یــادهـــــا و خــاطـــــــــــــــره هـــــا

یــادهـــــا و خــاطـــــــــــــــره هـــــا

رســول خــدا (ص) : مــــردم در خــواب انـد وقتــى کـه می میــرنــد, بیـــدار مـیشــونــد
یــادهـــــا و خــاطـــــــــــــــره هـــــا

یــادهـــــا و خــاطـــــــــــــــره هـــــا

رســول خــدا (ص) : مــــردم در خــواب انـد وقتــى کـه می میــرنــد, بیـــدار مـیشــونــد

هیچگاه از عشق ورزیدن دست نکش

هندویی عقربی را دید که در آب برای نجات خویش دست و پا میزند.

هندو به قصد کمک دستش را به طرف عقرب دراز کرد اما عقرب تلاش کرد تا نیشش بزند.

با این وجود مرد هنوز تلاش میکرد تا عقرب را از آب بیرون بیاورد اما عقرب دوباره سعی کرد او را نیش بزند.

مردی در آن نزدیکی به او گفت:

چرا از نجات عقربی که مدام نیش میزند دست نمیکشی ؟

هندو گفت ...

عقرب به اقتضای طبیعتش نیش میزند طبیعت عقرب نیش زدن است و طبیعت من عشق ورزیدن . . .
چرا باید از طبیعت خود که عشق ورزیدن است فقط به علت این که طبیعت عقرب نیش زدن است دست بکشم ؟!

هیچگاه از عشق ورزیدن دست نکش همیشه خوب باش حتی اگر اطرافیانت نیش بزنند.


منبع:
http;//hav1375mihanblog.com

ثواب نماز اول وقت

رسول خدا (ص) فرمودند: کسی که نمازهای پنج گانه اش را با طهارت کامل در اول وقت به جای آورد، این نماز در قیامت برای او نور و برهان است و کسی که نمازش را ضایع کند، با فرعون و هامان محشور خواهد بود.

رسول گرامی اسلام فرمودند: هیچ بنده ای نیست که اهتمام و مواظبت در اوقات نماز و مواضع آفتاب برای وقت نمازش بکند، مگر اینکه من ضمانت می کنم برای او مرگ راحتی را، و رفع هموم و تالم و نجات از آتش جهنم را. همچنان که روزی شتر را چوپانی می کردم، امروز شمس را کنترل می کنم. (کنایه از این که همیشه مواظب خورشید هستم تا اول وقت نماز شد، نماز را به جای آورم.)

رسول خدا (ص) فرمودند: علت اینکه ملک الموت در هر روز پنج بار در موقع نماز به انسان نظر می کند این است که اگرانسان اوقات نماز را محترم بشمارد، و در وقت، نماز بخواند، ملک الموت در هنگام مرگ، شهادتین را به انسان تلقین می کند و ابلیس را از انسان دور می سازد.



امام صادق(ع) فرمودند: اول چیزی که در قیامت از بنده ای حسابرسی می کنند نماز بنده است، اگر نماز قبول درگاه خدا افتد، بقیه اعمال حسنه هم قبول می گردد. ولی اگر نماز قبول نشود هیچ عملی از انسان قبول نخواهد شد.

 امام صادق(ع) فرمودند: وقتی بنده ای نمازش را در اول وقت بخواند و بر کیفیت نمازش محافظت نماید، این نماز کامل اول وقت به آسمان بالا می رود در حالی که سفید و پاک و منزه است و به صاحبش می گوید: مرا حفظ کردی، خدا حفظت کند. و هر گاه در اول وقت خوانده نشد و محافظت لازم به عمل نیامد، نماز بالا نرفته و به صاحبش بر می گردد در حالی که سیاه و تاریک است و به صاحبش می گوید: خدا ضایعت کند، همچنان که مرا ضایع کردی.

ملا مهدی نراقی، که از شدت ورع و پاکی و سلامت و تقوا، چشم برزخی پیدا کرده بود، می فرماید: روز عیدی به قبرستان و زیارت مردگان رفتم. بر سر قبر مرده ای ایستادم و گفتم: عیدی من کو؟ شب آن روز، چهره ای با صفا و نورانی را در عالم خواب مشاهده کردم، که به من گفت: فردا کنار قبر من بیا، تا تو را عیدی دهم. صبح از پی آن خواب رفتم. چون به سر آن قبر رسیدم، عالم برزخ برای من کشف شد. در این هنگام باغی عجیب با دار و درختی که هر گز چشمم نظیرش را ندیده بود، مشاهده کردم. وسط باغ قصری بسیار با عظمت قرار داشت. مرا به درون قصر دعوت کردند. چون وارد شدم، شخصی با عظمت بر تختی مرصع دیدم. به او گفتم: از کدام طایفه ای؟ پاسخ داد از گروه عبادت کنندگان. گفتم از کجا به این مقام رسیده ای؟ گفت: سلامت در کسب و نماز جماعت اول وقت.

در آخر این بحث میگوییم که:

وقت نماز زمان ملاقات با خداوند است.

وقت نماز زمان سرور و شادمانی است.

وقت نماز وعده گاه الهی است.

وقت نماز زمان آرامش است.

وقت نماز بهترین ساعات است.

وقت نماز زمان امتحان شیعیان است.

وقت نماز وقت مناجات با خداوند است.

وقت نماز وقت خلوت کردن با خداوند است.

وقت نماز زمان سکوت و تفکر است.

وقت نماز زمان ورود به بهشت است.

وقت نماز انقطاع الی الله است.

وقت نماز بریدن از دنیا و طبیعت است.

وقت نماز زمان دعا و استجابت است.

وقت نماز زمان دفع شیطان و خشم آن است.

وقت نماز زمان بندگی است.

وقت نماز زمان خوشحالی رسول اکرم (ص) است. که به مجرد دخول وقت نماز به موذنش بلال فرمود: ( ارحنا یا بلال ) ای بلال راحتمان کن.

نماز اول وقت را امام علی (ع) در میدان جنگ احیا نمود و امام حسین (ع) هم ظهر عاشورا در میدان جنگ زنده کرد.

بیاییم نماز اول وقت را احیا کنیم مقل آقا امام زمان (عج) و اگر نمازمان را اول وقت بخوانیم به امام زمان (عج) اقتذا نموده ایم، به برکت نماز او نماز ما هم بالا می رود و قبول می شود، باید همه جا کنار او باشیم و از او قافل نشویم. (انشاءالله)

منبع: http://www.dvh.blogfa.com

مراســــم چهــــلم

هوالباقی

 

مراســم چهــلم

 

بمناسبت چهلمین روز درگذشت شادروان

 

حاج عیـسی میــرزاپـور

 

مراسم بزرگداشتی روز پنجشنبه


مورخ 21/7/90

 

از ساعت یک الی سه بعدازظهر

 

برمزار آن مرحوم

 

واقع در بهشت زهرای کوهدشت

 

برگزار می گردد.

 

                                                                       بازماندگان

گرانبهاترین سرمایه

1- مشارطه

نخستین گامی که بزرگان اخلاق بعدازتوبه ذکر کرده اند مشارطه است.منظور ازمشارطه، شرط کردن با نفس است، با تذکر و یادآوریهایی که همه روز تکرار می شود. و بهترین وقت آنرا بعد از فراغت ازنماز صبح دانسته اند به این طریق که نفس خویش را مخاطب قرار داده به او یادآور شود که ای نفس :

من جز سرمایه گرانبهای عمر کالایی ندارم. و اگر از دست برود تمام هستی ام از دست رفته و با یاد آوری سوره شریف « والعصر ان الانسان لفی خسر » به نفس خویش بگوید: با از دست رفتن این سرمایه، من گرفتار خسران عظیم می شوم.

«جوانها باید از همین الان به فکر باشند که این سرمایه از دست نرود.»


باید به خود بگوید فکر کن عمر تو پایان یافته و بعد از مرگ با دیدن حقایق تلخ و ناگوار سخت پشیمان شده ای و فریاد بر آورده ای : ای فرشتگانِ پروردگار، شما را به خدا مرا باز گردانید تا عمل صالح انجام دهم در برابر کوتاهی هایی که انجام داده ام .

سپس به نفس خویش در مورد اعضاء هفتگانه یعنی چشم و گوش و زبان و دست و پا و شکم و فرج نیز سفارش کن و بگو اینها خدمتگزاران تو و سر بر فرمان تو دارند. آیا می دانی  جهنم هفت در دارد و از هر دری گروه خاصّی ازمردم وارد می شوندو آیا می دانی که این درهای هفتگانه احتمالاً برای کسی است که بااین اعضای هفتگانه عصیان کند.بیا و با کنترل دقیق این اعضاء درهای دوزخ رابه روی خود ببند و درهای بهشت رابه روی خود بگشا.


2- مراقبه

گام بعدی برای اصلاح نفس، مراقبه است (رقبه) به معنی گردن است و از آنجا که انسان به هنگام نظارت و مواظبت از چیزی گردن می کشد این واژه به معنی نظارت آمده است.

بعد از شرطهایی که با خود کردی اینک نوبت مراقبت از خویش است چرا که اگر غفلت کنی تمام شرطها از بین می رود. البتّه پیش از آنکه انسان مراقب خویش باشد فرشتگان الهی مراقب اعمال او هستند و خدانیز مراقب ا ست « و کان الله علی کل شیء رقیبا » 

اما رهروان راه دوست پیش از آنکه فرشتگان مراقب اعمال آنها باشند، خودشان مراقب اعمالشان هستند.



3- محاسبه

گام بعدی برای رهروان راه خدا محاسبه است. منظور این است که هر کس در پایان هر سال یا ماه و هفته و یا در پایان هر روز به محاسبه کارهای خویشتن بپردازد و عملکرد روزانه خود را مورد محاسبه قرار دهد درست همانند تاجر موشکاف و دقیقی که همه روزه یا هر هفته و هر ماه و هر سال به حسابرسی تجارتخانه خود می پردازد. اگر عمل خیری از او سر زده حمد و شکر خدا کند و یا اگر خدای ناکرده، نافرمانی حق کرده از خداوند طلب آمرزش نماید.

چند روایت در مورد محاسبه نفس

1- پیامبر(ص) فرمود: انسان هرگز اهل ایمان نخواهد شد مگر اینکه در حسابرسی خویشتن سختگیر باشد حتی سختگیرتر از حساب شریک نسبت به شریکش و مولی نسبت به غلامش.

2- عاقل ترین مردم کسی است که به محاسبه نفس خویش بپردازد.

3- پیامبر(ص) فرمودند: کسی که به محاسبه نفس خویشتن واقف می شود از گناهانش باخبر می گردد و از گناه توبه می کند و عیوب خود را اصلاح می کند.

4- امام علی (ع) فرمودند:کسی که به محاسبه خویشتن بپردازد سعادتمند می شود.

مردی از حضرت علی (ع) سؤال کرد: ای امیر مؤمنان انسان چگونه نفس خویش را محاسبه کند؟

امام فرمودند: هنگامی که صبح را به شام می رساند نفس خویش را مخاطب ساخته چنین گوید:

ای نفس امروز بر تو گذشت و تا ابد باز نمی گردد و خداوند از تو درباره آن سؤال می کند که در چه راهی گذراندی؟ چه عملی در آن انجام دادی؟ آیا به یاد خدا بودی و حمد او را بجا آوردی؟ آیا حق برادر مؤمن را ادا کردی؟ آیا غم و اندوهی از دل او زدودی و در غیاب او زن و فرزندانش را حفظ کردی؟ آیا حق باز ماندگانش را بعد از مرگ او ادا کردی؟ آیا جلو غیبت برادر مؤمن را گرفتی؟ آیا مسلمانی را یاری نمودی، راستی چه کار مثبتی امروز انجام دادی.


منبع: http://www.bsjaskashanu.ir

شاه عباس و رییس دستگاه قضایی شدن شیخ بهایی

روزى شاه عباس به شیخ بهایى گفت : دلم مى‏خواهد ترا رییس دستگاه قضایی کشور نمایم تا همانطور که به فرهنگ سروسامان دادگسترى را هم سر و صورتى بدهی تا مردم در شکایت ها به حق خود برسند .

شیخ بهایى گفت : قربان من یک هفته مهلت می خواهم تا پس از گذشته آن و اتفاقاتى که پیش آمد خواهد کرد چنانچه باز هم اراده ی ملوکانه بر این نظر باقى باشد دست به کار شوم و الا به همان کار فرهنگ بپردازم .

شاه عباس قبول کرد و فردا شیخ بهایی سوار بر الاغش شد و به محل مصلاى خارج از شهر رفت و افسار الاغش را به تنه درختى بست و وضو گرفت و عصای خود را کنارى گذاشت و براى نماز ایستاد ، در این حال رهگذرى که از آنجا گذشت ، شیخ را شناخت ، پیش آمد سلامى کرد . شیخ قبل از شروع نماز جواب سلام را داد و گفت :



اى بنده ی خدا لحظه مرگ من فرار رسیده و درحال نماز زمین مرا می بلعد تو اینجا بنشین و پس ازمرگ من الاغ و عصاى مرابردار و به شهر برو به منزل من خبر بده وبگو شیخ به زمین فرو رفت. اما چون الان عزرائیل می آید و جان مرا می گیرد و تو قدرت و جرات دیدن عزرائیل را ندارى چشمانت راببند و پس ازخواندن هفتاد مرتبه قل هو الله احد مجددا چشم هایت راباز کن و آن وقت الاغ و عصاى مرا بردارو برو .

مرد با شنیدن این حرف از شیخ بهایى با ترس و لرز به روى زمین نشست و چشمان خود را بر هم نهاد و شیخ هم عمامه خود را در محل نماز به جاى گذاشت ، فوراً به پشت دیوارى رفت و از آنجا به کوچه‏اى گریخت و مخفیانه خود را به خانه خود رسانید و به افراد خانواده خود گفت : امروز هر کس سراغ مرا گرفت بگوئید به مصلا رفته و برنگشته فردا صبح زود هم من مخفیانه مى‏روم پیش شاه و قصدى دارم که بعداً معلوم می ‏شود .

شیخ بهایى فردا صبح قبل از طلوع آفتاب به دربار رفت و چون از نزدیکان و مقربین شاه بود هنگام بیدار شدن شاه اجازه تشرف حضور خواست و چون شرفیابى حاصل کرد عرض کرد : قبله گاها می خواهم کوتاهى عقل بعضى از مردم و شهادت آنها را به راى العین از مد نظر شاهانه بگذرانم و ببینید مردم چگونه عقل خود را از دست مى‏دهند و مطلب را به خودشان اشتباه می ‏نمایند .

شاه عباس با تعجب پرسید : ماجرا چیست ؟ شیخ بهایى گفت : من دیروز به رهگذرى گفتم که چشمت را هم بگذار که زمین مرا خواهد بلعید و چون چشم بر هم نهاد من خود را مخفى ساخته و به خانه رفتم و از آن ساعت تا به حال غیر ازمحارم خودم کسى مرا ندیده و فقط عمامه خود را با عصا و الاغ در محل مصلى گذاشتم ولى از دیروز بعدازظهر تا به حال در شهر شایع شده که من به زمین فرو رفتم  این قدراین حرف به تواتر رسیده که همه کس می ‏گوید من خودم دیدم که شیخ بهایى به زمین فرو رفت .حالا اجازه فرمایید شهود حاضر شوند !

به دستور شاه مردم در میدان شاه و مسجد شاه و عمارت‏هاى عالى قاپو و تالار طویله و عمارت مطبخ و عمارت گنبد و غیر اجتماع نمودند ، جمعیت به قدرى بود که راه عبور بر هر کس بسته شد ، لذا از طرف رئیس تشریفات امر شد که از هر محلى یک نفر شخص متدین و صحیح العمل و فاضل و مسن و عادل براى شهادت تعیین کنند تا به نمایندگى مردم آن محل به حضور شاه بیاید و درباره فقدان شیخ بهایى شهادت بدهند . بدین ترتیب 17 نفر شخص معتمد واجد شرایط از 17 محله ی آن زمان اصفهان تعیین شدند و چون به حضور رسیدند ، هر کدام به ترتیب گفتند : به چشم خود دیدم که چگونه زمین شیخ را بلعید ! دیگرى گفت : خیلى وحشتناک بود ناگهان زمین دهان باز کرد و شیخ را مثل یک لقمه غذا در خود فرو برد . سومى گفت: به تاج شاه قسم که دیدم چگونه شیخ التماس می کرد و به درگاه خدا تضرع مینمود . چهارمى ‏گفت : خدا را شاهد می ‏گیرم که دیدم شیخ تا کمر در خاک فرو رفته بود و چشمانش از شدت فشارى که بر سینه‏اش وارد می ‏آمد از کاسه سر بیرون زده بود

به همین ترتیب هر یک از آن هفده نفر شهادت دادند . شاه با حیرت و تعجب به سخنان آنها گوش می کرد . عاقبت شاه آنها را مرخص کرد و خطاب به آنها گفت :

بروید و اصولاً مجلس عزا و ترحیم هم لازم نیست زیرا معلوم می ‏شود شیخ بهایى گناهکار بوده است ! وقتى مردم و شاهدان عینى رفتند ، شیخ مجدداً به حضور شاه رسید و گفت : قبله ی عالم . عقل و شعور مردم را دیدید ؟ شاه گفت : آرى ، ولى مقصودت از این بازى چه بود ؟ شیخ عرض کرد : قربان به من فرمودید ، قاضى القضات شوم . شاه گفت : بله ولى چطور ؟ شیخ گفت : من چگونه میتوانم قاضى القضات شوم با علم به اینکه مردم هر شهادتى بدهند معلوم نیست که درست باشد ، آن وقت مظلمه گناهکاران یا بى گناهان را به گردن بگیرم . اما اگر امر می فرمایید ناگریز به اطاعتم و آنگاه موضوع المامور و المعذور به میان می ‏آید و برمن حرفى نیست !شاه عباس گفت :چون مقام علمى تو را به دیده ی احترام نگاه کرده و می کنم لازم نیست به قضاوت بپردازى ، همان بهتر که به کار فرهنگ مشغول باشى .

از آن پس شیخ بهایى براى ترویج علوم و معارف زحمت بسیار کشید و مقام شامخ علما را به حدى به درجه تعالى رسانید که همه کس آنان را مورد تکریم و تعظیم قرار مى‏داد.

منبع: http://www.tebyan.net

لعنت بر شیطان !

شنیدم آدمی را که می گفت لعنت خدا بر شیطان.

اندکی تامل کردم و دلیلش را نیافتم.

دیدم حقیری دست به گریبان حقیری دیگر شد.

باز شنیدم لعنت خدا بر شیطان.

اندکی تامل کردم و دلیلش را نیافتم.

دیدم فردی را که می خواست به دوستش نارو بزند اما گفت ...

لعنت خدا بر شیطان.

اندکی تامل کردم و دلیلش را نیافتم.



دیدم دو دوست را که چگونه همدیگر را نابود می کردند اما فردی گفت...

لعنت خدا بر شیطان.

اندکی تامل کردم و دلیلش را نیافتم.

هر کجا قدم می نهادم می شنیدم...

لعنت خدا بر شیطان.

اندکی تامل می کردم و دلیلش را نمی یافتم.

با خود فکر کردم که شیطان کجاست؟

چه کرده است؟

چرا همه و همه کس می گویند لعنت بر او؟

پس باید بسیار پلید و حقیر باشد.

پس چرا گذرم به هر کجا که می افتاد شیطان را نمی دیدم؟

آیا شیطان آن آدمیان ناچیز بودند؟

اگر شیطان آنگونه باشد پس همه ما آدمیان نیز شیطانیم.

همه یک شکل و از یک نوعیم.

اما نه. می دانم که ما آدمی هستیم و شیطان نیستیم.

پس شیطان کیست؟

آدمی به من گفت: فرزندم, شیطان موجودیست که سبب این همه ناهنجاریست.او بسیار پلید است.همه را گمراه می کند.

اندکی تامل کردم و سپس بدو گفتم:

پس لعنت بر تو.

با تعجب خواستار دلیلش شد.

- چون تو به وظایفی که داری و خدا بر تو نهاده عمل می کنی.

-چرا نمی گویی لعنت بر ازراییل؟

او که جانی را می گیرد و همگان را در حسرت عزیزی می گزارد که دوستش دارند!!!

اگر شیطان گمراهی می کند, وظیفه اش این است.

وظیفه ای که خداوند بر عهده او گذاشته.

اگر من دوست داشته باشم که حقی را ناحق کنم , ضعیفی را بکشم , یعنی شیطان کرده است؟

اعمال خود را بر گردن شیطان اندازم؟

پس همگان به بهشت ملکوت خواهیم رفت؟

چون شیطان همه آن کارها را کرده است و ما نکردیم؟

جهنم از آن کیست؟

اندکی فکر کرد و سپس با صدایی رسا گفت....

لعنت بر نفس پلید آدمی.

 

منبع: http://mosaferisabz.parsiblog.com

رموز بیداری

واجب‌ترین کار در زندگی انسانی پاک کردن نفس از آلودگی هاست، و بدون آن انسان در زندگی حیوانی فرو می‌رود و راه به جایی نمی‌برد انبیاء و اولیاء کوشیده‌اند، پیوسته بشر را از خواب غفلت بیدار کنند و او را متوجه به هدف زندگی و هدف از خلقت انسان نمایند.

چند نکته جهت بیدار شدن:

1-وقتی انسان درزندگی هدفی غیرازآن چه خدافرموده درذهن خوددرنظرمی‌گیردقطعاًبه خواب غفلت فرو رفته است وهرقدر آن‌هدف برایش مهم‌ترباشدنشانه سنگین‌تر بودن خواب غفلت اوست.

2-عجب و غرور باعث می‌شود انسان به خواب غفلت برود.

3-از علائم بیداری از خواب غفلت آن است که انسان به دنبال راهنما و استادی برای تزکیه نفس باشد.


4-انسان بیدار به شفای امراض روحی، بیشتر از شفای امراض جسمی اهمیت می‌دهد.مثلاً اگر حسود باشد و در اثرتلاش در راه تزکیه نفس و سپس عنایت ائمه اطهار(علیهم‌السلام) از این مرض سالم شود و دیگر حسادتی در خود نبیند بسیار خوشحال‌تر از زمانی است که از یک سرطان کشنده شفا یافته است.

5-خداوند همه روزه با وسایل مختلف و فریادهای بیدار کننده، انسان را بیدار می‌کند، لذا قرآن و پیامبر و اولیائش را ذکر و مذکر (یعنی کسی که انسان را متوجه حقیقت می‌کند) نامیده است.

6-کسی که تزکیه نفس را در متن زندگی و بقیه چیزها را در حاشیه قرار دهد، از خواب غفلت بیدار شده است.

7-شخصی که به سلامتی روح خود به اندازه سلامتی جسم خود اهمیت می‌دهد، اندکی بیدار است، و اگر سلامتی روح خود را خیلی مهمتر از سلامتی بدنش بداند، به میزانی که اهمیت می‌دهد، بیدارتر است.

8-کسی که سکوتش همراه با تفکر و نگاهش همراه با عبرت و سخنش همراه با توجه دادن دیگران به حقیقت نباشد، غافل است.

9-خطر به خواب رفتن، برای رانندگانی که در سیر الی الله خود را مسلط به رانندگی و جاده و ماشین می‌بینند، بسیار زیادتر از افرادی است که تازه شروع به رانندگی کرده‌اند.

10-کسانی که مدتی است در سیر الی الله مشغول تزکیه نفس هستند مانند رانندگانی هستند که با سرعت بالا در جاده‌ای در حال حرکت‌اند و باید از هر جهت مراقب باشند خواب غفلت آنان را فرا نگیرد زیرا گاهی با اندک غرور و خودپسندی انسان خود را کسی حساب کرده از ادامه مسیر غافل می‌شود و فکر می‌کند می‌تواند استاد مردم و راهنمای آنان به سوی خدا باشد مثل این اشخاص مثل دانشجویی است که در رشته پزشکی درس می‌خوانند و پس از مدتی به خود مغرور شده و فکر می‌کند جراح ماهری است و دست به عمل جراحی خطرناک می‌زند و چه‌بسا روح یک انسان بیمار به امراض روحی را با جراحی ناشیانه و ناقص خود می‌کشد.

11-کسی که می‌خواهد از خواب غفلت بیرون بیاید، باید سعی کند با یکی از اولیاء خدا و اساتید با معنویت تزکیه نفس ر‌وحی همنشین شود تا آنان با سخنان بیدار کننده موجب بیداری او از خواب غفلت شوند.

12-بیدار ماندن مهمتر از بیدار شدن است؛ زیرا بسیاری از افراد با حوادثی از قبیل مرگ نزدیکان و دیدن برخی معجزات و خواب‌ها، به طور موقت از خواب غفلت بیدار می‌شوند اما نمی‌توانند بیداری خود را حفظ کنند و لذا پس از مدتی مجدداً به وضع گذشته یا بدتر از آن باز می‌گردند(این خیلی مهم است)

13-گاهی علاقه به علوم مادی مثل حل مسائل ریاضی و فلسفی برای انسان حجاب می‌شود و از راه تزکیه نفس باز می‌ماند.

14-اگر انسان در مسیر آن چه خدا او را به آن جهت خلق کرده است، یعنی "بندگی خدا"، حرکت نکند، در هر کار و علم و صنعتی که وارد می‌شود، آن را هدف قرار می‌دهد و این نشانه ی خواب غفلت اوست.

15-یقظه یعنی بیدار بودن و مراقب ضررها بودن و به سوی منفعت‌هایی که خداوند فرموده حرکت کردن.

16-گاهی که کلام خدا و اولیاء خدا بر انسان اثر می‌کند، شیطان می‌آید و می‌گوید این اثرات که می‌بینی درست است، ولی ناشی از سحر و امثال آن است تا او را به شک بیندازد.

17-در همه ی مراحل تزکیه نفس باید انسان 50 درصد کار و فعالیت کند تا خدا هم 50 درصد او را کمک کند.

18-همه‌ی حیوانات در مقابل خدا خمیده و به حالت رکوع هستند؛ فقط انسان است که ایستاده است تا به اختیار خود در مقابل خدا رکوع کند.

(خوب ببینید ممکن است مقصود از این جمله این باشه که حیوانات طبق اراده الهی در نظام پیچیده و علمی آفرینش مطیع و تحت فرمان پروردگار هستند ولی انسان باید با اختیار خود این اطاعت و بندگی را بپذیرد تا زندگی خوبی در دنیا و آخرت داشته باشد و اختیار داشتن او تنها به خاطر آن است که تاج کرامت و بزرگواری بر سرش قرار گیرد و مانند حیوانات مجبور نباشد نه آن‌که اختیار او مجوز آزادی او در رفتن به سوی جهنم و خود خواهی و ندانم کاری‌هایش شود.)

19-کسانی که با گناهان می‌میرند، بیشتر از کسانی هستند که با اجل می‌میرند.

20-رسول اکرم (صلی الله علیه وآله)فرمود: چیزی مانند آتش جهنم ندیدم که فرار کننده از آن در خواب غفلت فرو رفته و متوجه آن نباشد و چیزی را هم مانند بهشت ندیدم که طالب آن خفته باشد.

منبع: http://www.tazkiye.mihanblog.com

یتــــــــیم

مقرب بنــــــده ای پرسـان ز یـــزدان

که واجب کـــردی اکــــــرام یتـــیمان

پـدر با مــرگ می گــــیری ز فــــرزند

به سخـتی افکـــنی آن طفل دلبـند

چو طفلان از پـدر محـــروم گـــــردند

بـود این مهــر یا جـــــورای خـــداوند

ندا آمد که مـــن خـود عــزم کـــردم

پدر خـــود باشـم آنـها را و همـــدم



مگر عیسای مریـــم خـود پدر دید؟

محمد(ص)کی گل ازباغ پــدر چید؟

سرشک چشم او یک امتحان است

زدودن ازجبــین،پاسـخ به آن است

کسی که مــی خــورد مال یتیـمان

جوابی ســخت خــواهـــم داد از آن

یتــــیمان گـــر نـــــوازی یا کــــه آزار

یقیــــنا پاســـخی دارد ســـــــــزاوار

                    شاعر پرویز بابادی

منبع: http://shereno.ir

شطـرنج زندگـی

این پیاده مـــی شـــود، آن وزیــــر می شود

صفحه چیده می شود، داروگــیر مـــی شود

این یکی فــــــــــدای شاه، آن یکی فدای رخ

در پیادگـــان چــه زود مـــرگ و میر می شود

فیل کج روی کند، این ســرشت فیل هاست

کــج روی در این مقام،  دلپـــذیر مـــی شود

اسب خیز می زند، جست و خیز کار اوست

جست و خیز اگر نکــــرد، دستگیر می شود

آن پیــــاده ضعـــیف راست راست مـــی رود

کج اگر که مـــی خورد، ناگـــــزیر مـــی شود



هر کـــه ناگزیر شـــد، نان کـــج بر او حـــــلال

این پیاده قانـــع است، زود ســــیر می شود

آن وزیــــر می کشــــد، آن وزیــــر مــی خورد

خورد و برد او چـــه زود چشمـگیر مــی شود

ناگـهان کنار شــــاه خـــانه بند مـــی شـــود

زیر پای فیـل، پهـــن، چـــون خمیر می شود

آن پیــــاده ضعــیف عاقـــبت رســـــیده است

هرچه خواست می شود،گرچه دیرمی شود

این پـــیاده، آن وزیـــر... انتــــهای بازی است

این وزیر مــــی شود، آن به زیر مــــی شود...

                          محمدکاظم کاظمی

منبع: وبلاگ آیات غمزده

اقتصاد و تجارت خارجی (مبادله بین دنیا و آخرت)

از شرایط اساسی برای تحقق  معامله این است که فروشنده باید مالک  کالایی باشد که می فروشد، واگر مالک نباشد ، معامله تحقق نمی یابد! شرط دیگر این است که خریدار باید به آن کالا نیاز داشته باشد تا به سراغ آن برود وآن را خریداری کند . شرط بعدی تعادل میان کالا و قیمت است که در عوض  باید پرداخت شود ، هیچ گاه درازای کالایی که ارزش 10 تومان را دارد  100تومان پرداخت نمی شود.


ادامه مطلب ...

ناله های یک نادم

یا رب به در تــــو رو ســــــــــیاه آمــــــــده ام
بــر درگـــــــه تــو به اشــک و آه آمــــــــده ام
اذنـــم بـــــده راهـــم بــــــــده ای خــالق من
افکـــــنده ســـر و غــــــرق گــناه آمـــــده ام
عمـــــرم به گـــــناه ومعصــــیت شـد سـپری
با بار گـــــــنه حضـــــــور شـــــاه آمــــــده ام
گـــم کـــرده ره و منــــزل پرخـــوف وخـــــــطر
طـــی کـــــرده بســوی شاهـــــراه آمــده ام

یارب تـــــو کریمــــــی و رحیـــمی و عـــطوف
بـــا عـــــــــــذر و اشـــــــتـبـاه آمـــــــــــده ام
غــفــــار توئــــی صــــمـد توئــی بـنـده مــنم
محــتاجــــم و با حــــــال تبــــــاه آمــــــده ام
با بـیـــــم و امـــــیـد و حـالـت اســتـــــغــفـار
با چشـــــم تــــر و نامـــــه ســیاه آمــــده ام
یـا رب تــــــو بـــــده بـــــــرات آزادی مـــــــــن
درمـانــــده مـنـــــم بهــــــر پـنــــاه آمـــده ام
من معتـــــرفم به جـــــرم و عصــیان وگــــناه
در بـــارگـهت چـــــــو پـــــــرِّ کــــــاه آمـــده ام
دریای کــــــرم توئـــــــی و مـــــن ذره خـــاک
با لطـــــف تـــــو اینــــگونه به راه آمـــــــده ام
دســـت مـن افـــــتـاده نـالــان تـــــو بـگـــــیـر
چــون یوســـــفم و ز قعــــــر چـــاه آمـــده ام
یا رب بـــه مـحــــمـد و عــلـــــی و زهـــــــــرا
پهـلــــوی شکـــسته را گــــــواه آمــــــــده ام
حــــقّ حـســـــن و حســـیـن و اولـاد حسین
نـومــــید مـــــکن که روســــــــیاه آمـــــده ام
بـرنــــــامــه اعــــــمـال مـحـــــــبـت نـظـــــری

بر عمـــر گـــذشــــته عـــذرخـــــواه آمـــده ام

 

 

منبع شعر: http://azita70.blogsky.com

شما جزء کدام گروه هستید؟

در این دنیا مردم از نظر شغل و فعالیت و درآمد و مزد سه گروه اند:

گروه اول کسانی که کمتر زحمت می کشند و بیشتر مزد می گیرند.

گروه دوم کسانی که مزد و درآمدشان با زحمتی که می کشند متناسب است یعنی همانقدر که کار و تلاش و فعالیت می کنند، همانقدر هم مزد می گیرند.

گروه سوم کسانی که بیشتر زحمت می کشند و کمتر مزد می گیرند.

ممکن است کسی مزد و حقوق خود را با کشورهای دیگر مقایسه کند. که در اینجا آنچه مد نظر ماست مزد و حقوق داخلی نسبت به همدیگراست.

   منظور از مزد فقط مزد پولی نیست بلکه علاوه بر مزد پولی مزد اجتماعی که ما اسم آنرا موقعیت اجتماعی نیز می نامیم نیز هست. بعنوان مثال کسانی هستند با اینکه کمتر زحمت می کشند هم مزد پولی خوبی می گیرند و هم موقعیت اجتماعی بالایی دارند.

   مثلا یک رفتگر، یک نماینده مجلس، یک معلم، یک وزیر، یک استاندار، یک نجار، یک کارگر، یک مهندس برق، یک پزشک و .....  نسبت به هم رشته خودش و یا نسبت به بقیه رشته ها.



حال شما با توجه به زحمتی که می کشید جزء کدام گروه هستید؟

نیایش دکتر چمران قبل از شهادت

بسم الله الرحمن الرحیم

من اعتقاد دارم که خدای بزرگ انسان را به اندازه درد و رنجی که در راه خدا تحمل کرده است پاداش می دهد، و ارزش هر انسانی به اندازه درد و رنجی است که در این راه تحمل کرده است، و می بینیم که مردان خدا بیش از هر کس در زندگی خود گرفتار بلا و رنج و درد شده اند، علی بزرگ را بنگرید که خدای درد است که گویی بند بند وجودش با درد و رنج جوش خورده است. حسین را نظاره کنید که در دریایی از درد و شکنجه فرو رفت که نظیر آن در عالم دیده نشده است ، و زینب کبری را ببینید که با درد و رنج انس گرفته است .

درد دل آدمی را بیدار می کند ، روح را صفا می دهد ، غرور و خود خواهی را نابود می کند. نخوت و فراموشی را از بین می برد ، انسان را متوجه وجود خود می کند .

شهید دکتر مصطفی چمران

دکترای فیزیک پلاسما از آمریکا

محل شهادت دهلاویه


انسان گاهگاهی خود را فراموش می کند ، فراموش می کند که بدن دارد، بدنی ضعیف و ناتوان که، در مقابل عالم و زمان کوچک و ناچیز و آسیب پذیر است ، فراموش می کند که همیشگی نیست، و چند صباحی بیشتر نمی پاید، فراموش می کند که جسم مادی او نمی تواند با روح او هم پرواز شود، لذا این انسان احساس ابدیت و مطلقیت و غرور و قدرت می کند، سرمست پیروزی و اوج آمال و آرزوهای دور و دراز خود ، بی خبر از حقیقت تلخ و واقعیتهای عینی وجود ، به پیش می تازد و از هیچ ظلم وستم رو گردان نمی شود. اما درد آدمی را به خود می آورد ، حقیقت وجود او را به آدمی می فهماند و ضعف و زوال و ذلت خود را درک می کند و دست از غرور کبریایی برمی دارد ، و معنی خودخواهی و مصلحت طلبی و غرور را می فهمد و آن را توجه نمی کند .

خدایا تو را شکر می کنم که با فقر آشنایم کردی تا رنج گرسنگان را  بفهمم و فشار درونی نیازمندان را درک کنم .

خدایا هدایتم کن زیرا می دانم که گمراهی چه بلای خطرناکی است .

خدایا هدایتم کن که ظلم نکنم زیرا می دانم ظلم چه گناه نابخشودنی است .

خدایا ارشادم کن که بی انصافی نکنم زیرا کسی که انصاف ندارد ، شرف ندارد .

خدایا راهنمایم باش تا حق کسی را ضایع نکنم که بی احترامی به یک انسان همانا کیفر خدای بزرگ است. خدایا مرا از بلای غرور وخودخواهی نجات ده تا حقایق وجود را ببینم و جمال زیبای تو را مشاهده کنم .

خدایا پستی دنیا و ناپایداری روزگار را همیشه در نظرم جلوه گر ساز تا فریب زرق وبرق عالم خاکی مرا از یاد تو دور نکند .

خدایا من کوچکم ، ضعیفم ، ناچیزم ، پر کاهی در مقابل طوفانها هستم . به من دیده عبرت بین ده تا ناچیزی خود را ببینم و عظمت و جلال ترا براستی بفهمم و بدرستی تسبیح کنم .



ای حیات با تو وداع می کنم با همه زیباییهایت ، با همه مظاهر جلال و جبروت ، با همه کوهها و آسمانها و دریاها و صحراها ، با همه وجود وداع می کنم . با قلبی سوزان و غم آلود به سوی خدای خود می روم و از همه چیز چشم می پوشم. ای پاهای من ، می دانم شما چابکید، می دانم که در همه مسابقه ها گوی سبقت از رقیبان ربوده اید ، می دانم فداکارید ، می دانم که به فرمان من مشتاقانه به سوی شهادت صاعقه وار به حرکت در می آئید ، اما من آرزوئی بزرگتر دارم ، من می خواهم که شما به بلندی طبع بلندم ، به حرکت در آئید ، به قدرت اراده آهنینم محکم باشید ، به سرعت تصمیمات و طرحهایم سریع باشید . این پیکر کوچک ولی سنگین از آرزوها ونقشه ها وامیدها ومسئولیتها  را به سرعت مطلوب به هر نقطه دلخواه برسانید .ای پاهای من در این لحظات آخر عمر آبروی مرا حفظ کنید . شما سالهای دراز به من خدمت کرده اید ، از شما می خواهم که در این آخرین لحظه نیز وظیفه ی خود را به بهترین وجه ادا کنید . ای پاهای من سریع وتوانا باشید ، ای دستهای من قوی ودقیق باشید ، ای چشمان من تیزبین وهوشیار باشید ، ای قلب من ، این لحظات آخرین را تحمل کن ، ای نفس ، مرا ضعیف وذلیل مگذار ، چند لحظه بیشتر  با قدرت واراده صبور وتوانا باش. به شما قول می دهم که چند لحظه دیگر همه شما در استراحتی عمیق وابدی آرامش خود را برای همیشه  بیابید وتلافی این عمر خسته کننده واین لحظات سخت و سنگین را دریافت کنید. چند لحظه دیگر به آرامش خواهید رسید،آرامشی ابدی.دیگر شما را زحمت نخواهم داد.دیگر شب و روز استثمارتان نخواهم کرد. دیگر فشار  عالم و شکنجه روزگار را بر شما تحمیل نخواهم کرد.دیگر به شما بی خوابی نخواهم داد و شما دیگر از خستگی فریاد نخواهید کرد. از درد و شکنجه ضجه نخواهید زد. از گرسنگی و گرما و سرما شکوه نخواهید کرد. و برای همیشه در بستر نرم خاک، آرام و آسوده خواهید بود. اما این لحظات حساس ،لحظات وداع با زندگی و عالم، لحظات لقای پروردگار، لحظات رقص من در برابر مرگ باید زیبا باشد.

خدایا! وجودم اشک شده ، همه وجودم از اشک می جوشد ، می لرزد ، می سوزد و خاکستر می شود. اشک شده ام و دیگر هیچ ، به من اجازه بده تا در جوارت قربانی شوم و بر خاک ریخته شوم واز وجود اشکم غنچه ای بشکفد که نسیم عشق و عرفان وفداکاری از آن سرچشمه بگیرد .

خدایا تو را شکر می کنم که باب شهادت را به روی بندگان خالصت گشوده ای تا هنگامی که همه راهها بسته است و هیچ  راهی جز ذلت و خفت و نکبت باقی نمانده است مسح توان دست به این باب شهادت زد و پیروزمند و پر افتخار به وصل خدائی رسید.

والسلام

منبع: تبیان

ثواب نماز جماعت

روزی بعد از نماز ظهر جبرئیل(ع) با هفتاد هزار ملک بر پیامبر صلی الله علیه و آله نازل شد و عرض کرد:

خدای متعال ترا سلام می رساند و دو هدیه برایت فرستاده :یکی سه رکعت نماز وتر (دو رکعت نماز شفع و یک رکعت نماز وتر که بعد از نماز شب خوانده می شود) و دیگری نماز جماعت.

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: ثواب نماز جماعت چه قدر است؟

جبرئیل(ع) عرض کرد: اگر یک نفر به امام جماعت اقتدا کند هر رکعت او ثواب صد و پنجاه رکعت و اگر دو نفر در جماعت اقتدا کنند، ثواب هر رکعت برابر است با ششصد رکعت.

همین طور اگر ده نفر شوند ثواب هر رکعت برای هر کدام هفتاد و شش هزار و هشتصد رکعت(76800) به حساب می آید.


بنابراین ثواب یک جماعت ده نفره را به صورت زیر می شود محاسبه کرد:

نماز صبح: صد و پنجاه و سه هزار و ششصد رکعت 153600=2×76800

نماز ظهر: سیصد و هفت هزار و دویست رکعت 307200=4×76800

نماز عصر: سیصد و هفت هزار و دویست رکعت 307200=4×76800

نماز مغرب: دویست و سی هزار و چهارصد رکعت 230400=3×76800

نماز عشا: سیصد و هفت هزار و دویست رکعت 307200=4×76800

ثواب چماعت 10 نفره در یک روز برای یک نفر( یک میلیون و سیصد و پنج هزار و ششصد رکعت) 1305600

ثواب جماعت 10 نفره در یک ماه( سی و نه میلیون و صد و شصت و هشت هزار رکعت 39168000=30×1305600

ثواب جماعت ده نفره در یک سال( چهارصد و هفتاد میلیون و شانزده هزار رکعت 470016000=12×39168000

ثواب نماز به صورت فرادی

ثواب در یک روز: هفده 17=4+3+4+4+2

ثواب در یک ماه : پانصد و ده 510=30×17

ثواب در یک سال : شش هزار و صد و بیست رکعت6120=12×510

ضرر کسی که یک روز به جماعت حاضر نمی شود.

(یک میلیون وسیصد و پنج هزار و پانصد و هشتاد و سه رکعت(

1305583=17- 1305600

حال خود ضرر در یک سال و حتی یک عمر را حساب کنید.

چنان چه نماز جماعتی بیش از 10 نفر تشکیل گردد، اگر جن ، انس و ملائک نویسنده و همه ی درخت ها قلم و دریا ها مرکب شوند، نمی توانند حتی ثواب یک رکعت آن را محاسبه نمایند.

 

منبع: http://patoghu.com

حاج عیسی میرزاپوردشتی


مرحوم حاج عیسی میرزاپور

دبیر فیزیک دبیرستانهای کوهدشت

تولد 23 شهریور - مرگ 19 شهریور

در سال 1333 در خیابان بوعلی متولد شد تحصیلات ابتدایی را در دبستان هنر کوهدشت به پایان رسانید. سیکل اول دبیرستان را در دبیرستان ششم بهمن کوهدشت و تحصیلات دبیرستانی را در دبیرستان امیر کبیر خرم آباد ادامه داد و دیپلم طبیعی را در این دبیرستان اخذ نمود.دوره آموزشی خود را در سراب اردبیل طی کرد و بعنوان سپاه دانش به روستای شوراب خرم آباد به آموزش دانش آموزان مشغول شد. پس از دوران سربازی در سال 1355 در دانشسرای راهنمایی در رشته علوم تجربی تحصیلات خود را ادامه داد و بعنوان دبیر درس علوم تجربی روانه مدارس راهنمایی دکتر محمد معین ، شهید مطهری و آیت الله طالقانی شد. پس از چند سال تدرس  تحصیلات خود را در دانشگاه آزاد اسلامی واحد قم ادامه داد و بعنوان دبیر فیزیک در دبیرستانهای شهید رجایی، امام جعفر صادق، حضرت معصومه ( س)، فجر، دکتر جسابی اشتغال داشت و بارها بعنوان معلمی نمونه و تلاشگر مورد تقدیر قرار گرفت. خدمت صادقانه و دلسوزی های این معلم فرزانه از یاد و خاطره  مردم این دیار بخصوص دانش آموزانی که امروز هر کدام یکی از چهرهای شاخص سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی شهر کوهدشت هستند هرگز فراموش نخواهد شد.

حاج عیسی میرزاپوردشتی علاوه بر تدریس و تعلیم و تربیت دانش آموزان بعنوان رزمنده ای بی توقع جان بر کف بارها و بارها به جبهه ها شتافت و از خاک ایران اسلامی دفاع کرد. و مدال پر افتخار جانبازی را زینت بخش رشادت خویش نمود.

حاج عیسی میرزاپوردشتی در 19 شهریور سال 1390 دار فانی را وداع گفت و ما را با هزاران خاطره شیرین خود تنها گذاشت.

روحش شاد و یادش گرامی باد.

ای صـــبا با تو چـــه گفتـــند که خامــوش شدی

چه شرابی به تــو دادند که مدهــوش شــــــدی


تــو که آتشــــکدهء عشق و محـــــــبت بــودی

چه بلــا رفت که خاکســــتر و خامــــوش شـدی


به چه دســـتی زدی آن ساز شــبانــــــگاهی را

که خـــود از رقـت آن بیــخود و بیــهوش شــــدی


تو به صد نغمه٬زبان بـــودی و دلـها هــــمه گوش

چه شنـفتی که زبان بستی و خود گوش شدی


خلـق را گــــــرچـــه وفا نیــست ولیــکن گــل من

نه گمـــان دار کــــه رفتــی و فـرامـــوش شــــدی


دو معــلم - دو رزمــنده

مرحوم حاج عیسی میرزاپور-مرحوم جانمحمد آزادبخت


برای شادی این دو عزیز سفر کرده فاتحه با صلوات بفرستید.


رزمندگان دلاور

از راست:

مرحوم حاج عیسی میرزاپور - کرمرضا پیریایی - علی محمد دلفانی(طهماسبی)

روحانی نامشخص - حاج علی میرزاپور - کرم عالی پور

نشسته:نامشخص - محمدصادق آزادبخت


نفر اول مرحوم حاج عیسی میرزاپور

چشم، دیگه تکرار نمیشه.

بعضی خیال می کنند که بهشتیان پاک پاک بوده اند که رفته اند بهشت. خیال می کنند بهشتیان با ما فرق می کنند. همه عارف و سالک بوده اند , هرجا که از بهشت و بهشتیان حرف به میان می آمد تصور بعضی ها این است که در حد قهرمان قصه ها و رویاها هستند و آدم هایی که نفسشان حق است و نگاهشان روشن و ......

اما یک فکری همه تصوراتم را باطل کرد . تخیلاتم را محو  و باور جدیدی را برایم به ارمغان آورد.

البته ناگفته نماند که گناه نکردن و غلبه بر هوای نفس شجاعت می خواهد. و علی علیه السلام می فرماید. «شجاع ترین مردم کسی است که بر هوای نفسش غلبه کند.»



حالا این فکر آمده تا بگوید نه ! این طوری نیست . آدم های بهشتی مثل ما بوده اند.مثل من مثل تو،رفیق من و رفیق تو،همسایه من و همسایه تو، همکار من و همکارتو بوده اند. آن ها هم ممکن است توی دلشان زنگار کینه و حسد و هر خوی زشتی که بین ما وجود دارد وجود داشته است. اما آن عمل صالحی که قرآن بر آن تاکید می کند در انبان اعمالشان فراوان است و در ترازوی اعمالشان، کفه‌ی کارهای نیک‌شان از کفه‌ی بدی‌هاشان سنگین‌تر است.آدم ها معصوم نیستند و به هر حال خطاهایی دارند، خطاهایی که اگر پشیمان شوند و صمیمانه از خدا بخواهند که آنها را ببخشد و صادقانه به خدا بگویند: «چشم دیگه تکرار نمیشه» و دیگه گناه نمی کنند و به سوی او باز می گردند، مانع رفتن آنها به بهشت نمی شود . «استغفروالله ربی و اتوب الیه.» استغفار همان پشیمانی و بازگشت و همون چشم گفتن و دیگه تکرار نکردن و به سوی خدا رفتن است.

در بهشت نوبت خداست که زنگارها را از دل بهشتیان پاک کند و زلالشان کند ... .

همین الان به خدا صادقانه قول بدیم و بگیم «چشم دیگه تکرار نمیشه» و ازش بخواهیم کمک مان کند که بسویش برویم.

دیدار ما به قیامت ... در بهشت ... کنار قصرها و همان جایی که قرآن می فرماید: در سایه درختانی که  از زیر آنها نهرها جاری اند  انشاءالله  ...

منبع:اقتباس از  http://www.ef2.blogfa.com

بهشت جاودان

چرا از مرگ می ترسید ؟
چرا زین خواب جان آرام شیرین روی گردانید؟
چرا آغوش گرم مرگ را افسانه می دانید؟
مپندارید بوم نا امیدی باز
به بام خاطر من میکند پرواز
مپندارید جام جانم از اندوه لبریز است
مگویید این سخن تلخ و غم انگیز است



مگر می ، این چراغ بزم جان مستی نمی آرد

مگر این می پرستی ها و مستی ها
برای یک نفس آسودگی از رنج هستی نیست؟

مگر افیون افسونکار
نهال بیخودی را در زمین جان نمی کارد
مگر دنبال آرامش نمی گردید
چرا از مرگ می ترسید ؟
کجا آرامشی از مرگ خوشتر کس تواند دید
می و افیون فریبی تیز بال وتند پروازند
اگر درمان اندوهند
خماری جانگزا دارند
نمی بخشند جان خسته را آرامش جاوید
خوش آن مستی که هوشیاری نمیبیند
چرا از مرگ می ترسید ؟
چرا آغوش گرم مرگ را افسانه میدانید؟

 


بهشت جاودان آنجاست
گر آن خواب ابد در بستر گلوی مرگ مهربان آنجاست
سکوت جاودانی پاسدار شهر خاموشی است
همه ذرات هستی محو در رویای بیرنگ فراموشی است
نه فریادی ، نه آهنگی ، نه آوایی
نه دیروزی ، نه امروزی ، نه فردایی
جهان آرام و جان آرام
زمان در خواب بی فرجام
خوش آن خوابی که بیداری نمیبیند !
سر از بالین اندوه گران خویش بردارید
در این دنیا که هر جا هر که را زر در ترازو زور در بازوست
جهان را دست این نامردم صد رنگ بسپارید
که کام از یکدگر گیرند و خون یکدگر ریزند
درین غوغا فرو مانند و غوغا ها بر انگیزند
سر از بالین اندوه گران خویش بردارید !
همه بر آستان مرگ راحت سر فرود آرید
چرا آغوش گرم مرگ را افسانه میدانید ؟
چرا زین خواب جان آرام شیرین روی گردانید ؟
چرا از مرگ می ترسید ؟

                                              فریدون مشیری

منبع: http://www.khalse-salam.blogfa.com

باقیات و صالحات چیست؟

خداوند در آیه 46 سوره کهف مال و فرزندان را زینت زندگى دنیا و باقیات صالحات را نیکی هاى ماندگاری می داند که از نظر پاداش نزد پروردگار بهتر و عاقبت آن نیکوتر است.

اما باقیات و صالحات چیست؟

مفسّران قرآن مجید در تفسیر باقیات صالحات، احتمالات متعددّى ذکر کرده اند که به پنج نمونه از آنها اشاره مى شود.

الفمنظور، نمازهاى پنجگانه روزانه است.زیرا هم عملى صالح و شایسته است و هم ماندگار. نماز در هر خانه و اداره و جامعه و کشورى اقامه شود، آن را آباد مى کند و از هر کجا رخت بر بندد، آنجا ویران خواهد شد. نمازى که قلب انسان ـ این کانون نگرانى ها و اضطرابها ـ را متوجّه خداوند مى کند، موجب اطمینان و آرامش و تسکین قلب مضطرب است و خلاصه، نماز معیار و میزان قبولى و یا عدم پذیرش سایر عبادات است.



ب : مراد از «باقیات صالحات» ذکر شریف «سُبْحانَ اللّهِ وَ الْحَمْدُلِلّهِ وَ لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ وَ اللّهُ اَکْبَر» است.

خداوند پاک و منزّه از هر عیب و نقصى و متّصف به هر صفت کمال است; چنین خداوندى شایسته حمد و ستایش است. حال که او هیچ عیب و نقصى ندارد و تمام صفات کمالیّه را واجد است، تنها او شایسته پرستش است و هیچ معبودى جز او، شایسته عبادت نیست. خداوندى که بالاتر از توصیف ما و بالاتر از فکر و اندیشه ماست.

ج:«نماز شب» احتمال دیگرى است که در تفسیر جمله «باقیات صالحات» ذکرشده است. نماز شب از اهمّیّت زیادى برخوردار است که هر چه پیرامون اهمّیّتش بیان شود، کم است; قرآن مجید در این باره مى فرماید: وَ مِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِه نافِلَةً لَکَ عَسى اَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقاماً مَحْموُداً.

و پاسى از شب را (از خواب برخیز،) و قرآن (و نماز) بخوان. این یک وظیفه ویژه اى براى توست; امید است پروردگارت تو را به مقامى در خورِ ستایش بر انگیزد!



رسیدن به مقام «محمود»، حتّى براى حضرت رسول اکرملى الله علیه وآلهر سایه نماز شب ممکن است. البتّه، لازم نیست که انسان تمام آداب نماز شب را انجام دهد، مخصوصاً براى کسانى که تازه قصد نیل به این سعادت بزرگ را دارند; بلکه بجا آوردن همان یازده رکعت نماز به صورت عادى و بدون آداب، کافى است; هر چند کسانى که سعادت بجا آوردن تمام آداب و دعاها را دارند، به طور قطع ثواب افزونترى در پیشگاه خداوند متعال دارند.

امید آن که باتوفیق انجام این عبادت بزرگ، به تدریج لذّت رسیدن به «مقام محمود» را احساس کنیم.

د : برخى از مفسّران «باقیات صالحات» را به دخترانى تفسیر کرده اند که با آداب اسلامى تربیت یافته و مادران نمونه اى براى فرزندان خود شده اند.چنین دخترانى «باقیات صالحات» هستند; زیرا اینان مایه امیدوارى پدر و مادر در جهان آخرتند.

هـ : در روایتى از امام صادقلیه السلام) مى خوانیم که مودّت و دوستى و ولایت اهلبیت(علیهم السلام)را از جمله مصادیق «باقیات صالحات» شمرده اند.

بنابراین طبق این حدیث مودّت و دوستى اهلبیت(ع) نیز از مصادیق باقیات صالحات است.

این پنج مورد، پنج تفسیر مختلف از «باقیات صالحات» است; ولى همان گونه که مکرّر گفته ایم این تفاسیر به ظاهر مختلف، هیچ تضادّ و تنافى با یکدیگر ندارند و مى توان همه آنها را در مضمون «باقیات صالحات» گنجاند; به این صورت که هریک از تفاسیر ذکر شده و تفاسیر دیگرى که ذکر نکردیم،هر کدام از اینها مصداقى از مصادیق «باقیات صالحات» باشد; زیرا «باقیات صالحات» مصادیق فراوانى دارد.

نتیجه این که انسان نباید به زندگى زود گذر دنیا، دل ببندد; بلکه باید به دنبال «باقیات صالحات» باشد.

علامه طباطبایی در المیزان می گوید:

مراد از( باقیات الصالحات(در جمله (و الباقیات الصالحات خیر عند ربّک ثوابا و خیر املا) اعمال صالح است، زیرا اعمال انسان، براى انسان نزد خدا محفوظ است و این را نص صریح قرآن فرموده. پس اعمال آدمى براى آدمى باقى مى ماند. اگر آن صالح باشد (باقیات الصالحات )خواهد بود، و اینگونه اعمال نزد خدا ثواب بهترى دارد، چون خداى تعالى در قبال آن به هر کس که آن را انجام دهد جزاى خیر مى دهد. و نیز نزد خدا بهترین آرزو را متضمن است، چون آنچه از رحمت و کرامت خدا در برابر آن عمل انتظار مى رود و آن ثواب و اجرى که از آن توقع دارند بودن کم و کاست و بلکه صد در صد به آدمى مى رسد.

پس این گونه کارها، از زینت هاى دنیوى و زخارف زودگذر آن که برآورنده یک درصد آرزوها نیست، آرزوهاى انسان را به نحو احسن برآورده مى سازند، و آرزوهایى که آدمى از زخارف دنیوى دارد اغلب آرزوهاى کاذب است، و آن مقدارش هم که کاذب نیست فریبنده است. از طرق شیعه و سنى از رسول خدا (صلى اللّه علیه و آله و سلم) و از طرق شیعه از ائمه اهل بیت (علیهم السلام) روایت شده که منظور(باقیات الصالحات) تسبیحات چهارگانه یعنى( سبحان اللّه و الحمد لله و لا اله الا اللّه و اللّه اکبر) است. و در بعضى دیگر آمده که مراد از آن نماز است. و در بعضى دیگر آمده که مقصود از آن مودت اهل بیت است، و همه اینها از باب ذکر مصادیق آیه است که جامعش این مى شود که منظور از( باقیات الصالحات) اعمال صالح است.

شاعر مى گوید:

بشــکاف خـــاک و ببـــین یکــــدم        بى مهــــرى زمانــه رســـــــوا را

این دشت خوابگاه شهیدان است       فرصت شـــمار وقت تمـــــاشا را

از عمــر رفته نیــــز حسابـــى کن        مشمار جـدى و عقرب و جوزا را

منابع:

1-المیزان

http://www.makarem.ir-2

قبر و تنهایی

قبر برای انسان مؤمن برکاتی دارد که نباید از آن غافل بود . به طوری که در رابطه با آن باید گفت :« قبر؛ محفل انس با چهره باطنی خود و آزاد شدن از چیزهایی است که ما را به خودشان مشغول و به خودمان غافل کرده اند. قبر،محل تنهایی انسان با خویشتن خویش است،و نشناختن قبر، یعنی در غربت دنیا عمر را از بین بردن و نسبت به آن خانه تنهایی بی تفاوت بودن.

آزاد شدن از زمان و مکان و از امروز و فردا ، بهترین شرایط بودن را فراهم می کند و این در « قبر» عملی می شود ، به شرطی که در زندگی دنیایی از قبر غافل نباشیم و گرفتاری خود را در امروز و فردای دنیا ، زندگی نپنداریم . وقتی از زمان و مکان آزاد شدیم ، تمام افق های هستی در مقابل ما نمایان می شود و همه چیز ماوراء حجاب های زمان و مکان خود را به ما نشان می دهد . با شناخت قبر و قواعد و شرایط می فهمیم که خانة ما دنیا نیست و کار ما هم آراستن و پیراستن دنیا نمی باشد .

وطن ما در افق حقیقت است ، یعنی سُکنی گزیدن در عالمی که حجاب زمان و مکان آنجا نیست و این از قبر شروع می شود تا به بهشت ختم گردد.هر کس که در زندگی دنیایی با قبر انس ندارد بهشت ندارد و آنکس که از قبر فراری است از بهشت محروم است.ائمه دین با کلماتشان در رابطه با قبر ، دروازه وطن ما را به روی ما می گشایند تا خانة دروغین دنیا ویران شود و یا ویرانی اش برای ما در دنیا آشکار گردد .خانه قبر، ما را به اصل خود می آورد و اگر دنیا منهای قبر و قیامت دیده شود ما را از اصل خود دور می کند و به همین جهت است که با یاد قبر ، دنیا خانه غربت ما می شود و نه خانه انس ما . ما در دنیای منهای یاد قبر بی وطن خواهیم بود .

اسلام می خواهد ما از بی وطنی نجات یابیم و لذا ما را متوجه وطنی می کند که در آن وطن ، با حقیقت چه بخواهیم و چه نخواهیم روبه رو خواهیم شد .آن هایی که گرفتار دنیای دارای زمان و مکان بوده اند ، از حقیقت قبر یعنی از زیباترین نحوة وجود ، در هراس اند . نگرانند که بندهای انگشتان شان می گسلد و در فقدان فرزند و همسر به سر خواهد برد غافل از اینکه تا این چیزها رو در روی ما هستند ، حقیقت ؛ که فوق این ها است برای ما رخ نمی نماید ، و تا در همین دنیا با عالم قبر انس نگیریم و این جدی ترین وطن را مزمزه نکنیم هرگز نمی توانیم در گذر کردن از دنیا تصمیمی قاطع اتخاذ نماییم . آن هایی که قبر را نمی شناسند، دنیا را می چسبند و دقیقاً گرفتار آن قبری می شوند که ازآن گریزانند . و آن هایی که قبر می شناسند و متوجه آن عالم زیبای بی زمانی و بی مکانی شده اند ، به جای آن که از قبر هراسناک باشند از دنیا گریزانند . در فرهنگی که نفسیات حاکم است دیگر قبر خانه عبرت و شرایط انس با حقیقت نیست و می گویند بهتر است از قبرسخن نگوییم و گرنه عیش نفسانی ما منقص می شود .

می گویند از زندگی سخن بگویید و نه از قبر. عجب! مگر قبر محل اصلی زندگی ما نیست.«وقتی صدای قبر را درست شنیدیم ، با خود جدی برخورد می کنیم و آن وقت ناصح خود خواهیم بود و می توانیم برای خود درست تصمیم بگیریم

منبع: http://mmaad.parsiblog.com


شادی روح مومنین و مومنات فاتحه با صلوات بفرستید


چه جالب !‌!‌!

روزگاری یک کشاورز در روستایی زندگی می کرد که باید پول زیادی را که از یک پیرمرد قرض گرفته بود، پس می داد.

کشاورز دختر زیبایی داشت که خیلی ها آرزوی ازدواج با او را داشتند. وقتی پیرمرد طمعکار متوجه شد کشاورز نمی تواند پول او را پس بدهد، پیشهاد یک معامله کرد و گفت اگر با دختر کشاورز ازدواج کند بدهی او را می بخشد، و دخترش از شنیدن این حرف به وحشت افتاد و پیرمرد کلاه بردار برای اینکه حسن نیت خود را نشان بدهد گفت:اصلا یک کاری می کنیم، من یک سنگریزه سفید و یک سنگریزه سیاه در کیسه ای خالی می اندازم، دختر تو باید با چشمان بسته یکی از این دو را بیرون بیاورد. اگر سنگریزه سیاه را بیرون آورد باید همسر من بشود و بدهی بخشیده می شود و اگر سنگریزه سفید را بیرون آورد لازم نیست که با من ازدواج کند و بدهی نیز بخشیده می شود، اما اگر او حاضر به انجام این کار نشود باید پدر به زندان برود.

این گفت و گو در جلوی خانه کشاورز انجام شد و زمین آنجا پر از سنگریزه بود. در همین حین پیرمرد خم شد و دو سنگریزه برداشت. دختر که چشمان تیزبینی داشت متوجه شد او دو سنگریزه سیاه از زمین برداشت و داخل کیسه انداخت. ولی چیزی نگفت!

سپس پیرمرد از دخترک خواست که یکی از آنها را از کیسه بیرون بیاورد.

دخترک دست خود را به داخل کیسه برد و یکی از آن دو سنگریزه را برداشت و به سرعت و با ناشی بازی، بدون اینکه سنگریزه دیده بشود، وانمود کرد که از دستش لغزیده و به زمین افتاده. پیدا کردن آن سنگریزه در بین انبوه سنگریزه های دیگر غیر ممکن بود.

در همین لحظه دخترک گفت: آه چقدر من دست و پا چلفتی هستم! اما مهم نیست. اگر سنگریزه ای را که داخل کیسه است دربیاوریم معلوم می شود سنگریزه ای که از دست من افتاد چه رنگی بوده است....و چون سنگریزه ای که در کیسه بود سیاه بود، پس باید طبق قرار، آن سنگریزه سفید باشد. آن پیرمرد هم نتوانست به حیله گری خود اعتراف کند و شرطی را که گذاشته بود به اجبار پذیرفت و دختر نیز تظاهر کرد که از این نتیجه حیرت کرده است.

 منبع:  http://irandastanak.mihanblog.com


ازدواج پیرمرد با دختر جوان

پیرمردى تعریف مى کرد: با دختر جوانى ازدواج کردم ، اتاق آراسته و تمیزى برایش فراهم نمودم ، در خلوت با او نشستم و دل و دیده به او بستم ، شبهاى دراز نخفتم ، شوخیها با او نمودم و لطیفه ها برایش گفتم ، تا اینکه با من مانوس گردد و دلتنگ نشود، از جمله به او مى گفتم :

بخت بلندت یارت بود که همنشین و همدم پیرى شده اى که پخته ، تربیت یافته ، جهان دیده ، آرام خوى ، گرم و سرد دنیا چشیده ، و نیک و بد را آزموده است که از حق همنشینى آگاه است و شرط دوستى را بجا مى آورد، دلسوز، مهربان خوش طبع و شیرین زبان است .

تا توانم دلت به دست آرم

ور بیازاریم نیازارم

ور چو طوطى ، شکر بود خورشت

جان شیرین فداى پرورشت

آرى خوشبخت شده اى که همسر من شده اى ، نه همسر جوانى خودخواه ، سست راءى ، تندخو، گریزپا، که هر لحظه به دنبال هوسى است و هر دم رایى دارد ، و هر شب در جایى بخوابد، و هر روز به سراغ یارى تازه رود.

وفادارى مدار از بلبلان ، چشم

که هر دم بر گلى دیگر سرایند

(آرى از بلبلها انتظار وفادارى نداشته باش ، که هر لحظه روى گلى نشیند و سرود خوانند.)

بر خلاف پیرانى که بر اساس عقل و کمال زندگى کنند، نه بر اساس خوى جهل و جوانى .

ز خود بهترى جوى و فرصت شمار

که با چون خودى گم کنى روزگار

پیرمرد افزود: آنقدر از این گونه گفتار، به همسر جوانم گفتم که گمان بردم دلش با دلم پیوند خورده ، و مطیع من شده است ، ناگاه آهى سوزناک از رنج و اندوه خاطرش بر کشید و گفت:((آنهمه سخنان تو در ترازوى عقل من ، هم وزن یک سخنى نیست که از قابله خود شنیدم که مى گفت :

((زن جوان را اگر تیرى در پهلو نشیند، به که پیرى!!))

زن کز بر مرد، بى رضا برخیزد

بس فتنه و جنگ از آن سرا برخیزد

کوتاه سخن آنکه:امکان سازگارى نبود، و سرانجام بین من و او جدایى رخ داد، او پس از مدت عده طلاق ، با جوانى ازدواج کرد، جوانى که تندخو، ترشرو، تهیدست و بداخلاق بود او همواره از این همسر جوانش ستم مى کشید و در رنج و زحمت بود، در عین حال شکر نعمت حق مى کرد و مى گفت:((الحمد لله که از آن عذاب الیم برهیدم و به این نعیم مقیم (ناز و نعمت جاوید) برسیدم.))و زبان حالش این بود:

با این همه جور و تندخویى

بارت بکشم که خوبرویى

با تو مرا سوختن اندر عذاب

به که شدن با دگرى در بهشت

بوى پیاز از دهن خوبروى

نغز برآید که گل از دست زشت

منبع: http://www.tebyan.net/index.aspx


نیایش دکتر شریعتی

خدایا: تو می دانی و همه می دانند که زندگی از تحمیل لبخندی بر لبان من ،از آوردن برق امیدی در نگاه من ،از برانگیختن موج شعفی در دل من عاجز است .

خدایا: تو می دانی و همه می دانند که شکنجه دیدن بخاطر تو ،زندانی کشیدن بخاطر تو و رنج بردن به پای تو تنها لذت بزرگ زندگی من است ،از شادی توست که من در دل می خندم،از امید رهایی توست که برق امید در چشمان خسته ام می درخشد و از خوشبختی توست که هوای پاک سعادت را در ریه هایم احساس می کنم . نمی توانم خوب حرف بزنم . نیروی شگفتی را که در زیر کلمات ساده و جمله های ضعیف و افتاده پنهان کرده ام دریاب،دریاب.

خدایا: من ترا دوست دارم ،همه زندگی ام و همه روزها و شبهای زندگی ام بر این دوستی شهادت می دهند،شاهد بوده اند و شاهد هستند.



آزادی تو مذهب من است ، خوشبختی تو عشق من است ،آینده تو تنها آرزوی من است.

خدایا: اگر تنها ترین تنها شوم، باز خدا هست، او جانشین همه نداشتن هاست.نفرین و آفرین ها بی ثمر است.اگر تمامی خلق گرگهای هار شوند و از آسمان، هول و کینه بر سرم ببارد، تو مهربان و جاودان آسیب نا پذیر من هستی.ای پناهگاه ابدی! تو می توانی جانشین همه بی پناهی ها شوی.

خدایا: به من زیستنی عطا کن که در لحظه مرگ، بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن گذشته است، حسرت نخورم، و مُردنی عطا کن که، بر بیهودگیش، سوگوار نباشم.بگذار تا آن را، خود انتخاب کنم، اما آنچنان که تو دوست می داری.

خدایا: تو، چگونه زیستن را به من بیاموز، چگونه مردن را خود خواهم آموخت.

خدایا: مرا از این فاجعه پلید مصلحت پرستی که چون همه گیر شده است، وقاحتش از یاد رفته است و بیماری شده است که، از فرط عمومیتش، هر کس از آن سالم مانده باشد بیمار می نماید مصون بدار، تا، به رعایت مصلحت، حقیقت را ذبح شرعی نکنم.
خدایا:مرا به ابتذال ارامش و خوشبختی مکشان. اضطرابهای بزرگ، غمهای ارجمند و حیرتهای عظیم به روحم عطا کن.لذت ها را به بندگان حقیرت بخش و دردهای عزیز بر جانم ریز.

خدایا: رحمتی کن تا ایمان ، نام ونان برایم نیاورد ، قوتم بخش تا نانم را وحتی نامم را در خطر ایمانم افکنم تا از آنها باشم که پول دنیا را می گیرند و برای دین کار می کنند نه از آنها که پول دین را می گیرند و برای دنیا کار می کنند

خدایا:عقیده مرا ازدست " عقده ام"مصون بدار.

خدایا:به من قدرت تحمل عقیده "مخالف" ارزانی کن.

خدایا:رشدعقلی وعلمی، مرا از فضیلت "تعصب" "احساس" و "اشراق" محروم نسازد.

خدایا:مرا همواره آگاه وهوشیار دار تا پیش ازشناختن درست وکامل کسی یا فکری مثبت یا منفی قضاوت نکنم.

خدایا:جهل امیخته باخودخواهی و حسد مرا رایگان ابزار قتاله دشمن برای حمله به دوست نسازد.

خدایا:شهرت، منی را که:"میخواهم باشم" قربانی منی که " میخواهند باشم" نکند.

خدایا:مرا در ایمان  اطاعت مطلق بخش تا در جهان عصیان مطلق باشم.

خدایا:به من « تقوای ستیز» بیاموز تا درانبوه مسئولیت نلغزم و از تقوای پرهیز مصونم دار تا در خلوت عزلت نپوسم.

خدایا:به من توفیق تلاش در شکست، صبر در نومیدی، رفتن، بی همراه؛ جهاد، بی سلاح؛ کار، بی پاداش؛ فداکاری درسکوت؛ دین،بی دنیا؛ مذهب، بی عوام؛ عظمت، بی نام؛ خدمت، بی نان؛ ایمان، بی ریا؛ خوبی، بی نمود؛ گستاخی، بی خامی؛ قناعت، بی غرور؛ عشق، بی هوس؛ تنهایی در انبوه جمعیت؛ و دوست داشتن، بی آنکه دوست بداند؛ روزی کن.

منبع: http://www.amvaj-e-bartar.com

ملانصرالدین

وظیفه و تکلیف

روزی ملانصرالدین بدون دعوت رفت به مجلس جشنی.

یکی گفت: "جناب ملا! شما که دعوت نداشتی چرا آمدی؟"

ملانصرالدین جواب داد: "اگر صاحب خانه تکلیف خودش را نمی‌داند. من وظیفه‌ی خودم را می‌دانم و هیچ‌وقت از آن غافل نمی‌شوم."

شیرینی

روزی ملا از شهری می گذشت، ناگهان چشمش به دکان شیرینی فروشی افتاد به یکباره به سراغ شیرینی ها رفت و شروع به خوردن کرد.

شیرینی فروش شروع کرد به زدن او، ملا همانطوریکه می خورد با صدای بلند می خندید و می گفت: عجب شهر خوبی است و چه مردمان خوبی دارد که با زور و کتک رهگذران را وادار به شیرینی خوردن می کنند!

خر نخریدم انشاءالله



ملانصرالدین روزی به بازار رفت تا دراز گوشی بخرد.

مردی پیش آمد و پرسید: کجا می روی؟ گفت:به بازار تا درازگوشی بخرم.

مرد گفت: انشاءالله بگوی.

گفت: اینجا چه لازم که این سخن بگویم؟ درازگوش در بازار است و پول در جیبم. چون به بازار رسید پولش را بدزدیدند.

چون باز می گشت، همان مرد به استقبالش آمد و گفت: از کجا می آیی؟

گفت: از بازار می آیم انشاءالله، پولم را زدند انشاءالله، خر نخریدم انشاءالله و دست از پا درازتر بازگشتم انشاءالله!

نردبان

 روزی ملا در باغی بر روی نردبانی رفته بود و داشت میوه می خورد صاحب باغ او را دید و با عصبانیت پرسید: ای مرد بالای نردبان چکار می کنی؟

ملا گفت نردبان می فروشم!

باغبان گفت: در باغ من نردبان می فروشی؟

ملا گفت: نردبان مال خودم هست هر جا که دلم بخواهد آنرا می فروشم.

سپر

روزی ملا به جنگ رفته بود و با خود سپر بزرگی برده بود. ولی ناگهان یکی از دشمنان سنگی بر سر او زد و سرش را شکست.

ملا سپر بزرگش را نشان داد و گفت: ای نادان سپر به این بزرگی را نمی بینی و سنگ بر سر من می زنی؟

بچه داری

روزی ملا خواست بچه اش را ساکت کند به همین جهت او را بغل کرد و برایش لالایی گفت و ادا در می آورد، که ناگهان بچه روی او ادرار کرد!

ملا هم ناراحت شد و بچه را خیس کرد.

زنش گفت: ملا این چه کاری بود که کردی؟

ملا گفت: باید برود و خدا را شکر کند اگر بچه من نبود و غریبه بود او را داخل حوض می انداختم!

عزاداری

روزی ملا در خانه ای رفت و از صاحبخانه قدری نان خواست، دخترکی در خانه بود و گفت: نداریم!

ملا گفت: لیوانی آب بده!

دخترک پاسخ داد: نداریم!

ملا پرسید: مادرت کجاست؟

دخترک پاسخ داد: عزاداری رفته است!

ملا گفت: خانه شما با این حال و روزی که دارد باید همه قوم و خویشان به تعزیت به اینجا بیایند نه اینکه شما جایی به عزاداری بروید!

قبر علمدار

روزی ملا از گورستان عبور می کرد قبر درازی را دید از شخصی پرسید اینجا چه کسی دفن است!

شخص پاسخ داد: این قبر علمدار امیر لشکر است!

ملا با تعجب گفت: مگر او را با علمش دفن کرده اند؟!

دانشمند

مردی که خیال می کرد دانشمند است و در نجوم تبحری دارد یک روز رو به ملا کرد و گفت:

خجالت نمی کشی خود را مسخره مردم نموده ای و همه تو را دست می اندازند در صورتیکه من دانشمند هستم و هر شب در آفاق و انفس سیر

می کنم.

ملا گفت: آیا در این سفرها چیز نرمی به صورتت نخورده است؟

دانشمند گفت:اتقاقا چرا؟

ملا با تمسخر پاسخ داد: درست است همان چیز نرم دم الاغ من بوده است!



مرکز زمین

یک روز شخصی که می خواست سر به سر ملا بگذارد او را مخاطب قرار داد و از او پرسید: جناب ملا مرکز زمین کجاست؟

ملا گفت: درست همین جا که ایستاده ای!

"اتفاقا از نظر علمی هم به علت اینکه زمین کروی شکل است پاسخ وی درست می باشد."

دم الاغ

یک روز ملا الاغش را به بازار برد تا بفروشد، اما سر راه الاغ داخل لجن رفت و دمش کثیف شد، ملا با خودش گفت: این الاغ را با آن دم

کثیف نخواهند خرید به همین جهت دم را برید.

اتفاقا در بازار برای الاغش مشتری پیدا شد اما خریدار تا دید الاغ دم ندارد از معامله پشیمان شد.

اما ملا بلافاصله گفت: ناراحت نشوید دم الاغ در خورجین است!

خروس

یک روز شخصی خروس ملا را دزدید و در کیسه اش گذاشت.

ملا که دزد را دیده بود او را تعقیب نمود و به او گفت: خروسم را بده! دزد گفت: من خروس تو را ندیده ام.

ملا دم خروس را دید که از کیسه بیرون زده بود به همین جهت به دزد گفت درست است که تو راست می گویی ولی این دم خروس که از کیسه بیرون آمده است چیز دیگری می گوید.

الاغ
روزی ملا الاغش را که خطایی کرده بود می زد.

شخصی که از آنجا عبور می کرد اعتراض نمود و گفت: ای مرد چرا حیوان زبان بسته را می زنی؟

ملا گفت: ببخشید نمی دانستم که از خویشاوندان شماست اگر می دانستم به او اسائه ادب نمی کردم؟!

سطل آب

روزی ملا با سطلش مشغول بیرون آوردن آب از چاه بود که سطل او به درون چاه افتاد

ملا در کنار چاه نشست. شخصی که از آنجا عبور می کرد از او پرسید: ملا چرا اینجا نشسته ای؟!

ملا گفت: سطلم درون چاه افتاده نشسته ام تا از چاه بیرون بیاید!

آرایشگاه

روزی ملا به دکان آرایشگری رفت آرایشگر ناشی بود و سر او را مدام می برید و جایش پنبه می گذاشت.

ملا که از دست او به عذاب آمده بود گفت: بس است دست از سرم بردار، نصف سرم را پنبه کاشتی بقیه را خودم کتان می کارم!

مادرزن

ملا شنید که مادر زنش را آب برده است. پس بر عکس جهت رودخانه ای که او در آنجا غرق شده بود شروع به را رفتن نمود!

با تعجب از او پرسیدند چرا خلاف جهت آب به دنبال مادر زنت می گردی؟

ملا گفت: چونکه همه کارهای او برعکس بود احتمال می دهم که جنازه اش را هم آب برعکس برده باشد!

مرگ

روزی ملا حسابی مریض شده بود و گمان می کرد که خواهد مرد.

به همین جهت زنش را صدا زد و گفت: برو بهترین لباست را بپوش و خودت را حسابی آرایش کن!

زن که ناراحت بود به گمان اینکه ملا می خواهد آخرین حرفهایش را به او بزند گریه اش گرفت و گفت: مگر من زن بی وفایی هستم که

بخواهم در موقع مردن شوهرم خودم را آرایش کنم؟

ملا به او گفت: نه منظورم چیز دیگری است من می خواهم که اگر عزرائیل سراغ من آمد تو را آراسته ببیند و دست از سر من بردارد!

زن آبستن

زن ملا آبستن بود ولی نمی زائید، همه نگران شده بودند به همین جهت نزد ملا رفتند تا او چاره اندیشی کند

ملا قدری فکر کرد و سپس چند عدد گردو به آنها داد و گفت: اینکه کاری ندارد، گردو ها به او بدهید تا جلویش بگذارد مطمئن باشید بچه با

 دیدن آنها زودتر برای خاطر گردو بازی هم که شده بیرون خواهد آمد!

دندان درد

 ملا دندانش درد می کرد دستمالی به صورتش بسته بود، یکی از دوستانش او را دید و گفت: بلا دور است ترا چه شده است؟

ملا گفت: دندانم درد می کند، دوستش گفت اینکه کاری ندارد زودتر آنرا بکش.

ملا گفت: اگر در دهان تو بود می دادم آن را بکشند!

 درد

کسی نزد ملا رفت و به او گفت: موی سرم درد می کند دارویی بده تا خوب شوم.

ملا از او پرسید: امروز چه خوردی؟ مرد گفت: نان و یخ!

ملا گفت: برو بمیر که نه غذایت به آدمیزاد می ماند نه دردت!

ستاره شناس

روزی ملا از همسایه اش که مردی دانشمند بود و ستاره شناسی میکرد پرسید فلانی مرا می شناسی؟

مرد گفت: نه!

ملا گفت: تو که همسایه ات را نمی شناسی چطور می خواهی ستارگان را بشناسی؟!

گرسنگی

روزی ملا از دهی می گذشت گرسنه اش بود به روستائیان گفت: به من غذا بدهید و الا همان بلایی که بر سر ده قبلی آورده ام به سر شما هم

می آورم!

روستائیان ترسیدند و او را غذا دادند، ملا پس از آنکه سیر شد و عازم رفتن گردید یکی از روستائیان از او پرسید: به ما بگو با روستای قبلی

چه معامله ای کردی؟

ملا خندید و گفت: هیچ غذایم ندادند، رهایشان کردم و به سراغ ده شما آمدم!

پیری

یک روز از ملا پرسیدند که چرا اینقدر پیر شده است؟ ملا با تعجب گفت: که اشتباه می کنید زور من با جوانیم اندکی فرق نکرده است.

چونکه آن زمان در گوشه حیات خانه ما یک گلدان سنگی بود که نمی توانستم آنرا بلند کنم اکنون هم که پیر شده ام نمی توانم.

به همین جهت زور بازویم هرگز کاهش نیافته است.

بی خوابی

شبی ملا بی خوابی به سرش زده بود، به همین جهت از خانه خارج شد و بی هدف در کوچه ها می گشت.

یکی از دوستانش ملا را دید و از او پرسید: نیمه شب در کوچه ها چرا پرسه می زنی؟

ملا گفت: خوابم پریده، دنبالش می گردم شاید پیدایش کنم!

باانصافی ملا

ملا مقداری چغندر و هویج و شلغم و ترب و سبزیجات مختلف دیگر خرید و در خورجینی ریخته و آن را به دوش انداخت. بعد سوار خر شد و به طرف خانه روان شد.

یکی از دوستانش که آن حال را دید پرسید: ملا جان چرا خورجین را به ترک خر نمی اندازی؟

ملا جواب داد: دوست عزیز آخر من مرد منصفی هستم و خدا را خوش نمی آید که هم خودم سوار خر باشم و هم خورجین را روی حیوان

بیندازم!

 مدعی

 شخصی که ادعای معلومات بسیار داشت روزی در مجلسی که ملا هم آن جا بود داد سخن می داد و اظهار وجود می کرد و خود را برتر از

همه می پنداشت.

ملا که از دست لاف و گزاف او به تنگ آمده بود پرسید: این معلومات را از کجا فرا گرفته ای؟

آن مرد گفت: از کتاب های بسیاری که مطالعه کرده ام.

ملا گفت: مثلا" چند کتاب خوانده ای ؟

آن شخص گفت: به قدر موهای سرم!

ملا که می دانست آن شخص کچل است و حتی یک تار مو هم به سر ندارد، ذربینی از جیب در آورد و بعد از برداشتن کلاه او ذربین را روی کله بی موی او گرفت و پس از دقت بسیار گفت: معلومات آقا هم معلوم شد چقدر است.

منبع: http://namakdoon1.persianblog.ir/post/11

عزیزان ملت




ایستاده:نادر دولتشاهی-شهیدعلی مردان آزادبخت-شهیدمحمودرضایی
مرتضی قبادی-شهید مرتضی حسن پور

تست شخصیت

اگـر مـایـلید اطلاعات بیشتری درباره شخصیت خودتان و خصوصیاتی که باعث مـی شوند دیگران شما را بیشتر دوست داشته باشند، پیدا کنید به تست زیر با دقت و در کمال صداقت پاسخ دهید.

1-فرض کنید شما مشخصه صورت کسی هستید، کدام قسمت از صورت او هستید؟

الف: چین و چروک

ب: لکه

ج: خال زیبایی

د: کک و مک

هــ : لبخند

2-دوست دارید چه نوع پرنده ای باشید؟

الف: شباهنگ

ب: جغد

ج: عقاب

د: فلامینگو

هــ : پنگوئن

3-کدام یک از آلات موسیقی را دوست دارید؟

الف: پیانو

ب: ویولن

ج: سازدهنی

د: گیتار

هــ : دف

4-کدام یک از برنامه های تلویزیونی برای شما جالب تر است؟

الف: اخبار و برنامه های مستند

ب: فیلم های درام و زندگینامه

ج: هیجانی و پلیسی

د: عشقی و ماجرایی

هــ : کمدی و کارتون

5-کدام یک از بازی های شهر بازی را بیشتر دوست دارید؟

الف: ترن های هوایی سریع السیر

ب: قطار یا قایق

ج: نمایش و اجرای کمدی

د: چرخ و فلک و وسایلی که سریع می چرخند

هــ : هیچ کدام، من از شهربازی متنفرم

6-آیـا شـمـا بـه اشـتـبـاهـات خـودتـان می خندید؟

الف: هرگز

ب: بندرت

ج: برخی مواقع

د: معمولا

هــ : همیشه

7-اگـر دوسـت شـمـا سـر بـه سرتان گذاشت، چه عکس العملی نشان می دهید؟

الف: عصبانی می شوید

ب: ناراحت می شوید

ج: برایتان جالب است

د: تلافی می کنید

هــ : چندین برابر تلافی می کنید

-8اولین چیزی که صبح موقع بیدار شدن به فکرتان خطور می کند، چیست؟

الف: کار یا تحصیل

ب: مشکلات زندگی

ج: صبحانه

د: روزی که در پیش دارید

هــ : کاری که تا شب انجام خواهید داد

-9در زندگیتان چه شعاری دارید؟

الف: وقت طلاست

ب: سحرخیز باش تا کامروا باشی

ج: آنچه برای خود می پسندی، برای دیگران هم بپسند

د: زندگی کن و به دیگران هم اجازه زندگی کردن بده

هــ : بی خیال باش، هرچه باداباد

10-آیا به حیوانات علاقه مندید؟

الف: اصلا

ب: تعداد کمی از حیوانات

ج: برخی از حیوانات

د: بیشتر حیوانات

هــ : تمام حیوانات

-11شما لبخند می زنید؟

الف: هرگز

ب: بندرت

ج: گاهی اوقات

د: اغلب

هــ : آنقدر زیاد که برخی فکر می کنند دیوانه هستم

-12نظر دیگران راجع به شما اغلب کدام مورد است؟

الف: بی رحم

ب: سرد و بی احساس

ج: زیبا

د: دوست داشتنی

هــ : خوشگذران

-13شما احساس عشق و قدردانی خود را نشان می دهید؟

الف: هرگز

ب: بندرت

ج: گاهی

د: اغلب

هــ : حداکثر تا جایی که امکان دارد

14-شما اعتقاد دارید که برای شاداب بودن باید ساعاتی از روز را منحصرا صرف خودتان کنید؟

الف: اصلا

ب: احتمالا نه

ج: گاهی

د: بله

هــ : البته، تا جایی که امکان دارد به خودتان می رسید

15-آیا زندگی شما با برنامه ریزی پیش می رود؟

الف: مــن حـتــی در تـعـطـیــلات هــم برنامه ریزی می کنم

ب: همیشه برنامه ریزی می کنم

ج: بستگی به روز هفته دارد

د: در صورت امکان اجازه می دهم که خودش پیش آید

هــ:همیشه بدون برنامه ریزی روزها را طی می کنم

برای دریافت جواب به ادامه مطلب بروید.


ادامه مطلب ...

مردی که زن شد و زنی که مرد شد

آقایی از رفتن روزانه به سر کار خسته شده بود در حالی که خانمش هر روز در خانه بود . او می خواست زنش ببیند برای او در بیرون چه می گذرد و به جای او در منزل بماند

بنابراین دعا کرد : خدای عزیز : من هر روز سر کار می روم و 8 ساعت بیرونم در حالی که خانمم فقط در خانه می ماند من می خواهم او بداند برای من چه می گذرد؟ بنابراین لطفا اجازه بدین برای یک روز هم که شده ما جای همدیگه باشیم .

خداوند با معرفت بی انتهایش آرزوی این مرد را برآورده کرد: مرد تبدیل به زن شد و زن به مرد. حال مرد قصه ما با اعتماد کامل همچون یک زن از خواب بیدار شد و برای همسرش صبحانه آماده کرد بچه ها رو بیدار کرد و لباس های مدرسه شونو آماده کرد براشون صبحانه داد ناهار شان را تو کوله پشتی شون گذاشت و به مدرسه برد . خانه رو جارو کرد . برای گرفتن سپرده به بانک رفت . به بقالی رفت . جای خواب ( کجاوه ) گربه ها رو تمیز کرد . سگ رو حمام داد و ساعت یک بعد از ظهر بود و او عجله داشت برای درست کردن رختخواب ها . به کار انداختن لباسشویی . جارو و گرد گیری . تی کشیدن آشپز خانه . رفتن به مدرسه برای آوردن بچه ها و سرو کله زدن با آن ها در راه منزل . آماده کردن شیر و خوردنی ها و گرفتن برنامه بچه ها برای کار خانه . اتو کشی و مرتب کردن میز غذا خوری نگاه کردن تلویزیون حین اتو کشی در ساعت 4:30 بعد از ظهر و ... ( از ذکر انجام بقیه کار ها فاکتور گیری شد . ) در ساعت 9:00 او از یک کار طاقت فرسای روزانه خسته شده بود او به رختخواب رفت . صبح روز بعد بلافاصله قبل از بیدار شدن از خواب گفت : خدایا : من چه فکری می کردم من سخت در اشتباه بودم برای غبطه خوردن به موندن روزانه زنم در منزل . لطفا اجازه بده من به حالت اول خود برگردم .

خداوند با معرفت لایتناهی خود جواب داد : بنده ام من احساس می کنم تو درست را یاد گرفتی و خوشحالم که می خواهی به شرایط خودت برگردی ولی تو فقط مجبوری نُه ماه صبر کنی زیرا تو حامله شده ای !

منبع:http:www.pandamoz.com

لقمان و فرزندش ناتان

نصحیت لقمان به فرزندش ناتان

نصیحت لقمان به همه مردم در همه زمانها


لقمان در مناسبت های مختلف فرزندش و همچنین سایر مردم را پند و اندرز می داد. لقمان فرزندش ناتان را خطاب قرار داد و گفت: فرزندم همیشه شکر خدا را به جای آور، برای خدا شریک قائل مشو، زیرا مخلوقی ضعیف و محتاج را با خالقی عظیم و بی نیاز برابر نهادن، ظلمی بزرگ است.

فرزندم:

اگر عمل تو از خردی چون ذره ای از خردل در صخره های بلند کوه یا آسمانها و یا در قعر زمین مخفی باشد از نظر خدا پنهان نخواهد بود و در روز رستاخیز در حساب اعمال تو منظور خواهد شد و به پاداش و کیفر آن خواهی رسید.



فرزندم:

نماز را به پای دار! تا ارتباط تو با خدا محکم گردد و از ارتکاب فحشا و منکر مصون باشی و چون به حد کمال رسیدی، دیگران را به معروف و تهذیب نفس و تزکیه روح دعوت و رهبری کن و در این راه در مقابل سختی ها، صبور و شکیبا باش.

فرزندم:

نسبت به مردم تکبر مکن و به دیگران فخر مفروش که خدا مردم خودخواه و متکبر را دوست ندارد. خود را در برابر ایشان زبون مساز که در تحقیرت خواهند کوشید، نه آنقدر شیرین باش که ترا بخورند و نه چندان تلخ باش که به دورت افکنند.

فرزندم:

در راه رفتن نه به شیوه ستمگران گام بردار و نه مانند مردم خوار و ذلیل، و به هنگام سخن گفتن آهسته و ملایم سخن بگو زیرا صدای بلند، بیرون از حد ادب و تشبه به ستوران - ستوران- است.



فرزندم:

از دنیا پند بگیر و آن را ترک نکن که جیره خوار مردم شوی و به فقر مبتلا گردی و تا آنجا خود را در بند و گرفتار دنیا نکن و در اندیشه سود و زیان آن فرو مرو که زیانی به آخرت تو برسد و از سعادت جاودان بازمانی!

فرزندم:

دنیا دریای ژرف و عمیقی است که دانشمندان فراوانی را در خود غرق کرده است پس برای عبور از این دریا، کشتی از ایمان و بادبانی از توکل فراهم کن و برای این سفر توشه ای از تقوی بیندوز، و بدان و آگاه باش که اگر از این راه پر خطر برهی، مشمول رحمت شده ای و اگر در آن دچار هلاک شوی به غرقاب گناهانت گرفتار گشته ای.

فرزندم:

در زندان شب و روز زمانی را برای کسب علم و دانش منظور کن و در این راه با دانشمندان همدم و همراه شو و در معاشرت با آنها شرط ادب را رعایت کن و از مجادله و لجاج بپرهیز تا تو را از فروغ دانش خود محروم نسازند.

فرزندم:

هزار دوست اختیار کن و بدان که هزار رفیق کم است و یک دشمن میندوز و بدان که یک دشمن هم زیاد است.

فرزندم:

دین مانند درخت است. ایمان به خدا آبی است که آن را می رویاند. نماز ریشه آن، زکات ساقه آن، دوستی در راه خدا شاخه های آن، اخلاق خوب برگ های آن و دوری از محرمات، میوه آن است. همانطور که درخت با میوه ی خوب کامل می گردد، دین هم با دوری از اعمال حرام تکمیل می شود.

منبع: http://www.aftabgardoon.mihanblog.com

عید فطر مبارک



فرداعیدسعید فطر است


  پیشاپیش این عید عزیز را به همه تبریک می گویم

شب قدر بیمارستان ساسان


الهی و ربی من لی غیرک


اللهم اشف کل مریض



یا من اسمه دواء، و ذکره شفاء...



الهی بحق من ناجاک و بحق من دعاک

فی البر و البحرتفضل علی

مرضی الموًمنین والموًمنات بالشفاء و الصحت

بحق محمد و آل محمد (صلی الله علیه و اله)

آمین یا رب العالمین 

پایان کار دیکتاتور قذافی



سجده شکر در طرابلس
منبع: انتخاب

حذف صفرها از پول ملی چگونه شکست می خورد؟

آنچه از تجربه سایر کشورها در خصوص حذف صفرهای پول ملی برداشت می‌شود، این است که این کشورها در مواجهه با بروز ابرتورم در مقاطع زمانی کوتاه جنگی یا در مقابل تورم‌های بالا و پایدار بی‌ثبات‌کننده در دوران گذار اقتصادی، دست به کار اصلاح واحد پول ملی یا تغییر آن زده‌اند و هدف این بوده است که یا بعد از اعمال سیاست‌های تثبیت یا بعد از برطرف شدن شرایط بی‌ثبات‌کننده جنگی، با این اقدام به جامعه علامت بدهند که دوران بد قبلی سپری شده و زمان پایداری، ثبات و اعتماد فرا رسیده است یا حتی در حین مواجهه با تورم‌های بالا و حاکمیت انتظارهای بی‌ثبات، به عنوان ابزار تثبیت‌کننده انتظارات تورمی یا مکمل سیاست‌های پولی، مالی و اقتصادی، اقدام به تغییر واحد پولی خود کرده‌اند.



تجربه این کشورها نشان می‌دهد که به لحاظ جایگاه واقعی، تغییر واحد پولی ملی در جایگاه معلول قرار دارد و نه علت. یعنی این سیاست فقط نشان از پشت کردن به شرایط بی‌ثبات و روآوردن به ثبات از طریق اصلاحات پولی، حقیقی و نهادی است و بنابراین این سیاست ماهیت علامت دهنده و مکمل نهایی دارد. همچنین تا وقتی اقتصاد با سیاست‌های تثبیت و اقدام‌های حقیقی و نهادی مستعد با ثبات نشده است، اقدام به تغییر واحد پول ملی به نتیجه مطلوب منجر نمی‌شود و تورم همچنان پابرجا می‌ماند و به نوعی شرایط برای تکرار تغییر واحد پول ملی تکرار می‌شود.

اگر به تجربه دو گروه از کشورها که اقدام به این عمل کرده‌اند، توجه کنیم با کشور‌هایی که در جنگ تورم‌های بسیار بالا را تجربه کرده‌اند و کشورهایی که اصلاحات اقتصادی انجام دادند و در پایان اصلاحات حذف سه صفر را به‌عنوان یک عمل مکمل و یک نشانه از تغییر وضعیت انجام داده‌اند، مواجه می‌شویم. این گروه موفق هم بودند مثلا آلمان‌ها بعد از جنگ جهانی اول به این دلیل که درگیر تورم‌های بسیار بالا شدند، چندین صفر از پول خود را حذف کردند که سریع جواب داد و به تثبیت اوضاع کمک کرد. کشورهایی بوده‌اند که با تجربه تورم‌های مستمر فکر می‌کردند که اگر چند صفر از پول ملی خود حذف کنند از تورم نجات می‌یابند، اما اساسا کار حذف چند صفر‏، حذف تورم نیست.



دولت‌ها اگر قبلا بسترها را فراهم کرده باشند به آرامش فضا کمک می‌کند، اما این‌طور نیست که در کوران تورم بخواهند از حذف سه صفر به‌عنوان ابزار و عامل ثبات استفاده کنند و نتیجه بگیرند؛ چنانچه تجربه اول روسیه بعد از فروپاشی شوروی ناموفق بود، ‌ولی تجربه‌های بعدی این کشور وقتی که ساختار خود را سروسامان داد با موفقیت مواجه شد در جایی که تمام قیمت‌ها مضربی از چند صفر، یعنی مضربی از هزار، صد هزار و یک میلیون باشند هم این کار جواب می‌دهد و دولت‌ها توانسته‌اند به‌راحتی و بدون هزینه اسکناس‌ها را کوچک کنند.



تجربه ناموفق آرژانتین در حذف صفر از پول ملی هم دلایل متعدد داشت. این کشور چندین بار پیاپی اقدام به تغییر واحد پول خود کرده است. ابتدا در سال 1970 در کوران تورم خود اقدام به حذف دو صفر از پول ملی کرد که به علت عدم همراهی با اصلاحات واقعی، تغییر یادشده نتیجه‌ نداد و تورم دوباره شتاب گرفته و ارزش پول ملی این کشور روند نزولی خود را ادامه داد. در سال 1983 این کشور اقدام به حذف چهار صفر از پول خود می‌کند، اما تورم و بی‌ثباتی فروکش نکرده و به این سبب در سال 1985 دوباره این کشور سه صفر از پول خود را حذف کرد و باز هم نتیجه حاصل نشد و تورم و بی‌ثباتی ادامه یافت. این تجارب بیانگر آن است که سیاست حذف صفرهای پول ملی به خودی خود منتج به نتایج مطلوب نخواهد شد اما متعاقب سیاست‌های پولی، مالی و اصلاحی ابتدای دهه 1990، حذف چهار صفر از پول ملی در آرژانتین به نتیجه مطلوب منجر شد و تورم را در این کشور به شدت کاهش داد.

لذا کشورهایی که در شرایط نامطمئن و بی‌ثبات بدون اصلاحات سیاستی و تثبیتی اقدام به تغییر صفرهای پول خود کرده اند، به نتایج موردنظر دست نیافته اند، اما کشورهایی که با اقدام‌های اصلاحی و تثبیتی، زمینه را برای تغییر واحد پولی فراهم کرده‌اند و از تغییر واحد پولی خود به عنوان یک اقدام مکمل، نهایی و ارسال یک نشانه به بازار و مردم استفاده کرده اند، به هدف خود رسیده‌اند.

در مجموع ایجاد فضای رقابتی و عمیقتر کردن بازارها؛ محدودکردن قدرت قیمت گذاری عوامل اقتصادی؛ انضباط و شفافیت در بودجه دولت و رفتار مالی دولت؛ اصلاح نظام مالیاتی و کاهش وابستگی اقتصاد کشور و بودجه دولت به درآمد نفت؛ محدودکردن فعالیت‌های نامولد و تثبیت نسبت مبادلات مرتبط و نامرتبط با تولید ناخالص داخلی؛ ایجاد نظام مدیریت اصلاح قیمت و نظارت بر تغییرات قیمت هنگام شوک درمانی؛ نظارت بر اعطای اعتبار و بازدریافت وام‌های معوقه و انضباط پولی، پیش شرط بسیاری از اقدام‌های اصلاحی به شمار می‌روند و تا زمانی که درمورد آنها فکری نشود، نمی‌توان به موفقیت هر نوع اصلاحاتی از جمله اصلاح واحد پول ملی امیدوار بود.

 استاد: عباس شاکری

منبع: انتخاب

علی گویم علی جویم

مرا در تن بود تا جان علی گویم علی جویم
بجنبد تا رگم در جان علی گویم علی جویم


ز پیدا و ز پنهانم همین یک حرف را دانم
که در پیدا و در پنهان علی گویم علی جویم


اگر اهل خراباتم و گر شیخ مناجاتم
به هر آئین ، به هر دستان علی گویم علی جویم



علی دین است و ایمانم ،علی درد است و درمانم

چه با درد و چه با درمان علی گویم علی جویم


علی حلال مشکل ها ،علی آرامش دلها
کند تا مشکلم آسان علی گویم علی جویم


اگر در خانقه افتم وگر در میکده خفتم
به هر معموره و ویران علی گویم علی جویم


ز مهر او سرشت من ، جمال او بهشت من
هم اندر روضه ی رضوان علی گویم علی جویم


علی باب الله عرفان ،علی سرالله سبحان
به نور دانش و عرفان علی گویم علی جویم


اگر درویش و مسکینم وگر دیندار و بی دینم
چه با کفر و چه با ایمان علی گویم علی جویم


اگر تسبیح می گویم وگر زنار می جویم
به هر اسم و به هر عنوان علی گویم علی جویم


ز سوره سوره ی قرآن ، ز یاسین و ز الرحمان
به هر آیه ز هر تبیان علی گویم علی جویم


اگر از وصل خوشحالم وگر از هجر نالانم
چه با وصل و چه با هجران علی گویم علی جویم


به محشر چون برآرم سر ، به نزد خالق اکبر
به گاه پرسش و میزان علی گویم علی جویم


                                شاعر:موافق


منبع:http://ompc-velayat.blogfa.com


سوره قدر شب قدر

امشب شب نوزدهم ماه مبارک رمضان
و به احتمال فراوان
شب قدر است.



یا علــــی علیه السلام

این مرد کسی است که تمام کره زمین را تحت تاثیر قرار داده و مسیر تاریخ را عوض کرد.

به خانه ای بنگرید که در آن زندگی کرده است.

او یکی از پیروان مکتب علــی(ع) است

راستی علـــــی چگونه بوده است؟


شب قدر نزدیک است. آیا آماده ایم؟

نگاهی به اعمال شب قدر

یکی از مواردی که باید به آن فکر کند این است که اگر از باری تعالی دریافتی داشت (که به حتم دارد)، چگونه آن را حفظ کند، چرا که دریافت همیشه آسان تر از حفظ نعمت های او است. شاید شب قدر را درک کنیم و معنویتی کسب نمائیم اما حفظ آن نیاز به توجّه، تمرین و ممارست دارد.

حقیقت شب قدر

شب قدر شبی است که انسان اگر بخواهد می تواند به اوج برسد و وسیله نیل به این اوج، خود انسان است که باید بیندیشد: کیست و چیست؟ تفکّری در احوال و وجود خود بکند.



حضرت امیرالمومنین (علیه السلام) می فرماید: "أتزعم أنّک جرمٌ صَغِیر، و فِیکَ انطَوی العَالم الأَکبَر"؛ آیا تو می پنداری جرم کوچکی هستی؟ در حالی که در تو عالم بزرگتری پیچیده شده است. دعاهایی که انسان می کند در همین مسیر است که آدمی به کمال و اوج انسانیّت برسد.

در مورد فیض و رحمت الهی نیز باید بدانیم که فیض خداوند متعال، مطلق است و عمومی؛ اما اگر از طرف بندگان مشکل ایجاد شود، ربطی به فیّاضیت پروردگار ندارد که فاعل در فاعلیّت خود تامّ و تمام است. او که مشکلی ندارد و مشکل از قابل است که خود را محدود کرده و هم او باید به فکر اصلاح خود باشد؛ چرا که او علی الدوام رحمت خود را ارزانی می دارد، به ویژه در این ماه که چکیده تمام سال و این شب که خلاصه همه ماه است.



فکر و جایگاه آن:

فکر واندیشه بعد از ذکر، از مستحبات مؤکّد شب های قدر است و برای این استحباب دارد که انسان در احوال خود اندیشه کند و قابلیّت خود را اصلاح کرده و در مسیر دریافت لطف الهی قرار گیرد. توجّه باشد که تا توان ذکر و عبادت دارد به ذکر و عبادت بپردازد و در مرحله بعد که احساس خستگی کرد، فرصت ها را به فکر و اندیشه زنده کند. بنابراین، جایگاه فکر پس از ذکر است ولی فکر خود جهت دهنده و کیفیّت بخش به ذکر و عبادت است.

یکی از مواردی که باید به آن فکر کند این است که اگر از باری تعالی دریافتی داشت (که به حتم دارد)، چگونه آن را حفظ کند، چرا که دریافت همیشه آسان تر از حفظ نعمت های او است. شاید شب قدر را درک کنیم و معنویتی کسب نمائیم اما حفظ آن نیاز به توجّه، تمرین و ممارست دارد.

آمادگی برای شب قدر:

برای این که ان شاء الله انسان شب قدر را خوب تر و با کیفیّتی عالی به سر برد، به جا است که اموراتی را برای آمادگی درک شب های قدر تدارک ببیند که جمله ای از آن بر مبنای بیان میرزا جوادآقا ملکی تبریزی (اعلی اله  مقامه الشریف) از قرار زیر است



1)دعا برای توفیق شب‌های قدر و شب عید فطر. در خواست  خود زمینه توفیق را بیشتر و بهتر فراهم می سازد.

2)مراقبت ویژه شب‌های قدر. باید از خود کشیک کشید، مبادا فرصت ها ضایع گردد و به امور دنیا مشغول گردد. پس قبل از آن باید در خود آمادگی ایجاد کرد و در زمان ورود به این شب به خوبی فرصت ها را قدر شناسی کند.

3)انتخاب مناسب‌ترین اعمال. دربین اعمال فراوان این شب ها بنگرد که کدام عمل با حال او بیشتر سازگاری دارد، به همان مبادرت ورزد.

4)تفکّر و به خود اندیشیدن. تفکّر و اندیشه در این که از کجا آمده ام، کجا هستم؟ و به کجا رهسپار خواهم بود؟ و برای آن سفری که در پیش دارم چه آماده ساخته ام؟

5)از خود غافل نبودن. چه کسی بهتر و مهم تر از خویشتن خویش است که مسئولیّت اوّل ما بیش از همه نسبت به خود است که فرمود: "قُوا أنفُسَکُم" خود را نگهبان باشید و خود نگهداری کنید.

6)تذلّل و زاری. اگر در اندیشه و فکر موفّق باشیم به ذلّت خوبش پی می بریم که جایگریه و زاری دارد و به آن می پردازیم.

7)در طول سال سعی کند مکان، لباس مناسب و بوی خوش برای این شب تهیه کند. این خود نوعی خود آماده سازی است که از زمانی زودتر برای جهش و پرش، خیز گرفته است.

8)مالی برای صدقه دادن در نظر بگیرد. البته صدقه جزء اعمال این شب دانسته شده که با پرداختنش نیّت رفع بلا و قضا از مولای عزیز یعنی حضرت صاحب (سلام الهظ علیه) داشته باشد که محبوب ترین است.



9)مناجاتی مهیّج برای گفتگو تهیه کند. که این نیز نکته برازنده ای است که در این فرصت با حضرت دوست صحبت کند.

10)افطاری دادن به روزه‌داران. که این خود عامل ثواب فراوان و باز کردن توفیقات بعدی است که بندگان خداوند مسرور شده و با سرورشان خداوند خوشحال می شود.

11)فقراء مخصوص، برای تصدق دادن در این شب در نظر گیرد. برای این که در این شب معطّل برای این امور نشود، پولی را کنار گذاشته و به همان فقرائی که در نظر گرفته پرداخت کند تا که هم خود از خطر بگذرد و هم درک آن شب بر او آسان تر گردد.

12)مهمان‌های مناسب برای افطاری بخاطر بسپارد. اهل تقوا و تدیّن را برای افطار این ایّام درنظر بگیرد که أجر آن مضاعف گردد.

13)برای رسیدن به معرفت شب قدر: سوره دخان را در هر شب صد مرتبه تا شب 23 ماه تلاوت کند. اگر نه به جای آن هر شب تا شب 23 رمضان 1000 مرتبه سوره قدر را تلاوت کند. تلاوت قرآن انسان را به خداوند متعال، پیوندی ناگسستنی می دهد که قدرش را باید داشت و اگر نتوانست هر شب 1000 مرتبه سوره قدر تلاوت کند، دست کم، شب قدر این کار ر ابکند که به کلی همه چیز از دست نرود.

اعمال شب قدر:

1)غسل بجای آورد. تطهیر و پاکی ظاهر و باطن را مقرون سازد.

2)خواندن دعای «اِلهى اِن کُنتُ غَیرَ مُستَأهِلٍ... ». توجّه به این که اگر ما اهل نیستیم تو ای خدا به اهلیّت خود با ما رفتار کن!

3)شب بیداری، موجب قرب الهی است. بیداری شب قدر عبادت است، اگر نمی تواند همه شب را بیدار باشد، اوّل شب قدری بخوابد ولی از دوسوّم شب به سحر را بیدار باشد.



4)خواندن دو رکعت نماز: حمد + اخلاص 7 مرتبه + بعد از نماز 70 مرتبه «اَستَغفِرُالله وَ اَتوبُ اِلَیهِ» + طلب حاجت کند. این نماز توبه است که راه بین عبد و او باز گردد و آشتی حقیقی ان شاء الله صورت گیرد.

5)خواندن صد رکعت نماز که پنجاه نماز دورکعتی است و خواندن دعاهایی که مملو از علوم ارزنده است، بین هر نماز وارد شده است. تلاش کند که این دعاها را به حالت زنده بخواند.1

6)قرآن به سر گرفتن و دعای مخصوص آن را تلاوت کند. از خداوند بطلبد که عقلش به تکمیل علوم قرآنی کمال یابد. توجّه کند که زیر سایه قرآنِ خداوند و چهارده معصوم را شفیع خود ساخته، پس همیشه عمر، قدر قرآن و اهل بیت (علیهم السلام) را سخت پاسدارد.

7)زیارت امام حسین (علیه السلام) به زیارتی که از اهلبیت (علیهم‌السلام) رسیده است. یکی از برترین اعمال این شب زیارت امام حسین (علیه السلام) به ذکر مصیبت، تلاوت عاشورا و دعاها و زیارات وارده  در این شب است.

8)در پایان شب های قدر توسّل به معصوم همان شب. هر شبی متعلّق به معصومی از حضرات ائمه اطهار (علیهم السلام) است که در آخر کار توسّل به امام عزیز کارساز است.

9)دیدار و درک لذّت شب قدر.



10)بعد از ذکر وقتی را برای فکر، که خالی از خواب و ... باشد در نظر بگیرد. از فکر کردن و اندیشه کردن به حال خود و آینده خویش غفلت نکند که باید خود را تحت ولای اهل بیت (علیهم السلام) قرار داد تا که بهترین را بر ما رقم بزنند.

منبع: http://www.shrshr.blogfa.com

بــی قــرار

بی قــرار تــوام ودر دل تنــــگم گلـــه هاست

آه بی تاب شـــدن عادت کم حوصله هاست


مـثل عکــس رخ مهــتاب که افـــــتاده در آب

در دلم هستی و بین من وتو فاصله هاست



آســمان با قفس تنــگ چـــه فــــــرقی دارد

بال وقـــتی قفـــس پــر زدن چلچله هاست


بی تـو هر لحظه مـــرا بیم فرو ریختن است

مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست


باز می پــرســمت از مسـئله دوری وعشق

و ســکوت تــو جــواب هـمه مسئله هاست


                                         فاضل نظری


منبع: http://olden-love.persianblog.ir

به سوی زندگی بهتر

1- اعتماد سازی سالها بطول می انجامد، اما ممکن است در عرض چند ثانیه از میان برود.

2- در این دنیا اهمیت ندارد که چه چیزهایی دارید، بلکه این مهم است که چه کسی را در زندگی خود دارید.

3- هنگامی که خود را با دیگران مقایسه میکنید در واقع ارزش وجودی خود را زیر سوال میبرید. ما همگی افرادی بی همتا و منحصر بفرد میباشیم.

4- شما میتوانید کاری را در یک لحظه انجام دهید که تا پایان عمر موجب پشیمانی و اندوه شما گردد.

5- برای رسیدن به شخص آرمانی و ایده آل خودتان به روندی مادام العمر نیاز است.

6- با بهره گیری از فرصتهاست که ما شجاعت را می آموزیم.



7- یا باید رفتار و نگرش خود را کنترل کنید و یا آنکه تحت فرمان رفتار خود در خواهید آمد.

8- ما نسبت به کرده خود مسئول میباشیم، صرفنظر از اینکه چگونه آن را توجیه کنیم.

9- هر چقدر هم که آغاز یک رابطه پر حرارت و عاشقانه باشد، علاقه و احساسات آتشین فرو خواهد نشست و بهتر است چیز دیگری جای آن را بگیرد.

10- قهرمانان افرادی هستند که عملی را که میبایست انجام پذیرد را انجام می دهند، صرفنظر از پیامدهای آن.

11- پول ابزاری نامناسب برای امتیاز دهی میباشد.

12- میزان کمال و پختگی به نوع تجارب و میزان درس گیری شما از آن تجارب بستگی دارد و نه به میزان سن شما.

13- این با خارج گشتن از محدوده آسایش است که ما رشد میکنیم.

14- هر مقدار هم که دوست شما خوب باشد، بر خی اوقات احساسات شما را جریحه دار خواهد کرد، و شما باید وی را مورد بخشش قرار دهید.

15- این تنها کافی نیست که دیگران را مورد بخشش قرار دهید، برخی اوقات شما خودتان را هم باید ببخشید.

16- هر اندازه هم که قلب شما شکسته شده باشد، جهان برای اندوه شما از حرکت نخواهد ایستاد.

17- پیشینه و شرایط شما قطعا در آنچه که هستید تاثیر گذار بوده اند، اما شما در شکل گیری شخصیت آینده خود مسئول میباشید.

18- دو فرد ممکن است به یک چیز واحد و کاملا یکسان نگاه کنند و چیزهایی کاملا متفاوت ببینند.

19- کیفیت ارتباط برقرار کردن شما تعیین کننده کیفیت زندگی شما خواهد بود.

20- شما قادر هستید به هر چه که میخواهید برسید، بشرط آنکه ایمان داشته باشید که استحقاق آن را دارید و وقت، انرژی و ذهن خود را وقف آن کنید.

21- شما می باید اهداف خود را بر اساس خواسته های خود تعیین کنید، و نه خواسته های دیگران.

22- زندگی در گذشته و آینده از زندگی امروز شما میکاهد.

23- اگر تناسب اندام خود را حفظ نکنید در دراز مدت تاوان آن را خواهید پرداخت.

24- در هر کجا از عرصه زندگی که شما برای آن انرژی صرف نمیکنید، زیان خواهد دید.

25- شما قادر نمیباشید دیگران را وادار کنید تا شما را دوست داشته باشند، تنها کاری که میتوانید انجام دهید آنست که فردی دوست داشتنی گردید.

26- اگر شما از انتظارات و نیازهای خود به دیگران چیزی نگویید، تنها چیزهایی را که آنها حدس میزنند شما به آن نیاز دارید را در اختیارتان قرار خواهند داد. و این ممکن است با خواسته های شما بسیار متفاوت باشد.



صفات مومن

صفات کلی:

رسول خدا(ص):

مؤمن کسى است که مؤمنان وى را بر اموال و امور خودشان امین مى ‏دانند.

مسلمان آن کسى است که مسلمانان از دست و زبان او در امان هستند. یعنی چه با دست و چه با زبان مسلمانان را آزار نمی دهد.

تفاوت مومن و مسلمان در مهاجرت است. و مهاجر کسى است که از بدی ها هجرت کند و آنچه را خداوند حرام فرموده ، ترک گوید.

حضرت آیت الله مروجی

نگاه به چهره مومن عبادت است


امام رضا(ع):

مؤمن کسى است که از کار خوبش شادمان و از کار بدش پشیمان شود.

صفات جزیی:

خصلت های مومن از رسول خدا(ص):

  • یا على مؤمنین در وقت نماز به نماز حاضر مى‏ شوند.
  • در پرداخت حقوق مالى شرعى تسریع مى ‏کنند.
  • به مساکین و فقرا را غذا می دهند.
  • دست محبت بر سر یتیمان مى ‏کشند.
  • لباسشان کهنه ، اما تمیز است. کنایه از این است که آنچه شرع از نظر پوشش تعیین فرموده است ، مى ‏پوشد.
  • آنچه به آنها مى ‏گویند فورا تکذیب نمى ‏کنند. (مقصود این نیست که مؤمن آنچه را مى ‏شنود ساده ‏لوحانه تصدیق مى ‏کند ، چه بسا آنچه را که به مؤمن مى‏ گویند دروغ باشد ، اما فورا تکذیب نمى ‏کند.)
  • به وعده هایی که می دهند عمل می کنند.
  • در امانت خیانت نمى ‏کنند.
  • به راستى و صداقت سخن مى‏ گویند.
  • پارسایان شبند و شیران روز.
  • روزها روزه ‏دارند و شبها در قیام عبادت ‏اند.
  • همسایگان را نمى‏ آزارند ـ اذیت ارادى ـ و به گونه ‏اى نیست که همسایگان از آنها در آزار باشند. ـ غیر ارادى ـ شاید هم مقصود این است که نه تنها خود اذیت نمى ‏کند، مراقب است که عائله ‏اش هم موجبات اذیت همسایگان را فراهم نکنند.
  • (در زمین با نرمى و تواضع گام بر مى‏ دارند). حالت تکبر ندارند.
  • گامهایشان به سوى خانه‏ هاى بى سرپرستان است.
  • در تشییع جنازه مؤمنان شرکت مى ‏کنند.


امام سجاد(ع):

  • مؤمن علمش با بردباری‌اش در آمیخته است.
  • علم در مؤمن تکبر و خود خواهى پدید نمى ‏آورد.
  • مى ‏نشیند تا بیاموزد.
  • در مجلسى که بهره علمى نداشته باشد شرکت نمى ‏کند.
  • سکوت مى ‏کند تا سالم بماند.
  • بیهوده سخن نمی گوید.
  • اگر صحبت مى ‏کند براى آن است که بفهمد.
  • آنچه از دوستانش به رسم امانت مى ‏داند به دوستانش نیز باز گو نمى‏ کند.
  • امانتدار است. (هم امانت مالی و هم راز نگه دار )
  • حق را کتمان نمى‏ کند، اگر چه به نفع دشمنش باشد.

مومن هرگز چیزى را که در آن شائبه ریا هست ، انجام نمى ‏دهد و به دلیل خجالت و حیا کار درست را ترک نمى ‏گوید.

  • نسبت به آنچه درباره ‏اش مى ‏گویند بیم دارد.
  • نسبت به آنچه دیگران نمى ‏دانند از بدی ها استغفار مى‏ کند.
  • از تعریف هاى جاهلانه و متملقانه مغرور نمى ‏شود.
  • بیم دارد لغزش هایش از ناحیه کسى که از آنها با خبر است بر ملا شود.
  • اضطراب ناشى از محبت
  • ازدیاد ایمان در اثر شنیدن سخن حق
  • سجده و خضوع در برابر حق
  • مراقبت در نمازها
  • صیانت شهوت (مؤمن شهوتش را با ایمان مهار کرده است)



منبع:www.monajat.org

حتماً بخوانید

پیر مرد تهی دست، زندگی را در نهایت فقر و تنگدستی می گذراند و با گدایی برای زن و فرزندانش قوت و غذائی ناچیز فراهم می کرد.

از قضا یک روز که به آسیاب رفته بود، دهقان مقداری گندم در دامن لباس اش ریخت و پیرمرد گوشه های آن را به هم گره زد و در همان حالی که به خانه بر می گشت با پروردگار از مشکلات خود سخن می گفت و برای گشایش آنها فرج می طلبید و تکرار می کرد: ای گشاینده گره های ناگشوده عنایتی فرما و گره ای از گره های زندگی ما بگشای. پیر مرد در حالی که این دعا را با خود زمزمه می کرد و می رفت، یکباره یک گره از گره های دامنش گشوده شد و گندم ها به زمین ریخت او به شدت ناراحت شد و رو به خدا کرد و گفت:



من تو را کی گفــتم ای یار عـــزیز

کاین گــره بگـشای و گندم را بریز

آن گره را چــون نیارستی گـشود

این گــره بگشوندنت دیگر چه بود

پیر مرد نشست تا گندم های به زمین ریخته را جمع کند ولی در کمال ناباوری دید دانه های گندم روی کیسه‌ای از زر ریخته شده است. پس متوجه فضل و رحمت خداوندی شد و متواضعانه به سجده افتاد و از خدا طلب بخشش نمود.

تو مبین انــدر درخــتی یا به چاه

تو مـــرا بین که مـنم مفـــتاح راه

                         ( مولانا)


 

دلاوران




شهیدان(محمود رضایی-سعادت قبادی)



حاج شرف آزادی-کرم ساعد پور-شهید اهرون-بهروز باقری-مرادی
نامشخص-مرحوم جعفر طولابی-شهیدعزیزالله هاشمی-نامشخص



علی محمد طهماسبی(دلفانی)-منصور کریمی-شهیدایرج میرزایی-حاج یونس قبادی
مرحوم جعفر طولابی-فضل الله کوشکی-شهید یحیی دارابی-شهیدمحمدعلی امرایی
(با تشکر از برادر عزیز و گرانقدرم جناب آقای مرتضی قبادی)



شهید احمد امرایی



نامشخص-شهیدسعادت قبادی-نامشخص-مرادعلی محمدی
شهیدسوخته زاری



شهیدسوخته زاری-محمد قبادی- جمشیدی

مردی به نام نصوح (توبه نصوح)

نصوح مردى بدون ریش؛ همانند زنان بود. دو پستان داشت و در یکى از حمامهاى زنانه زمان خود کارگرى مى کرد. او کیسه کشى و شستشوى این زن و آن زن را بر عهده داشت .به اندازه اى چابک و تردست بود که همه زنها مایل بودند کار کیسه کشى آنان را، او عهده دار شود.

کم کم آوازه نصوح به گوش دختر پادشاه وقت رسید و اومیل کرد که وى را از نزدیک ببیند. فرستاد حاضرش کردند، همین که دختر پادشاه وضع او را دید پسندید و شب او را نزد خود نگه داشت .

روز بعد دستور داد حمام را خلوت کنند واز ورود افراد متفرّقه جلوگیرى نمایند، آنگاه نصوح را به همراه خود به حمام برد وتنظیف خودش را به او واگذار کرد. وقتى کار نظافت تمام شد، دست قضا در همان وقت ،گوهر گرانبهایى از دختر پادشاه گم شد و او چون آن را خیلى دوست مى داشت در غضب شد و به دو تن از خدمتکاران مخصوصش فرمان داد همه کارگران را بگردند، تا بلکه آن گوهر پیدا شود.



طبق این دستور، ماءموران کارگران را یکى بعد از دیگرى مورد بازدید خود قرار دادند،همین که نوبت به نصوح رسید، با این که آن بیچاره هیچ گونه خبرى از گوهر نداشت ولى از این جهت که مى دانست تفتیش آنان سرانجام کارش را به رسوایى مى کشاند،حاضر نمى شد او را بگردند.

لذا به هر طرفى که ماءمورین مى رفتند تا دستگیرش کنند او به طرف دیگر فرار مى کرد و این عمل او آن طور نشان مى داد که گوهر را او ربوده است. و از این نظر ماءمورین براى دستگیرى او اهمیّت بیشترى قائل بودند. نصوح هم چون تنها راه نجات را این دید که خود را میان خزانه حمام پنهان کند، ناچار خودش را به داخل خزانه رسانید و همین که دید ماءموران براى گرفتنش به خزانه وارد شدند، و فهمید که دیگر کارش از کار گذشته و الان است که رسوا شود،به خداى متعال متوجّه شد و از روى اخلاص توبه کرد و دست حاجت به درگاه الهى درازنمود، و از او خواست که از این غم و رسوایى نجاتش ‍ دهد.

به مجرّد این که نصوح حال توبه پیدا کرد، ناگهان از بیرون حمّام آوازى بلند شد که دست از آن بیچاره بردارید که دانه گوهر پیدا شد.


منبع: http://www.askdin.com

هزینه عشق

پسر بچه‌ای یک برگ کاغذ به مادرش داد.

مادر که در حال آشپزی بود، دستهایش را با حوله تمیز کرد و نوشته را با صدای بلند خواند.

او نوشته بود:

صورتحساب!!!

کوتاه کردن چمن باغچه 5.000 تومان

مراقبت از برادر کوچکم 2.000 تومان

نمره ریاضی خوبی که گرفتم 3.000 تومان

بیرون بردن زباله 1000 تومان

جمع بدهی شما به من: 12.000 تومان!



مادر نگاهی به چشمان منتظر پسرش کرد، چند لحظه خاطراتش را مرور کرد و سپس قلم را برداشت و پشت برگه صورتحساب این را نوشت:

بابت 9 ماه بارداری که در وجودم رشد کردی هیچ

بابت تمام شب‌هایی که به پایت نشستم و برایت دعا کردم هیچ

بابت تمام زحماتی که در این چند سال کشیدم تا تو بزرگ شوی هیچ

بابت غذا، نظافت تو، اسباب بازی هایت هیچ

و اگر شما اینها را جمع بزنی خواهی دید که: هزینه عشق واقعی من به تو هیچ است.

وقتی پسر آن چه را که مادرش نوشته بود خواند چشمانش پر از اشک شد و در حالی که به چشمان مادرش نگاه می‌کرد. گفت:

مامان... دوستت دارم.

آنگاه قلم را برداشت و زیر صورتحساب نوشت:

قبلاً به طور کامل پرداخت شده!!!

قابل توجه اونهایی که هیکل درشت کرده­ اند و فکر می‌کنند مرور زمان آنها را بزرگ کرده.

بعضی وقتها نیازه به این موارد فکر کنیم... کسانی که از خانواده دور هستند شاید بهتر درک کنند.

نتیجه گیری منطقی: جایی که احساسات پا می‌ذاره منطق کور میشه!!!

مادر متوجه نشد که پسرش داره سرش کلاه می‌ذاره:

جمع بدهی میشه 11.000 تومان نه 12.000 تومان!!!

 

منبع: http://www.arefan.com

 

دکتر شریعتی (انسانها چهار دسته اند)

1ـ آنانی که وقتی هستند، هستند و وقتی که نیستند هم نیستند. عمده آدم‌ها حضورشان مبتنی به فیزیک است. تنها با لمس ابعاد جسمانی آنهاست که قابل فهم می‌شوند. بنابراین اینان تنها هویت جسمی دارند.

٢ـ آنانی که وقتی هستند، نیستند و وقتی که نیستند هم نیستند.

مردگانی متحرک در جهان. خود فروختگانی که هویت‌شان را به ازای چیزی فانی وا گذاشته‌اند. بی‌شخصیت‌اند و بی‌اعتبار. هرگز به چشم نمی‌آیند. مرده و زنده‌‌شان یکی است.



٣ـ آنانی که وقتی هستند، هستند و وقتی که نیستند هم هستند.

آدم‌های معتبر و با شخصیت. کسانی که در بودنشان سرشار از حضورند و در نبودنشان هم تاثیرشان را می‌گذارند. کسانی که همواره به خاطر ما می‌مانند. دوستشان داریم و برایشان ارزش و احترام قائلیم.

٤ـ آنانی که وقتی هستند، نیستند و وقتی که نیستند هستند.

شگفت‌انگیز‌ترین آدم‌ها.

در زمان بودشان چنان قدرتمند و با شکوه‌اند که ما نمی‌توانیم حضورشان را دریابیم. اما وقتی که از پیش ما می‌روند نرم نرم آهسته آهسته درک می‌کنیم، باز می‌شناسیم، می فهمیم که آنان چه بودند. چه می‌گفتند و چه می‌خواستند. ما همیشه عاشق این آدم‌ها هستیم. هزار حرف داریم برایشان. اما وقتی در برابرشان قرار می‌گیریم قفل بر زبانمان می‌زنند. اختیار از ما سلب می‌شود. سکوت می‌کنیم و غرقه در حضور آنان مست می‌شویم و درست در زمانی که می‌روند یادمان می‌آید که چه حرف‌ها داشتیم و نگفتیم. شاید تعداد این‌ها در زندگی هر کدام از ما به تعداد انگشتان دست هم نرسد.


منبع: http://raheiman.blogfa.com

آبشارهای زیبا


                      یک                                
                                                      بقیه تصاویر در ادامه مطلب

ادامه مطلب ...

زمان نوشیدن آب در ماه مبارک رمضان

ساعات روزه در ماه رمضان حدود ۱۶الی ۱۷ساعت طول می‌کشد،مهم‌ترین اصل در این زمان حفظ آب بدن روزه داران است.

حدود یک ساعت بعد از افطار و نیم ساعت قبل از سحر آب فراوانی بنوشند.

روزه داران از خوردن چای پُررنگ، قهوه و کاکائو خودداری کنند.

خوردن مواد غذایی پر فیبر از جمله سبزیجات و میوه‌ها هنگام سحر باعث می‌شود روزه داران در طول روز کمتر احساس تشنگی کنند.

با توجه به این‌که ساعات روزه داری ماه رمضان امسال در مقایسه با سال‌های گذشته بیشتر است ممکن است افراد تصور کنند خوردن آب زیاد در سحری موجب جلوگیری از تشنگی آنان در طول روز شود، اما این تصور اشتباه است.



همچنین مصرف میوه‌ها و سبزیجات باعث جلوگیری از افزایش ناگهانی قند خون و ترشح انسولین بالای بعد از آن می شود و قند موجود در میوه‌ها در بدن دیرتر از قندهای ساده جذب می‌شود و فرد دیرتر احساس گرسنگی خواهد کرد.

روزه داران سعی کنند مواد غذایی سرخ شده، پرچرب و شیرین و ادویه جات در سحری مصرف نکنند چون تشنگی را در طول روز را افزایش می دهد.

● نوشیدن آب زیاد هنگام افطار باعث اخلال در هضم غذا

مصرف آب زیاد ‌به هنگام صرف افطار سبب اختلال در هضم مواد غذایی می‌شود.

یکی از عادات غلط غذایی روزه‌داران این است که به دلیل تشنگی زیاد در هنگام شروع افطار آب سرد و نوشابه استفاده می‌کنند که توصیه می‌شود افراد روزه‌دار افطار خود را با کمی آب گرم یا چای آغاز کنند.

پس از آن می‌توانند از خرما یا کشمش استفاده کنند زیرا این دو باعث کنترل اشتها می‌شود و از زیاد خوردن به هنگام افطار ممانعت می‌کند و علاوه بر آن مصرف خرما در ماه مبارک رمضان در تنظیم قند خون بسیار مفید است.

توصیه می‌شود که در وعده افطار ۳ تا ۵ عدد خرما مصرف شود که خرما منبع خوبی از مواد مغذی، قند، فیبر و پتاسیم است و از مصرف بیش از حد خرما نیز مانند سایر شیرینی‌ها پرهیز شود.

توصیه می‌شود به جای مصرف انواع شیرینی‌ها مثل زولبیا و بامیه که فقط حاوی انرژی و فاقد مواد مغذی هستند،‌ از مواد غذایی طبیعی شیرین مثل خرما، ‌کشمش و انواع میوه استفاده شود که افراط در مصرف انواع شیرینی به هنگام افطار چاقی و اضافه وزن را به دنبال خواهد داشت.

مصرف آب زیاد ‌به هنگام صرف افطار باعث اختلال در هضم مواد غذایی می‌شود که بعد از صرف سحری نیز بسیاری از روزه داران از بیم تشنگی در طول روز به مقدار فراوان آب مصرف می‌کنند که کار درستی نیست.

در وعده‌های سحری و افطار از پرخوری، مصرف غذاهای چرب و سرخ کردنی و غذاهای حاوی مقادیر زیاد قندهای ساده مثل قند و شکر پرهیز شود و از نوشیدن بیش از اندازه چای در وعده سحری خودداری کنند چون چای باعث افزایش دفع ادرار و از دست رفتن نمک‌های معدنی که بدن شما در طول روز به آن احتیاج دارد، می‌شود.

روزه‌داران از مصرف تنقلات زیاد در فاصله افطار تا سحر پرهیز کنند که این قبیل مواد دیر هضم هستند و باعث می‌شوند که به هنگام سحر به دلیل پر بودن معده میل به غذا کاهش پیدا کند.


منبع: http://www.afghanpaper.com



خاطره جانباز ایرانی از ایتالیا

یکی از جانبازان جنگ تحمیلی، سالها پس از مجروح شدن به علت وضع وخیمش به ایتالیا اعزام و در یکی از بیمارستانهای شهر رم بستری شده بود. از قضا چند روزی بعد از بستری شدن این جانباز جنگ تحمیلی متوجه می شود خانم پرستاری که از او مراقبت می کند نام خانوادگی اش مالدینی است.


جانباز ایرانی
این جانباز ابتدا تصور می کند تشابه اسمی است، اما در نهایت نمی تواند جلوی کنجکاوی اش را بگیرد و از خانم پرستار می پرسد: آیا با پائولو مالدینی ستاره شهر تیم آ.ث. میلان نسبتی داری؟ و خانم پرستار در پاسخ می گوید: پائولو برادر من است! جانباز ایرانی در حالی که بسیار خوشحال شده بود، از خانم پرستار خواهش می کند که اگر ممکن است عکسی به یادگار بیاورد و خانم پرستار هم قول می دهد تا برایش تهیه کند.
پائولو مالدینی
اما جالب ترین بخش داستان صبح روز بعد اتفاق می افتد. هنگامی که جانباز هموطن ما از خواب بیدار می شود، کنار تخت بیمارستان خود پائولو مالدینی بزرگ را می بیند که با یک دسته گل به انتظار بیدار شدن او نشسته است و ... باقی اش را دیگر حدس بزنید! راستی هیچ می دانید پائولو مالدینی اسطوره میلان از شهر میلان واقع در شمال غربی ایتالیا، به شهر رم واقع در مرکز کشور ایتالیا که فاصله ای حدود ششصد کیلومتر دارد رفت، تا از یک جانباز جنگی ایرانی را که خواستار عکس یادگاری اوست، عیادت کند؟ آیا فوتبالیست ایرانی را سراغ دارید که چنین مسافتی را برای به دست آوردن دل یک جانباز، معلول، بچه یتیم، بیمار و ... بپیماید؟

منبع: http://agheli.blogfa.com


جان فدا کردن برای آزادی همسر

فرمانروایی که می کوشید تا مرزهای جنوبی کشورش را گسترش دهد ، با مقاومت های سرداری محلی مواجه شد و مزاحمت های سردار به حدی رسید که خشم فرمانروا را برانگیخت . بنابراین او تعداد زیادی سرباز را مامور دستگیری سردار کرد . عاقبت سردار و همسرش به اسارت نیرو های فرمانروا در آمدند و برای محاکمه و مجازات به پایتخت فرستاده شدند .
فرمانروا از سردار پرسید : ای سردار ، اگر من از گناهت بگذرم و آزادت کنم ، چه می کنی ؟
سردار پاسخ داد : ای فرمانروا ، اگر از من بگذری به وطنم باز خواهم گشت و تا آخر عمر فرمانبردار تو خواهم بود .

فرمانروا پرسید : و اگر از جان همسرت در گذرم ، آن گاه چه خواهی کرد ؟



سردار گفت : آن وقت جانم را فدایت خواهم کرد !
فرمانروا از پاسخی که شنید آن چنان یکه خورد که نه تنها سردار و همسرش را بخشید ، بلکه او را به عنوان استاندار سرزمین جنوبی انتخاب کرد .
سردار هنگام بازگشت از همسرش پرسید : آیا دیدی سرسری کاخ فرمانروا چقدر زیبا بود ؟ دقت کردی صندلی فرمانروا از طلای ناب ساخته شده بود ؟
همسر سردار گفت : راستش را بخواهی ، من به هیچ چیز توجه نکردم .
سردار با تعجب پرسید : پس حواست کجا بود ؟ همسرش در حالی که به چشمان سردار نگاه می کرد به او گفت : تمام حواسم به تو بود . به چهره مردی نگاه می کردم که گفت حاضر است به خاطر من جانش را فدا کند !


منبع: http://www.pandamoz.com

امام علــی علیه السلام

خدایا! برای تو روزه گرفتیم و با روزی تو افطار می کنیم. پس این روزه را از ما بپذیر که به راستی تو شنوا و دانا هستی.

خدایا! ای پروردگار روشنی سترگ و ای پروردگار جایگاه بلند! تویی معبود هرکس که در آسمان هاست و معبود هر کس که در زمین است و جز تو معبودی در میان آن ها نیست و تویی قاهر و مسلط بر هر که در آسمان ها و هر که در زمین است.

از تو می خواهم که در کار من آسانی و گشایشی مقرّر فرمایی و مرا بر دین محمد که درود بر او باد، پا برجا و ثابت قدم بداری و عمل و کردار مرا در فراز جایگاه پذیرفته قرار دهی. زیرا من به تو ایمان دارم و بر تو توکل می کنم و به درگاه تو زاری می نمایم.

می دانم که بازگشتم به سوی توست و هرآنچه خیر و خوبی است از تو می خواهم که همه را برای من و پدر و مادر و خاندان و فرزندانم گردآوری و هرآنچه بدی است همه را از ما بازگردانی.

ای خدا! تویی مهر پیشه و نعمت بخش، پدید آرنده ی آسمان ها و زمین، عطا فرمایی خیر و خوبی را به هر که خواهی و بگردانی آن را از هر که خواهی. پس به مهر و رحمت خویش بر من منّت بنه ای مهربان ترین مهربانان!


منبع: http://hesamghazi.persianblog.ir

مجنون و نمازگزار

روزی شخصی در حال نماز خواندن در راهی بود و مجنون بدون این که متوجه شود از بین او و سجاده اش عبور کرد مرد نمازش را قطع کرد و داد زد هی چرا بین من و خدایم فاصله انداختی؟ مجنون به خود آمد و گفت من که عاشق لیلی هستم تورا ندیدم تو که عاشق خدای لیلی هستی چگونه مرا دیدی؟

 منبع: http://www.askdin.com