برای این داستان کمی بیشتر وقت بگذارید و با دقت خاصی آن را دنبال کنید.
این اولین بار بود که زن احساس می کرد شوهرش دارد به او خیانت می کند . او با گوش های خودش صدای یک زن را از داخل گوشی ، حین مکالمه با همسرش شنیده بود . باورش مشکل بود ، همه راههای ممکن را در ذهنش مرور کرد . اول طلاق ، ولی فکر اینکه با یک بچه به خانه مادرش برگردد ، دیوانه اش می کرد . به فکرش رسید که موضوع را با مادرش در میان بگذرد ، ولی چون خانواده اش از ابتدا با این ازدواج مخالفت می کردند ، منصرف شد .
تصمیم گرفت ، خیلی صریح به شوهرش همه چیز را بگوید ، ولی خوب که فکر کرد دید او خیلی راحت همه چیز را انکار خواهد کرد و چون دلیل قانع کننده ای ندارد ، شاید محکوم هم بشود . تصمیم نهایی این بود که به آن زن تلفن کند، شاید او نمی داند که مرد مورد علاقه اش ، زن و یک بچه دارد.بوی خیانت به مشامش رسیده بود. این را هرگز از خاطرش محو نمی کرد . شد ساعت 4 و 25 دقیقه بعدازظهر دوشنبه!دستانش می لرزید، اضطراب همه وجودش رافراگرفته بود، شماره هاراتک تک و به دقت می گرفت،یکبار دیگر جملاتی را که از قبل آماده کرده بود در ذهنش مرور کرد. دو زنگ بیشتر نخورد،تلفن وصل شد،همان صدای زنانه آشنا گفت:باسلام،به شبکه تلفن بانک خوش آمدید!
نتیجه کلی : هرگز بدون اطلاع از اصل ماجراهای پیش امده در زندگی ، به فکر متلاشی کردن زندگی خود نیفتید !!!
و اما این داستان تقدیم به مردانی که خوب بلدند پول دربیاورند . خانه شیکی دارند . زن زیبایی دارند . رفاه دارند ، اما از اصل موضوع غافلند.
ناهید خیلی وقت بود با دوستانش چت می کرد . دوستان هم دانشگاهی و قدیمی خود که گاهی می نشستند و از همه جا و همه چیز برای هم می گفتند . صادقانه و البته بدون سانسور ... عادت کرده بود ناهید به این مدل زندگی کردن.هر روز و به فاصله زمانی کوتاه به هر بهانه ای می نشست پای نت و چت و عقده های درونیش رابرای دوستانش فاش می کرد...عقده هایی که از کمبودمحبت همسرش حکایت می کرد.خودش معترف بود همسر مهربانی دارد.متعهد و مرد زندگی.اتفاقا وضعیت مالی خوبی هم داد.اما آن چیزی که ناهیدبه دقت و مو به مو به دنبال آن است ازچشمهای شوهرش پنهان مانده و همین موضوع باعث شده که ناهید کم کم دردهایش را به صورت عقده،درون دلش تلمبارکند.
رفته رفته ارتباط اینترنتی ناهید با دوستانش فراتر رفت تا رسید به وبلاگ یک ناشناس غریبه ... وبلاگ نظرش را به شدت به خود جلب کرد .
زیبا می نوشت و حس عاشقانه آرامی هم داشت . ناهید چند بار به بهانه های مختلف به این خانه لعنتی قدم گذاشت . بهانه ی رفتن نداشت . می خواست بماند. ناشناس اما آرام و شمرده و کم کم ناهید را به دلش راه داد. دلی که تا به حال چندین نفر آمده بودند و پی بهانه هایی رفته بودند.
این بار اما طعمه ناهید بود . ناهید ساده و کم سن و سال ، که فکر می کرد می تواند این عقده ها را برای غریبه ای واگویی کند و سبک شود ، ناخواسته در تور پهن شده ناشناس افتاد و همه ی بخت و اقبالش را به یک دوستت دارم ساده فروخت ... نمی خواست از شوهرش و یگانه بچه اش بگذرد ... اما از آن سو ناشناس را هم نمی خواست از دست بدهد .. هر چه بود نوشته هایش خلوت ناهید را پر می کرد ... و به او حس آرامش میداد ... تا اینکه ...
ناهید زن 32 سالهای است که میگوید می خواسته خودش مشکلش را به تنهایی حل کند ، چرا که فکر میکرد شوهرش به جای حمایت از او دارد به شدت متهمش میکند. به او توجه ندارد و خواسته هایش را جدی نمی گیرد . به همین خاطر هم مجبور به تمکین از مردی شد که متاسفانه از سادگی ناهید سواستفاده کرده و زندگیاش را به باد داد. و همه چیز هم از دنیای مجازی اینترنت شروع شد و به یک هم آغوشی گناه آلود رسید ...
ناهید و شوهرش متهم هستند مردی را به قتل رساندهاند . این زن به جرم معاونت در قتل و رابطه نامشروع در دادگاه کیفری به زودی محاکمه خواهد شد . اما داستان این قتل چیست ؟؟؟ ببینیم ناهید 32 ساله چگونه این مرد بخت برگشته را با همراهی شوهرش به قتل رسانده است ؟؟؟
اتهامی که در پرونده به ناهید وارد کردهاند رابطه نامشروع و معاونت در قتل است . البته ناهید ان را قبول ندارد . می گوید : نه قبول ندارم. من کاری نکردم. 3 سال بود که مقتول من را آزار میداد و دیگر نمیتوانستم به خواستههایش عمل کنم . او به شدت من را اسیر وسوسه های خود کرده بود و هر چه می گفت باید بی چون و چرا برایش اجرا می کردم . او را از اینترنت پیدا کردم . دنیای مجازی لعنتی و نفرین شده . اتفاقی به وبلاگش رفتم . نوشته های خوبی داشت . مجذوب نوشته هایش شدم . برایش نظر گذاشتم و او هم پاسخم را داد . این ارتباط نوشتاری به دفعات مختلف تکرار شد و پس از چند روز شماره همراهش را هم برایم نوشت . من هم خام شدم و شماره ام را به او دادم . و این شروع پیامک بازی بین و من و او شد . هر روز و هر شب کارمان همین بود . رضا کم کم عاشق من شده بود و حتی از این فراتر رفت و گفت که از همسرم طلاق بگیرم و با او ازدواج کنم . می دانست که من هم بچه دارم . خودش هم متاهل بود . با دو تا بچه . دو دختر کوچک و بزرگ .
شوهرم مرد بدی نبود . مردی تحصیلکرده که شرایط مالی و حتی زیبایی ظاهری خوبی هم داشت. هر چند به من و خواسته های درونی ام توجه چندانی نشان نمیداد . اما این که شوهرم را رها کنم و با رضا ازدواج کنم ، به هیچ عنوان کار منطقی نبود، ضمن اینکه میدانستم رضا هم زن دارد و جدا شدن او از همسرش ، به این سادگیها نیست . ما نمیتوانستیم زندگی خوبی با هم داشته باشیم . این را به خوبی می دانستم . اما از آن طرف با شوهرم به شدت مشکل داشتم . یک مرد سنتی متعصب چشم و گوش بسته که دورم حصار بدی را تنیده بود . من را اسیر خواسته های قدیمی و پوشالی اش کرده بود . و من چاره ای جز اطاعت از او نداشتم . ما زندگی بدی نداشتیم . و الان نزدیک به 13 سال است که ما زن و شوهریم و به اصطلاح داریم در کنار هم به خوبی و خوشی زندگی میکنیم . اما حضور رضا در زندگیم این آرامش را از من گرفت . من واقعا نمیخواستم این رابطه نفرین شده ادامه پیدا کند . عواقبش را می دانستم . و حی بدتر از آن را نیز پیش بینی می کردم . اما او خیلی با من تماس میگرفت و کار را به جایی رساند که ...
من هم به دلیل بی توجهی همسرم ، و عقده هایی که از او داشتم ، بدم نمی آمد که گاهی با رضا از خط قرمزها رد شوم و وقتم را این گونه سپری کنم . و نهایتا در همین ارتباطات اینترنتی بود که من مجبور شدم به خواستهاش تن دهم و برایش عکس های برهنه ی خودم را بگذارم .
همین شروع بدی را برایم رقم زد . او مرا تهدید کرد و گفت که اگر با او بیرون نروم ، و به خواسته اش تن ندهم ، عکسهایم را به آدرس منزلمان و برای شوهرم ارسال می کند . دیگر راه برگشتی برایم نمانده بود . به همین خاطر مجبور شدم به همه حرفهایش گوش کنم. چند بار با ترفندی از او خواستم که این کار را نکند ، اما او هر بار من را به دنبال خود می کشاند . من نمیخواستم ادامه دهم . واقعا نمی خواستم . اما مجبور بودم. رضا به من گفته بود که اگر اینکار را نکنم می تواند همسر و فرزندم را بکشد و زندگیم را نابود کند . من چارهای به جز این کار نداشتم .از طرفی هم نمی توانستم موضوع را به همسرم بگویم . میترسیدم. فکر میکردم اگر این کار را بکنم ، قطعا از طرف همسرم تهدید به مرگ می شود یا ممکن است همسرم از من جدا شود و فرزندام را با خودش ببرد. این موضوعی بود که من همیشه با آن درگیر بودم .من فکر میکردم او متوجه رابطه من با رضا نیست . تا این که یکبار به طور ناگهانی از من خواست که خانه را عوض کنیم. من فکر نمیکردم او متوجه شده باشد. من هم قبول کردم و ما خانه را عوض کردیم. شوهرم فکر میکرد با این کار من به زندگی با او بیشتر دلخوش می شوم اما وافعا نشد. رضا هم دستبردار نبود. یک ماه مانده بود به ان حادثه شوم که نهایتا شوهرم موضوع را فهمید. یک ندانم کاری ساده باعث شد تا زندگی خانوادهام دگرگون شود. شوهرم در آستانه مجازاتی سنگین قرار بگیرد و خودم باید سالها در زندان باشم و فرزندم که در سن بسیار حساسی است باید تنها بماند، من نمیتوانم خودم را ببخشم ... هرگز ... همسرم از تلفنهای مشکوکی که به من میشد و نشستن در پای اینترنت به فاصله ی طولانی متوجه شده بود. وقتی از من پرسید داستان چیست ، زیر ضربات مشت و لگدش با فریاد و درد موضوع را از ابتدا برایش گفتم . همه ی جزئیات را برای شوهرم گفتم . همه را ... تقریبا همه چیز را گفتم. مجبور شدم با اینکه میدانستم شنیدنش برای شوهرم بی نهایت سخت است . اما مجبور شدم بگویم تا او بداند من مجبور به این کار شدم . و علت اصلی این خیانت هم بی توجهی خودش به من بود ... چقدر شبها و روزها گدشت و او من را کنارش ندید . ظاهرا کنارش بودم ، اما هرگز من را آن گونکه باید می دید ندید . او ابتدا قصد داشت تا شکایت کند و از طریق مراجع قانونی این موضوع را پیگیری کند، اما زمانی که رضا آزارهایش را بیشتر کرد ، شوهرم دیگر کنترل خودش را از دست داد. رضا من را وادار کرده بود که از او تمکین کنم . نه یک بار که به دفعات مکرر . رضا بار آخر با من تماس گرفت و گفت که میخواهد من را ببیند و دوباره از من درخواست کرد با او رابطه نامشروع داشته باشم و من را تهدید کرد و گفت که اگر به خواستهاش عمل نکنم قطعا عکسها را توزیع خواهد کرد . زمانی که موضوع را به شوهرم گفتم ، دگرگون شد. فکرش را بکنید . هر مردی با شنیدن این خبر چه حالی به او دست خواد داد . شوهرم مرد خشنی نبود . آرام بود و صبور . اما حرف رضا آنقدر او را دگرگون کرد که مجبور به قتل او شد. شوهرم از من خواست که با رضا تماس بگیرم و او را به خانه بکشانم . من هم با رضا تماس گرفتم و خواستم تا به خانهام بیاید . او هم بلافاصله قبول کرد.
روز حادثه ساعت 9 صبح بود . رضا وارد خانه شد . به محض ورود به خانه من را در آغوش گرفت . او را سریع از خودم جدا کردم و با او به سمت اتاق خواب رفتیم . شوهرم زیر تخت خواب پنهان شده بود . وقتی با او ... پشت رضا به سمت در خروجی بود . در همین موقع شوهرم از زیر تخت بیرون آمده و با کارد بلندی که در دست داشت چند ضربه به شکم و سینه رضا وارد کرد . خون همه اتاق را گرفت . جیغ کشیدم . فریاد زدم . اخرین ضربه را همسرم به قلبش وارد کرد . رضا اخرین نفسهایش را کشید و روی تخت آرام گرفت . او مرده بود . من فقط فریاد میزدم. دیدن آن صحنه آنقدر برای من سخت بود که واقعا نمیتوانستم شاهد باشم. در حال خودم نبودم . با تمام نفرتی که از رضا داشتم نتوانستم ضربهای به او بزنم . خیلی ترسیده بودم . خیلی . من می دانستم شوهرم مردی متشخص است . او زندگی راحتی برای من درست کرده بود . اما به من توجهی نمی کرد . خواسته های من را نمی دید . شوهر و زندگیام را دوست داشتم اما از ترس این که مبادا رضا به خانوادهام لطمهای وارد کند، قبول کردم با او رابطه داشته باشم. من میدانستم رابطهام با رضا پایان خوبی نخواهد داشت. من تا به حال تجربه این کار را نداشتم . سادگی کردم . من باید از همان ابتدا موضوع را به شوهرم اطلاع میدادم. باید به شوهرم میگفتم . اینطور بود که میتوانستم زندگیام را حفظ کنم. ندانمکاری من باعث شد تا زندگی ام به هم بریزد . و متاسفانه خانوادهام دگرگون شود. شوهرم در آستانه مجازاتی سنگین قرار دارد. او حتما اعدام می شود . خودم هم باید 15 سال از زندگیم را در زندان باشم . اگر خانوادهام هم من را نبخشند از آنها هیچ توقعی ندارم.
منبع: وبلاگ حوادث سپید و سیاه
از راست:مرحوم حضرت حجت الاسلام حاج سیدعلیرضا هاشمی - مرحوم حضرت آیت الله حاج ماشاءالله مروجی - شهید شهرام عباسی - ناشناس
سوگند به روز وقتی نور می گیرد و به
شب وقتی آرام می گیرد که من نه تو را رها کرد هام و نه با تو دشمنی کردهام (ضحی
1,2-
افسوس که هر کس را به تو فرستادم تا
به تو بگویم دوستت دارم و راهی پیش پایت بگذارم او را به سخره گرفتی. (یس 30)
و هیچ پیامی از پیام هایم به تو
نرسید مگر از آن روی گردانیدی. (انعام 4)
و با خشم رفتی و فکر کردی هرگز بر تو قدرتی نداشته ام (انبیا 87)
و مرا به مبارزه طلبیدی و چنان متوهم شدی که گمان بردی خودت بر همه چیز قدرت داری. (یونس 24)
و این در حالی بود که حتی مگسی را نمی توانستی و نمی توانی بیافرینی و اگر مگسی از تو چیزی بگیرد نمی توانی از او پس بگیری (حج 73)
پس چون مشکلات از بالا و پایین آمدند و چشمهایت از وحشت فرورفتند و تمام وجودت لرزید چه لرزشی، گفتم کمک هایم در راه است و چشم دوختم ببینم که باورم میکنی اما به من گمان بردی چه گمان هایی. ( احزاب 10)
تا زمین با آن فراخی بر تو تنگ آمد پس حتی از خودت هم به تنگ آمدی و یقین کردی که هیچ پناهی جز من نداری، پس من به سوی تو بازگشتم تا تو نیز به سوی من بازگردی ، که من مهربانترینم در بازگشتن. (توبه 118)
وقتی در تاریکی ها مرا به زاری خواندی که اگر تو را برهانم با من میمانی، تو را از اندوه رهانیدم اما باز مرا با دیگری در عشقت شریک کردی. (انعام 63-64)
این عادت دیرینه ات بوده است، هرگاه که خوشحالت کردم از من روی گردانیدی و رویت را آن طرفی کردی و هروقت سختی به تو رسید از من ناامید شدهای.(اسرا 83) آیا من برنداشتم از دوشت باری که می شکست پشتت؟ (سوره شرح 2-3)
غیر از من خدایی که برایت خدایی کرده است ؟ (اعراف 59)
پس کجا می روی؟ (تکویر26)
پس از این سخن دیگر به کدام سخن می خواهی ایمان بیاوری؟ (مرسلات 50)
چه چیز جز بخشندگی ام باعث شد تا مرا که می بینی خودت را بگیری؟ (انفطار 6) مرا به یاد می آوری ؟ من همانم که بادها را می فرستم تا ابرها را در آسمان پهن کنندو ابرها را پاره پاره به هم فشرده می کنم تا قطره ای باران از خلال آن ها بیرون آید و به خواست من به تو اصابت کند تا تو فقط لبخند بزنی، و این در حالی بود که پیش از فرو افتادن آن قطره باران، ناامیدی تو را پوشانده بود. (روم 48)
من همانم که می دانم در روز روحت چه جراحت هایی برمی دارد ، و در شب روحت را در خواب به تمامی بازمی ستانم تا به آن آرامش دهم و روز بعد دوباره آن را به زندگی برمی انگیزانم و تا مرگت که به سویم بازگردی به این کار ادامه می دهم. (انعام 60)
من همانم که وقتی می ترسی به تو امنیت میدهم. (قریش 3)
برگرد، مطمئن برگرد، تا یک بار دیگر با هم باشیم. (فجر 28-29)
تا یک بار دیگه دوست داشتن همدیگر را تجربه کنیم. (مائده 54)
منبع:صداقت دل
فرقان و نام دیگرش «تبارک»(1)، بیست و پنجمین سوره قرآن است که مکی و 77 آیه دارد.
از پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه وآله و سلم روایت شده است: هر که سوره فرقان را قرائت نماید، در روز قیامت، در حالی مبعوث می شود که به آمدن در قیامت ایمان داشته و هیچ شکی ندارد که آنان که در قبرند، مبعوث می شوند و بدون حسابرسی وارد بهشت می شود.(2)
امام کاظم علیه السلام نیز در این باره فرمودند: قرائت سوره فرقان را رها مکن، زیرا هر کس سوره فرقان را در شب تلاوت کند، خداوند هیچ وقت او را عذاب نمی کند و از او حسابرسی نمی کند و او را در فردوس اعلی منزل دهد.(3)
از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم روایت شده که : هر کس این سوره را شب یا روز بخواند خانواده اش هرگز گرد فجور نگردند و چون بمیرد 70 هزار ملک او را همراهی کنند و اینها همه جهت او را دعا و استغفار کند تا او را در قبر نهند.(4)
آثار و برکات سوره
1)آسان شدن امر ازدواج
اگر فرد مجردی دوست دارد که ازدواج کند سه روز روزه بگیرد و در هر شب آن پیش از رفتن به رختخواب 21 بار آیات 74 -76 سوره فرقان را بخواند و از خداوند بخواهد تا خواسته اش را برآورده سازد خداوند امر ازدواج او را آسان میکند.(5)
2) درمان تنگی نفس
به جهت تنگی نفس (آسم یا آلرژی) آیه 11 سوره فرقان را بخواند.(6)
زیرنویس:
(1) درمان با قرآن، ص65
(2) مجمع البیان، ج7، ص278
(3) ثواب الاعمال، ص109
(4) درمان با قرآن، ص66
(5) مستدرک الوسائل، ج14، ص211
(6) درمان با قران، ص66
منابع:«قرآن درمانی روحی و جسمی محسن آشتیانی، سید محسن موسوی؛ و درمان با قرآن،محمدرضا کریمی»
منبع: تبیان
اگر شما هم به دلیلهای مشابه ترس از دادن فرصت ها به ازدواج فکر نمیکنید، بهتر است یکبار دیگر به زندگیتان و انتظاری که از آیندهتان دارید نگاه کنید و با دلایل منطقیتر در این مورد تصمیم بگیرید.
فکر نکنید با این خط و نشان کشیدنها خودتان را بیارزش کردهاید. اهمیتی که شما به عزیزانتان و شرایطی که دارید میدهید، میتواند ارزش شما را در نظر او چند برابر کند. بسیاری از دلایل این افراد برای « نه » گفتن به فرصتهایشان، تنها از عادتها یا ترسهایی ناشی میشود که از وجودشان بیرون نمیرود. اگر شما هم به دلیلهای مشابه به ازدواج فکر نمیکنید، بهتر است یکبار دیگر به زندگیتان و انتظاری که از آیندهتان دارید نگاه کنید و با دلایل منطقیتر در این مورد تصمیم بگیرید.
زیاد از حد عشق کارید؟
شاید شما آنقدر غرق مناسبات شغلیتان شدهاید که نمیتوانید فکری اساسی برای زندگی عاطفیتان کنید. ممکن است فکر کنید هیچ چیز در دنیا شما را به اندازه پیشرفت کاری راضی نمیکند و البته احتمالا آنقدر غرق این تفکر شدهاید، که حتی فکر تغییر هم در سرتان چرخ نمیزند. نگاهی به محیط کارتان بیندازید. افرادی که مثل شما عشق کارند کم نیستند.
کسانی که حتی در چهارمین و پنجمین دهه زندگیشان، تنها با پروندههای روی میزشان زندگی میکنند. حالا کمی دقیقتر به آنها نگاه کنید. آیا واقعا این افراد خوشبخت و راضی هستند؟
راه حل
شمایی که کارتان همه زندگیتان بوده، قرار نیست یک شبه خانهنشین شوید. پس باید مردی را انتخاب کنید که توان پذیرش محدودیتهای شما را داشته باشد. او باید با نوع کار شما و شرایطی که دارید آشنایی داشته باشد تا بتواند تصویر دقیقی نسبت به مشکلات احتمالی که در این مسیر پیش میآید را در ذهنش شکل دهد.
اگر نمیخواهید که در میانه راه هم خودتان و هم او را ناامید کنید پس سعی کنید تصویری دقیق از اهداف و شرایطتان را برای خواستگارتان شکل دهید و قبل از هر تصمیمی، ببینید که چقدر اهدافتان در یک راستا هستند و تا چه حد میتوانید با محدودیتهای یکدیگر کنار بیایید. البته این تمام ماجرا نیست.
شمانمیتوانیدبدون هیچ تغییری پیش بروید وتنها انتظارداشتهباشید که همسرآیندهتان شمارا درک کند.شما باید بپذیرید که بعد از ازدواج، شرایط کاریتان هم شکل دیگری بهخود میگیرد و شما دیگر نمیتوانید تمام لحظههای زندگیتان را با پروندههای کاریتان بگذرانید.
استانداردهای غیر قابل عبوری دارید؟
شاید معیارهای سفت و سخت شما در مورد همسر آیندهتان دلیل این تنهایی باشد؛ حق هم دارید. پای یک عمر زندگی در میان است و نمیخواهید که بیگدار به آب بزنید. احتمالا شما با دیدن مردهای اطرافتان و همسر دوستانتان فورا ایرادهایشان را میبینید و در دلتان میگویید اگر من بودم، با مردی که این ویژگی را داشته باشد ازدواج نمیکردم و از آنجا که خواستگارهایتان هم یکی از مردهای همین کره خاکی هستند و از همین دسته عیب و نقصها را در خود دارند، پس شما نمیتوانید دلتان را راضی کنید و به مردی که چنین عیبهایی داشته باشد « بله » بگویید. از آنجایی که خودتان سالها در مورد ازدواجهای دیگران قضاوت کردهاید، احتمالا در دلتان میگویید، مردم در مورد انتخاب من چه میگویند…
راه حل
وقتی پای یک عمر زندگی در میان است، قطعا نمیتوانید به مردی که هیچ کدام از معیارهایتان را ندارد « بله » بگویید. اما قبل از اینکه با این قضاوت تنهایی را به جان بخرید، نگاهی به خودتان و معیارهایتان بیندازید.
در درجه اول بهتر است نقاط ضعف و ایرادهای خودتان را ببینید. آیا شما یک فرد بیعیب و نقصید که به دنبال یک مرد بیعیب و نقص هستید؟
در درجه دوم، باید فهرستی از این معیارها که عمری شما را تنها نگهداشته است بنویسید. آنها را به ترتیب اهمیت فهرست کنید.
حالا دوباره مرورشان کنید، از کدام ویژگیهایی که نوشتهاید میتوانید بگذرید و کدامشان غیرقابل چشمپوشی هستند. حالا که این فهرست را پاکسازی کردید، نگاهی به گزینههایی که برای ازدواج دارید بیندازید. شاید یکی از این افراد، چند نمونه از این ویژگیهای منفی را داشته باشد اما این ویژگیها ممکن است جزء اصلی شخصیت او نباشد. اگر این خصوصیات در او کمرنگ هستند و در مقابل خصوصیات بسیار مطلوب دیگری دارد که میتوانید به آنها تکیه کنید، بهتر است کمی بیشتر در مورد این گزینه فکر کنید.
بودن با دوستانتان برای شما کافیاست؟
ازدواج به چشم افرادی که یک لحظه هم بدون دوستانشان زندگی نمیکنند، یعنی محدودیت. این افراد گروههای متفاوتی از دوستان را در کنار خود دارند و برایشان تنهایی معنایی ندارد. آنها نمیتوانند بپذیرند که بعد از ازدواج، باید دور خیلی از این لحظهها را خط بکشند.
دوستان نزدیک و صمیمی، نمیگذارند که این افراد هیچ خلأ عاطفیای را در زندگیشان احساس کنند و به همین دلیل خود را وارد زندگیای بکنند که باعث میشود در ظاهر تنها تر از قبل شوند.
راه حل
اگر شما در گروه این افراد هستید، ازدواج برایتان تصمیم سختی است.
اما بهتر است بهجای این سختگیری، چند قدم جلوتر را هم ببینید و به آینده نگاه کنید. این دوستان صمیمی تا کجا با شما پیش میآیند؟ تجربه دیگران میگوید، احتمالا آنها هم یکی یکی ازدواج میکنند و این گروههای سرشار از صمیمیت هم روز به روز کوچکتر میشوند. اگر مراقب نباشید، این ماجرا خیلی زود از شما یک فرد همیشه تنها میسازد.
فردی که در گروه متاهلها احساس خوشبختی نمیکند و البته دیگر دوستانی ندارد که هر لحظه برای بودن در کنار او حاضر باشند. گذشته از این، ازدواج قرار نیست به معنای از دست دادن دوستان و تنها شدنتان باشد. شما میتوانید با کسی ازدواج کنید که از بودن در کنار گروه دوستانتان هم لذت ببرد و بعد از شکل دادن زندگیتان، با پذیرش محدودیتهایی که یک زندگی متاهلی دارد، تلاش کنید تا از این دوستان هم فاصله نگیرید.
به دنبال موقعیتهای بهترید؟
فکر میکنید که « بله » گفتن به یک گزینه، یعنی « نه » گفتن به باقی گزینهها و به همین دلیل نمیتوانید خودتان را برای تصمیمگرفتن راضی کنید؟ شاید گمان میکنید همیشه فرصتهای بهتری در مقابلتان قرار خواهند داشت و لیاقت شما بیشتر از مواردی است که تا امروز به شما پیشنهاد شده. اگر شما گرفتار چنین تفکراتی هستید، احتمالا نمیتوانید به گزینههایی که تا چند وقت پیش به نظرتان ایدهآل میآمدند هم « بله » بگویید و به همین دلیل فرصتهایی که روزی برایتان آرزو بودهاند را هم رد میکنید.
راهحل
در مورد گزینههای بهتر، نمیتوان حکم قطعی صادر کرد. شاید حق با شما باشد و کسانی شایستهتر از خواستگاران فعلیتان هم روزی به شماپیشنهادازدواج دهند.امانگاهی به خودتان بیندازید؛احتمالادر آن زمان هم شما برای رسیدن یک پیشنهاد بهتربه آنها«نه» میگویید.
فکر بهترین بودن را از سرتان بیرون کنید. سری به همان فهرست اولویتها بزنید و خواستگارتان را با آن اولویتهای اساسی بسنجید. اگر فکر میکنید مهمترین ویژگیهایی که برایتان مطرح بوده را در خود دارد، مته به خشخاش نگذارید. بپذیرید که بهترینی وجود ندارد و همه افراد ضعفهای خاص خودشان را دارند. ضعفهایی که در همه وجود دارد اما نوعشان از فردی به فرد دیگر فرق میکند. پس بهجای این آرمان گرایی، تلاش کنید سراغ کسی که ویژگیهایش با خط قرمزهای شما هماهنگی ندارد، نروید.
از اینکه کسی واقعیت را بفهمد میترسید؟
ممکن است شما و خانوادهتان، تفاوتهای زیادی داشته باشید. از عقاید شخصیتان گرفته تا سبک زندگی اجتماعی شما که میتواند متفاوت یا حتی متضاد با خانوادهتان باشد. شمایی که به سن ازدواج رسیدهاید و نسبت به این اتفاق بیمیل هم نیستید، بهخاطر این تفاوتها به خواستگارهایتان « نه » میگویید.
از طرفی کسانیکه خانواده به شما پیشنهاد میکنند، مرد رۆیاهای شما نیستند و از طرف دیگر نمیتوانید مردی که در مقابلش خود را به شکل دیگری معرفی کردهاید را، با خانوادهتان آشنا کنید. شما گمان میکنید که « بله » گفتن به انتخاب خانوادهتان؛ یعنی یک عمر زندگی سرد و «بله» گفتن به خواستگاری که هنوز خانوادهتان را ندیده، یعنی یک زندگی شکست خورده یا جدایی از همه عزیزانتان.
راهحل
اشتباه نکنید. ازدواج یک جعبه کامل است که نمیتوانید هیچ کدام از محتویاتش را گلچین کنید. خانواده و دوستان شما، خانواده و دوستان او و تمام محدودیتها و شرایطتان در این جعبه قرار میگیرند و اگر بخواهید زندگی موفقی داشته باشید باید با همه آن شرایط روبهرو شوید. میگنا دات آی آر.برای شمایی که در مورد ازدواج بیمیل نیستید، چنین دلیلی نباید مانع بزرگی تلقی شود. کافی است خودتان باشید؛ همانطور که هستید نه آنطور که خانوادهتان میخواهد. از طرف دیگر، باید پنهان کاری را کنار بگذارید.
با خواستگارتان در مورد شرایط خانوادگیتان صحبت کنید و تفاوتها را روشن کنید. به او بگویید که حفظ خانواده و ارتباطتان برای شما یک اولویت اساسی است واگر میخواهد که در کنارشما خوشبخت باشد،باید این موضوع را بپذیرد و در کمال احترام با این تفاوتها کنار بیاید.
فکر نکنید با این خط و نشان کشیدنها خودتان را بیارزش کردهاید. اهمیتی که شما به عزیزانتان و شرایطی که دارید میدهید، میتواند ارزش شما را در نظر او چند برابر کند.
شاید روبهرو کردن این ۲گروه با هم آسان نباشد اما اگر منطقی پیش بروید و از مسیری مناسب با خانوادهتان وارد مذاکره شوید که برایشان قابل پذیرش باشد، میتوانید خیلی زود و با کمترین تنش، به نتیجه برسید.
منبع: زن فردا
اگر شما هم به دلیلهای مشابه ترس از دادن فرصت ها به ازدواج فکر نمیکنید، بهتر است یکبار دیگر به زندگیتان و انتظاری که از آیندهتان دارید نگاه کنید و با دلایل منطقیتر در این مورد تصمیم بگیرید.
فکر نکنید با این خط و نشان کشیدنها خودتان را بیارزش کردهاید. اهمیتی که شما به عزیزانتان و شرایطی که دارید میدهید، میتواند ارزش شما را در نظر او چند برابر کند. بسیاری از دلایل این افراد برای « نه » گفتن به فرصتهایشان، تنها از عادتها یا ترسهایی ناشی میشود که از وجودشان بیرون نمیرود. اگر شما هم به دلیلهای مشابه به ازدواج فکر نمیکنید، بهتر است یکبار دیگر به زندگیتان و انتظاری که از آیندهتان دارید نگاه کنید و با دلایل منطقیتر در این مورد تصمیم بگیرید.
زیاد از حد عشق کارید؟
شاید شما آنقدر غرق مناسبات شغلیتان شدهاید که نمیتوانید فکری اساسی برای زندگی عاطفیتان کنید. ممکن است فکر کنید هیچ چیز در دنیا شما را به اندازه پیشرفت کاری راضی نمیکند و البته احتمالا آنقدر غرق این تفکر شدهاید، که حتی فکر تغییر هم در سرتان چرخ نمیزند. نگاهی به محیط کارتان بیندازید. افرادی که مثل شما عشق کارند کم نیستند.
کسانی که حتی در چهارمین و پنجمین دهه زندگیشان، تنها با پروندههای روی میزشان زندگی میکنند. حالا کمی دقیقتر به آنها نگاه کنید. آیا واقعا این افراد خوشبخت و راضی هستند؟
راه حل
شمایی که کارتان همه زندگیتان بوده، قرار نیست یک شبه خانهنشین شوید. پس باید مردی را انتخاب کنید که توان پذیرش محدودیتهای شما را داشته باشد. او باید با نوع کار شما و شرایطی که دارید آشنایی داشته باشد تا بتواند تصویر دقیقی نسبت به مشکلات احتمالی که در این مسیر پیش میآید را در ذهنش شکل دهد.
اگر نمیخواهید که در میانه راه هم خودتان و هم او را ناامید کنید پس سعی کنید تصویری دقیق از اهداف و شرایطتان را برای خواستگارتان شکل دهید و قبل از هر تصمیمی، ببینید که چقدر اهدافتان در یک راستا هستند و تا چه حد میتوانید با محدودیتهای یکدیگر کنار بیایید. البته این تمام ماجرا نیست.
شمانمیتوانیدبدون هیچ تغییری پیش بروید وتنها انتظارداشتهباشید که همسرآیندهتان شمارا درک کند.شما باید بپذیرید که بعد از ازدواج، شرایط کاریتان هم شکل دیگری بهخود میگیرد و شما دیگر نمیتوانید تمام لحظههای زندگیتان را با پروندههای کاریتان بگذرانید.
استانداردهای غیر قابل عبوری دارید؟
شاید معیارهای سفت و سخت شما در مورد همسر آیندهتان دلیل این تنهایی باشد؛ حق هم دارید. پای یک عمر زندگی در میان است و نمیخواهید که بیگدار به آب بزنید. احتمالا شما با دیدن مردهای اطرافتان و همسر دوستانتان فورا ایرادهایشان را میبینید و در دلتان میگویید اگر من بودم، با مردی که این ویژگی را داشته باشد ازدواج نمیکردم و از آنجا که خواستگارهایتان هم یکی از مردهای همین کره خاکی هستند و از همین دسته عیب و نقصها را در خود دارند، پس شما نمیتوانید دلتان را راضی کنید و به مردی که چنین عیبهایی داشته باشد « بله » بگویید. از آنجایی که خودتان سالها در مورد ازدواجهای دیگران قضاوت کردهاید، احتمالا در دلتان میگویید، مردم در مورد انتخاب من چه میگویند…
راه حل
وقتی پای یک عمر زندگی در میان است، قطعا نمیتوانید به مردی که هیچ کدام از معیارهایتان را ندارد « بله » بگویید. اما قبل از اینکه با این قضاوت تنهایی را به جان بخرید، نگاهی به خودتان و معیارهایتان بیندازید.
در درجه اول بهتر است نقاط ضعف و ایرادهای خودتان را ببینید. آیا شما یک فرد بیعیب و نقصید که به دنبال یک مرد بیعیب و نقص هستید؟
در درجه دوم، باید فهرستی از این معیارها که عمری شما را تنها نگهداشته است بنویسید. آنها را به ترتیب اهمیت فهرست کنید.
حالا دوباره مرورشان کنید، از کدام ویژگیهایی که نوشتهاید میتوانید بگذرید و کدامشان غیرقابل چشمپوشی هستند. حالا که این فهرست را پاکسازی کردید، نگاهی به گزینههایی که برای ازدواج دارید بیندازید. شاید یکی از این افراد، چند نمونه از این ویژگیهای منفی را داشته باشد اما این ویژگیها ممکن است جزء اصلی شخصیت او نباشد. اگر این خصوصیات در او کمرنگ هستند و در مقابل خصوصیات بسیار مطلوب دیگری دارد که میتوانید به آنها تکیه کنید، بهتر است کمی بیشتر در مورد این گزینه فکر کنید.
بودن با دوستانتان برای شما کافیاست؟
ازدواج به چشم افرادی که یک لحظه هم بدون دوستانشان زندگی نمیکنند، یعنی محدودیت. این افراد گروههای متفاوتی از دوستان را در کنار خود دارند و برایشان تنهایی معنایی ندارد. آنها نمیتوانند بپذیرند که بعد از ازدواج، باید دور خیلی از این لحظهها را خط بکشند.
دوستان نزدیک و صمیمی، نمیگذارند که این افراد هیچ خلأ عاطفیای را در زندگیشان احساس کنند و به همین دلیل خود را وارد زندگیای بکنند که باعث میشود در ظاهر تنها تر از قبل شوند.
راه حل
اگر شما در گروه این افراد هستید، ازدواج برایتان تصمیم سختی است.
اما بهتر است بهجای این سختگیری، چند قدم جلوتر را هم ببینید و به آینده نگاه کنید. این دوستان صمیمی تا کجا با شما پیش میآیند؟ تجربه دیگران میگوید، احتمالا آنها هم یکی یکی ازدواج میکنند و این گروههای سرشار از صمیمیت هم روز به روز کوچکتر میشوند. اگر مراقب نباشید، این ماجرا خیلی زود از شما یک فرد همیشه تنها میسازد.
فردی که در گروه متاهلها احساس خوشبختی نمیکند و البته دیگر دوستانی ندارد که هر لحظه برای بودن در کنار او حاضر باشند. گذشته از این، ازدواج قرار نیست به معنای از دست دادن دوستان و تنها شدنتان باشد. شما میتوانید با کسی ازدواج کنید که از بودن در کنار گروه دوستانتان هم لذت ببرد و بعد از شکل دادن زندگیتان، با پذیرش محدودیتهایی که یک زندگی متاهلی دارد، تلاش کنید تا از این دوستان هم فاصله نگیرید.
به دنبال موقعیتهای بهترید؟
فکر میکنید که « بله » گفتن به یک گزینه، یعنی « نه » گفتن به باقی گزینهها و به همین دلیل نمیتوانید خودتان را برای تصمیمگرفتن راضی کنید؟ شاید گمان میکنید همیشه فرصتهای بهتری در مقابلتان قرار خواهند داشت و لیاقت شما بیشتر از مواردی است که تا امروز به شما پیشنهاد شده. اگر شما گرفتار چنین تفکراتی هستید، احتمالا نمیتوانید به گزینههایی که تا چند وقت پیش به نظرتان ایدهآل میآمدند هم « بله » بگویید و به همین دلیل فرصتهایی که روزی برایتان آرزو بودهاند را هم رد میکنید.
راهحل
در مورد گزینههای بهتر، نمیتوان حکم قطعی صادر کرد. شاید حق با شما باشد و کسانی شایستهتر از خواستگاران فعلیتان هم روزی به شماپیشنهادازدواج دهند.امانگاهی به خودتان بیندازید؛احتمالادر آن زمان هم شما برای رسیدن یک پیشنهاد بهتربه آنها«نه» میگویید.
فکر بهترین بودن را از سرتان بیرون کنید. سری به همان فهرست اولویتها بزنید و خواستگارتان را با آن اولویتهای اساسی بسنجید. اگر فکر میکنید مهمترین ویژگیهایی که برایتان مطرح بوده را در خود دارد، مته به خشخاش نگذارید. بپذیرید که بهترینی وجود ندارد و همه افراد ضعفهای خاص خودشان را دارند. ضعفهایی که در همه وجود دارد اما نوعشان از فردی به فرد دیگر فرق میکند. پس بهجای این آرمان گرایی، تلاش کنید سراغ کسی که ویژگیهایش با خط قرمزهای شما هماهنگی ندارد، نروید.
از اینکه کسی واقعیت را بفهمد میترسید؟
ممکن است شما و خانوادهتان، تفاوتهای زیادی داشته باشید. از عقاید شخصیتان گرفته تا سبک زندگی اجتماعی شما که میتواند متفاوت یا حتی متضاد با خانوادهتان باشد. شمایی که به سن ازدواج رسیدهاید و نسبت به این اتفاق بیمیل هم نیستید، بهخاطر این تفاوتها به خواستگارهایتان « نه » میگویید.
از طرفی کسانیکه خانواده به شما پیشنهاد میکنند، مرد رۆیاهای شما نیستند و از طرف دیگر نمیتوانید مردی که در مقابلش خود را به شکل دیگری معرفی کردهاید را، با خانوادهتان آشنا کنید. شما گمان میکنید که « بله » گفتن به انتخاب خانوادهتان؛ یعنی یک عمر زندگی سرد و «بله» گفتن به خواستگاری که هنوز خانوادهتان را ندیده، یعنی یک زندگی شکست خورده یا جدایی از همه عزیزانتان.
راهحل
اشتباه نکنید. ازدواج یک جعبه کامل است که نمیتوانید هیچ کدام از محتویاتش را گلچین کنید. خانواده و دوستان شما، خانواده و دوستان او و تمام محدودیتها و شرایطتان در این جعبه قرار میگیرند و اگر بخواهید زندگی موفقی داشته باشید باید با همه آن شرایط روبهرو شوید. میگنا دات آی آر.برای شمایی که در مورد ازدواج بیمیل نیستید، چنین دلیلی نباید مانع بزرگی تلقی شود. کافی است خودتان باشید؛ همانطور که هستید نه آنطور که خانوادهتان میخواهد. از طرف دیگر، باید پنهان کاری را کنار بگذارید.
با خواستگارتان در مورد شرایط خانوادگیتان صحبت کنید و تفاوتها را روشن کنید. به او بگویید که حفظ خانواده و ارتباطتان برای شما یک اولویت اساسی است واگر میخواهد که در کنارشما خوشبخت باشد،باید این موضوع را بپذیرد و در کمال احترام با این تفاوتها کنار بیاید.
فکر نکنید با این خط و نشان کشیدنها خودتان را بیارزش کردهاید. اهمیتی که شما به عزیزانتان و شرایطی که دارید میدهید، میتواند ارزش شما را در نظر او چند برابر کند.
شاید روبهرو کردن این ۲گروه با هم آسان نباشد اما اگر منطقی پیش بروید و از مسیری مناسب با خانوادهتان وارد مذاکره شوید که برایشان قابل پذیرش باشد، میتوانید خیلی زود و با کمترین تنش، به نتیجه برسید.
منبع: زن فردا
از مشکلات و آسیب های دوستی دختر و پسر قبلا برایتان زیاد گفته ایم. اما این بار شاید بد نباشد نگاه متفاوت تری به این مساله بیندازیم. این که دخترها درباره دوستی با یک پسر چه فکری می کنند و این دوستی از نگاه پسران چه شکلی دارد.
دخترها تصور میکنند دیدگاه پسرها همانند آنها است و همینطور بالعکس. اساس روابط دوستی، شناختن دیدگاهها و طرز فکر جنس مخالف در روبهرو شدن با وقایع و اتفاقات است، تا بتوان از این تجربه در زندگی مشترک استفاده کرد. اما این یک اصل گمشده در روابط دوستی دختران و پسران است. دختران تصور میکنند پسران تشنه احساسات هستند و پسران نیز تصور میکنند دختران نیاز جنسی زیادی دارند.
پسران در روابط دوستی به هوس و غریزه جنسی خود بیشتر بها میدهند و پس از اولین ارتباط جنسی دچار وابستگی جنسی میشوند یعنی رابطه جنسی آنها گستردهتر میشود. آنها در تمامی ملاقاتهای بعدی دنبال فرصتی برای تأمین این نیاز هستند و تا زمانی که طرفشان پاسخگوی این نیاز باشد این رابطه ادامه دارد. اما هر زمان که طرفشان از رابطه جنسی خودداری کند یا اخلاق و رفتار پسر تغییر میکند یا مدام بهانهگیری میکند یا آن رابطه را برهم میزند.
دختران تا زمانی که به فردی احساس نداشته باشند و وابستگی احساسی پیدا نکنند نمیتوانند رابطه جنسی را با آن فرد تجربه کنند. ترجیح میدهند این رابطه از روی عشق و دوطرفه باشد. از اینکه بدون احساس تن به چنین رابطهای بدهند بیزارند. دختران پس از رابطه جنسی دچار وابستگی بیشتری میشوند و بیشتر دوست دارند مورد توجه احساسی طرف مقابل قرار بگیرند. در اکثر روابطی که در آن رابطه جنسی را تجربه کردهاند ولی رابطه دوستی آنها به اتمام رسیده دچار افسردگی موقتی میشوند. بیشتر تمایل دارند دوست داشته شوند تا اینکه دوست بدارند. آنها میتوانند بارها حس عاشقی را تجربه کنند. این در حالی است که پسرها فقط یکبار عاشق میشوند و اولین عشق را فراموش نمیکنند. آنها اگر واقعاً کسی را دوست داشته باشند، هرکاری برای بهدستآوردنش میکنند و بهاصطلاح به آب و آتش میزنند. ولی اشکال اینجاست که همه انرژی خود را قبل از ازدواج صرف طرف میکنند.
نیازهای احساسی و حتی جنسی زنان پس از ازدواج بیشتر از دوران قبل از ازدواج است، به همین دلیل است که مدام از سردی همسر خود شکایت دارند. دختران قبل از ازدواج تمایل دارند طرفشان بهسمت آنها بیاید، که این مورد بعد از ازدواج دگرگون میشود؛ این زنان هستند که بهسمت همسر خود میروند و مردان در اینباره تلاشی نمیکنند. نکته بسیار مهم اینکه بسیاری از دخترها و پسرها با شنیدن این مطالب و بررسی آسیبهای جدی این روابط میگویند: از کجا معلوم که این آفات در دوستی ما بهوجود آید؟ هر قاعدهای استثنایی دارد؛ از کجا معلوم که ما استثنای این قاعده نباشیم؟ این افراد گمان میکنند که رابطه آنها از روابط دیگران عمیقتر و مستحکمتر بوده و فقط روابط دیگران، سست و بر پایه علاقه جنسی بنا شده است.
دختر میگوید: دوستم گفته، که فقط مرا بهخاطر خودم میخواهد نه برای سوءاستفاده جنسی. در مقابل پسر هم میگوید: بیچاره دختر، نمیداند هدف واقعی من ازدواج و خوشبخت کردن او نیست. حالا که پسر اعتماد دختر را جلب کرده است و با زرنگی هم به دختر قبولانده که او را زن آیندهاش میداند و بهعنوان شریک زندگی دوستش دارد، زمینه را برای منظورش مهیا میبیند و به او میگوید که ما اکنون از طریق قلبهایمان باهم زن و شوهر هستیم، چرا تا فراهم شدن زمینه ازدواج، خودمان را از لذت جنسی محروم کنیم. بیا از همین حالا رابطهای جنسی برقرار کنیم.
متأسفانه بعضی از دخترها هم برای اینکه رضایت پسر را جلب کنند مرتکب این اشتباه بزرگ میشوند و تقاضای رابطه جنسی او را قبول میکنند. غافل از اینکه پسرها هیچوقت با کسی که قبلاً با او دوست بودهاند و یا رابطه جنسی داشتهاند، هرگز ازدواج نمیکنند.
متأسفانه بعضی از دخترها هم برای اینکه رضایت پسر را جلب کنند مرتکب این اشتباه بزرگ میشوند و تقاضای رابطه جنسی او را قبول میکنند. غافل از اینکه پسرها هیچوقت با کسی که قبلاً با او دوست بودهاند و یا رابطه جنسی داشتهاند، هرگز ازدواج نمیکنند و برای ازدواج هم بهدنبال دختری هستند که قبلاً با کسی رابطه نداشته است. دخترها نیز با این اشتباه نه تنها خودشان را ارزان فروختهاند، بلکه پسران با دیدن این رفتار، آنها را افرادی هرزه تلقی میکنند. چون پسرها این کار دختران را بهحساب سست بودنشان میگذارند و میگویند، اگر فرد دیگری هم این تقاضا را داشته باشد، احتمال دارد که به او هم جواب مثبت بدهد.
البته مطلب بالا، یکی از حالات دوستی دختر و پسر بود که پسرها با وعده
ازدواج، دخترهای جوان را خام میکنند و به
سوءاستفاده جنسی از آنها میپردازند.
حالات دیگری
هم برای این رابطه قابل تصور است، که در زیر به چند نمونه از آن اشاره میکنیم:
الف) برخی دخترها میدانند که پسرها قصد ازدواج ندارند و پسرها نیز علناً به طرف مقابلشان میگویند که قصدشان از این دوستی برای شناخت و ازدواج نیست. آنها فقط برای خوشگذرانی باهم شریک جنسی و دوست میشوند و به این طریق میخواهند از تنهایی دوران مجردی فرار کنند.
بعضی از دخترها حاضر به دوستی با این قبیل پسرها هستند و قصدشان را از این رابطه، تخلیه احساسات و ارضای غیراخلاقی جنسی خودشان معرفی میکنند. آنها گمان میکنند هرکاری که غریزهشان بخواهد، میتوانند بکنند و میگویند: شوهر آیندهمان از کجا خواهد فهمید که ما در گذشته روابط جنسی داشتهایم؟
تا آنجا که بتوانند، با جنس مخالف رابطه برقرار میکنند، ضمن اینکه مخارج خوشگذرانی خود را از طریق تنفروشی تأمین میکنند و بهاصطلاح، با یک تیر دو نشان میزنند. آنها با خود میگویند بعد از ازدواج، اینطور روابط را کنار خواهیم گذاشت. ولی نمیدانند حتی اگر هم بخواهند، دوستپسرشان از این روابط، به این سادگیها ـ بعد از ازدواج آنها ـ نخواهند گذشت.
اتفاقاً میگویند اکنون موانع هم از میان برداشته شده و وقت برداشت محصول نقشههای شوم گذشتهمان است. چراکه برخی از پسرها خیلی زرنگ هستند و بیشتر برای بعد از متأهلشدن دختر برنامهریزی میکنند؛ در دوران دوستی از او عکس یا فیلم تهیه میکنند و این مدارک را برای بعد از ازدواج دخترها بهمنظور اخاذی جنسی نگه میدارند و در وقت مناسب طی تماسی با دختر، تهدید میکنند که اگر با آنها رابطه جنسی برقرار نکند، عکس، فیلم و یا صدای ضبطشده او را به همسرش میدهند. فاششدن این موضوع عواقب وحشتناکی را برای دختر در پی خواهد داشت. باعث میشود زندگی مشترک او نابود و در بین فامیل آبرویش از بین برود و به دلیل خیانتش، برای ازدواج مجدد، به سراغش نخواهد رفت.
اینجاست که دختر بهرغم میل باطنی، برای فاشنشدن رابطه دوران مجردیاش، به رابطه جنسی با دوستپسر قبلیاش تن میدهد و خیانت آن دختر مجدداً در دوران متأهلی رقم میخورد. فاششدن این خیانت مجدد، ممکن است خودکشی دختر را به دنبال داشته باشد.
ب) در بین دخترها کسانی هستند که از سادگی و پاکی بعضی از پسرها سوءاستفاده و آنها را در دام عشق پوشالی خودشان گرفتار میکنند. هر روز به بهانههای مختلف از جمله سالگرد تولد، جشن تولد فلان دوست، خرید لوازم آرایشی ـ بهداشتی، خوشگذرانی در کافیشاپ، خرید کارت شارژ موبایل و... شروع به خالیکردن جیب پسرها میکنند. این کار آنها هم بدون هزینه نیست و باید در عوض نیازهای جنسی پسر را برآورده کنند؛ که آنهم به قیمت ازدستدادن نجابتشان تمام میشود.
ج) تعداد اندکی از پسرها با نشاندادن جسارت، محبت، عشق پاک و... همه عمرشان را بهپای معشوقشان میگذارند.
تعداد این دسته از افراد، خیلی کم است، چون پسرها اگر واقعاً کسی را دوست داشته باشند، با او دوست نمیشوند، سعی میکنند با آنکه دوستش دارند ازدواج کنند. در این گروه هم آفاتی وجود دارد، در برخی از موارد دخترها با دیدن یک پسر خوش تیپتر، شیفته میشوند و به پسر عاشقپیشه پشت میکنند.میگنا.به وفادار ماندن این دخترها هم نمیشود اعتماد کرد. بعضی از دخترها نیز در دوستی با پسری که قصد شناخت برای ازدواج دارد، همان رفتاری را بروز میدهند که انگار در میهمانی هستند.
د) دختر و پسر رابطه دوستیشان را با جنس مخالف، به رابطه دوستی با دو همجنس تشبیه میکنند و میگویند ما اصلاً احساس نمیکنیم که با جنس مخالف دوست هستیم ما یک دوست اجتماعی هستیم؛ براساس خلقت انسان، هر جنس فقط برای جنس مخالفش نیروی جاذبه تولید میکند نه برای همجنس خودش، بنابراین دختر و پسر هم اگر همجنساند، پس چرا برخلاف طبیعت همدیگر را دفع نمیکنند، بلکه بالعکس همدیگر را جذب میکنند؟! پس هر عقل سالمی تأیید میکند که این حرف برخلاف طبیعت و کذب محض است.
ه) دخترها و پسرها برای کسب تجربه و مهارت در زندگی باهم دوست میشوند، ولی نمیدانند که همیشه اولین تجربهها هستند که به یاد میمانند. آنها تجربههای به یادماندنی را با فرد بیگانهای تجربه میکنند نه با بهترین یارشان.
آن چیزی که از یاد این دختران و پسران فراموش شده، جایگاه تعهد و وفاداری به همسر آیندهشان است. آنها این موضوع را باید بدانند که اگر میخواهند همسر آیندهشان هم متعهد باشد و به آنها وفادار بماند، باید خودشان هم متقابلاً به آنها وفادار باشند.
و) بالاخره گروه آخر مربوط به پسرهایی است که هیچچیز به جز ارضای جنسی و خوشگذرانی برایشان مهم نیست و اصلاً خودشان را در قیدوبند تشکیل خانواده نمیدانند. هر روز با یکی هستند و تا آخر عمر هم تنوعطلب باقی میمانند. این افراد، مشتریان زن خاص خودشان را دارند و هیچوقت هم سیر نمیشوند مگر در زیر خروارها خاک.
در انتهای این بحث سنگین و پرپیچ و خم باید بگوییم، آن چیزی که از یاد این دختران و پسران فراموش شده، جایگاه تعهد و وفاداری به همسر آیندهشان است. آنها این موضوع را باید بدانند که اگر میخواهند همسر آیندهشان هم متعهد باشد و به آنها وفادار بماند، باید خودشان هم متقابلاً به آنها وفادار باشند. اینطور نیست که به تبع نفس، در مجردی هرکاری که خواستیم انجام دهیم و بعد انتظار داشته باشیم که در زندگی مشترکمان یک فرد پاک و مقدس نصیبمان شود.
منبع: عصر ایران
در این عکس پنج نفره, 4 نفرشان به فیض شهادت نائل شده اند
اسامی آنها را بگویید.
اسم نفر پنجم کیست و شغلش چیست؟
در قسمت نظرات اسامی آنها را بنویسید و جایزه بگیرید.
دلیر مردان شرف و غیرت
ایستاده از راست:نادر دولتشاهی-شهید علیمردان آزادبخت
شهید محمود رضایی
نشسته: همرزم شهدا مرتضی قبادی-شهیدمرتضی حسن پور
پدر دستشو میندازه دوره گردنه پسرش میگه پسرم من شیرم یا تو؟
پسر میگه : من..!
پدر میگه : پسرم من شیرم یا تو؟!
پسر میگه : بازم من شیرم...
پدر عصبی مشه دستشو از رو شونه پسرش بر میداره میگه : من شیرم یا تو!؟
پسر میگه : بابا تو شیری...!
پدر میگه : چرا بار اول و دوم گفتی من حالا میگی تو ؟
پسر گفت : آخه دفعه های قبلی دستت رو شونم بود فکر کردم یه کوه پشتمه اما حالا...
منبع: عصرایران
تویوتا مبلغ یک میلیارد و 100 میلیون دلار به خریداران خودروهای این شرکت در آمریکا، غرامت می پردازد.
شرکت خودروسازی تویوتا ژاپن با اعلام این خبر افزود: بخشی از این غرامت در اختیار افرادی قرار می گیرد که در سال های 2009 و 2010 خودروهای تویوتا خریداری کرده اند اما به دنبال فراخواندن این خودروهای برای تعمیر، قیمت آنها کاهش یافته بود.
تویوتا این خودروها را برای تعمیر سامانه ایمنی آنها، فراخوان کرده بود به همین دلیل قیمت این مدل از خودروها در بازار کاهش یافت و این غرامت بابت این کاهش قیمت پرداخت می شود.
بخشی از دریافت کنندگان این غرامت، در سال های قبل خودروهای خود را به قیمتی ارزان تر فروخته بودند.
تویوتا همچنین بدون پذیرش بروز خطا اعلام کرد بخش دیگری از این غرامت نیز به دارندگان خودروها دارای اشکال در سامانه ایمنی و سرعت پرداخت می شود.
در بیانیه نمایندگی تویوتا در آمریکای شمالی آمده است: با دست یابی به توافقی برای پرداخت غرامت، شکایت خریداران خودرو در آمریکا به دلیل ضرر در نتیجه کاهش قیمت خودروها متوقف می شود.
این بیانیه اضافه می کند: این شرکت درباره بروز اهمان یا خطا، نه اعتراف و نه تکذیب می کند. دست یابی به این توافق برای پرداخت غرامت، تصمیم بسیار سخت بود به ویژه که مستندات علمی و برآوردهای مستقل بسیاری تایید کرده اند که سامانه های الکترونیکی تویوتا، امن بوده اند. به هر حال به این نتیجه رسیدیم که عبور از این مرحله به سود شرکت ، کارمندان ، نمایندگی ها و کارگران ماست. هم اکنون شرکت می تواند انرژی ، زمان و منابع خود را برای ماموریت اصلی یعنی ماموریت "ساخت بهترین خودروی ممکن" ، متمرکز کند.تویوتا بین سال های 2009 و 2010 برای تعمیر و اصلاح مشکلی در سامانه سرعت، حدود 12 میلیون دستگاه خودرو را از سراسر جهان فراخوان کرد؛ این مشکل باعث می شد سرعت خودرو به صورت ناگهانی و نه ارادی افزایش یابد. با این حال درباره دلیل این موضوع میان شرکت و خریداران خودرو اختلاف نظر وجود داشت.
بازگشت تویوتا به جایگاه بزرگترین خودروساز جهان
در همین حال بی بی سی گزارش داد: تویوتا در سال 2012 با فروش 9 میلیون و 700 هزار دستگاه خودرو در جایگاه بزرگترین خودروساز جهان قرار گرفت.
این شرکت ژاپنی در سال قبل پس از جنرال موتورز آمریکا و فولکس واگن آلمان، در رتبه سوم قرار داشت. زلزله ژاپن و سونامی در تایلند دلیل این جایگاه تویوتا در سال گذشته میلادی عنوان شده است.
تویوتا از سال 2008 به مدت سه سال متوالی در رتبه اول فروش و تولید خودرو جهان قرار داشت.
منبع:عصر ایران
بسمالله الرحمن الرحیم
منت خدای را
که آنچه سالها در نظر داشتیم امروز به عونالله تعالی از قوه به فعل آمد و به انجام آن مقصود
مهم
به عنایات
الهیه موفق شدیم، زهی روز مبارک و میمونی که روز افتتاح مجلس شورای ملی است، مجلسی که رشتههای
امور دولتی و مملکتی را به هم مربوط و متصل میدارد و علایق ما بین دولت و ملت را متین و محکم میسازد. مجلسی که مظهر افکار عامه و
احتیاجات اهالی مملکت است، مجلسی که نگهبان عدل و داد شخص همایون ماست، در حفظ ودایعی که
ذات واجب الوجود به کف کفایت ما سپرده.
امروز روزی است که بر وداد و اتحاد ما بین دولت و ملت افزوده میشود و اساس دولت و ملت بر شالوده محکم گذارده میشود.
امروز روزی است که یقین داریم روسای محترم ملت و وزرای دولت خواه دولت و امناء و اعیان و تجار و عموم رعایای صدیق مملکت در اجرای قوانین شرع انور و ترتیب و تنظیم دوایر دولتی و اجرای اصلاحات لازمه و تهیه اسباب و لوازم امنیت و رفاهیت قاطبه اهالی وطن ما بکوشند و هیچ منظوری نداشته باشند، جز مصالح دولت و ملت و منافع اهالی و مملکت و البته میدانید که نیت اساسی مقدسی که به ملاحظات شخصی، مشوب و مختل نشود و به اغراض نفسانی، فاسد نگردد.
حالا بر انتخابشدگان است که تکالیف خود را چنان چه منظور دولت و ملت است انجام بدهند.
بدیهی است که هیچ کدام از شما منتخبین، انتخاب نشدید مگر به واسطه تفوق و رجحانی که از حیث اخلاق و معلومات بر اغلب از مردم داشتهاید و خود این نکته باعث اطمینان خاطر و قوت قلب ماست. رجاء واثق داریم که با کمال دانش و بینش و بیغرضی در اینجاده مقدس قدم خواهید زد و تکالیف خود را با کمال صداقت و درستی انجام خواهید داد ولی با وجود این، چون قاطبه اهالی را مثل فرزندان خود دوست داریم و نیک و بد آنها را نیک و بد خودمان میدانیم و در خشنودی و مسرت و غم والم آنها سهیم و شریکیم، باز لازمست خاطر شما را به این نکته معطوف داریم که تا امروز نتیجه اعمال هر کدام از شما فقط عاید به خودتان بود و بس ولی امروز شامل حال هزاران نفوس است که شما را انتخاب کردهاند و منتظرند که شما با خلوص نیت و پاکی عقیدت به دولت و ملت خدمت نمایید و از اموری که باعث فساد است احتراز نمایید. پس باید کاری کنید که در پیش خدا مسئول و نزد ما شرمنده و خجل نباشید.
این پند و نصیحت ما را هیچ وقت فراموش نکنید و آنی از مسئولیت بزرگی که بر عهده دارید غافل نباشید و بدانید که خداوند متعال ناظر حقیقی اعمال ماست و حافظ حق و حقانیت است. خدا همراه شما، بروید مسئولیتی که بر عهده گرفتهاید با صداقت و درستی انجام بدهید و به فضل قادر متعال و توجه ما، مستظهر و امیدوار باشید.
هجدهم شعبان المعظم ۱۳۲۴ (۱۴ مهر ماه ۱۲۸۵)
منبع: عصر ایران