حتماً این شعر را شنیده اید.
گـنه کـــــرد دربلـــــخ آهنــــگری به شوشتر زدند گردن مسگری
یکی از حکایتهای دادگاه بلخ:
مسافری در شهر بلخ جماعتی را دید که مردی زنده را در تابوت انداخته و به سوی گورستان می برند و آن بیچاره مرتب داد و فریاد می زند و خدا و پیغمبر را به شهادت می گیرد که ( والله، بالله من زنده ام! چطور می خواهید مرا به خاک بسپارید؟)اما چند ملا که پشت سر تابوت هستند، بی توجه به حال و احوال او رو به مردم کرده و می گویند: پدرسوخته ی ملعون دروغ میگوید. مُرده!
مسافری دیگر حیرت زده حکایت را پرسید. گفتند: این مردِ فاسق، تاجری ثروتمند و بدون وارث است. چند مدت پیش که به سفر رفته بود، چهار شاهد عادل خداشناس درمحضر قاضی بلخ شهادت دادند که ُمرده و قاضی نیز به مرگ او گواهی داد. پس یکی از مقدسین شهر زنش را گرفت و یکی دیگر اموالش را تصاحب کرد. حالا بعد از مرگ برگشته و ادعامی کند که زنده است. حال آنکه ادعای مردی فاسق در برابر گواهی چهار عادل خداشناس مسموع و مقبول نمی افتد. این است که به حکم قاضی به قبرستانش میبریم، زیرا که دفن میّت واجب است و معطل نهادن جنازه شرعاً جایز نیست!
منبع: http://www.rasekhoon.net