تختی در سال 1309 بدنیا آمد و در آبان ماه سال ۱۳۴۵ زندگی مشترک خود را با همسرش آغاز کرد؛ که حاصل آن تولد بابک در سال ۱۳۴۶ بود و سرانجام پس از گذشت چهار ماه از تولد فرزندش خبر درگذشت جهان پهلوان همه را در اندوهی عظیم و بهتی شگفت انگیز فرو برد در مورد قتل و یا خودکشی وی دلایلی همچون ناراحتی های روحی و مشکلات مالی آوردند. ولی هیچ گونه بازرسی برای قتل وی به صورت جدی شکل نگرفته است.
شعر برای بابک چهارماهه
پسرجان: بابکم ای کودک تنهای تنهایم
امیدم: همدمم، ای تکچراغ تیره شبهایم
در این ساعت که راه مرگ میپویم
به حرفم گوش کن بابا برایت قصه میگویم
به میدان نبرد پهلوانان تکسواری بود
به فرمان سلحشوری به هر کشور سفرها کرد
دلش مانند دریا بود
نهنگ بحر پیما بود
. . .
نشان مهر، تندیس شرف، گنج محبت بود
نگاهش برق عفت داشت
درون چهرۀ مردانهاش موج نجابت بود
. . .
ز تقوا و شرف یک خرمن گل بود، گلشن بود
در اوج زورمندی نازنین مردی فروتن بود
پسر جان: پهلوان ما یکی دردانه کودک داشت
درون خانهاش تک گوهری با نام «بابک» داشت
که عمرش بود
جانش بود
عشق جاودانش بود
به گاه ناتوانی، بیکسی، تنها کس و تنها توانش بود
. . .
پسر جان بابکم آن پهلوان شهر من بودم
درون سینهام یک آسمان مهر و محبت بود
ز تنهایی به جان بودم
مرا بیهمزبانی کشت دردم درد غربت بود
چه شبها در غم تنهایی خود گریهها کردم
تو را در های های گریههای خود دعا کردم
پسر جان: بابکم، من در حصار اشکها بودم
همیشه در دل شب با خدا گرم دعا بودم
ترا تنها رها کردم
امید من نمیدانی
گرفتار بلا بودم
گرفتار بلا بودم
. . .
پسر جان: بابکم، افسانه بابا به سر آمد
پس از من نوبت افسانه عمر پسر آمد
اگر خاموش شد بابا، تو روشن باش
اگر پژمرده شد بابا، تو گلشن باش
بمان خرم، بمان خشنود
بدان، هنگام مردن، پیش چشم گریهآلودم
همه تصویر «بابک» بود
امید جان: خداحافظ
عزیزم، بابکم: بدرود . . .
سروده مهدی سهیلی
http://s1.picofile.com/file/7103467090/ba.gif