آنکه حرمت و آبروی بنده اش حفظ شود می گوید :درعوض بهشتی که می خواهم بدهم ، تو نیزمال وجانت را به من بفروش .

بزرگی تعبیر زیبایی داشت ؛ می گفت :همان طور که گاهی ما می خواهیم به کسی کمکی  بکنیم و طدقه ای بدهیم ، اما از طرفی احتمال می دهیم که اگر بفهمد صدقه است ، احساس حقارت می کند ؛ بنابراین می گوییم ، این هدیه یا قرض است . این برای آن است که آبرویش حفظ شود .خدا هم به بنده ای که مالک هیچ چیز نیست ، در عین حال احترام می گذارد و می گوید من رایگان به تو چیزی را نمی دهم که احساس حقارت کنی ، با تو معامله می کنم وآنچه را که داری می خرم و در عوض بهشت را به تو می دهم . گاهی نیز در کلامش تعبیر به قرض می کند و می فرماید : " کیست که به من قرض بدهد .

تنها جایی که ربا اشکالی ندارد و حتی توصیه نیز شده است ، در معامله ی با خدا است .او می گوید : به من قرض بدهید ، چندین برابر برمی گردانم .

" مَن ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَیُضَاعِفَهُ لَهُ وَلَهُ أَجْرٌ کَرِیمٌ. " ، گاه تعبیر به تجارت می کند و می گوید :" با من تجارت و داد و ستد کنید ."

امام صادق علیه السلام : هر کس گرفتاری مؤمنی را که در سختی افتاده رفع کند، خدا نیازهای دنیا و آخرتش را آسان کند.

مردی پارسا ، از نیک مردان روزگار ، روزی تنها پول موجود در خانه را برداشت و به بازار رفت تا خوراک بخرد . دو مرد را دید با هم گلاویز شده اند و مشغول دعوا و جدال و خصومت هستند . به آنها گفت : جدال و دعوای شما برای چیست ؟ گفتند : بخاطر مقداری پول ! مرد پارسا پول خود را که اتفاقاً به اندازه مقدار مورد نزاع بود به ایشان بخشید و بین آنها آشتی برقرار کرد . سپس رو به خانه شد و قصه را برای همسرش تعریف کرد . همسر گفت : خوب کردی ، درست کردی ، ثواب کردی ! سپس در همه خانه گشت تا چیزی برای فروش پیدا کند . ریسمانی در خانه بود آن را به مرد، داد تا آن را بفروشد و غذایی تهیه کند . آن مرد ریسمان را به بازار برد اما هیچ کس آنرا نخرید .هنگام برگشت به خانه مردی را دید که مـــاهی می فروشد و کسی ماهی او را نمی خرد .

گفت : ای دوست ! ماهی تو را کسی نمی خرد و ریسمـــان من را هم !‏ چطور می بینی که با یکدیگر معامله ای انجام دهیم ؟

مرد ماهی فروش قبول کرد. ریسمان به مرد داد و ماهی را گرفت و به سمت خانه روان شد . چون شکم ماهی را شکافتند مروارید بزرگ و پر بهائی از آن بیرون آمد ! مروارید را به بازار بردند و آنرا به صدها هزار درهم فروختند !  و از برکت آن مال زندگی توأم با خداپرستی و فروتنی و نیکوکاری می گذراندند .روزی سائلی بر در خانه ی آنها آمد و گفت : مردی درمانده و فقیرم ، همسر و فرزندانی بیمار و ناتوان دارم با من مدارا و مهربانی کنید . زن به مردش نگریست و گفت : به خدا قسم همین حال را ما داشتیم تا خداوند به ما نعمت داد و آســـانی و آسایش بخشید . شکر آن است که این نعمت موجود را با این فقیر تقسیم کنیم . پس آن را دو بخش کردند و یکی را به فقیر دادند . فقیر مال را گرفت و کمی دور شد . ســـپس برگشت و گفت : من فقیر نیستم ! من فرستاده ی خدا هستم به سمت شما ! خداوند شما را آزمایش کـــــرد . در وفـور نعمت شکر کردید و در پریشانی صبر نمودید .

پس در دنیا شما را بی نیاز کرد و در آخــــرت چیزی را می بینید که هیچ چشمی ندیده و هیچ گوشی نشنیده و به خاطر کسی هم نگذشته باشد ... !معامله ای که به راحت ترین شکل می توانیم سود خوب و زیاد کسب کنیم و ضرری هم در آن وجود ندارد ، تنها معامله ی با خدا است . فرصت را از دست ندهیم و به فکر تجارت و معامله ی سود آور باشیم .

 

منبع: http://rayehe.parsiblog.com

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد