یــادهـــــا و خــاطـــــــــــــــره هـــــا

یــادهـــــا و خــاطـــــــــــــــره هـــــا

رســول خــدا (ص) : مــــردم در خــواب انـد وقتــى کـه می میــرنــد, بیـــدار مـیشــونــد
یــادهـــــا و خــاطـــــــــــــــره هـــــا

یــادهـــــا و خــاطـــــــــــــــره هـــــا

رســول خــدا (ص) : مــــردم در خــواب انـد وقتــى کـه می میــرنــد, بیـــدار مـیشــونــد

سه خاطره ازشهید حسن قبادی

1-اولین سالهای بعد ازانقلاب بود احتمالا سال 1358 و کوهدشت هنوز بخشداری بود و به فرمانداری تبدیل نشده بود. همراه شهید حسن قبادی آدینه وند و حاج محمد قبادی برای کمک گرفتن و شکل گیری کمیته امداد به خرم آباد رفتیم. ظهر موقع نهار چند عدد نان و یک مقدار سبزی گرفتیم. خیلی سخت گذشت. اما برای شهید حسن قبادی خیلی راحت بود.

2- ساختمان فعلی دانشگاه پیام نور، بخشداری کوهدشت بود. در آن زمان شهید حسن قبادی معاون بخشداری را بر عهده داشتند. شهید حسن قبادی یک پیراهن داشت هر وقت پیراهنش را می شست پیراهن دیگری نداشت که بپوشد. یادم هست پیراهنش را شسته بود و جلو آفتاب ایستاده بود تا پیراهنش خشک شود و بپوشد.

3- اول انقلاب کار ادارات قاطی شده بود مثلا رییس اداره آموزش و پرورش علاوه بر کار خودش حواله نفت هم صادر می کرد و شهید حسن قبادی معاون بخشداری بود و کارهای کمیته امداد را هم انجام می داد. خودش مانند یک کارگر ساده  پشت بام ها را قیرگونی می کرد. دستهایش ترک خورده بود و در سرمای زمستان پشت بام خانه خانواده های بی بضاعت را قیرگونی می کرد. خودم با چشمان خودم او را در حال قیروگونی کردن پشت بام خانواده های بی بضاعت دیده ام.

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد