یــادهـــــا و خــاطـــــــــــــــره هـــــا

یــادهـــــا و خــاطـــــــــــــــره هـــــا

رســول خــدا (ص) : مــــردم در خــواب انـد وقتــى کـه می میــرنــد, بیـــدار مـیشــونــد
یــادهـــــا و خــاطـــــــــــــــره هـــــا

یــادهـــــا و خــاطـــــــــــــــره هـــــا

رســول خــدا (ص) : مــــردم در خــواب انـد وقتــى کـه می میــرنــد, بیـــدار مـیشــونــد

گـــــروه نـــود و نــه

پادشاهی که بر یک کشور بزرگ حکومت می کرد ولی باز هم از زندگی خود راضی نبود اما خودش نیز علت را نمی دانست !

روزی پادشاه در کاخ امپراتوری قدم می زد و هنگامی که از آشپزخانه عبور می کرد ، صدای ترانه ای را شنید و متوجه یک آشپز شد که روی صورتش برق سعادت و شادی دیده می شد ...

پادشاه بسیار تعجب کرد و از آشپز پرسید : چرا اینقدر شاد هستی ؟  آشپز جواب داد ........

قربان ، من فقط یک آشپز هستم و  تلاش می کنم تا همسر و بچه ام را شاد کنم ؛ ما خانه حصیری تهیه کرده ایم و به اندازه کافی خوراک و پوشاک داریم ؛  بدین سبب من راضی و خوشحال هستم ... 



پس از شنیدن سخن آشپز ، پادشاه با وزیر در این مورد صحبت کرد و  وزیر به پادشاه گفت : قربان ، این آشپز هنوز عضو گروه 99 نیست ! اگر او به این گروه نپیوندد ، نشانگر آن است که مرد خوشبختی است ! 

پادشاه با تعجب پرسید : گروه 99 چیست ؟!!  

وزیر جواب داد : اگر می خواهید بدانید که گروه 99 چیست ، باید این کار انجام دهید : یک کیسه با 99 سکه طلا در مقابل در خانه آشپز بگذارید و  به زودی خواهید فهمید که گروه 99 چیست ...! 

پادشاه براساس حرفهای وزیر‌فرمان دادیک کیسه با 99سکه طلا رادر مقابل درخانه آشپزقرار دهند آشپز پس از انجام کارها به خانه بازگشت ودرمقابل درکیسه را دید ، با تعجب کیسه را به اتاق برد و باز کرد و با دیدن سکه های طلایی ابتدا متعجب شد و سپس از شادی آشفته وشوریده گشت !!!

آشپز سکه های طلایی را روی میز گذاشت و آنها را شمرد : 99 سکه ؟!!

آشپز فکر کرد اشتباهی رخ داده است و  بارها طلاها را شمرد ، ولی واقعا 99 سکه بود ! او تعجب کرد که چرا تنها 99 سکه است و 100 سکه نیست و فکر کرد که یک سکه دیگر کجاست و شروع به جستجوی سکه صدم کرد : اتاق ها و حتی حیاط را زیر و رو کرد ، اما خسته و کوفته و ناامید به این کار خاتمه داد ...  

آشپز بسیار دل شکسته شد و تصمیم گرفت از فردا بسیار تلاش کند تا یک سکه طلایی دیگر بدست آورد و ثروت خود را هر چه زودتر به یکصد سکه طلا برساند ! تا دیروقت کار کرد ، به همین دلیل صبح ­ روز بعد دیرتر از خواب بیدار شد و از همسر و فرزندش انتقاد کرد که چرا وی را بیدار نکرده اند ...

آشپز دیگر مانند گذشته خوشحال نبود و آواز هم نمی خواند و فقط تا حد توان کار می کرد . پادشاه نمی دانست که چرا این کیسه چنین بلایی برسرآشپز آورده است وعلت را از وزیر پرسید

وزیر جواب داد : قربان ، این آشپز رسما به عضویت گروه 99 درآمد!

اعضای گروه 99 چنین افرادی هستند : آنان زیاد دارند اما راضی نیستند ، تا آخرین حد توان کار می کنند تا بیشتر بدست آورند ، می خواهند هر چه زودتر " یکصد " سکه را از آن خود کنند و این علت اصلی نگرانی ها و آلام آنان است ...

منبع:http://beloz.mihanblog.com

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد